ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
وطن را کسانی میسازند که چراغ به دست دارند.
دکتر شاهین مدرس در شبکه ایکس نوشته است:
من متهم میکنم؛ آنان را که از دو سوی ظاهراً متضاد تاریخ، از دل قدرت مستقر و از حاشیههای پرهیاهوی توهم، این روزها در خاموشکردن صدای عقل و نجابت به نقطهای واحد رسیدهاند.
من متهم میکنم؛ اتحاد ناگفته، اما عجیبی را که شکل گرفته است میان پرچمداران توهمات گذشته و عملۀ ظلمت حال، در حمله به چهرهای چون دکتر #عرفان_ثابتی، صدایی که در این تاریکی، چراغی است رو به فردا.
دکتر ثابتی نه سلبریتی است، نه قهرمان رسانهای، نه بازیگر قدرت. او جامعهشناسی است که طی سالها ترجمه، آموزش، تحلیل و اندیشه، به ترکیبی نادر از دانش، شهود و فضیلت دست یافته. کسی که در دورانی از افراط و بیریشگی، جای خالی «معلم اخلاق» را برای جامعهای پریشان پر میکند. اگر تنها چند نفر چون او بیشتر داشتیم (نه حتّا هزاران) اگر فقط چند چراغ دیگر روشن مانده بود، شاید ایران امروز در چنین غروبی گرفتار نبود. او نه تنها به ما اندیشههای رالز، باومن، دوباتن و سوکال را معرفی کرده، بلکه ما را عادت داده است به فهمیدن، به فکر کردن، به فاصلهگرفتن از تعصب و نزدیکشدن به تأمل.
در روزگاری که خشونت کلام، جعل مفاهیم، و مصرف سطحی اندیشه به عرف بدل شده، عرفان ثابتی دعوتی است به نجابتِ کلمه و وقارِ اندیشه. نه فریاد میزند، نه توهین میکند، نه در صفبندیهای کودکانه فرو میغلتد. چراغ در دست دارد، نه شعار بر لب. حمله به او، حمله به فرد نیست. حمله به نهاد دانایی است. به خودِ «فکر کردن». و اینکه مهاجمان از دو سوی طیف ظاهر شدهاند، (از حافظان وضع موجود، تا مدعیان نوستالژیهای استبدادی) خود نشانهایست از عمق تهدیدی که دانایی برایشان دارد. فاصلۀ میان این دو قطب به شکل معناداری کاهش یافته است. و چه چیزی آنها را به هم رسانده؟ ترس از خرد مستقل.
افلاطون گفته است: «فیلسوف نگهبان غار است؛ کسی که شعله را نگهدار است»!
دکتر ثابتی، در معنای امروزی، نگهدار همان شعله است؛ و دشمنان او، در واقع دشمنان روشنیاند، نه فقط دشمنان یک فرد.
او به ما چیزی بیشتر از ترجمه و تحلیل داده:
او به ما امید داده است که در میان اینهمه فریب و تحقیر، میتوان انسان ماند.
میتوان وطندوست بود، بیآنکه فریاد زد. میتوان روشنگر بود، بیآنکه مدعی نجات شد.
برای دکتر ثابتی، تنها میتوان آرزوی یک زندگی آرام، ذهنی روشن، و وطنی شایسته کرد.
وطنی که هنوز میتوان آن را ساخت، اگر هنوز کسانی باشند که چراغ به دست دارند.