هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

آفت‌های کارامدی قرآن

آفت‌های کارامدی قرآن‌

(افلایتدبّرون القرآن؟)

احمد شماع زاده

ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه ان‌یفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الی‌الهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)

ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.

الف ـ تدبرنکردن در قرآن

افلایتدبرون‌القرآن؟

قرآن از ما می‌پرسد: آیا پس قرآن را تدبّر نمی‌کنید؟

قدیمی‌ها پس از یک فصل سخنرانی پندآمیز به کوچکترها می‌گفتند: نشنیدی؟ یعنی که بشنو! و اکنون چهارده قرن است که قرآن می‌پرسد: تدبر نمی‌کنید؟ یعنی تدبرکنید قرآن را!

تدبر یعنی چه؟

یعنی پشت چیزی را دیدن و حقیقت آن را یافتن؛

یعنی نظر در عواقب امور و رموز چیزی داشتن و به کنه وجود آن پی‌بردن.

ما نزل من‌القرآن آیه الاّ لها ظهر و بطن(حدیث: آیه‌ای نازل نشد از قرآن مگر آنکه برای آن پشتی ‌و تویی‌است).

امام علی میفرماید: لاخیر فی قرائة لا تدبّر فیه.

قرآن دریایی است که می‌توان از آن جرعه‌ای نوشید و سیراب شد. ولی کسی گوی را ربوده که آب کم‌جوید و تشنگی به‌دست‌‌آورد؛ تا چشمه‌های شناختش از هرسو روانه‌شود. این دریا هست؛ دیگر نیازی به جست‌وجوی دریا نیست؛ بلکه باید نسبت به این دریا احساس‌نیازکنیم. مولانا میگوید:

آب کم میجوی تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست

و تا هنگامی‌که در آن تدبر نکنیم آن را نخواهیم شناخت تا نسبت به‌ آن احساس‌ نیاز و تشنگی کنیم.

باز هم مولانا در این زمینه گوید (مثنوی، دفتر سوم، بیت 1898):

همچو قرآن، که به معنی هفت گوست خاص را و عام را، مطعم دروست

و نتیجه میگیریم که:

هر آن کس که مسلمان باشد یا نباشد، عرب باشد یا غیر عرب، اصول زبان عربی را بداند یا نداند، برای فهم قرآن، طبق دستور قرآن،(افلا یتدبرون القرآن؟- نساء:82- محمد:24) باید قرآن را تدبر کند تا بتواند به اندازه دانش، درک، و جهان بینی خویش، از قرآن مجید بهره ای برگیرد و همواره این نکته را نیز در نظر داشته باشد که تنها بهره گرفته و به کلّیّت آنچه که منظور نظر خداوند بوده دست نیافته است.

من ارادالعلم فلیثورالقرآن(حدیث: کسی‌که خواهان دانش است، پس باید که در معانی قرآن بحث‌‌کند).

من ارادالعلم‌الاول والآخر فلیقرأالقرآن (حدیث نبوی: کسی که خواهان دانش‌ اول و آخر است، پس باید که قرآن بخواند) یعنی تمام دانش‌ها در قرآن فراهم آمده‌است.

أقرأالقرآن فی ثلاث. لان أقرأالبقره فی لیله فادبرها احب الیّ من ان أقرأ کما تقول هذرمه (حدیث نبوی: بخوانید قرآن را در سه. به این دلیل که سورة بقره را در یک شب با تدبر خواندن، دوست‌داشتنی‌تر است نزد من از آنچه که تندتند بخوانید.)

بیشترین چیزی که به «سه» می‌خورد، همان است که برای سخن گفتن آمده‌است: چیزی را که می‌خواهید بگویید سه بار فکرش را بکنید سپس بگویید›. اینجا هم منظور آن است که قرآن را با سه‌بار تدبرکردن بخوانید.

مثل‌الماهر بالقرآن مثل‌الکرام‌السفره‌البرره(حدیث: کسی که به قرآن مهارت دارد، مانند فرشتگان بزرگوار و برگزیده است).

یکی از راههای مهارت‌یافتن و تدبرکردن در قرآن، متعهدشدن و تداوم‌داشتن به خواندن قرآن است. خداوند در سورة مزّمّل آیة 20 که آخرین و بلندترین آیة(یک‌سوم سوره) این سوره است، می‌فرماید: پس تا آنجا که ممکن است قرآن بخوانید. ممکن‌است مریض باشید، برخی درسفر، و برخی درحال رزم باشید، پس تا آنجا که ممکن است قرآن بخوانید.

ولی متأسفانه کمتر دیده‌می‌شود که کسی هرروزه قرآن بخواند و در آن تدبرکند:

انّ قومی اتخذوا هذاالقرآن مهجوراً(فرقان:30) پیامبر اکرم در روز قیامت با این کلام از امت خود شکایت‌می‌کند: «همانا قوم من این قرآن را ازخوددورکردند».

من ترک‌القرآن شهرین لم یقرأه فقد جشره(حدیث: کسی که دو ماه قرآن را ترک‌کند و آن را نخواند، از آن دور ماند و با آن بیگانه شود).

لاتوسّدواالقرآن واتلوه حق تلاوته. من قرأ ثلاث آیات فی لیله، لم یکن متوسّداً للقرآن(حدیث: قرآن را پشت‌سرنیندازید و حق تلاوت آن را بجاآورید. کسی که هر شب سه آیه بخواند بی‌اعتنا به قرآن نیست).

حامل‌القرآن غیرالغالی فیه ولاالجافی عنه(حدیث: نگاهدار قرآن کسی است که از حد آن درنگذرد و در آن غلونکند، و چیزی از آن فرونگذارد و به آن جفانکند).

امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام در نهج‌البلاغه، خطبة همّام میفرماید:

متّقین کسانی هستند که با تدبر آیات قرآن دردهای خویش را شفامی‌بخشند.

از سوی دیگر، ‹تدبر› با ‹تأویل› فرق‌دارد. ‹تأویل قرآن› که برعهدة راسخون فی‌العلم مسلمان است (از آیة 162سورة نساء برمی‌آید که غیرمسلمانان هم ‹راسخون فی‌العلم› دارند. بنابراین‌ برخی که می‌گویند منظور از راسخون فی‌العلم تنها معصومین‌اند، درست نیست) یعنی به اول برگرداندن و چرایی آیه را دانستن است که با «فلسفة قرآن» پیونددارد و موضوعی عرشی‌است. ولی ‹تدبّر قرآن›، چیستی قرآن و آیات قرآنی است و با «شناخت قرآن» پیونددارد و بیشتر برای زندگی و بهره‌برداری در زندگی است و موضوعی فرشی است.

نزل‌القرآن علی سبعه احرف کلها کاف و شاف (حدیث: قرآن برهفت وجه نازل‌شده، که هر یک از آنها بسنده و صریح و قطعی است).

روشنگری در مورد این حدیث:

هر چیزی را که نگاه‌کنیم دست‌پر، شش وجه(طرف) هندسی بیشتر ندارد؛ که اگر از هریک از وجه‌ها به آن نگاه‌کنیم، دیگر وجه‌(روی)ها را نمی‌بینیم. این حدیث می‌گوید که قرآن بجای شش روی، هفت روی دارد. یعنی از هر رو از این هفت رو به آن نگاه‌ کنید، قرآن را می‌بینید و روی‌های دیگر آن را نمی‌بینید. ولی هر روی آن را که ببینید ناقص و مبهم نیست بلکه بسنده و صریح و قطعی است و نیاز شما را برطرف‌می‌کند.

