داستان آفرینش «غول سوّم»!
خداوند بر اساس برنامهای که داشت، هزاران سال بود که دو غول را در زمین آفریده بود. یکی غول پشمالو، و دیگری غول آتشین؛ پس از هفت هزار سال که از زندگی مشترک این دو غول گذشته بود، خداوند اراده کرد تا آخرین غول را نیز بیافریند تا منظورش از آفرینش، کامل شود.
در نتیجه دست به کار آفرینش غولی گِلین به عنوان غول سوم شد. این را هم باید بدانیم که غول اول، دست کم دویست هزار سال پیش از غول دوم روی زمین زندگی میکرد. با این حال، گاهی بر سر بهره برداری از منابع زمین، با یکدیگر درگیر میشدند و کشت و کشتار راه میانداختند.
خداوند برای آشکارسازی اراده خود، دستور داد فرشتگان حاضر شوند. سپس از طبقات آسمان پرده برداری کرد تا فرشتگان با آفریدگان خداوند به خوبی آشنا شوند. هنگامی که نوبت به زمین رسید، خداوند به آنان گفت بر ساکنین زمین، بویژه غولهایی که آفریده ام، نگاه کنید!
هنگامی که فرشتگان کردار غولان را از فساد و خونریزی مشاهده کردند، شگفتزده و خشمگین شدند؛ و بر ساکنین زمین متأسف شدند؛ سپس گفتند:
«خداوندا تو بزرگ و توانا و جبّار و قهّاری؛ این است آفریدگان ناتوان و خوار تو که زیر سلطه تو هستند؛ و با روزی تو زندگی را میگذرانند؛ و از نعمت سلامتی تو بهرهورند؛ با این حال چنین گناهانی را مرتکب میشوند؛ و تو بر آنها متأسّف نمیشوی و بر آنان خشم نمیگیری و انتقام خودت را از آنان نمیگیری. ما نگران این موضوع هستیم، و از تو شگفتزدهایم»!!
جانشین خداوند بر روی زمین:
خداوند هنگامی که این سخنان را از آنان شنید، گفت: «من ارادهکردهام جانشینی بر روی زمین قراردهم تا دلیل و برهانی از جانب من بر آفریدگانم در زمین باشد».
فرشتگان گفتند: «خداوندا! تو پاک و منزّهی. حکیم و دانایی! آیا میخواهی کسی را در زمین قراردهی که در آن فساد و خونریزی کند، چنانکه فرزندان اینان فساد و خونریزی میکنند؟ و نسبت به یکدیگر رشگ بورزند و کینهتوزی کنند چنانکه اینان میکنند!؟ بنابراین شایسته است که آن جانشین را از میان ما برگزینی! ما رشگ نمیورزیم، و کینهتوز نیستیم، و خونریزی نمیکنیم و سپاس تو را میگوییم و تو را تقدیس میکنیم».
خداوند گفت: «من چیزی را میدانم که شما نمیدانید. من اراده کردهام تا آفریدهای را با ‹دست› خودم بیافرینم و از فرزندان او پیامبران و رسولان و بندگان نیکوکار و پیشوایان هدایتگر به وجود آیند و آنان را جانشینانی از سوی خود بر آفریدگانم قراردهم تا آنان را از سرپیچی از من بازدارند و از عذاب من بیم دهند و به فرمانبرداری از من راهنمایی کنند و به راه من بیاورند».
«بنابراین پس از اینکه او را کامل کردم، و از روح خودم در او دمیدم، بر او سجده کنید». یعنی فروتنی خود را در برابر شاهکار آفرینشم نشاندهید؛ و ادامه داد «من غولهای پشمالو را از روی زمین برمیافکنم و زمین را از وجودشان پاک میکنم».
«غولهای آتشین سرکش و گنهکار را از آفریده برگزیدهام دورمیکنم و در جاهای دوردست زمین و آسمان اسکان میدهم. بنابراین، هرگز در کنار نسل آفریدهام قرارنمیگیرند. میان آنها و آفریدهام، پردهای از جنس زمان قرارمیدهم. بدین ترتیب نسل آفریدهام آنها را نمیبینند، با آنان همنشین نمیشوند؛ و آمیزش نمیکنند».
