هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

درسهایی از زندگی برای زندگان

درسهایی از زندگی برای زندگان

احمد شمّاع زاده

مانند مورچه بزرگ و منطقی باش!

مورچه ها منطق فوق العاده ای دارند که می تواند برای استراتژیست ها الهام بخش باشد.

منطق مورچه ای دارای چهار بخش است:

* اولین بخش آن این است: «یک مورچه هرگز تسلیم نمی شود»

منطق خوبی است، اگر آنها به سمتی پیش بروند و شما سعی کنید متوقف شان کنید به دنبال راه دیگری می گردند. بالا می روند، پایین می روند، دور می زنند.

آنها به جستجوی خود برای یافتن راه دیگر ادامه می دهند.

چه منطق قدرتمندی؛ هرگز از جست و جوی راهی که تو را به مقصد مورد نظر می رساند دست نکش.


* بخش دوم این است:

«مورچه ها کل تابستان را زمستانی می‌اندیشند».

این نگرش مهمی است. نمی توان اینقدر ساده لوح بود که گمان کرد تابستان برای همیشه ماندگار است. پس مورچه ها وسط تابستان در حال جمع آوری غذای زمستانشان هستند .

آینده نگری اصل مهمی است و باید در تابستان فکر طوفان را هم کرد . باید همچنان که از آفتاب و شن لذت می برید به فکر سنگ و صخره هم باشید.


* سومین بخش از منطق مورچه این است:

«مورچه ها کل زمستان را مثبت می‌اندیشند».

این هم مهم است . در طول زمستان مورچه ها به خود یادآور می شوند که این دوران زیاد طول نمی کشد ؛ به زودی از اینجا بیرون خواهیم رفت . و در اولین روز گرم ، مورچه هابیرون میآیند. اگر دوباره سرد شد آنها برمی گردند زیر زمین ، ولی باز در اولین روز گرم بیرون می آیند . آنها برای بیرون آمدن نمی توانند زیاد منتظر بمانند.


* و اما آخرین بخش:

یک مورچه در تابستان تا چه اندازه برای زمستان خود جمع می کند؟

«هر قدر که در توانش باشد».

چه منطق فوق العاده ای است این منطق که هر قدر در توان داری.

یک بار دیگر با هم مرور کنیم:

1. هرگز تسلیم نشو

2. آینده را ببین (زمستانی بیاندیش)

3. مثبت بمان (تابستان را به خاطر بسپار)

4. همه تلاشت را بکن

آیا شما به اندازه یک مورچه منطقی هستید؟

مانند یک مورچه منطقی باشیم و مانند مورچه بزرگ بیاندیشیم!

برگرفته از: u246e2mrhu3l1109 6c4

***

از ابوسعید ابوالخیر پرسیدند: این حسن شهرت را از کجا آوردی؟ وی پاسخ داد:

شبی مادر از من آب خواست. دقایقی طول کشید تا آب آوردم. وقتی به کنارش رفتم خواب، مادر را در ربوده بود. دلم نیامد که بیدارش کنم. به کنارش نشستم تا پگاه که مادر چشمان خویش را باز کرد. هنگامی که کاسه آب را در دستان من دید، پی به ماجرا برد و گفت: فرزندم امیدوارم که نامت عالم‌گیر شود.

***


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد