ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
خطرناکترین حیوان برای انسان
احمد شمّاع زاده
به نظر شما با در نظر گرفتن همه جوانب و با توجه به همه شرایط، کدام حیوان برای انسان خطرناکترین است؟
به جنگل، با درختان سر به فلک کشیده اش، به کوه، به همه صلابتش، به دشت، با همه حیوانهای خزنده اش همچون مار، به دریا، با همه موجهایش و حیوانهای خطرآفرینی که در دل خود دارد، به رودخانه ای با احتمال کوسه داشتنش، به بیشه ای که دارای حیوانهای وحشی و درنده است، به برکه ای که راکد است، به جادّه یا خیابان خلوتی که ممکن است حیوانی در آن یافت شود. به سقفی در یک روستا که دارای رتیل است؛ به همه اینها فکر کنید و همه را در نظر آورید.
در نظر آورید که تنها هستید یا با کسی، دو نفر هستید یا بیشتر؟
در نظر آورید کدامیک برای شما امکان پیشامدش بیشتر است؟
در نظر آورید قصه هایی را که مادر و مادربزرگ برای شما تعریف کردهاند. شاید از دوران کودکی نام و نقش حیوانی خطرناک در پس ذهن شما هنوز باقی مانده باشد.
*********
- انسانها برای تفریح، معمولاً به جنگل و بیشه نمیروند که طعمه حیوانهای وحشی شوند.
- در کوهها جز بز وحشی، و زنبور عسل کوهی کمتر حیوان خطرناکی یافت میشود.
- دشتها جایی نیستند که برای تفریح برگزیده شوند.
- دریا و رودخانه، هرچند که گاهی حیوانهای خطرناکی در آن یافت میشود و رخدادهای غم انگیزی را شکل میدهند، ولی معمولاً انسان در این زمینه بسیار مراقب و مواظب است و کمتر بی احتیاطی میکند.
در این زمان حتا در روستاها دیگر از آن سقفهای رتیل دار خبری نیست ولی اگر هم باشد، مگر چند بار برای کسی پیش میآید که به دیدن اقوامی که در آنگونه روستاها زندگی میکنند، برود؟
**********
اگر خوب فکر کردهاید و همه شرایط و سفارشها و راهنمایی هایی که در بالا آمد را در نظر گرفته اید، حالا بگویید چه حیوانی در چه جایی برای انسان خطر آفرین است؟
.
.
.
.
.
به نظر نگارنده، خطرناکترین حیوان برای انسان، کریکدایل یا تمساحی است که در درون یک برکه گل آلود یا نیمه گل آلود، کمین کرده است. کسی او را نمیبیند ولی او همه را با آن چشمان بزرگ و ویژه خودش!! میبیند. دلیل:
تمساح گاهی در جایی زندگی میکند که دیگر حیوانات وحشی شکار او میشوند و انسانها کمتر با آن محلها سروکار دارند؛ ولی گاهی در جاهایی یافت میشوند که انسانها برای تفریح و سرگرمی از آنجا میگذرند و هیچ گونه تصوری از خطرناک بودن محل ندارند؛ و به قول سعدی نمیتوانند تصور کنند که:
هر بیشه گمان مبر که خالی است شاید که پلنگ خفته باشد.
چگونگی رسیدن به این حقیقت
دو سه سال پیش ویدئویی را دیدم به شدت غم انگیز و ناباورانه. شرحش را که بنویسم با نظر من همراه میشوید و بر احساس من گواهی میدهید:
سه دختر جوان در کشوری شاید اروپایی، به جایی برای تفریح و گشت و گذار رفته بودند. برکه ای که از کنارش میگذشتند نظرشان را جلب میکند و تصمیم میگیرند دو نفرشان بایستند و نفر سوم در کنار این برکه از آنان عکسی یا فیلمی بگیرد. در اینگونه مواقع پس از عکس گرفتن، نفر سوم جایش را عوض میکند تا او هم از عکس گرفتن با دوستانش محروم نماند؛ ولی متأسفانه واقعهای بس شنیع و غم انگیز رخ میدهد و نفر سوم کسی است که این ویدئو را منتشر میکند:
هنگامی که نفر سوم در حال گرفتن فیلم از دو دوستش بود، یک تمساح سرش را از برکه به در میآورد، با پوزه خود به پای دختر چنان ضربهای فنی و حرفه ای وارد میکند تا دختر به هوا پرتاب شود، و از سر به کام بازشده تمساح درافتد!! دختر تا پس از چند لحظه که هنوز جان داشت و همراه با تمساح به درون برکه فرونرفته بود، پاهای خود را تکان میداد…چه صحنه غم انگیز، وحشتناک و دلهره آوری؟!!
*******
همین دیروز ویدئوی دیگری را در یوتیوب دیدم که به نظر میرسد مانند آن در یوتیوب کم نباشد. دیدن این ویدئو موجب نوشتن این نوشته شد؛ تا درسی برای همه باشد؛ و بویژه جوانان کم تجربهای که در همه زمینههای زندگی (از جمله اجتماعی و سیاسی)، به دلیل کم تجربگی، بسیاری چیزها را از دست میدهند؛ از جمله جان خود را… و اما شرح این ویدئو:
باز هم برکه ای است با آبی راکد برای نوشیدن و لبی ترکردن حیوانات و بویژه وحوش:
یوزپلنگی که بعد معلوم میشود بچه نه چندان خردسال دو یوزپلنگ نر و ماده دیگر است، مشغول آب خوردن از برکه است. برکه آرام و بی صداست و چیز عجیب و غریبی هم در آن یافت نمیشود.
ولی چیزی نمیگذرد که تمساحی که در همانجا کمین کرده بوده، به چالاکی و چالاکتر از چیتاه که به چالاکی شهره است، میجهد و پای یوزپلنگ بی تجربه را میگیرد و با خود به درون آب میبرد.
فیلمبردار پس از این رخداد دوربین را به سوی پدرومادر این جوان میچرخاند که غمگین اند و شاید هم به خود میگویند چرا از رفتن فرزندمان به برکه جلوگیری نکردیم…؟!!
سپس جوان سیاهپوستی که شاهد این ماجراست و امکان دارد به همراه فیلمبردار، پژوهشگران حیات وحش باشند، میگوید: امروز روز غمگینی بود… یک چیتاه از میان ما رفت...
بیستم اسفندماه نودونه
احمد شمّاع زاده