هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

یحرفون الکلم عن مواضعه


یحرفون الکلم عن مواضعه

 

ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه ان‌یفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الی‌الهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)

ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.

خداوند کریم در آیه های چهل و شش سوره نساء و سیزده سوره مائده این جمله را بدین گونه و در آیه چهل و یک سوره مائده به صورت یحرفون الکلم من بعد مواضعه به کاربرده است.

 

پرسش: با توجه به اینکه قرآن کریم تاریخ مصرف ندارد و همه مفاهیم آن برای همه زمانها و مکانها کاربرد دارد در زمان ما چه کسانی و چگونه کلام خداوند را به انحراف میکشانند؟ 

 

پاسخ: آنانکه با قرآن کریم سروکار دارند بویژه برای ترجمه یا تفسیر آن به هنگام رویارویی با برخی مفاهیم قرآن که ظاهراً پیچیده به نظر میرسند به جای پرداختن به متن از راه تدبر با عاملهای زیر به حاشیه رفته و از منظور نظر خداوند دورشده در آغاز خود منحرف شده سپس کلام خداوند را به انحراف میکشانند:

-         بر دانشهای خویش تکیه میکنند.

-         نادانسته های خود را در نظر نمیآورند.

-         به قرآن به گونه ای نگاه میکنند که گویی دگرگونی پذیر است.

-         به برخی آیات قرآن به گونه مینگرند که گویی تاریخ مصرفشان گذشته است.

-         به جایگاه و دانش خداوند آنچنانکه باید و شاید آگاه نیستند و یا توجه ندارند(و ماقدرواالله حق قدره). در نتیجه دانش خداوند را در حد دانش خویش پایین میآورند.

 

چهار نمونه از انبوه انحرافها نسبت به قرآن کریم:

 

1.    بیشترین انحرافها از کلام خداوند را در تفسیرها و ترجمه ها میتوان یافت که در نوشته های بسیاری از مترجمین قرآن و قرآن پژوهان به برخی از آنها پرداخته ام. در اینجا تنها به ذکر یک  نمونه بسنده میکنم:

تاکنون هیچ ترجمه یا تفسیری را ندیده ام که بگوید چرا خداوند واژه هوی را در آیه والنجم اذا هوی به کاربرده و از به کارگیری واژگان دیگری خودداری کرده است که معناهایی را میدهند که مترجمین و مفسرین به کارمیگیرند و از اصل موضوع و خواست خداوند درمیگذرند. بویژه آنکه این آیه یکی از آیه های مهم قرآن بوده و خداوند برای آن ارزش ویژه ای قائل است به دلایل زیر:

-         در اول سوره قرارش داده است.

-         نام سوره(نجم) را از این آیه گرفته است.

-         موضوع معراج حضرت رسول گرامی در آغاز همین سوره آمده است.

-         خداوند ضمن سوگندیادکردن به هوی شدن یک ستاره که اهمیت آن را میرساند روش تبدیل شدن یک ستاره به یک سیاهچاله را در یک آیه سه واژگانی و بویژه با به کارگیری واژه هوی یاداورمان شده است!!(جل الخالق!! برای آگاهی بیشتر به ابواب السماء یا سیاهچالگان بازگشت شود.)

 

2.    آقای اکبر گنجی مصاحبه ای دارد با مرحوم حامد نصر ابوزید. بخش پایانی مصاحبه وی بدین گونه است:

 

مسأله قرائات و اختلاف در آن، به اجتهاد قُراء مرتبط میشود; یعنی این نظر آنهاست و استناد ‏به نقل نیست. به جز عاصم که مدرکش اجتهاد نیست، بلکه نقل است. معنای اجتهاد این است ‏که همه قُراء قبول دارند آنچه بر پیغمبر نازل شده، نصّ واحد است. امام صادق(علیه السلام) نیز ‏فرمود: «القرآن واحدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ الواحد و إنّما الإختلاف مِنْ قِبِل الرّواة».‏

اختلاف قُراء در این مسأله بوده است که یکی از آنها میگفت آن نصّی که بر پیغمبر نازل شده ‏است، به نظر من این مطلب است و دلیل هم میآورد. این همان اجتهاد است. ‏

 

ما در اینجا مُخطّئه هستیم و میگوییم که قاعدتاً یکی از آنها اشتباه میکند و چه بسا هر دو نیز ‏اشتباه کرده باشند و این را قبول نداریم که هر دو صحیح باشند; زیرا حکم الهی و آنچه بر ‏پیغمبر نازل شده است، بیشتر از یکی نیست.

دلیل آن، این است که مثلا کسی این آیه را چنین ‏میخواند: (فَالْیَوْمَ نُنَحِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً). از او پرسیدند: که چرا آیه را چنین ‏میخوانی؟ گفت: بدن مرده که نجات پیدا نمیکند. پس نمیتواند آنچه از خدا نازل شده است، ‏‏«نُنَجِّیکَ» باشد و باید «نُنَحِّیکَ» باشد; یعنی بدنت را کنار میزنیم; زیرا نجات از آنِ احیا است.

