ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سروده های دلنشین- 3
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوه و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم که چیست آن
پیداست که متاعی بس گرانبهاست
نزدیک شد پیرزنی کوژپشت و گفت
این اشک دیده من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است
آن پادشاه که مال رعیت خورد گداست
بر قطره سرشک یتیمان نطاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
"پروین" به کجروان سخن از راستی مگوی
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست؟!!
پروین اعتصامی
***
جاده پرافت و خیز، توسن رهوار نیست
از چه چنین هروله؟ راه که هموار نیست!
نقشه چه پُر پیچ و خم، مقصد ما ناکجا
قافله گم گشته و قافله سالار نیست
وزن و هجا رفته از، خون رگ ِ چامه ها
قافیه سنجی کجا؟ شاعر هشیار نیست
کِشتۀ آدم به بَر، بیهُده و بی ثمر
این همه حاشا چرا؟ نوبت انکار نیست
حاشیه شد متن دین، مسخ شده صورتش
شرع به خوابی گران، شارع بیدار نیست
حبل خدا پاره شد، تفرقه جایش گرفت
آن رَسَن اینک بجز، چنبره ی مار نیست
طالع انسان اگر، دست خودش داده اند
از چه بجز دست جبر، حاکم و مختار نیست؟
عمر فنا گشته و فرصت شکوایه نیست
گوش فلک بر کسی، هیچ بدهکار نیست
انس کجا رفته از، پیکر انسانیت؟
عشق کجا پرزده؟ صحبت ایثار نیست
این همه خود کرده را، چاره و تدبیر کو؟
زانچه بشر میکند، حادثه در کار نیست
علم معیشت کنون، در کَنَف اغنیا
آنچه هویدا بُوَد، حاجت گفتار نیست
این چه سؤالی خطاست: لطف خدا سهم کیست؟
دست ز ما بهتران، مسأله دشوار نیست!
شروین پاداش پور 1389
***
پشه ای در استکان آمد فرود
تا بنوشد آنچه واپس مانده بود
کودکی از شیطنت بازی کنان
بست با دستش دهان استکان
پشه دیگر طعمه اش را لب نزد
جست تا از دام کودک وارهد
خشک لب می گشت، حیران، راه جو
زیر و بالا، بسته هرسو، راه او
روزنی می جست در دیوار و در
تا به آزادی رسد بار دگر
هرچه بر جهد و تکاپو می فزود
راه بیرون رفتن از چاهش نبود
آنقدر کوبید بر دیوار سر
تا فروافتاد خونین بال و پر
جان گرامی بود و آن نعمت لذیذ
لیک آزادی گرامی تر، عزیز
فریدون مشیری
خواستم در نطفه خاموشت کنم، اما نشد
***
راز خود هرگز مگو با یار خود
یار را یاری بود از یار یار اندیشه کن
***
اینهمه نقش عجب بر درودیوار وجود
هرکه فکرت نکند نقش بود بر دیوار