این هفت روی هم می‌تواند بدین قرار باشد: وجه ریاضی، وجه فلسفی، وجه طبیعی، وجه زیبایی‌شناختی، وجه کلامی، وجه شرعی، و وجه عرفانی


روش تدبر قرآن

    1. هرروز قرآن بخوانید. دست‌کم روزی یکی دو صفحه. حتا اگر عربی نمی‌دانید، بخوانید، و با دقت بخوانید؛ و از آغاز قرآن شروع‌کنید و به پایان آن برسید.(منظم و یکسان نه هرگاه از هرجا‌ که شد.)

روزهای اول شاید مشکل باشد ولی اگر هرروز بخوانید با قرآن مأنوس می‌شوید. هرکس با قرآن مأنوس شود، قرآن خود راهنمایش می‌شود.

2. هر روز پیش از خواندن قرآن، دعای خواندن قرآن را نیز بخوانید و از خداوند تأثیر آن را بر جسم و روان خود بخواهید. بهترین دعا در این زمینه، چنین است:

اللهم بالحق انزلته و بالحق نزل اللهم عظّم رغبتی فیه واجعله نوراً لبصری و شفاءً لصدری و ذهاباً لهمی و حزنی. اللهم زیّن به لسانی و جمّل به وجهی و قوّ به جسدی و ارزقنی حق تلاوته علی طاعتک آناء اللیل واطراف النّهار و احشرنی مع‌النّبی محمّد و آله‌الاخیار‌الابرار.

ترجمه: خداوندا تو را سوگند به آن حقی که به خاطر آن نازلش‌کردی و به حق نزول آن، میل مرا در آن زیادکن و آن را نوری برای دیدگانم قرارده و درمانی برای روانم و زداینده‌ای برای اندوهم. خداوندا زبانم را با آن نیکوگردان و رویم را با آن زیباگردان و تنم را به آن نیرو بخش و حقی که از تلاوت آن نصیبم می‌گردد، اطاعت و فرمانبرداری از تو در روز و شب باشد و مرا با نبی خودت محمد و خاندان برگزیده و نیکوی او محشورگردان.

در این زمینه دعاهای دیگری هم هست، ولی این دعا بر دیگردعاها برتری ‌دارد؛ زیرا دارای مضمون‌های جالب، مفید و قابل‌فهمی ‌است و با جسم و روان انسان در ارتباط‌ کامل ‌است.

3. از ترجمة قرآن به‌هیچ‌روی استفاده نشود. اگر به ترجمة واژه‌ای نیازداشتید، که بی‌شک نیاز خواهیدداشت، یا به فرهنگ واژها رجوع‌کنید و یا به قرآن‌هایی که ترجمة هر واژه را زیر آن نوشته‌‌است. البته گزینة دوم محدودیت می‌آورد؛ و گاهی منحرف‌کننده‌ می‌شود؛ زیرا برخی واژگان معناهای متفاوتی دارند که نمی‌توان همه را در زیر واژه جای داد. این روش خاص عجم‌ها(غیرعرب‌ها) نیست بلکه چنین قرآن‌هایی برای عرب‌زبانان نیز چاپ‌شده‌است، از جمله قرآنی زیر عنوان ‹بیان معانی مفردات کتاب‌العزیز› که آن را ‹دار‌الادیب للطباعه والنشر والتوزیع› در دمشق به‌چاپ‌رسانده‌است؛ و معنا یا معانی هرواژه را در کنارة قرآن نوشته‌اند.

چنین کتابی نیز به‌تازگی و به زبان فارسی، از سوی ‹سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی وزارت آموزش‌وپرورش› زیر عنوان ‹قرائت و درک تدریجی معنای آیات قرآن کریم› به‌چاپ‌رسیده‌است. این کتاب پاسخگوی کسانی‌ است که خود را از درک و فهم قرآن جز با ترجمة روان آن ناتوان می‌بینند، چنانکه در برابر پیشنهاد نگارنده مبنی بر اینکه قرآن ترجمه‌پذیر نیست، می‌گویند: ‹ما که عربی نمی‌دانیم پس چگونه آن را بفهمیم؟› و تصورمی‌کنند هرچه را که مترجمین قرآن برای آنان بنویسند، واقعاً قرآن است.

4. هیچ آیه‌ای را تا به اندازة درک خود نفهمیده‌اید، از کنار آن نگذرید. اگر وقت ندارید که در آیه تدبرکنید، آن را یادداشت‌کنید تا در فرصت مناسب به فهم آن نایل شوید.

5. تا زمانی که با روش بالا مهارت لازم را در قرآن نیافته‌اید، از خواندن هرگونه تفسیری خودداری‌کنید؛ تا هیچ‌گونه پیشداوری نسبت به آیات حق نداشته‌باشید؛ و ذهنتان خالی از پیشداوری‌هایی باشد که بعضاً انسان را از قرآن دورمی‌کند.

6. آیات مشابه را تا آنجا که می‌شود، با یکدیگر مقایسه و علت تشابه و تفاوت را دریابید.

7. ممکن است امروز از یک آیه یک موضوع را درک کنید؛ و زمانی دیگر یا به راهنمایی خود قرآن و یا به دلیل آگاهی‌های بیشتر، موضوع دیگری را درک‌کنید. این یکی از ویژگی‌های قرآن کریم است که ممکن‌ است یک آیه را حتی چندین سال بخوانید ولی به نکته یا نکته‌هایی که در خود نهفته دارد پی‌نبرید، و روزی به‌ناگاه چیزی برایتان روشن‌‌شود که هرگز فکرش را نمی‌کردید. با این حال نباید به این بسنده‌کنید که نکته‌ اصلی را یافته‌ام؛ زیرا برخی آیات آنقدر نکته‌ها دارند که اعجاب‌برانگیزند.

جالب است که بدانید، یکی از معناهایی که برای «تدبرکردن» آورده‌اند، نیز همین است. «یعنی دیدن چیزی است در آخرکار، که در اول‌کار ندیده‌ایم». درهمین واژة ‹تدبر› دقت‌کنید و ببینید که قرآن چه واژة بسیار مناسب، دقیق و جالبی را برگزیده‌است. اگر دقت کنید، درمی‌یابید که‌ از این گونه شگفتی‌ها در قرآن فراوان است.

8. اگر با این روش خوکنید، بسته به «توان»، «کشش» و «انگیزه» خویش، دیر یا زود، هم عربی یادمی‌گیرید، هم با فرهنگ و شیوه نوشتاری و گفتاری قرآن، و هم با واژگان خاص آن آشنا می‌شوید؛ و دارای صفت ‹متدبّر‌القرآن› می‌شوید. درنتیجه‌ اگر کسی به‌جای آیه، حدیثی نقل‌کرد و آن را آیه خواند یا برعکس، شما که با آیات قرآن مأنوس هستید، آنها را باز خواهیدشناخت.

9. ممکن است گفته شود این کارها از حافظ قرآن نیز برمی‌آید. درست است؛ ولی:

ـ هر حافظ قرآنی الزاماً متدبّر قرآن نیست و هر متدبّر قرآنی نیز نیاز ندارد که حافظ قرآن شود.