‏پس اختلافات قُرّاء ناشی از اجتهاد شخصی آنهاست و حاکی از تعدّد الفاظ نازله نیست; زیرا هیچ ‏کدام از آنها، به نقل استناد نکرده اند، بلکه به عقل و نظر استناد کرده اند.‏

 

نقد این نظرها:

-         بدیهی است که کلام خداوند یکی است و اثبات لازم ندارد. دوگانگیها همواره از بندگان خدا بوده وگرنه قرآن کریم همان گونه که خود گفته اگر از غیرخدا بود در آن اختلاف بسیار میدیدید. بنابراین وجود تفاوت ناشی از اشتباه و خطاهای اطرافیان قرآن است و نه خود قرآن.

-         مثالی آمده که ربطی به موضوع ندارد. اختلاف در قرائات همواره در جزئیات بوده نه در کلیات. نمیشود یک آیه را به گونه ای بخوانیم که واژه محوری آن را تغییر دهیم و بگوییم این هم مثلی برای اختلاف در قرآئات.

-         همین مثال مصداق پایین آوردن دانش خداوند در حد دانش خودمان است و اگر بخواهیم هرچیزی را که از قرآن نمیفهمیم چیزی جای آن بگذاریم تا بفهمیم اولا چیزی باقی نمیماند برای آگاهیها و دانستنیهایی که ما نمیدانیم و خداوند میخواهد به ما تفهیم کند.

-         از سوی دیگر اگر بدین گونه عمل کنیم معجزات خداوند چه میشود؟ معجزه چیزی است که خداوند میداند و ما اکنون نمیدانیم و با شکوفایی دانشهای انسانی دانسته میشود. از اثبات معجزه بودن همین آیه بیش از چندسالی نمیگذرد. توجه کنید:

 

در دوران حاکمیت فرعونها بر مصر مومیایی مرسوم بوده بویژه برای بزرگان قوم تا بدن(جسد) آنان سالم بماند. خداوند به طور نمادین به فرعون زمان حضرت موسی(ع) میگوید: با توجه به اینکه تو غرق میشوی و بدنت مومیایی نمیشود ولی ما به خواست خود بدن تو را رهایی(نجات) میدهیم و مانند مومیایی درگذر زمان و در برابر حوادث دوران حفظ میکنیم.

چند سال پیش که جسد فرعونی کشف شد باستانشناسان گفتند که این رامسس دوم است یعنی تنها فرعونی که بدن او مومیایی نشده(طبق عهد عتیق نیز فرعون غرق شده و مومیایی نشده). و میدانیم که رامسس دوم با حضرت موسی همزمان بوده است. بدین گونه خداوند به وعده اش عمل کرده و به این آیه قرآن تحقق بخشیده تا ناگروندگان به پروردگارشان بگروند و گروندگان را ایمان بیفزاید!!


برای آگاهی بیشتر در این زمینه، مقاله زیر را بخوایند:


موریس بوکای و قرآن: http://shamazadeh.blogsky.com/1398/01/16/post-237


3.    نویسنده و قران پژوهی که پیرامون حذف نحوی مقاله مفصلی نگاشته مینویسد:

حذف صنعتی بدیع و آرایه ای ادبی است که با هدف اقتصاد کلامی و به عنوان برانگیزنده تفکر از آن استفاده میشود. این صنعت کلامی در زبانهای متفاوت تحت شرایط ویژه ای مورد استفاده قرارمیگیرد. به عنوان مثال در زبان عربی هنگام قرائت آیه 13 سوره مبارکه انعام که میفرماید: "وله ما سکن فی الیل والنهار و هوالسمیع العلیم" به ناگاه متوجه حذف واژه "ماتحرک" میشویم(ماسکن و ما تحرک)."ما سکن فی الیل و ما تحرک فی النهار".(ترجمان وحی شماره 22 ص: 9)

مهمترین ایرادهای وارده بر این بخش از مقاله:

-         بخش دوم تعریفی که در باره حذف نحوی آمد در مورد قرآن کریم صادق نیست. یک مثال ساده با آیه ده از سوره شوری: ومااختلفتم فیه من شیء فحکمه الی الله ذلکم الله ربی علیه توکلت و الیه انیب. در این آیه ذهن خواننده قرآن متوجه این نکته میشود که یک قل پیش از ذلکم حذف شده است.

پرسش: چگونه حذف قل موجب انگیزش اندیشه در خواننده این آیه میشود؟!!

-         نویسنده به گونه ای تعریف خود را به پایان رسانده که گویی در زبان عربی این گونه حذف بسیار رایج است و از جمله قرآن کریم به پیروی از عرب زبانان این رویه را در آیه 13 سوره انعام خود به کار برده است!!

-         در حالی که قرآن کریم از جایگاه رفیعی برخوردار و همواره پیشرو بوده و سبکهای بیمانندی را نوآوری کرده که تاکنون کسی نتوانسته از آن تقلید کند! چگونه آن را در حد یک کتاب دنباله رو سبکهای عرب جاهلی به زیر میکشانیم؟!!  

-         نویسنده پس از نقل آیه مینویسد: به ناگاه متوجه حذف واژه "ما تحرک" میشویم. چه کسی جز ایشان گفته که ذهن به ناگاه متوجه حذفی شده است. آنهم نه یک واژه که یک عبارت!!

