هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

جایگاه الله، محمّد، و علیّ در دیدگاه شیعه سنتی

جایگاه الله، محمّد، و علیّ در دیدگاه شیعه سنتی

ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه ان‌یفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الی‌الهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)

ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری می‌شود. پس از این یاداوری دوری می گزیند و فراموش می‌کند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده ای قراردادیم که نفهمند آن (قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم؛ و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست هدایت نمی‌شوند.

پیشگفتار

هدف از نوشتن این مقاله باز اندیشی در فهم مقام دارندگان این سه نام است؛ تا با کژاندیشیهای برخی از اشخاص و مسلکها، مقام و منزلت مولی‌‌الموحدین، امام علی را فراتر از آنچه که خدا و رسولش معیّن کرده‌اند ندانیم که متأسفانه در کلام بیشتر مداحان (نوحه گران) خداناشناس امروزی ریشه ‌دوانده و ممکن است بر فهم جوانانی که گرد آنان هستند و یا با وسایل مختلف سخن آنها را میشنوند، اثرگذار باشد. بدین منظور با توجه به آیات قرآن کریم و برخی احادیث کوششی داریم تا مقام و منزلت هر یک را با به میان کشیدن برابرگذاریها و آمیختگیهایی که پیش آمده، مشخص سازیم.

نوحه گر باشد مقلّد در حدیث جز طمع نبود مراد آن خبیث

نوحه گر گوید حدیث سوزناک لیک کو سوز دل و دامان چاک

از محقّق تا مقلّد فرقهاست کین چو داوود و آن دیگر صداست

منبع گفتار این سوزی بود و آن مقلّد کهنه آموزی بود

مثنوی دفتر دوم ب 4/491

الف – خدا و محمد

مولانا: بی تماشای صفتهای خدا گر خورم نان من گلو گیرد مرا

در آغاز باید گفت عملکرد معصوم (و مهمترین آنان حضرت ختمی مرتبت) با عملکرد خداوند، این تفاوت مهم را دارد که معصوم که مقام عصمت را دارد، مرتکب گناه نمیشود؛ ولی این مقام او را از خطا مصون نمیدارد. زیرا در هر شرایطی انسان است و انسان جایزالخطاست. تنها خداوند خطا نمیکند؛ و نیز فرشتگان او که کارگزاران اویند و اگر خطاکنند کیهان و مافیها برهم میریزد.

البته فرشتگان ذاتاً چنان آفریده شده اند که نمیتوانند خطا کنند یعنی از خود اختیاری ندارند تا خطا کنند یا نکنند.

روشنگری پیرامون فرشتگان: فرشتگان یک سویه هستند یعنی مانند انسانها و جنها دارای اختیار نیستند و نه مانند آنها خالق و آفرینننده چیزی هستند. یعنی توانا بر نطق یا نمادسازی نیستند چنانکه هنگامی که خداوند از آنان خواست تا نمادسازی کنند گفتند:

لا علم لنا الا ما علمّتنا.

اینکه آیا ابلیس فرشته بود یا نه و چرا سرپیچی کرد را خود خداوند بسیار ساده و روشن در باره ابلیس بیان داشته: کان من الجن ففسق عن امر ربه یعنی چون از جن بود توانست(اختیار داشت) از امر خداوند سرپیچی کند که کرد. ابلیس فرشته نبود بلکه به مقام فرشتگان رسیده بود و در جمع آنان بود؛ ولی دیگران فرشته واقعی بودند و نمی توانستند از امر خداوند سرپیچی کنند که نکردند و بر آدم سجده کردند.

پس همه کسانی که عقل دارند ممکن است خطا کنند. بنابراین بزرگان دین و دانش که جای خود را دارند و ممکن است بسیار خطا کنند بلکه معصومین هم ممکن است خطا کنند و خداوند برای اینکه این موضوع را به ما بگوید که تنها منم که نباید اشتباه کنم و نمیکنم، بلکه حتا اشرف آفرینش من که حضرت رسول اکرم(ص) باشد ممکن است خطاکند، این موضوع را در چند آیه از قرآن یاداورمان شده است. مانند نهی کردن ایشان را در سوره والضحی:

پس از این فرمود حق در والضحی بانگ کم زن ای محمد بر گدا

مثنوی دفتر اول ب: 2747

بارزترین این امرونهی ها در سوره عبس است: عبس و تولی ان جاءه الاعمی. و این در حالی است که خداوند جلّ و علا، ده آیه از سوره عبس را که نام آن سوره از همین منظر گرفته شده، به این موضوع اختصاص داده است.

بدین ترتیب نتیجه میگیریم که این موضوع اهمیت زیادی برای خداوند داشته که چنین کرده. تازه مسلمانان هنگامی که میدیدند خداوند با کسی رودربایستی ندارد و کوچکترین خطایی را که رسولش مرتکب میشود به او گوشزد میکند، حساب کار دنیا و آخرتشان بهتر به دستشان میآمد. اگر امروزه نیز به این نکات قرآنی توجه کنیم از بسیاری تصورات نادرست و کردارهای ناشایست مصون خواهیم ماند.

متاسفانه برخی از مفسّرین کوشش در توجیه این موضوع دارند. آنان باید بدانند که این توجیه خدمت به رسول خدا نیست، بلکه این خود خطایی آشکار و دور کردن حقایق قرآن از ذهن مردم است. زیرا خداوند میخواهد بگوید تنها من خطا نمیکنم وهمه ممکن است خطاکنند که این موضوع دستکم برای زندگی اجتماعی و سیاسی انسانها بسیار مهم است.


ب - خدا و علی

هم برخی شیعیان خدانشناس و هم علی اللهیان بسیار این دو مقام را با یکدیگر آمیخته و به هم بافته اند. نکته مهمی که هیچکس در باره آن پرسشی مطرح نمیکند این است که شما از علی چه دیده اید و از خدا چه میدانید که این دو را با یکدیگر مقایسه میکنید؟


شاید یکی از بزرگترین عملکردهای علی (در اینجا سخن از عمل است و نه اخلاق و صفات) برای پیشبرد و نشر اسلام علیه شرک بویژه در جوانی آن بوده است که در برابر هماورد خواهی غول پیکری به نام عمروبن عبد ود (که بت ود را میپرستیده) تنها کسی بود که پذیرفت به جنگ تن به تن با او بپردازد و با ترفندی ویژه او را بکشد، که همه اینها با حول و قوّه الهی صورت گرفت و موجب شد تا سپاه اسلام به پیروزی برسد. ولی کوچکترین عملکرد خداوند برای از میان برداشتن نمرود مدعی خدایی آن بوده است که با آفرینش خلق الساعه میلیاردها پشه و نفوذ تنها یک پشه به پنهانگاه نمرود و رفتن به درون بینی او، او را به گونه ای خفت بار بکشد.

ای نادانان! چگونه خدا و علی را با یکدیگر می سنجید؟


دوزخ و جنّت همه اجزای اوست هرچه اندیشی تو، او بالای اوست

هرچه اندیشی پذیرای فناست آنکه در اندیشه ناید آن خداست

مثنوی دفتر دوم


خود قرآن هنگامی که میخواهد ادعای نمرود مدعی خدایی را توسط ابراهیم موحد رد کند این مثال را میآورد که ابراهیم به او گفت عملکرد خدای من آن است که مرده را زنده و زنده را میمیراند. در شرح این مذاکره آمده است که نمرود هم دو اسیر محکوم به اعدام را آورد یکی را آزاد کرد و دیگری را کشت و گفت دیدی که من هم میتوانم زنده کنم و بمیرانم! ابراهیم ادمه داد و گفت پروردگار من آن است که خورشید را از مشرق میآورد تو آن را از مغرب بیاور. و نمرود مبهوت شد (فبهت الذی کفر) و از پاسخ دادن درماند!

این است مقام توحید ابراهیمی. حال میتوان این پرسش را از قیاسگران خدا و علی کرد که علی تا کنون چه جانداری مثل پشه، نه بزرگتر را آفریده که او را با خدا مقایسه میکنید؟ اگر پاسخ درست دادند ما هم او را خدا میخوانیم؛ ولی اگر ندادند که هرگز نخواهند پاسخ گفت، پس به آنان میگوییم دم فروبندید! دم مزنید! شرک نورزید! و جامعه را به انحراف مکشانید!

علی انسان است ولی انسانی والا و کامل که خود نمونه ای از اعجاز خداوند است که چنین اعجوبه ای آفریده است تا ما با اسوه قراردادن او، از او پیروی کنیم و علی گونه شویم. نه اینکه او را وصف کنیم و مقام خدایی به او بدهیم که نه تنها چیزی از این بزرگنمایی شرک آلود بهره امام علی(ع) و ما نمیشود که آخرت خود را نیز به خطر انداخته و علی را نیز از خود ناخشنود و ناخرسند کرده ایم.

خداوند کریم در مورد شرک ورزی برخی مسلمانان میفرماید:

و روزی که همه کسانی که شرک ورزیده اند و کسانی که مورد شرک و پرستش واقع شده اند را با هم برمیانگیزیم. سپس آنان را با یکدیگر رودررو میسازیم و به کسانی که شرک ورزیده اند میگوییم این شما و این کسانی که به وسیله آنان شرک ورزیده اید. کسانی که مورد شرک ورزی قرارگرفته اند میگویند شما ما را نمیپرستیدید و خداوند گواه است میان ما و شما، که ما از پرستش شما آگاه نبودیم. سوره یونس(آیات 28 و 29)

در این دو آیه سه نکته مهم روشن میشود:

یک- موضوع، بت پرستی نیست؛ بلکه انسانهای مقدس را پرستیدن است.

دو- اینکه آن انسانهای مقدس به هنگام زنده بودن غیب نمیدانسته اند.

سه- آن انسانهای مقدس پس از مرگ حاضر و ناظر اعمال ما نبوده اند و سخن ما را نمیشنیده اند، که برخی شیعیان به آن معتقدند و با ائمه اطهار سخن میگویند و یا مردم را تشویق میکنند تا (به جای رازونیاز کردن با خدا) نزد ائمه معصومین سفره دل بگشایند. اینها گونه ای شرک ورزی است و آنان را جای خداوند قراردادن است!

در همین راستا، در آیات پنج و شش سوره احقاف چنین آمده است:

و من اضلّ ممن یدعوا من دون الله من لایستجیب له الی یوم القیامه و هم عن دعائهم غافلون و اذا حشرالنّاس کانوا لهم اعداءً و کانوا بعبادتهم کافرین

ترجمه: و چه کسی گمراهتر از کسی است که میخواند غیرخدا را؟ کسی که تا روز قیامت هم دعای او را مستجاب نمیکند و آنان از خوانده شدنشان آگاهی نداشته اند (یعنی اگر آن دعا مستجاب شد، از سوی آنان نبوده بلکه از سوی خداوند بوده است). و هنگامی که مردم برانگیخته میشوند، آن پرستش شدگان دشمنان این پرستندگان هستند و پرستش آنان را رد میکنند.

نمونه هایی از شرک ورزی با وسیله قراردادن معصومین:

الف- علی بر عرش بالایی امیر است علی بر عالم و آدم امیر است

پس خدا چکاره است؟ برود دنبال کار خودش!! که علی همه کاره است!! و در این صورت خداوند بیکاره!! بدیهی است که موحدان به پیروی از قرآن میگویند تنها خداوند بر عرش فرمانروایی میکند و نیز بر عالم(کیهان) و آدم(انس و جن).

ب- روز تولد آن بزرگوار بود و در نمازخانه وزارتخانه پای سخن یک مداح(نوحه گر) جوان خدانشناس نشسته بودیم که با این مصرع از یک شعر سخن خود را شروع کرد: ای علی تو اگر خدا نیستی کمتر از خدا نیستی!!

یعنی بسیار راحت، خط بطلانی بر سوره توحید و بویژه آیه آخر آن، یعنی و لم یکن له کفواً احد کشید و نیز بر شعار الله اکبر که یکی از شعارهای اصیل و مهم اسلامی است و از آغاز وحی بر پیامبر اکرم (ص) وجود داشته و دارد و بیان آن درآغاز هر نماز نه تنها واجب که رکن رکین نماز است.

اکنون حدود ده سال از آن روز میگذرد و هرگاه به یاد آن مجلس میافتم به خود نهیب میزنم: تو که موحد بودی چرا بلند نشدی و به او نگفتی خفه شو! ای مشرک! و تنها به این اکتفا کردی که به بغل دستی خود گفتی نگاه کن ببین چگونه با علی به خدا شرک میورزند و او سری به تأیید تکان داد و گفت چه میتوان کرد؟

بخصوص در مجلسی که به نام آن بزرگوار هستی برگزار شده، مسلم است که روح امیرالمؤمنین از این گونه شرکهایی که بهانه و عنوانش اوست بیشتر مکدر میشود.

ج- به این شعر شرک آلود که بسیاری از آیات قرآن کریم را به زیر سؤال برده و به صورت یک آهنگ در آغاز یک سی دی زیر عنوان نغمه نوروز از سوی معاونت گردشگری سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری منتشر شده تا هرگردشگری در راه گوش دهد و به بیراهه رود!! توجه کنید:

تا صورت و پیوند جهان بود علی بود

تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود

مسجود ملائک که شد آدم به علی شد

آدم چو یکی قبله و معبود علی بود

موسی و عصا و ید بیضای ...

در حضر فرعون که بنمود علی بود

عیسی به وجود آمد و به دلها سخن گفت

آن نطق و فصاحت که بنمود زعلی بود

جبریل که آمد ز بر خالق یکتا

در پیش محمد شد و مقصود علی بود

آن معنی قرآن که خدا در همه قرآن

در ... و عصمت بستود علی بود

آن قلعه گشای که در قلعه خیبر

برکند به یک حمله و بگشود علی بود

چندانکه در آفاق نظرکردم و دیدم

ابروی یقین بر همه عالم علی بود

این کفر نباشد سخن کفر نه این است

تا ازلی باشد و تا بود علی بود

سر دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان

شمس الحق تبریز که بنمود علی بود

در نقد این شعر، در آغاز شخصیت سراینده این شعر را به زیرسؤال میبرم تا مشخص شود که خود شعر نیز ریشه در حقیقت و ایمان ندارد:

نکته اول: سراینده نه تنها علی را به جای خدا میگذارد، بلکه خود را نیز به جای رسول خدا و علی میگذارد و میگوید چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم که این ادعا برای وی بسیار بزرگ و لقمه ای گلوگیر است. زیرا در کل عالم هستی یکی رسول اکرم(ص) به این دلیل که به معراج رفتند، در همه آفاق نظر کردند و دیگر علی(ع) ممکن است میتوانسته که در همه آفاق نظر کند، به این دلیل که خود میگوید من به راههای آسمان آگاهترم تا راههای زمین. حتا هیچیک از امامان معصوم نیز چنین ادعایی نداشته اند که درهمه آفاق نظر کرده باشند. اگر این توانایی را بخواهیم از این دو گرانمایه به دیگران تعمیم دهیم ممکن است برخی انبیاء الهی همچون ابراهیم خلیل به چنین مقامی رسیده باشند.

نکته دوم: شاعر آنچنان خودبزرگبین شده که هم کفر میگوید و هم حکم بر کفر نبودن سخن خود صادر میکند! یعنی هم مرتکب جرم شده و هم به تنهایی نزد قاضی رفته که آن قاضی هم خودش است: این کفر نباشد سخن کفر نه این است... تازه اگر بفهمد که کفر با شرک بسیار متفاوت است که این سخنان شرکند نه کفر.

نکته سوم: چکیده سخن سراینده این است که علی همواره بوده است. گیریم که سراینده یکی از عارفانی باشد که از مولانا هم به مقام والاتری رسیده و دیده های خود را که جهان بینی اوست به نظم دراورده. (هرچند با به زیر سؤال بردن آیات قرآن چنین چیزی غیرممکن است!)

نکته چهارم: پرسش این است که این عیان و بیان کردن نهانیهای شخصی و فردی چه سودی به افراد و جامعه انسانی میرساند؟ هنگامی که از فضائل امیرالمؤمنین سخن میگوییم این سود را به ما میرساند تا برخی از فضائل ایشان را در خود نهادینه کنیم و در برخی ویژگیها علی گونه شویم که در غیر این صورت زیانکاریم. ولی این سروده تنها رهاوردش شرک است. زیرا تنها علی را به جای خدا گذاشته و بهره ای به خود و دیگران نرسانده است.

آیا جز این است که این سروده بسیاری از مردم را به گونه ای به انحراف میکشاند که تصور کنند علی خدا و شبه خداست و شمار کمی را چون نگارنده به گونه ای دیگر به انحراف کشانده تا وقت خود را صرف نقد این یاوه گوییها کند تا دیگران را از انحراف بازدارد؟

اگر خدا را در لباس علی قرار دهیم اشکال چندانی ندارد ولی اگر علی را بر جایگاه خدا نشانیم، شرک ورزیده ایم. در حالت اول یعنی خدا در علی ظهورکرده است. منصور حلاج نیز بانگ اناالحق میزد و میگفت: ما فی جبتی الاالله. که همین امر موجب بردارشدنش شد. حافظ علیه الرحمه درباره او میگوید:

آن یار کزو گشت سر دار بلند

جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد


البته مولانا نظر دیگری دارد:

بود اناالحق در لب منصور نور بود اناالله در لب فرعون زور

مثنوی دفتر دوم ب: 305


نکته پنجم: سراینده میگوید شمس تبریزی علی بوده که راز دو جهان را بر مولوی گشوده است؛ ولی خود مولانا میسراید که پیامبر(ص) به علی گفته پیر طریقتی همچون خضر بیاب و از او پیروی کن و مانند موسی مباش که با سؤالهای خود پیر طریقت خود را از دست داد (داستان موسی و خضر در سوره کهف) و دفتر اول مثنوی بیتهای: 2959 تا 2970. نکته دیگر اینکه:

چگونه عارفان سیر آفاق داشته اند که یکی از استوانه های آنان یعنی مولانا شعر زیر را سروده که نشان از آن دارد که ایشان آگاهی لازم را از مواقع نجومی که خداوند به آن سوگند یادکرده نداشته تا بداند ماه جزئی ناچیز از منظومه شمسی است و ستارگان چنان شکوه و عظمتی دارند که یکی از آنها با اندازه‌ای میانه، خورشید است:

اینچنین مه را ز اختر ننگهاست در میان اختران بهر سخاست

دفتر اول مثنوی ب: 3018

مولوی به مانند حافظ هرچه کرده از دولت قرآن کرده و اگر آیه "لااقسم بمواقع النجوم" را هم درک کرده بود، به چنین خطائی دچار نمیشد.

***

روزی زیر شیشه میز یکی از همکاران شعری را دیدم که بیشباهت به شعر بالا (شعر شاعر مشرک) نبود! شاعر آن شعر مانند شاعر شعر بالا، نکته های بسیاری را بیان کرده بود که آخر هر بیت این عبارت بود:‌ یا علی گفت.

مثلا آن هنگام که حضرت عیسی به دنیا آمد یا علی گفت. شاعر از یک نظر راست گفته و از منظری دیگر مردمفریبی کرده و مردم را به شرک دعوت کرده است! از آن جهت که علی یکی از صفات خداوند است (یا علی و یا عظیم) درست است که بگوییم هر آغازی با نام خدا بوده؛ ولی اینکه بیاییم و با واگویی این حقیقت، مردم را به شرک بیالاییم و تلقین کنیم که منظور از آن یا علی گفتنها، علی بن ابیطالب بوده مشرکانه و منافقانه عمل کردن است!!

***

موضوع به این ختم نمیشود که جایگاه خداوند را به مولاعلی بسپاریم، بلکه این شرک ورزی ممکن است در مورد همه چهارده معصوم از سوی برخی شیعیان مشرک و مشرک پرور صورت گیرد. یک نمونه نشاندن فاطمه زهراء سلام الله علیها به جای خداوند در این شعر است:

دختر بکر فکر من غنچه لب چو واکند از نمیکن کلام او، حق نمک اداکند

فیض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه چشم دل از نظاره در، مبدأ و منتها کند

دامن کبریای او، دسترس خیال نی، پایه قدر او بسی، پایه به زیرپا کند

مفتقرا! متاب رو، از در او به هیچ سو، زانکه مس وجود را، فضّه او طلاکند

فضّه هم به معنای نقره است و هم اینکه نام کنیز حضرت فاطمه زهراء فضّه بوده است.


و اما تبدیل این شعر به شعری یکتاپرستانه:

دختر بکر فکر من غنچه لب چو واکند از نمیکن کلام او، حق نمک اداکند

فیض نخست و خاتمه، نور ظهورعالمه چشم دل از نظاره در، مبدأ و منتها کند

دامن کبریای او، دسترس خیال نی، پایه قدر او همه، پایه به زیرپا کند

مفتقرا! متاب رو از در او به هیچ سو، زانکه مس وجود را، او تواند طلاکند


نور ظهور عالمه، اشاره‌ بر آیه شریفه الله نورالسموات والارض دارد.

می‌بینید که تنها با تغییر چند واژه در این شعر، از زمین تا آسمان، یعنی از شرک تا توحید، تفاوت ایجاد می‌شود و این نیست، مگر نتیجه مبارزه تاریکی شرک با روشنایی توحید که از آغاز آفرینش انسان، به وسیله شیطان رقم خورد.

روشنگری: با جست‌و‌جویی که در وب صورت گرفت، متوجه شدم که این شعر بسی بلند است و نکته‌های شرک آلود بسیاری دربردارد که بررسی همه آن‌ها در این مقال نمیگنجد. سراینده این شعر هم مرحوم محمدحسین غروی اصفهانی است که در سال 1321 شمسی فوت کرده است.

بررسی نکته‌های شرک آلود این شعر:

- در جایی که قرآن کریم و تمام عرفا میگویند فیض نخست و خاتمه، خداند و نور وجود اوست، و آیه شریفه میگوید الله نور السّموات والارض، مفتقر، حضرت فاطمه را به جای خداوند مینشاند!!

- در جایی که هیچ بنی بشری نگفته (و اگر شخص نامتعادلی به کار برده بیجا به کار برده) که مقام کبریائی شایسته کسی جز خداوند است، مفتقر، مقام کبریاء را به فاطمه زهراء نسبت میدهد!!

- در جایی که آیه شریفه میگوید فاینما تولّوا فثمّ وجه الله، مفتقر میگوید از درگاه فاطمه به هیچ جای دیگر (که همه جا محضر خداوند است،) روی مگردان!!

- در جایی که فضّه، سوای از کنیزبودن، شاگرد حضرت فاطمه زهراء بوده، و به واسطه ایشان، بر فهم آیات قرآن نائل میآمده، و هرچه داشته از صدقه سر قرآن بوده، و فاطمه زهراء نیز هرچه داشته از صدقه سر قرآنی بوده که پدر به او آموخته، و هرچه که حضرت ختمی مرتبت داشته نیز از صدقه سر قرآنی بوده که خداوند تعلیمیش کرده، مفتقر میگوید فضّه توانایی تبدیل مس وجود به طلا را داشته، و این در حالی است که تنها خداوند، توانا به این مهم است و به اذن الهی کسانی همچون حضرت مسیح نیز.


و اینهم آخرین دستاورد شرک آلود از شاعری به نام عباس شهری زیر عنوان گره گشای عالم که هر چه درباره اشعار شرک آمیز بالا آمد، در مورد این شعر نیز صدق میکند:

به جز از علی نباشد به جهان گره گشایی
طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی
چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن
به جز او به زخم دل ها ننهد کسی دوایی
ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم
سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی
بشناختم خدا را چو شناختم علی را
به خدا نبرده ای پی اگر از علی جدایی
علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق
تو جمال کبریایی تو حقیقت خدایی
نظری ز لطف و رحمت به من شکسته دل کن
تو که یار دردمندی تو که یار بینوایی
همه عمر همچو “شهری” طلب مدد از او کن
که به جز علی نباشد به جهان گره گشایی


ج- محمد و علی

محمد رسول الله(ص) بالاترین مقام عالم هستی پس از خداوند و اشرف مخلوقات اوست، زیرا:

  • به معراج رفته و هفت آسمان را درنوردیده و در بیداری به لقاءالله نائل گردیده است.

  • قرآن کریم که منظومه هستی است، بر سینه او نازل گردیده و در نزول قرآن و در مسیر پیامبری رنجهای بسیاری را متحمّل شده است.

مقام و منزلت مولا علی نیز از نهج البلاغه اش که دارای اعجازهای بسیاری است و پس از قرآن برترین کتاب محسوب میگردد، (یعنی از انجیل که سخنان خداوند است که بر زبان عیسی جاری شده نیز بالاتر است) و نیز از شرح زندگانی ایشان بازشناخته میشود.

کسانی مانند جرج جرداق مسیحی کتاب صوت العداله انسانیه و عبدالفتاح عبدالمقصود پانزده جلد کتاب زیر عنوان امام علی در باره شخصیت ایشان نگاشته اند و نیز شاعران و نویسندگان در طول تاریخ، سروده ها و نوشته های زیادی در باره عدالت او، شیوه زندگی او، صبر او، علم و حکمت او و... دارند.

اینها نیز از منابع دین ما بر میآید که رسول گرامی فرمود:

من کنت مولاه فهذا علی مولاه

من کنت انا نبیه فعلی امیره

انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی من بعدی

انا مدینه العلم و علی بابها فمن اراد المدینه والحکمه فلیأتها من بابها



این احادیث نبوی نیز درجه و مقام رسول اکرم(ص) و علی(ع) را مشخص میسازند که شیعه به آنها میبالد ولی خواهیم دید که غلوکنندگان و منحرف کنندگان کلمه حق از مواضعش به اینهمه افتخارها بسنده نکرده، به انحراف کشیده شده، و به ظن خود دلخوشند که به علی خدمتی میکنند و عده ای هم که درست نمیاندیشند سخنان یاوه آنها را تکرار میکنند تا نقل محافل شود.

مثلا ببینید این سخن از کجا آمده که نه سندیتی دارد و نه عقلانی است و مسلم است که چون ریشه در دین ندارد جعلی است:

روزی در حسینیه ای سخن از معراج شد که یکباره مرد مسن آذری زبان پرسید:

خب، اونجا که رسید چی دید؟

گفتم نمیدانم. مقصودت چیه؟

وی ادامه داد: علی یک نصف سیب به او داد و گفت این مال تو و ... (یعنی اینکه علی پیش از رسول اکرم به معراج رسیده است!!)

من داشتم از تعجب شاخ درمیآوردم؟ عجب حقه بازهایی هستند این جعّالین!! به قول معروف روز روشن و دزدی؟ اشرف مخلوقات به حساب آمدن رسول اکرم (ص) ریشه در همین معراج دارد و اگر بخواهیم معراج را هم نصف کنیم و نصف بهتر و گزیده ترش را به علی(ع) بدهیم دیگر رسول خدا(ص) اشرف مخلوقات نمیتواند باشد!!

به او گفتم: نه چنین نیست و اینها را بر معراج افزوده اند؛ چنانکه چیزهایی را نیز بر معجزه شق القمر افزوده اند. دیدم نرم شد و گفت نمیدانم، ما هم شنیده ایم.

اگر علی بداند برخی شیعیانش اینقدر نادان هستند که میخواهند او را از پیامبر خدا بالاتر بدانند، برای بقای دین محمد (ص) و شیعه واقعی با همان ذوالفقارش بر سر هرکس و ناکسی میکوبد! که این گونه بدعتها را بر امّهات دین میافزاید!

تاریخ نگارش: سال 1384

ویرایش دوم: اردیبهشت 1391

ویراییش سوم: تیر 93

ویرایش چهارم: اردیبهشت 95

ویرایش پنجم: آذر 95

ویرایش ششم: آذر 96

ویرایش هفتم: شهریور 99

ویرایش هشتم: آذر 1402

ویرایش نهم: تیر 1404

احمد شمّاع زاده


عاشورا یا فرصتی برای شرک ورزی؟

عاشورا یا فرصتی برای شرک ورزی؟

احمد شماع‌زاده


ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه ان‌یفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الی‌الهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)


پرچمدار مبارزه با تحریف‌‌های عاشورا، مرحوم استاد مرتضی مطهری است که نظرهای خود را در کتاب حماسه حسینی به تفصیل بیان کرده است. اما از آنجا که این تحریفها همچنان در طول تاریخ شیعه رواج داشته و معلوم نیست کی به پایان میرسد، پس بر همه نویسندگان فرض است هرگاه با تحریفی در مورد عاشورا و وقایع آن روبه‌رو شدند، بویژه تحریف‌هایی که شرک‌آلود است و با مبانی قرآن مباینت دارد (که قرآن کریم بیشتر برای مبارزه با شرک نازل‌ شده و سنگ بنای دین اسلام توحید است.) دست به قلم شوند و از هرگونه تحریف در دین اسلام پیشگیری کنند. با همین هدف دارنده این قلم دست به کار نوشتن این مقاله و برخی از دیگر مقاله ها شده است.


در این مقاله تنها دو مورد از موارد بسیاری را که هم‌اکنون در جامعه ما جریان دارد، مورد نقد و بررسی قرارمی‌دهیم:

مطلب اول:

به این شعر توجه کیند:

هرچه داریم، همه از کرم عباس است عرش، یک ذره ز خاک قدم عباس است

شیعه از کینه دشمن نهراسد هرگز دین ما تحت لوای علم عباس است


گفتنی است که این شعر را با هنرنمایی بر روی یک لوح چوبی یا طرح چوب، با خطّی زیبا نوشته‌بودند و در یکی از اتوبوس‌های شهر تهران به چشم می‌خورد.

بگذریم از اینکه مصرع دوم از بیت دوم به منظور درست درامدن قافیه لوا و علم را که هر دو برابر با "درفش" و "پرچم" فارسی است و درست نیست که بگوییم زیر پرچم پرچم، بلکه یکی از پرچم‌ها اضافی است؛ ولی موضوع این است که این شعر ریشه در اغراقی کفرآمیز دارد و کرامت حضرت عباس را جایگزین کرامت خداوند کرده و به بزرگنمایی اغراق‌آمیز آن اسوه شجاعت و از خود گذشتگی در زمینه ای که خاص او نیست پرداخته است.


این در حالی است که ما همواره می‌گوییم: خداوند کریم است. بویژه هرگاه از موضوعی نگران و ناراحت و بعضاً ناامید می‌شویم می‌‌گوییم: خدا کریم است. این موضوع در فرهنگ ما بی‌جهت جانیفتاده، بلکه مبتنی بر آیات و روایات است و ریشه در قرآن کریم دارد و یکی از اسماء جلاله در قرآنی است که آنهم کریم است.

سراینده این شعر به گونه ای دیگر نیز، هم به خود خداوند و هم به عرش او اهانت کرده است:

- از این روی به خود خداوند اهانت کرده که عرش او را با همه سنگینی و عظمتش که ذره ای از اولین ظهور خداوند و آفرینش گیتی و منبع تغذیه کیهان است، به ذره خاک قدم حضرت عبّاس تشبیه کرده! و خداوند جلّ وعلی را با خاک قدم حضرت عباس یکسان کرده است!

- و از آن رو به عرش خداوند اهانت کرده که عظمت، شکوه، و جلال آن را درک نکرده؛ و این درحالی است که خداوند بزرگترین مخلوق خود را عرش دانسته و به آن می‌بالد و آن را عظیم و خود را رب‌العرش‌العظیم می‌خواند؛ و یا در آیه ای دیگر خود را دارنده عرش و کریم (ذوالعرش کریم) می‌خواند و به این دارایی و کرامت می‌نازد و به وزن آن که ثقل هستی است می‌بالد.

ما در دعاها از زبان ائمه اطهار به این ثقل هستی سوگند یاد میکنیم : زنه عرش‌ الله


یک انسان موحد، بیش و پیش از حضرت عباس، خداوند آفریننده او را که چنین اسوه‌ای را آفریده دوست می‌دارد و به چنین خداوندی می‌بالد و به جای آن شعر چنین شعری را می‌سراید که ریشه در توحید دارد:

هرچه داریم، همه از کرم "الله" است عرش یک ذره ز جود ظهور "الله" است

شیعه هشدار، که دشمن نتراشد هرگز پایایی ما در گرو پیروی از قرآن است


نتیجه آنکه:

شاعر اصولاً نه خدا را، و نه قرآن او را، و نه عرش او را، و نه عباس او را می‌شناخته است.


نوحه گر باشد مقلّد در حدیث جز طمع نبود مراد آن خبیث

نوحه گر گوید حدیث سوزناک لیک کو سوز دل و دامان چاک

از محقّق تا مقلّد فرقهاست کین چو داوود و آن دیگر صداست

منبع گفتار این سوزی بود و آن مقلّد کهنه آموزی بود

مثنوی دفتر دوم ب: 4/491


مطلب دوم:

شب عاشورایی در یک مجلس سینه‌زنی و نوحه‌خوانی شرکت کرده‌بودم. جوانی حدود هجده ساله، نوچه یک مدّاح بود؛ که آن مداح را از زمانی که خود، نوچه مدّاحی دیگر بود می‌شناختم. در آن شب و در ضمن ذکر مصیبت، به روش امروزین و در شرح حدیث کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، وی خطاب به شنوندگان چنین گفت: می‌دانید چرا کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاست؟ برای اینکه همانطور که فکر می‌کنیم حضرت امام حسین در روز عاشورا ناظر بر اعمال ماست، و ما از گناهان پرهیز می‌کنیم، باید تصورکنیم که همه روزها چنین است و همواره امام حسین ناظر اعمال ماست. در نتیجه هیچ روزی گناه نکنیم.

ظاهراً سخن نیکویی را بیان کرده تا مردمان را به دوری از گناه، تشویق کند؛ ولی خواننده محترم به خوبی متوجه می‌شود که در این گفتار، گوینده امام حسین(ع) را جانشین خداوند کرده‌است. زیرا طبق آموزه‌های قرآن و دین، تنها خداوند ناظر اعمال ماست و همواره شنیده‌ایم که می‌گویند خدا شاهد است و سوگند یاد می‌کنند؛ یا در احادیث آمده است که بروید در جایی گناه کنید که خداوند ناظر نباشد و بدین گونه مردمان را با خوف از نظارت الهی از ارتکاب به گناه بازمی‌داشته‌اند؛ و نه با به میان کشیدن پای غیرخداوند.

از این گذشته، گیریم که معصوم ناظر بر اعمال ماست. نتیجه چه میشود؟ آیا کسی که از خدا پروا نداشته باشد و از او شرمنده نشود، از بنده خدا پروا خواهد داشت و شرمنده او خواهد شد؟ اگر کسی هم پیدا شود که چنین کند و به خاطر امام حسین از گناه منصرف شود، این خود شرک است که از خدا پروا نداشته باشد و نترسد، ولی از معصوم پروا داشته باشد و به احترام او گناه نکند؟ این که خود شرکی آشکار است!! چرا بی اندیشیدن(بدون تعقل) سخن میگویید؟


بنا بر خواست خداوند کرام‌الکاتبینی وجود دارند که در قرآن کریم(انفطار: ده- یارده- دوازده) ونیز در دعای کمیل، از آنان یاد می‌شود؛ که آنان نویسندگان کردار ما هستند. با این وجود طبق همین دعا، خداوند ناظر اعمال آنان نیز هست، که اگر چیزی از اعمال ما بر آنان پوشیده ماند به آنان تذکر دهد.

باز طبق همین دعا که میفرماید وکلتهم بحفظ ما یکون منی(نمیگوید ناظر اعمال ما هستد) و نیز با توجه به آیه دوازده که میفرماید از کردار ما آگاهی دارند، چنین به نظر می‌رسد که کرام‌الکاتبین ناظر کردار ما نیستند بلکه تنها مأمور ثبت کردارند(به مثابه کامپیوتری برای ثبت و نه نظارت، چنانکه کامپیوتر نمیتواند نظارت کند و تها حسابگر است.). نهایتاً حتا اگر ناظر باشند چون همانند انسان از شهوتهای انسانی برخوردار نیستند نگاهشان بر اعمال ما مانند نگاه انسانی (هرچند امام باشد.) بر انسانی دیگر نیست.

منظور این است که چون امامان انسان و از شهوتهای انسانی مانند خوروخواب و... برخوردارند نمیتوانند ناظر نهانیهای ما باشند و اصولاً چنین امری در دستگاه عدالت الهی جایی ندارد.

*****

شب تاسوعایی نیز در مجلسی شرکت کرده بودم. این بار دیگر، با یک جوان هجده ساله کم سواد روبه رو نبودم، بلکه با یک مبلّغ نسبتاً جوانی روبه رو بودم که به گفته خودش دانشجو بوده و به حوزه رفته و درس خوانده و اکنون در دانشگاه معارف دینی تدریس میکند. در ایران هم نبود بلکه کسی بود که او را برای تبلیغ و ارشاد ایرانیان خارج از کشور و انجام مراسم دهه محرم با زحمتها و هزینه های فراوان اعزام کرده بودند. میدانید او چه میگفت؟ او هم مانند همان جوان میخواست از طریق امامشناسی به حاضران بفهماند که ائمه اطهار ناظر اعمال ما هستند.

مثالهایی که میآورد همه مربوط به زمانی بود که آن امام همام مثلاً امام جعفرصادق(ع) زنده بوده و همچون غیرامامانی که کراماتی داشته اند ایشان هم کراماتی داشته یا با علم امامت به مسائلی آگاه بوده اند که دیگران نبوده اند؛ نه اینکه ناظر اعمال بندگان باشند. ولی پس از هر مثال نتیجه میگرفت که: پس امامان اعمال ما را میبینند و هیچ مثالی از این زمان نیاورد تا نمونه ای به دست بدهد که ائمه اطهار اکنون شاهد اعمال ما هستند. پس معلوم میشود علمای شیعه به این عقیده رسیده و به آن پروبال داده اند، نه اینکه آن جوان از جانب خودش گفته باشد و یا این طلبه.


ایشان تنها به موردی اشاره کرد پیرامون حضرت فاطمه زهراء صلوات الله علیها که این گونه موارد استثنائی است و خداوند به برخی از خاصان درگاهش از جمله فاطمه زهراء اجازه میدهد تا در اموری خاص دخالت کنند. مانند کارهایی که حضرت خضر انجام داد و شرحش در سوره کهف آمده است. باید دانست که حضرت خضر زنده است ولی با این حال خداوند نفرموده که او ناظر اعمال ماست.

جالب اینجاست که ایشان آمده است تا دین را آموزش دهد ولی او شرک را آموزش داد و نه تنها غیرخدا را جانشین خدا کرد، بلکه نهایتاً با مثالی که آورد جایگاه خداوند را در زندگانی ما بسیار کمرنگ ساخت و به جای خداوند سفارش به خلوت کردن با امام زمان را کرد:

هرگاه مشکلی داشتید یا دلتان گرفت با امام زمان خلوت کنید. درد دل کنید تا سبک شوید و مشکلتان حل شود.


باید از او و امثال او و علمای شیعه ای که معتقد به این موضوع هستند این پرسش قرآنی را پرسید که افلاتعقلون (آیا نمی اندیشید)؟ آیا امام زمان میتواند با همه کسانی که در کشورها و مکانهای مختلفی هستند به طور همزمان همکلام شود؟ این تواناییها ویژه خداوند است. اوست که همه جا حی و حاضر است. اوست که بسیارشنوا و شنواترین شنوایان ست. اوست که بسیاربینا و بیناترین بینایان است. اوست که بسیاردانا و داناترین دانایان است. اوست که اعلم بالامور است. اوست که لا یبرمه الحاح الملحّین و لا یشغله سمعٌ عن سمع است.

یک شخص یکتاپرست، نه همچون آن طلبه دانشجوست؛ بلکه همانند سهراب سپهری است که از صمیم جان چنین میسراید:

منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی . یا خدایی، میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را.  بجو مارا،  تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم،  آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم.

که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت


آیات بیستم تا آخر بیست و نهم یعنی ده آیه از سوره انفال که مخاطب این آیات مسلمانان و نه کفارند، چه نیکو حال و روزگار ما را ترسیم کرده و راه بازگشت نشان داده است. ما که از خدا و رسولش دور شده ایم و کردارمان بر مبنای تعقل نیست!!

ای ایمان آوردگان! از خدا و رسولش پیروی کنید و آگاهانه از او روی برمگردانید و نباشید مانند کسانی که گفتند شنیدیم و آگاهیم درحالی که آگاه نیستند(یعنی در نیتها، اندیشه‌ها و رفتارتان با دیگران و کردارتان حتما تجدید نظر کنید). همانا که بدترین جنبندگان نزد خداوند گنگها و کرانی هستند که تعقل نمیکنند (به نیتها و عادتهایشان نمی اندیشند). و اگر خداوند میدانست که در آن‌ها (کسانی که بر تعصبها و بافته های ذهن خود پافشاری میکنند) خیری هست آنها را شنوا (آگاه) میکرد. و اگر آگاهشان کند همانا که روی برمیگردانند در حالی که معترضند. ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه خدا و رسولش شما را برای آنچه که موجب زنده شدن شما (بیرون آمدن از لاکی که همچون مردگان در آن فرورفته اید) میشود فراخواندند اجابت کنید. و آگاه باشید که خداوند میان شخص و دلش همچون پرده ای قرارگرفته و همانا اوست که به سویش حشرکرده میشوید. و پروا گزینید از آزمایشی که بهره کسانی از شما بویژه آنانکه ستم کردند نمیشود (اگر ستمکار نشده اید فرصت را از دست ندهید). و آگاه باشید که خداوند به سختی عقوبت میکند. و یاد آورید هنگامی را که عدّه کمی مستضعف بر روی زمین بودید، میترسیدید مردم شما را بربایند و به تحلیل برند، پس جایگزین کرد شما را و یاری تان کرد و از نیکوییهای زمین روزی تان داد بلکه سپاسگزار شوید. ای ایمان آوردگان! به خدا و رسولش و آنچه نزد شما امانت است (مانند قرآن) خیانت نکنید در حالی که آگاهید. و بدانید که اموال و اولاد شما وسیله آزمون شما هستند و همانا که پاداشی بسیار بزرگ نزد خداوند است (که تنها به شایستگانش میدهد). ای ایمان آوردگان! اگر تقوا پیشه کنید خداوند برای شما نیروی تشخیص (درست از نادرست. حق از باطل) قرارمیدهد و از گناهان شما درمیگذرد و خداوند دارای فضل بسیار بزرگ است.


از سوی دیگر خداوند بسیار ساده و همه فهم میفرماید: ادعونی استجب لکم یعنی هرکاری دارید به من بازگشت کنید تا پاسختان را بدهم که من تنها برای همین شما را آفریده ام که با من همکلام و همنشین شوید. هرگاه خواستید با من سخن بگویید نماز بخوانید. هرگاه خواستید من با شما سخن بگویم، قرآن بخوانید. که من سمیع و بصیر و علیم و حکیم و ... هستم و اگر جز مرا توانا یا واسطه بر کاری بدانید شرک ورزیده اید!!


اگر میخواهید بدانید مرز شرک و توحید چیست، به علت وجودی (فلسفه وجود) ادیان توحیدی و دین اسلام تنها در چند جمله توجه کنید:

خداوند جن و انس را آفرید تا با او سخن بگویند. پیامبران را فرستاد تا به مردم بگویند با آفریدگارشان همسخن شوند. اولین اصل دین اسلام را توحید یعنی در نظرداشتن آفریدگار در همه حال، و اولین فرع دین اسلام را نماز، یعنی سخن گفتن با آفریدگار در همه روز، قرارداد تا بدین گونه خداوند خشنود و مردمان رستگار شوند. هر کس جز خدا را واسطه سخن با خدا قراردهد یا به عنوان انابه با او سخن بگویید شرک ورزیده است.

مناسب این حال و مقال و مجال، سروده بسیار زیبایی است از مرحوم مرتضی عبداللهی که دریغم آمد در اینجا نیاید. این شاعر خداشناس از صالحین و برگزیدگان خداوند است که چنین شعر ضد شرکی را سروده است:


یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم میزنی

دردم از لیلاست آنم میزنی

خسته ام زین عشق, دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره صحرا نشد

گفتم عاقل میشوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی

بر حریم خانه ام در میزنی

حال، این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

نگارش: دی 1392

ویرایش دوم خرداد 1395

ویرایش سوم: دی 1397

ویرایش چهارم: خرداد 1401

احمد شمّاع زاده