هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

نخستین آفریده خداوند

نخستین آفریده خداوند

(اوّل ما خلق الله)


حدیث قدسی:

من گنجی پنهانی بودم دوست‌ داشتم شناخته‌شوم؛ پس آفرینش را آفریدم.

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم‌زد

عشق پیداشد و آتش به همه عالم زد


آنگاه که جز او چیزی نبود،(لم یکن شیئاً مذکوراً) اولین تجلی الله ذرّه‌ای از نور وجود ‹او› بود که ‹نور محمّد› نام گرفت: اول ما خلق الله نور محمد (حدیث)

از این نور بود که افلاک زینت وجودیافتند: لولاک لما خلقت‌الافلاک (حدیث قدسی)


خداوند رحمن که فیضان وجودش همیشگی، و در تمام ارکان عالم ساری و جاری است، هرازچندگاهی نیز نظری خاص بر عالم خاک می‌افکند و ما خاکیان را تا افلاک بالا می‌برد.

چرا؟ زیرا دوست دارد که بهتر شناخته‌شود.

در چه زمانی چنین ‌کند؟ آن زمان که همه‌جا تیره و تار شود.

با چه وسیله‌ای؟ به‌وسیلة حجّت!


حجّت کیست؟ ‹مخلوقی› است که چون ما آدمیان می‌خورد و می‌آشامد و در کوچه و بازار راه‌می‌رود، (یاکل‌الطعام و یمشی فی‌الاسواق) ولی آفریدگار را بهتر از ما به ما می‌شناساند.

مثلش چیست؟ انبیاء و مرسلین که همه اولیاء اویند، ولی با داشتن این منزلت والا، باز همه فانی هستند (کل شیء هالک الاّ وجهه- قصص: 28).


یکی از این گاه‌وزمان‌ها، آنگاه بود که در لجنزاری که فرهنگ و مدنیت به ابتذال کشیده‌شده‌بود، خداوند منان، نور محمّد را تجسّم‌بخشید و روانة این لجنزار کرد.

محمد(ص) دوران‌های تکامل جسمانی و روحانی خویش را سپری‌کرد؛‌ و آن هنگام که به چهل‌سالگی رسید، خداوند رحمن پیام خود را همچون بارقه‌ای ناگهانی و قوی در شبی دیجور توسط او بر زمینیان فروتابانید. (اقرء باسم ربک الذی خلق)


محمد(ص) ‹رسول› خدا و پیام‌آور او شد. شیوة نیک زندگی (دین) را بر زمینیان عرضه‌ داشت؛ و با کتاب و سیره خویش دین را آموزش‌ داد. قرآن و سیرة نبوی مبنای نظر و عمل مسلمانان گردید.

او همچنانکه مانند دیگران می‌خورد و می‌آشامید، و در کوچه و بازار راه‌می‌رفت،(وقالوا ما لهذالرسول یاکل الطعام و یمشی فی‌الاسواق- فرقان: 25) تمام رفتار و کردار و حرکات و سکناتش برای ما درس زندگی بود؛ و بزرگترین درسی را که به اعراب بادیه‌نشینی که دختران را زنده‌به‌گورمی‌کردند، و به همة عالمیان و آدمیان داد، آن بود که فیض وجود ‹کوثر›ی را که خداوند به او عطاکرده‌بود، بر همة آدمیان عرضه‌داشت؛ و با وجود ذی‌جود این کوثر سرشار، آبروی ریخته‌شدة بشریت را و شرف و حیثیت او را بازخرید؛ و به عالم و آدم شرف و افتخار بخشید.

آری ‹کوثر› او زهرای اطهر بود. زهرا که بود؟ نمی‌دانم. با کدام بضاعت علمی و روحی بدانم؟ کدام قلم می‌تواند از او سخن بگوید و جرأت به خود بدهد و بگوید من از او می‌نویسم؟ اصولاً کدام قلم می‌تواند ‹ولی› خدا را وصف‌کند؟ وصف ولی خدا را جز ولی خدا نمی‌تواند که بازگوید.

تنها این را می‌دانم که ‹او› جزء پنج‌تنی بود که گل سرسبد جهانیانند. و نیز این را می‌دانم که همه‌ چیز او استثنائی بود: پدرش، مادرش، ازدواجش، شوهرش، حسنش، حسینش، محسنش، زینبش، خانه‌اش، پرده‌ها و اسباب خانه‌اش، فضّه‌اش، گردن‌بندش، فدکش، خطبه‌اش، مسجدش، تسبیحش، نوع مرگش، و حتا مراسم غسل و تدفینش...