-         از این آیه(از آن اوست آنچه که در شب و روز ساکنند!!) این موضوع استنباط میشود که خداوند میخواهد مطلبی را به ما گوشزد کند و بگوید بروید در این زمینه تحقیق کنید: چیستند آنچه که در شب و روز ساکنند،‌یعنی زمان بر آنها نمیگذرد!!

 

متاسفانه نویسنده پیش پا افتاده ترین معانی را برای این کلام حق قائل شده اند! بویژه آنکه اصولاً چنین درکی از آیه کاملا نادرست و توهین به کلام حق است!

چه کسی گفته است که همه آفریده های خداوند در شب ساکن و در روز متحرک اند؟ آیا جز یک بچه چند ساله ممکن است کسی چنین بیندیشد؟ بویژه در این عصر که بسیاری انسانها میدانند که بسیاری چیزها از جمله اجزاء درون اتمها شب و روز در حرکتند. کهکشانها و آنچه در آنهاست همواره در حرکتند و همه میدانند که قلب اگر بایستد انسان میمیرد. طبق این ترجمه آنها مال خداوند نیستند؟!!

 

4.    ترجمان وحی شماره بیست و نهم- صفحه هشتادویک:

معنای والنجم و الشجر در آیه شش سوره الرحمن

والنجم والشجر یسجدان(الرحمن: 6. و بوته و درخت چهره سایانند.)

مترجمان این واژگان را به طرق مختلف ترجمه کرده اند. برخی مانند آربری و بل این واژگان را به ستارگان و درختان ترجمه کرده اند. اما از آنجا که به اعتقاد برخی مترجمان میان درخت و ستاره رابطه ای وجود ندارد این واژگان را به گیاهان و درختان ترجمه کرده اند.

نقد این بخش از مقاله:

چگونه میان درخت و ستاره رابطه ای وجود ندارد؟ از این بهتر هم میشود رابطه ای وجود داشته باشد؟ بسم الله:

نجم(ستاره) مانند خورشید نماد بزرگترین و کاملترین تکساختی جمادهاست که از آغاز تاکنون به چشم انس و جن و بی واسطه وسایلی همچون تلسکوپ آمده و شجر(درخت) نماد بزرگترین و کاملترین گیاهان است.

خداوند میخواهد بگوید بزرگترینهای آفرینش من که پیش از آفرینش شما وجود داشته اند(جمادات و نباتات) در برابر من خاضع و خاشع اند. پس شما ای جن و انس(مخاطب سوره الرحمن هردو گرانمایه هستند) که بزرگترینهای جانداران و با شعورترینشان هستید نیز شایسته و بایسته است در برابر من خاضع و خاشع باشید.

گفتنی است که سجده ستاره(نجم) بر خداوند در آیاتی دیگر از جمله آیه زیر به روشنی بیان شده و تأییدی است بر نظر نگارنده:

الم تر انّ الله یسجدله من فی‌السموات و من فی‌الارض والشمس والقمر والنجوم(حج: 18)

 

نکته دیگر اینکه ترجمه واژه نجم به معنای ستاره هم ارزشمند است و هم همگان میفهمند و به هیچ روی قابل قیاس با بوته کم ارزش نیست. لزومی هم ندارد ذهن خواننده قرآن را از آن منحرف کرده و به چیز دیگری منعطف کنیم تا آیه قرآن را از معنا و مفهوم خود تهی کنیم!! (چه زحمتها میکشند تا بندگان خدا را از کلام بی پیرایه خداوند منحرف کنند!!)

ادامه مطلب:

با این وجود این گوناگونی و تنوع رابطه غیرمنطقی میان این واژگان با ماه و ستاره آیه بعدی را توجیه نمیکند. بنابراین بهتر است این واژگان را به "ستارگان و شفق" ترجمه کنیم.

نقد این بخش:

-         کدام گوناگونی؟

-         ماه و ستاره آیه بعدی نادرست است. خورشید و ماه آیه قبلی درست است.

ادامه مطلب:

اما دلیل این پیشنهاد عدم اعرابگذاری متون قدیمی قرآنی است. بدین ترتیب نمیتوان ص و س یا ح و ج را از هم تشخیص داد. آنچه امروزه آن را الشجر مینامند در متون قدیمی به صورت السحر بوده که به زبان عبری به معنای شفق و سپیده دم است.

نقد این بخش:

انسان با خواندن این گونه نوشته ها آنهم از سوی ظاهراً پژوهشگران قرآن!! اگر به جرگه سفهاء و دیوانگان نپیوندد تنها خواست خداوند است. اگر دشمنان قرآن میدانستند قرآن کریم چنین دوستانی هم دارد دیگر زحمت دشمنی با قرآن را به خود نمیدادند. یا دستکم در کسوت دوست از همین نکته ها بر علیه قرآن و تحریف شدگی و بی حساب و کتاب بودن و دقیق نبودن آن مطلب مینوشتند و بسیار هم موفق بودند!!

اولاً اعرابگذاری چه ربطی به تغییر حروف دارد؟!! واژگان از حرفها تشکیل شده اند. اگر حرفی تغییر کند معنای واژه دگرگون میشود. هنگامی که واژه دگرگون شد معنای جمله تغییر میکند. اگر قرار بود برخی حروف جای خود را به برخی دیگر بدهند!! تاکنون متن  قرآن کاملاً دگرگون شده بود!! 

ثانیاً در حالیکه قرآن خود میگوید ما قرآن را به زبان عربی فرستادیم تا راحت و بدون مشکل آن را بفهمید چرا در زبان عبری به دنبال کلام خداوند میگردید و واژه سازی میکنید!!؟ شما مصداق یحرفون الکلم عن مواضعه هستید.

ثالثاً در متون قدیمی یعنی چه؟ نظر اجماع علمای اسلام مؤید این حقیقت است که این قرآن همان قرآنی است که در زمان عثمان بن عفان خلیفه سوم مسلمین تدوین نهایی گردید و دیگر نسخ قرآن که در جزئیات اشکالهایی بر آنها وارد بود از میان برداشته شدند. پس باورداشتن به اینکه متون قدیمی قرآن با این قرآن که در دست ماست متفاوت است یک افتراء بوده و قائل شدن به تحریف آن است.

رابعاً خداوند از اشیاء حقیقی(ستاره و درخت) نام میبرد که میتوانند ساجد خداوند باشند. چگونه میشود واژه حقیقی درخت را با واژه مجازی شفق که طلیعه نور خورشید است و چون مجازی است نمیتواند ساجد خداوند باشد جایگزین کرد؟ آیا این کارها مصداق یحرفون الکلم عن مواضعه نیست؟‌ اصولا آسمان ریسمان کردن کلام خداوند چه سودی برای چه کسی دارد؟

ادامه مطلب:

در ازمنه قدیم اهمیت شفق و ستارگان برای کاروانیان و مسافران به اندازه اهمیت خورشید در روز و ماه در شب بوده است.

نقد این جمله:

خوب که چه بشود؟ مگر قرآن تنها برای عصر نزولش نازل شده؟

اکنون یا از این پس کسی که قرآن میخواند از این آیه چه سودی میبرد؟

چرا خداوند واژه شجر را به کاربرده و به راحتی نگفته شفق؟

آیا خداوند از به کارگیری واژه شفق ناتوان بوده که شما خود را مأمور اصلاح کلام خداوند میکنید؟

چرا با آیات قرآن بازی میکنید و آنها را به گونه ای نشان میدهید که تاریخ مصرفشان گذشته است تا کسانی هم مدعی شوند موضوعها و مسائل قرآن قدیمی است و به درد امروز ما نمیخورد؟ چرا مفاهیم بلند آن را با بی تدبیری و تدبر نکردن آن به مفاهیمی پیش پا افتاده مبدل میسازید؟ چه سودی از این کار بهره شما میشود؟

ادامه مطلب:

نویسنده سپس چند آیه از چند سوره را به هم پیوند میدهد یا بهتر است بگوییم به هم میبافد تا آیه های پنج و شش سوره الرحمن را(نوشته شده: 4و5) بدین گونه ترجمه کند: "خورشید و ماه در مدار ثابتی در حرکت اند و ستارگان و سپیده دمان خداوند را ستایش میکنند."

نقد این بخش:

- بیشتر مترجمین و مفسرین در ترجمه آیه شش معنای نجم را تغییر میدهند ولی نویسنده معنای شجر را تغییر داده است. که طبق استدلالی که در بالا آمد کلام خداوند بی پیرایه است و لازم نیست در این آیه چیزی را تغییردهیم تا به منظور نظر خداوند دست یابیم.

- سجده معنای ستایش که خاص عاقلان است را نمیدهد بلکه معنای فروتنی میدهد. که در فرهنگ قرآن نبات و جماد را نیز دربرمیگیرد.

پس: سپیده دمان خداوند را ستایش میکنند غلط اندر غلط است!!

- بحسبان را که در آیه پنج معنای از روی حساب و نه بیهوده میدهد در مدار ثابتی در حرکتند ترجمه کرده است که از این آیه چنین ترجمه ای بر نمیآید.

روشنگری: کیهانشناسی نوین به نام کپلر و کپرنیک ثبت شده است. ولی کیهانشناسی قرآن کریم هزار سال پیشروتر از آنان است. این کوتاهی و تقصیر متوجه مفسرین قدیمی قرآن میشود که هنوز هم در بسیاری موارد حرفشان ملاک مفسرین معاصر است!!

خداوند در آیه هایی از سوره یس این موضوع را یاداور شده است: والشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیزالعلیم(38) والقمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم(39) لاالشمس ینبغی لها ان تدرک القمر ولااللیل سابق النهار و کل فی فلک یسبجون(40). 

تاریخ نگارش:‌ 28/12/91

ویرایش دوم فروردین نودوچهار

ویرایش سوم خرداد نودوچهار

احمد شماع زاده

قرآن به مثابه متن (نقدی بر تفکر "قرآن به مثابه گفتار")


قرآن به مثابه متن

(نقدی بر تفکر "قرآن به مثابه گفتار")

نوشته: احمد شماع زاده

اشاره:

اندیشه قرآن به مثابه گفتار از نصر حامد ابوزید مصری است هرچند از محمد ارکون ترک به عنوان پیشگام این تفکر نام برده میشود. متاسفانه مجمع اساتید دانشگاه الازهر این متفکر- حافظ قرآن و استاد دانشگاه را تکفیر کرد و در نتیجه از سوی برخی افراد تهدید به مرگ شد و بدین ترتیب باب اظهار نواندیشی پیرامون قرآن را بست. تکفیر همواره به زیان اسلام تمام شده و نه تنها چیزی را دستگیر مسلمانان نکرده بلکه از اسلام و مسلمین چهره ای خشن را به جهانیان معرفی کرده است که خلاف خواسته خدا و رسول بوده آنگونه که قرآن میفرماید:

فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولیئک الذین هدیهم الله و اولیئک هم اولوالالباب

 

اگر با فهم، کاربری و بهره برداری از قرآن مشکل داریم مربوط به قرآن نیست که بخواهیم صورت قرآن و دیدگاهمان را نسبت به آن تغییر دهیم تا آن را درک کنیم. قرآن قرآن است چه متن باشد چه گفتار. با تغییر صورت قرآن و دیدگاه ما چیزی درست نمیشود و چیزی هم دستگیرمان نمیشود. مشکل از خود ماست که به سخنان قرآن گوش فرانمیدهیم که میگوید مرا تدبر کنید تا به نتیجه برسید. 

نصر حامد برای اینکه درست در باره قرآن قضاوت کرده باشد و از مشکلات فهم قرآن هم در امان باشد به جای رهایی از متن قرآن(به گفته خودش) و "طرح قرآن به مثابه گفتار" بایستی خود را از اطرافیان قرآن رها میکرد و چشم خود را بر آنها میبیست و تنها خود را با قرآن رو در رو میساخت و جدا از هرگونه پیشداوری و محدودیتها و تفسیرها و تاویلها تنها به تدبر قرآن میپرداخت.

منظور از اطرافیان قرآن دانشمندان علوم قرآنی- فیلسوفان- متکلمین- حاکمان شرع- فقیهان- مفسرین و دست آخر مترجمین و هر کسی است که در باره قرآن بدون تدبر آن سخن گفته یا چیزی نوشته باشد. در قرآن نه آیه ای در باره تفسیر هست نه سفارش به آن شده و نه سفارش به تاویل آن شده(که این مورد را ابوزید به عنوان تفسیر مورد نقد و نظر بسیار قرار داده است) و نه به قشر و اشخاص ویژه ای توصیه به تدبر شده بلکه کلام خداوند بسیار ساده و بدون پیرایه همه مردمان را به گونه ای فراگیر مورد خطاب قرارداده تا قرآنش را تدبر کنند. موجز و مفید یعنی:

هر آن کس که مسلمان باشد یا نباشد، عرب باشد یا غیر عرب، اصول زبان عربی را بداند یا نداند، برای فهم قرآن، طبق دستور قرآن(افلا یتدبرون القرآن؟- نساء:82- محمد:24) باید قرآن را تدبر کند تا بتواند به اندازه دانش، درک، و جهان بینی خویش، از قرآن مجید بهره ای برگیرد و همواره این موضوع را نیز در نظر داشته باشد که تنها بهره گرفته و به کلیت آنچه که منظور نظر خداوند بوده دست نیافته است. بنابراین باید تنها(و نه با واسطه) نزد قرآن رفت و به دور از هرگونه پیشداوری که اطرافیان قرآن به خلق الله میدهند پیرامون آیات قرآن به مثابه متن تدبر کرد.

تدبر یعنی چه؟: یعنی پشت چیزی را دیدن و حقیقت آن را یافتن؛ یعنی نظر در عواقب امور و رموز چیزی داشتن و به کنه وجود آن پی‌بردن.

 

اگر به نظرها و دیدگاههای شخص ابوزید نیز دقت کنید متوجه میشوید که سخنان بکر ابوزید نتیجه تدبر قرآن است حتا به مثابه متن. برای نمونه ببینید چگونه پیرامون ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب تدبر کرده و به چه نتایج خوبی هم رسیده است:

"... کدام قاعده باید چیره باشد؟ قاعده هم‌زیستی مسالمت‌آمیز یا قاعده دوری‌گزینی و پشت‌کردن؟ آیا هم‌زیستی بدون برابری و مشارکت در خوراک و زندگی روزمره و ازدواج‌های میان‌مذهبی ممکن است؟ بر همین قرار آیا نابرابری میان زن و مرد در شرایطی که همزیستی برابری میان آن‌ها را اقتضا می‌کند ممکن است؟ آیا در موقعیتِ مدرن که سیاقی یک‌سره تازه و متفاوت از سیاق نزول آیات مربوط به زنان است، خداوند می‌تواند یک‌سره چشم بر تغییرات اجتماعی ببندد و مردمان را مکلف به احکامی کند که با موقعیتِ انسانی و تاریخی آن‌ها ناسازگار نیست؟

... باید اصل و فرع را در گفتارهای قرآنی بازشناخت. هرجا سخن از عبادت یا آفرینش است خدا میان زن و مرد فرقی ننهاده است. اما وقتی به قلمرو اجتماعی می‌رسد گفتارهای قرآن تبعیض‌آمیز به نظر می‌آیند... گفتارهایی که به موقعیت اجتماعی زن اشاره دارد همه بسته به سیاق نزول آیات‌اند. در نتیجه باید اصل را آیات ناظر به آفرینش زن و مرد قرار داد که آن‌ها را برابر می‌دانند. آیات ناظر به موقعیت اجتماعی فرع‌اند؛ یعنی اگر پیامبر امروز زنده بود و مسلمانان می‌توانستند از او درباره مسائل‌شان بپرسند و حکم خدا را درباره برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زن و مرد بخواهند، بی‌گمان خداوند به برابری آن‌ها حکم می‌داد."

نکته ها:

-         از نوشته بالا نتیجه میگیریم که اصل بر تدبر قرآن است. برای تدبر، هیچ تفاوتی نمیکند که به عنوان گفتار به آن بنگریم یا متن. اگر قرآن تدبر شود هیچ مشکلی در فهم آن وجود نخواهد داشت و اگر تدبر نشود دورترین فهم از آیات قرآن بهره ما خواهد شد، چنانکه بیشترین تفسیرها و ترجمه ها چنین اند. پس نباید در باره قرآن با تصویری که اطرافیان قرآن برای ما کشیده اند قضاوت کرد. قرآن خود گویا و پویا و حی و حاضر است و وکیل و معرف هم لازم ندارد.

-         مشکل فهم قرآن از متن بودن آن نیست. مشکل از جامعه مسلمانان است. از سویی توده مردم کمتر با قرآن مؤانست دارند چه برسد به تدبر آن. از سوی دیگر آنانکه با قرآن به دلیل حرفه یا دلبستگی سروکار دارند کمتر آن را تدبر میکنند. از قاریان و حافظان آن که بگذریم نوشته ها و پژوهشهایی را پیرامون قرآن میبینید که بسیار هم فراوانند ولی کمتر میتوان میانشان نوشته ای را یافت که مبتنی بر تدبر بوده و یا مشکلی از مشکلات فهم و بهره برداری از قرآن را حل کرده باشند.

 

وی زیر عنوان "دشواریهای متن انگاری قرآن" مینویسد: 

پس گام نخست رها شدن از انگاره‌ قرآن به مثابهمتن است. فقیهان و مفسران سنتی هنگامی که آهنگ تأویل قرآن دارند خود را در برابر متنی می‌یابند که ناسازگاری‌های درونی دارد. از آن‌جا که فرض بر وحیانی بودن قرآن است و در کلام الاهی تناقض و ناسازگاری نباید روی دهد، فقیهان و مفسران ابزارهای مفهومی خاصی برای رفع این ناسازگاری‌ها می‌سازند. برای نمونه، فقیهان چون قرآن را «متن» می‌انگارند آن را منبع قانون‌گذاری نیز می‌شمرند. وقتی آیه‌هایی می‌یابند که درباره موضوعی واحد احکامی متفاوت صادر می‌کند ناگزیر مفهوم «نسخ» را می‌آفرینند. از نگاهِ آنان آیاتی ناسخ و آیاتی منسوخ‌اند.

 

پس از نظر ابوزید متن قرآن ناسازگاریهای درونی دارد که یکی از آنها موضوع ناسخ و منسوخ است.

برای نمونه، نقد این نظر وی:

-         اصل ماهوی قرآن نزد خداوند است و آیات آن در شرایط زمانی و مکانی متفاوت در زمان رسول اکرم(ص) نازل شده اند(و قرآنا فرقنا لتقرئه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا). آیاتی که به ناسخ و منسوخ شهرت یافته اند نشانه آن نیست که قرآن متن نیست بلکه نشانگر آن است که متن است وگرنه منسوخها را حذف میکردند و متن یکنواخت و یکدستی را تحویل خلق الله میدادند. ولی چون کسی را توان آن نبوده و نیست که چیزی از قرآن حذف یا بر آن اضافه کند، نشان از آن دارد که قرآن کریم به مثابه یک موجود زنده بر طبق احوال مردم آیاتش نازل شده با این ویژگیها:

آزاد است و در قیدوبند هیچگونه محدودیتی از جمله محدودیتهای تاریخی و زمانی نیست.

قرآن کریم کمال خود را با همین آیات به ظاهر متناقض که نشانگر پویایی قرآن برای همه زمانها و مکانهاست به ما نشان میدهد.

 

-         ناسخ و منسوخ را همان گونه که ابوزید نیز گفته است دانشمندان علوم قرآنی علم کرده اند و قرآن کریم به آنها اشاره ای ندارد و هیچگاه نگفته است این آیه را آوردم زیرا آن آیه به کار شما نمیآید. اصولا اگر کسی بخواهد نگرش و اندیشه خود را بر چیزی قرار دهد که از قرآن نیست سپس در باره قرآن به قضاوت بنشیند این کار نه علمی و نه عقلانی است بلکه تنها جفاکردن به قرآن است. مانند آن است که کسی را محکوم کنیم بدان دلیل که دیگری به او تهمت وارد کرده است. یعنی حکایت قرآن هم حکایت جرم آهنگر بغدادی و محکومیت مسگر بلخی میشود.

 

-         اعتقاد داشتن به آیه هایی که به منسوخ شهرت یافته اند نشان از کفران نسبت به قرآن و خدا و نشناختن جامعه و روان انسانها دارد. مثلا اگر گفته شود که آیه ولا تقربوا الصلوه و انتم سکاری با آیه تحریم شرب خمر منسوخ شده و دیگر کاربردی ندارد، لازمه آن، آن است که معتقدشویم در میان مسلمانان هیچگاه کسی یافت نشده و نخواهد شد که هم نماز بخواند و هم شراب بخورد که این تصور تصوری باطل و بی بنیان است. حکمی هم نه شرعی و نه عقلی بر این امر نداریم که جمع این دو غیرممکن باشد. چنین شخصی به مصداق آیه ومن یعمل مثقال ذره خیر یره و من یعمل مثقال ذره شر یره پاداش و جزای هر دو عمل خود را میبیند.

نتیجه تدبر در این آیه: این آیه به کار آن مسلمان شرابخوار میآید تا بدان عمل کند و هرگاه که سرش گرم است به سوی نماز نرود بلکه صبر کند تا مستی از سر او برود و سپس برای نماز آمادگی بیابد. همین آیه به ظاهر منسوخ(از نظر آن قشر خاص) نکته های دیگری نیز دربردارد که یکی از آنها تایید قرآن بر حرام نبودن شرابخواری در ادیان پیشین است. همچنانکه سجده بر غیرخدا را که در ادیان پیشین حرام نبوده قرآن تایید کرده و در سوره یوسف به آن پرداخته است. مردمشناسان و دینشناسان و باستانشناسان از همین نکته ها بسی بهره ها برده و میبرند.

تمام آیات و احکامی که عنوان منسوخ گرفته اند به همین گونه اند و قرآن حتی یک حرفش اضافه بر سازمانش نیست.

 

-         رسیدن به دیدگاه قرآن در بسیاری از مسائل و موضوعها آنچنان والاست که تنها با پیشرفت و شکوفایی دانشهای انسانی ممکن میگردد و از آنجا که دانشهای انسانی به آن پایه نرسیده اند، درک برخی مفاهیم قرآن برای بسیاری از مردم و حتا دانشمندان ممکن نشده است. بنابر این مشکل فهم قرآن از قرآن نیست بلکه از بیدانشی ماست و با نگرش به آن به عنوان گفتار چیزی درست نمیشود. مثلا آیه وبالنجم هم یهتدون را اگر به مثابه متن یا گفتار در نظر آوریم هیچ تفاوتی نمیکند. یک عرب بیابانگرد که ستارگان برای راهیابی او در شبها به کمکش میآیند به اندازه درک و فهمش شناختی از یک ستاره دارد که با شناخت یک کیهانشناس امروزین از اهمیت ستاره برای یافتن سیاهچالگان بسیار متفاوت است.

 

-         قرآن یک منظومه یا سیستمی است که همه چیز را به گونه ای تنیده و درهم پیچیده در خود جمع دارد که نمیتوان چیزی از آن کاست و یا بر آن افزود که دیگر نمیتواند سیستم تلقی شود. سیستمها همواره ثابت اند تا آنگاه که آفریننده آن سیستم آن را برهم زند. دیگران اگر بتوانند آن را برهم زنند(مانند اکوسیستمها) دیگر آن سیستم پیشین نیست بلکه به هم ریخته و کارایی خود را از دست داده است.

این موضوع را نیز نباید از نظر دورداشت که تا آن زمان که قرآن کریم به گونه ای تام و تمام دانسته و پیامهای آن درک نشوند عمر انسان بر روی کره خاک به پایان نخواهد رسید که در غیر این صورت هدفمندی نزولش ناقص و ابتر خواند ماند.

 

فهرست مجملی از پیامدهای زیانبار گفتاری بودن قرآن:

-         برداشت از قرآن جای تدبر قرآن را میگیرد که آفت آشکار قرآن است.

-         ضربه شدیدی بر سندیت آن وارد میشود و کمتر میتوان به آن استنادکرد.

-         کارایی آن به عنوان سیستم از میان میرود و شناخت کلیت آن درچار مشکل میشود.

-         بر احکام شرعی و قانونهایی که بر مبنای متن قرآن وضع شده اند شبهه وارد میشود.

-         سخن گلادستون انگلیسی پیرامون قرآن تحقق مییابد و قرآن دشمن شاد میشود.

 

دلایلی چند بر متن بودن قرآن و کوشش برای نگهداری آن به عنوان متن:

1.   تاریخ نوشتن قرآن:

-         با توجه به اینکه رسول اکرم اسلام(ص) کوچکترین کاری در راستای رسالت خویش بدون دستور خداوند انجام نداده است پس به یقین باید گفت که کوشش رسول اکرم بر حفظ و نگهداری از آیات نازل شده بر او به عنوان متن و نوشتار به خواست و فرمان الهی بوده است که موجب شد در آغاز افرادی و کم کم گروهی متشکل و متشخص برای کتابت قرآن ایجاد شود که به کتاب(نویسندگان) وحی شهرت یافتند.  

-         به هنگامه وحی سنگینی وحی موجب میشده که رسول اکرم تغییر حالت زیادی بدهند. بنابراین پس از پایان یافتن پروسه نزول وحی دستکم برخی گاهها که آیات طولانی بوده و یک بخش از یک سوره و یا یک سوره بوده شاید خود پیامبر به راحتی به یاد نمیآورده چه دریافت کرده و این  نویسندگان وحی بوده اند که در اصل حافظ و نگهبان قرآن بوده اند.