«پس هرگاه هریک از نسل آفریدهام هرچند که آنها را برگزیدهام، از فرمان من سرپیچی کند، آنان را نیز در جایگاه گناهکاران جای میدهم و در جاهایی که غولهای بدکار را واردمیکنم، آنان را نیز واردمیکنم؛ و از این کار باکی ندارم».
تأکید خداوند بر تصمیم خود:
من تصمیم گرفتهام کالبدی گِلین بیافرینم. پس هنگامی که آن را آفریدم و کامل کردم و از روح خود در او دمیدم، بر آن سجده کنید!
سپس خداوند دست به کار آفرینش کالبد شد. در میان بهترین گِل و لای مناسبترین جای زمین که جزیره سیلان بود، سلّولی را کاشت که ویژگیهای مادینگی داشت. پس از مدّت مدیدی، این تک سلولی، سلول دیگری تولید، و از خود جدا کرد که ویژگیهای نرینگی داشت.
این دو سلول همچنانکه به روش تکثیر سلّولی رشد میکردند، هشت جفت کروموزم را از فضای کیهانی دریافت کردند تا بتوانند مراحل تکامل خود را بهتر و کاملتر طی کنند و به عنوان کالبدی، برای پذیرش روح الهی آماده شوند. پس از گذشت در حدود سی هزار سال، که این دو کالبد مراحل تکامل خود را طی کردند، کالبدی که ویژگیهای نرینگی داشت، آماده پذیرش روح الهی شد.
در این هنگام خداوند با فراخواندن فرشتگان و در برابر آنان، از روح خود، در کالبد آماده، دمید.
به محض ورود روح الهی به کالبد، آفریدهای پدید آمد که توانایی آن را داشت تا امانتدار خداوند، جانشین او بر روی زمین، و وسیله شناخت خداوند شود.
آزمون علمی نوآفریده و پیروزی او:
در این هنگام خداوند توانایی نمادسازی، نامگذاری، خلّاقیّت (آفرینش)، و در یک کلمه، کلید شناخت هستی را به نوآفریده داد؛ و او چون از ‹روح الهی› بهره داشت، توانست این امانت را بپذیرد. او تنها آفریدهای شد که توانایی شناخت همه آفریدگان، و در نتیجه نامگذاری آنها را یافت، و توانا شده بود تا نام هر یک از آفریدگان را به دیگران اعلام کند.
در این هنگام خداوند پدیدههایی را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت: «مرا از نام آنها باخبر کنید» فرشتگان از پاسخدادن ناتوان شدند و گفتند:
‹تو پاک و منزهی؛ حکیم و دانایی، جز آنچه را که به ما آموختهای، چیزی از پیش خود نمیدانیم›. بعد خدا به نوآفریده گفت: ‹تو نام ببر›! هنگامی که او نام برد، خداوند به فرشتگان گفت:
‹به شما نگفتم که من به پنهانیهای کیهان آگاهم، و میدانم آنچه را که پنهان و آشکار میکنید؟›
کرنش فرشتگان در برابر نوآفریده، و سربراوردن شیطان:
خداوند باز هم طبق قراری که با فرشتگان گذاشته بود، گفت: ‹بر نوآفریده سجده کنید!› تا او را تأیید کرده باشید، تا همیشه در خدمتش باشید. فرشتگان که از خود اختیاری نداشتند، همه به سجده در افتادند؛ جز یکی از آنها که در اصل فرشته نبود؛ بلکه یکی از غولهای آتشین بود که با چند هزار سال بندگی خداوند، به مقام و جایگاه فرشتگان رسیده بود؛ و چون دارای اختیار بود، توانست از سجدهکردن خودداری کند و کرد!
خداوند از او پرسید: ‹چرا سجده نکردی؟ چه چیز تو را از سجدهکردن بر چیزی که من آن را با دو دستم (دستان حکمت و رحمت خود) آفریدم مانع شد؟ تکّبر میکنی (خود را بزرگ می پنداری!) یا فکر میکنی واقعاً خیلی بزرگی؟› و او پاسخداد: ‹من از او بهترم. مرا از انرژی نورانی آفریدی. او را از مادّه تیره آفریدی. چرا من به او سجدهکنم؟›
او نمیتوانست درک کند که نوآفریده، روح الهی دارد و جانشین خداوند بر روی زمین است.
خداوند به او گفت: ‹مقام و منزلتت را از دست دادی. از این پس اخراجی درگاه من هستی و از خواران روزگاران خواهی بود؛ و تا رستاخیز لعنت من بر تو خواهد بود›.
شیطان فعّال میشود:
غول آتشین که دید از مقام و منزلتش عزل شده، فکری به ذهنش رسد و به خدا گفت:
‹اگر تا رستاخیز به من مهلت بدهی، خواهیدید که فرزندان این موجودی را که بر من ترجیحش دادی، چگونه ریشهکن میکنم؛ مگر بعضیها را›؛ و خداوند درخواست او را پذیرفت. اما او که تبدیل به ‹شیطان› شده بود، باز گفت:
«چون مرا گمراه کردی، پس سوگند به بزرگواریت که من هم فرزندان آفریده ات را فریب میدهم و گمراهمیکنم. جلو راهشون مینشینم؛ و از راه راست تو منحرفشون میکنم؛ و از هر سو، و با روشهای مختلف با آنها روبهرو میشوم؛ باز هم میگویم که حتماً آنان را گمراهمیکنم و حتماً وعدههای دروغین به آنان میدهم؛ و یقیناً به آنان دستور میدهم تا گوش چهارپایان را ببرند (یعنی دستکاری در ژنها) و (بدین ترتیب) حتماً به آنان دستور میدهم تا آفرینش تو را تغییر دهند؛ و خواهیدید که اکثراً سپاسگزار تو نیستند؛ مگر شمار اندکی که بندگان ‹مخلص› تو باشند.
خدا گفت: «تو درست میگویی؛ همین است راه راستی که به من ختم میشود؛ و تو بر ‹بندگان من› (کسانی که تنها از من پیروی کنند.) تسلط نخواهی یافت؛ مگر گروهی گمراه که از تو پیرویکنند. من هم خیلی روشن و سرراست، به تو میگویم که دوزخ را از همگی شما، تو و پیروان تو پر میکنم؛ و این سزاوارترین مجازات برای شماست».
«اکنون با خواری و سرافکندگی بیرون شو! هر که را که توانستی با صدا و ندایت گمراه کن!
با لشگریان سواره و پیادهات بر آنها تاخت و تاز کن! و در اموال و فرزندانشان اشتراک کن!
وعدههای خوش برایشان ابرازکن! وعدههایی شیطانی؛ که جز فریب چیزی نیستند؛ و البته که میعادگاه همگی شما دوزخ خواهدبود. با این وجود، تو بر ‹بندگان من› چیره نخواهی شد».
آزمون عقیدتی نوآفریده و شکست او:
سپس خدا به نوآفریده گفت: «تو و همسرت در این باغ ساکن شوید، تا در آن بدون رنج و زحمت از آنچه که میخواهید برخوردار شوید. این را هم بدانید که شیطان دشمن شماست. پس مواظب باشید به حرفش گوش ندهید؛ وگرنه اخراج میشوید و به دردسر خواهید افتاد. در این باغ بهشتی، نه گرسنگی هست و نه تشنگی، نه برهنگی هست و نه آفتابی سوزان». یعنی در تناسب کامل جسم و جان با محیط خودت هستی؛ و اصلاً تو شایسته زندگی در چنین بهشتی هستی و نبایستی در جای دیگری باشی. درختی را هم به آنان معرفیکرد و گفت: «به این درخت نزدیک نشید. اگر نزدیک شوید، ستمکار میشوید».
بدین ترتیب خدا میخواست او را بیازماید؛ و همچون کودکی به او بیاموزد که اگر نافرمانی کنی، تنبیه میشوی؛ اما اگر بنده خالص من باشی و بدون چونوچرا از من فرمان ببری، جایگاه تو بهشت موعود است.
