او کیهان را ترسیم کرد
(شرح حال و کار آینشتاین)
نوشته: Joseph Phillips
ترجمه: احمد شمّاع زاده
ساخت بمب اتم، احتمالاً شاخص ترین رویداد تاریخ نوین است. این رویداد تصور ما را از جنگ و جنگاوری شدیداً تغییر داد و مبنایی شد برای هرگونه اندیشه بنیادین پیرامون استراتژی جهانی. تنها شخصیّتی که تا به حال مسئول این رخداد شناخته شده است، کسی است که بیشترین بخش زندگی خود را در پیشبرد صلح جهانی صرف کرده و ایده هایش به نظر بسیاری، روٌیاگونه، خاموش و بی کلام اند. نامهای را که آینشتاین به روزولت نوشت، آغازی شد برای ساخت و توسعه بمب هسته ای؛ و این نظریه نسبیّت خاصّ اینشتاین بود که زمینه را برای توسعه انرژی هسته ای آماده ساخت.
آلبرت آینشتاین به داشتن چیزهایی متقاعد شد که در درازنای زندگی خود هرگز نمیخواست داشته باشد، مانند جلب توجه دیگران، شهرت، پیشنهاد ثروت و قدرت. از سوی دیگر او در محاصره بحث و جدل، و تفاهم نداشتن با دیگران قرارگرفته بود. صدها دانشمند بخش بزرگی از همّت خود را صرف شرح کشفهای او کرده بودند؛ یا کوشش داشتند آن کشفها را رد کنند. گرچه او به آَزادیهای فردی و اصول دموکراتیک باور داشت، به بلشویک بودن و ابزار دست وال استریت قرارگرفتن متّهم شده بود! گرچه او ایمان تزلزل ناپذیری نسبت به خداوند داشت، ولی به عنوان یک خداناباور مورد یورش قرار میگرفت!
با اینکه می دانستند او یک فیزیکدان نظریه پرداز است، ولی با شگفتی بسیار به او برای تأیید درجه مرغوبیت محصولات مختلف، از گچ ذرت گرفته تا اتومبیل! پیشنهاد 25 هزار دلاری میشود! مجسّمه نیم تنه او در کتابخانهها و دانشگاههای سراسر جهان قرار میگیرد، و مجسّمه یادبودی از او در آلمان برپا شده است. او تنها شهروند آمریکایی است که پذیرش ریاست جمهوری کشور دیگری به او پیشنهاد شده است.
همه اینها بر سر کسی هموار شد که تنها خواسته اش این بود که در تنهایی فکر و کار کند!! او روزگاری گفته بود که من خوشحال و خرسندم که هیچ چیز از هیچکس نمیخواهم، اما از قدردانی از همکارانم لذّت میبرم.
در سال 1933 هنگامی که حکومت نازی در آلمان در حال به دست گرفتن قدرت بود، آینشتاین کشور موطن خود را به قصد آمریکا ترک کرد و به انستیتو مطالعات پیشرفته پرینستون نیوچرسی پیوست. او در پرینستون شادمان بود که میدید در آنجا آرامشی را که همواره به دنبال آن بود، یافته است. همسایگان به موهای بلند او که مایل نبود به آرایشگاه برود، یا برای راحتی هر گونه لباسی را بپوشد، توجهی نداشتند: شلواری اتونشده، یا پلیوری گشاد بپوشد، یا گاهی یک کروات را به جای کمربند استفاده کند.
آینشتاین از زمان ورودش به انستیتو، بیش از اینکه از کارش قدردانی شود، شخصیت او مورد قدردانی قرار گرفت. دانشمندان در وصف وی معمولاً از واژگانی سست بهره نمیگرفتند؛ بلکه به راحتی از او با عنوانهایی چون قدّیس، نابغه، دوستداشتنی یاد میکردند. هنگامی که پیرامون فیزیک نظری بحث میکردند، یک ریاضیدان گفت او از خود شوخ طبعی، گرمی، و مهربانی را به هر سو میپراکند.
هر روز کاری هفته، ساعت ده و نیم صبح، کت مشکی بیقواره ای میپوشید، (و در زمستان همراه با یک کلاه بافتنی مشکی مانند آنچه که ملوانان می پوشند)، خانهاش را با پای پیاده به سوی انستیتو که یک و نیم مایل دورتر بود، ترک میکرد. موهای بلند ژولیده اش، و سبیل نامرتبش سفید شده بودند. چشمانش گرچه با بردباری و کمی کنجکاوی به تو نگاه میکردند، بیشتر گاهها خسته و قرمز به نظر میرسیدند. او با صدایی نرم و یواش صحبت میکرد، کلماتی که ادا میکرد، مشخص، همراه با ته لهجه آلمانی بود.
با وجود دفتر بزرگ و راحت کارش با منظره ای کوچک ولی روحبخش از جنگل، او برای کار بر روی نظریه میدان یکپارچه (GUT)، بی درنگ به پایین میرفت که سه دهه این نظریه او را به خود مشغول کرده بود. نظریهای که در صورت تحقق، دو نیروی بنیادین از نیروهای طبیعت یعنی گرانش و الکترومگنتیک را یکسان سازی، و رابطه میان همه پدیدههای طبیعی شناخته شده را آشکار میساخت.
او برمیگشت و در صندلی خود قرار میگرفت، بالش بزرگی را روی زانوی خود قرار میداد و نتیجه تفکراتش را با خطی ریز، از نزدیک مینوشت. هنگامی که با مشکلی برخورد میکرد، آرام و آسوده با مشکلش به سر میبرد و گاهی رشته ای از موهایش را دور انگشتش میپیچاند! هریک از نظریههایش نتیجه ماهها و بلکه سالها کار طاقت فرسا و مداوم بود که وی آنها را ایدهآل کردن تجربیات میخواند. مداد و کاغذ ابزار علمی، و مغزش آزمایشگاه وی بودند. او کوچه های دانش را به اشتباه میرفت و در آنها سرگردان میشد، نتایج نادرستی میگرفت، اما هرگز مسأله ای را رها نمیکرد.
مطمئن بود که پاسخ را دریافت میکند. احساسش این بود که «هرچند خداوند نامحسوس است، ولی هرگز آزار نمیرساند». آینشتاین به سادگی و نظم منطقی در طبیعت باور داشت. «گویی گونهای ایمان است که در تمام طول زندگیام مرا یاری رسانده است تا در پژوهشها و مشکلات بزرگی که با آنها رو به رو بودهام، هرگز ناامید نشوم». هنگامی که میخواست نتایجی را که از کاری گرفته بود بسنجد، با خود میگفت: «آیا این همان راهی بود که خداوند کیهان را آفرید»؟ او به عنوان دانشمندی خلّاق، هر از گاهی کاشف چیزی بود که به همان اندازه که زیبا بود، درست هم بود.
مانند بسیاری از مردان بزرگ تاریخ، آینشتاین فروتن و خجالتی بود. هنگامی که او وارد نشستی پیرامون فلسطین در واشنگتن شد، بسیاری از کسانی که در سالن بودند، به شدت او را مورد تشویق قراردادند! وی در حالی که غافلگیر شده بود، در گوش دوستی که نزدیکش بود گفت: «من فکر میکنم آنها باید صبر میکردند ببینند من چه میگویم و بعد تشویقم میکردند». در میزبانی شامی که به افتخار او برپا شده بود، سخنرانان یکی پس از دیگری بی پرده از نبوغ وی صحبت میکردند و او از این موضوع به خود میپیچید. در نهایت او به میزبان، خانم فانیه هارست روکرد و ناگهان او را از سن سخنرانی پایین کشد، در حالی که میگفت: «تو میدانی که من هیچوقت جوراب نمی پوشم»!