-         بدین گونه بود که کتاب وحی به هنگام وحی بایستی حضور مییافتند و همواره حضور داشته اند.

-         آنان یکی دو تا نبودند تا اگر یکی دو نفر اشتباه کرد کلام خداوند دگرگونه شود. حتی نویسندگانی که با حضرت همراه بوده اند شمار اندکی نبوده اند. چگونگی دقیق این موضوع بر ما پوشیده است ولی یقینا تا اندازه ای میدانسته اند که در چه روزهایی و چه ساعاتی وحی نازل میشده که نویسندگان وحی همراه ایشان بوده اند.

-         روزی عمربن الخطاب بر جمعی از کتاب وحی که مشغول کار و استنساخ بودند وارد میشود. نظر به اینکه وی هم از نظر جسمی و هم از نظر نفوذ میان قریش شخصی قوی بوده رو به سوی آنان کرده و در حالیکه شمشیر خود را از نیام برمیکشید میگوید اگر حتا یک حرف از این قرآن را راست و درست ننویسید با همین شمشیر راستتان میکنم!!

بنابر این نه تنها پیامبر اکرم(ص) بلکه همه مسلمانان صدر اسلام بر متن بودن و متنی متقن شدن وحی و نه گفتار ماندن آن میکوشیدند. و همه اینها یعنی اجرای خواست خداوند: قرآن به مثابه متن.

 

2.   تعیین حدود آیات و جای واژه ها در قرآن:

پس از پایان پروسه وحی و یا به هنگام اختلاف میان نویسندگان وحی پیامبر اکرم جای هر آیه و حتا واژه ای را به دستور الهی خود تعیین میکرده و کسی جز او حق این کار را نداشته است تا متن قرآن هم متقن و مورد اعتماد قرارگیرد و هم اینکه کسی نتواند بعدها بر متن متقن بودن آن خرده بگیرد.

 

3.   فصل بندی قرآن زیر عنوان سوره و خوانده شدن هر فصل(سوره) با نامی خاص که همه به دستور خداوند و امری وحیانی بوده نشان از کتاب و متن بودن آن دارد.

 

4.   حافظان قرآن در عصر پیامبر اکرم و خلفای راشدین:

در عصر نزول وحی و تنزیل تدریجی آن به منظور صیانت از متن قرآن حافظان قرآن تربیت میشدند تا در صورت اختلاف در قرائتها و خوانشها غالب و بیشترین خوانش مورد پذیرش قرار گیرد. حافظان قرآن به آن اندازه زیاد بودند که تنها در یکی از جنگها چهل تن از آنان به شهادت رسیدند. و همه این کوششها برای حفاظت از متن بودن قرآن بوده است.

 

5.   قول خداوند بر محافظت از متن قرآن کریم: انا نزلنا الذکر و انا له لحافظون

با توجه به آیه بالا و نیز آیه ان علینا جمعه و قرآنه فاذا قراناه فاتبع قرآنه محافظت از متن قرآن چنان مورد تاکید از سوی پیامبر اکرم(ص) خلفای راشدین و مسلمین قرار گرفته بود که در مقایسه با هر کتاب الهی و غیر الهی دیگری بیمانند است. حتی کتابهایی مانند دیوان شعرا درگذر زمان تغییر کرده اند و کارشناسانی به تصحیح آنها پرداخته و میپردازند ولی قرآن کریم همان گونه باقی مانده که کتاب امام در عصر عثمان بن عفان(که خود یکی از کاتبان و حافظان قرآن بوده) با همکاری و دقت نظر گروهی خبره کهنه کار از کاتبان وحی و حافظان قرآن تدوین شد و دیگر متنهای قرآن که در برخی جزئیات به نظر مشکوک میرسیدند و حاصل اشتباههای کاتبان وحی در استنساخ قرآن بود از بین برده شدند.

6.   واژه قرآن که از ریشة قرأ است اگر اسم باشد به معنای خواندنی- پدیده و پدید آمده و اگر اسم مصدر باشد به معنای پدید آوردن و پدید آمدن است و فعل "قرا" جدا از خواندن معنای پدید آوردن و پدید آمدن نیز میدهد. این معناها را خود قرآن کریم ایجاد کرده و نتیجه تدبر و کنار گذاردن آیاتی است که واژه قرآن در آنها به کار رفته است. بنابراین معنای انّ علینا جمعه و قرآنه فاذا قرأناه فاتّبع قرآنه ثمّ انّ علینا بیانه(قیامت 17،18و 19) میشود:

گرداوری(تالیف) و پدید آوردن آن برماست پس هنگامی که آن را پدید آوردیم(تدوین کردیم) از پدید آمده(تدوین شده) آن پیروی کن. سپس همانا بیان‌کردن آن بر ماست.

یعنی آن هنگام که تدوین شد و به عنوان یک سند متقن و قابل استناد درآمد آن را الگوی کردارت قرارده همانا که بیان و اظهار این سند برای همگان بر عهده ماست و از آن غافل نخواهیم ماند.

همه نقل قولهای نصرحامد ابوزید برگرفته از مقاله ای در محیط وب زیر عنوان "قرآن به مثابه‌ گفتار؛ انقلاب در قرآن‌شناسی" نوشته آقای محمد مهدی خلجی است.

20/11/91 - احمد شماع زاده