هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

بهشت را به بهانه می‌دهند؛ نه به بهاء

بهشت را به بهانه می‌دهند؛ نه به بهاء

احمد شمّاع زاده

ان‌الله‌اشتری من‌المؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم‌الجنّه یقاتلون فی سبیل‌ الله فیقتلون و یقتلون وعدالله حقاً فی‌التّوریة والانجیل والقرآن (توبه: 111)

سید محمد بهشتی پس از آغاز جنگ تحمیلی،‌ در یکی از سخنرانی‌های خود در شرح این آیه قرآن،‌ تأکیدداشت که: بهشت را به بها می‌دهند، نه به بهانه.

و این پاسخی بود به کسی که در سال‌هایی بسیار دور گفته بود:

بهشت را به بهانه می‌دهند؛ نه به بها.

یعنی اینکه بهشت خداوندی آنقدر گرانبهاست که کسی را شایستگی آن را ندارد تا با کوشش خود به آن دست یابد؛ بلکه این خداوند است که بندگان خود را با بهانه‌ای که خود بر سر راهشان قرارمی‌دهد، آنان را به بهشت رهنمون می‌شود.

آیه بالا ظاهراً تأییدی است بر نظر مرحوم بهشتی؛ ولی آیات بسیاری دلالت بر آن دارند خداوندی که منبع رحمت و رحمانیت است، همواره درپی بهانه‌ای است، تا بنده‌اش را ببخشاید و قرین رحمتش‌کند.

گذشته از قرآن، روش و منش خداوند به هنگام پیشامدهایی که در طول تاریخ انسان رخ‌داده، و از کلام بسیاری از پیامبران، چه آنها که در قرآن آمده و چه آنها که در انجیل و تورات و دیگر کتاب‌های آسمانی آمده، از همه برمی‌آید که خداوند به دنبال بهانه‌ای است تا بنده خود را ببخشاید و وارد بهشت خود کند.

به نظر نگارنده حتّا آیه بالا نیز بهانه‌ای است تا بنده اش را به بهشت ببرد، زیرا خداوند می‌گوید می‌خرد جان و مال مؤمن را و در ازاء این خرید، بهشت را ارزانی آنان می‌دارد. یعنی بهشت تشویقانه ای از روی رحمت و بزرگواری خداوندگاری است؛ و نه اینکه با جان و مال مؤمن برابر باشد! مانند آن می‌ماند که شخص بزرگواری از شخص بی بضاعتی چیزی می‌خرد؛ ولی بسیار بیش از قیمت آن کالا را به او می‌دهد؛ و به او می‌گوید: برو خوش باش!

از سوی دیگر، اگر شرایط زمان و مکان به گونه‌ای بود که کسی به شهادت دسترسی نیافت،‌ و در طول زندگی خود نیز از خداوند غافل بوده، و به یکباره متوجّه عمر از دست رفته خود شد، چه باید بکند تا بهشت نصیبش شود؟ هرکاری بکند،‌ بازهم دربرابر بهشت خداوندی قابلیت ندارد.

اینجاست که رحمت خداوند چاره‌ساز می‌شود و بهانه‌ای را بر سر راه بنده‌اش قرارمی‌دهد تا او را بیازماید و به بهشت ببرد؛ چگونه؟ مثلاً این‌گونه:

آمده‌است که یکی از جاهل‌های محله‌های تهران که این قشر معمولاً لاابالی و نسبت به انجام امور شرعی بی‌قیدوبند بودند، شبی در کمال ناراحتی و ناامیدی به دلیل مشکلی که برایش پیش‌آمده‌بود، درحالی که گوشتی خریده و در حال رفتن به خانه بود، در راه به سگی ضعیف و ناتوان که از بیرمقی در حال مرگ بود، برخوردمی کند؛ دلش به‌ رحم‌آمده و گوشت را جلو آن سگ می‌اندازد؛ و به خانه می‌رود و می‌خوابد.

در رؤیا، یکی از بزرگان را ‌می‌بیند که به او می‌گوید آن گوشتی که به آن سگ دادی به خدا رسیده و مایه نجات تو شده و خداوند تو را بخشیده‌است. یکّه‌ای می‌خورد و از خواب می‌پرد. از آن پس وی توبه‌کرده و در جمع خانواده مؤمنین که خداوند ولیّ و سرپرست آنان است، قرارمی‌گیرد. (الله ولیّ المؤمنین)

چند روزی را در خانه می‌ماند و آفتابی نمی‌شود. پس از آفتابی شدن در میان مردم، آنان می‌بینند که جاهل محل، با آن همه یکّه‌تازی و قدرقدرتی، به‌طور‌کلی تغییرکرده و مؤمن شده‌است!! از او ماجرا را می‌پرسند، وی در پاسخ، جمله ای بسیار زیبا، پرمعنا، و ظریفی را بیان می‌کند:

سگی را به سگی بخشیدند!

تاریخ نگارش: 1385

ویرایش دوم: 1399

ویرایش سوم: شهریور 1401

ویرایش چهارم: تیر 1403

احمد شمّاع‌زاده



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد