همتاپرستی شیعیان سنّتی
احمد شمّاع زاده
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ (بقره: 165)
ترجمه: و از مردمان کسانی هستند که برمیگیرند از غیرخدا همتایانی را. دوست میدارند آنها را همچون دوست داشتن خداوند. و (این در حالی است که) کسانی که به خداوند ایمان آورده اند، خداوند را به شدّت دوست میدارند. و اگر ببینند آنان که ستم کردند، هنگامی که ببینند عذاب را، (خواهند دانست) همانا همه قدرتها از آن خداوند است و همانا که خداوند به سختی عذاب میدهد.
بسیاری از مفسران این آیه را به ماننددیگر آیات مشابه، به مشرکان صدر اسلام و زمان نزول قرآن نسبت داده و میدهند؛ و به گونهای واژگانش را ترجمه میکنند که مختص آن زمان باشد؛ مثلاً به جای همتایان که ترجمه انداد است، مینویسند بتها، خدایان دروغین و...؛ ولی خداوند به عمد این واژه را برگزیده که تا قیام قیامت کاربرد داشته باشد بویژه برای شیعیان سنّتی. امّا با ترجمه انحرافی آن، مسلم است که ذهنها و حواسها از شیعیان سنّتی منحرف میشود و میگویند قرآن کریم در این آیه یک موضوع تاریخی مربوط به صدر اسلام را بازگو کرده؛ و بدین ترتیب به گونهای تلقین میکنند که این آیه تنها تبیین کننده موضوعی تاریخی است و به کار امروز ما نمیآید؛ تا در موزه قرآنشناسی قرآن خاک بخورد؛ بی هیچ فایده و خاصّیّتی.
ولی اینگونه مترجمان ومفسّران باید بدانند که قرآن نیامده تا داستان مشرکان را برای آیندگان بازگوکند، بلکه داستان مشرکانی را مطرح و بازگو میکنند که ممکن است تا قیام قیامت چنین مشرکانی به وجود آیند؛ و واژگان آیه را به گونهای انتخاب میکند تا کسی نتواند آنها را مختص زمان نزول قرآن بداند.
اگر میخواهید بدانید که این سخن درست است یا نه، به جای واژه انداداً (همتایانی)، از میان امامان حضرات امام علی و امام حسین را، و از میان امامزادگان حضرات زینب و ابوالفضل را قرار دهید. بعد این آیه را تا آیه 167 ادامه دهید و ببینید این آیات با اعمال شرک آلود شیعیان سنّتی انطباق کامل دارند یا نه؛ و برای به ثمر رسیدن این پیشنهاد، شرح و توضیح آیات مورد نظر را از «تفسیر نور» که تفسیری بر پایه تفکرات شیعیان سنتی، و خلاصه تفسیری از دیگر تفاسیر قدیم و جدید است، برگزیده ام که در ضمن آنها نظرهای انتقادی خود را به رنگ زرشکی میآورم.
تفسیر نور
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذابِ «165»
و بعضى از مردم کسانى هستند که معبودهایى غیر از خداوند براى خود برمىگزینند و آنها را همچون دوست داشتن خدا، دوست مىدارند. امّا آنان که ایمان دارند، عشقشان به خدا (از عشق مشرکان به معبودهاشان) شدیدتر است و آنها که (با پرستش بت به خود- منحرف کردن ذهن خواننده با آوردن واژه بت) ستم کردند، هنگامى که عذاب خدا را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمام نیروها، تنها به دست خداست و او داراى عذاب شدید است.
امام باقر علیه السلام مىفرماید: مراد از «دون اللَّه» و «انداد» در این آیه، بتها نیستند، بلکه مراد پیشوایان ستمکار و گمراهند که مردم آنان را همچون خداوند دوست دارند. «1» از جهت ادبى نیز کلمه «هم» در «یحبّونهم»، براى انسان بکار مىرود، نه اشیاء.
روشنگری:
غرق شدن در افکار انحرافی چنان است که با اینکه این تفسیر از امام باقر نقل قول میکنید که منظور از انداد و من دون الله بت نیست(که البته نیست.)؛ ولی به این روایت درست هم بی توجهی میکند و این دو واژه را بت ترجمه میکند!!
به نظر میرسد که بخش دوم روایت دستکاری شده؛ زیرا که با عقل جور در نمیآید؛ زیرا شکّی نیست که ممکن است پیشوایان (از جمله پیشوایان شیعیان) مورد ستایش قرارگیرند؛ ولی چرا پیشوایان ستمکار؟!! در کجای دنیا دیکتاتورها مورد ستایش قرار میگیرند؟ اگر هیتلر در آغاز مورد ستایش قرارگرفت و ملتش او را بسیار دوست میداشتند، نه برای همتا قراردادن او با خدا، بلکه به دلیل افکار نژادپرستانه اش مبنی بر زدودن و پاک کردن نژاد غیرآریایی از آریایی بود.
ریشهى محبّت، کمال دوستى وجمال دوستى است. مؤمنان تمام کمالات و جمالها را در خداوند مىبینند، لذا بیشترین عشق را به او ابراز مىدارند. عشق و محبّت مؤمنان، بر اساس شایستگى ولیاقت معشوق است وهرگز به سردى و خاموشى نمىگراید. امّا عشق مشرکان، براساس خیال وجهل وتقلید وهوسهاى بیهوده است. این جمله آخر کاملاً منطبق بر امیال شیعیان سنّتی است.
1- پرستش و محبّت غیر خدا در برابر خداوند، ممنوع است. «یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ»
روشنگری:
این نکته برای خداوند بسیار مهم بوده است که آن را در ضمن یک آیه بیان کرده و لازم است در اینجا این وضوع مورد بررسی دقیقتری قرار گیرد:
شکی نیست که شیعیان سنّتی امامان و امامزادگان را بیش از خداوند دوست دارند؛ به آن دلیل که یک شیعه سنّتی هرچه را که خداوند از دعای آنان مستجاب کرده، به دلیل واسطه گری آن امام یا امامزاده میداند که به او متوسّل شده و همیشه از آنان راضی هستند و هیچگاه از آنان طلبکار نیستند (که اصولاً واسطه گری در دعا ممنوع است، به دلیل آیه ادعونی استجب لکم)؛ ولی هرگاه به هر دلیلی دعای یک شیعه سنتی مستجاب نشود، او از چشم خدا میبیند و از خداوند طلبکار میشود و نه از واسطه دعایش؛ و گاهی به خداوند پرخاش هم میکند که چرا با من چنین کردی و برای من چنان نکردی؟... من دیگر بنده تو نیستم…
او از اولش هم بنده شیطان بوده و نه بنده خدا و خداوند نیز چنین بندگانی که حرمت بندگی را پاس نمیدارند، به بندگی قبول ندارد و آنان را در روز جزا به سزای اعمالشان میرساند.
تنها شیعیان سنّتی هستند که سنت دوست داشتن امامان و امامزادگان بیش از دوست داشتن خداوند را عملی کردهاند و گویی خداوند میدانسته که کسانی زیر عنوان شیعه علی، بدترین گونه شرک را نسبت به خدوند روامیدارند؛ برای نمونه: ای علی! تو اگر خدا نیستی کمتر از خدا هم نیستی!!
علی بر عرش بالایی امیر است علی بر عالم و آدم امیر است
هرچه داریم، همه از کرم عباس است عرش، یک ذره ز خاک قدم عباس است
بدان دلیل نوشتم بدترین گونه شرک، زیرا که دیگر مشرکان کاری به جایگاه خداوند ندارند و تنها غیرخدا را میپرستند؛ ولی اینگونه شیعیان با اینگونه شعرومعرهایشان خداوند را از جایگاهش به زیر میکشانند و علی یا عباس صلوات الله علیهما را به جای خداوند مینشانند!! مانند شعرومعرهای بالا که یکی از این ماعران، جایگاه خداوند ذی العرش المجید را به علی داده، و دیگری پا را از آن هم فراتر نهاده و عرش عظیم خداوندی را که ثقل هستی است(زنه عرش الله و مداد کلماته) ذرهای از خاک پای حضرت عباس میداند و از آنجا که عرش یک ذره از ذات احدیت است، خداوند را با خاک پای حضرت عباس یکسان میکند!!!
شیعیان سنّتی این سنّت را از پدران خود به ارث برده اند. مثلاً اهل تسنن نامهای فرزندان خود را چنین انتخاب میکنند: عبدالحمید (بنده خداوند حمید)، عبدالمجید (بنده خداوند مجید). حال این نامها را با نامهای شیعیان سنّتی مقایسه کنید که تنها به نام خداوند اکتفا میکنند: حمید و مجید
در عوض، شیعیان سنّتی فرزندان خود را بنده علی و حسین میخوانند: غلامعلی، غلامحسین
2- احساسات باید در رابطه با اعتقادات باشد. «الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ». (احساسات شیعیان سنّتی هم در رابطه با اعتقاداتشان است؛ ولی اعتقاداتی نادرست و شرک آمیز.)
«166» إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ
در آن هنگام که عذاب را مشاهده کنند و پیوند میانشان بریده (و دستشان از همه چیز قطع) گردد، پیشوایان (کفر)(در روایت پیشویان ستمکار را آورده بود و در اینجا پیشوایان کفر. چرا در اینجا به جای افزودن واژه دین، واژه کفر را افزوده ای؟!)، از پیروان خود بیزارى جویند. (آری ائمّه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین، در روز رستاخیز از شیعیان سنّتی که آنان را بیش از خدا دوست دارند، روی گردانند.)
به هوش باشیم که رهبرمان کیست و محبّت و عشق چه کسى را در دل داریم؟ بدانیم طاغوتها و غیر خدا، ما را براى خودشان مىخواهند تا با قدرت و ارادت ما، به هوسها و آرزوهاى خود در دنیا برسند، ولى سرانجام در قیامت همه را رها و از ما اظهار تنفّر و انزجار خواهند نمود.
باز هم انحراف افکار! چه کسی خدا را دوست دارد؛ ولی طاغوت را بیش از خدا دوست میدارد؟!! اینکه میشود جمع بین نقیضین! تنها امثال شیعیان سنّتی هستند که طاغوت نمیپرستند، بلکه امام و امامزاده میپرستند؛ ولی پیش از پرستیدن آنان، معتقد میشوند که آنان مشکلگشایند و به آنها تقدس میبخشند، و بعد آنان را میپرستند.
«167» وَ قالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَما تَبَرَّؤُا مِنَّا کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ
و (در آن موقع) پیروان گویند: اى کاش! بار دیگرى براى ما بود (که به دنیا برمىگشتیم) تا از این پیشوایان بیزارى جوئیم، همانگونه که آنها (امروز) از ما بیزارى جستند. بدینسان خداوند اعمال آنها را که مایه حسرت آنهاست، به آنها نشان مىدهد و هرگز از آتش دوزخ، بیرون آمدنى نیستند.
به فرموده روایات، در قیامت مواقف متعدّدى است، در برخى از آنها مُهر سکوت بر لبها زده مىشود وتنها با نگاههاى پرحسرت به یکدیگر نگریسته و گریه مىکنند. در بعضى موارد، از همدیگر استمداد کرده و در صحنهاى نسبت به هم ناله و نفرین مىکنند. در این آیه مىخوانیم که پیروان کفر نیز از حمایتها و عشق ورزىهاى خود نسبت به رهبرانشان به شدّت پشیمان مىشوند، ولى دیگر کار از کار گذشته و تنها حسرتى است که در دل دارند؛ (تنها جمله درست این تفسیر در این زمینه) و با زبان مىگویند: اگر ما باردیگر برگردیم، هرگز دنبالهرو آنها نخواهیم بود. کسانى که اینقدر بىوفا هستند که از ما در این روز تبرّى مىجویند، ما هم اگر به دنیا برگردیم، از آنان تبرّى خواهیم جست. آنها حسرت مىخورند، ولى مگر از حسرت کارى ساخته است.
آیه 81 سوره مریم نیز در راستای موضوعی است که در بالا به آن پرداختیم:
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا «81»
به جاى خداى یگانه خدایانى (دروغین) برگزیدند تا براى ایشان سبب عزّت باشد.
کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا «82»
هرگز (به این آرزو نمىرسند، بلکه) به زودى (معبودها) پرستش آنان را منکر خواهند شد و در برابر آنان (به جاى عزت بخشى) به مخالفت بر مىخیزند.
امام صادق علیه السلام در ذیل آیه فرمودند: مراد از عبادت در آیه، سجده ورکوع نیست، بلکه فرمانبُردارى و اطاعت است و فرمود: «من اطاع مخلوقا فى معصیة الخالق فقد عبده» هرکس با اطاعت از مخلوقى مرتکب گناه شود، آن اطاعت به منزلهى پرستش است. «تفسیر نورالثقلین»
«یکفرون بشرککم» معبودها شرکورزى شما را انکار خواهند کرد. فاطر، 14. «و اذا حشر الناس کانوا لهم اعداء و کانوا بعبادتهم کافرین» هنگامى که مردم در قیامت محشور شوند، معبودها دشمن بتپرستان (باز هم انحراف افکار. به جای بت پرستان باید مینوشت پرستندگان) شده و عبادات آنان را انکار خواهند کرد. احقاف، 6.
پیام ها (در این بخش توجیهی ندیدم و از نظر مصداقهای شرک، بی اشکال است.)
1- عزّتخواهى در فطرت انسان هست، ولى او در مصداق اشتباه مىکند و سراغ منبع حقیقى عزّت نمىرود. اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ...
2- قیامت نزدیک است، آن را باور کنیم. «سَیَکْفُرُونَ»
3- همان کسانىکه انسان به جاى خدا به آنان دل بسته، بر ضد او قیام خواهند کرد. «وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا» (تکیه بر غیر خدا، سبب دشمنى آنان در قیامت است.)
وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُم عِزًّا (81)
و گرفتند از غیر خداوند عالم خدایانی (معنای الهه، خدا نیست؛ بلکه خداگونه است، که شیعیان سنّتی امامان و امامزادگان را الهه میدانند.) را که بوده باشند اینکه خدایان برای آنها اسباب عزّة.
وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللّهِ آلِهَةً هر دسته یک خدایی برای خود اتخاذ کردند، یک دسته که اولین مشرکین بودند صورتهایی باسم صور انبیاء تراشیدند یا نقشه کشیدند باغوای شیطان که بآنها الغاء کرد که اینکه انبیاء مقربان درگاه الهی هستند صورت آنها را به پرستید تا آنها در نزد خدا شفیع شوند.
یک دسته صوری به تخیل صور ملائکه پرستش میکردند، و اینکه خیال فاسد در صوفیه هم آمد که بعض آنها گفتند باید صورة مرشد را در حال نماز در نظر گرفت.
یک دسته آفتاب پرست شدند اول طلوع آفتاب و حین غروب سجده شمس میکردند، یک دسته ماه پرست. یک دسته ستاره پرست شدند، یک دسته بت پرست، یک دسته گاو پرست، یک دسته گوساله پرست، یک دسته درخت پرست یک دسته علی را خدا میدانند، و لذا تعبیر بآلهه فرموده.
لِیَکُونُوا لَهُم عِزًّا به توهّم و خیال اینکه که اینها باعث شرافت و عزت آنها می شوند در دنیا حوائج آنها را برمیآورند از عمر و صحت و سلامت و سایر امور حتی بسیاری از عوام میگویند عمر و عزت و حوائج بدست ائمه طاهرین است، میگویند علی عمرت دهد و امثال اینها، و غافل از اینکه امر خلق و رزق و اماته و احیاء و غنا و فقر و عزت و ذلت و صحت و مرض از افعال مختصه به خدای متعال است. (جانا سخن از دل ما میگویی! بلدکردن و خط کشی کردن از نگارنده است.) بلی خاندان در پیشگاه الهی شفاعت میکنند و دعا میکنند و از خدا طلب میکنند خداوند هم در دنیا اجابت میفرماید و هم در آخرت. اما غیر خاندان عصمت و طهارت که مشرکین پرستش میکنند که هیچگونه اثری و نفعی و نتیجهای بر آنها ندارند، و اینکه خاندان و بستگان آنها و سایر شفعاء حق شفاعت بآنها داده میشود شفاعت میکنند. (این بخش از پاراگراف که نگارنده زیرش خط کشیده ام، با بخش پیش از خود، هیچ همخوانی و شباهتی از نظر مفهوم و منظور ندارد. تصورم بر این است که مفسر نور این بخش را از خود بر این تفسیر افزوده تا به قبای شیعیان سنّتی برنخورد و یا از دیدگاه خود، توضیحی بر تفسیر و نظر مفسر اطیب البیان داده است.)
بخش اول این پاراگراف، مرا به یاد این نکته میاندازد که از کودکی میدیدم و هنوز هم میبینم کسانی را که به هنگام نیروگرفتن، یاعلی، و به هنگام تعزیه امام حسین، یاحسین میگویند (از امامان)، و به هنگام تعزیه و یا رفتن به جبهه های جنگ، دستمال یا ابالفضل و یا زینب (از امامزادگان)، بر پیشانی خود میبندند.
نه تنها خداوند متعال طبق آیاتی که به آن پرداختیم شرک ورزی شیعیان سنّتی را پیشبینی کرده است، بلکه امامان معصوم نیز میدانسته اند که برخی از شیعیانشان به شرک دچار خواهند شد که در دعای روز یکشنبه (دعای روزهای هفته، ویژه شیعیان و به نقل از امامان است.) چنین میخوانیم: اللّهم انّی ابرء الیک فی یومی هذا و ما بعده من الاحاد من الشّرک و الالحاد و اخلص لک دعائی…
ترجمه: خداوندا من دوری میجویم به سوی تو در این روز و پس از آن از روزهای یکشنبه از شرک و الحاد و خالص میگردانم (بدون واسطه قراردادن و یا درخواست از کس دیگری) دعایم را برای تو…
هشتم خرداد 1400- احمد شمّاع زاده
عاشورا یا فرصتی برای شرک ورزی؟
احمد شماعزاده
ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه انیفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الیالهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)
پرچمدار مبارزه با تحریفهای عاشورا مرحوم استاد مرتضی مطهری است که نظرهای خود را در کتاب حماسه حسینی به تفصیل بیان کرده است. اما از آنجا که این تحریفها همچنان در طول تاریخ شیعه رواج داشته و معلوم نیست کی به پایان میرسد، پس بر همه نویسندگان فرض است هرگاه با تحریفی در مورد عاشورا و وقایع آن روبهرو شدند بویژه تحریفهایی که شرکآلود است و با مبانی قرآن مباینت دارد (که قرآن کریم بیشتر برای مبارزه با شرک نازل شده و سنگ بنای دین اسلام توحید است.) دست به قلم شوند و از هرگونه تحریف در دین اسلام پیشگیری کنند. با همین هدف دارنده این قلم دست به کار نوشتن این مقاله و برخی از دیگر مقاله ها شده است.
در این مقاله تنها دو مورد از موارد بسیاری را که هماکنون در جامعه ما جریان دارد، مورد نقد و بررسی قرارمیدهیم.
مطلب اول: به این شعر توجه کیند:
هرچه داریم همه از کرم عباس است عرش یک ذره ز خاک قدم عباس است
شیعه از کینه دشمن نهراسد هرگز دین ما تحت لوای علم عباس است
گفتنی است که این شعر را با هنرنمایی بر روی یک لوح چوبی یا طرح چوب با خطی زیبا نوشتهبودند و در یکی از اتوبوسهای شهر تهران به چشم میخورد.
بگذریم از اینکه مصرع دوم از بیت دوم به منظور درست درامدن قافیه "لوا" و "علم" را که هر دو برابر با "درفش" و "پرچم" فارسی است و درست نیست که بگوییم زیر پرچم پرچم بلکه یکی از پرچمها اضافی است؛ ولی موضوع این است که این شعر ریشه در اغراقی کفرآمیز دارد و کرامت حضرت عباس را جایگزین کرامت خداوند کرده و به بزرگنمایی اغراقآمیز این اسوه شجاعت و از خود گذشتگی در زمینه ای که خاص او نیست پرداخته است.
این در حالی است که ما همواره میگوییم: خداوند کریم است. بویژه هرگاه از موضوعی نگران و ناراحت و بعضاً ناامید میشویم میگوییم: خدا کریم است. این موضوع در فرهنگ ما بیجهت جانیفتاده، بلکه مبتنی بر آیات و روایات است و ریشه در قرآن کریم دارد و یکی از اسماء جلاله در قرآنی است که آنهم کریم است.
سراینده این شعر به گونه ای دیگر نیز هم به خود خداوند و هم به عرش الهی اهانت کرده است:
- از این روی به خود خداوند اهانت کرده که عرش او را با همه سنگینی و عظمتش که ذره ای از اولین ظهور خداوند و آفرینش گیتی و منبع تغذیه کیهان است، به ذره خاک قدم حضرت عباس تشبیه کرده! و خداوند جلّ وعلی را با خاک قدم حضرت عباس یکسان کرده است!
- و از آن رو به عرش خداوند اهانت کرده که عظمت، شکوه، و جلال آن را درک نکرده و این درحالی است که خداوند بزرگترین مخلوق خود را عرش دانسته و به آن میبالد و آن را عظیم و خود را ربالعرشالعظیم میخواند و یا در آیه ای دیگر خود را دارنده عرش و کریم (ذوالعرش کریم) میخواند و به این دارایی و کرامت مینازد و به وزن آن که ثقل هستی است میبالد.
ما در دعاها از زبان ائمه اطهار به این ثقل هستی سوگند یاد میکنیم : زنه عرش الله
یک انسان موحد، بیش و پیش از حضرت عباس، خداوند آفریننده او را که چنین اسوهای را آفریده دوست میدارد و به چنین خداوندی میبالد و به جای آن شعر چنین شعری را میسراید که ریشه در توحید دارد:
هرچه داریم همه از کرم "الله" است عرش یک ذره ز جود ظهور "الله" است
شیعه هشدار که دشمن نتراشد هرگز پایایی ما در گرو پیروی از قرآن است
نتیجه آنکه:
شاعر اصولاً نه خدا را و نه قرآن او را و نه عرش او را و نه عباس او را میشناخته است.
نوحه گر باشد مقلد در حدیث جز طمع نبود مراد آن خبیث
نوحه گر گوید حدیث سوزناک لیک کو سوز دل و دامان چاک
از محقق تا مقلد فرقهاست کین چو داوود و آن دیگر صداست
منبع گفتار این سوزی بود و آن مقلد کهنه آموزی بود
مثنوی دفتر دوم ب: 4/491
مطلب دوم:
شب عاشورایی در یک مجلس سینهزنی و نوحهخوانی شرکت کردهبودم. جوانی حدود هجده ساله نوچه یک مداح بود که آن مداح را از زمانی که خود نوچه مداحی دیگر بود میشناختم. در آن شب و در ضمن ذکر مصیبت به روش امروزین و در شرح حدیث کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا وی خطاب به شنوندگان چنین گفت: میدانید چرا کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاست؟ برای اینکه همانطور که فکر میکنیم حضرت امام حسین در روز عاشورا ناظر اعمال ماست، و ما از گناهان پرهیز میکنیم باید تصورکنیم که همه روزها چنین است و همواره امام حسین ناظر اعمال ماست. در نتیجه هیچ روزی گناه نکنیم.
ظاهر قضیه سخن نیکویی اس تکه مردمان را به دوری از گناه دتعوت کرده است؛ ولی خواننده محترم به خوبی متوجه میشود که در این گفتار گوینده امام حسین(ع) را جانشین خداوند کردهاست. زیرا طبق آموزههای قرآن و دین تنها خداوند ناظر اعمال ماست و همواره شنیدهایم که میگویند خدا شاهد است و سوگند یاد میکنند. یا در احادیث آمده است که بروید در جایی گناه کنید که خداوند ناظر نباشد و بدین گونه مردمان را با خوف از نظارت الهی از ارتکاب به گناه بازمیداشتهاند و نه با به میان کشیدن پای غیرخداوند.
از این گذشته، گیریم که معصوم ناظر بر اعمال ماست. نتیجه چه میشود؟ آیا کسی که از خدا پروا نداشته باشد و از او شرمنده نشود از بنده خدا پروا خواهد داشت و شرمنده خواهد شد؟ چرا بی اندیشیدن(بدون تعقل) سخن میگویید؟ اگر کسی هم پیدا شود که چنین کند و به خاطر امام حسین از گناه منصرف شود این خود شرک نیست؟ یعنی از خدا پروا نداشته باشد و نترسد ولی از معصوم پروا داشته باشد و به احترام او گناه نکند؟ این که خود شرکی آشکار است!!
بنا بر خواست خداوند کرامالکاتبینی وجود دارند که در قرآن کریم(انفطار: ده- یارده- دوازده) ونیز در دعای کمیل از آنان یاد میشود که آنان نویسندگان کردار ما هستند. با این وجود طبق همین دعا خداوند ناظر اعمال آنان نیز هست که اگر چیزی از اعمال ما بر آنان پوشیده ماند به آنان تذکر دهد.
باز طبق همین دعا که میفرماید وکلتهم بحفظ ما یکون منی(نمیگوید ناظر اعمال ما هستد) و نیز با توجه به آیه دوازده که میفرماید از کردار ما آگاهی دارند چنین به نظر میرسد که کرامالکاتبین اصولا ناظر کردار ما نیستند بلکه تنها مأمور ثبت کردارند. نهایتا حتی اگر ناظر باشند چون همانند انسان از شهوتهای انسانی برخوردار نیستند نگاهشان بر اعمال ما مانند نگاه انسانی بر انسانی دیگر نیست.
منظور این است که چون امامان انسان و از شهوتهای انسانی مانند خوروخواب و... برخوردارند نمیتوانند ناظر نهانیهای ما باشند و اصولا چنین امری در دستگاه عدالت الهی جایی ندارد.
شب تاسوعایی نیز در مجلسی شرکت کرده بودم. این بار دیگر با یک جوان هجده ساله کم سواد روبه رو نبودم بلکه با یک مبلغ نسبتا جوانی روبه رو بودم که به گفته خودش دانشجو بوده و به حوزه رفته و درس خوانده و اکنون در دانشگاه معارف دینی تدریس میکند. در ایران هم نبود بلکه کسی بود که او را برای تبلیغ و ارشاد ایرانیان خارج از کشور و انجام مراسم دهه محرم با زحمتها و هزینه های زیاد فرستاده بودند. میدانید او چه میگفت؟ او هم مانند همان جوان میخواست از طریق امامشناسی به حاضران بفهماند که ائمه اطهار ناظر اعمال ما هستند.
مثالهایی که میآورد همه مربوط به زمانی بود که آن امام همام مثلا امام جعفرصادق(ع) زنده بوده و همچون غیر امامانی که کراماتی داشته اند ایشان هم کراماتی داشته یا با علم امامت به مسائلی آگاه بوده اند که دیگران نبوده اند نه اینکه ناظر اعمال بندگان باشند. ولی پس از هر مثال نتیجه میگرفت که پس امامان اعمال ما را میبینند و هیچ مثالی از این زمان نیاورد تا نمونه ای به دست بدهد که ائمه اطهار اکنون شاهد اعمال ما هستند. پس معلوم میشود علمای شیعه به این عقیده رسیده و به آن پروبال داده اند، نه اینکه آن جوان از جانب خودش گفته باشد و یا این طلبه.
ایشان تنها به موردی اشاره کرد پیرامون حضرت فاطمه زهراء صلوات الله علیها که این گونه موارد استثنائی است و خداوند به برخی از خاصان درگاهش از جمله فاطمه زهراء اجازه میدهد تا در اموری خاص دخالت کنند. مانند کارهایی که حضرت خضر انجام داد و شرحش در سوره کهف آمده است. باید دانست که حضرت خضر زنده است ولی با این حال خداوند نفرموده که او ناظر اعمال ماست.
جالب اینجاست که ایشان آمده است تا دین را آموزش دهد ولی او شرک را آموزش داد و نه تنها غیرخدا را جانشین خدا کرد بلکه نهایتاً با مثالی که آورد جایگاه خداوند را در زندگانی ما بسیار کمرنگ ساخت و به جای خداوند سفارش به خلوت کردن با امام زمان را کرد:
هرگاه مشکلی داشتید یا دلتان گرفت با امام زمان خلوت کنید. درد دل کنید تا سبک شوید و مشکلتان حل شود.
باید از او و امثال او و علمای شیعه ای که معتقد به این موضوعند این پرسش قرآنی را پرسید که افلاتعقلون(آیا نمی اندیشید)؟ آیا امام زمان میتواند با همه کسانی که در کشورها و مکانهای مختلفی هستند به طور همزمان همکلام شود؟ این تواناییها ویژه خداوند است. اوست که همه جا حی و حاضر است. اوست که بسیارشنوا و شنواترین شنوایان ست. اوست که بسیاربینا و بیناترین بینایان است. اوست که بسیاردانا و اعلم بالامور است. اوست که لا یبرمه الحاح الملحین و لا یشغله سمع عن سمع است.
