هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

درسی از زندگی، برای زندگی آی آدما! یاد بگیرید!

درسی از زندگی، برای زندگی

آی آدما! یاد بگیرید!

پنج سال پیش که وارد این خونه شدم در همسایگی خودم یک زن و شوهر میانسالی رو دیدم که چون بیشتر وقتاشون رو توی بالکن میگذروندند و من نزدیکتر از دیگران به اونها بودم تقریباً تمام زندگیشون رو شاهد بودم. بعضی وقتا هم توی خیابون میدیدمشون. همیشه با هم خوش و خرم بودند... البته دزدکی نگاهشون میکردم تا متوجه من نشن. در گوشی چیزهایی به هم میگفتند... شادی میکردند... گاهی هم برای همدیگه میخوندند... سروروی یکدیگه رو نوازش میکردند و خیلی وقتا هم همدیگر رو میبوسیدند و همه اینها اول از سوی زنه شروع میشد و بعد مرده به زنه جواب میداد... که زنها باید از این دو تا یاد بگیرن و در روابط زناشویی دست پیش بگیرند تا شوهرشون همیشه به عشق اونا زندگی کنه و چشمش به دنبال زنای دیگه نباشه و... این روند ادامه داشت تا چند روز پیش که متوجه شدم شوهره مرده!

پس از مرگ شوهره، همسایه ها دوروبر زنه جمع شدند و زن شوهرمرده رو تنها نگذاشتند... باهاش خوش و بش می‌کردند... این ور و اون ور میبردنش تا مرگ شوهر فراموشش بشه...! ولی نمیدونم چرا پیکر مرده رو نمیبردند بیرون...

اینم بگم که توی همسایه هایی که دوروبر زنه رو گرفته بودند مرد هم پیدا میشد و همه شون زن نبودند. به همین دلیل من این چند روزه خیلی به رفتار اونا دقت میکردم و فکر میکردم یکی از این مردا قصد ازدواج با زن شوهرمرده رو داره... که امروز دیدم حدسم درست درومده و زنه با یکی از همون مردای همسایه ازدوداج کرده!! و مخصوصاً از این تعجب کردم که دیدم مرده اومده توی خونه زنه!... و از همه مهمتر اینکه جسد رو بردن و خاک کردن؛ و جالبتر اینکه این همسایه ها تا حالا هیچگاه پیداشون نبود و نمیدونم چطوری شد که تا شوهره مرد پیداشون شد. شایدم رسمشونه که اگر زن یا شوهری مرد، بیان و شوهر یا زنی برای بیوهه پیداکنند و اونا رو سروسامون بدند و برن. خدا داند...

.

.

.

.


















تا اینجای داستان هرچی که نوشتم عین واقعیت و حقیقت بود و تقریباً‌ هیچ کلمه ای رو نیفزودم یا پس و پیش نکردم. تنها این رو بگم که به جای زن و شوهر اگر مینوشتم نروماده متوجه میشدید که این دو، آدم نبودند بلکه دو تا کبوتر بودند که توی بالکن خانه من زندگی میکردند.

با گذشت پنج سال در کنار اونها بودن، که بعضی صبحها هم که زود از خواب بیدارمیشدند و با زبان خودشون قربون صدقه همدیگه میرفتند نمیگذاشتند راحت بخوابم، درسهای زیادی از زندگی آنان آموختم و به برخی از رمزورازهای زندگی پرندگان آشناشدم که برایم ارزشمندند. گذشته از اینکه مشاهده زندگی آنان از نزدیک برای من پرسشهای زیادی به وجود آورده:

چرا همیشه مادهه خودشو به نره نزدیک میکرد؟

چرا همیشه مادهه اول با نوکش کاری میکرد مثل بوسیدن درست روی صورت و گردن نره؟

چرا همیشه مادهه بدن نره رو تمیز میکرد؟

زمستونها چطور توی بالکن میخوابیدند و سردشون نمیشد؟

چرا کبوتر نر تازه وارد آمده توی محل زندگی مادهه و مادهه رو نبرده پیش خودش هرجا که پیشتر بوده؟

چرا جسد رو زمانی بیرون بردند که یک نر برای مادهه پیداشد؟ (این خیلی مهمه!) چه کبوترانی جسد رو بیرون برده اند؟ آیا نره با همکاری مادهه این کار رو کرده؟ و کبوترای دیگه منتظر بودند تا یک جفت براش پیدا بشه و دوتایی این کار رو بکنن؟

چگونه اون رو از بالکن بیرون بردند درحالیکه بالکن حصار داشت و نمیتونستند جسد رو هل بدن پایین؟ آیا مثل گنجشکهای نروماده که بچه شون رو پرواز یاد میدن جسد رو دوتایی بلند کردند و بردند؟ کجا بردندنش و آیا او رو واقعاً خاک (دفن) کردند؟

پرندگان طبق گفته قرآن مردگان خود را دفن می کنند؛ چنانکه قابیل پس از آنکه هابیل را کشت، و نمیدانست پیکر برادر را چگونه پنهان کند، خداوند کلاغ را برای آموزش او فرستاد تا از او بیاموزد.