ـ متدبّر قرآن با شناخت باطن قرآن درست را از نادرست تشخیص‌می‌دهد، ولی حافظ قرآن با شناخت ظاهر آن.

ـ حافظ قرآن اگر متدبر قرآن نباشد، از روح کلی حاکم بر قرآن آگاهی چندانی ندارد؛ در نتیجه به هنگام برخورد با مسائل اجتماعی و سیاسی و با بزرگ‌بینی خود از اینکه حافظ قرآن است، ممکن است به انحراف رود؛ ولی متدبر قرآن به راحتی به انحراف کشیده نمی‌شود

10. یکی از دستاوردهای مهم تدبر قرآن، شناخت کلی قرآن و روح حاکم برآن است، به مانند یک پدیده، با ویژگی‌های خاص خود؛ که با این روش، خرده‌‌خرده ممکن‌می‌گردد؛ آنجا که خداوند به پیامبرش می‌فرماید: انّ علینا جمعه و قرآنه فإذا قرأناه فاتّبع قرآنه

11. یکی از راه‌های تدبّر قرآن، گرداوری آیه‌های مختلف دربارة یک موضوع،‌ و نهادینه‌کردن آنهاست در خود، با تکرارکردن آنها. مثلاً در مورد «من یتّق‌الله…» اگر آیه‌ها را فراهم‌ آوریم و هرروزه بخوانیم، پس از مدتی در ما نهادینه شده، و ‹تقوی› را در خود احساس‌می‌کنیم.

12. در این روند، کسی که هنوز به شناخت قرآن دست‌نیافته، ممکن است تصورکند که قرآن چقدر آیات تکراری دارد، ولی چنین نیست. هیچ آیه‌ای بی‌دلیل تکرارنشده. پشت هر تکرار، چیزی نهفته است که تدبرکننده‌اش باید آن را دریابد.

13. گاهی تصور می‌شود که برخی آیات نقیض یکدیگرند. این تصور هم باطل است. زیرا نشانة آن است که هنوز شناخت کافی از قرآن نیافته و ندانسته‌ایم که این هم یکی از شگردهای قرآنی‌است که آموزه‌های نهفته فراوانی، از جمله آموزه‌های روانشناسانه و جامعه‌شناسانه دربردارد.

14. گاهی نیز قرآن کریم به موضوع‌هایی می‌پردازد که ظاهراً در جهان امروزی جایگاهی ندارد. این تصور نیز بیهوده‌ است؛ و باید نتیجة عکس بگیریم و بپذیریم که هرگاه قرآن کریم به موضوعی پرداخته، لازم بوده؛ و اگر ما به لزوم آن پی‌نبرده‌ایم، دلیلی بر بی‌اهمیت‌بودن موضوع نیست. و در واقع به‌گونه‌ای می‌خواهد به ما گوشزدکند که باید آن موضوع را پی‌گیری‌کنیم.

کتاب‌الله حبل ممدود من‌السماء الی‌الارض (حدیث: قرآن ریسمانی‌ است پیوسته از آسمان به زمین)

مرحوم اقبال لاهوری:

فاش گویم آنچه در دل مضمر است این کتـابی نیست، چیز دیـگر است

چونکه در جان رفت، جان دیگر شود جان که دیگر شد، جهان دیگر شود



ب ـ تفسیرهایی که بنیان آنها بر تدبر نیست

تاریخی‌کردن آیات قرآن و مفاهیم آنها

1. در تفسیرها می‌بینیم که مفسرین با آوردن حدیث‌ها و روایتهایی برای برخی واژه‌ها، موضوع آیه را تاریخی جلوه‌می‌دهند و کارامدی قرآن را که برای همة انسان‌ها، در همة زمان‌ها و مکان‌هاست، عملاً بی‌اثر می‌سازند؛ و فکر انسان امروزی را که این آیه در مورد او یا جامعه او نیز ممکن است صادق باشد؛ منحرف‌می‌کنند، مانند آنچه که برای تفسیر این آیه نقل‌شده‌: الذین ضل سعیهم فی‌الحیوه‌الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا

در روایات، این آیه (منظور از ‹این آیه›، واژة الذین است ـ نگارنده.) به منکران ولایت امیر مؤمنان علی(ع) و کسانی که در انجام حج امروز و فردا می‌کنند،‌ تفسیر شده‌است.› (نقل از نشریة یک‌برگی هفتگی کانون قرآن و عترت نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه تهران ـ رمضان 1425)

نتیجه‌گیری از نقل این روایت:اگر شیعه باشی این آیه در مورد تو صدق نمی‌کند و دیگر لازم نیست نگران کارهای خود باشی و کارها و اعمالت را بررسی‌ و سبک‌سنگین کنی.(که عرفا بدان زیاد توجه داشته‌اند.)

2. بسیاری از مفسرین با آوردن مثال‌های تاریخی، مفهوم آیه را از جایگاه و منزلت خود دورمی‌کنند. وقتی بیان می‌کنند مصداق این آیه فلان چیز یا فلان کس است،‌ (مخصوصاً در موارد منفی) دیگر کسی حاضر نمی‌شود که مصداق آیه را خود و امثال خود بداند. این است مفهوم تاریخی‌کردن آیات قرآنی.

مثال: ‹حضرت علی(ع) فرمود: مصداق آیه اهل کتابند که در آغاز برحق‌بودند. سپس بدعت‌هایی در دین گذاشتند و گمان‌می‌کردند که کار نیکی انجام می‌دهند›. (ادامة تفسیر آیه از مرجع پیشین)

جالب اینجاست که این دو مطلب در آن نشریه پی‌درپی آمده و نویسنده ابتدا کلام علی علیه‌السلام را که در زمان خود شایسته‌ترین مصداق بوده، نیاورده بلکه برمنکران ولایت امیرالمؤمنین اطلاق‌کرده، که ذهن را از مفهوم کلی آیه و کلام مولا دورکرده؛‌ و پس از آن، کلام مولا را آورده‌است.

اتفاقاً همین موضوع یکی از منظورهای نهفته در آیه است که نویسنده ‹حساب کرده که کار نیکویی انجام داده›. (یحسبون انهم یحسنون صنعا) و به نکته‌ای دربارة مولا اشاره‌کرده، که خود مولا به آن اشاره‌نکرده‌است.

تفسیر، تنها بر مبنای روایت و نه تدبر!

اگرکسی هم پیداشود و تدبرکند، و به نتایجی هم برسد، هنگامی‌‌که بخواهد نتیجة تدبر خود را بر زبان یا کاغذ آورد، دایه‌های دلسوزتر از مادر قرآن می‌پرسند: سخنت بر چه مبنایی‌است؟ می‌گوید از خود قرآن کمک‌گرفته‌ام: القرآن یفسر بعضه بعضاً. پاسخ می‌شنود: نمی‌شود. می‌پرسد چرا؟ و پاسخ‌می‌شنود: «باید برای هر استنباطی یک دلیل روایی داشته‌باشی. این تفسیر به رأی است». و آنگاه است که به یاد دادگاه‌های تفتیش عقایدی می‌افتی که همین آقایان سی،‌ چهل سال پیش در مجلاتشان از آن انتقادمی‌کردند و آرزو داشتی اسلام برسریر قدرت بنشیند تا به متولیان مسیحی قرون وسطائی انگیزیسیون بفهمانیم که متولیان اسلام مانند متولیان دین مسیحیت نیستند؛ ولی دیگر نمی‌دانستی که دایه‌های دلسوزتر از مادر اسلام ممکن است سختگیرتر از متولیان مسیحی شوند؛ اینان اصولاً نمی‌دانند تفسیر به رای یعنی چه. تنها حدیث نبوی را شنیده و با آن حربه‌ای ساخته‌ و حکم عام برای «نشیمنگاه آتشین» صادرکرده‌اند.