مبعث رسول اکرم، سال 1377

نوشتن رایانه‌ای: مبعث رسول اکرم، 1384

ویرایش: دی 1402

احمد شمّاع زاده

هانری کربن از زبان دکتر ابراهیمی دینانی

هانری کربن از زبان دکتر ابراهیمی دینانی:

در جلسات تهران که هانرى کربن (Henry Corbin) هم حضور داشت، شرکت مى کردم. کربن هر سال ۶ یا ۴ ماه از فرانسه به ایران مى آمد و این جلسات تشکیل مى شد و آقاى طباطبایى از قم به تهران مى آمد و بنده همراهشان مى آمدم. از قم با اتوبوس به شمس العماره مى آمدیم و این معمولاً در هواى گرم تابستان بود. بعد هم تاکسى مى گرفتیم و به منزل آقاى ذوالمجد طباطبایى مى رفتیم. او مردى متمکن بود و خانه اش در واقع آکادمى فلسفه بود و این جلسات در آن تشکیل مىشد. در این جلسه کربن و بعضى از اساتید دانشگاه شرکت مى کردند. این جلسه از غنایم روزگار بود. چیزها آموختم و سودها بردم. علامه طباطبایى را قبلاً کشف کرده بودم؛ ولى کربن را در این جلسات کشف کردم که او نیز علامه بود. سالکى بود که از غرب به شرق آمده بود. در غرب بىنظیر بود. حرارت فراوانی داشت و تشنگىاش براى درک معارف اسلامى و حقایق معنوى لایتناها بود.

کربن یکى از بزرگترین فیلسوفان غرب در عصر ما بود. همه فیلسوفان عصر را دیده و درک کرده بود، نه اینکه مثل ویتگنشتاین یا هایدگر تئورى خاصى بیان کرده باشد. شاید هیچ فیلسوفى به اندازه کربن استاد ندیده بود. او از هایدگر گرفته تا امیل بریه و ژیلسون و ماسینیون و… را دیده بود. با مکتبهاى فلسفى غرب فوقالعاده آشنایى داشت و متبحر بود. کربن سخت شیفته معنویات و روحانیت بود و معنویت را جستجو مى کرد و بر این باور بود که جهان در حال تهى شدن از معنویت است و باید آن را از نو احیا و پیدا کنیم. کربن از طریق ماسینیون با سهروردى آشنا شد و همه معارف را در آثار سهروردى و سپس ملاصدرا یافته بود و مجذوب این دو فیلسوف بود. او آثار متعددى پدید آورده که شگفت انگیز است.

آقاى طباطبایى مرحوم کربن را دوست داشت و کربن نیز آقاى طباطبایى را عاشقانه دوست داشت. من در جلسات مى دیدم که چقدر همدیگر را دوست دارند و به هم ارادت و علاقه دارند. یادم مى آید که کربن یک شب آقاى طباطبایى را به منزلش دعوت کرد. این یک دعوت خصوصى بود و شخص دیگری در آن حضور نداشت. مرحوم علامه به منزل کربن رفت. کربن فرزند نداشت و خانمش هم اهل عرفان و حکمت بود و همراه با او روى آثار عرفانى کار مى کرد. کربن معمولاً شبها کار مى کرد و تا صبح بیدار مى ماند. خانمش نیز او را همراهى مى کرد. در میهمانى آن شب، نمىدانم چه گذشت؛ ولى تا سالیان بعد، آقاى طباطبایى چندین بار از آن گفت، همچنین بارها از بزرگوارى خانم‌ کربن و فرهیختگى او سخن به میان آورد.

نقل از صفحه فیسبوک Haleh Massiha هجدهم نوامبر 2015، با اندکی ویرایش


من هم به یاد می‌آورم در یکی از سالهای دهه چهل، در شهر موطنم خرمشهر، از یک کتابفروش دست دوم خیابانی کتابی خریدم که در اصل «سالنامه سال 1339 فصلنامه تشیّع»، و جلدش سبزرنگ بود. (هنوز این کتاب را در تهران دارم.) روی جلدش نوشته شده بود: «خلاصه جلسات پروفسور هنری کربن با علامه طباطبایی». دی 1402- احمد شمّاع زاده