هنگامی که به او پیشنهاد شد که رئیس جمهور اسرائیل شود، آینشتاین با فروتنی ویژه خود پاسخ داد «احساس من این است که صلاحیت اجرای نقشی را که درگیر روابط انسانی است، ندارم». پس از درست اندیشیدن در این موضوع، گفت بهتر بود میگفتم برای ادامه مطالعاتم پیرامون جهان فیزیک که تنها کمی از آن را درک میکنم، نمیتوانم این پیشنهاد را بپذیرم.
آینشتاین هرگز با تمام وجود به هیچ گروه اجتماعی نپیوست. او قلبش را به راحتی با دیگران درگیر نمیکرد. این موضوع به دلیل کارش نبود، بلکه بیشتر مربوط به طبیعت انسان است. این انزوا و دوری گزینی از مردم و اجتماع، در چشمانش در عکسهایی که از دوران کودکی او برجای مانده، قابل توجه است.
او در روز چهاردهم مارس 1879، در شهر الم (Ulm) آلمان زاده شد؛ ولی سالهای نخستین زندگی خود را در شهر مونیخ گذراند. طبیعت خجالتی و آرام وی، خیلی زود او را از دیگر کودکان جدا ساخت. او با کندی بسیار یاد میگرفت و صحبت میکرد؛ به گونهای که والدینش تصور میکردند او کودکی غیرعادی است. آموزگاران او را به عنوان کودکی نامتعادل در نظر میگرفتند. او دوستان کمی داشت و از بازی گریزان بود. نمونه نرمال او زمانی بود که سرودهای دینی کوتاهی را با پیانو مینواخت و هنگامی که مشغول قدم زدن بود، آنها را با خود زمزمه میکرد.
هنگامی که دوازده ساله بود، مطالعات مستقلی را پیرامون فیزیک و ریاضی دنبال میکرد؛ ولی به گرفتن نمره خوب درسی رغبتی نشان نمی داد. در فیزیک و ریاضی نمرههایش عالی بود؛ ولی در آموختن زبانها ضعیف. او مایل بود مطالعات خود را در سویس ادامه دهد، ولی در آزمون ورودی کالج پلی تکنیک زوریخ مردود شد. سال بعد دوباره کوشید و موفق شد.
آینشتاین در طول دو سالی که از گرفتن مدرک دانشگاهی اش می گذشت، سه شغل آموزشی را یافت و از دست داد. از نظر معیشت، بخور نمیر زندگی میکرد و با میلوا مارتس که او نیز دانشجوی علوم بود، ازدواج کرد و از او دارای دو پسر شد. در سال 1902 که 23 ساله بود، پستی به عنوان ارزیاب، در اداره ثبت اختراعات برن گرفت. از آنجا که شغلش زیاد وقت او را نمی گرفت، میتوانست وقت خود را صرف مطالعات مورد علاقه خود کند. او موضوعایی را در دستور کار خود قرار داده بود؛ ارتباط میان زمان و فضا، و مادّه و انرژی. او گاهی ناامید میشد و در بسیاری روزها، پیش از به دست آوردن نتایج درست قابل توجه، به همکار ارزیاب خود میگفت تصمیم دارم رهایش کنم.
در بیست و شش سالگی هنگامی که هنوز در جهان دانش شخص ناشناختهای بود، نظریه نسبیت خاص خود را به یک نشریه علمی فیزیک فرستاد. او در آن مقاله، نظریه خود را که اکنون مشهورترین معادله علمی شناخته شده است، بیان کرد: E= Mc2 یعنی انرژی تقریباً برابر است با جرم، ضرب در سرعت نور به توان دو. این معادله نشان میدهد که اگر همه انرژی موجود در نیم پوند از هر مادّه ای رها شود، نیروی حاصله برابر خواهدبود با نیروی به دست آمده از انفجار هفت میلیون تن تی ان تی. بدین ترتیب این موضوع، دیدگاه انسان پیرامون کیهان را دگرگون ساخت؛ برخی فیزیکدانان آن زمان به اهمّیّت شگفت انگیز آن پی بردند. این معادله به مدت چهار سال به موضوع پرجوش و خروشی برای بحث، تبدیل شده بود؛ تا اینکه با انفجار بمب در هیروشیما، به واقعیتی تلخ تبدیل شد.
آینشتاین برای به ثمر رسیدن بمب اتمی، پا را از تئوری فراتر نهاد. در پایان دهه سی (1930) بسیاری از دانشمندان میدانستند که نازیها به هر طریقی میخواهند به انرژی هسته ای دست یابند. دانشمندان آمریکایی نیز میکوشیدند تا رهبران نظامی را به داشتن انرژی هسته ای تشویق و ترغیب کنند، اما ثأثیرگذاری کمی داشتند. آنان از آینشتاین خواستند در این زمینه از تأثیر خود فروگذار نکند. شبی از سال 1939 او نامهای نوشت که در تاریخ آمریکا یکی از مهمترین نامهها شد. او به رئیس جمهور روزولت نوشت:
«آخرین کار من، مرا به سویی میراند تا انتظار داشته باشم که عنصر اورانیوم در آیندهای نزدیک به منبعی تازه و مهم از انرژی تبدیل خواهدشد… بهره برداری از این عنصر جدید منجر به ساخت بمب اتم نیز خواهد شد». رئیس جمهور روزولت فوری به پروژه منهتن دستور داد پروژه را برای ساختن بمب اتم توسعه دهند. بدین ترتیب آمریکا وارد آزمندترین مسابقه تاریخ برای رسیدن به سلاح جنگی شد!!
آینشتاین در همان راهی که 50 سال وقت خود را صرف کرده بود، به کار خود ادامه داد. نظریه میدان یکپارچه او نتیجه 35 سال کار پرتنش او بود. او در هجدهم آوریل 1955، در پرینستون در سن هفتادوشش سالگی چشم از جهان فرو بست؛ در حالی که هنوز در جستوجوی یافتن رازهای فضا و زمان (جایگاه) بود. امکان شکست در کوششهایش هرگز به او آسیب نرساند. او میدانست که انسان هرگز نمیتواند همه چیز را بداند؛ و اینکه زیباترین چیزی که ما میتوانیم در زندگی خود تجربه کنیم همانا یافتن رمزورازهای طبیعت است.
***
در صورت تمایل، درباره جملههای زیر که از متن بالا برگرفته شدهاند، مقاله هایی که لینک آنها را در ادامه هر جمله قرار داده ام، مطالعه کنید:
- این معادله نشان میدهد که اگر همه انرژی موجود در نیم پوند از هر مادّه ای رها شود، نیروی حاصله برابر خواهدبود با نیروی به دست آمده از انفجار هفت میلیون تن تی ان تی.
پادماده کیهانی در قرآن: https://www.academia.edu/11943555
- زیباترین چیزی که ما میتوانیم در زندگی خود تجربه کنیم همانا یافتن رمزورازهای طبیعت است. فعل الهی (Divine Act): https://www.academia.edu/14819172
- در سن هفتادوشش سالگی چشم از جهان فرو بست؛ در حالی که هنوز در جستوجوی یافتن رازهای فضا و زمان (جایگاه) بود.
A Modern Model for the Universe: https://www.academia.edu/11750437
The Universe, a Nine Dimension System: https://www.academia.edu/23710171
مدلی مدرن، برای کیهان: https://www.academia.edu/5676568
کیهان، سیستمی نه بعدی: https://www.academia.edu/23026305
پردازش چند مفهوم سازمانی کیهان: https://www.academia.edu/12303832
***
ترجمه این مقاله از کتاب (Great Lives, Great Deeds) صورت گرفته است.
ناشر: The Readers Digest Association, Pleasantville, New York
سال نشر: 1964 (9 سال پس از مرگ آینشتاین)
بهمن 1401
احمد شمّاع زاده