آیات بیستم تا آخر بیست و نهم یعنی ده آیه از سوره انفال که مخاطب این آیات مسلمانان و نه کفارند، چه نیکو حال و روزگار ما را ترسیم کرده و راه بازگشت نشان داده است. ما که از خدا و رسولش دور شده ایم و کردارمان بر مبنای تعقل نیست!!
ای ایمان آوردگان! از خدا و رسولش پیروی کنید و آگاهانه از او روی برمگردانید و نباشید مانند کسانی که گفتند شنیدیم و آگاهیم درحالی که آگاه نیستند(یعنی در نیتها- اندیشه ها- رفتارتان با دیگران و کردارتان حتما تجدید نظر کنید). همانا که بدترین جنبندگان نزد خداوند گنگها و کرانی هستند که تعقل نمیکنند(به نیتها و عادتهایشان نمی اندیشند). و اگر خداوند میدانست که در آنها(کسانی که بر تعصبها و بافته های ذهن خود پافشاری میکنند) خیری هست آنها را شنوا(آگاه) میکرد. و اگر آگاهشان کند همانا که روی برمیگردانند در حالی که معترضند. ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه خدا و رسولش شما را برای آنچه که موجب زنده شدن شما(بیرون آمدن از لاکی که همچون مردگان در آن فرورفته اید) میشود فراخواندند اجابت کنید. و آگاه باشید که خداوند میان شخص و دلش همچون پرده ای قرارگرفته و همانا اوست که به سویش حشرکرده میشوید. و پروا گزینید(سربلند بیرون آیید) از فتنه ای(آزمایشی) که بهره کسانی از شما بویژه آنانکه ستم کردند نمیشود(اگر ستمکار نشده اید فرصت را از دست ندهید). و آگاه باشید که خداوند به سختی عقوبت میکند. و یاد آورید هنگامی را که عده کمی مستضعف بر روی زمین بودید میترسیدید مردم شما را بربایند و تحلیل برند پس جایگزین کرد شما را و یاریتان کرد و از نیکوهای زمین روزیتان داد بلکه سپاسگزار شوید. ای ایمان آوردگان! به خدا و رسولش و آنچه نزد شما امانت است(مانند قرآن) خیانت نکنید در حالی که آگاهید. و بدانید که اموال و اولاد شما وسیله آزمون شما هستند و همانا که پاداشی بسیار بزرگ نزد خداوند است(که تنها به شایستگانش میدهد). ای ایمان آوردگان! اگر تقوا پیشه کنید خداوند برای شما نیروی تشخیص(درست از نادرست. حق از باطل) قرارمیدهد و از گناهان شما درمیگذرد و خداوند دارای فضل بسیار بزرگ است.
از سوی دیگر خداوند بسیار ساده و همه فهم میفرماید: ادعونی استجب لکم یعنی هرکاری دارید به من بازگشت کنید تا پاسختان را بدهم که من تنها برای همین شما را آفریده ام که با من همکلام و همنشین شوید. هرگاه خواستید با من سخن بگویید نماز بخوانید هرگاه خواستید من با شما سخن بگویم قرآن بخوانید. که من سمیع و بصیر و علیم و حکیم و ... هستم و اگر جز مرا توانا یا واسطه بر کاری بدانید شرک ورزیده اید!!
اگر میخواهید بدانید مرز شرک و توحید چیست به علت وجودی(فلسفه وجود) ادیان توحیدی و دین اسلام تنها در چند جمله توجه کنید:
خداوند جن و انس را آفرید تا با او سخن بگویند. پیامبران را فرستاد تا به مردم بگویند با آفریدگارشان همسخن شوند. اولین اصل دین اسلام را توحید یعنی در نظرداشتن آفریدگار در همه حال، و اولین فرع دین اسلام را نماز، یعنی سخن گفتن با آفریدگار در همه روز، قرارداد تا بدین گونه خداوند خشنود و مردمان رستگار شوند. هر کس جز خدا را واسطه سخن با خدا قراردهد یا به عنوان انابه با او سخن بگویید شرک ورزیده است.
مناسب این حال و مقال و مجال سروده بسیار زیبایی است از مرحوم مرتضی عبداللهی که دریغم آمد در اینجا نیاید. این شاعر خداشناس از صالحین، و برگزیده خداوند است تا چنین شعری را بسراید:
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده
بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست آنم میزنی
خسته ام زین عشق, دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
بر حریم خانه ام در میزنی
حال، این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم