ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
شیخ محمد طاهر و مسجد امام جعفر صادق
احمد شمّاع زاده
مشغول خواندن کتاب اعترافات حسین بروجردی بودم. در مورد وقایع خرداد 58 خرمشهر و حمله به خانه شیخ محمدطاهر (ما خرمشهریها او را با نام کوچکش میخواندیم؛ ولی نام خانوادگی اش آل شبیر خاقانی است.) و دستگیری او، آنگونه که وی تعریف میکند گویی همه کارها را برای ختم غائله خرمشهر او انجام داده؛ اگر چنین است باید پرسید پس محمّد جهان آرا، و کارگزاران دولت موقت، و دیگران چکار میکردند؟ از سوی دیگر اگر کسی وقایع خرداد 58 را در محیط مجازی بخواند، متوجه گستردگی و پیچیدگی این رخداد تاریخی میشود و میفهمد که موضوع اصلاً به این سادگیها نبوده است.
بررسی شخصیت شیخ محمد طاهر:
من از فروردین 1348 تا فروردین1350 سپاهی دانش بودم، و هنگامی که برای مرخصی به شهر خود رفته بودم، دوستان مرا به مجلسی چندنفره در مسجد امام حعفر صادق (همان مسجدی که بروجردی به قول خودش به آن حمله کرد.) که شیخ محمد طاهر پیشنمازش بود، بردند که خود او در جلسهای که گردهم نشسته بودیم، سخن میگفت. چون هیچ چیزش به سخنرانی یک آخوند نمیخورد؛ نه روی منبر بود، و نه صحبتهایی میکرد که دیگر آخوندها میکنند، به نظرم جالب آمد و در خاطرم ماند. صحبت از ارزش افزوده کالا و ستمی که کارفرما به کارگر میکند، و از اینگونه مسائل بود که تنها در کتابهای مارکسیستی میتوان آنها را یافت. نتیجه میگیریم که شیخ محمدطاهر افکار مارکسیستی داشته و طرفدار طبقه محروم جامعه بوده، که اینگونه افکار با اندیشه های حوزویان و خاستگاه آنان هیچگونه همخوانی نداشته است.
این را هم بگویم که تجار خرمشهر نیز به تبعیت از حوزه نجف با شیخ محمد طاهر میانه خوبی نداشتند و او را از نظر فقهی اخباری میخواندند، در برابر فقهای قم و نجف که اصولی اند.
در همان روزهای مرخصی و باز هم در همان مسجد با جوانی که یکی دو سال از من جوانتر بود آشنا شدم؛ که او هم در مرکز حلقه دوستان بود، به نام فرزاد قلعه گلابی. ظاهراً او هم کتابهای کمونیستی زیادی خوانده بود و با ژستهای روشنفکری و سطح بالا صحبت میکرد؛ ولی فکر میکنم در همان سالها ساواک خرمشهر ترتیبش را داده که هیچ خبری از او در دسترس نیست؛ زیرا چند سال پیش نامش را سرچ کردم و هیچ خبری از او نیافتم.
امروز پانزدهم تیر 1400 به خود گفتم باز هم نام او را سرچ کنم شاید خبری بیابم. که خوشبختانه برخی خبرها درباره او را یافتم و دانستم که هنوز زنده است و در خارج از ایران زندگی میکند؛ ولی هیچ نوشته ای را نیافتم که شرح زندگی و فعالیتهای سیاسیاش باشد.
همانگونه که در زیر میبینید همه مقاله ها و نوشتههای مندرج در نت، تازه اند و تأییدی است بر اینکه نوشتم «چند سال پیش نامش را سرچ کردم و هیچ خبری از او نیافتم».
تیترهایی که در سرچ کردن نام او، بالا آمدند بدین گونه اند:
این جریان زیر نظر جوانی ١٩ ساله به نام فرزاد قلعه گلابی اداره میشد. او به زبان عربی و متون اسلامی تسلط داشت و بـا مـطالعه کتب کمونیستها به شبهات آنان پاسخ میداد...
رهبری این گروه را شخصی به نام فرزاد قلعه گلابی بر عهده داشت که بنابر نوشته اعضای گروه، شخص هوشمند، تلاشگر و پرکاری بود و درجلب جوانان و سامان بخشیدن به...
18 فوریهٔ ۲۰۱۸، فعالیت های اسلامی-انقلابی در خرمشهر با نام فرزاد قلعه گلابی و اسماعیل زمانی، برادران فروزنده، احمد مبارز، مسعود فعال، و محمد کمترین تحرک سیاسی...
البته رهبری این گروه به عهده فرزاد قلعه گلابی بود که به علت انحرافاتش هم اینک فراری و ساکن خارج از کشور است.
14 فوریهٔ ۲۰۱۸، برخی فرزاد قلعه گلابی را امام خود می دانستند و فرزاد هم این را پذیرفته بود.
فرزاد قلعه گلابی؛ نابغه ای بود. داستان مفصلی دارد؛ رهبری گروه را به عهده داشت. (منحرف و فاسد و فراری به خارج از کشور بعد از انقلاب)
از تیتر اول مشخص میشود که حدس من درست بوده و او باید متولد 1330 باشد.
با خواندن برخی از این مقاله ها دریافتم که زمانی که من او را در مسجد امام حعفر صادق خرمشهر برای اولین و آخرین بار دیدم (سال1349) این حوان 19 ساله در حال یارگیری برای تشکیل گروهی انقلابی بوده زیر عنوان حزب الله که خودش گفته این عنوان را با تفأّل با قرآن انتخاب کرده است. احتمال دارد دوستان من هم مرا برای پیوستن به گروهشان با خود میبردند!!
پانزدهم تیرماه 1400- احمد شمّاع زاده