تدبر تفسیر به رای نیست

تفسیر به رأی آن است که هرگاه از یک مدعی بپرسی چرا چنین برداشتی از قرآن‌کریم کرده‌ای؟ پاسخ دهد نظر من این است. همچنانکه بسیارند کسانی که در هر زمینه‌ای خود را صاحب‌نظر و رایمند می‌دانند، و حتا اشاره‌ای به متخصّصین امر نمی‌کنند.

«رأی» در زمان ما همین «نظر» است. ولی کسی که برای نتیجة تدبر خود از خود قرآن دلیل می‌آورد، نظر خود را نمی‌گوید. نظر قرآن را بیان می‌دارد. میان این دو، به‌راستی که تفاوت از زمین تا آسمان است: نظر من زمینی درباره قرآن، و نظر قرآن آسمانی درباره خودش.

از سوی دیگر همین دایة دلسوزتر از مادر، در برابر شرح و ترجمة نادرستی که یک هم‌لباسش از قرآن عظیم دارد، سکوت می‌کند؛ که فقط یک قلم آن تفسیر به رأی است؛ و اگر دقت شود، به تحریف‌های کلانی در ترجمه برمی‌خوریم.

جالب‌تر آن است که برخی از این دایه‌ها هنگامی‌که به دفاع از هم‌لباس خود برمی‌خیزند، می‌گویند ‹فلانی نظر خود را گفته‌است›. مگر قرآن بنگاه نظرسنجی است؟ و مگر می‌شود با کلام حق که برای بهره‌گیری همة مردم است و حتی هر واو و همزة آن هم روی حساب و کتاب است، بازی‌کرد؟ و آیا اگر این نوع ترجمه، تفسیر به رأی نیست، پس چیست؟

از نظر این کسان:

ـ اگر کسی در زمان حیات رسول اکرم(ص) از ایشان دربارة قرآن و آیاتش سؤالی کرده و پاسخ شنیده، حجت است.

ـ اگر امیرالمؤمنین علی‌(ع) در پاسخ کسی دربارة آیات قرآن مطلبی بیان‌کرده و یا مطالبی در زمینة قرآن در نهج‌البلاغه آمده حجت است.

ـ اگر یکی از شاگردان امام جعفرصادق(ع) دربارة آیات، پرسشی‌‌کرده و پاسخی ‌‌شنیده، حجت است.

ـ اگر گاهگاهی از سایر معصومین علیهم‌السلام پرسشی‌ شده و پاسخی شنیده‌اند، حجت است.    

گیریم همة روایات نقل‌شده با روش چهارگانة بالا درست باشد، باز این پرسش‌ها پیش می‌آید که:  

ـ آیا استدلال با روایات تا پایان دنیا، انسان را بس است؟

ـ اگر در قرآن دقت‌کنیم،‌ درمی‌یابیم که بسیاری پرسش‌ها برای انسان امروزی هست که برای انسان دیروزی نبود، تکلیف آنها چه‌می‌شود؟

ـ مواردی که پرسش‌شده ممکن‌است نهفته‌های دیگری نیز دربر داشته‌باشد. تکلیف آن نهانی‌ها چه‌می‌شود؟  

ـ اگر همة روایات وارده در زمینة قرآن را روی‌هم جمع‌کنیم، به نظر نمی‌رسد تبیین‌کنندة جویی باشد که از این اقیانوس بیکران جاری‌شده‌باشد. تکلیف مانده‌ها چه‌می‌شود؟

با این روش پیش‌رفته‌ایم و متوجه‌شده‌ایم که بسیاری از موضوع‌ها و مسائلی که دانشمندان غربی در زمینه‌های گوناگون به آنها رسیده‌اند، قرآن کریم از پیش، آنها را در لابه‌لای آیات به‌گونه‌ای نهفته گوشزدکرده‌، ولی چون ما مسلمانان به سفارش قرآن توجه، و در آن تدبرنکرده‌ایم؛ از فهم و کشف و بازگشایی آنها عاجز مانده‌ایم؛ و هرگاه این دانشمندان به نتیجه‌ای می‌رسند، کسانی پیدامی‌شوند و آیات مؤید آن کشف را بیان‌می‌کنند. اگر با این دید به قرآن بنگریم، نتیجه آن می‌شود که شاهد چنین اظهارنظرهایی می‌شویم:

«ایشان(آقای محسن کدیور) معتقدند اگرچه اشارات علمی قرآن در زمان خودش اعجاز بوده‌است، ولی امروزه وجه اعجاز شمرده‌نشده و صرفاً بعدی است برای رساندن انسان معاصر به عالم غیب».(شرق: 22/1/84 صفحة اندیشه)

قرآن این را نخواسته. قرآن کریم برای حقانیت خود، نیازی به استدلال علمی ندارد. بلکه منظور قرآن از آوردن آیات و نشانه‌ها، هدایت مسلمانان است؛ تا آنان از روی این کتاب مدون هستی‌ نظر به رازهای هستی واقعی، پیش از دیگران پی‌ببرند.

متأسفانه با روشی که بیان شد، کسانی پیداشده‌اند که با برداشتهای نادرست خود از حدیث‌های مربوط به روش درک قرآن، از سویی دست عده‌ای را برای هرگونه دخل‌وتصرف در قرآن از طریق ترجمة آن بازگذاشته‌اند‌؛ و از سوی دیگر، دریچة ذهن دیگران را برای رمزگشایی و بهره‌وری از هدایت‌های علمی و شناختی قرآن بسته‌اند. این قفل باید شکسته‌شود و اندیشه‌های بکر از قرآن بیرون‌کشیده‌شود؛ و با برخورد اندیشه‌ها و نظرها همة بندگان خدا از این خوان بیکران برخوردارشوند.

کلام حق به‌گونه‌ای نگاشته‌شده‌است که عارف و فیلسوف و شارع و دانشمند ماده‌شناس، همه از این خوان نعمت می‌توانند بهره‌ورشوند. البته  بازهم برای بهره‌وری دیگران جای بسیار دارد تا نکته‌ها برگیرند.

به گفتة دکتر نکونام، مدرّس قرآن پژوه روش‌های پژوهشی: «ما قرآن را هرچه آسمانی کنیم، و برای آن حساب جداگانه‌ بازکنیم، آن را از دسترس خودمان خارج‌می‌کنیم. قرآن از آسمان برای استفادة ما نازل‌شده‌است. اگر ما بگوییم قرآن لایه‌ها و بطونی دارد که ما نمی‌فهمیم، و دیگران باید برای ما بیان‌کنند،‌ موجب‌می‌شود،‌ که ما قرآن را که به زمین نازل‌شده، دوباره به آسمان بفرستیم، روش تحقیق قرآن، با روش تحقیق متون دیگر هیچ تفاوتی ندارد».(گزیدة نشست‌های یازدهمین نمایشگاه قرآن کریم ـ ص 31 ـ سیدمهدی برومند)

البته نظر ایشان پیرامون بطون قرآن، اگر مربوط به فهم ظاهری آیات باشد، درست است؛ ولی از آنجا که جز قرآن کتابی وجودندارد که تبیین‌کنندة تمام هستی باشد؛ بنابراین، خودش و روش تحقیقش نیز تفاوت‌هایی با دیگرکتاب‌ها دارد؛ زیرا اگر بخواهیم از فهم‌های ظاهری گذرکرده و به فهم‌های گسترده‌تری دست‌یابیم، ناگزیریم در آن تدبرکنیم، و بسته به خواسته‌هایمان، استنباط‌های گوناگونی از آیات قرآن خواهیم‌داشت؛ البته به این شرط که خود تدبرکنیم،‌ نه برایمان تدبرکنند، که مخاطب قرآن همه هستند، و دستور تدبر آن نیز به همه داده‌شده،‌ نه قشر خاصّی.

به همین دلیل معصوم فرموده، قرآن دارای بطن‌های مختلفی است. مثلاً هنگامی‌که قرآن کریم می‌فرماید وبالنجم هم یهتدون (نحل: 16)، یک عرب بیابانگرد زمان نزول قرآن از این آیه یک جور برداشت دارد؛ و یک کیهان‌شناس امروزی نوعی دیگر؛ و هر دو درست است.

به مصداق ‹القرآن یفسر بعضه بعضاً›، تدبر قرآن باید مبنای تفسیر قرآن قرارگیرد. به همین دلیل است که در قرآن آیه‌ای دربارة ‹تفسیر قرآن› نداریم؛ ولی چند آیة قاطعانه و آمرانه در بارة ‹تدبّر قرآن› داریم. تفسیر نباشد، کمبودی در فهم قرآن ایجاد نمی‌شود؛ ولی اگر تدبر نباشد،‌ فهم قرآن شدیداً دچار مشکل می‌شود؛ که متأسفانه شده‌است!!

اگر اینچنین نبود، تفسیرهای ما دارای این‌همه نقص یا اشکال نبودند. کمتر شده‌است که این نگارنده برای رفع مشکلی علمی و نوشتاری به تفسیرهایی رجوع‌کند و پاسخ بگیرد. درنتیجه آنقدر در آیه و آیه‌های بالا و پایین(صدر و ذیل) آن و مقایسه و مقارنة آن آیه با دیگرآیه‌ها، فکر و کارکرده‌است، و آنهم با حول و قوة الهی، که همه اینها یعنی ‹تدبر› تا اینکه مشکل را تا اندازه‌ای برای خود حل‌کرده‌است.

ج ـ برخی روایت‌ها

ترجیح‌دادن ‹شیعه‌بودن› بر ‹فراگیری قرآن›.

در برخی نوشته‌ها به مفاهیمی برمی‌خوریم که ظاهراً خواسته‌اند خدمتی به تشیّع کنند ولی دست آخر موجب بی‌اهمیت‌جلوه‌دادن قرآن عظیم شده‌اند.

مثال: ‹امام موسی‌کاظم(ع) فرمودند: اگر از شیعیان ما کسی قرآن را به‌خوبی فرانگرفته‌باشد،(چون به حقیقت آن ایمان دارد) در جهان برزخ قرآن به او تعلیم داده‌می‌شود تا خدای سبحان با معرفت قرآن بر درجات او بیفزاید؛ زیرا درجات قرآن به اندازة آیات قرآن است. به قاری گفته می‌شود بخوان و بالا برو. او نیز می‌خواند و بالامی‌رود›.((نقل از نشریة یک‌برگی هفتگی کانون قرآن و عترت نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه تهران ـ رمضان 1425))

گیریم که در خود حدیث شک‌نکنیم و آن را جزء حدیث‌های درست بدانیم، آیا آوردن این حدیث جز تنبلی‌کردن نسبت به خواندن و تدبر قرآن سود دیگری دارد؟ و آیا عمل به این حدیث، جز بی‌حاصل‌کردن حدیث نبوی ‹الدّنیا مزرعه‌الاخره› حاصلی به همراه خواهدداشت؟

جالب است که بدانید این حدیث را برای اهمیت‌دادن به قرآن در ماه مبارک رمضان، در آن نشریه آورده‌اند!!

نتیجه‌هایی که از این حدیث ناموثّق به دست می‌آید‌:

ـ هرکس اسمش شیعه‌ باشد(زیرا اگر شیعة اسمی نباشد هرروز با قرآن سروکار دارد.) دیگر نیازی به فراگیری حتا خواندن قرآن ندارد، چه برسد به تدبّرش!

ـ اگر شیعه باشی،‌ به بالاترین درجات می‌رسی بدون آنکه قرآن بدانی!

ـ قرآن برای آخرت خوب است و زیاد به کار دنیا نمی‌خورد!

این نتیجه آخری مرا به یاد گفتة یکی از منجمان ناشر نشریة ‹نجوم› انداخت، هنگامی که مقاله‌ای کیهانی ـ قرآنی را برای چاپ به او داده‌بودم، او در پاسخ گفت: ‹قرآن به درد آخرت می‌خورد. مسائل آخرت را بیان‌می‌کند،‌ به مسائل کیهان‌شناسی چکار دارد؟›

همین موضوع را متدیّنین قرآن ناشناس نیز می‌گویند: ‹قرآن چه ربطی به علم دارد این تفسیر به رأی است. علم هر روز یک چیز را می‌گوید. نمی‌شود به آن اعتمادکرد›.

گیریم نمی‌شود به علم اعتمادکرد؛ به قرآن که می‌شود اعتمادکرد. پس هرگاه قرآن کریم موضوعی علمی را بیان می‌کند و ما چون عالم نیستیم مفهوم آیه را درنمی‌یابیم، از آن به سادگی درنگذریم و(بویژه در ترجمه‌ها) چیزی جای ندانستة خود نگذاریم؛ بلکه به کندوکاو بپردازیم تا به حقیقت دست یابیم؛ و نگذاریم غربیان بر ما پیشی‌بگیرند و یافته‌های خود را به رخ ما بکشند. یافته‌هایی که معمولاً قرآن کریم پیش از کشف، به ما گوشزدکرده‌است.

آیا تاکنون به این موضوع فکرکرده‌اید که در ترجمه‌ها و تفسیرها هیچگاه به جایی خالی برخوردنکرده‌اید؟ چرا؟ چون آنان هرگاه در تفسیر آیه دربمانند، به هرحال چیزی جای کلام خداوند می‌گذارند و کمتر می‌شود که بنویسند ‹الله اعلم› و از ترجمة آیه درگذرند، تا شخص دیگری در آیه پژوهش و کندوکاو کند.

البته برخی از مفسرین، در برابر برخی آیه‌ها، دستکم یک مطلب را می‌نویسند و سپس این عبارت را به‌کارمی‌برند. و تازه این مربوط است به آیاتی که دارای بطون مختلفند و چه بسا آیاتی که ساده‌اند و مفسرین همان سادگی ظاهری قرآن را می‌گیرند و به تدبر یا پشت‌خوانی عالمانة آیه توجهی ندارند.

مگر علمای مسلمان به تبعیت از فلسفة ارسطویی به هیأت پتولمی(بطلمیوسی) معتقد نبودند؟‌ و مگر با تدبر در آیات قرآن درنمی‌یابیم که این کتاب الهی هزاروچهارصد سال پیش، هیأت پتولمی را باطل اعلام‌کرده‌است؟ پس نتیجه می‌گیریم که ما و دانشمندان ما کتاب دین خود را نشناخته‌ایم. اگر دانشمندان ما با تدبر در قرآن و با استناد به آیات آن، آن نظریه را ردکرده‌بودند،‌ اکنون افتخار رد آن نصیب قرآن شده بود؛ نه کپرنیک و کپلر و گالیله، هرچند حقایق قرآنی تا ابد پابرجا و تابناکند.

متأسفانه غالباً چنین است که نه دانشمندان علوم محض ما و نه دانشمندان علوم دین ما، چنانکه باید و شاید قرآن را نشناخته و قدر آن را ندانسته‌اند؛ چنانکه فرمود ‹وما قدرواالله حق قدره›. این آیه ابتدا در مورد خود قرآن صادق است؛ و از طریق قرآن در مورد خداوند صدق‌می‌کند؛ زیرا بیشترین نمود خداوند در کلام اوست و از آنجا که قدر کلام او را ندانسته‌ایم، قدر خود او را نیز ندانسته‌ایم.

پژوهش و نگارش: 1385

ویرایش دوم: خرداد نودوهشت

ویرایش سوم: اردی‌بهشت 1400

احمد شماع زاده


یحرفون الکلم عن مواضعه


یحرفون الکلم عن مواضعه

 

ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه ان‌یفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الی‌الهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)

ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.

خداوند کریم در آیه های چهل و شش سوره نساء و سیزده سوره مائده این جمله را بدین گونه و در آیه چهل و یک سوره مائده به صورت یحرفون الکلم من بعد مواضعه به کاربرده است.

 

پرسش: با توجه به اینکه قرآن کریم تاریخ مصرف ندارد و همه مفاهیم آن برای همه زمانها و مکانها کاربرد دارد در زمان ما چه کسانی و چگونه کلام خداوند را به انحراف میکشانند؟ 

 

پاسخ: آنانکه با قرآن کریم سروکار دارند بویژه برای ترجمه یا تفسیر آن به هنگام رویارویی با برخی مفاهیم قرآن که ظاهراً پیچیده به نظر میرسند به جای پرداختن به متن از راه تدبر با عاملهای زیر به حاشیه رفته و از منظور نظر خداوند دورشده در آغاز خود منحرف شده سپس کلام خداوند را به انحراف میکشانند:

-         بر دانشهای خویش تکیه میکنند.

-         نادانسته های خود را در نظر نمیآورند.

-         به قرآن به گونه ای نگاه میکنند که گویی دگرگونی پذیر است.

-         به برخی آیات قرآن به گونه مینگرند که گویی تاریخ مصرفشان گذشته است.

-         به جایگاه و دانش خداوند آنچنانکه باید و شاید آگاه نیستند و یا توجه ندارند(و ماقدرواالله حق قدره). در نتیجه دانش خداوند را در حد دانش خویش پایین میآورند.

 

چهار نمونه از انبوه انحرافها نسبت به قرآن کریم:

 

1.    بیشترین انحرافها از کلام خداوند را در تفسیرها و ترجمه ها میتوان یافت که در نوشته های بسیاری از مترجمین قرآن و قرآن پژوهان به برخی از آنها پرداخته ام. در اینجا تنها به ذکر یک  نمونه بسنده میکنم:

تاکنون هیچ ترجمه یا تفسیری را ندیده ام که بگوید چرا خداوند واژه هوی را در آیه والنجم اذا هوی به کاربرده و از به کارگیری واژگان دیگری خودداری کرده است که معناهایی را میدهند که مترجمین و مفسرین به کارمیگیرند و از اصل موضوع و خواست خداوند درمیگذرند. بویژه آنکه این آیه یکی از آیه های مهم قرآن بوده و خداوند برای آن ارزش ویژه ای قائل است به دلایل زیر:

-         در اول سوره قرارش داده است.

-         نام سوره(نجم) را از این آیه گرفته است.

-         موضوع معراج حضرت رسول گرامی در آغاز همین سوره آمده است.

-         خداوند ضمن سوگندیادکردن به هوی شدن یک ستاره که اهمیت آن را میرساند روش تبدیل شدن یک ستاره به یک سیاهچاله را در یک آیه سه واژگانی و بویژه با به کارگیری واژه هوی یاداورمان شده است!!(جل الخالق!! برای آگاهی بیشتر به ابواب السماء یا سیاهچالگان بازگشت شود.)

 

2.    آقای اکبر گنجی مصاحبه ای دارد با مرحوم حامد نصر ابوزید. بخش پایانی مصاحبه وی بدین گونه است:

 

مسأله قرائات و اختلاف در آن، به اجتهاد قُراء مرتبط میشود; یعنی این نظر آنهاست و استناد ‏به نقل نیست. به جز عاصم که مدرکش اجتهاد نیست، بلکه نقل است. معنای اجتهاد این است ‏که همه قُراء قبول دارند آنچه بر پیغمبر نازل شده، نصّ واحد است. امام صادق(علیه السلام) نیز ‏فرمود: «القرآن واحدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ الواحد و إنّما الإختلاف مِنْ قِبِل الرّواة».‏

اختلاف قُراء در این مسأله بوده است که یکی از آنها میگفت آن نصّی که بر پیغمبر نازل شده ‏است، به نظر من این مطلب است و دلیل هم میآورد. این همان اجتهاد است. ‏

 

ما در اینجا مُخطّئه هستیم و میگوییم که قاعدتاً یکی از آنها اشتباه میکند و چه بسا هر دو نیز ‏اشتباه کرده باشند و این را قبول نداریم که هر دو صحیح باشند; زیرا حکم الهی و آنچه بر ‏پیغمبر نازل شده است، بیشتر از یکی نیست.

دلیل آن، این است که مثلا کسی این آیه را چنین ‏میخواند: (فَالْیَوْمَ نُنَحِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً). از او پرسیدند: که چرا آیه را چنین ‏میخوانی؟ گفت: بدن مرده که نجات پیدا نمیکند. پس نمیتواند آنچه از خدا نازل شده است، ‏‏«نُنَجِّیکَ» باشد و باید «نُنَحِّیکَ» باشد; یعنی بدنت را کنار میزنیم; زیرا نجات از آنِ احیا است.

‏پس اختلافات قُرّاء ناشی از اجتهاد شخصی آنهاست و حاکی از تعدّد الفاظ نازله نیست; زیرا هیچ ‏کدام از آنها، به نقل استناد نکرده اند، بلکه به عقل و نظر استناد کرده اند.‏

 

نقد این نظرها:

-         بدیهی است که کلام خداوند یکی است و اثبات لازم ندارد. دوگانگیها همواره از بندگان خدا بوده وگرنه قرآن کریم همان گونه که خود گفته اگر از غیرخدا بود در آن اختلاف بسیار میدیدید. بنابراین وجود تفاوت ناشی از اشتباه و خطاهای اطرافیان قرآن است و نه خود قرآن.

-         مثالی آمده که ربطی به موضوع ندارد. اختلاف در قرائات همواره در جزئیات بوده نه در کلیات. نمیشود یک آیه را به گونه ای بخوانیم که واژه محوری آن را تغییر دهیم و بگوییم این هم مثلی برای اختلاف در قرآئات.

-         همین مثال مصداق پایین آوردن دانش خداوند در حد دانش خودمان است و اگر بخواهیم هرچیزی را که از قرآن نمیفهمیم چیزی جای آن بگذاریم تا بفهمیم اولا چیزی باقی نمیماند برای آگاهیها و دانستنیهایی که ما نمیدانیم و خداوند میخواهد به ما تفهیم کند.

-         از سوی دیگر اگر بدین گونه عمل کنیم معجزات خداوند چه میشود؟ معجزه چیزی است که خداوند میداند و ما اکنون نمیدانیم و با شکوفایی دانشهای انسانی دانسته میشود. از اثبات معجزه بودن همین آیه بیش از چندسالی نمیگذرد. توجه کنید:

 

در دوران حاکمیت فرعونها بر مصر مومیایی مرسوم بوده بویژه برای بزرگان قوم تا بدن(جسد) آنان سالم بماند. خداوند به طور نمادین به فرعون زمان حضرت موسی(ع) میگوید: با توجه به اینکه تو غرق میشوی و بدنت مومیایی نمیشود ولی ما به خواست خود بدن تو را رهایی(نجات) میدهیم و مانند مومیایی درگذر زمان و در برابر حوادث دوران حفظ میکنیم.

چند سال پیش که جسد فرعونی کشف شد باستانشناسان گفتند که این رامسس دوم است یعنی تنها فرعونی که بدن او مومیایی نشده(طبق عهد عتیق نیز فرعون غرق شده و مومیایی نشده). و میدانیم که رامسس دوم با حضرت موسی همزمان بوده است. بدین گونه خداوند به وعده اش عمل کرده و به این آیه قرآن تحقق بخشیده تا ناگروندگان به پروردگارشان بگروند و گروندگان را ایمان بیفزاید!!


برای آگاهی بیشتر در این زمینه، مقاله زیر را بخوایند:


موریس بوکای و قرآن: http://shamazadeh.blogsky.com/1398/01/16/post-237


3.    نویسنده و قران پژوهی که پیرامون حذف نحوی مقاله مفصلی نگاشته مینویسد:

حذف صنعتی بدیع و آرایه ای ادبی است که با هدف اقتصاد کلامی و به عنوان برانگیزنده تفکر از آن استفاده میشود. این صنعت کلامی در زبانهای متفاوت تحت شرایط ویژه ای مورد استفاده قرارمیگیرد. به عنوان مثال در زبان عربی هنگام قرائت آیه 13 سوره مبارکه انعام که میفرماید: "وله ما سکن فی الیل والنهار و هوالسمیع العلیم" به ناگاه متوجه حذف واژه "ماتحرک" میشویم(ماسکن و ما تحرک)."ما سکن فی الیل و ما تحرک فی النهار".(ترجمان وحی شماره 22 ص: 9)

مهمترین ایرادهای وارده بر این بخش از مقاله:

-         بخش دوم تعریفی که در باره حذف نحوی آمد در مورد قرآن کریم صادق نیست. یک مثال ساده با آیه ده از سوره شوری: ومااختلفتم فیه من شیء فحکمه الی الله ذلکم الله ربی علیه توکلت و الیه انیب. در این آیه ذهن خواننده قرآن متوجه این نکته میشود که یک قل پیش از ذلکم حذف شده است.

پرسش: چگونه حذف قل موجب انگیزش اندیشه در خواننده این آیه میشود؟!!

-         نویسنده به گونه ای تعریف خود را به پایان رسانده که گویی در زبان عربی این گونه حذف بسیار رایج است و از جمله قرآن کریم به پیروی از عرب زبانان این رویه را در آیه 13 سوره انعام خود به کار برده است!!

-         در حالی که قرآن کریم از جایگاه رفیعی برخوردار و همواره پیشرو بوده و سبکهای بیمانندی را نوآوری کرده که تاکنون کسی نتوانسته از آن تقلید کند! چگونه آن را در حد یک کتاب دنباله رو سبکهای عرب جاهلی به زیر میکشانیم؟!!  

-         نویسنده پس از نقل آیه مینویسد: به ناگاه متوجه حذف واژه "ما تحرک" میشویم. چه کسی جز ایشان گفته که ذهن به ناگاه متوجه حذفی شده است. آنهم نه یک واژه که یک عبارت!!

-         از این آیه(از آن اوست آنچه که در شب و روز ساکنند!!) این موضوع استنباط میشود که خداوند میخواهد مطلبی را به ما گوشزد کند و بگوید بروید در این زمینه تحقیق کنید: چیستند آنچه که در شب و روز ساکنند،‌یعنی زمان بر آنها نمیگذرد!!

 

متاسفانه نویسنده پیش پا افتاده ترین معانی را برای این کلام حق قائل شده اند! بویژه آنکه اصولاً چنین درکی از آیه کاملا نادرست و توهین به کلام حق است!

چه کسی گفته است که همه آفریده های خداوند در شب ساکن و در روز متحرک اند؟ آیا جز یک بچه چند ساله ممکن است کسی چنین بیندیشد؟ بویژه در این عصر که بسیاری انسانها میدانند که بسیاری چیزها از جمله اجزاء درون اتمها شب و روز در حرکتند. کهکشانها و آنچه در آنهاست همواره در حرکتند و همه میدانند که قلب اگر بایستد انسان میمیرد. طبق این ترجمه آنها مال خداوند نیستند؟!!

 

4.    ترجمان وحی شماره بیست و نهم- صفحه هشتادویک:

معنای والنجم و الشجر در آیه شش سوره الرحمن

والنجم والشجر یسجدان(الرحمن: 6. و بوته و درخت چهره سایانند.)

مترجمان این واژگان را به طرق مختلف ترجمه کرده اند. برخی مانند آربری و بل این واژگان را به ستارگان و درختان ترجمه کرده اند. اما از آنجا که به اعتقاد برخی مترجمان میان درخت و ستاره رابطه ای وجود ندارد این واژگان را به گیاهان و درختان ترجمه کرده اند.

نقد این بخش از مقاله:

چگونه میان درخت و ستاره رابطه ای وجود ندارد؟ از این بهتر هم میشود رابطه ای وجود داشته باشد؟ بسم الله:

نجم(ستاره) مانند خورشید نماد بزرگترین و کاملترین تکساختی جمادهاست که از آغاز تاکنون به چشم انس و جن و بی واسطه وسایلی همچون تلسکوپ آمده و شجر(درخت) نماد بزرگترین و کاملترین گیاهان است.

خداوند میخواهد بگوید بزرگترینهای آفرینش من که پیش از آفرینش شما وجود داشته اند(جمادات و نباتات) در برابر من خاضع و خاشع اند. پس شما ای جن و انس(مخاطب سوره الرحمن هردو گرانمایه هستند) که بزرگترینهای جانداران و با شعورترینشان هستید نیز شایسته و بایسته است در برابر من خاضع و خاشع باشید.

