دفاع از ساحت مقدّس قرآن
با نقدی بر:
ترجمة الهیقمشهای از قرآن
نوشته: احمد شماعزاده
فهرست
پیشگفتار
1. پوشاندن هدایتها و حقیقتهای قرآن
2. جهادگران، دنیافروشند
3. کمفروشی در آیات
4. رفتار با خـائن
5. الله ولیالمؤمنین
6. نشانهیابی برای ایمانآوری
7. سفرهای فضائی
8. اوتاد در قرآن و در ترجمة الهی قمشهای
9. آیا ‹من› با ‹ما› فرقی ندارد؟
10.از رحمت خداوند ناامید مشوید
11.معنای ‹انظروا›
12.سخـنــی لــغــو
13.سجدهکنندگان کیـهانی
14.معنای ‹یوم› در قرآن
15.معنـای ‹کــتاب مبین›
16.ســجـده بــر یــوســف
17.آنگاه که مؤمنین ناامیدشوند
18.کـمکـردن از اطـراف زمـیـن
19.مرگ قومهای ستمگر و بیدین
20.جلوههای مـادی زنـدگی
21.تراژدی یک مشرک
22.هفــت آسمـان
23.مسکونیبودن دیگرسیارهها
24.دابّهالارض
25.درهای خودکار
26.‹رسول› منافقانه عملنمیکند
27.دگرگونکردن آیات
28.قوم برگزیده
29.صوّرکم فاحسن صورکم
30.روز خروج
31.دگرگونگی در آیات
32.شناخت انس و جن در قرآن
33.والسّماء ذاتالحبک
34.کمگذاری و دگرگونی در ترجمه
35.گسترش کیهان و نقش جفت در تعادل آن
36.رودست نمیخوریم
37.مواقعالنّجوم
38.داعی رستاخیز
39.اندازهگذاری خداوند
40.همه چیز، پیشبینی شده
41.ستیزه با خدا و رسول؟
42.معنای ‹طاغیه›
43.معنای ‹نبات›
44.لترکبنّ طبقاً عن طبق
45.خداوند هر خلافکاری را گمراه نمیکند
فویل للذین یکتبونالکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا به
ثمناً قلیلاً فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون(بقره: 79)
قرآن از خود سخن میگوید:
از سوی حکیم آگاهم
من لدن حکیم خبیر(هود: 1)
وحی و سخن حکیم
دانایم من لدن حکیم علیم(نمل: 6) ان هو الاّ وحی یوحی(نجم: 4)
ذکری برای جهانیانم
ذکر للعالمین(قلم: 52، ص: 82، تکویر: 27)
نور هدایتی برای متّقینم
هدی للمتقین(بقره:
2)
سند نبوت خاتم انبیائم
لایأتون بمثله(اسراء: 88)
جلوهای از نور حقّم
لوانزلناهذاالاقرآنعلیجبللرأیته خاشعاًمتصدعاًمن خشیهالله(حشر:21)
و از باطل بهدورم
لایأتیهالباطل من بین یدیه ولا من خلفه(حم سجده: 42)
بل ممیّز باطل و حقّم تبارکالذی
انزلالفرقان علی عبده(فرقان: 1)
و جز پاکان روزگار، مسنکنند مرا و درنیابند
ولایمسّه الاّالمطهرون(واقعه: 79)
حدیث: حاملالقرآن غیرالغالی فیه ولاالجافی عنه
نگاهدار قرآن کسی است که از حد آن درنگذرد و در آن غلونکند، و چیزی از آن
فرونگذارد و به آن جفانکند.
پیشگفتار:
مشهورترین و گسترشیافتهترین ترجمة قرآن کریم، چه در داخل و چه در خارج
از کشور، مزیّن به نام نامی مرحوم مهدیمحیالدینالهیقمشهای است.
علت اقبال عمومی به این ترجمه، برای خوانندگان، روانی، و برای ناشران، رایگانی
آن است. ولی در عمل، این روانی و رایگانی به بهای گزافی با مترجم و ناشران
تمامشده؛ زیرا در این ترجمه حقایق مهمی از قرآن که در لابهلای آیات آن
نهفتهاست، از میان رفته ویا دیگرگون شدهاست.
آنانکه عربی نمیدانند، تصورمیکنند
قرآن همان است که این ترجمه است. متأسفانه این تصور، کموبیش، به قشر دانشجو،
کانون آموزشهای دینی انگلیس، سازمان تبلیغات اسلامی، و غیره نیز رسیدهاست؛
زیرا اگر چنین نبود دیگر، آنان نباید اقدام به چاپ و نشر آن میکردند؛ حتی
احتمالمیرود برخی ترجمههای زبانهای دیگر نیز از روی این ترجمه صورتپذیرفتهباشد.
هرچند اعتقاد غالب آن است که قرآن
ترجمهپذیر نیست؛ با این وجود، پس از ایشان کسانی پیداشدهاند که جای یک ترجمة
خوب را خالیدیدهاند و اقدام به ترجمهکردهاند؛ ولی به دلیل اولویت در
ترجمة روان و نیز برخورداری مترجم از وجاهت حوزه و دانشگاه، و بویژه بیمتولیبودن
یا رایگانبودن چاپ آن برای ناشران، ترجمههای دیگر به فراموشی سپردهشدهاند
ولی این ترجمه حتی با غلطهای چاپی، همواره و مرتباً به چاپ رسیدهاست.
علمای شیعه فارسیزبان نیز به هر دلیل
نادلیلی، از اشکالهای بیشمار این ترجمه چشمپوشیکرده؛ و تنها برخی از آنان
بهتازگی اقدام به ترجمة دیگری از قرآن کردهاند که آنها هم خالی از اشکال
نیست. برخی قرآنشناسان، متبحرین در ترجمه و عربیدانان، و حتی برخی مردم
عادی، جستهگریخته و در گوشهوکنار، این ترجمه را نقد و نفیکردهاند؛ اما
هنوز عالمی دینی، و یا دلسوختهای یافتنشده که قدعلمکند و نقد جانانهای
نوشته، و در رسانهها به آگاهی همگانی برساند؛ بلکه موجب شود خلق خدا بیش از
این از حقایق قرآنی بهدور نباشند. (دوربودن که جای خوددارد، بلکه حقیقتها
را وارونه یادنگیرند) که این وظیفه در مرحلة اول، به ‹سازمان تبلیغات اسلامی›
مربوطمیشود.
فرزند ایشان، دکتر حسین، در سال 1361
اصلاحیهای به صورت زیرنویس بر ترجمة پدر نگاشته، که تاکنون تأثیری بر اصل
موضوع نداشته (از انتشارات صالحی) و اصولاً این اصلاحیه نیز شهرتنیافته و
در شهرت ترجمة پدر گمشدهاست.
ناگفته نماند که این اصلاحیه نیز مفید
و محتوایی نیست که به فهم درست آیههای قرآن کمککند؛ زیرا حاشیههایی که
افزودهشده نیز نتیجة تدبر نیست؛ بلکه نکاتی عرفانی، فلسفی و بعضاً تاریخی را
یاداورشدهاند، و نیز از برخی اشتباهها و خطاهای چاپی پیشگیریشدهاست.
بخشی از یادداشت ایشان بر نسخة اصلاحشده:
«این فقیر حسین محیالدین الهی قمشهای چون مشاهدهنمودم که ترجمة منتخبالتفاسیر
مرحوم والد، … توسط بعضی ناشران …
مورد بیاعتنایی قرارگرفته، و سهو و خطا و اغلاط بسیار در آن راه یافته، و
گاهی توضیحات تفسیری با متن ترجمه درامیخته و ایجاد شبهه و ابهام کردهاست؛ بر
آن شدم تا … نسخة صحیح و معتبری از این ترجمه که به علت امانت
در حفظ معانی!! و سلامت! (علامتهای تعجب از نگارندهاست) و زیبایی مقبول طبع
عاموخاصّ قرارگرفته، تهیّه نمایم».
چند دهه پیش که این ترجمه به چاپ
رسید، ترجمههایی که تنها زیرنویسی واژگان قرآن کریم بود، مورد بهرهبرداری
همگان واقع میشد.(مانند ترجمة محمدکاظم معزی و نیز قرآنی به خط آقای مصباحزاده
که مترجم آن ناشناس است. البته هیچیک از این دو بهتر از دیگری نیست و هریک
نکاتی مثبت و نیز اشکالهایی دارند) درست هم همین بود، زیرا قرآن قابلترجمه
نیست؛ و بهتر است، هرکس هرروزه چند آیه یا چند صفحه از قرآن را بخواند تا با
قرآن مأنوس شود و با فرهنگ نوشتاری و گفتاری آن آشناگردد؛ و درصورتیکه معنای
واژهای را ندانست به زیرنویس، و درصورت مهمبودن واژه، به فرهنگ واژگان رجوعکند.
این قاعده خاص عجمها(غیرعربها) نیست، بلکه عربزبانان نیز از این قاعده جدا
نیستند و برای آنان نیز اینگونه زیرنویسها(حاشیهنویسی) وجوددارد.
ولی از سویی رفاهجویان متدین و از
سوی دیگر سودجویان بیتدین، این موضوع را درکنکردند و این ترجمه در جامعههای
فارسیزبان جای خود را بازکرد؛ و در اصل، قرآن با آن عظمت بیمانند و وسعت بینهایت،
در بسیاری آیات، به برداشت فرد یا افرادی از آن محدود، و در بسیاری جهات
مهجورگردید.
ملاک و مبنای فهم قرآن مجید باید خود
قرآن باشد. درصورتیکه تقریباً تمام ترجمه و
تفسیرهایی که از قرآن شده مبنای فهم آن، ‹دانش› و ‹جهانبینی› مترجم و مفسر در
آن مقطع زمانی بوده که آن را ترجمه یا تفسیرکردهاست؛ و در بسیاری آیات، فهم
خداوند را در سطح فهم خود پایینآوردهاند؛ و این ستمی است که تاکنون بر ساحت
قدسی قرآن کریم رفته و میرود.
نظر ‹حامد الگار› پروفسور مسلمان
فرانسوی در این زمینه:
«همواره بر هر مترجمی فرض است که اصل ترجمه(منظور از اصل ترجمه، خود قرآن
است ـ نگارنده) را بر هر گونه تفسیری مقدم بدارد؛ نه آنکه دیدگاههای شخصی خود
را بر متن قرآن تحمیلکند. همچنین اگر برای روشنکردن نقطهای مبهم در متن
قرآن نیاز به تفسیر افتد، وی موظف است از موثقترین و معتبرترین دیدگاهها با
ذکر نام و نشان بهرهبرد». (وقف، میراث جاویدان، شمارة 46، ص
آخر)
مترجم، شارح یا مفسر قرآن، نباید فهم مبتنی
برپیشداوریهای خود از قرآن را، جانشین کلام حق کند. بلکه هرگاه به نکتهای
پیچیده و نامفهوم در زمان خویش برخوردکرد، باید دستکم بنویسد ‹خدا
داناتراست› و عذرخواهیکند؛ و یک جای سؤال باقیبگذارد. این کار چند بهره
دربردارد:
یکی اینکه فروتنی و کرنش خود را در برابر
عظمت قرآن نشانمیدهد.
دوم اینکه خود را از اشتباه و حتی گناه
مصونمیدارد.
سوم اینکه جای تحقیق و کنکاش در آیات
قرآن را برای دیگران بازگذاشته و به نوعی مشوق اندیشمندان برای تدبر در قرآن
میشود.
اینها، خواستة قرآن کریم نیز هست؛
وگرنه قرآن میشد بهگونهای دیگر نازل شود تا جای هیچگونه سؤالی باقی
نماند.
متأسفانه آن مرحوم، حتی نمیگوید خدا
داناتر است و به گونهای مینویسد که کسی گمان نمیکند اشتباهی صورتگرفتهاست؛
و از اول تا آخر ترجمه، جای پرسشی برای کسی باقی نگذارده و ظاهراً ترجمه
یکدست و بیاشکال است؛ به همین دلیل اخیراً یکی از ناشرین قصدداشته تا این
ترجمه را بدون متن قرآن چاپکند (مانند یک داستان) که به دلیل مخالفت بجای
وزارت ‹فرهنگ و ارشاد اسلامی› با این شیوه، ناشر مجبورشده متن قرآن کریم را بهصورتی
بسیارفشرده در پایان متن فارسی بیاورد؛ که این نیز نوعی توهین به ساحت قرآن
کریم است؛ زیرا بازهم اصل قرآن، فدای فرع(ترجمه) شدهاست.
شرحی بر نوشتة بالا: با کمال تأسّف در نوزدهمین نمایشگاه
کتاب تهران (1385) دیدم که چند غرفة فروش کتاب زیر عنوان «قرآن فارسی» تبلیغ
کردهاند. حتی یکی از آنها پوستر کوچک و زیبایی نیز برای این کار تهیه کرده و
روی آن نوشتهبود: قرآن کاملاً فارسی. بدین ترتیب میبینیم که با بهره
گیری از نام قرآن کریم، و با تأکید بر متن فارسی آن، هرروزه بر قرآن
جفا میشود؛ چند نمونه:
1 ـ عنوان: آیات قرآن کریم
ناشر: اسوه
سال انتشار: 1380
ترجمة: شادروان مهدی الهی قمشهای
تهیه و تنظیم: فرزاد شیاسی
به اهتمام: سید حسن سعیدی
ویژگیها:
ـ متن قرآن کریم به صورت ستونی، هر صفحه دو ستون در آغاز آمده (که اگر
کتاب را کلی ورق بزنی آن را نخواهی دید) و حروف متن قرآن بسیارزیر است.
ـ ناشرین دیگری نیز این کتاب را با همین مشخصات برای نوزدهمین نمایشگاه
کتاب آماده کردهاند و عنوان آن را «قرآن فارسی» برگزیدهاند.
2 ـ عنوان: گلی از بوستان
ناشر: بخشایش
سال انتشار: 1385 هفتمین چاپ
ترجمة: سید مهدی حجتی
ویژگی: متن قرآن کریم را بسیار کوچک (حدوداً 6×4 سانتیمتر) که حروف آن
بسیار ریز و غیرقابلخواندن شده، در گوشة بالای سمت راست صفحه آمدهاست.
متأسفانه، ‹استاد محمدمهدی فولادوند›
نیز به این شیوه آلودهشدهاند و در مصاحبهای(بهنقل از روزنامة ایران:
ش3234) میگویند: «من آرزودارم قرآن را جدای از متن عربی نیز منتشرکنیم تا
مردم محروم از سواد عربیت هم بخوانند و بدانند چهخبر است». هرچند
یقیناً غرضی در نظر ایشان نیست؛ با این وجود، این نگارنده آرزو دارد آرزوی
ایشان براوردهنشود؛ تا هم خود و هم دیگران از نتایج توهین به ساحت قرآن کریم
در امان باشند:
انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسّه الاّ المطهّرون
بر این گفتة ایشان ایرادهای بسیاری وارد است؛ از جمله:
ـ چرا بهتر است ترجمه از متنش جداشود؟ تا اگر کسی به معنایی شککرد بهسادگی
نتواند به مقابله بپردازد و در نتیجه از آن درگذرد؟
ـ با این شیوه خردهخرده مردم از متن و اصل قرآن دورمیشوند، همانگونه که
در هرکشوری که خطی جایگزین خط کهن آن فرهنگ و قومیت شود، خردهخرده، نسلهای
بعدی، از فرهنگ آن کشور دور، و با آن بیگانهمیشوند. این رویه به مانند این
است که نماز را به فارسی بخوانیم؛ و جداکردن قرآن از متنش، عواقب شومی
ببارخواهدآورد.
ـ با این شیوه، مردمی که عربی نمیدانند قرآن یادنمیگیرند؛ و
نخواهنددانست که چه خبر است، بلکه فهم مترجم قرآن از قرآن را یادمیگیرند؛
که اگر نادرست باشد، هم منحرفمیشوند، و هم گناه مترجم هرروزه با انحراف مردم
زیادترمیشود.
ـ با حذف متن اصلی قرآن در جامعة مسلمین، تأثیرهایی که قرائت قرآن، تدبّر
آیات قرآن، دوستی و انس با قرآن، و نگاهکردن بر صفحههای قرآن بر ما میگذارند،
چه میشود؟
ـ مورد آخر را برای بهرهمندی بیسوادان نقلکردهاند، ولی هرکس میتواند
خود بیازماید و متوجهشود که نگاهکردن بر صفحههای قرآن، نه تنها بر بیسوادان
بلکه بر همگان، کارایی دارد. گویی قرآن کریم همانگونه که از صفتش
پیداست و باکرامت است، به هرکس که به سوی او رود، انرژی میدهد.
تصور نگارنده این است که حتی با
کافرانی که به سویش روند نیز چنینکند، چنانکه در صدر اسلام با امثال ‹ولیدبن
مغیره› چنین کرد، و در همین راستا آیات 45 و 46 سورة اسراء نازلشده که به
پیامبر میفرماید:
و اذا قرأتالقرآن جعلنا بینک و بینالذین لایؤمنون بالاخره حجاباً
مستوراً و جعلنا علی قلوبهم اکنّه ان یفقهوه و فی آذانهم وقراً و اذا ذکرت
ربّک فیالقرآن وحده ولّوا علی ادبارهم نفوراً
حال که سخن از استاد فولادوند شد،
شایستهاست، سخن ایشان را دربارة ترجمة شادروان الهی قمشهای نیز بیاوریم:
«قبل از مرحوم الهی قمشهای، مترجمی
به نام ‹بصیرالملک› قرآن را ترجمه کرده است. ‹الهی قمشهای› هم بر اساس ترجمة
بصیرالملک، کار خود را ارائه داده است».(منبع پیشین)
ادامة سخن:
روزی نیز قرآنی را در مسجدی دیدم(پس از آن روز، در بسیاری مسجدها دیدم؛ و
در برخی مسجدها بهگونهای انبوه.) که زیر نظر یکی از مجتهدین بنام حوزه چاپشدهاست؛
و چون با ترجمه همراه بود، ابتدا تصورکردم این طلسم دارد خردهخرده میشکند؛ و
روحانیون نیز به فکر جایگزینکردن ترجمهای دیگر بهجای ترجمة هملباس خود شدهاند؛
که تاکنون به این امر مهم بیتوجهبودهاند؛ ولی هنگامی که آن را بررسیکردم،
متوجهشدم که همان ترجمة مشهوراست ولی حتی لزومی ندیدهاند که نام مترجم را
بنویسند؛ زیرا این ترجمه چنان از وجاهت، جاافتادگی، و اقبال عاموخاص
برخوردار، و یکهتازمیدانشدهاست که مشخصکردن نام مترجم را لازم نمیبینند،
زیرا همگان میدانند که ترجمه از آن کیست. شاید هم منظوری دیگر در کار بوده،
الله اعلم.
البته از آن روز تاکنون هنوز مفهوم آن
عبارت را ندانستهام که زیر نظر فلان شخص یعنی چه؟ زیرا بهترین شکل
اصلاحشده و شکیلترین قرآن همان است که در آغاز دهة 1410 بهخط ‹عثمانطه› و
به وسیلة رایانه نگارششده؛ و از آن پس در بسیاری کشورهای مسلمان از جمله
ایران از آن نسخهبرداریکردهاند، و بارها و بارها به چاپرسیدهاست.
جالبتر آن است که تا آنجا به این
ترجمه اطمینان هست که همة ناشران حتی مقدسمأبانشان(بدلیل بیمتولی و رایگانبودن)،
تنها آن را چاپمیکنند و حتی زحمت یک ویرایش سطحی را هم به خود نمیدهند. به
گونهای که چون در اولین چاپ اشتباههایی صورتگرفته، این خطاهای چاپی در همة
تجدیدچاپها تکرارمیشود!! (از جمله در همان چاپ زیر نظر…
) گذشته از اینکه روش نگارش نیز قدیمی است.
نکتهای که در سراسر این
ترجمه بهچشممیخورد؛ ولی ممکن است از دید کسانی پوشیدهماندهباشد، این است
که مترجم از بیشتر آیات، معنا و مفهوم عذاب و درد و رنج برای کافران دراورده،
که گویی قرآن تنها برای ترساندن کافران نازلشدهاست. البته خداوند خود به این
موضوع کم بهانداده و به اندازهای که صلاحدانسته، چنین آیههایی را آورده؛
ولی میبینیم که این ترجمه آیات بسیاری را نیز شدادوغلاظ کردهاست.
نکتهای دیگر: خداوند در آیة 159 سورة بقره بسیار جالب و روشن، کسانی را که روشنگریها
و هدایتهایی را که خود، پس از تبیین و روشنگری برای مردم( نه گروه، ملت، و
امت ویژهای)، در کتابش(قرآن) فروفرستاده میپوشانند، هم خود لعن میکند و هم
توصیه میکند تا دیگران لعنکنند؛ و برای اینکه حجت را تمامکند و کسانی(چون
مرحوم الهیقمشهای) پیدا نشوند که بگویند منظور خداوند مسلمانان نیستند؛ بلکه
‹علماء اهلکتاب و کفارند›؛ در آیة بعد میفرماید «مگر کسانی که توبهکنند و
راه اصلاح در پیشگیرند، و آنچه را که پنهانکردهبودند، آشکارسازند. پس در
این صورت، توبة آنان پذیرفتهخواهدشد و من بسیار توبهپذیر و بسیار مهربانم»:
انالذین یکتمون ما انزلنا منالبینات و الهدی من بعد مابیّنّاه للناس فیالکتاب
اولئک یلعنهمالله و یلعنهماللاعنون(159) الاّالذین تابوا واصلحوا و بیّنوا فاولئک اتوب علیهم و اناالتّوابالرّحیم(160)
یقیناً این آیه و مانند آن را نمیتوان
به کفار نسبت داد؛ زیرا توبه برای مسلمانان است. دیگران اگر کجروی داشتهباشند،
باید اسلام بیاورند تا بخشوده و پاک شوند.
از سوی دیگر چگونه میتوان آنچه را که
خداوند از روشنگری و هدایت در قرآن بیانکرده، پنهان داشت؟ آیا قرآنی که قابل
تحریف نیست؛ جز با ترجمه و تفسیر آن میتوان حقیقتهای آن را پنهانکرد، به
گونهای که خوانندة ترجمه و تفسیر، هرچه را که میخواند و یا میشنود از سوی
حق بداند؟
منبع: منبع این نقد قرآنی است که توسط
‹کانون آموزشهای دینی›(خیریه) لندن بهچاپرسیده است.
یاداوری: برروی صفحة اول این قرآن، نوشتهشده:
‹تقدیمی: مرکز معارف مذهبی› و ‹اهداء: مرکزالثّقافیهالدینیه›. در اینجا لازم
است نکتة ظریف ولی مهمی گوشردشود:
هنگامی که دربارة قرآنکریم سخن میگوییم باید مواظب باشیم نوع تعارفها و
سخنانی که با یکدیگر داریم با تعارفها و سخنانمان نسبت به قرآن متفاوت باشد.
اگر متوجه شده باشید در جملة فارسی،
واژة ‹تقدیمی› آمده که به معنی ‹پیشکش› در زبان فارسی است. هیچگاه نباید برای
قرآن با آن عظمت، واژه ‹تقدیم› را بهکارگرفت؛ ما برای بسیاری از چیزها که به
کسی میدهیم، مینویسیم ‹اهدایی› پس چرا در اینجا نوشتهایم ‹تقدیمی›؟ اگر
خواستهایم فارسی بنویسیم که این فارسی نیست؛ از سوی دیگر چرا واژة ‹اهداء› را
که برای قرآن مناسبتر است، بهکارنبردهایم؟ ‹دینی› را نیز در جملة عربی به
‹مذهبی› در جملة فارسی تبدیلکردهاند که این نیز درست نیست.
پیش از آغاز بررسی نقدگونة ترجمه، یاداوری چند نکته لازم است:
ـ در این بررسی تنها به اشتباههای بزرگ و بسیاربزرگ که مفهوم آیه را
دگرگون میکرده، پرداختهشدهاست.
ـ از بازگویی برخی اشکالهای بزرگ و بسیاربزرگی که نگارنده در دیگر
گفتارهای خود آورده، خودداریشدهاست.
ـ اگر آیهای اشکال بزرگی نداشته، از آوردن اشکالهای کوچک، ترجمة زمان
فعلها به گونهای دیگر، و افزودنهای نابجا بر متن و در کمانهها، چشمپوشیشدهاست.
ـ از بیان اشکالهای انشائی، ویرایشی، نگارشی، چاپی، و غیره که در این
ترجمه بسیار یافتمیشود، صرفنظرشدهاست.
ـ ترجمة آیههای نقدشده، با همان گونة چاپی آوردهشدهاند؛ تا خوانندة
این نقد، فراوانی اشکالهای ویرایشی متن را نیز دریابد.
ویرایش دوم 1391- احمد شمّاعزاده
1- پوشاندن هدایتها و حقیقتهای
قرآن
انالذین
یکتمون ما انزلالله من الکتاب و یشترون به ثمنا قلیلا اولئک مایأکلون فی
بطونهم الاّالنار و لایکلّمهمالله یومالقیمه و لایزکّیهم و لهم عذابالیم.
اولئک الّذین اشترواالضّلاله بالهدی و العذاب بالمغفره فما اصبرهم علیالنّار
ذلک بانّالله نزّلالکتاب بالحق و انّالّذین اختلفوا فیالکتاب لفی شقاق
بعید.(بقره:
174، 175 و 176)
ترجمة
الهی قمشهای: آنانکه(از علماء یهود و غیره) پنهان داشتند آیاتی
از کتاب آسمانیرا که خدا در بعثت محمد (ص) فرستاده بود و آنرا ببهای اندک
فروختند، جز آتش جهنم نصیب آنها نباشد و در قیامت خدا از خشم با آنها سخن
نگوید و از پلیدی عصیان پاک نگرداند و هم آنانرا در قیامت عذاب دردناک خواهد
بود. آنها همان گروهند که اختیار کردند ضلالت و گمراهی را بجای لطف و هدایت و
عذاب خدا را بجای آمرزش و رحمت چقدر بر آتش جهنم سخت جان و پرطاقتند حق
اینستکه خداوند کتاب آسمانی را براستی فرستاد و گروهیکه در آن اختلاف و مکابره
کردند، در خلافی دور از حق خواهند بود
ایرادهای
وارده بر ترجمه:
1.
هنگامیکه خداوند واژة الّذین را برمیگزیند، شامل همة انس و جن میشود
و نباید کلام خداوند را با تصورات خود محدودکنیم، کمانه بازکرده و بگوییم:
(علمای یهود)، تا بدین ترتیب، ذهن خواننده از کلام خداوند منحرف شود.
2.
از آیة 172 تا آخر آیة 210 سورة بقره، خطاب قرآن به مسلمانان است. پس مخاطب
این آیات نیز همه، بویژه مسلماناناند.
3.
خداوند فعل مضارع «یکتمون» را بهکاربرده و منظور آن است که این روند همواره
ادامهدارد. در ترجمه، فعل ماضی ترجمهشده «پنهان داشتند» و به علماء یهود
نسبت داده شده و بدین ترتیب موضوع تاریخی شده، و چنین القاءمیکند که
موضوعیبوده و تمامشده و ربطی به امروز و فردا ندارد؛ بویژه آنجا که حتی بدون
کمانه و در متن آورده که «در زمان بعثت».
4.
اینکه چگونه علماء یهود میتوانستند آیات خداوند را پنهانکنند، و سپس آن را
بخرند و یا بفروشند، خود مسألهایاست که تاکنون کسی پاسخی به آن نداده؛
درحالیکه خداوند در برابر کفار و مشرکین میفرماید: «… یتم نوره و
لو کره…» و اصولاً همانگونه که آمد، آیا جز با ترجمه و تفسیر و توجیههای
شخصی از آیهها، بویژه به دست خودیها میتوان حقیقتهای قرآن را پنهانداشت؟
5.
یشترون را که معنی ‹میخرند›(مضارعخریدن) میدهد، ‹فروختند›(گذشتة فروختن)
ترجمه کردهاست. و اصولاً معنی جمله چیز دیگری است. معنی «یشترون به ثمناً
قلیلاً» آن است که «به قرآن، کم بها میدهند» و یا قرآن را کمبها جلوه میدهند.
به عبارتی دیگر «حقش را ادانمیکنند». چنانکه این معنا از آیة 77 سورة آل
عمران نیز دانستهمیشود:
الذین
یشترون بعهدالله و ایمانهم ثمناً قلیلاً (آنانکه به
پیمان خدا و سوگندهایشان کم بها میدهند،… ) آیا میتوان
ترجمهکرد که ‹پیمان با خدا و ایمان خود را میخرند؟›
6.
نمونهای از کمبهادادن به آیات الهی این است که خداوند در آیة یازده سورة
شوری چون امر مهمی را میخواهد بیانکند، نه واژه از هجده واژة این آیه را به
وصف عظمت و شکوه و جلال خود اختصاص میدهد؛ ولی تقریباً تمام مترجمین و
مفسرین، چون از ترجمة آیه عاجزند، خیلی ساده از کنار آن میگذرند، و ترجمة
نادرست و ناقصی را به خلقالله تحویلمیدهند که حق آیه را ادانمیکند.
روشنگری:
بیعوشری یعنی خریدوفروش؛ ولی آنچه که از فرهنگ
قرآن برمیآید آن است که هرگاه خداوند اشتری را بهکارگرفته باشد،
معنای خریدن میدهد و هرگاه که شری را بهکارگرفته باشد، معنای فروختن
را میدهد. از میان 25 واژهای که با ریشة شری در قرآن وجوددارد، 21
واژة آن معنای خریدن یا کم بها دادن میدهند و به شکل اشتری آمده و
تنها 4 واژه به شکل شری است که همگی معنای فروختن میدهند.
7.
از عبارتهای «ولایکلمّهم» و «ولایزکّیهم» برمیآید که خطاب قرآن مسلمانانند
زیرا این واژهها از سوی خداوند برای کفار و مشرکین معنی ندارد؛ بلکه برای
کسانی معنیدار است که به رحمت ایزدی امیدوارند.
8.
در آیة بعد: «آنان گمراهی را بهبهای هدایت خریدند»، چون در آیة پیشین
واژة «شری» را فروختن ترجمهکردهبود، و نمیتوانسته یک واژه را در دو آیة پیدرپی
با دو معنی مخالف یکدیگر ترجمهکند، آن را «اختیارکردند» ترجمهکردهاست.
9.
معنای جملة آخر آیة 175 نیز چنیناست: «پس، چهچیزی آنان را بر آتش دوزخ
استقامت میبخشد»؟ به عبارت دیگر: «به هیچروی نمیتوانند در برابر آتش دوزخ
مقاومت کنند». این در حالی است که ترجمه بر خلاف این معنیاست؛(به ترجمه
رجوعکنید) و با دیگر آیات قرآن نیز منافات دارد. زیرا در بسیاری از آیات،
خداوند میفرماید: «کسی را یارای مقاومت در برابر آتش دوزخ نیست».
10.
در آیة آخر نیز گذشته از اینکه مترجم آن را خوب ترجمه نکرده، گفتة خداوند چنین
است: «خداوند قرآن را به حق و درست فرستاده و کسانی که اختلاف در کتاب خدا
انداختند، خود در نزاعی دور از حق گیرافتادهاند». این آیه نیز به کموزیادکردن
آیات الهی در اندیشهها، گفتارها، قلمها، برداشتها، ترجمهها و تفسیرها
بازمیگردد؛ وگرنه در متن قرآن که اختلافی وجودندارد؛ و هنوز کسی نتوانسته
اختلافی ایجادکند، که خداوند خود حافظ و نگهدارندة آن است؛ و همة اینها از
مسلمانان بهتر برمیآید تا کافران؛ پس مخطاب قرآن خود مسلماناناند.
همین موارد برای آیهای مشابه(187سورة آل عمران) نیز
صدقمیکند. در این آیه خطاب قرآن مسلمانان و اهل کتاب هستند. و آیة 199 همین
سوره در مورد نیکان اهلکتاب است که از آنان به خوبی یادکرده و فرمودهاست به
آیات الهی کم بها نمیدهند. یعنی اینکه نیکان اهل کتاب از مسلمانان کمبهادهنده
به قرآن، بهترند.
در آیة 119 سورة نساء نیز با کمانهای که بازشده و
‹تغییر خلق› را به ‹تغییر کتاب و احکام› ترجمهکرده، به صراحت، کلام وحی
کتمانشدهاست.
پیرامون این آیه در ‹چهارپایان ویژة قرآنی›، آخرین
گفتار کتاب ‹هستیشناسی در مکتب قرآن›، بهگونهای گسترده گفتوگو شدهاست.
2- جهادگران دنیافروشند
فلیقاتل
فی سبیلالله الذین یشرون الحیوهالدنیا بالآخره(نساء:
74 )
ترجمة
الهیقمشهای: مؤمنان باید در راه خدا با آنانکه حیات مادی دنیا را بر آخرت
گزیدند جهاد کنند
ترجمة
درست: پس باید که جهادکنند در راه خدا آنانکه میفروشند زندگانی دنیا را به
آخرت.
توجه: در این
ترجمه ملاک قرآنی واژة شری که در بالا به آن اشارهشد، مورد توجه
قرارگرفته.
محور آیه جهادگرانند، و اشاره به کسانی که باید با
آنها ستیزه شود نمیبینیم؛ درصورتیکه ترجمه از کسانی یادمیکند که باید با
آنان ستیز شود. اگر دقتکنید متوجهمیشوید که تا چه اندازه کلام خداوند منحرفشده.
گذشته از معنای نوشتاری، اگر مسلمانان بخواهند به این ترجمه عملکنند، فاجعهای
رخخواهدداد؛ زیرا اگر بناباشد هرکس زندگی دنیا را بر آخرت برگزیند، با او به
جنگوستیز برخیزند، و او را بکشند، هرجومرج و ناامنی همة جهان اسلام را
فراخواهدگرفت.
مفهوم کلی ترجمه با هیچیک از آموزههای دینی و
قرآنی همخوانی ندارد. در همین ایران خودمان، هرکس هرروزه میتواند چندین نفر
را ببیند که زندگانی دنیا را بر آخرت برگزیدهاند، پس با چه مجوزی باید با
آنان به جهادبرخیزیم؟ با این مجوز قرآنی که به ما فرمانمیدهد:
ولاتسبّواالذین
یدعون من دونالله فیسبّواالله عدواً بغیر علم(انعام: 108)
ترجمه:
دشنام مدهید کسانی را که میخوانند غیرخدا را، پس(اگر چنینکنید) آنان نیز
دشنام میدهند خدا را از روی دشمنی، نادانسته.
عبارت آخر آیه، نکتة بسیار مهمی دربردارد؛ یعنی اگر
کسی خدا را بشناسد، به خدا دشنام نمیدهد؛ و اگر دشنام دهد، بدانید که از
روی نادانی بودهاست و شما موجب اهانت وی به خداوند شدهاید. پس کسی که
کاری به کار شما ندارد، شما هم کاری به کار او نداشته باشید (لکم دینکم ولی
دین) مگر بخواهید از راه مسالمت آمیز او را به سوی خدا بکشانید.
یا با مجوّز این آیه که میفرماید: من
کان یرید حرثالاخره نزد له فی حرثه و من کان یرید حرثالدّنیا نؤته منها و ما
له فیالاخره من نصیب.(شوری: 20)
ترجمه:
کسی که درخواستکرد کشتة آخرت را میافزاییم برای او در کشتزارش؛ و کسی که
درخواستکرد کشتة دنیا را میدهیم او را از آن و نیست برای او در آخرت بهرهای.
بدین ترتیب میبینیم و لمسمیکنیم که شیوههای
رفتاری سفارششدة قرآنی، تا چه اندازه با مفاهیم و شیوههای نادرستی که از
قرآن برداشت میکنیم، متفاوت است.
3- کمفروشی
در آیات
در آیات
143 و 144 سورة انعام، دو نر یا دو ماده را دو جنس نر یا ماده ترجمه کرده و بهجای
هشت جفتی که قرآن ذکرکرده، تنها چهار جفت چهارپا، تحویل خلق خدا میشود!!
مترجم از خود نمیپرسد چرا کلام خداوند را عوضکنم؟ شاید چیزی باشد که من
ندانم. گویی به همین منظور خداوند در پایان آیة دوم(144) آوردهاست: آیا پس کسی ستمگرتر
از آنکس هست که به افتری بر خداوند دروغمیبندد، تا گمراهکند مردم را از
روی بیدانشی؟ همانا که خداوند هدایتنمیکند گروهی که ستمگرند.
اگر دقتکنید متوجهمیشوید که خداوند نامی از ‹کفار› و ‹مشرکین› نمیآورد و
از واژگانی عام مانند ‹گروهی›، ‹قومی› یا ‹ستمگر›، که مسلمانان را نیز دربرمیگیرد،
یادمیکند.
معنای
هشت جفت، از یک دیدگاه:
هشت جفت
چهارپای حلال گوشتی را که خداوند از آنها یادکرده ممکن است به گونه زیر باشد؛
با این حال نمیتوان گفت همین است و لاغیر، بلکه نورافشانیهای قرآن کریم میتواند
تا قیام قیامت نیز ادامهداشتهباشد:
گوسفند، دو
جفت، بز، دو جفت، شتر، دو جفت، گاو، دوجفت، که رویهم میشود
هشت جفت.
حال این سؤال پیشمیآید که چرا خداوند از هشت
جفت از این چهار نوع یادمیکند، درصورتی که تنها چهار جفت از آنها
را ما میبینیم و بیش از آن را نه میبینیم و نه از آنها آگاهیم.
در اینجا میخواهیم به دیدگاهی از قرآن کریم که
معمولاً دیگران نمیبینند، بیشتر توجهکنیم، و آن این است که قرآن برای هر دو
نوع جن و انس بهگونهای برابر فروفرستادهشده؛ و از آنجا که جنها در روی
همین زمین ولی با یک فاصلة زمانی، در دنیایی دیگر زندگی میکنند، خداوند برای
آنان به گونهای جداگانه مانند همین چهارپایان آفریدهاست.
حتی در داستان حضرت نوح، خداوند سخن از دو جفت به
میان میآورد، و به آن حضرت دستورمیدهد از همة جانداران در کشتی خود دو جفت
گردآورد؛ نه از هر نوع یک جفت. و تأکیدمیکند که: ‹زوجیناثنین›(دوجفت
دوتایی)، یعنی اینکه خداوند به هنگام تسویة زمین و پاککردن ناپاکان و مشرکین
از روی زمین، آمار حیوانات و بویژه چهارپایان مفید برای پایایی زندگی جنوانسهای
نیک بازمانده را برهم نمیزند، بلکه لزوم توازن و هماهنگی موجود در طبیعت را،
بویژه در ارتباط با جن و انس همواره درنظردارد.
اذا جاء
امرنا و فارالتّنور قلنااحمل فیها من کل زوجین اثنین(هود:
40)
فاذا جاء
امرنا و فارالتّنور فاسلک فیها من کل زوجین اثنین(مؤمنون: 27)
و این در حالی است که ترجمة مرحوم الهیقمشهای از این دو آیه بدین گونه است:
ـ تو با
خود از هر جفتی دو فرد(نر و ماده) با جمیع زن و فرزندانت… همراه
بر(هود)
ـ پس در آن
کشتی با خود نرومادهای از هرچیز جفتی همراه بر(مؤمنون)
به راحتی میتوان به دوربودن این ترجمه از کلام
خداوند و منظورهای قرآن کریم پیبرد.
4- رفتار
با خائن
و لاتکن
لخائنین خصیماً(نساء: 105)
ترجمة
الهیقمشهای: و نباید بنفع خیانتکاران با (مؤمنان و بیتقصیران) بخصومت
برخیزی
این ترجمه گمان گناهکاری بر رسول اکرم وارد میسازد
و اصولاً از متن قرآن چنین برنمیآید؛ بلکه باید چنین ترجمه شود:
نسبت به خیانتکاران ‹بسیاردشمنیکننده›(خصیم) مباش
زیرا کسی که خیانتمیکند و خیانتش آشکار میشود،
خود بدترین مکافات را میبیند و ممکن است اگر با وی بسیار عناد و دشمنی
بورزی، جریتر شده، وادار به کارهای ناشایست دیگری شود؛ و برعکس اگر با او
زیاد دشمنی نورزی، شاید توبهکند و به دامان اسلام بازگردد. نمونهاش هم همان
کسیاست که خود را به ستون ‹مسجدالنبی› بست تا رسول خدا(ص) برای او از خداوند
آمرزش بخواهد. آن ستون، به ‹ستون توبه› شهرهاست.
آقای بهاءالدین خرمشاهی در ترجمة خود با ترجمة ‹خصیم› به معنی ‹مدافع›،
تقریباً همان مضمون ترجمة مرحوم الهی قمشهای را آورده، با این تفاوت که در
زیرنویس، موضوعی را نقلکردهاند، که شأن نزول آیه است؛ ولی روشننکردهاند
که بالاخره خائن کیست؛ و چرا چنین برداشتی را مترجمین و مفسرین دارند. مسلماً
خائن همان مسلمانی است که زره را دزدیده، و باز نتیجة آیه همان میشود که در
بالا آمد؛ و مشخص نیست چرا مفسرین نتیجة عکس گرفتهاند.
این در حالی است که آیههای دیگری در قرآن وجوددارد
که شأن نزول و موضوع آیه از این آیه ‹بسیارسختتر›، ولی توصیه به بخشندگی و
مدارا با خائنین در آن ‹بسیاربیشتر› است. مانند: ولاتزال تطلع علی خائنه منهم الاّ
قلیلاً منهم فاعف عنهم واصفح(مائده: 13)
ترجمه: و
همواره آگاهمیشوی بر خیانتپیشهگانشان مگر کمی از آنها، پس ببخش و درگذر از
آنها.
5- الله
ولیالمؤمنین
و من
یتولالله و رسوله والذین آمنوا فان حزبالله همالغالبون(مائده:
56)
ترجمة
الهیقمشهای: و هرکس که ولی و فرمانروای او خدا و رسول و اهلایمانند(فیروز
است) که تنها لشکر خدا(در دو عالم) فاتح و غالب خواهند بود
آن مرحوم تولی یا ‹دوستی› را در این آیه به معنای ‹فرمانروایی› گرفتهاست؛
جدا از اینکه پرانترهای بازشده موجب دگرگونی در کلام خداوند شدهاست، این آیه
و آیة پیش از آن «انما ولیکمالله و رسوله و الذین آمنوا … » معنای دوستی میدهد؛ چنانکه از آیة 51 تا آخر آیة 57 که این
دو آیه را نیز دربرمیگیرند، سخن قرآن اعلام ‹دشمنی› اهل کتاب و کافران با
مؤمنین است، و اینکه دوست شما خدا، رسول(ص)، علی(ع) و دیگر مؤمنین اند.
6- نشانهیابی
برای ایمانآوری
و ان کان
کبر علیک اعراضهم فان استطعت ان تبتغی نفقاً فیالارض او سلّماً فیالسّماء
فتأتیهم بآیه. (انعام: 35)
ترجمة
الهی قمشهای: (ای پیغمبر)چنانچه انکار واعتراض آنها تو را سخت می
آید اگر توانی نقبی در زمین بساز یا نردبانی بر آسمان برفراز تا نشانهای بر
آنها آوری
ـ
‹اعراض› به معنای ‹دوریگزیدن› است، که ‹اعتراض و انکار› معنیشده. اعراض با
بیاعتنایی همراه است، و برعکس، اعتراض با پرخاشگری.
ـ خداوند
دو مثال آورده؛ که بدون توضیح و روشنگری، مفهوم آیه تا اندازهای گنگ است.
ـ با
توجه به دنبالة آیه، چنانکه در آیات دیگری نیز به پیامبر یاداورشدهاست (از
جمله، آیة آخر سورة توبه: فان تولوا فقل حسبیالله لااله الاّهو علیه توکلت
و هو ربّالعرشالعظیم) خداوند به پیامبرش میگوید زیاد به این فکر مباش
که از دین خدا رویگردانمیشوند و با دیدن این قرآن با عظمت باز هم ایمان نمیآورند؛
اگر خداوند میخواست همه را هدایتمیکرد؛ ولی خداوند با علم به اینکه آنان
اینگونهاند، برای آزمایشپسدادن آنان به خودشان، تو را فرستاد.
«اما اگر تو فکرمیکنی با چیزهای دیدنی و لمسکردنی
به دین تو درمیآیند، پس اگر میتوانی، گذشته از قرآن که بیانکنندة آیهها و
نشانههای هستی نظری است، از آیهها و نشانههای هستی واقعی که در ‹زمین› و
‹آسمان› است، بهرهبرگیر و برای آنها از آن نشانهها بیاور» و در اصل خداوند
به ما خط ونشان میدهد که میتوانید بدینگونه به آیات الهی بهتر و آسانتر
دسترسی داشتهباشید.
در اینجا خداوند از «نفق و نقب(راه، تونل، قنات ـ کانال)زدن» در زمین و
ایجاد «سلّم و نردبان»(وسیلهای که با آن بالامیروند) برای آسمان مثالزدهاست.
ما نباید این نکتهها و نشانهها و مثلها را دستکم بگیریم و از کنار آن
ردشویم بلکه با دیدی بزرگوارانهتر به این قرآن عظیم نظربیفکنیم؛ که اگر چنین
نکنیم عظمت آن را درکنکردهایم.
خداوند تنها یک آیة دیگر نیز دارد که واژة ‹سلّم› را
در آن بهکاربرده، که باز هم برای بهرهبرداری آسمانی یا فضائی آن را
یاداورشدهاست:
ام لهم
سلّم یستمعون فیه فلیأت مستمعهم بسلطان مبین(طور: 38)
ترجمة
الهی قمشهای: یا نردبامی دارند که بآسمان برشوند و سخن وحی فرشتگان
بشنوند. اگر چنین است، آنچه بوحی شنیدند، با حجت روشن بیاورند.
در این
ترجمه نیز همه چیز با هم مخلوطشده.
ـ در
اینجا خداوند نگفته از آن بالاروند(برشوند)، گفته به وسیلة آن و در آن(فیه)
بشنوند(دریافتکنند)؛ که به مفهوم ‹ایستگاه فضائی› است.
ـ خداوند
نگفته ‹وحی و فرشتگان›. چه بسا چیزهایی در کیهان باشد، که فرشتگان هم از
چندوچون آن آگاهی نداشتهباشند؛ مانند خزائن الهی که در آیة پیشین(37)
از آن یادکردهاست.
ـ خداوند
گفته مستمع(با کسره زیر میم دوم یعنی اسم فاعل به معنی ‹شنونده› یا دریافتکننده).
در ترجمه آمده: ‹آنچه شنیده شده›(اسم مفعول).
پس متوجهمیشویم
که ترجمه تا چه اندازه از موضوع پرت است. ترجمة واژگانی آیه چنین است: یا
اینکه وسیلهای دارند که با آن بالامیروند و در آن بهگوشمینشینند، پس باید
که بیاورند شنوندگانشان را (دریافتکنندگان
امواج صدا و تصویر) دلیلی روشن و متقن.
پس: سلّم
یستمعون فیه، اشاره به ‹ایستگاه فضائی گیرندة امواج رادیویی یا تلسکوپهای
فضائی› است که کاربران بتوانند با آن، امواج رادیویی و یا تصویرهایی را دریافتکنند؛
تا با این دریافتها، احتمالاً به خداوند ایمان بیاوردند.
پیرامون این آیه گفتوگو شد تا معنای آیة پیشین(انعام: 35) بهتر روشن شود.
تصورکنید چرا خداوند این دو مثال را آورده: ‹کندوکاو در زمین› و یافتن آیه
یا نشانهای، و نیز ‹کندوکاو در آسمان› و یافتن دستاوردی عینی از کیهان، تا
موجب ایمانآوردن کافران شود.
اگر در این آیه تدبرکنیم، متوجه میشویم که خداوند
در زمان حضرترسولاکرم(ص) این مثالها را آورده تا ما امروز از آنها بهرهبرداریکنیم.
چه دانشی است که به کندوکاو در زمین میپردازد و نشانههایی را مییابد که ‹سیروا
فیالارض فانظروا کیف بدأالخلق› مصداق خود را مییابد؟ و موجب گسترش دانشهای
انسانی و افزایش ایمان میشود؟ آیا این دانش باستانشناسی نیست، که مادر دانش
انسانشناسی است، و ‹انسانشناسی› موجب خداشناسی میشود؟
از دیدگاه مادی(نشاندادن ‹آیه› که خداوند به
پیامبرش گفت) چگونه میتوان بهتر از کیهانشناسی که از ماهواره(بالارونده)هایی
که عمق کیهان را میکاوند، و شگفتیهای آفرینش را نشانمیدهند، به اسرار
کیهان پیبرد، و این آیه را مصداق بخشید که لخلقالسموات والارض اکبر من
خلقالنّاس و لکن النّاس لایعلمون(غافر: 57)
باز هم از دیدگاه مادی(نشاندادن ‹آیه›) چه کسی بهتر از یک فضانورد که با
سفینة فضائی (بالابرنده) خود از زمین دورمیشود، میتواند چیزهایی را دریافتکند
که برای ایمانآوردن کافران، آیه و دستاوردی مادی بههمراه داشتهباشد؟
حال برگردیم به ترجمة مرحوم الهیقمشهای:
اگر
توانی نقبی در زمین بساز یا نردبانی بر آسمان برافراز تا آیتی بر آنها بیاوری.
ـ مگر
گودکردن زمین ایمان میآورد؟
ـ چگونه
میتوان نردبانی را بر آسمان برافرازیم؟
ـ نردبان
خود یک تکیهگاه لازم دارد؛ این چه نوع نردبانی است که هم میتواند در هوا
معلق باشد و هم آیهای برای کافران؟
ـ چنین
ترجمهای چهنوع کارایی دارد؟
ـ
آیا این ترجمه، آن آیه را بهیادماننمیآورد که کسی که از بصیرتهای
ما بهره نبرد، کور است؟
امکان دستیابی انسان به ایستگاهها و سفینههای فضائی
را قرآن کریم در آیات دیگری نیز یاداورشدهاست. آنجا که میفرماید:
ام لهم
ملکالسّمواتوالارض و مابینهما فلیرتقوا فیالاسباب(ص: 10)
ترجمه:
یا اینکه ملک کائنات از آن آنان است؟ پس باید که بالاروند در وسیلهای که دارند(و
از ملک خود پاسداریکنند).
یعنی کسی که خداوند را به مالکبودن کائنات نپذیرد، باید که همهگونه امکان و
وسیلهای داشتهباشد؛ از جمله وسیلة سرکشی به ملک خود.
از این جهت بخش دوم آیه بدین گونه ترجمه شد که
خداوند ‹اسباب› را معرفه بهکاربردهاست.
نکتة دیگر این است که واژة ‹فی› بهکارگرفتهشده،
یعنی وسیلهای که در آن مینشینند و بالامیروند؛ یا فضاپیما.
دو آیة
دیگر:
و قال
فرعون یا همن ابن لی صرحاً لعلّی ابلغالاسباب(36) اسبابالسموات
فاطّلع الی اله موسی و انّی لاظنّه کاذباً(غافر: 37)
ترجمه: و
فرعون گفت ای ‹هامان› برای من بناکن بنایی بلند، بلکه دستیابم به آن وسیله.
وسیلة آسمانها. پس آگاهییابم بهسوی خدای موسی و همانا که من گمان میبرم او
دروغگوست.
در اینجا نیز خداوند اسباب را معرفه بهکاربرده، یعنی وسیلهای را که فرعونیان
میشناختهاند. این دو آیه دو چیز متفاوت، ولی در یک جهت را مورد نظردارند.
در آیة اول میگوید بنای بلندی بساز تا در آن بنا، بلکه به اسباب دسترسی
پیداکنم. در آیة دوم اسباب را توضیح بیشتری میدهد: ‹اسبابالسموات› یا ‹وسیلة
آسمانها› این وسیله چه نوع وسیلهای است؟
در اینجا تصورنشود که فرعون قصد تمسخر داشته و یا
بدون اندیشه میخواسته با یک بنا به خدای موسی دسترسی پیداکند، چنانکه در
ترجمهها و تفسیرها میخوانیم؛ بلکه با دقت در واژههای قرآن متوجه میشویم که
آن بنای بلندی که در نظر فرعون بوده، بنایی مناسب برای ساختن یک رصدخانه بوده؛
مگر دانشمندان برای ساختن رصدخانه، به دنبال بلندترین جای دنیا نمیگردند؟
‹اسبابالسّموات› نیز در اینجا به معنی وسیلة رفتن نیست، بلکه وسیلة آگاهی
یافتن است؛ ولی نه آگاهی ‹بر خود خداوند› بلکه ‹به سوی (الی)خداوند› یا بر
‹ملک› خداوند. و مگر ملک خداوند را جز در آسمانها، در جای دیگری میتوان
یافت؟ و مگر جز با تلسکوپ، با وسیلة دیگری میتوان به ملک خداوند پیبرد؟
بنابراین ‹اسبابالسموات› یعنی تلسکوپ، و ‹اسباب› در
آیهای که فرمود ‹فلیرتقوا فیالاسباب›، منظور ‹سفینة فضائی› یا ‹فضاپیما› است؛
و میبینیم که همهچیز در قرآن یافتمیشود؛ و این در حالی است که ترجمة
الهی قمشهای، بدین صورت است:
… ای هامان برای من کاخی بلندپایه بنیاد کن تا شاید به درهای
آسمان راهیابم تا راه آسمانها یافته و بر خدای موسی آگاه شوم
ـ ‹صرح›
هم ‹کاخ› معنی میدهد و هم ‹هر بنای بلندی›.
ـ
‹اسباب› را در آیة اول ‹درهای آسمان›، و در آیة دوم، ‹راه یافتن› معنیکردهاست.
ـ فرعون
نگفته ‹بر خدای موسی› بلکه گفته ‹به سوی خدای موسی›. یعنی فرعون هم میدانسته
به خود خدا آگاهی نخواهدیافت، بلکه میخواسته به ملک خداوند آگاهییابد. و
اصولاً ‹الی› را ‹علی› ترجمهکردن درست نیست.
7- سفرهای
فضائی
خداوند
در سورة الّرحمن آیة 33 خطاب به جن و انس میفرماید:
یا
معشرالجن والانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطارالسموات والارض فانفذوا
لاتنفذون الاّ بسلطان
ترجمة
الهی قمشهای: ای گروه جن وانس اگر میتوانید در اطراف زمین وآسمانها برشوید
(این خیال محالی است) هرگز خارج از ملک وسلطنت خدا نتوانید شد
آن مرحوم کارهایی کردهاست که انسان را مرتباً به
تعجب وامیدارد. این آیه، بسیار روشن سفر فضائی را یاداورمیشود و در آن زمان
که این ترجمه نوشتهمیشد، حداقل دانشمندان در حال بررسی سفرهای فضائی بودند؛
در نتیجه معلوم نیست چرا تا این اندازه خواسته است قرآن را از مسائل علمی و
تکنیکی بهدورنگهدارد؟ دقتکنید ببینید از مفهوم کلی آیه که بگذریم، چند کلمة
این ترجمه با آیة قرآن مطابقت دارد؟
واژة ‹سلطان›ی که در این آیه آمده، همان ‹سلطان
مبین›ی است که در آیة 38 سورة طور آمدهبود؛ و موضوع هر دو آیه سفر فضائی
است. ولی در ترجمة ایشان، گویی این واژه اصلاً وجودندارد.
خود خداوند گفته که «با ‹سلطان› میتوانید»؛
(اکنون کاری نداریم که سلطان چیست) ولی ایشان در کمانه مینویسند: ‹خیال
محالی است›
اگر خداوند میخواست چنین چیزی به جن و انس بگوید
برای چه این آیه را فروفرستاده؟ خداوند در بسیاری از آیات یاداورشده که همهکاره
خودم هستم و شما بندة ناتوان من هستید؛ دیگر چهنیازی به اینکه در پیرامون فضا
آیه بیاورد و این موضوع را یاداورشود؟
این آیه(35 الرحمن) شباهتهای زیادی به آیة 38 طور
دارد؛ و همة جن و انس را مخاطب قرارداده ‹اگر میتوانید›؛ و در آیة 35 سورة
انعام مخاطب پیامبر است؛ آنجا نیز فرموده ‹اگر میتوانی›.
در پیرامون ‹سفر به آسمانها›، استاد محمدرضا حکیمی پیرامون این توانایی
بشر به هنگام ظهور حضرت صاحبالامر، علیه آلافالتحیه والسّلام، در کتاب
‹خورشید مغرب› چنین مینویسد:
«در
اینجا و در این رساله میخواهم مسألهای بزرگ را مطرحکنم، مسألهای بسیار
بزرگ … »
«شما میدانید که بشریت پس از چندهزارسال کوشش و پیگیری، در راه تجربه و
شناخت طبیعت و جهان، و پس از قرنها آزمایش و تفکر و عمل، و هزاران گونه زحمتدیدن،
و رنجبردن، و قربانیدادن، و هزینهگذاشتن، و پس از آنکه هزاران دانشمند و
متفکر و آزمایشگر، در طول قرون و اعصار، آمدند و کوشیدند، و به مقامات علمی
رسیدند، و حاصل کوششها و تلاشهای خویش را به شاگردان و آیندگان سپردند،
اکنون چندسالی بیش نیست که انسان به مسألة سفر به فضا و گردشهای آسمانی و نقل
و انتقالهای کیهانی دستیافتهاست، آنهم به صورتی بسیاربسیار مقدماتی و
بسیاربسیار محدود؛ و پیش از این عصر، سخنی از سفر انسان به آسمان، و عملیبودن
آن، به صورتی جدّی، در میان بشر و عالمان بشری، مطرحنبودهاست. پس از توجه به
این موضوع، اکنون به این روایت که از حضرت امام محمدباقر(ع) رسیدهاست، و
بیشتر از 1290 سال از صدور آن میگذرد، توجهکنید»:
«مهدی بر مرکبهای پرصدایی که آتش و نور در آنها
تعبیهشدهاست، سوارمیشود و به آسمانها، همة آسمانها سفرمیکند».
استاد حکیمی ضمن آوردن یک حدیث دیگر که در آن از
‹اسبابالسّموات› یادشده، سخن را به اینجا میکشاند که «از آن روزگار که
این روایت گفتهشده، 1290 تا 1340 سال میگذرد. آن روز، آنچه درمیان دانایان و
فیلسوفان بشری وجودداشته، این بودهاست که سفر به آسمان محال است».
پس معلوممیشود، همانگونه که پیش از این آمد، جهانبینی
عصر مفسرین، در توجیه و تفسیر آیات الهی بسیار دخالتداشته و دارد. اما جهانبینی
مرحوم الهی قمشهای، حتی تابع زمان خویش نیست؛ بلکه او ناقل جهانبینی
قدماء مفسرین برای زمان خویش است، بدون تدبر در آیات قرآن کریم. به همین
دلیل مینویسد: ‹این خیال محالی است› چنانکه استاد حکیمی نیز یاداورشد،
در آن روزگاران سفر به آسمان امر محالی بودهاست.
ایشان در ادامه مینویسند: «در روایت امام باقر(ع)
گفتهشدهاست که بیشتر آسمانها آباد و محل سکونت است. البته این آسمانشناسی
اسلامی که از مکتب ائمه طاهرین(ع) استفاده میشود، ربطی به آسمانشناسی یونانی
و … ندارد. و هرچه در آسمانشناسی یونان، محدودیت افلاک و ستارگان
مطرح است، در آسمانشناسی اسلامی، درست بهعکس است، و سخن از ابعاد عظیم، و
ستارگان بیشمار، و اقمار فراوان و منظومههای متعدد است. و ابراز اینگونه
مطالب در آن روزگاران ممکن نیست، جز با علم به غیب، و اطلاع از واقعیت بزرگ
عوالم هستی. و این علم نیست، مگر علمی که از سوی خدا، به هادیان راه خدا، عنایتشدهاست.
روشنگری:
1ـ پیرامون
بخش آخر گفتار استاد حکیمی میتوان گفت: لازم نیست کسی علم غیب داشتهباشد تا
به این حقایق دستیابد. هرکه در آیات قرآنکریم تدبرکند، به چنین دانشی دستمییابد؛
و از رحمت و عدل خداوند بهدور است که حقایق لازمة زندگی انسان را از او پنهان
دارد و در قرآن خویش که منظومة هستی است، نیاورد. از سوی دیگر خوب است بدانیم
علم غیب طبق آیات قرآن کریم ویژه خداوند ست و حتی به رسول خود (ص) میفرماید
بگو اگرغیب میدانستم همه خوبیها را برای خود میخواستم.
پس بهتر
است، جملة آخر ایشان بدینگونه درستشود:
‹و این علم نیست، مگر علمی که از سوی خداوند، به
هادیان و مهتدیان راه خدا و قرآن، عنایتشدهاست›.
برای
توجیه روایی این موضوع، شایسته است روایتی را که در برخی گفتارها به نقل از
کتاب دکتر مجید معارف آوردیم، در اینجا نیز تکرارمیکنیم:
«در روایتی آمدهاست که ‹سدیر صیرفی› نزد امام صادق(ع) آمد و گفت: قربانتگردم،
شیعیانتان دربارة شما دچار اختلافنظرشده، و در آن اصرارمیورزند. گروهی گویند
هر خبری که امام برای هدایت مردم به آن احتیاجدارد به گوشش گفتهمیشود؛ و
برخی میگویند به او وحیمیشود. عدهای میگویند به قلبش الهام میگردد، و
گروه دیگر معتقدند او در خواب میبیند؛ و بالاخره بعضی میگویند او از روی
نوشتههای پدرانش فتوامیدهد. کدامیک از این نظرات صحیح است؟ امام فرمود: هیچیک
از این سخنان صحیح نیست. ای ‹سدیر› ما حجتهای خدا و امنای او بر بندگانش
هستیم و حلال و حرام او را از کتاب خدا میگیریم».
از آنجا
که کوشش در راه یافتن حقیقت، میتواند کوشش در راه شناخت خدا و قرآن که اصل
حقایق عالمند تلقیشود، خداوند هرکه را که در این راه باشد رهنمون خواهدبود.
به همین دلیل، پژوهشگرانی همچون ‹اریک فون دنیکن›،
باتوجه به آثار پیشینیانی که پیش از انسان امروزی بر روی کرة زمین زندگیکردهاند،
به این حقیقتها دستیافتهاند؛ و حتی در کتاب ‹ارابة خدایان›، جملههایی را
نقلکردهاست که بسیار شبیه است به حدیثی که از امام محمدباقر(ع) نقلشد.
2ـ با دقت
در مطالبی که به نقل از استاد حکیمی آوردیم، متوجهمیشویم، حتی ایشان به
‹کیهانشناسی قرآنی›، ‹سفرهای فضائی›، و ‹مسکونیبودن فضا› که از آیات قرآن
برمیآید، اشارهای نمیکنند، و این موضوعها را تنها به روایتها نسبتمیدهند؛
ولی خود معصومین میگویند ملاک سخن ما تنها قرآن است.
8- ‹اوتاد›
در قرآن و در ترجمة الهیقمشهای
و فرعون
ذوالاوتاد (ص: 12) ترجمه: فرعونیان صاحب قدرت
و فرعون
ذیالاوتاد (فجر: 10)
ترجمه: و
نیز فرعون را که صاحب قدرت و سپاه بودند چگونه بدریای هلاک غرق
نمود
الم نجعلالارض
مهاداً و الجبال اوتاداً(نبأ: 6 و 7)
ترجمه:
آیا ما زمین را مهد آسایش خلق نگردانیدیم و کوهها را عماد ونگهبان آن
نساختیم
همان گونه که دیده میشود، در قرآن سه بار از اوتاد
یادشده، که آن مرحوم هریک را به گونهای ترجمه کرده است: ‹قدرت›، ‹قدرت و
سپاه›، ‹عماد و نگهبان›
استاد خرمشاهی دو مورد اول و دوم را ‹سپاه›، و مورد
سوم را ‹میخ› ترجمه کرده است.
برای درک
درست این واژة قرآنی به المنجد بازمیگردیم:
فعل: وتّد
رجله فیالارض ای ثبّتها
ترجمه: ثابت نگاهداشت پایش را در زمین یا ثابتقدم ماند.
اسم: ما
رزّ فیالحائط او الارض
ترجمه: آنچه که در دیوار یا زمین فرومیرود.
اوتادالارض: جبالها. اوتاد الفم: اسنانها
ترجمه: اوتاد زمین کوهها هستند. اوتاد دهان دندانها هستند.
الهنیّهالنّاشره فی مقدّم الاذن کالثّلول
ترجمه: بلندی برامده در جلو گوش، مانند زگیل
با بهرهبرداری
از المنجد، ‹وتد› (‹اوتاد› جمع) به چیزی میگویند که دارای این سه ویژگی باشد:
1 ـ موجب
استحکام و پیوند شود، همچون ‹بست› و ‹میخ›.
2 ـ نسبت
به پیرامونش برامده، برجسته، و ریشه در چیزی داشتهباشد.
3 ـ شکلش
مانند هرم یا کوهان شتر باشد. چنانکه زگیل و برجستگی جلو گوش نیز چنیناند.
قرآن کریم هر سه ویژگی را در این آیه آورده: والجبال
اوتاداً و کوهها را اوتاد قرارداد.
سؤال: آیا
ماهیت وجودی کوهها دارای این سه ویژگی هست؟ یقیناً چنین است.
سؤال
دوم: ‹فرعون دارای
اوتاد› یعنی چه؟ مگر او کوه یا چیزی شبیه به کوه داشته که
قرآن کریم با این ویژگی منحصر به فرد از او یادکرده؟
پاسخ: آری او
دستوردادهبود چیزهایی مانند کوه و با ویژگیهایی که برای کوه گفتهشد برایش
بسازند: هرمهای سهگانه مصر.
اگر بگوییم معنای اوتاد، سپاه یا قدرت است،
درست نیست. زیرا بسیاری از جبّاران تاریخ سپاهیانی پرتوانتر از او داشتهاند.
میتوان گفت او جزء جبّاران و لشگرکشان تاریخ نبوده بلکه مرد منصفی بوده که
خداوند به حضرت موسی گفت با او بهنرمی سخن بگو و او را دعوت به یکتاپرستی کن.
او نیز با موسی به گفتوگو نشست و برای جادوگران انجمن هنرنمایی برگزارکرد؛ و
جادوگران نزد او به حضرت موسی ایمان آوردند و گروندگان به موسی توانستند از
دست او بگریزند. اینها نشانة یک جبّار نیست. قرآن او را طغیانگر نسبت به خدا و
فرعون و هامان و سپاهیانشان را تنها خطاکار(خاطئین) خوانده و نه
‹جبارین›. نزدیک بود خداوند او را ببخشاید، تنها کمی دیر استغفارکرد.
البته خداوند از سپاه فرعون یادکرده و در داشتن
سپاه، هامان یعنی مغز متفکر و قطب علمی آن زمان و وزیر فرعون را نیز با
او شریک کرده و در دو آیه آوردهاست: فرعون و هامان و جنودهما(6 و 8
قصص) که این سپاه هیچگونه ویژگی نداشته تا فرعون را با
آن یاد کند.
9- آیا
«من» با «ما» فرقی ندارد؟!
الا ان
للله من فیالسموات و من فیالارض و مایتّبعالذین یدعون من دونالله شرکاء
انّ یتبعون الاّالظّن و ان هم الاّ یخرصون.(یونس: 66)
معنی ساده و بیپیرایة آیه چنین است: آگاه باشید که
همانا آنکه در آسمانها و آنکه در زمین است و آنچه را که پیروی میکنند آنانکه
غیرخدا را شریکان خدا میخوانند، از آن خداست. آنان پیروی نمیکنند، مگر گمان
خود را و آنان جز آنکه دروغمیگویند، چیزی ندارند.
حال به ترجمه آن مرحوم بازگشت میکنیم: آگاه
باش که هر چه در همه آسمانها و زمین است ملک خداست و آنچه را مشرکان از غیر
خدا پیروی میکنند گمان باطلی بیش نیست وجز آنکه دروغی بافند کاری ندارند
اشکال
ظاهری: آیه سه
بخش دارد. که هر بخش با یک علامت وقف جایز از هم جدا میشوند. یکی از اشکالها
که به کل آیه ضربه وارد کرده، ایناست که بخش دوم را که دنباله بخش اول است و
بدون آن مفهوم آیه از منظور خدا دور میشود، به بخش سوم وصل کردهاست. دلیل
این کار نیز آن است که مفهوم کلی آیه را درک نکردهاست.
اشکال
معنایی: خداوند در کل قرآن آیات بسیاری دارد (از جمله
آیة 68 همین سوره) که میفرماید: له ما فیالسموات و ما فیالارض ولی
منظور خداوند در آیه 66 سورة یونس، چیز دیگری است؛ وگرنه به جای واژة «من»،
مانند دیگر آیهها، واژة «ما» را بهکارمیگرفت. منظور خداوند در این آیه و
آیههای مشابه، آن چیزی است که مترجم به آن اعتقاد ندارد. یعنی مسکونیبودن
آسمانها؛ و این موضوع را از آیات فراوان دیگری که در این زمینه آمده و ایشان
به نحو دیگری ترجمهکردهاست، میتوان دریافت.
اشکالی
دیگر: چون بخش
دوم آیه را که دنبالة بخش اول است، به بخش سوم وصلکرده، بخش دوم بدون فعل
مانده و برای رهایی از این مشکل به کلیگویی متوسل شده، چنانکه آمد.
الله
اعلم بالامور؛ ولی آنچه که از این آیه برمیآید، آن است که:
1.
آسمانها مانند زمین مسکونی است.
2. مالک
کسانی که در آسمانها و زمیناند، و نیز مالک حتی آن چیزهایی که مشرکین میپرستند،
خداست.
3.
مشرکین هیچ چیزی از آن خود ندارند، ولی فکر میکنند مالک چیزی هستند و بدین
دلیل به دروغ متوسل میشوند. (اگر به پیرامون خود نگاهکنیم، مشرکین را با
درجات مختلف مییابیم).
10- از
رحمت خداوند ناامید مشوید
من کان
یظن ان لن ینصره الله فیالدنیا والاخره فلیمدد بسبب الیالسّماء ثم لیقطع
فلینظر هل یذهبنّ کیده مایغیظ(حج: 15)
ترجمة
الهیقمشهای: آنکس که پندارد خدا هرگز او را (یعنی رسولش را در
دنیا و آخرت) یاری نخواهدکرد (وی را بگو که) پس طنابی بسقف آسمان درآویز و
بگردن افکن سپس طناب را ببرآنگاه بنگر که آیا این حیله و کید اوخشمش را از بین
میبرد؟ (و جز بزیان او) اثری در عالم دارد؟
خدا را شاهد بگیریم و این ترجمه و مانندگان آن را
بررسیکنیم و ببینیم بیمحتواکردن کلام خداوند و ترویج این نوع ترجمههای بیمعنا
و پوچ، جز کوچک کردن و نامفهوم کردن کلام خدا، سودی درپی خواهدداشت؟
اگر تدبر در آیات و دانستن مفهوم اصلی آنها، بویژه
آیاتی که فهمشان مشکل است، برعهدة مفسر و مترجم نباشد، برعهدة کیست؟ و اگر
برعهدة آنهاست، پس این چه ترجمهای است؟ آیا امثال استاد محمدمهدی فولادوند میخواهند
این نوع ترجمهها را جدا از متن قرآن به خورد خلقالله بدهند؟
ترجمة
استاد محمدمهدی فولادوند از این آیه:
هرکه میپندارد
که خدا (پیامبرش) را در دنیا و آخرت هرگز یاری نخواهدکرد (بگو) طنابی به سوی
سقف کشد(و خود را حلقآویزکند) سپس (آن را ) ببرد. آنگاه بنگرد که آیا نیرنگش
چیزی را که مایة خشم او شده، از میان خواهدبرد؟
ترجمة
استاد بهاءالدین خرمشاهی از این آیه:
هرکس
گمان میبرد که خداوند هرگز او(پیامبر) را در دنیا و آخرت یارینمیکند،
ریسمانی به سقف خانه(اش) بندد(و به گردن اندازد) سپس (آن یا نفس خود را) ببرد
و بنگرد آیا این تدبیر او مایة خشمش را از بین میبرد؟
ایشان در زیرنویس ترجمة خود به نقل از ‹میبدی› در توضیح این آیه آورده است: … هرکه این نپسندد و نخواهد، گو سر بر دیوار میزن، یا خویشتن
میکش.
پیگیری
معنای آیه، با تدّبر در این مثال نسبتاً دور از ذهن:
تدبر را
از آغاز سوره آغازمیکنیم:
ـ سورة
حج با آیهای که لرزه به اندام انسان میاندازد شروعمیشود؛ که پیرامون
رستاخیز است، و سپس به آفرینش و مراحل جنینی ‹انسان› میپردازد؛ و نیز زندگی
دوبارة طبیعت و انسان، و مجدداً سخن از رستاخیز و سپس مسائل دنیا و آخرت.
از آیة دهم به رابطة انسان و خدا و مسائلی که
معمولاً در این زمینه پیش میآید، میپردازد. و دست آخر آیة پانزدهم(مورد بحث)
میآید؛ و با یک آیه که نتیجهگیری از مثال مندرج در آیة پانزدهم است، مطلب
پایان میپذیرد و به مطلب دیگری پرداختهمیشود.
ـ در
تمام این آیات، سخنی از پیامبر اکرم نیست، بویژه که از آیة دهم تا آخر
شانزدهم، موضوع، رابطة انسان با خداست. همانگونه که پیش از این نیز آوردهایم،
ترجمهها از تفسیرهایی گرفتهشدهاند که آنها نیز معمولاً نتیجة تدبر نیستند؛
بلکه نتیجة وامگیری از یکدیگرند، که نتیجة آن را مشاهدهمیکنیم، و همة
ترجمهها، تا اندازهای به یک شکلاند.
ـ از نظر
دستوری ضمیر ‹ه› در ‹ینصره›، به اسم پیش از خود بازمیگردد؛ که در اینجا به
‹من› بازمیگردد. بنابراین، اگر تمام تفسیرها و ترجمهها به نقل از اولین
تفسیری که به این موضوع اشارهکرده، بگویند پرانتزهایی که بازشده و نام رسول
خدا را به میان کشیدهاند(که هیچیک نگفتهاند مطالب داخل پرانتزها را از کجا
آوردهاند) مبتنی بر روایتی است، بازهم نباید به هیچیک توجهکنیم؛ زیرا
از خود معصومین آمده که اگر حدیثی از ما نقل شد و با قرآن منافات داشت آن را
به دیوار زنید(ردکنید).
ـ از
آغاز این سوره تا آخر آیة شانزده، نه تنها سخن از رسول خدا نیست، بلکه نباید
باشد؛ زیرا آیههایی که یاری خدا به رسول را میرسانند، معمولاً مربوط
به زمانی است که رسول اکرم با مشرکین به جنگ یا جدل میپردازد. ولی این آیات
به رابطة انسان با خدا میپردازند، و از این آیه، نیاز رسول اکرم به یاری خدا
برنمیآید.
ـ یاریرساندن
خداوند بندهاش را در آخرت، به پیامبر اکرم مربوط نمیشود، و آیاتی که مربوط
به یاریرساندن خداوند به رسول اکرم است، معمولاً دنیایی هستند، و این ماییم که
به یاری خداوند هم در دنیا و هم در آخرت بسیار نیازمندیم.
ـ کدام
انسان مؤمن یا کافر، و عاقل یا حتی ابلهی تصورمیکند خدایی که پیامبری را برای
هدایت مردم فرستاده، پیامبرش را نه در دنیا و نه در آخرت، یاری نمیرساند؟
تا برای آن، آیه نازلکند که نه، ما پیامبر خود را یاریمیرسانیم؛ آنهم با
این مثال!
ـ یاری
رساندن خداوند رسولش را در زمان لزوم، از بدیهیات است، و تصور وجود شخصی که
این امر بدیهی را نداند، از محالات است.
ـ چگونه
میتوان تنابی را به سقف آسمان!(شادروان الهیقمشهای) یا به سقف(استاد
فولادوند) و یا به سقف خانه(استاد خرمشاهی) زد، تا شخصی با آن بخواهد خودکشیکند،
و بعد تناب را ببرد؟
اگر کسی بخواهد خودکشی کند، نباید که تناب را ببرد،
بلکه باید زیر پای خود را خالیکند. بعد هم خودکشته، چگونه نظارهگر خودکشی
و عمل پیشین خود میتواند باشد؟ و اگر خود را نکشد بلکه تناب را به سقف وصلکند،
به گردناندازد، بعد ببرد، این چه کار بیهودهای است؟ و از همه مهمتر، از این
کارها چه سودی به چه کسی میرسد؟ با این گونه خزعبلات، کارهای بیهودهای را به
ساحت قرآن کریم نسبتدادهایم. باز هم میگوییم که تفسیرهایمان باید بر مبنای
تدبر باشد، و نه تکرار سخن پیشینیان.
ـ در
انتهای آیههای ماقبل و مابعد آیة مورد بحث آمدهاست: ‹انالله یفعل
مایرید›، و ‹انالله یهدی من یرید›. پس سخن بر سر رابطة انسان با خدا و
هدایت انسان به وسیلة خداوند است، و این مثال قرآنی برای هدایت انسان است، و
نه سخنی بیهوده.
ـ در این
مثال، خداوند دارد از یک مؤمن سخن میگوید و نه یک کافر، زیرا طبق خود آیه،
شخص مورد اشاره (که با ضمیر ‹من› مشخصشده)، به خدا و آخرت ایمان دارد.
ـ این
مثال قرآن، مربوط به برخی مؤمنین است که هرگاه با کارهای ناشایست خود خشم
خداوند را دراورند، تصورمیکنند دنیا به آخر رسیده و در دنیا و آخرت از رحمت
خداوند بهدورماندهاند؛ و در نتیجه از کردة خود خشمگین، و از رحمت خداوند
ناامید میشوند.
ـ خداوند
برای ناامیدنشدن از درگاه خود، مثالی آورده و میفرماید برای اینکه ثابتشود
چنین کسی نباید ناامیدشود، پس باید که دستیازد به وسیلهای که او را به
آسمان(ملک خداوند) پیونددهد: فلیمدد بسبب الیالسّماء. المنجد:
مدّ: مدّ بالشّیء = بسطه، اخذه = دست یازیدن
سبب = ما یتوصل الی غیره = آنچه که انسان را به غیر خود
پیوندمیدهد.
قطعالرجل = ‹عجز› او ‹یئس› ـ قطع به =
حیل بینه و بین ما یؤمله
ـ پس
از گذشت مدتی (ثم نشان از گذر زمان دارد) و نتیجه نگرفتن از
ارتباطش، آن وسیلة ارتباطی را قطعکند، یعنی ناامیدشود، یا میان خود و آنچه را
که آرزو دارد و برای رسیدن به آن به آسمان متوسلشده، مانع ایجادکند. پس
بنگرد آیا چارهاندیشیاش آنچه را که موجب خشمش شده، از میان میبرد؟
ـ خداوند
با این مثال میخواهد به یک فرد ناامید، بگوید همان گونه که هرگاه ارتباطی
ایجادکنی و پس از مدتی نتیجهای نگیری و ناامید و خشمگین شوی، و آن
رابطه را قطعکنی، خشمت از میان نمیرود، پس خداوند بخشنده، که تو را و دیگر
آدمها و هستی را با عشق و شوق، و با منظوری ویژه آفریده، کاری نمیکند که
خشمش از کردار بندگانش باقی بماند؛ بویژه که رابطة او آسمان به زمین است، و
نه زمین به آسمان؛ پس چگونه رابطة خود را با بندهاش قطعکند، و او را یارینرساند؟
بلکه او را یاریمیرساند و میپروراند؛ مگر هنگامی که بندهاش به او شرک
بورزد؛ و به همین دلیل ‹یفعل ما یرید› و ‹یهدی من یرید›
است.
این بود نتیجة تدبر در این مثالی که فهمش کمی مشکل
بود، ولی از آنجاکه برخی آیات قرآن برخی دیگر را تفسیرمیکنند، با یاری خود
خداوند تا اندازهای، معنای درست آن را مطابق با مفهوم کلی موضوع، دریافتیم.
و اینجاست که نظر خود را دوباره تکرارمیکنیم که
قرآن، بویژه برخی مفاهیم آن، ترجمهپذیر نیست.
سخن آخر آنکه، مثالهای قرآنی تنها یک یا چند هدف
ندارند؛ بلکه خداوند به گونهای آنها را آورده(و به همین دلیل برای ما کمی سختفهمشده)
تا حتی هنرمندان بتوانند این مثالها را بهتصویرکشند و آثار خود را در سایة
قرآن جهانیکنند.
11- معنای
«انظروا»
قلانظروا
ماذا فیالسمواتوالارض و ما تغنی الایات و النذر عن قوم لایؤمنون.
ترجمة الهی
قمشهای: بگو در آسمانها و زمین بهچشم عقل نظرکنید و بنگرید تا چه بسیار آیات
حق و دلایل توحید را مشاهده میکنید گرچه هرگز مردمی را که بدیدة عقل و
ایمان ننگرند دلایل و آیات الهی بینیاز نخواهدکرد.
ترجمة
واژگانی: بگو نگاهکنید چهچیزی در آسمانهاوزمین وجود دارد و آیات و انذارها،
گروهی را که ایمان نمیآورند، بینیاز نمیسازد.
ایرادهای
وارده بر ترجمة این آیه:
با اضافهشدن
«چشم عقل» به ترجمه، کلام حق محدود شده. زیرا ‹انظروا› معنایی عام دارد و شامل
هر نوع نگاهکردنی میشود. چه با چشم سر باشد، چه با چشم عقل باشد، و چه با
چشممسلح(تلسکوپ). ‹نگاهکردن› یا ‹نگریستن› به معنی دیدن با بصیرت و آگاهی، و
معنای ‹نظر› است و نیازی به اضافهکردن «بهچشم عقل» ندارد و واژة ‹دیدن›
برابر ‹رؤیت› است.
با این نوع ترجمه و شاخوبرگهای دیگری که اضافهشده،
ذهن خواننده از منظور نظر خداوند دورشده و به او تلقین شده که منظور فقط تعقل
در آیات الهی است (که آیات بسیاری در این زمینه وجود دارد) و نه بهرهگیری از
وسایل مادی برای این نگاهکردن ویژه.
اگر هم کسی پیداشود که با چشم معمولی به آسمانها و
زمین بنگرد، تاچه اندازه میتواند در آسمانها، آیات الهی، و در زمین، انذارهای
الهی را کشفکند؟ و بالعکس اگر توضیحدادهمیشد که به مصداق لخلقالسموات
والارض اکبر من خلقالناس و لکن اکثرالناس لایعلمون (غافر: 57) با دانش
کیهانشناسی و مشاهدة عظمت کیهان و «آیات» الهی آن، به عظمت خداوند بهتر میتوان
پیبرد، و یا به مصداق تمام آیات قرآن که سیروافیالارضفانظرواکیفکان
عاقبه… دارند، با دانش باستانشناسی از «انذارها»ی خداوند بهتر میتوان
آگاهی یافت، شایستهتر نبود؟
12- سخنی
لغو
در آیة
206 سورة اعراف که سجدهدار است، واژة «الذین» ارواح و فرشتگان ترجمهشده. آیا
فرشتگان میتوانند تکبرکنند؟ اگر نتوانند که نمیتوانند، پس سخن لغوی به ساحت
قرآن نسبت دادهشدهاست. زیرا خداوند دارد با پیامبر سخنمیگوید. چه تناسبی
بین پیامبر و ارواح و فرشتگان؟ بلکه اطلاق واژة ‹الذین› به انبیاء و شهداء و
صدیقین، شایسته است. آنان مصداق «احیاء عند ربهم یرزقون»اند.
همین
موضوع درمورد آیة 38 سورة فصلت که این آیه نیز سجدهدار است، تکرارشده و
‹الذین› به ‹فرشتگان و قوای بینهایت عالم بالا› نسبتدادهشدهاست. در این آیه
نیز خداوند ویژگی آنان را گذشته از اینکه ‹تکبرنمیکنند›، ‹گذر شبوروز بر
آنها› ذکرکرده، که از صفات فرشتگان بهدور است؛ و با ویژگیهای شهداء و صالحین
و صدیقین مناسبت دارد.
13- سجدهکنندگان
کیهانی
الم تر
انّ الله یسجدله من فیالسموات و من فیالارض والشمس والقمر والنجوم(حج: 18)
ترجمة
الهی قمشهای: آیا (بچشم بصیرت) مشاهده نکردی که هر چه در آسمانها و در
زمین است و خورشید و ماه و ستارگان… بسجدة خدا
(و اطاعت او) مشغولند
همانگونه که در گفتارهای مختلف یاداوریشد، واژهنگاری
قرآن کریم بسیاردقیق است، و نباید ترجمة قرآن را سرهمبندی کرد، و مفهومهایی
کلی را بیان داشت. یا با معنای واژگان، ‹باریبههرجهت› برخوردکرد. آنچه را که
خداوند برای آن رسول اکرم را مخاطبقرارمیدهد، با آنچه را که برای آن همگان
را مخاطبقرارمیدهد، تفاوت بسیارزیادی بویژه در ماهیت و چیستی آنها دارد.
هنگامی که خداوند ‹اولم یروا›(آیا و هرگز نمیبینند)
را بهکارمیبرد، مفعول جمله هرچه باشد برای همگان دیدنی است؛ ولی هنگامی که
‹الم تر›(آیا هرگز ندیدی) آمده و رسول اکرم مورد خطاب واقعشده، مفعول جمله
ممکن است ویژة پیامبر اکرم باشد و کس دیگری نتواند آنچه را او دیده و یا میبیند،
ببیند. مانند این آیه که برای حضرت ‹ابراهیم› آمده و برای مردم عادی هیچگاه
بیاننشده: کذلک نری ابراهیم ملکوتالسمواتوالارض(اینچنین ملکوت کیهان
را به ابراهیم نمایاندیم).
بنابر همین اصل، میبینیم آیاتی که گویای مسکونیبودن
کیهان هستند، یا خطابشان به رسول اکرم است، و یا مفهومهایی کلی در آنها آمده،
و هیچگاه مردم عادی مورد خطاب این گونه آیهها واقعنشدهاند. پس نباید در
ترجمة خود، برای رسول اکرم ‹با چشم بصیرت› را بر کلام خدا اضافهکنیم، زیرا
خداوند یا در شب معراج به او نمایانده، و یا آن حضرت میتوانسته کسانی را که
همانند انسان دارای شعورند و در جاهایی از کیهان زندگیمیکنند، ببیند.
ترجمة
این آیه اشکالهای دیگری دارد؛ از جمله ترجمهکردن ‹ما› بهجای ‹من› که در بحث
آیا ‹من› با ‹ما› فرقی ندارد؟ به آن پرداختهشد و نیازی به تکرار نیست.
زیرا آن مرحوم، چون برخلاف نظر قرآن کریم، معتقد به مسکونیبودن دیگرسیارهها
نبوده، جز برخی موارد، همة ‹من(انکه) فیالسموات›ها را ‹ما(آنچه یا هرچه) فیالسموات›
ترجمهکردهاست.
14- معنای
«یوم» در قرآن
در آیة 7
سورة هود، آسمانهاوزمین(کیهان) را در شش روز(دوره ـ مرحله) آفرید را «در فاصله
شش روز» ترجمهکرده که معنی مدت زمانی شش روز کره زمین را میرساند و مشخص
نیست چرا فاصله را افزوده و آن را تحدید کرده است. درصورتیکه منظور
خداوند بههیچوجه چنین نیست؛ زیرا خداوند تنها در یکی دو جا که خواسته کوتاهی
عمر یک انسان را نسبت به روز قیامت به او یاداوری کند، این واژه به این معنی
بهکاربرده: «یوماً او بعض یوم» و ‹یوم› در فرهنگ قرآن ‹دوره و مرحله› معنی میدهد.
چنانکه میفرماید دوره(یوم) قیامت برابر است با پنجاه هزار سال، آنگونه(روزه
کره زمین) که شما میشمارید.
15- معنای
کتاب مبین
در آیه 6
سورة هود، «وما من دابه فیالارض الاعلیالله رزقها و یعلم مستقره و
مستودعها کل فی کتاب مبین» کتاب مبین را ‹دفتر علم ازلی› ترجمهکرده که
اگر هم درست باشد برای هیچکس مفهوم نیست. درحالیکه خداوند در قرآن چیزی نمیآورد
که به کار کسی نیاید؛ بلکه به گونهای سخن میگوید که همه از آن بهرهمندشوند.
هم یک کودک دبستانی و هم یک دانشمند.
معنی ظاهری کتاب مبین، کتابی گویا، روشن، آشکار،
بیانکننده، و غیره است و میتوان با یک مثال درست، حتی به یک کودک معنی آن را
فهماند.
خداوند در این آیه به صراحت دارد از زمان حال سخن میگوید
و میفرماید هیچ جنبندهای در زمین نیست، مگر آنکه روزی او بر خداست، و خداوند
جایگاه همیشگی و موقت او را میداند. سپس میگوید همة اینها در کتابی(نکره بهکاربردهشده)
آشکار و گویا وجوددارد.
اگر منظور خداوند کتاب علم ازلی بود، اولاً آن را
نکره بهکارنمیبرد زیرا معرفه بود. ثانیا لزومی نداشت که جمله آخر را بیانکند،
زیرا قبل ازآن گفتهبود که «میداند». و معلوم است که علم خداوند ازلی است. با
یک مثال ساده، روشنمیشود که کتاب مبین چیست:
میدانیم هر مدیری که بخواهد رفتوآمد و وظیفهشناسی
کارکنان خود را همواره و روزانه کنترل، و حق هرکس را درست اداکند، اگر بتواند
از دستگاههای پیشرفته استفاده کند، یک دستگاه تلویزیون مداربسته میخرد و
کارمیگذارد.
سؤال اینجاست که خداوند حکیم که از سویی همه
کارهایش از روی حکمت است و از سوی دیگر «اباالله ان یجریالامورالاّ
باسبابها»، برای خود یک تلویزیون مداربستة ویژة خود (نه از نوع زمینی آن)
ندارد؟ بویژه اگر بخواهد در روز قیامت به ما نشان دهد، و حجت را بر ما تمام
کند؟ العاقل یکفی بالاشاره.
همین اشکال(علم ازلی) بر ترجمة آیة 8 سورة رعد نیز
وارد است، بویژه آنکه خداوند گفته «من میدانم(و نگفته تنها من میدانم) در
رحمها چیست» و ایشان ترجمهکرده «تنها خدا میداند» و تصورنکرده که روزی با
ماموگرافی دیگران هم خواهنددانست.
16- سجده
بر یوسف
خرّوا له
سجدا و قال یا ابت هذا تأویل رؤیای من قبل قد جعلها ربی حقا
ترجمه
الهیقمشهای: … و آنها بشکرانه(دیدار او) خدا را سجده کردند. یوسف در آن حال
پدر را گفت که این بود تعبیر خوابیکه ازین پیش دیدم که خدای من آن خواب را
واقع و محقق گردانید (یوسف:100)
ترجمه بیپیرایه:
…و همگی آنان بر او سجدهکردند و
او گفت ای پدر این است تأویل خواب من که پیش از اینکه پروردگارم آن را تحقق
ببخشد، دیدهبودم.
خواب چه
بود؟
به آیة 4
بازگشت میکنیم: یا ابت انی رأیت احدعشر کوکبا والشمس والقمر رأیتهم لی
ساجدین (ای پدر! من دیدم یازده ستاره و خورشیدوماه را دیدم بر من
سجدهکنان).
یوسف در خواب یازده ستاره را دید یعنی یازده برادر، و خورشید یعنی پدر، و ماه
یعنی مادر را که بر او سجدهکردند. و پس از تحقق رؤیا میگوید اکنون که شما بر
من سجده کردید، خواب من تعبیرشد.
خداوند دارد میگوید که در شریعتهای پیشین سجدهکردن
بر بزرگان جایز بوده و بعدها حرامشدهاست، تا مردم و بویژه باستانشناسان و
مردمشناسان تصورنکنند هرقومی که بر بزرگان سجدهمیکرده مشرک بودهاست؛ و
بدین وسیله میخواهد بگوید ملاک شرک در اقوام پیشین نمیتواند تنها سجدهکردن
باشد.
چنانکه میدانیم حتی در دین مسیحیت رکوع بر بزرگان
حرام نبوده، و در دین مبین اسلام حرامشدهاست؛ چنانکه در احوال جعفر طیار
خواندهایم؛ ولی مترجم که متوجه چنین موضوعی نشده، کلام خداوند را تغییردادهاست.
نتیجة
‹منطقی› از ترجمة مرحوم الهیقمشهای:
1 ـ
یوسف در خواب دید که یازده ستاره(برادران) و خورشید(پدر) و ماه(مادر) بر او
سجده کردند.
2 ـ در
عالم واقع همگی آنها بر ‹خدا› سجدهکردند، و خواب درست تعبیرشد.
پس:
یوسف = خدا
17- آنگاه
که مؤمنین ناامید شوند
ولو انّ
قرآناً سیرت بهالجبال او قطّعت بهالارض او کلّم بهالموتی بلالله الامر
جمیعاً افلم یایئس الذین آمنوا ان لویشاءالله لهدیالناس جمیعاً ولایزالالذین
کفروا تصیبهم بما صنعوا قارعه(رعد: 31)
ترجمة
الهیقمشهای: و اگر کتابی با اعجاز بیان کوهها را به رفتار و
مردگان را به گفتار آرد و زمین را از هم بشکافد همین قرآن با عظمت است آری
فرمان همة عالم با خداست (هر چه خواهد بمشیت ازلی میکند) آیا مؤمنان هنوز
ندانسته اند که خدا اگر بخواهد همة مردم را هدایت میکند (این به مصلحت است
زیرا) کافران باید پیوسته از کردار زشتشان بکیفر وسرکوبی رسند
ترجمه اشکالهای فراوانی دارد. آیه کاملاً از منظور
خداوند دورشدهاست؛ و دستکم باید چنین ترجمهمیشد:
«و اگر
همانا قرآنی(پدیدهای بود که) به وسیلة آن کوهها سرنگونشوند (سیر= سرنگونشدن)،
یا زمین شکافتهشود، یا مردگان به سخن درایند، بلکه همه کارها با خداست، آیا
پس آنانی که ایمان آوردهاند، هرگز ناامید نمیشدند؟(چه نیازی است به اینهمه
تفاوتگذاری میان آنان که خالصانه ایمانآوردهاند، و استدلال عینی آوردن برای
کافران تا ایمان بیاورند؟) اگر خدا میخواست، همانا هدایتمیکرد همة مردم را و
همواره کسانیکه کفر ورزیدند، به خاطر آنچه که انجامدادهاند، خروشی کوبنده
نصیبشان میشود و… » این معنی، با آیات پیش از این آیه هماهنگی کامل دارد.
متاًسفانه آقای بهاءالدین خرمشاهی نیز تقریباً همینگونه ترجمهکردهاند. رمز
این شباهت نیز بهنظرمیرسد در این باشد که اینان ترجمه خود را از تفسیرهایی
گرفتهاند که مفسرین، معنای کلی آیه را درکنکردهاند، در نتیجه معنای ‹یأس›
را بهجای ‹ناامیدشدن›، ‹ندانستن› گرفتهاند، که گاهگاهی در زبان عربی کاربرد
پیدامیکند. درصورتی که اینگونه ترجمه، آیه را بیمحتوی کرده. دلیلی
هم وجودندارد که در این آیه، مخاطب، مؤمنان باشند؛ از عدالت و رحمت خداوند نیز
به دور است که از مؤمنینی که خالصانه ایمان آوردهاند شکایت داشتهباشد.
18- کمکردن
از اطراف زمین
رعد: 41
ـ اولم یروا انا نأتیالارض ننقصها من اطرافها
انبیاء:
44 ـ افلایرون …
این دو
آیه تنها با تفاوتی که نوشتهشد، کاملاً شبیه به یکدیگرند. تفاوت هم در بهکارگیری
زمان فعل جمله است، که در آیة اول زمان گذشته به کاررفته و در آیة دوم،
مضارع؛ یعنی برای تمام زمانها، و اما ترجمة آنها:
الهیقمشهای:
آیا مردم
ندیدند که ما عزم سرزمین (کافران) کرده و از هر طرف میکاهیم … (رعد:41)
آیا مردم
نمی بینند که مائیم قادر مطلق که اراده کنیم زمین و اهلش را از هر طرف بمرگ
وفنا میکاهیم(انبیاء: 44)
ترجمة
واژگانی:
آیا پس
نمیبینند(آیا و ندیدند) ما میآییم زمین را کممیکنیم از آن، از کرانههای
آن؟
خلاصه
اینکه: ‹یکی از سنتهای طبیعی ما این است که کرانهها و اطراف کرة زمین را
کاهشدهیم›. و شما درپی پژوهش این پدیدة علمی برایید، و به دلایل و تأثیرهای
این کنشواکنش طبیعی پیببرید.
از آنجاکه در قرآن همه واژهها دقیق بهکارگرفتهشدهاست،
نکتهای که در این آیهها وجوددارد، واژة ‹نأتی› است؛ که نشان میدهد عامل
کاهیدن از زمین، درونی نیست، بلکه عاملی بیرون از زمین است و با توجه به مضارعبودن
این واژه و نیز واژة ‹ننقصها› این روند همیشگی است.
محتوای این آیة قرآنی دارای نکتهای است که انسان
کنجکاو و پژوهشگر را به کندوکاو وامیدارد. از سوی دیگر اتمام حجتی با کافران
(پوشانندگان حقایق) قرآن است، تا بگوید ما با این نوع یاداوریها، میخواهیم
شما را با دین دوستدار علم و طبیعت اسلام آشناکنیم.
نکتههایی
چند در این زمینه:
«گرداگرد
سطح زمین را پوششی از هوا احاطهکردهاست.(جوّ زمین) این پوشش آدمی را از اشعة
فرابنفش خورشید محفوظمیدارد و موجب اعتدال دماهای بسیارمتفاوت سطح زمین میشود.
… اطلاعاتی که از ماهوارههای ‹ونگارد›(1958) و
‹اکسپلورر›(1961) بهدستآمده، بهوضوح تمام نشانمیدهد که چگالی در هر
ارتفاع معین، از روزی به روز دیگر، کاملاً تغییرمیکند و علت عمدة این
تغییر، تغییرات فعالیت خورشیدی است.
… جذب اشعة فرابنفش خورشید بهوسیلة
ازن بسیار مهم است، زیرا این اشعه برای همة انواع حیات برروی زمین فوقالعاده
زیانآور است.(بر اثر گازهای گلخانهای، از ضخامت جو زمین کاستهمیشود و این
کاهش ‹ننقصها من اطرافها› موجب نفوذ اشعة فرابنفش به سطح زمین شده که برای
زندگانی جانداران بسیار زیانبار و تهدیدکنندهاست.)
… در ناحیة ‹بیرونکره›(یکی از لایههای جو)، فرار ملکولی و
اتمی از جو زمین قابلملاحظه میگردد(ننقصها من اطرافها). اتمها و ملکولهای
سبکتر حتی اگر در قاعدة ‹بیرونکره› باشند، میتوانند بگریزند ولی ذرات سنگینتر
تنها از ارتفاعات بالاتر میگریزند».(مایر دگانی ـ نجوم به زبان ساده، ترجمة
خواجهپور ـ ص: 223 تا 226)
چندسال پیش یکی از شبکههای تلویزیونی، فیلمی مستند
پخش کرد؛ که پژوهشهای دانشمندان محیطزیست را پیرامون دگرگونیهای پیرامون
زمین بررسیمیکرد، و با استفاده از فیلمبرداریهای فضائی و تحلیلهای رایانهای
دگرگونیها و اثرگذاری این روند را نشانمیداد.
یک خبر
مهم:
همانگونه
که مشاهدهمیشود یکی از این دو آیه در سورة ‹رعد› آمدهاست، و آمدن
این آیه در سورة رعد بیحسابوکتاب نیست. به این خبر از اطلاعات ضمیمه
11/12/75 توجهکنید:
«نورها و
پرتوهای عجیبی که بهدنبال وقوع رعد و برق در طبقات بالایی جو، بهمدت
زمان بسیارکوتاهی پدیدار و سپس محومیشوند، از تازهترین پدیدههایی هستند که
توجه گروههای علمی بینالمللی را بهخودمعطوفداشتهاست».
«… برای اولین بار یکی دو دانشمند متخصص در امور جو همراه سفینههای
شاتل بهگردش در اطراف زمین پرداختند، و به چشم خود ناظر وقوع این
پدیدههای شگفتانگیز شدند… این پرتوهای عجیب نامهای عجیبی نیز دارند: ‹شبح قرمز›، ‹پری
قرمز›، ‹فوارة آبی›».
«… بهاعتقاد دانشمندان این پرتوهای نوری محصول تخلیة
بارهای الکترومغناطیسی(ننقصها من اطرافها) ناشی از بروز صاعقه در لایههای
مختلف جو هستند. … به نوشتة
دیلی تلگراف، اهمیت این پرتوها از آن جهت است که موجب تصحیح دیدگاه دانشمندان
درخصوص پدیدههای جو شدهاست.»
پژوهشهای
تازه
«مارتین
وایلد از انستیتوی فدرال زوریخ معتقد است که اطلاعات بهدستآمده از پایگاههایی
که پیش از دهة 1990 بر فعلوانفعالات جوی نظارتداشتند،… نشانمیدهدکه
بین سالهای 1960 تا 1990 پدیدة تاریکشدن کرة زمین رخدادهاست».
«… دکتر راشل پینکر از دانشگاه مریلند آمریکا به بی. بی. سی. گفت:
ماهوارههایی داریم که میتوانند وضعیت را از سال 1983 تا 2001 بررسیکنند. ما
دریافتهایم که تا اوایل دهة 1990 در بسیاری مناطق، از میزان تشعشع خورشید بر
سطح زمین کاستهشدهبود و پس از آن روبهافرایش گذاشت».
«… دکتر الیانور هایوود کارشناس آبوهوا از دانشگاه ردینگ
بریتانیا میگوید نکتة اصلی این است که چرا نوری که در اوایل دهة 1990 به
زمین میرسید، درحالکاهش بود؛ ولی بار دیگر تقویتشد. دکتر وایلد این
نظر را که علت این امر افزایش نور خورشید بوده، ردمیکند و میگوید: ابعاد
تغییراتی که مشاهدهمیکنیم، بزرگتر از آن است که اینگونه توجیهشود.
بنابراین، توجیه هرچه باشد باید آن را در جو زمین جستوجو کرد».(روزنامة
شرق: 25/2/84)
بدین ترتیب، میبینیم که همیشه نامسلمانان بیقرآن، بر ما مسلمانان قرآندار
بیتدبر در قرآن، پیشیگرفتهاند. البته این طبیعی است تا هنگامی که ما
مترجمین و مفسرینی داریم که اصلاً معتقد نیستند به اینکه قرآن مطالب علمی را
هم بیانکردهاست، و مانند همان دکتر ستارهشناسی فکرمیکنند که به نگارنده
گفت: ‹قرآن به مسائل کیهانشناسی چهکار دارد؛ قرآن برای آخرت و مسائل آن
است›، هیچگاه از گوشزدهای علمی قرآن بهرهمند نخواهیم شد؛ و افتخار کشفها و
پردهبرداریهای علمی همواره نصیب نامسلمانان میشود.
افزون بر مواردی که گفتهشد، در اطراف زمین
چیزهای دیگری مانند نیروی الکترومنتیک، پدیدة النینو، کمربندهای گوناگون، از
جمله کمربند ذرات باردار پرانرژی وجوددارد. کتابی نیز زیر عنوان
‹حقیقت زمین› را آقای ‹جمشید مبین› پیرامون نیروها و انرژیهای مدارهای کرة
زمین، نوشتهاند که نکتههایی توجهکردنی دارد.
19- مرگ
قومهای ستمگر و بیدین
در پایان
آیة 44 سورة هود، و پس از آنکه قوم نوح هلاک شدهاند، خداوند میفرماید ‹بعدا
للقومالظالمین› و این جمله را در پایان آیات 60 و 68 و پس از هلاکت اقوام
هود و ثمود نیز تکرار میکند.
همانگونه که «اف لکم» یعنی اف بر شما، «بعداً لکم»
نیز یعنی مرگ بر شما. چه این برواژه در میان عرب رایج باشد و یا برواژه
ای قرآنی باشد، از این آیات معنای هلاک باد(مرگ بر) قوم… برمیآید، ولی این ترجمه درسورة هود چنین ترجمهکرده:
44 : و
فرمان هلاک ستمکاران دررسید.
60 : هود
از رحمت خدا دورشد.
68 : قوم
ثمود چون به خدای خود کافر شدند، دور از رحمت ابدی خدا گردیدند.
و در آیة
95 همین سوره یعنی پس از هلاکشدن ‹اصحاب مدین› خداوند میفرماید: بعداً لمدین
کما بعدت ثمود(هلاک باد قوم مدین چنانکه قوم ثمود هلاکشدند.) که در ترجمه
چنین آمدهاست: «اهل مدین هم مانند قوم ثمود از رحمت خدا دورشدند».
همین
جمله در سوره مؤمنون در آیات 41 و 44 نیز تکرارمیشود، برای قومالظالمین
و لایؤمنون
20- جلوههای
مادّی زندگی
لاتمدّنّ
عینیک الی ما متّعنا به ازواجاً منهم ولاتحزن علیهم واخفض جناحک للمؤمنین (حجر:88)
ترجمة
الهی قمشهای: چشم از این متاع ناقابل دنیوی که بطایفه ای از مردم کافر
برای امتحان دادیم البته بپوش و بر اینان اندوه مخور و اهل ایمان را زیر
پروبال علم و حکمت خودگیر (و باکمال حسن خلق بپروران)
ترجمه
این آیه نیز به مانند آیة 105 سورة نساء که در آغاز از آن سخن بهمیانآمد،
گمان بد به رسول اکرم واردمیسازد. اصولاً این گونه ترجمه، نهتنها اهانت به
رسول اکرم است که اتهام بدسخن گفتن را به ساحت قرآن کریم نیز واردمیسازد.
سه ترجمة
دیگر از این آیه:
ترجمة بهاءالدین
خرمشاهی: بهچیزی که اصنافی از آنان را به آن بهرهمندگردانیدهایم، چشم مدوز
و غمخوار آنان مباش، و با مؤمنان فروتنیکن.
المنجد
نرمافزاری:
1 ـ هرگز
به متاع ناچیزی که به قومی در جلوة زندگی دنیای فانی دادهایم، چشممگشا.
2 ـ
چشمانت را به چیزهایی که به کفار دادهایم، نگران مکن.
خفضجناح
= باوقاروآرامی ـ فروتنی(فرهنگ عمید)
مدّ نظره
الیه = طمح ببصره الیه ـ المنجد (کتاب)
طمح
ببصره الیه = کف دست بر ابرو نهاد و برداشت چشم، تا بنگرد آن را. ـ المنجد نرمافزاری
بنابراین،
ترجمة واژهبهواژة آیه چنین میشود: چشمانت را مدوز به آنچه که
بهرهمندساختیم بهوسیلة آن گروههایی از آنان را، و بر آنها اندوه مخور، و
نسبت به مؤمنین آرام و فروتنباش. (این ترجمه هم اقناع کنننده نیست و جای
تفکر بیشتر دارد)
تفسیر این جملهها به اهلش بازمیگردد؛ که تاریخ و
سیره و غیره میدانند. ولی آنچه که نتیجة تدبری است که قرآن به آن سفارشکرده،
این است که در این آیه خداوند، سه چیز را به پیامبر اکرم و بهتبع آن، به
مسلمانان و بویژه حاکمان مسلمان برای بهبود زندگانی مردم سفارش و
یاداوری میکند:
1 ـ چشمنداشتن
به بهرههای مادی زندگی برخی گروههها و اشخاص.
2 ـ در
زندگی مادی، چیزی وجودندارد که انسان برای آن اندوهگین شود.
3 ـ
فروتنی نسبت به مسلمانان ویژگی مهمی برای در آسـایش و آرامش زیستن است.
بنابراین، این آیه نظر کسانی که قرآن را تنها تاریخی
و آخرتی میپندارند، ردمیکند؛ چنانکه دو ترجمه از چهار ترجمه، این آیه دنیایی
را به کفار و مسائل صدر اسلام وصلکردند و آن را تاریخی و آخرتی جلوهدادند.
21- تراژدی
یک مشرک
حنفاء
لله غیرمشرکین به و من یشرک بالله فکانّما خرّ منالسّماء فتخطفهالطیر
ترجمة
الهی قمشهای: و خاص و خالص بی هیچ شائبه شرک خدا را پرستید که
هرکس بخدا شرک آرد (در عجز و بیچارگی) بدان ماند که از آسمان درافتد و مرغان
در فضا بدنش را با منقار بربایند (حج: 31)
ترجمة
واژهبهواژه: آنانکه خود را برای خدا بیغلوغشکردهاند، جدا از
کسانی هستند که به او شرکمیورزند. و کسی که شرکمیورزد به خدا، پس آنچنان
است که افتادهباشد از آسمان بر زمین(خرّ = بر زمین افتادن) پس پرنده(کرکس
لاشهخوار) برباید (اعضای بدن) او را.
شرح این
آیه:
تصورکنید
کسی را که از آسمان برزمین افتاده، که نهتنها دیگر جانندارد، و به بدترین
شکل جانداده، بلکه پس از مرگش نیز بدنش با خفتوخواری بهرة لاشخورها شدهاست؛
یا تندبادی بدن او را به جایی پرت و دورافتاده پرتابکند.(دنبالة آیه چنین
است)
قرآن کریم تراژدی یک مشرک را چه زیبا بیانکردهاست!
اما در ترجمه، گذشته از افزودن و جابهجاکردن برخی
حرفها و موصولها، چون معنای آیه درک نشده، آغاز آیه به گونهای دستوری
ترجمهشده و معلوم نیست چرا ‹در فضا› و ‹با منقار› را افزودهاست. از سوی دیگر
خود مینویسد ‹درافتد› و پس از آن مینویسد ‹در فضا›. چگونه چیزی در فضا درمیافتد؟
22- هفت
آسمان
ولقد
خلقنا فوقکم سبع طرائق و ماکنا عنالخلق غافلین(مؤمنون: 17)
ترجمة
الهی قمشهای: و همانا ما فوق شما (خاکیان) هفت آسمان (عالم پاک) را فراز
یکدیگر آفریدیم و لحظه ای از توجه بخلق (و التفات بعوالم بی نهایت آفرینش)
غافل نبوده و نخواهیم بود
پرانتزها یا لازم نیستند و یا مانند ‹عالم پاک› ابهامبرانگیزند. چیزی را
که ترجمه به آن نپرداخته این بوده که چرا خداوند از آسمانها به عنوان ‹راه›
یادکردهاست.
ترجمة
واژگانی: و بهدرستی آفریدیم بالای شما هفت راه را و نبودهایم
از آفرینش غفلتکردگان.
مسلم است که منظور از ‹راه›، آسمانهای هفتگانه است؛ ولی خداوند با بهکارگیری
این واژه میخواهد چیزی را پیرامون آنها به ما بگوید که در آیههای مشابه
نگفتهاست. و با جملة آخر آیه، موضوع را تکمیلکرده و خواستهاست به ما بگوید
که از هیچ نکته ای از آفرینش، چه در عمل و چه در بیانکردن برای شما
فروگذارنکردهایم. از این آیه در گفتار ‹شکل کیهان در قرآن› بیشتر پردهبرداریشدهاست.
23- مسکونی
بودن دیگرسیارهها
قل
لایعلم من فیالسموات و الارض الغیب الاّالله و مایشعرون ایان یبعثون
الهیقمشهای:
ای رسول ما بگو که در همة آسمانها و زمین جز خدا کسی از علم غیب آگاه نیست و
هیچ نمیدانند که چه هنگام زنده و برانگیخته خواهند شد(نمل:65)
این ترجمه شاید برای بسیاری از آیهها که چنین
مضمونی را میرسانند مناسب باشد؛ (مانند: ولله غیبالسمواتوالارض و الیه یرجعالامرکله
ـ 123 هود) ولی این آیه نکتة ظریفی را دربردارد، و چیز دیگری میخواهد
به ما بگوید. به ترجمة واژگانی آن میپردازیم؛ و با برابرگذاری این دو ترجمه،
متوجه میشویم که تفاوت تاچهاندازه زیاد است:
بگو نمیداند آنکه در آسمانهاوزمین(کیهان) است،
‹غیب› را مگرخداوند، و پینمیبرند چه زمانی برانگیختهمیشوند.
این آیه برخلاف آیههای مشابه امری کلی را بیان نمیکند،
بلکه میخواهد بگوید هوشمندانی که در جاهای دیگری از این کیهان زندگی میکنند،
نیز مانند شما هستند و از غیب آگاهی ندارند و برای اینکه کسی نگوید منظور
خداوند فرشتگان هستند، موضوع برانگیخته شدن و ناآگاهی آنان را نسبت به مسائل
معادشان نیز یاداورمیشود، که فرشگان از آن معافند. ولی مترجم چون به
مسکونیبودن سیارهها اعتقادندارد، بهگونهای ترجمهکردهاست که کسی متوجه
منظور خداوند از آوردن این آیة یگانه نمیشود.
24- دابهالارض
واذا وقعالقول
علیهم اخرجنا لهم دابّه منالارض تکلّمهم انّالنّاس بایاتنا لایوقنون(نمل:82)
ترجمة
الهی قمشهای: و هنگامی که وعدة عذاب کافران بوقوع پیوندد(و زمان
انتقام بظهور قائم فرارسد) جنبده ای از زمین برانگیزیم که با آنان تکلم کند که
مردم بآیات ما (بعد از این) از روی یقین نمیگروند(در اخبار امامیه جنبنده ای
که در آیة مذکوراست ‹دابهالارض› برجعت حضرت امیر(ع) درظهورحضرت قائم یا خود
ولی عصر عجل الله تعالی فرجه تفسیر شده)
برای دانستن حقیقت این آیه ابتدا باید بدانیم که
عبارت ‹واذا وقعالقول علیهم› چه زمانی است. زیرا اگر گویای آغاز رستاخیز است،
پس ربطی به ظهور حضرت صاحبالامر پیدانمیکند. چرا که عوام شیعه و گاهی خواصّ
آنان، در مسألة ظهور همواره چند چیز را بیجهت باهم ربطمیدهد.
مهمترین آنها این است که علائم ظهور را با علائم
رستاخیز یکی میپندارند؛ به گونهای که مردم تصورمیکنند ظهور حضرتش برابر
است با پایان جهان. به همین دلیل میگویند ‹دورة آخرالزمان شدهاست›. درصورتی
که ما ‹صاحب الزّمان› داریم و نه ‹صاحب آخرالزّمان!›.
از سوی دیگر، معنای ‹عصر و زمان› این است که حضرتش
در تمام عصرها و زمانها تا بههنگام ظهور، حاضر و ناظر امور جهان است (اشتباهنشود،
امور جهان و نه مانند برخی کسان که میگویند معصومین علیهم السلام ناظر
کردار افرادند که این ویژگی تنها از آن خداست) و زمین از وجود و مدیریتش بهرهمندمیگردد؛
و کارنامة عملکرد جهانی دولتهای همة کشورها را بررسیمیکند و زیر نظر دارد؛
تا بههنگام ظهور با مشکل فراوانی مواجه نشود. زیرا هرچه باشد، ایشان ‹امام›
است و ‹خدا› نیست، و خداوند ایشان را بیکاره رهانکرده، بلکه وظایفی را برعهدة
ایشان گذاشته که باید رسیدگیکنند.
نکتة دوم این است که ‹علائم ظهور› را با ‹شرایط
ظهور› یکی میگیرند درصورتیکه این دو با یکدیگر تفاوت بسیاری دارند؛
که برای دانستن آنها بهتر است به کتابهای مرجع در این زمینه رجوعشود.
نکتة دیگری که از آیه برنمیآید، ولی در ترجمه آمده
(و نیز در ترجمة آقای خرمشاهی در کروشه آمده) از عذاب سخن گفتهشده و اینکه
ظهور حضرتش برای ‹انتقام› است، درصورتیکه هدف از ظهور آن حضرت، انتقام نیست؛
بلکه برقراری نظام مسالمتآمیز جهانی و زندگی سالم نمونة اسلامی است، و برای
تحقق این هدف، ممکن است انتقامی هم گرفتهشود؛ زیرا برای انتقامگرفتن نیازی
به ولی خدا نیست و شرایط و آمادگی خاصی نمیخواهد بلکه خداوند هرگاه ارادهکند
میتواند چنین کاری را به هر وسیلهای انجامدهد.
در ترجمه در یک کمانه افزودهشده: ‹بعد از این› که
هیچ دلیلی بر آن نیامده، و جمله را از درون تهیکردهاست. پس از آن از امامیه
نقلکرده که ممکن است مراد ظهور حضرت صاحبالامر باشد. بنا بر آنچه که آقای
خرمشاهی با نقل حدیثهایی آورده، ظهور دابهالارض از نشانههای دهگانة آغاز
رستاخیز است. ولی پس از نقل حدیثها، در پایان مطلب، ایشان نیز از قول شیعه
همان نقلهای الهیقمشهای را آورده، تا هرچه در این مورد در حدیثها واردشده،
ازقلمنیفتد.
یکی از این حدیثها به حضرت مسیح برمیگردد. ولی
حدیث روشن نیست و ابهامدار است. از سوی دیگر اشاره به پژوهشی شدهاست که مشخصمیشود
مسیحیان نیز به دابهالارض معتقدند؛ از این رو، فیلمسازان مسیحی چند دهه است
به این موضوع پرداخته، و دابهالارضی را با همان ویژگیهایی که در ‹مکاشفة
یوحنای رسول› و حدیث ‹حذیفهبنالیمان› آمده، برای بهتصویرکشیدن وقایع پایان
جهان ساختهاند.
بدین ترتیب اگر دابهالارض را رجعت حضرت
امیر(ع) و یا ظهور حضرت ولیعصر بدانیم، هم به آن بزرگواران توهینکردهایم،
و هم به قرآن کریم، و هم به ساحت قدسی خداوند عزیز.
حکومت
عدل جهانی
هنگامی
که آن حضرت ظهورکنند، پس از برقراری عدلوداد در همة اقطار جهان، به زندگی
انسانها و بلکه جنها سروسامان میدهند. تمام برنامهها و هدفهایی را که
بزرگان، مصلحین، و پیامبران در طول تاریخ، در جهت انجام آن کوشیدند و آرزویش
را داشته اند، به وقوع میپیوندد.
دانش و حکمت که تا آن زمان، با همة پیشرفتهای
انسانی و جنی، تنها جزء کوچکی از آن برای انسان روشنشده، با شکوفایی حقایق
قرآن، بهتمامی به ظهور و عمل و شکوفایی میرسد.
قرآن مجید که تا آن زمان مهجوربوده و حق تلاوتش را
ادانکردهاند، بهتدریج، عیان میشود و بهرهها و فیضانهای خود را بویژه در
زمینة دانش و حکمت، همچنانکه در سورة نور و آیة نور آمده (زیرا حقیقت قرآن
نور الهی است) همچون پرتویی به همگان و به هرسو میپراکند، که اگر چنین نباشد،
نزول آن بیهودهبودهاست. و همة اینها ممکن است که چندصدسال بهدرازاکشد،
چنانکه هرروزه در دعای صاحبالامر میخوانیم: حتی تسکنه ارضک طوعاً و
تمتّعه فیها طویلاً
پس نتیجهمیگیریم که:
ظهور
‹دابهالارض› که سرآغاز رستاخیز است، برای آغاز ظهور حضرتش صادق نیست.
25- درهای
خودکار
سورة زمر
دو آیة محوری(آیهای که نام سوره از آن گرفتهشده) دارد: 71 و 73:
و سیقالذین
کفروا الی جهنم زمراً حتی اذا جاءوها فتحت ابوابها و …
و سیقالذین
اتقوا ربهم الیالجنه زمراً حتی اذا جاءوها و فتحت ابوابها و …
و راندهشوند
آنانکه کفرورزیدند، به سوی دوزخ گروهگروه، تا هنگامیکه برسند به آن، ‹گشودهشود›
درهایش و …
و راندهشوند
آنانکه پرهیزگاری پروردگارشان را پیشهکردند، به سوی بهشت گروهگروه، تا
هنگامیکه برسند به آن، و ‹گشودهشود› درهایش و…
‹فتحت› یک فعل مجهول است یعنی فاعل ندارد، ولی مرحوم
الهیقمشهای در هر دو آیه آوردهاست:
ـ درهای
جهنم برویشان بگشایند
ـ درهای
بهشت برویشان با احترام بگشایند
ایشان تصورکرده که خزنه یا نگهبانان بهشت یا جهنم
درها را بر روی گروههای واردشونده میگشایند؛ و این درحالیاست که خداوند
چنین نگفته و فعل مجهول به کار برده، یعنی اینکه درهای بهشت و دوزخ خودکارند
و نیازی به بازوبستهکردن آنها نیست. و معلوم نیست چرا ‹با احترام› به کلام
خداوند افزوده شده است.
واژه ‹سیق› نیز مجهول است، به معنی ‹راندهشوند›.
ولی در ترجمة نامبرده آمدهاست:
‹بهجانب
دوزخ رانند›. ‹به سوی بهشت برند›. در این ترجمه، هرچند فاعل ذکرنشده، ولی بهگونهای
نگارششده که گویا کسانی آنان را میبرند و یا میرانند. درصورتیکه چون
خداوند فعل جمله را مجهول بهکاربرده، این راندهشدن نیز میتواند خودکار
باشد، و طبق تسویهحساب آخرتی و روشنشدن وضعیت هرشخص، صورتگیرد.
26- ‹رسول›
منافقانه عملنمیکند
فاصفح
عنهم و قل سلام فسوف یعلمون(زخرف: 89)
ترجمة
الهیقمشهآی: پاسخ دهیم رسولا اکنون که از ایمان قوم مأیوسی روی
از آنها بگردان بگو بسلامت (تا بروند در ضلالت) که بزودی (برکیفر کفر و
عصیانشان ) آگاه می شوند
عجب ترجمهای است!! گذشته از اینکه ‹درگذشتن› را ‹رویگرداندن› که در تضاد با
آن است، معنیکرده، کل جمله را نیز بهگونهای دیگر دراورده. جالب است، از
سویی میگوید خداگفته بگو بروید به سلامت، بعد نتیجهگرفته که ‹تا بروند به
ضلالت›. عجیب نیست؟ بویژه هنگامی که پیامبر به کسی بگوید بسلامت، واقعاً به
سلامت خواهدرفت. و مگر پیامبر منافق است که در ظاهر چیزی بگوید و در باطن چیز
دیگری را برای بندگان خدا بخواهد و برای کلام خود ارزشی قائلنشود؟ البته این
تعبیر ایشان است وگرنه منظور از ‹سلام› این است که ‹ما با یکدیگر خصومت و
دشمنی نداریم›؛ چنانکه موضوع سورة ‹کافرون› نیز همین است.
حتی ممکن است، منظور خداوند از ‹فسوف یعلمون› این باشد که بهزودی آوازة گسترش
اسلام جهان را فراخواهدگرفت، و کسانی که در برابر اسلامپذیری مقاومت میکردند،
از کار خود پشیمان خواهندشد. این تعبیر بیشتر با عقل همخوانی دارد.
آقای بهاءالدین خرمشاهی این آیه را بیتکلف و بدون
حاشیهپردازی و بزرگنمایی ترجمهکردهاند که درستش نیز همین است: از ایشان
درگذر و بگو سلام، زودا که بدانند.
از همة اینها گذشته آیههای دیگری نیز داریم که چنین
توصیهای را به پیامبر اکرم میکنند، حتی در مورد آنانکه خیانتکردهاند که
بدتر از ایمان نیاوردن است:
ولاتزال
تطلع علی خائنه منهم الاّ قلیلاً منهم فاعف عنهم واصفح(مائده:
13)
ترجمه: و
همواره آگاهمیشوی بر خیانتپیشهگانشان مگر کمی از آنها، پس ببخش بر آنها و
درگذر از آنها. و یا وانالساعه لاتیه فاصفحالصفحالجمیل(حجر: 85 )
27- دگرگونکردن
آیات
فارتقب
یوم تأتیالسماء بدخان مبین(10) یغشیالناس هذا عذاب الیم(11 دخان)
الهیقمشهای: ای رسول
منتظر باش روزی را که بر عذاب کافران آسمان دودی پدید آرد پیدا و آشکار (این
از علائم قیامت است) آن دود آسمانی که عذابی دردناک است مردم را احاطهکند.
ترجمة
واژگانی: پس مراقبباش روزی را که آسمان دود (گاز) آشکاری را میآورد که میپوشاند
مردم را. این است عذابی دردناک.
همانگونه که در روایات آمده، از نشانههای دهگانة رستاخیز، یکی هم دود و گازی
است که آسمان دنیا را فرامیگیرد. بنابراین، مقتضای آن روز آن است که این دود
بر سروروی مردم بریزد و مردم را آزاری سخت دهد. پس افزودن عبارت ‹برعذاب
کافران› بر آیة اول، و آوردن معنای ‹فانتظر› بهجای ‹فارتقب›، درست نیست؛ که
اینها مصداق تغییر کلام خداوند است.
28-
قوم
برگزیده
ولقد
اخترناهم علی علم علیالعالمین(دخان: 32)
ترجمة
الهیقمشهای: و آنها را در آندور بر عالمیان بعلم و دانشی(کتاب آسمانی تورات)
برگزیدیم.
در این ترجمه، ‹در آندور› که منظور ‹در آن دوره و
مقطع زمانی› است، بر کلام خداوند افزودهشده، و عبارت ‹علی علم› نادرست ترجمهشده.
معنای این عبارت که در آیات دیگری از قرآن نیز آمده، به معنی ‹آگاهانه و از
روی دانش و نه بیهوده و بدون حسابوکتاب› است؛ و اینکه این موضوع را به تورات
نسبتداده، سخنی بیربط است.
خداوند در آیات بسیاری، برگزیدگی و برتریبخشیدن به
بنیاسرائیل را بیآنکه برای آن مقطع زمانی تعیین و مشخصکند، یاداورشدهاست؛
از آنجمله: آیات 47 و 122 سورة بقره، که هردو آیه یکسانند، آیة 140 سورة
اعراف، و آیة 16 سورة جاثیه.
بنابراین تعیین مقطع زمانی برای چیزی که اگر خواست
خداوند بود، خود تعیینمیکرد، دستکاری کلام خداوندگار و تحریف آن است؛ چنانکه
فرمود: ‹یحرفون الکلم عن مواضعه›.
29- صوّرکم
فاحسن صورکم
خداوند
در دو آیه(غافر: 64 و تغابن: 3) این جمله را بهکاربرده و از آیههای بالا و
پایین این دو آیه، هیچ مشخص نمیشود که خطاب این آیهها تنها به انسان باشد؛
ولی آن مرحوم بدین صورت ترجمهکردهاست:
ـ شما را
به نیکوترین صورتها بیافرید
ـ شما
آدمیان را به زیباترین صورت برنگاشت
ایرادهای
وارده بر ترجمه:
ـ خداوند
کریم، در این جمله صفت تفضیلی یا عالی را بهکارنگرفته، بلکه فعل ‹حسن› را در
باب ‹افعال› صرفکردهاست: ‹احسن، یحسن، احسان›. بنابراین ترجمة آیه چنین است:
شکلداد
شما را؛ پس شکل(صورت)های شما را نیکوگردانید.
گاهی نگارنده بسیار شگفتزدهمیشود که چگونه یک
استاد دانشگاه رشتة معارف اسلامی، اینگونه نکتههای سادة عربی را در ترجمة
خود رعایتنکرده؟ اللهماختم عواقب امورنا خیراً.
ـ همانگونه
که در آغاز آمد، از آنجا که خداوند مخاطب را معیننکرده، و قرآن کریم برای
هردو ‹گرانمایه›(جن و انس) فروفرستادهشده، پس نباید از خود بر کلام خدا
بیفزاییم: ‹شما آدمیان›
ـ ‹صورت›
نیز تنها معنای ‹چهره› را نمیدهد، بلکه منظور همة ‹اندام› شما جن و انس را
نیکو، زیبا و متناسب آفریدهاست؛ چنانکه در مورد انسان میفرماید: و لقد
خلقناکم ثمصوّرناکم (شکلداد شما را) ثم قلنا للملائکه اسجدوا لادم (اعراف:11)
30- روز
خروج
یوم
یسمعونالصّیحه بالحقّ ذلک یومالخروج(ق: 42 )
در
ترجمه، بر واژة ‹خروج›، ‹از قبرها› افزودهشدهاست. خداوند در جاهای دیگری
گفتهاست: ‹منالاجداث = از گورها›؛ و لازم نیست در اینجا از خود بر کلام
خداوند چیزی اضافهکنیم. شاید خداوند میخواسته چگونگی خروج را به ما بگوید و
با نیاوردن ‹از قبرها›، نکتهای را یاداورمان شود. برای نمونه در آیة 11 همین
سوره آوردهاست:
رزقاً
للعباد و احیینا به بلده میتاً کذلکالخروج
بهرة
روزی برای بندگان و بدین وسیله زندهمیکنیم سرزمین مردهای را. اینچنین
است ‹خروج›.
یعنی همانگونه که گیاهان را از زمین با آب و مایة
خاک زنده میکنیم، ‹خروج› دوبارة همهچیز از جمله انسانها در آغاز رستاخیز
چنین خواهدبود.
این آیه نیز همین مضمون را بهگونهای گسترده، بیانمیدارد:
وهوالذی
یرسلالرّیاح بشراً بین یدی رحمته حتی اذا اقلت سحاباً ثقالاً سقنه لبلد میت
فانزلنا بهالماء فاخرجنا به من کلالثمرات کذلک نخرج الموتی لعلکم تذکرون(اعراف:
57)
خداوند در سورهای دیگر، پس از اینکه دربارة آفرینش انسان سخن میگوید، چگونگی
بازگشت جسمانی او را نیز یاداورمیشود و همین روش را بهگونهای دیگر بازگومیکند:
والسّماء
ذاتالرّجع والارض ذاتالصّدع انه لقول فصل وما هو بالهزل
آسمان
دارای باران است، و زمین دارای شکاف است. این سخن همانا گفتهای بازشناختی
است، و بیهوده نیست. (طارق: 11 تا 14)
همین
مضمون در آیات پس از آیة ‹یومالخروج› نیز بیانشده:
انا نحن
نحیی و نمیت و الیناالمصیر یوم تشقّقالارض عنهم سراعاً ذلک حشر علینا
یسیر(ق: 43 و
44)
سخن از شکافتهشدن زمین و حشر سریع و زودهنگام(سراعاً)
است؛ نه مانند بار اول که بهدنیا آمدند و حدود 16، 17 سال طولکشید تا به رشد
و بالندگی رسیدند، بلکه بهسرعت و بهمانند گیاهانی که با دوربینهای
فیلمبرداری خودکار، رشدشان را تندشده بهتصویرمیکشند، همانگونه که در این
دنیا ما را از زمین ‹نشوونما› داد(والله انبتکم منالارض نباتاً ـ نوح: 17)،
بار دیگر به سرعت از زمین ‹میرویاند›.(اذ انشأکم منالارض ـ نجم: 32)
خداوند
بهگونهای دیگر نیز ‹خروج› را توصیفکردهاست(قمر: 7):
یخرجون
منالاجداث کانهم جراد منتشر(از گورها بیرونمیآیند، گویی ملخهایی پراکندهاند.)
چرا
خداوند ملخ را مثالزدهاست؟
هر اشارة
قرآنی، حتا کوچکترینش، نکتههای بسیاری دربردارد؛ و بههیچروی نباید ترجمة آن
را سرهمبندیکرد. بنابراین باید در همین مثال هم اندیشه و تدبرکنیم؛ تا
بدانیم منظور خداوند از این مثال چهبودهاست؟
پس از تدبر در این مثال قرآنی، متوجهمیشویم که
آفرینش ملخ دو ویژگی مهم دارد. یکی اینکه ‹خلقالسّاعه› آفریدهمیشود، و دیگر
اینکه میبینیم هنگامی که ملخها به کشتزارها حملهمیکنند، ‹انبوه›اند؛ و
معلوم است که با هم آفریدهشدهاند. پس خداوند با این مثال بسیار ساده،
حشرونشر انس و جن را در آغاز رستاخیز، ترسیمکردهاست. یعنی همة مردمان جن و
انس، بهیکباره، و با سرعت تمام، برانگیختهمیشوند.
فیلمهای مستند زیادی از زادوولد جانواران مختلف
تولیدشده و تا آنجا که ممکن بوده بسیاری از آنها را دیدهام؛ ولی تاکنون تولید
مثل ملخ را ظاهراً نتوانستهاند فیلمبرداریکنند. اما تااندازهای شبیه به آن
را دیدهام که برای این مثال قرآنی مناسب است:
مستند 5 تلویزیون روزی از تولید مثل لاکپشتها
فیلمی پخشکرد که بسیار عجیب بود. لاکپشتها را نشانمیداد که دارند به شمار
زیادی در ساحل دریا تخمریزی میکنند و روی تخمها را میپوشانند.(مانند
گورهای انسانها) سپس زمانی را نشان میداد که خیل عظیم جوجهها را میدیدی که
بهیکباره از تخم سربراوردند و روانة دریا شدند. همین رهسپاری گروهی آنها
به سوی دریا بود که بسیارشگفتانگیز مینمود.
انسان با خود میگفت، اینها چگونه همه باهم از تخم
سربراوردند؟! چقدر انبوه و زیادند!! به گونهای که تمام ساحل با آن بزرگی
راپرکردهبودند. و چرا همه باهم به سوی دریا رهسپارند؟!
آری! لاکپشتها هم میتوانند رستاخیز را برای ما بهتصویربکشند!
31- دگرگونگی
در آیات
و فی
خلقکم و ما یبث من دابّه آیات لقوم یوقنون(جاثیه: 4)
ترجمة
الهیقمشهای: و در خلقت خود شما آدمیان و انواع بیشماری حیوان که در روی زمین
پراکنده است هم آیات و براهین قدرت حق برای اهل یقین آشکار است
ترجمة
واژگانی: و در آفرینش شما و آنچه میپراکند از جنبنده، نشانههایی است برای
گروهی که بهیقینمیرسند.
ـ باز هم
آن مرحوم مخاطب قرآن را تنها انسان دانسته، درصورتی که در این آیه نشانهای که
خطاب آیه تنها به انسان باشد نمییابیم.
ـ خداوند
از حیوانی یادنکرده، بلکه گفته ‹جنبنده›. جنبنده حرکت دارد ولی نه آنچنانکه
ترجمه القاکرده، تنها حیوانهایی را دربرگیرد که میبینیم؛ بلکه تمام جنبندگان
را دربرمیگیرد از جمله میکروبها و باکتریها و اجزای درون اتم.
ـ از نظر
مکانی نیز نه مانند ترجمه که کلام خدا را محدودکرده(در روی زمین)، بلکه تمام
جنبندگانی که در کیهان، در درون زمین و بر روی زمین، در آبها و اقیانوسها،
در بدن انسان(مانند سلولها و کروموزومها و …) وجوددارند
را دربرمیگیرد.
ـ خداوند
زمان جمله را مضارع قرارداده، ولی مترجم آن را ماضی نقلی آوردهاست. منظور
خداوند آن است که خلق و بدع همواره ادامه دارد، ولی مترجم این موضوع مهم
آفرینش را درک نکرده است.
ـ ‹برای
گروهی که به یقینمیرسند›، را ‹برای اهل یقین آشکار است› ترجمهکرده. منظور
خداوند از آوردن این آیه و بویژه واژه ‹قوم›، و ‹یوقنون›(بازهم مضارع بهکاربرده)
این است که همه به یقین نمیرسند، برای رسیدن به یقین، باید دانشمند باشی
تا پراکندگی جنبندگان آفریده خداوند را در کل جهان هستی درککنی. و
هنگامی که درککردی تازه به یقین رسیدهای، نه اینکه (مانند ترجمه) اگر اهل
یقین باشی، میتوانی آشکارا همة جنبندهها را درککنی، که خداوند چنینچیزی
نگفتهاست. بدین ترتیب معنای آیه بهکلی واژگونه شده؛ یعنی جای علت و معلول
با یکدیگر جابجا، و ذهن از منظور نظر خداوند دورشدهاست.
32- شناخت
انس و جن در قرآن
لقد
انزلنا الیکم کتباً فیه ذکرکم افلاتعقلون(انبیاء: 10)
الهی
قمشهای: همانا ما بسوی شما امت کتابیکه مایه شرافت و عزت
شماست فرستادیم آیا نباید در این کتاب بزرگ تعقل کرده و حقایق آنرا فهم کنید؟
ترجمة
واژگانی: بهدرستی فروفرستادیم کتابی در آن است یاد شما آیا
پس نمیاندیشید؟
آن مرحوم گذشته از اینکه ‹فیه ذکرکم› را ‹مایة شرافت
و عزت شماست› ترجمهکرده، که هیچ ربطی به یکدیگر ندارند، تمام آیه را به گونهای
ترجمه کرده که مانند آن در قرآن زیاد است. و این درحالی است که هرگاه کسی این
آیه را بخواند، حتی اگر در آن تدبر نکند دستکم از خود میپرسد این چه کتابی
است که ذکر ما در آن است و پس از آن متوجه میشود که منظور همین قرآن است که
ذکر ‹جن و انس› در آن است.
پس منظور خداوند از این آیة کوتاه که محورش بسیار
کوتاهتر است: ‹فیه ذکرکم› چیست؟
تنها با کمی دقت متوجهمیشویم که منظور خداوند
یاداوری وجود دو دانش ‹انسانشناسی› و ‹باستانشناسی› در قرآن است. و این نظر
با آیههای بعدی نیز تأییدمیگردد.
33- والسّماء
ذاتالحبک
ترجمة
الهی قمشهای: قسم به آسمان(علم رسالت) که در آن راههای بسیاری
است.
معنای
واقعی آیة: سوگند به آسمان دارای راهها(ذاریات: 7)
روشنگری:
خداوند
با آوردن «حبک» میخواهد به ما بگوید که: ‹راه› در این آیه، نه به معنای
سبیل، طریق، صراط، نهج، و… است، بلکه
تنها ‹حبک›؛ که من از آوردن این واژه نظری دارم برای اهلش.
باز هم تکرارمیکنیم چون جهانبینی آن مرحوم بهگونهای
است که کاربرد قرآن را تنها برای آخرت میداند، و به راهنماییهای ‹علمی› و
بهرههای ‹مادی› آن معتقدنیست، همة آیهها را دیگرگونه ترجمهمیکند. ایشان با
افزودن ‹علم رسالت› بر کلام خداوند، نه تنها کلام خدا را محدودکردهاست، بلکه
جلو دید خوانندگان را نیز برای بهرهبرداریهای علمی از این آیه گرفتهاست.
در مورد این آیه بهگونهای گسترده، در گفتار ‹شکل
کیهان در قرآن› سخنگفتهایم و نیازی به بازگویی آنها در اینجا نیست. تنها
لازم است یاداوریشود نگارنده نمیداند این عبارت را ایشان از کجا آوردهاست؛
و چون تصورمیکردم آن مرحوم روایتی را در این زمینه دیدهاند، به ترجمة آقای
خرمشاهی، که ایشان معمولاً روایتها را با کوششها و پژوهشهای بسیار،
گرداوری کردهاند، بازگشتکردم. ولی در تمام روایتهای جورواجوری که آمدهبود،
چنین روایتی را ندیدم.
تجربههای قرآنپژوهی میگوید: «خداوند شاهکارهای
علمی خود را در آیههای کوتاه و با سوگندهایش برای ما بازگومیکند». دریغ است
که این آیههای اعجازآمیز را با ندانمکاریهای خود بیاثر و ناکارا کنیم.
34- کمگذاری
و دگرگونی در ترجمه
و سخر
لکم ما فیالسموات و ما فیالارض جمیعاً منه(جاثیه: 13)
ترجمة
الهی قمشهای: و آنچه در زمین و آسمانها بود، تمام را مسخر شما
گردانید
ترجمة
واژگانی: و مسخرشماکرد، آنچه در آسمانها و آنچه در زمین
است، همگی از اوست.
1ـ معلوم
نیست چرا جای آسمان و زمین را در ترجمه عوضکردهاست. شاید به این دلیل که
ایشان تصورکرده، خداوند روی ترتیب واژهها حسابی بازنکرده، و پسوپیشکردن
آنها چندان تفاوتی ندارد.
2ـ وقتی
که خداوند در این آیه نه بهمانند دیگر آیات دو بار ‹ما› را بهکارمیبرد،
نباید آن را از چشم و قلم بیندازیم، ممکن است اکنون ما چراییاش را ندانیم ولی
بعدها مشخصشود. پس بهتر است کاری نکنیم که بعدها پشیمانی بارآورد. چرا عاقل
کند کاری که باز آرد پشیمانی!؟
3ـ
یکی از دلیلهای این چرایی، این است که ‹سمواتوالارض› در قرآن معنای ‹کیهان›
را میدهد و خداوند خواسته است، در این آیه آنها را از هم جداکند و مشخصاً
بگوید آنچه که در همین زمین شما و آنچه که در آسمانهاست را برای شما
مسخرکردیم.
4ـ یک
دلیل دیگر این است که سورهای که این آیه در آن است، جزء آن دسته از سورههایی
است که آنها را ‹حوامیم› یعنی ‹حم›دار نامیدهاند. و برپایة پژوهشهای قرآنشناسان
مصری(مانند عبدالله نوفل) که پیرامون حسابوکتاب ریاضی واژگان قرآن، چهلسال
پیش با رایانه کارکردهاند، یکی از رازهای حروف مقطعة قرآن را این دانستهاند
که این حروف، نشان از فراوانی همان حروف در آن سوره با حسابی دقیق است؛ و
غالباً مضربی از عدد 19 را تشکیلمیدهند. بنابراین خداوند برای تکمیل این نظر
دو بار ‹ما› را که دارای ‹میم› است بهکاربردهاست. هنگامی بر این نظر میتوان
تأکیدداشت که میبینیم در سورة ‹ص› به دستور الهی ‹بسطه› به شکل ‹بصطه› نوشتهشده،
تا این حساب در آن سوره نیز درست دراید.
5ـ شاید
باز هم دلیلهای دیگری برای این کار خدایی بیابیم. بنابراین بازهم میگوییم که
کلام خدا را با تصورات خود دگرگونه نکنیم؛ و در ترجمههای خود، هیچ واو
و همزه و نقطه و علامتش را نادیدهنگیریم. که اگر چنین کنیم، هم به خود و هم
به قرآنکریم جفاکردهایم؛ همانگونه که در ابتدا آمد: امانتدار و
نگاهدارندة قرآن کسیاست که از حد آن درنگذرد و چیزی از آن فرونگذارد.
6ـ معلوم
نیست چرا باز هم فعل ماضی بهکاربرده و ‹آنچه در… است› را
‹بود› ترجمهکرده. یعنی در یک زمانی این کار را خداوند انجامداده و آنچه
بعدها آفریده، آنها را دیگر مسخر ما نکردهاست؟
7ـ عبارت
‹جمیعاً منه› را هم ترجمه نکرده، لابد اضافه بوده و لزومی بر ترجمة آن ندیدهاست!!
8ـ این
عبارت دو معنا دارد. یکی اینکه همة آنچه خدا آفریده از آن اوست، و
دیگر اینکه همة این کارها نیز از جانب اوست که همة آفریدهها را مسخر
شما کردهاست.
35- گسترش
کیهان و نقش جفتها در تعادل آن
والسماء
بنیناها باید و انا لموسعون والارض فرشناها فنعمالماهدون و من کل شیء خلقناالزوجین
لعلکم تذکرون(ذاریات: 47 تا 49)
ترجمة
الهی قمشهای: و کاخ آسمان (رفیع) را ما بقدرت خود برافراشتیم و
مائیم که برهر کار عالم مقتدریم و زمین را بگستردیم و چه نیکو مهدی بگستردیم و
از هرچیزی دو نوع (نر و ماده) بیافریدیم تا مگر متذکر حکمت خدا شوید
چه بلایی بر سر این آیهها آمده!! آیة اول،
دربردارندة یک نظریة کیهانشناسی پیرامون ‹گسترش کیهان› است، که در قرن بیستم،
سالها مورد گفتوگوی کیهانشناسان برای یافتن حقیقت بود؛ بیآنکه بدانند قرنها
پیش، قرآن اظهارداشتهبود.
پیرامون این موضوع، زیر همین عنوان و نیز زیر عنوان
‹مهبانگ در قرآن› در کتاب ‹هستیشناسی در مکتب قرآن› بهگونهای گسترده گفتوگوشدهاست.
در اینجا تنها به نکتههایی از این ترجمه میپردازیم:
ـ بهجای
‹کیهان› ساده و پرمعنا، ‹کاخ آسمان(رفیع)› نامفهوم را آورده.
ـ بنیاننهادیم
را برافراشتیم ترجمهکرده.
ـ ‹انا
لموسعون› را که معنای ‹همواره آن را گسترش میدهیم› میدهد، و نکتة کلیدی آیه
در آن است، ‹بر هر کار عالم مقتدریم› جفتوجورکرده.
فنعمالماهدون(چه
نیکو گسترندگانیم) را ‹چه نیکو مهدی بگستردیم› جایگزینش کرده.
ـ
‹زوجین› را که معنای ‹دو جفت› بهطور کلی میدهد، محدود و معطوف به ‹دو نوع›
نرومادة انسان و حیوان کردهاست.
دو جفت، در ‹زیستشناسی› معنای نروماده
میدهد؛ در ‹فیزیک›، معنای قطب مثبت و منفی(مثل آهنربا)، در ‹فیزیک ذرات›،
معنای مادّه و ضدمادّه، بار مثبت و منفی(مثل پروتون و الکترون) را میدهد؛ در
‹هواشناسی›، ابر مثبت و منفی که از برخورد آنها رعدوبرق بهوجودمیآید، و در
دیگر دانشها معناهای دیگری.
خداوند در آیه زیر بر جفتبودن همة آفریدهها، باز
هم تأکیدکرده و نکتهای در ‹مکانیک› را نیز پشتبند آیه کردهاست. خداوند هم
همهچیز را جفت آفریده و هم بیان و تأکید میکند که چنین است؛ تا هم به ما
بگوید مبنای عالم بر هماهنگی و تعادل است؛ (زیرا هنگامی که اجزای هر آفریدهای
جفت باشد، در آن هماهنگی ایجادمیشود.) و هم بگوید تنها چیزی که جفت و جزء
ندارد خودم هستم، که آفریده نیستم:
والذی خلقالازواج کلها و جعل لکم منالفلک والانعام ماترکبون لتستووا علی
ظهوره ثم تذکّروا نعمه ربکم اذااستویتم علیه و تقولوا سبحانالذی سخّرلنا هذا
وماکنا له مقرنین و انّا الی ربنا لمنقلبون و جعلوا له من عباده جزاً
ان الانسان لکفور مبین(زخرف: 15ـ 12)
درست است که فلک یعنی کشتی، ولی ما کشتی فضائی هم
داریم؛ و درست است که انعام یعنی چهارپا، ولی تمام اتومبیلها نیز چهارپایند.
حتا اگر دقتکردهباشید متوجه میشوید که چهارپایان دوبهدو پاهایشان را حرکتمیدهند.
(یعنی نقش جفت در تعادل) پس خداوند در اینجا مسائل مکانیک را نیز برای ایجاد
تعادل(لتستووا علیه) یاداورشده. و در شأن او نیست که سخن ناقصی را بیان دارد و
اشارهای به سفینههای فضائی نکند؛ و نامگذاری و یاداوری او محدود به وسایل
آبی و خاکی شود؛ حتی ترن و تراموا نیز ‹فلک› تلقی میشوند.
پس خداوند هروسیلهای را(چه طبیعی و چه صنعتی) که
ایجاد تعادلش بر مبنای جفتبودن نیست، ‹فلک› نامگذاری کرده؛ و هر وسیلهای را
که ایجاد تعادلش بر مبنای جفتبودن پایههایش باشد، ‹انعام› تلقیکردهاست.
کشتی، چه آبی و چه فضائی، تعادل خود را با نیروی
مکانیکی از نوع دیگری تأمینمیکنند، اما چهارپایان حیوانی و صنعتی با جفتبودن
‹پا› یا پایههایشان این تعادل را برقرارمیکنند. دو چرخه نیز چون چرخهایش
جفت است و به وسیله فعالیت دو پا حرکت میکند آن هم متعادل است. بالهای هواپیما
نیز همانند پرندگان طبیعی جفت هستند.
به همین دلیل است که ورزش و شغلی برای سرگرمی مردم
ایجادشده، بهنام ‹اکروباسی›؛ زیرا آکروباتها تعادل خود را با نیروهای دیگری
بهدستمیآورند که دیگران نمیتوانند؛ و کارشان جالبمیشود.
آیهای دیگر در زمینة ‹زوج بودن› آفریدهها، ولی
این بار تنها از آنچه که از زمین است سخن گفته و نه تمام آفرینش:
اولم
یروا الیالارض کم انبتنا فیها من کل زوج کریم ان فی ذلک لایه و ماکان اکثرهم
مؤمنین و ان ربک لهوالعزیزالرحیم(شعرء: 7، 8، 9)
ترجمة
واژگانی: آیا هرگز نمینگرند بهسوی زمین چهاندازه
رویانیدیم در آن از هر جفت ارزشمندی؟ همانا در آن(زوجبودنها) حتماً نشانهای
است و نیستند بیشترشان گروندگان؛ و همانا پروردگارت هموست بسیار گرانقدر
بسیار مهربان.
ترجمة
الهیقمشهای: آیا در زمین بدیدة عبرت نظرنکردند که ما چه انواع
گوناگون از نبات پرسود از آن برویانیدیم در اینکار آیت خدا آشکار است و باز
اکثر اینان بخدا ایمان نمیآرند و همانا پروردگار تو بسیار مقتدر و مهربان است.
ـ کلام
خداوند بسیاردقیق است؛ ولی آن مرحوم آیهها را بسیار کلی ترجمهکردهاست.
ـ زوج
را از قلم انداخته و بهجای آن انواع گوناگون قراردادهاست.
ـ انبت
را گیاه ترجمهکرده که در اینجا اولاً واژة بهکاررفته اسم نیست بلکه فعل است؛
ثانیاً رویانیدیم در این آیه تنها به گیاهان محدود نمیشود، و منظور خداوند
همة چیزهایی است که جفت جفت از زمین برمیآیند؛ چنانکه در آیات دیگری داریم نبات
کل شیء(انعام: 99) یا به انسان میگوید: ‹انبتکم منالارض نباتاً›(نوح:
17) و یا پیرامون حضرت مریم(ع) میفرماید و انبتها نباتاً حسناً(آل
عمران: 37)
ـ عزیز
را که معنی گرانقدر میدهد، مقتدر، یا توانا ترجمه کردهاست.
36- رو
دست نمیخوریم
نحن
قدّرنا بینکمالموت و ما نحن بمسبوقین(60) علی ان نبدلامثالکم و
ننشئکم فی ما لاتعلمون(واقعه:61)
ترجمة
الهی قمشهای: ما مرگ را بر همة خلق (باختلاف سن) مقدر ساختیم و
هیچکس بر قدرت ما سبق نتواند برد(60) اگر بخواهیم هم شما را فانی کرده و خلقی
دیگر مثل شما بیافرینیم و شما را بصورتی (در جهانی دیگر) که اکنون از آن
بیخبرید برمی انگیزیم (61)
یاداوری: میان
آیة 60 و 61 ‹لا› وجوددارد. ‹لا› در میان ‹نشانههای وقف›، نشانة ممنوع بودن
وقف است و نباید این دو آیه را جدا از یکدیگر خواند، و از همه مهمتر، ترجمه
و تفسیر کرد؛ بدین دلیل که معنای دو آیه دگرگون میشود. در این ترجمه این
قاعده رعایتنشدهاست.
ترجمة
واژگانی: ما مقدرکردیم میان شما مرگ را و نیستیم ما رودستخورده
بر اینکه بدلکنیم مانندگان شما را و نشو و نما دهیم شما را در آنچه نمیدانید.
با برابرگذاری این دو ترجمه، بسیاری چیزها روشنمیشود و نیازی نیست که
بگوییم تا چه اندازه کلام خداوند دگرگونشدهاست.
37- مواقعالنّجوم
فلا اقسم
بمواقعالنّجوم و انه لقسم لو تعلمون عظیم(واقعه: 75 و 76)
ترجمة
الهیقمشهای: سوگند بموقع نزول ستارگان(یا آیات کریمة قرآن)
یک نگاهی به آیه بیندازید؛ و نگاهی دیگر به ترجمه.
وا اسفا! چه بلایی بر سر آیات قرآن آمده؟!
اگر بخواهیم مثالی برای دیگرگونگی این آیه(اینکه چه
بوده، و چه شدهاست) بیاوریم، این است که یک ‹شیر نیرومند و با یالوکوپال› را
به صورت ‹یک موش آبکشیده› ترسیمکنیم.
این دو آیه، بسیار محکم و پرصلابتند؛ بویژه بهگونهای
که خداوند برای آنها سوگندیادکرده(فلااقسم). همانگونه که پیش از این نیز آمد،
سوگندهای خداوند بسیار ارزشمند و کارساز و مهمّند.
بیشک، خداوند منّان، نکتههای مهمی را در ضمن آنها
به ما یاداوریمیکند. هرچند بههیچروی نمیتوان چنین آیههایی را بهخوبی
ترجمه کرد و مفهوم آنها را به زبانی دیگر برگرداند، ولی برای اینکه کمی با این
آیه آشناشویم، با کمال درماندگی مینویسیم:
پس سوگند
به جایگاههای ستارگان(و جایگیری آنها نسبت بهیکدیگر)، و همانا که این سوگند
اگر بدانید(که سخت است درککنید) بسیار باشکوهوعظمت است.
امروزه جایگاه ستارگان در دانش کیهانشناسی و نجوم
بر کسی پوشیده نیست و خداوند خواسته است با این دو آیه، چنین امر مهمی را به
ما گوشزدکند. برای فهم سوگند قرآن به جایگاههای ستارگان (فلااقسم بمواقعالنجوم)
کافی است که نوشتة زیر را با دقت بخوانید و بدانید که تنها با پیشرفت دانش
بشری است که آیات قرآنکریم بهدرستی تفسیرمیشوند:
«رقابت
میان اخترشناسان بالاگرفتهاست. در طول شب، گروههای مختلف در سرمای طاقتفرسای
بیابان مرتفع شیلی و ارتقاعات خالی از اکسیژن آتشفشانهای هاوایی بیدارمیمانند
تا از تصاویر تلسکوپهای فضائی هابل و اسپیتزر سردربیاورند و کنفرانسهای خبری
یکدیگر را تحت تأثیر قراردهند».
«همة این کارها برای جستوجوی کوچکترین و کمنورترین ذرات آفرینش است که امکان
دارد در معمولترین ذرات غباری به دور باغ متنوع ستارگان در گردش باشند. در
اینجا در محیط آرام و ملالآور کهکشان راه شیری، به دور از فورانهای مهلک
ذرات پرانرژی، انبوه شهابسنگهای قاتل و سیاهچالههای گرسنه است که ما باید
برای یافتن حیات احتمالی و اقامتگاههای قابل سکونت، فرصت را مغتنم بشماریم.
این مهیجترین و شگفتآورترین پدیدة تاریخ علم، یکی از معدود نتایج اخترشناسی
است که به فراتر از علم هم سرایتمیکند و دیدگاه ما را دربارة
جایگاهمان به عنوان مستأجران این اقامتگاه شگفت ستارگان، تحت تأثیر قرارمیدهد».
(شرق:
16/5/84 ـ ترجمة مقالة دنیس اوربای، نیویورکتایمز: 19/7/2005)
ولی آن مرحوم حتی ‹موقع› را به عنوان ‹موقعیت› و ‹جایگاه› و مانند مترجم مطلب
بالا، ‹اقامتگاه› ترجمهنکرده، بلکه مانند عوام به معنی ‹وقت› و ‹هنگام›
گرفتهاست: مثلاً: موقع یا هنگام نماز ظهر. واژة ‹موقع› به این معنی در عربی
وجود ندارد و در اصل این مفهوم از ‹موقع› را فارسها درستکردهاند.
آن مرحوم مینویسد: ‹هنگام فروریزی یا نزول
ستارگان›!! مگر ستارگان فرومیریزند یا پایینمیآیند؟ و مگر هرگاه فروبریزند
ارزشمندمیشوند که خداوند برای آنها سوگندیادکند؟ خداوند در سورة تکویر تنها
سخن از سرنگونی خورشید در آغاز رستاخیز بهمیانمیآورد، بیآنکه برای آن
سوگندیادکند. سوگندهای خداوند به منظور نشاندادن اهمیت چیزی برای همین
دنیاست، برای دنیای پس از مرگ، سوگندی لازم نیست. و اصولاً در قرآنکریم
سوگند، برای ‹تهدید› نیست، برای ‹تنبیه›(آگاهیدادن) است.
از این
گذشته، همة این دو آیه برای چه بود؟ پیش از این دو آیه، آیة فسبح باسم ربکالعظیم،
و آیة پس از آنها، انه لقرآن کریم است؛ دو آیة بسیار مهم و پایهای
قرآن. پس از آن، توصیف این کتاب عظیم و کریم است که متأسفانه بدانگونه که
دیدید از آن یادشد؛ درصورتیکه ‹این دو آیه› پلی است میان ‹آن دو آیه›! جلّالخالق!
38- داعی
رستاخیز
فتول
عنهم یوم یدعالدّاع الی شیء نکر(قمر: 6)
الهی
قمشهای: پس ای رسول روی از کافران بگردان تا روزی که ندا کننده ای خلق
را بعالمی حیرتآور و قیامتی هول انگیز دعوت کند
ایشان با افزودن ‹تا› که در آیه نیست، معنای آیه را کاملاً تغییرداده. آیه
چنین معنیمیدهد: روبگردان از آنها روزی که دعوتکننده(اسرافیل)، بهسوی
چیز ناشناختهای دعوتمیکند. مشخص است که دیگر شاخوبرگهای افزودهشده
به آیه همه اضافی است.
از این جهت در کمانه ‹اسرافیل› را آوردیم که خداوند
آن را معرفه(‹ال›دار) معرفیکردهاست؛ و این درحالی است که ایشان آن را نکره
ترجمهکرده: دعوتکنندهای.
از این آیه معلوم میشود که در آغاز رستاخیز، رسول
اکرم از مؤمنین استقبالمیکند، ولی از کافران روی برمیگرداند. و چون مؤمنین
استقبالمیشوند، از آن ناشناخته کمتر واهمه دارند.
39- اندازهگذاری
خداوند
انّا کل
شیء خلقناه بقدر(قمر: 49)
الهی
قمشهای: ما هرچه آفریدیم باندازه آفریدیم
ترجمة
واژگانی: ما هرچیزی را آفریدم آن را بهاندازه.
آنگونه که ایشان ترجمهکرده موضوع اندازهگذاری تنها به کلیت و شمار آفریدهها
برمیگردد؛ ولی آنگونه که در آیه آمده، خداوند خود چیزها را نیز در نظر
داشته. یعنی اندازهگذاری در نفس آفریدهها؛ و سپس، بهاندازهای که آن آفریده
ها لازم بودهاند، در طبیعت ایجادشدهاند.
برای آگاهی بیشتر به گفتار ‹مراحل ششگانة آفرینش› بازگشتشود.
40- همهچیز
پیش بینی شده
مااصاب
من مصیبه فیالارض و لا فیانفسکم الاّ فی کتاب من قبل ان نبرأها (حدید:
22)
ترجمة
الهی قمشهای: هررنج و مصیبتی که در زمین (از قحطی و آفت و فقر و
ستم) یا از نفس خویش بشما رسد همه در کتاب (لوح محفوظ) پیش از آنکه در دنیا
ایجادکنیم ثبت است
ترجمة
واژگانی: پیشامدنمیکند هیچ مصیبتی در زمین و نه در جانهایتان
مگر در کتابی است، از پیش که ایجادشکنیم.
دو ترجمه را چندبار با یکدیگر برابرگذاریکنید تا متوجهشوید تا چه اندازه با
یکدیگر متفاوتند. برخی واژهها را بهروشنی جابهجا ترجمهکرده؛ مانند: فی = از
41- ستیزه
با خدا و رسول؟
انّ
الذّین یحادّون الله و رسوله کبتوا کما کبت الذّین من قبلهم(مجادله:
5)
ترجمه
الهی قمشهای: آنانکه با خدا و رسول سخت مخالفت می کنند آنها هم
مانند کافران پیش برو در (آتش عذاب) افتند. ظاهراً یک اشتباه چاپی هم رخداده
و ‹از خود› پس از ‹پیش› لازم است.
ترجمة
واژگانی: همانا کسانی که تندخویی و ستیزهجویی میکنند خدا
و رسولش را، بهخواری و زبونی افکندهمیشوند، چنانکه بهخواری افکندهشدند
آنانکه پیش از آنها بودند.
موضوع
این است که خداوند اشارهای به عذاب قیامت در این بخش از آیه نکرده و اگر میکرد
بیمعنا مینمود، زیرا هنوز قیامتی و آتشی برپانشده که پیشینیان کافران در آتش
درافتادهباشند؛ گذشته از اینکه سخن از دنیاست و نه آخرت.
42- معنای
‹طاغیه›
فاما
ثمود فاهلکوا بالطّاغیه(الحاقه: 5)
ترجمه:
اما قوم ثمودبکیفر کفر وطغیان هلاک شدند
ترجمة
درست: پس اما ‹ثمود›، پس هلاکشدند، بهوسیلة طاغیه(انفجاری طغیانگر و برقآسا).
با اینکه در آیة بعد نیز خداوند نام وسیلهای را
برده که با آن، قوم ستمگر و خداناشناس ‹عاد› را ازبینبرده و این موضوع را
توضیح دادهاست، باز هم مترجم، این آیه را با سرهمبندی و نابجا ترجمهکردهاست.
43- معنای
‹نبات›
والله
انبتکم منالارض نباتاً(نوح: 17)
ترجمه
الهی قمشهای: و خدا شما را مانند نباتات (مختلف) از زمین برویانید.
ترجمة
درست: و خداوند رویانید شما را از زمین رویانیدنی. زیرا معنای ‹نبت› رویانیدن
و رشددادن است؛ چنانکه دربارة حضرت مریم(ع) فرمود: و انبتها نباتاً حسناً و
کفّلها زکریّا (آل عمران: 37) یعنی ‹و (خداوند)رشد داد او را رشد نیکویی›.
44- لترکبن
طبقاً عن طبق
فلا اقسم
بالشّفق والّیل و ما وسق والقمر اذااتّسق لترکبن طبقاً عن طبق
ترجمه
الهی قمشهای: چنین نیست (که خدا از فعل مخلوقش آگه نباشد) قسم بشفق و روشنی
اول غروت(هنگام نماز مغرب) قسم بشب (تار) و آنچه در او گرد آمده. و قسم بماه
(تابان) هنگامیکه تمام فروزان شود قسم باین امر که شما احوال گوناگون و حوادث
رنگارنگ (از نخستین خلقت تا مرگ و برزخ و ورود ببهشت و دوزخ خواهید یافت که
همه بامر خداست) (انشقاق: 16 تا 19)
پیش از این گفتهایم که هرگاه خداوند با «فلا اقسم … »
سوگندیادکند، موضوع بسیار مهمی را میخواهد به ما گوشزدکند. بنابراین، بیشک،
این آیهها نیز مطلبهای مهمی را دربردارند. چنین به نظرمیرسد که موضوع آنها
به دانش کیهانشناسی بازمیگردد؛ ولی هنوز یافتههای انسانی به این قلة بلند
نرسیدهاست.
نگارنده در اینجا اعتراف میکند که از ترجمة درست این آیهها ناتوان است، ولی
ترجمهای را که آن مرحوم برای آیة نوزدهم آورده، بسیار بافتگی و ساختگی است، و
چیزی از آن به آیه نمیماند.
45- خداوند
هر خلافکاری را گمراه نمیکند
روزی از
تلویزیون قرائت آیة 125 سورة انعام همراه با ترجمة زیرنویس آن پخشمیشد که
ظاهراً از ترجمهای غیر از ترجمة مرحوم الهی قمشهای بود:
«فمن
یردالله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقاً حرجاً
کانما یصعد فیالسّماء کذلک یجعلالله الرجس علیالذین لایؤمنون»
در ترجمه
آمدهبود: «و هرکه را که خدا بخواهد ‹به دلیل اعمال خلافش› گمراهکند»،
که ‹به دلیل اعمال خلافش› اضافهشده، و این تحریف کلام الهیاست چرا که خداوند
در آخر آیه، خود دلیل را آورده: « بدین ترتیب خداوند قرارمیدهد رجس را بر
کسانی که ایمان نمیآورند».
بنابراین،
عبارت افزودهشده، خود تهمتی است بر خداوند؛ زیرا خداوند هیچگاه نگفتهاست
اگر کسی اعمال خلافی داشتهباشد من او را گمراهمیکنم؛ بلکه در بسیاری آیات
میفرماید اعمال خلاف و خطاهای مردم را میبخشم؛ و بسیار اتفاقافتاده که توبة
خلافکاران بزرگ روزگار را بخشیدهاست. نمونة آن ‹فضیلبنعیاض› است. زیرا
اعمال خلاف ممکن است از روی ناآگاهی باشد، ولی کسانی که ‹ایماننمیآورند› و
یا ‹نمیخواهند› ایمان بیاورند، دیگر از روی ناآگاهی نیست، و خداوند چنین
افرادی را هدایت نخواهدکرد؛ و اینجاست که ترجمه، خود ‹خلاف› بزرگی را دچارشدهاست؛
و مترجم آن، اگر زنده باشد باید که توبه کند.
1385 ـ
احمد شماعزاده
|