عروج انسان به ژرفای کیهان
یا
عروج جسمانی پیامبر اکرم(ص)
احمد شمّاع زاده
«در سال 1930 اینشتین و همکارش ‹روسن› نشاندادند که یک سیاهچاله میتواند جهان ما را به جهان دیگری که کاملاً با جهان ما متفاوت است، متصلکند. در واقع، هنگامی که وارد سیاهچاله میشویم، به تونلی قیفمانند با فضا- زمانی بسیار پیچیده واردمیشویم، که در انتهای آن، تونل دیگری قراردارد که مثل تصویر آینهای آن است، و سر دیگر تونل دوم ما را به همان جهان دیگری متصلمیکند. این تونل که در ابتدا نام پل اینشتین ـ روسن بر آن نهادهشدهبود، بعدها ‹کرمچاله› نامگرفت».
«سیاهچاله همچنین میتواند دهانههای راهرویی باشند که یک نقطه از فضا ـ زمان در جهان خودمان را به نقطهای با فضا ـ زمان متفاوت در همین جهان متصلکنند… سادهترین سیاهچالهها، سیاهچالههایی هستند که چرخش و بار الکتریکی ندارند؛ و به افتخار اخترشناسی آلمانی که به توصیف هندسه این گونه سیاهچالهها پرداختهاست، شوارتز شیلد نامیدهشدهاند».(1)
مقاله زیر نیز گویای دیدگاهی است که جهان ما میتواند یا جهانهای دیگری در ارتباط قرارگیرد:
«سیاهچالهها ممکن است از راه تونلهایی در ‹فضا- زمان› راهی به کائنات(جهانهای دیگر) به روی ما بگشایند. به اعتقاد ‹اوموس اوری› از مؤسسة تکنولوژی کالیفرنیا پیشرفت در فیزیک کوانتم، زمینه تونلزدن و عبور از سطح پیرامون یک سیاهچاله و پاگذاشتن در قلمرو دیگری از فضا و زمان را میسرساختهاست. فیزیکدانان پنجاهسال است که میدانند شرح و تعریف ریاضی از یک سیاهچاله در فضای معمولی (فضای مسطح) در واقع سیاهچاله را به صورت نوعی تونل یا پل تصویرمیکند که دو قلمرو جدا ازهم فضای مسطح را به یکدیگر متصلمیسازد. اینشتین بعضی از محاسبات پیشگامانه را در این چارچوب انجامداد… اخیراً بعضی نظریهپردازان به بررسی احتمال وجود چنین تونلهایی در ساختار و کالبد ‹فضا ـ زمان› پرداختهاند».
«نظریههای اخیر، احتمال عبور از سد سیاهچالهها را از راه نوع دیگری از تونلزدن یعنی ‹تونل کوانتمی› مطرحمیسازند. براساس تئوری کوانتم، ذرهای مانند یک الکترون میتواند از یک سد انرژی عبورکند».
«اوری میگوید هنگامیکه ما به یک نظریه قانعکنندة کوانتمی درباره جاذبه زمین دست پیداکنیم، آن نظریه به ما خواهدگفت چگونه یک جسم مادی میتواند از سد یک سیاهچاله بگذرد و وارد قلمرو دیگر ‹فضا ـ زمان› در ورای سیاهچاله شود».
«او میگوید: بهنظرمیرسد سیاهچاله تونلی به جهان های دیگر باشد. در سال 1985 ‹کیپ ثورن›، ‹مایکل موریس› و ‹اولری یورتسور› در مؤسسة تکنولوژی کالیفرنیا در ‹پاسادنا› درمورد احتمال انجام یک سفر بینستارهای از راه ‹مارپیچها›ی فضائی بهتحقیقپرداختند. این گروه پس از حل معادلات مربوط به میدان جاذبه، به این نتیجه رسیدند که هرمارپیچی که بتوان از درون آن به چنین سفری دستزد، باید از مادة ناشناختهای تشکیلشدهباشد که خواص ویژهای مانند ‹فشار منفی› داشتهباشد. اما فیزیکدانان تاکنون نتوانستهاند به وجود چنین مادهای پیببرند».(2)
مطلب زیر نیز در این زمینه حرفهایی برای گفتن دارد:
«زمانی که ‹کارل ساگان› میخواست روشی برای سفر فضا ـ زمانی در رمان ‹تماس› بیابد، با ‹کیپ ثورن› کیهانشناس، درباره این ایده تبادلنظرکرد، که برای ممکنکردن این سفر، از سیاهچالهها استفادهکند. ثورن با این روش مخالفبود و استدلالکرد که نظریه نسبیت عمومی اینشتین امکان بهوجودآمدن تنها یک ‹سوراخ کرم› را میدهد؛ آنهم اگر تمدنی کاملاً پیشرفته موجود باشد که بتواند انرژی منفی کافی برای بازنگهداشتن این سوراخ را فراهمکند».(3)
عروج جسمانی پیامبر اکرم
با دقت و دوبارهخوانی بخشهایی از مطالب بالا که زیرخط شده اند، به نکتههایی پیمیبریم که ما را در حل مسائل و ناگفتههای دینمان نیز یاری خواهندرساند. یکی از آنها موضوع عروج جسمانی پیامبر اکرم(ص) در شب معراج است. اهل تسنن به عروج جسمانی اعتقادی ندارند. شیعه هم که اعتقاددارد، هنوز نتوانسته به مسائل پیرامون آن پاسخگوید؛ و هرگز نخواهد توانست پاسخگوید، مگر با توانایی در حل مسائل علمی آن.
نگارنده با توجه به موارد زیر:
ـ ابعاد و بزرگی کیهان و مسافتهای کیهانی بویژه آسمانهای هفتگانه،
ـ انسان بودن پیامبر اکرم؛ و برحسب برخی روایات، سایهنداشتن آن بزرگوار،
ـ این حدیث شریف، که: انالله لایجریالامور الا باسبابها (خداوند بهجریان نمیاندازد کاری را مگر با وسیله ویژهاش.)،
ـ وسیلهای که آن بزرگوار را سیرداده، ‹براق› نامیدهشده که از مادة ‹برق› است؛ و وسیلهای نوری نبوده،
همواره در این اندیشه بودم که اگر بخواهیم عروج جسمانی آن حضرت را توجیه منطقی کنیم، چارهای جز آن نداریم که بپذیریم در معراج جسمانی، شکل جسم تغییرکرده و جسم آن حضرت برای سیر در ابعاد کیهان، بهوسیلة ‹براق›، به شکل دیگری درامدهباشد. بنابراین اگر ما هم بهمانند تصویرکنندگان شمایلی که برروی جلد کتابچههای قدیمی معراجنامه، تصورکنیم ‹براق› وسیلهای همچون اسبی بالدار بوده که حضرت برآن سوارشده و به عروجپرداخته، پر بهبیراههرفتهایم و به ساحت قدسی خداوند نیز ناروا بستهایم؛ زیرا چنین چیزی هرگز با عقل و قرآن سفارشکننده به تعقل جوردرنمیآید.
گذشته از اینکه اگر از این زاویه به ‹معراج› پیامبر اکرم نگاهکنیم، آن را درحد کار جنها و شیاطین پایینآوردهایم. اینگونه اسبهای بالدار در تاریخ کهن بسیاری از تمدنها یافت میشود، و کاری متوسط است، و نه عالی همچون ‹معراج›.
معنای براق
چند واژة همقافیه با ‹براق› و معناهایشان:
شجاع = کسیکه در خود دلیری دارد. فرات = آبی که در خود گوارایی دارد.
خمار = چیزی که در خود مستی دارد. فقاع = چیزیکه در خود سرخیدارد.
اجاج = چیزی که در خود تلخی دارد. رخام = چیزی که در خود نرمی دارد.
پس، ‹براق› یعنی چیزی یا وسیلهای که در خود برق دارد.
بدین ترتیب، براق باید همان مارپیچی باشد که میتوان با سرعت ‹برق› و ‹الکترون› و با معیارهای کوانتمی از درون آن به سفری کیهانی دستزد، و دانشمندان درباره چنین وسیله کیهانپیمایی گفتهاند: «باید از مادّه ناشناخته، با خواصّ ویژهای تشکیلشدهباشد که ما هنوز به آن دستنیافتهایم».
نکتههای مهمی که در نظرهای دانشمندان آمد:
ـ پس از افق رویداد، همهچیز بههممیریزد. مکان چندبعدی، همه بعدهای خود را از دست میدهد؛ یا یکبعدی میشود. زمان چندبعدی میشود و شما میتوانید به اطراف زمان سفرکنید. و حتا به گذشته بروید. در درون افق رویداد، حتا ریاضیات و منطق بههممیریزد.
ـ بر اساس نظریه کوانتم، ذرهای مانند یک الکترون میتواند از یک ‹سدّ انرژی› بگذرد… و هنگامیکه ما به یک نظریه قانعکننده کوانتمی درباره جاذبه زمین دست پیداکنیم، آن نظریه به ما خواهدگفت چگونه یک جسم مادی میتواند از سدّ یک سیاهچاله بگذرد و وارد قلمرو دیگر فضا ـ زمان در ورای سیاهچاله شود.
از سوی دیگر هاوکینگ معتقد است «با ترکیب نظریههای ‹نسبیت اینشتین› و ‹مکانیک کوانتمی›، یک امکان تئوریک برای مسافرت در زمان بهوجودمیآید». مفهوم فیزیکی و فلسفی زمان موضوعی است که در طول تاریخ، توجه اندیشمندان را در شرق و غرب جهان بهخودجلبکرده و آنان را برای یافتن پاسخ بهتکاپوانداختهاست.(4)
این نظرها باید درست باشند زیرا:
ـ درصورتیکه عروج جسمانی، کوانتمی نباشد، حتی اگر نوری باشد. هنگامی که از سد انرژی سیاهچاله و گرانش یا جاذبة عجیب آن بگذرد، همانند روح، دیگر بازگشتی نخواهدداشت؛ درصورتیکه حضرت به این جهان بازگشتهاست.
ـ عالم غیب یا جهان ناپیدا، با معیارهای کوانتمی مناسبت بیشتری دارد تا با معیارهای نوری و فیزیک نسبیتی.
ـ اینکه در روایات آمده جبرئیل(ع) در نیمه راه به پیامبر اکرم گفته تا اینجا را آمدهام و دیگر نمیتوانم همراهیات کنم؛ حقیقت دارد؛ زیرا جبرئیل که از جنس نور است، تنها میتواند سرعتی درحد سرعت نور داشتهباشد؛ و نمیتواند دارای سرعتهای کوانتمی و الکترونی باشد.
بنابراین، ویژگیهای منحصربهفردی که پیامبر اکرم از نظر جسم، (احتمالاُ سایهنداشتن) مقام (انسان کامل) و شرافت (اشرف آفریدگان) داشتهاست، شایستگی آن را یافتهاست که به «جایگاه» منحصربهفرد «قاب قوسین او ادنی» راهیابد، چنانکه فرمود:
وهو بالافقالاعلیثم دنا فتدلّیفکان قاب قوسیناو ادنیفاوحیالی عبده مااوحی(نجم:7ـ 10)
ترجمه: و او در بالاترین افق (مرحله ـ جایگاه) است؛ سپس پایینآمد. پس فروتنیکرد، از بالا به پایین آمد و نزدیکشد. (همه اینها معنای ‹تدلّی› است.) پس بهاندازهای به یکدیگر نزدیک شدند که فاصله آنها حدفاصل دو کمانه پشت به هم شد و بلکه کمتر. پس وحیکرد (در گوشش چیزی گفت؛ بدون واسطه جبرئیل، برای اولین و آخرین بار ـ وه که چه لحظهاه بودهاست آن لحظه!! و چه لذتی بردهاست آن قطب هستی!!) به سوی بندهاش (آری بندهاش: یعنی حتا رسول اکرم با آن مقام و منزلت که به خدا رسیده، باز در مقام بندگی خداوند درجامیزند و سر سوزنی از خداگونگی و کارهایشدن در دستگاه آفرینش به او نمیرسد!!) آنچه را که به او وحیکرد. (دیگر کسی نباید بپرسد که وحی چه بود، که این از اسرار هستی است. زیرا آنقدر مهم است که بیواسطه و در والاترین جایگاه هستی بیانشده و هیچکس حتا امین همیشگی یعنی جبرئیل نیز نباید بداند؛ و این است معنای اشرف آفریدگان بودن!!)
پنبة وسواس بیرونکـن زگـوش تا بهگوشت آید از گردون خـروش
پس محل وحی گردد گوش جان وحـی چبود؟ گفـتن از حس نهان
مراحل معراج
با توجه به مطالبی که آمد، مراحل معراج رسول اکرم به قرار زیر است:
از مسجدالحرام به مسجدالاقصی
از مسجدالاقصی تا جایی که جبرئیل او را همراهی کرد.
از آنجا که حضرت به تنهایی به سفر فضائی ادامهداد؛ تا سدرهالمنتهی که او هم نتوانست برود.
آنجا ماند تا خداوند نزول اجلالکرد و قاب قوسین و ادنی صورت گرفت.
جالب توجه است که بدانیم این شرح معراج رسول اکرم در سورهای آمده که خداوند در آیة اول آن، با سه واژه و سوگندخوردن، اهمیت و چگونگی تبدیل یک ستاره به دری از درهای آسمان(سیاهچاله) را به ما گوشزدکرد. همان دری که با بازشدن یکی از آنها، حضرت رسول اکرم عروجکرده، و همان دری که خداوند گفت ‹اگر یکی از آنها را بر روی مردم میگشودیم، پس، همواره در آن بالامیرفتند و میگفتند: دیدگان ما بسته و چشم بندشدهایم، بلکه ما جادوشدگانیم›. پس میبینیم که این آیات بهیکدیگرپیوستهاند؛ و روابطی منطقی میان آنها حاکم است.
نکته جالب دیگری که از این بحث بهدستمیآید، این است که در این روند، نظر اهل تسنن نیز ردمیشود؛ زیرا اهل تسنن چون ابعاد کیهان را نمیشناختهاند، تصورکردهاند با اعلام روحانیبودن معراج پیامبر اکرم، از زیر بار مسائل آن رهایی مییابند؛ درصورتیکه با شکوفایی علوم کیهانشناسی، مسأله بر آنها سختتر شدهاست؛ زیرا حتّا ‹روح› که از جنس ‹نور› است، نمیتواند در مدت چند ساعت آسمانهای هفتگانه را طیکند. روح بیشترین سرعتی را که میتواند بپیماید، همان است که جبرئیل پیموده (البته باز هم به احتمال از طریق کرمچاله ها و نه به گونهای عادّی)، و بازهم از همراهی با حضرت بازماندهاست. یعنی سیصد هزارکیلومتر در ثانیه، که فصلمشترک سرعت ملائکه و روح است. به همین دلیل نزول ‹ملائکه› و ‹روح› در فرهنگ قرآن، معمولاً باهم است؛ چون از یک جنس و سنخ هستند؛ یعنی هردو نوری اند، و کوانتمی نیستند.
این موضوع را از آیه 5 سوره سجده نیز میتوان دریافت. خداوند در این آیه میفرماید که انجام رفتوبرگشت یک کار کیهانی، (که معمولاً انجام اینگونه امور با جبرئیل است) هزار سال زمینی طول میکشد؛ و با توجه به آیه پس از آن میخواهد بگوید که دانای ریزهکاریهای دو بخش کیهان، یعنی جهانهای ‹پیدا› و ‹پنهان› هم اوست؛ که ‹عزیز› است و ‹رحیم› است؛ و در مشکلات و پیچیدگیها، از او و کلام او یاری بجویید.
بازگشتها:
1ـ مجله نجوم ـ شهریور 84
2- ماهنامة فضا ـ دی و بهمن 1370ـ مقالة تونلی به جهان دیگر
3 ـ روزنامة شرق، 16/10/83
4ـ تاریخچة زمان ـ هاوکینگ – صفحة ده(مقدمه) و نیز میتوان به کتاب ماده، انرژی و جهان هستی ـ مبحث ‹اتّساع زمان› رجوعکرد.
سی ام تیرماه نودوهشت- احمد شمّاع زاده