هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

جهانهای متوازی و متوالی در قرآن

جهانهای متوازی و متوالی در قرآن


احمد شمّاع زاده


بحث واژگانی (لغوی):

هرگاه بخواهیم دو یا چند چیز را با یکدیگر مقایسه کنیم، از نظر دستور زبان عربی نمیتوانیم بگوییم مثلاً مقارن، باید بگوییم متقارن (هم قرینه یکدیگر بودن). نمیتوانیم بگوییم «مفاوت» باید بگوییم «متفاوت». پس نمیتوان گفت جهانهای موازی یا موالی بلکه باید گفت: متوازی (به موازات یکدیگر) یا متوالی (پی در پی یکدیگر). بنابراین واژه آمیخته «جهانهای موازی» که در کتاب‌ها و مقاله های فراوانی به آن اشاره شده، نادرست است و باید به صورت «جهانهای متوازی» نوشته شود.


پیشگفتار

خداوند کریم، به مناسبتها و منظورهای متفاوت، ولی بیشتربرای اثبات حقانیت خود، بی نیاز بودن و گرداننده کیهان بودن خود، آیات بسیاری را فروفرستاده که در ضمن آن‌ها، متوجه می‌شویم ما در این کیهان پهناور و عظیم، تنها نبوده و دردانه آفرینش نیستیم، بلکه جهانها و مردمان بسیار دیگری نیز هستند که زندگانی خود را سپری کرده و میکنند.

کشف و بازشناسی این جهانها توسط ساکنین جهانهای دیگر از جمله ما زمینیان، بعید به نظر میرسد. تاکنون آشکار نشده که عارفان بزرگی همچون حافظ علیه الرحمه، که موضوع مهبانگ را در یک بیت بیان کرده است (در ازل پرتو حسنت ز تجلّی دم زد، عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد)، نیز توانسته باشند درک هرچند اندکی از وجود آن جهانها و کم و کیف آن‌ها داشته باشند؛ ولی آیات قرآن بر این موضوع صراحت دارند.

با توجه به روشن شدن واژگان متوازی یعنی به موازات و در اصل همعرض بکدیگر، و متوالی یعنی پشت سر هم و در اصل، در طول یکدیگر، و با توجه به آیات قرآن در این دو زمینه، به بررسی این جهانها تا آنجا که آیات قرآن برای ما روشنگری کرده اند، میپردازیم.


بخش اول: جهانهای متوازی در قرآن

ربّ المشرقین و ربّ المغربین، فبای آلآء ربکما تکذّبان؟(الرحمن: 17 و 18)

ترجمه: پروردگار دو مشرق و دو مغرب، پس ای دو گرانمایه، کدامین نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید؟

خداوند کریم در این آیات می‌خواسته به جن و انس بگوید که هر یک از شما در این دنیا تنها نیستید، هرچند که با یکدیگر معاشرت ندارید و در جهانهای جداگانه ای زندگی میکنید.

گفتنی است سوره الرحمن تنها سوره‌ای است که برای هر دو گرانمایه به طور مساوی نازل شده و از آیه سیزده به بعد، پس از ذکر نعمتهایی که به آن‌ها عطا کرده است، خطاب با آنان میگوید: پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید؟!


در زمینه جهانهای متوازی دو نظر می‌تواند مطرح شود؛ و نظر سوم از جمع میان این دو نظر به‌ وجود میآید؛ ولی پیش از بیان این نظرها، لازم است بدانیم:

از آنجا که مشرق و مغرت به ساکن (موجود اندیشمند) وابسته است و نه به مسکون (سیاره)، پس اگر سیّاره‌ای ساکنی نداشته‌باشد، کاربرد واژه مشرق و مغرب برای آن واهی است. بنابراین اشاره قرآن به وجود دو مغرب و دو مشرق و یا مشرقها و مغربها، مفهومش این است که در آن سیّاره ها ساکنینی وجود دارد.


نظر اول: چون همه سیاره‌ها کروی هستند، پس باید در مورد کره زمین بگوییم یا دارای بی‌نهایت مغرب و مشرق است، و یا تنها یک مغرب و یک مشرق دارد؛ و چون مخاطب این سوره جن و انس هستند، نتیجه‌می‌گیریم که یکی دیگر از سیّاره ها در اختیار جن‌هاست.

نظر دوم: آیه اشاره به دو جهان با مشرق‌ و مغرب‌ جداگانه ای بر روی کره زمین دارد که جهان دیگری که ما نمی‌شناسیم، جهان جنهای روی زمین است که با یک فاصله زمانی از زمان ما قرار گرفته اند.

نظر سوم: آیه رب‌المشرقین و رب‌المغربین به گونه‌ای‌است که میتواند هر دو نظر را در بر گیرد؛ یعنی ممکن است سیاره ای دیگر مسکن جنها باشد و همزمان بر روی زمین ما نیز جهان موازی دیگری با یک فاصله زمانی از آن جنها باشد. (برای آگاهی بیشتر در این زمینه، به «بررسی جایگاه انسانهای پیشین و انسان امروزی» بازگشت شود: https://www.academia.edu/10055759)


پیرامون نظر دوم، نقل گفتارهایی از فصل دوم کتاب ‹عجیب‌تر از رؤیا› بسیار جالب توجه است:

«ظهور اسرارآمیز جانورانی مانند پلنگ سیاه در انگلستان،‌ مارهای غول‌آسا در داکوتای جنوبی، یا سوسمارهایی در رودخانه‌های فرانسه، احتمالاً به واسطة نقل‌وانتقال مرموز صورت گرفته‌است. گزارشهای به‌دست‌آمده حاکی از آن است که موجودات عجیبی در سراسر جهان زندگی می‌کنند که به هیچ‌رو متعلق به منطقة خود نیستند و با شرایط طبیعی آنجا وفق نمی‌دهند… آنها می‌گویند این جانوران با جانورانی که در روی کره زمین زندگی می‌کنند تفاوت دارند، انگار که متعلق به این سیاره نیستند. آیا ممکن است این جانوران از بعد ناشناخته دیگری که همزمان، درکنار بعد ما، در داخل یا خارج از آن (و یا هرجای دیگر) وجوددارد، آمده‌باشد؟ آیا آن بعد ناشناخته نیز دارای جانوران بومی خاص خود می‌باشد که گهگاه بر اثر نقل‌وانتقالات اسرارآمیز، به دنیای ما سرازیر می‌شوند؟ یا بالعکس جانواران ما نیز از روی صفحه زمین ناپدیدشده، به آن قلمرو ناشناخته از هستی گام می‌نهند؟»


تونل زمان

از فصل هشتم کتاب ‹عجیب‌تر از رؤیا›:

در آنجا می‌خوانیم که نامه‌ای از شخصی به نویسنده کتاب رسیده که در آن نویسنده نامه گفته‌است از خیابانی که همیشه میگذشته و کاملاً با آن آشنا بوده، شبی که با اتومبیل در آن حرکت‌می‌کرده، آن را بیگانه یافته، و نتوانسته به هیچ‌روی به چگونگی موضوع پی‌ببرد.

سپس نویسنده کتاب می‌افزاید: «این‌گونه اتفاقات، گاه و بی‌گاه در گوشه و کنار جهان پهناور به وقوع‌ می‌پیوندد و شواهد زیادی وجوددارد که افراد گوناگون، ناگهان در ‹تونل زمان› قرارگرفته‌اند، و این‌گونه نقل و انتقال‌ها غالباً پرسش‌های زیادی را برمی‌انگیزد. ازجمله این سؤال که اگر ‹گذشته› به این زمان بازگردد، زمان ‹حال› به کجا می‌رود؟»


گفتنی است، خود نویسندة کتاب و امثال او نیز به یک اشتباه دچارشده‌اند، که سؤال مطرح‌ شده نتیجه آن است. هرجا که ‹زمان گذشته› مطرح شود، باید ‹زمان دیگری› جانشین آن شود تا خواننده سردرگم نشود. البته نویسنده کتاب با پرسش‌های دیگری که مطرح می‌کند نظر خود را اصلاح می‌کند و به نظر نگارنده میرسد:


«اگر نگارنده نامه بالا،‌ واقعاً در خیابانی رانندگی‌می‌کرد که عملاً چند سال پیش وجودداشت، پس خیابانی که هرروز از آنجا می‌گذشت به کجا رفته‌ و در کدام مکانی ناپدیدشده‌بود؟ آیا امکان دارد که بعدی از زمان، به‌ طور همزمان در داخل یا به موازات بعد دیگری از زمان وجودداشته‌باشد؟»


«در بیشتر سفرهایی که به زمان گذشته (جهان دیگری ـ نگارنده) صورت‌گرفته، کمتر شنیده‌شده که یکی از ساکنان زمان گذشته (جهان دیگری)، به افرادی که به قول خود از حال به گذشته (جهان دیگری) گام‌نهاده‌اند، توجّهی نشان‌داده‌باشد. انگار این دیدار،‌ دیداری یکجانبه بوده‌است! افرادی که به گذشته (جهان دیگری) سفرکرده‌اند، مشاهدات خود را آنچنان دقیق و پرآب‌وتاب تعریف‌می‌کنند که انگار به تشریح یک فیلم سینمایی می‌پردازند، … بی‌انکه توجه کسی به سوی او جلب‌شود


خیابان اسرارآمیز!

چندسال پیش یک مرد آمریکایی به نام راسل کرک ماجرای جالبی برای روزنامة ‹لوس‌آنجلس تایمز› تعریف‌کرد که عیناً در این روزنامه به‌چاپ‌رسید. او گفت:

ـ در یکی از شبهای سال 1949 در فاصلة رسیدن ‹ترن› به ایستگاه، برای وقت‌گذرانی به تماشای شهر باستانی ‹یورک› پرداختم. هنگامی که شتابان به سوی ایستگاه بازمی‌گشتم، تصادفاً متوجه خیابانی کوتاه و نیمه‌تاریک شدم که در دو طرف آن عمارت زبیایی متعلق به قرن 17 و 18 دیده‌می‌شد. منظره‌ای بس دلفریب بود و بسان صحنه‌ای از یک افسانة زیبای قدیمی مرا به سوی خود فرامی‌خواند. دلم می‌خواست ساعت‌ها در این خیابان تماشایی پرسه بزنم اما چون می‌ترسیدم از ترن عقب بمانم، درنگ‌نگردم و با عجله خود را به ایستگاه رساندم. با خود عهدکردم که دوباره سری به ‹یورک› بزنم و با خاطری آسوده به تماشای مناظر آنجا بپردازم… سرانجام به عهد خود وفاکردم و چندماه بعد دوباره به ‹یورک› بازگشتم؛ اما هرچه جست‌وجوکردم، ‌اثری از این خیابان نیافتم… انگار که در اصل چنین خیابانی وجود خارجی نداشته‌است!.. کشیش شهر یورک گفت این قسمت از شهر، تقریباً از سال 1914 متروک و ویران‌شده‌است و بمب‌هایی که در جنگ جهانی دوم بر روی این ناحیه فروریخت، بجز چند خانه، بقیه را ویران کرده‌است.

کرک در پایان تعریف این ماجرا گفت:

ـ اکنون از خود می‌پرسم اگر در آن شب عجیب از سوارشدن به قطار لندن منصرف‌می‌شدم و در آن خیابان به گشت و سیاحت می‌پرداختم چه حادثه‌ای رخ‌می‌داد؟ اگر به یکی از خانه های این خیابان زیبا می‌رفتم و در می‌زدم چه اتفاقی می‌افتاد؟ آیا با بازشدن در، نیرویی مرا به درون می‌کشید و با بسته‌شدن در، برای همیشه به بعد زمانی دیگری قدم می‌گذاشتم؟»


ـ «یکی از قدیمی‌ترین داستان‌های علمی ـ تخیلی که دربارة تونل زمان به رشتة نگارش درامده، کتاب مشهور ‹ماشین زمان› اثر ‹اچ. جی. ولز› نویسندة نامدار انگلیسی است. او در این کتاب به تعریف ماجرای شگفت‌انگیزی می‌پردازد که طی آن یک دانشمند فیزیکدان به کمک دستگاهی که اختراع‌کرده‌است، به آینده دور و بعد زمانی دیگر سفرمیکند».

ـ «ابعاد متفاوت زمان ممکن است با یکدیگر منطبق‌گردند، اما ساکنان آنها، هرگز نمی‌توانند بر یکدیگر اثر متقابل داشته‌باشند».


ماجرای عجیب دیگری!

در مه 1967 مجله فرانسوی ‹فیت› ماجرای حیرت‌انگیز دیگری درباره سفر به گذشته (جهان دیگری) انتشارداد که باورکردنش مانند دیگر ماجراهای مشابه دشوار به نظرمی‌رسد، اما نمی‌توان آن را مردود دانست. ماجرا ازاین‌قرار بود که در یک روز بهاری، یک مرد انگلیسی به نام ‹چپمن› به اتفاق همسرش به ‌چیدن شکوفه‌های بهاری رفته‌بود تا به تزیین یک مراسم خیریه بپردازند. درحدود 500 متر دورتر از خانه او، خیابان عریضی وجودداشت که در آن درختان، شکوفه زیادی به‌چشم‌می‌خورد. سال‌ها پش در این نقطه، یک ناحیة مسکونی اختصاصی وجودداشت که در میان گل و درخت و چمن محصور بود. اما امروزه جای آن را خانه‌های آپارتمانی گرفته‌است. تنها سه قطعه زمین خالی نسبتاً بزرگ، به فضای سبز اختصاص‌داشت که درختان شکوفه دار نیز در همین مکان قرارداشتند. خانم چپمن پیشنهادکرد که به آنجا بروند و شکوفه‌های مورد نیاز خود را برای برگزاری مراسم خیریه از آنجا تهیه‌ کنند. به دنبال این پیشنهاد، خانم به سوی یک درخت گیلاس تنومند و پرشکوفه رفت و شوهرش به تماشای یک گل زیبا ایستاد. مدتی محو تماشای این گل زیبا شد؛ ‌اما همینکه سربلندکرد، اثری از خانه‌های آپارتمانی که در آن حوالی وجودداشت، مشاهده نکرد!

او دنبالة ماجرا را چنین تعریف‌می‌کند:

سپس واقعة دیگری اتفاق‌افتاد. یکباره همه چیز تغییرکرد و خلأ بزرگی مرا دربرگرفت. یقین داشتم که جهت خود را گم‌نکرده‌ام، زیرا خورشید همچنان از سوی خاور می‌درخشید. در این هنگام، ناگهان فکر وحشتناکی به کله‌ام افتاد. آیا وارد بعد دیگری شده‌بودم؟ و آیا برگشت از آن برایم امکان‌پذیر بود؟

به ذهنم رسید که نقطة خروج بایستی همان نقطة ورود باشد. بنابراین دو قطعه چوب را به شکل ضربدر روی زمین قراردادم تا به این وسیله محل و موقعیت خود را علامت بگذ ارم. سپس به سوی مکانی که گمان میکردم ساختمانها در آنجا قرارداشت، ‌روان شدم. اما اثری از خانه های آپارتمانی نیافتم. دیگر هیچ جاده‌ای، ‌هیچ ترافیکی مشاهده نمی‌شد … فقط یک فضای وسیع و باز بود که نشانه‌ای از حیات در آن به چشم نمی‌خورد.

سرانجام آقای چپمن دوباره به نقطه‌ای که به وسیلة دو قطعه چوب روی زمین علامت‌ گذاشته‌بود، بازگشت. همسرش درآن نزدیکی منتظر ایستاده‌بود و با مشاهدة او گفت:

مرا نگران کردی! کجا رفته‌بودی؟ هرچه دنبالت گشتم و صدایت‌زدم خبری از تو نیافتم…

اکنون همه چیز به حالت عادی برگشته بود و خانه‌های آپارتمانی سرجای اولشان دیده‌ می‌شدند. چپمن گفت:

اما ناگهان متوجه یک چیز عجیب شدم. زمینی که روی آن ایستاده‌ بودم نرم و خاکی بود و هنوز جای پای من که به سوی آپارتمان‌ها می‌رفت، برروی آن دیده‌می‌شد… اما این ردپا ناگهان درنقطه‌ای تمام‌ می‌شد. انگار که پس از پیمودن فقط چند قدم، از زمین به آسمان پریده‌باشم! درحالی‌که برای یافتن آپارتمان‌ها خیلی راه‌رفته‌بودم و آثار بازگشت من نیز، درست از همان نقطه‌ای آغازمی‌شد که ردپای من ناپدیدشده‌بود


نویسندة کتاب ‹عجیب‌تر از رؤیا›، پس از نقل رخدادهای مربوط به ناپدیدشدن ناگهانی اشخاص در نقطه ای خاص، می‌نویسد:

«دربارة این‌گونه ناپدیدشدن‌های اسرارآمیز، نظرات گوناگون وجوددارد. گروهی بر این باورند که در واقعیت فیزیکی و مادی، مکان‌های خالی وجوددارد که ما از آنها آگاهی نداریم. این مکان‌های خالی را به منزلة حفره‌هایی تصورمی‌کنند که امکان دارد جانداران و اجسام غیرذی‌روح، از طریق آنها به درون جهانی ناشناخته و نامرئی کشیده‌شوند و دیگر اثری از آنها مشاهده‌نشود. بنابر همین نظرات، این حفره‌ها ممکن است برای یک لحظه گشوده‌شوند و دیگربار مسدودگردند. و به منزلة درواز‌ه‌ای باشد برای ورود به بعد دیگری که در آن، دریافت‌های پذیرفته‌شدة جهان سه‌بعدی ما، یعنی طول و عرض و ضخامت،‌ معنی و مفهومی ندارد. این حفره‌ها درعین‌حال ممکن است به منزلة تله‌ای باشند که در یک چشم‌برهم‌زدن، موجود از همه‌جا بی‌خبری را به‌کام‌خودبکشند و او را به دنیای دیگری منتقل‌سازند. زیرا امکان دارد چنین دنیایی، هرچند که ما از آن بی‌اطلاعیم، به‌موزات دنیای ما و در قلمرو دیگری از هستی وجودداشته‌باشد”. (منظور نگارنده این است.)


بخش دوم: جهانهای متوالی در قرآن


فلااقسم برب المشارق و المغارب انّا لقادرون(40) علی ان نبدل خیراً منهم و ما نحن بمسبوقین

ترجمه: سوگند و سخت سوگندی به پروردگار مشرقها و مغربها. همانا که ما تواناییم بر اینکه بهتر از آنان را جایگزین کنیم و کسی را یارای پیشی گرفتن از ما نیست!(معارج: 40 و 41)

روشنگری:

یک- خداوند می‌خواهد به جن و انس بگوید که اگر در برابر من قد علم کنید و بخواهید خودی نشان دهید، بدانید که راه را بیراهه میپویید و من امثال شما را در کیهان کم ندارم، دستم باز است و میتوانم آنان را جایگزین شما کنم؛ و کسی را یارای مقابله با من را ندارد.

دو- این آیه تنها آیه‌ای از قرآن است که مشارق و مغارب (مشرقها و مغربها) هر دو با هم در آن آمده و بر وجود جهانهای دیگری مستقیماً صحه میگذارد.

در «کیهان سیستمی نه بعدی»، جهانهای متوالی به طور مفصل مورد بحث و بررسی قرار گرفته‌اند که بخش کوچکی از آن را در اینجا میآورم:

حلزون کیهانی سیستم کاملی است که هفت لایه یا سیستم کوچکتر و یا سابسیستم (کیهانک) دارد؛ که این سابسیستمها، نه تنها از نظر موجودیت کاملاً از یکدیگر جدا هستند، بلکه از نظر کارکرد نیز از یکدیگر جدا بوده و خداوند کریم کارکردها و وظایف هر کیهانک را نیز در آن تعبیه و نهادینه ‌کرده‌، تا از کیهانکهای پیش یا پس از خود بینیاز باشد، و کارهای درون سیستمی خود را، خود مستقلاً انجام دهد.

برای داشتن تصویر و تصوری شبیه به واقعیت در ذهن خود، لاک سه بعدی یک حلزون طبیعی را درنظرآورید که دارای هفت لایه باشد (البته در جهان ما چه در طبیعت و چه در صنعت، هیچگاه حلزونی به وجود نیامده که هفت لایه داشته باشد). این لاک سه‌بعدی، مانند یک آب‌نما (اکواریوم)، باید به گونه‌ای شفّاف باشد تا بتوانیم هرچه را که در درون آن است، آشکارا ببینیم.

در این صورت در هر یک از لایه‌های آن، لکّه‌های روشنی (کهکشان‌هایی) را می‌بینیم که بخش بسیار کوچکی از هر لا‌یه را تشکیل‌می‌دهند، (رویهم‌رفته، چهاردرصد حلزون کیهانی) و دیگر بخش‌های هر‌ لایه که عمده حجم هر لایه را شکل‌می‌دهند، (روی‌هم‌رفته، 96 درصد حلزون کیهانی) سیاه و نادیدنی هستند. به قول نویسنده‌ای جرم درخشنده اعضای این خوشه‌های کهکشانی در اقیانوسی از ماده تاریک غوطه‌ورند.





لایه هفتم که معمولاً از همه لایه‌ها گسترده‌تر و مسطح تر است، جهان دیدنی ما را شکل میدهد، که از دیگر کیهانکها روشنتر و شفّافتر است. هرچه لایه‌های حلزون کیهانی پایین‌تر، یعنی به مرکز حلزون کیهانی نزدیکتر باشند، دارای حجم و شفّافیتی کمتر، ولی پیچش، گرانش و چگالی بیشتری هستند؛ درنتیجه زمان در آن‌ها کندتر میشود؛ تا به مرکز یا هسته برسد. در مرکز حلزون کیهانی چگالی بینهایت است؛ در نتیجه حرکتی وجود ندارد و زمان صفر است.

بدین ترتیب متوجه میشویم که هر لایه از حلزون کیهانی یک سابسیستم یا کیهانک است که ابعادی از کیهان را با جایگاه یا Space-time ویژه، در خود جای داده است.

آیات زیر نیز نشانگر مسکونی بودن کیهان و وجود جهانهای متوالی در آن است، که به ترتیب ردیف سوره‌ها، به بررسی و نتیجه‌گیری از آن‌ها میپردازم:


یونس 66: الا انّ لله من فی السموات و من فی الارض

ترجمه: آگاه باشید که هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است، از آن خداوند است.

روشنگری:

یک- در قرآن کریم هرجا که عنوان السّموات و الارض آمده، معنا و مفهوم آن کیهان است. در برخی آیه‌ها مانند این آیه، سموات جدای از ارض آمده، ولی مفهوم و مصداق آن باز هم کیهان پهناور است.

دو- در قرآن کریم هرجا که واژه من به کار برده شده، مفهوم و مصداق آن موجود ذیشعور مادی است و برای فرشتگان به کار نرفته است.


رعد 15‌: ولله یسجد من فی السموات والارض طوعاً و کرهاً و ظلالهم بالغدوّ والاصال

ترجمه: و برای خداوند سجده میبرد آنکه در کیهان است، خواسته یا ناخواسته، و سایه‌هایشان روزها و شبانگاهان (نمایان میشود). در این آیه سه ویژگی برای ساکنین کیهان به کار رفته است:

من نشان از آن دارد که موجود مادی است.

طوعاً و کرهاً نشان دهنده آن است که موجود از خود اختیاری ندارد و مجبور به سجده کردن است.

ظلالهم بالغدو و الاصال نشان میدهد که موجود در سیاره ای با خورشید و ماه زندگی میکند؛ و دارای جسمی مادی و سایه دار است.

این آیه، آیه‌ای شگفت انگیز است، از آن رو که ما تاکنون قائل به وجود موجود ذیشعور مادی که از خود اختیاری نداشته باشد، نبوده ایم. فرشتگان نیز که اختیار ندارند، مادی نیستند که سایه داشته باشند. پس امکان دارد خداوند از نزول این آیه، قصد داشته به ما بفهماند که جز فرشتگان و انس و جن موجود دیگری نیز آفریده است، و دستکم یک جهان را ویژه آن‌ها کرده است که ما از چندی و چگونگی آن جهان هیچگونه آگاهی نداریم.


اسرا 55: و ربک اعلم بمن فی السّموات والارض...

ترجمه: و پروردگارت آگاهتر است به اینکه چه کسی در کیهان وجود دارد.

روشنگری: این آیه تأییدی است بر آیه پیشین که دانش ما برای شناخت ماهیت موجودات جهانهای دیگر بسنده نیست. زیرا همه ما میدانیم که جن و انس وجود دارند؛ پس چرا خداوند میگوید او آگاهتر است که چه کسی و چه گونه‌ای در کیهان ساکن است؟


مریم 93 تا 95: ان کل من فی السّموات والارض الّا آتی الرّحمن عبداً (93) لقد احصیهم و عدّهم عدّاً(94) و کلهم آتیه یوم القیامة فرداً

ترجمه: هرآنکه در کیهان است بی استثناء برای اظهار بندگی نزد هستی بخش حاضر میشود. به درستی آمارشان را گرفته است و آنان را شمرده، شمردنی(ویژه) و همگی آنان در روز رستاخیز فرد فرد نزد او حاضر میشوند.


