ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نخستین آفریده خداوند!
(اوّل ما خلق الله)
حدیث قدسی:
انّی کنت کنزاً مخفیّاً فاحببت ان اعرف؛ فخلقت الخلق
(من گنجی پنهانی بودم. دوست داشتم تا شناخته شوم؛ پس آفرینش را آفریدم.)
این حدیث قدسی در شعر حافظ چنین آمده است:
در ازل پرتو حسنت ز تجلّی دم زد
عشق پیداشد و آتش به همه عالم زد
مصرع دوم اشارهای عارفانه به مهبانگ (انفجار بزرگ!) دارد!
خداوند رحمن و منّان، آنگاه که حز او چیزی نبود (لم یکن شیئاً مذکوراً)، ذرهای از نور وجود خود را به ظهور رسانید؛ که نور محمّد (نور ستوده شده) نام گرفت:
اول ما خلق الله «نور محمد»
و از این نور بود که افلاک زینت وجود یافتند:
لولاک لما خلقت الافلاک!
***
گذشته از آفرینش نخستین، خداوند رحمن که رحمت او فراگیر، و فیض بخشی او همیشگی، و در تمام ارکان عالم ساری و جاری است،:
در دبستان ازل، حسن تو ارشادم کرد بهر صیدم ز کرم، لطف تو امدادم کرد
نفس بدطینت من مایل هر باطل بود فیض بخشی تو از دست وی آزادم کرد
هرازچندگاهی نظری خاص، بر عالم خاک میافکند؛ و ما خاکیان را تا افلاک بالا میبرد.
چرا؟ زیرا دوست دارد که بهتر شناختهشود.
در چه زمانی چنین کند؟ آن زمان که همهجا تیره و تار شود.
با چه وسیلهای؟ بهوسیله حجّت!
حجّت کیست؟ ‹مخلوق یا آفریده ای› است که همچون ما آدمیان میخورد و میآشامد و در کوچه و بازار راهمیرود (یاکلالطعام و یمشی فیالاسواق)، ولی آفریدگار را بهتر به ما میشناساند.
مثلش چیست؟ انبیاء (پیامبران) و مرسلین (رسولان) که همه اولیاء (دوستان) اویند، ولی با داشتن این منزلت والا، باز همه فانی هستند:
کل شیء هالک الاّ وجهه
یکی از این گاهوزمانها، آنگاه بود که در لجنزاری که فرهنگ و مدنیّت به ابتذال کشیدهشدهبود، خداوند منّان، نور محمّد را تجسّم بخشید و روانه این لجنزار کرد.
محمد(ص) دورانهای تکامل جسمانی و روحانی خویش را سپری کرد؛ و آن هنگام که به چهلسالگی رسید، خداوند رحمن پیام خود را همچون بارقهای ناگهانی و قوی در شبی دیجور توسط او بر زمینیان فروتابانید. (اقرء باسم ربّک الذی خلق)
محمد(ص) رسول خداوند، و پیامآور او شد. شیوه نیک زندگی (دین) را بر زمینیان عرضه داشت؛ و با کتاب و سیره خویش دین را آموزش داد. قرآن و سیره نبوی مبنای نظر و عمل مسلمانان گردید.
او همچنانکه مانند دیگران میخورد و میآشامید، و در کوچه و بازار راهمیرفت،(وقالوا ما لهذالرّسول یاکل الطّعام و یمشی فیالاسواق- فرقان: 25) تمام رفتار و کردار و حرکات و سکناتش برای ما درس زندگی بود؛ و بزرگترین درسی را که به اعراب بادیهنشینی که دختران خود را زندهبهگورمیکردند، و به همه عالمیان و آدمیان داد، آن بود که فیض وجود ‹کوثر›ی را که خداوند به او عطاکردهبود، بر همه آدمیان عرضه داشت؛ و با وجود ذیجود این کوثر سرشار، آبروی ریختهشده بشریّت را، و شرف و حیثیّت او را بازخرید؛ و به عالم و آدم شرف و افتخار بخشید.
آری ‹کوثر› او زهرای اطهر بود. زهرا که بود؟ نمیدانم. کدام قلم میتواند از او سخن بگوید و بگوید من درباره او مینویسم؟ اصولاً کدام قلم میتواند ولیّ خدا را وصفکند؟ وصف ولی خدا را جز ولیّ خدا، نتواند که بازگوید.
تنها این را میدانم که مقام او همچون مریم مقدّس بود، و جزء پنجتنی بود که گل سرسبد جهانیان اند؛ و نیز این را میدانم که همه چیزش استثنائی بود:
پدرش، مادرش، ازدواجش، شوهرش، حسنش، حسینش، محسنش، زینبش، خانهاش، پردهها و اسباب خانهاش، فضّهاش، گردنبندش، فدکش، خطبهاش، مسجدش، تسبیحش، نوع مرگش، و حتّا مراسم غسل و تدفینش...
نخستین نگارش: مبعث رسول اکرم، سال 1377
نگارش رایانهای و انتشار: مبعث رسول اکرم، 1384
ویرایش: اسفند 1402
احمد شمّاع زاده