گفتنی است که سجده ستاره(نجم) بر خداوند در آیاتی دیگر از جمله آیه زیر به روشنی بیان شده و تأییدی است بر نظر نگارنده:

الم تر انّ الله یسجدله من فی‌السموات و من فی‌الارض والشمس والقمر والنجوم(حج: 18)

 

نکته دیگر اینکه ترجمه واژه نجم به معنای ستاره هم ارزشمند است و هم همگان میفهمند و به هیچ روی قابل قیاس با بوته کم ارزش نیست. لزومی هم ندارد ذهن خواننده قرآن را از آن منحرف کرده و به چیز دیگری منعطف کنیم تا آیه قرآن را از معنا و مفهوم خود تهی کنیم!! (چه زحمتها میکشند تا بندگان خدا را از کلام بی پیرایه خداوند منحرف کنند!!)

ادامه مطلب:

با این وجود این گوناگونی و تنوع رابطه غیرمنطقی میان این واژگان با ماه و ستاره آیه بعدی را توجیه نمیکند. بنابراین بهتر است این واژگان را به "ستارگان و شفق" ترجمه کنیم.

نقد این بخش:

-         کدام گوناگونی؟

-         ماه و ستاره آیه بعدی نادرست است. خورشید و ماه آیه قبلی درست است.

ادامه مطلب:

اما دلیل این پیشنهاد عدم اعرابگذاری متون قدیمی قرآنی است. بدین ترتیب نمیتوان ص و س یا ح و ج را از هم تشخیص داد. آنچه امروزه آن را الشجر مینامند در متون قدیمی به صورت السحر بوده که به زبان عبری به معنای شفق و سپیده دم است.

نقد این بخش:

انسان با خواندن این گونه نوشته ها آنهم از سوی ظاهراً پژوهشگران قرآن!! اگر به جرگه سفهاء و دیوانگان نپیوندد تنها خواست خداوند است. اگر دشمنان قرآن میدانستند قرآن کریم چنین دوستانی هم دارد دیگر زحمت دشمنی با قرآن را به خود نمیدادند. یا دستکم در کسوت دوست از همین نکته ها بر علیه قرآن و تحریف شدگی و بی حساب و کتاب بودن و دقیق نبودن آن مطلب مینوشتند و بسیار هم موفق بودند!!

اولاً اعرابگذاری چه ربطی به تغییر حروف دارد؟!! واژگان از حرفها تشکیل شده اند. اگر حرفی تغییر کند معنای واژه دگرگون میشود. هنگامی که واژه دگرگون شد معنای جمله تغییر میکند. اگر قرار بود برخی حروف جای خود را به برخی دیگر بدهند!! تاکنون متن  قرآن کاملاً دگرگون شده بود!! 

ثانیاً در حالیکه قرآن خود میگوید ما قرآن را به زبان عربی فرستادیم تا راحت و بدون مشکل آن را بفهمید چرا در زبان عبری به دنبال کلام خداوند میگردید و واژه سازی میکنید!!؟ شما مصداق یحرفون الکلم عن مواضعه هستید.

ثالثاً در متون قدیمی یعنی چه؟ نظر اجماع علمای اسلام مؤید این حقیقت است که این قرآن همان قرآنی است که در زمان عثمان بن عفان خلیفه سوم مسلمین تدوین نهایی گردید و دیگر نسخ قرآن که در جزئیات اشکالهایی بر آنها وارد بود از میان برداشته شدند. پس باورداشتن به اینکه متون قدیمی قرآن با این قرآن که در دست ماست متفاوت است یک افتراء بوده و قائل شدن به تحریف آن است.

رابعاً خداوند از اشیاء حقیقی(ستاره و درخت) نام میبرد که میتوانند ساجد خداوند باشند. چگونه میشود واژه حقیقی درخت را با واژه مجازی شفق که طلیعه نور خورشید است و چون مجازی است نمیتواند ساجد خداوند باشد جایگزین کرد؟ آیا این کارها مصداق یحرفون الکلم عن مواضعه نیست؟‌ اصولا آسمان ریسمان کردن کلام خداوند چه سودی برای چه کسی دارد؟

ادامه مطلب:

در ازمنه قدیم اهمیت شفق و ستارگان برای کاروانیان و مسافران به اندازه اهمیت خورشید در روز و ماه در شب بوده است.

نقد این جمله:

خوب که چه بشود؟ مگر قرآن تنها برای عصر نزولش نازل شده؟

اکنون یا از این پس کسی که قرآن میخواند از این آیه چه سودی میبرد؟

چرا خداوند واژه شجر را به کاربرده و به راحتی نگفته شفق؟

آیا خداوند از به کارگیری واژه شفق ناتوان بوده که شما خود را مأمور اصلاح کلام خداوند میکنید؟

چرا با آیات قرآن بازی میکنید و آنها را به گونه ای نشان میدهید که تاریخ مصرفشان گذشته است تا کسانی هم مدعی شوند موضوعها و مسائل قرآن قدیمی است و به درد امروز ما نمیخورد؟ چرا مفاهیم بلند آن را با بی تدبیری و تدبر نکردن آن به مفاهیمی پیش پا افتاده مبدل میسازید؟ چه سودی از این کار بهره شما میشود؟

ادامه مطلب:

نویسنده سپس چند آیه از چند سوره را به هم پیوند میدهد یا بهتر است بگوییم به هم میبافد تا آیه های پنج و شش سوره الرحمن را(نوشته شده: 4و5) بدین گونه ترجمه کند: "خورشید و ماه در مدار ثابتی در حرکت اند و ستارگان و سپیده دمان خداوند را ستایش میکنند."

نقد این بخش:

- بیشتر مترجمین و مفسرین در ترجمه آیه شش معنای نجم را تغییر میدهند ولی نویسنده معنای شجر را تغییر داده است. که طبق استدلالی که در بالا آمد کلام خداوند بی پیرایه است و لازم نیست در این آیه چیزی را تغییردهیم تا به منظور نظر خداوند دست یابیم.

- سجده معنای ستایش که خاص عاقلان است را نمیدهد بلکه معنای فروتنی میدهد. که در فرهنگ قرآن نبات و جماد را نیز دربرمیگیرد.

پس: سپیده دمان خداوند را ستایش میکنند غلط اندر غلط است!!

- بحسبان را که در آیه پنج معنای از روی حساب و نه بیهوده میدهد در مدار ثابتی در حرکتند ترجمه کرده است که از این آیه چنین ترجمه ای بر نمیآید.

روشنگری: کیهانشناسی نوین به نام کپلر و کپرنیک ثبت شده است. ولی کیهانشناسی قرآن کریم هزار سال پیشروتر از آنان است. این کوتاهی و تقصیر متوجه مفسرین قدیمی قرآن میشود که هنوز هم در بسیاری موارد حرفشان ملاک مفسرین معاصر است!!

خداوند در آیه هایی از سوره یس این موضوع را یاداور شده است: والشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیزالعلیم(38) والقمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم(39) لاالشمس ینبغی لها ان تدرک القمر ولااللیل سابق النهار و کل فی فلک یسبجون(40). 

تاریخ نگارش:‌ 28/12/91

ویرایش دوم فروردین نودوچهار

ویرایش سوم خرداد نودوچهار

احمد شماع زاده