هبوط نوآفریده:
شیطان بنا بر قراری که با خدا گذاشته بود، تصمیمگرفت از یکی از ویژگیهای این مهمان گرانقدر، یعنی مقام و منزلت طلبی او سوء استفاده کند و او را بفریبد. پس نقشهای کشید. نزد آنان رفت. آن دو را وسوسه کرد و گفت: «آیا مایل هستید شما را به آب زندگانی، و فرمانروایی همیشگی راهنمایی کنم»؟ و بی درنگ گفت: «خدا شما را از خوردن از آن درخت نهی کرد، تا فرشته نشوید». و سوگند یادکرد که آنها را نصیحت میکند و خیرخواه آنهاست.
مهمان بلندپایه، از آنجا که حریص، عجول، و منزلت طلب آفریدهشدهبود؛ و از آنجا که وقتی خود را بینیاز ببیند طغیانمیکند، بهجای سپاسگزاری و پیروی از فرمان خدا، او را ناسپاسی کرد. او و همسرش فریب وعدههای دروغین شیطان را خوردند و به دام او درافتادند. و شیطان کامیاب شد تا آنان را از مقام و مرتبۀ والایی که داشتند، پایین بکشد!
در این هنگام ندای الهی دررسید که «آیا من هر دو شما را از نزدیک شدن به آن درخت نهی نکردم و به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست»؟
او و همسرش گفتند: «ما به خود ستم کردیم. اگر تو ما را نبخشایی و بر ما مهر نورزی، یقیناً از زیانکاران خواهیم بود».
خداوند گفت: «هر دو، از مقام و منزلتی که داشتید، معزول شدید و هبوط کردید! از این پس، برخی از شما دشمن برخی دیگر خواهید بود. در زمین تا مدتی، قرارگاهی و بهرمندیهایی برای شما خواهد بود. در آن زاده میشوید و در آن میمیرید و (در رستاخیز) از آن برانگیخته میشوید.
نوآفریده به خویشتن خویش باز میگردد:
اکنون هنگامی بود که او بایستی توبه میکرد تا خدا با پذیرفتن توبه اش، او را تطهیر کند تا بتواند از هدایت خداوند بهرمند شود. یکی از صفات خداوند، توبهپذیری اوست. اما نوآفریده، تجربهای نداشت و نمیدانست چگونه توبه کند. بویژه اینکه گناه او عظیم بود؛ سرپیچی از فرمان مستقیم بود.
خدا راه توبه کردن را به او نشان داد و واژگانی را از پروردگارش دریافتکرد و به وسیله آنها از نافرمانی بزرگی که انجام داده بود توبه کرد.
نوآفریده پیامبر میشود:
سپس خدا اولین راهنما را برای فرزندان او تعیین کرد؛ که خود او بود. او چون پاک شده بود، معصوم باقی ماند؛ و به راهنمایی فرزندانش که در زمین از او و همسرش زاده شده بودند، پرداخت. اما هنگامی که فرزندانش به رشد رسیدند و سن و سالی از آنان گذشت، پیشبینی خداوند نیز که گفته بود «از این پس برخی از شما، دشمن برخی دیگر خواهید بود»، به وقوع پیوست.
یکی از دو فرزند، از او پیروی کرد و هدایت یافت، و دیگری هدایت او را نپذیرفت و دشمن برادر گردید؛ سپس او را کشت؛ و هنگامی از کرده خویش پشیمان شد که دیگر سودی نداشت؛ و این روند همواره ادامه داشته و دارد.
این بود قصّه آفرینش ‹انسان›. انسانی که همه آفریدگان برای او آفریده شد؛ و در او خلاصه شد؛ تا چراغ روشنی باشد، برای ‹شناخت پروردگار›.
رمزگذاریها:
غول پشمالو: نئاندرتالها (The Neanderthals)
غول آتشین: هموساپینها (The Homo Sapiens)
غول گلین: انسان امروزی (The Modern Human)
اردیبهشت 1404
احمد شمّاع زاده