همان گونه که قرآن کریم آن درس را به فرزند آدم داد نتیجه میگیریم که:

دانستن رمزورازهای این نکته ها نیز میتواند درسهایی برای روابط زناشویی همه ما آدمیان و بویژه جوانانی باشد که تشکیل خانواده داده اند تا زندگی شان پایدار بماند.

نگارش و ویرایش: فروردین 1394

ویرایش دوم و افزودن تصویر: اردی‌بهشت 1403



صحنه قتلی عجیب!

ممکن است عنوان این رخداد پرسشی را ایجاد کند که آیا صحنه قتل عجیب بوده یا خود قتل؟

باید گفت: هردو.

در طول زندگی هیچگاه چنین صحنه ای را ندیده بودم. دو تن کشته شده بودند و معلوم نبود کدامیک در قتل پیشدستی کرده بود. صحنه کاملاً طبیعی بود و مسلم بود که عامل سومی در کار نبوده است.

کروکی صحنه: هر دو در کنار یکدیگر و در جایی که کسی به آنجا دسترسی نداشت کشته شده بودند.

یکی بزرگ اندام و دیگری کوچک اندام بود ولی هر دو قدرقدرت و قوی بنیه بودند. هر دو در نوع خود بزرگ بودند. بزرگی و بزرگمنشی از سر و روی هر دو هویدا و آشکار بود. آنان با یکدیگر دوئل کرده بودند؛ ولی مشخص بود که برخورد منافعی در کار بوده که میخواسته اند جان یکدیگر را بگیرند. ظاهراً آنکه تن بزرگی داشته تنومندی اش موجب تحریکش برای کشتن طرف مقابل بوده؛ ولی از این موضوع نیز غافل بوده که ممکن است طرف مقابل حربه ای قوی تر از بنیه جسمانی در چنته داشته باشد.

پرسش: چگونه هردو با هم کشته شده بودند؟

معمولا در ستیز و دشمنی، یک طرف ستمگر است و طرف دیگر ستمدیده. ستمگر است که میکشد و ستمدیده است که کشته میشود. البته نباید فراموش کرد که در قانون طبیعت هرکس بکشد، روزی خود به دست کس دیگری کشته میشود چنانکه گفته اند:

که را کشتی تا کشته شدی زار آن را بکشند که تو را کشت

اما در اینجا هردو با هم کشته شده بودند و این خود معمایی بود که هنوز برای من حل نشده.

درسهایی اجتماعی و سیاسی از این صحنه قتل:

  • در این جهان چیزهایی وجود دارند که تجربه پذیر نیستند و تنها یک بار رخ میدهند. اگر انسان در تنازع بقاء خویش آینده نگر نباشد، نمیتواند جبران کند زیرا هستی خود را بر سر آن گذاشته است.

  • با کسی که او را به خوبی نمیشناسی هرچند ظاهراً کوچک به نظر آید، در نیفت که به زودی به وسیله همو سرنگون خواهی شد؛ چنانکه گفته اند: دشمن را کوچک مشمار!

  • هرکس طمع ورزد، در نهایت در دیگ طمع خود در خواهد افتاد.

  • دشمن تراشی کار درستی نیست و برای خود دشمن متراش.


چیستان:

آیا پیش از خواندن توضیح میتوانید حدس بزنید که این دو، چگونه یکدیگر را کشته بودند و چه کسی پیشدستی کرده بود؟

توضیح: این دو تن کشته شده، عبارت بودند از یک گنجشک نر درشت! و یک زنبور بسیار درشت!

به نظر نگارنده گنجشک، زنبور را در هوا شکار می‌کند؛ ولی چون نمی‌دانسته که زنبور نیش زهراگین دارد، تا خواسته بنشیند و آن را بخورد، زنبور چون بزرگ جثّه بوده، توانسته گلوی گنجشک را نیش بزند و موجب کشتن او شود.

هشتم تیر 1392

ویرایش دوم: آبان 1401

احمد شماع زاده