روشنگری: این آیه نیز مستقیماً وجود جهانهای متوالی را تأیید میکند؛ زیرا که خداوند هم آمارشان را دقیقاً دارد و هم اینکه همگی در روز رستاخیز برای روشن شدن کارنامه کردارشان احضار میشوند. پیش کشیدن موضوع آمار و شمارش، نشانگر آن است که آنان اختیار دارند و میتوانند حاضر نشوند؛ ولی اگر حاضر نشوند اهرمهایی برای بازگشت آنان وجود دارد. نکته آخر اینکه فرشتگان در روز رستاخیز صف به صف حاضر می‌شوند و به همین دلیل خداوند موضوع فرد به فرد حاضرشدن اینان را مطرح کرده تا بگوید فرشته نیستند، بلکه هریک از آنان مسئول کارهای خود هستند.


انبیا 19: وله من فی السموات و الارض و من عنده لایستکبرون عن عبادته ولایستحسرون

ترجمه: و از آن اوست آنکه در کیهان است و هرکه نزد اوست، اهل استکبار و استحسار نیست.


روشنگری: خداوند با به کارگیری دو واژه استکبار (خود بزرگ بینی) و استحسار (حسرت خوردن) میخواهد به ما بگوید که آن موجودات از جایگاهی بسیار رفیع نزد پروردگار خویش برخوردارند که نسبت به بندگی خداوند فروتنند و حسرت مادّیات را هم نمیخورند. اینان بندگان خاص خداوندند که خداوند به داشتن آن‌ها بالیده است!!


حج 18: الم تر انّ الله یسجد له من فی السموات و من فی الارض والشمس و القمر و والنجوم و الجبال و الشجر و الدواب و کثیر من الناس و کثیر حق علیه العذاب و من یهن الله فما له من مکرم ان الله یفعل ما یشاء

ترجمه: آیا توجه نمیکنی همانا که سجده کنند برای او آنکه در آسمانها و آنکه در زمین است، و نیز خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درخت و جنبندگان و شمار بسیاری از مردم؛ و بسیاری هم شایسته عذابند و کسی را که خداوند کوچک شمارد، کسی او را محترم نمیدارد؛ همانا خداوند انجام میدهد آنچه را که بخواهد.


مؤمنون 71: ولو اتّبع الحق اهوائهم لفسدت السّموات و الارض و من فیهن…

ترجمه: اگر حق از هواهای نفسانی آنان پیروی کند، کیهان و هر که در آن است، به فساد کشیده می‌شوند.

نور41: الم تر انّ الله یسبح له من فی السموات و الارض و الطیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه والله علیم بما یفعلون

ترجمه: آیا متوجه نشدی آنکه ساکن کیهان است و پرنده که بال گشوده است، خداوند را تسبیح گوید؟ به درستی که هر یک میدانند نماز و نیایش خود را و خداوند آگاه است به آنچه که انجام میدهند.


نمل 65: قل لایعلم من فی السّموات والارض الغیت الا الله و ما یشعرون ایان یبعثون

ترجمه: ای پیامبر بگو جز خداوند، آنکه ساکن کیهان است غیب نمیداند و آنان از چگاهی برانگیخته شدنشان آگاهی ندارند.


روم 18 و 26: وله الحمد فی السموات و الارض و عشیّاً و حین تظهرون… وله من فی السموات والارض کل له قانتون

ترجمه: ستایش و اظهار بندگی در کیهان ویژه خداوند است؛ چه شامگاهی و چه هنگامی که نیمروز بر شما بگذرد… و هرکه در کیهان است از آن اوست و همگی فرمانبرداران اویند.


روشنگری: در آیه 18 خداوند به عمد موضوع شب و روز را پیش میکشد تا به ما بگوید آن کسانی که در کیهان ساکنند، مادی هستند و بر آنان شب و روز میگذرد؛ بویژه آنکه واژه حمد را که ویژه موجود ذیشعور مادّی است به کار برده است. ولی آیه 26 همچون آیه 15 سوره رعد و آیه 19 سوره انبیاء است که در بالا شرحشان گذشت. آیاتی که بر موجوداتی عجیب دلالت دارند که هم مادی هستند و هم همگی فرمانبردار محض فرمانهای الهی اند!!

احتمال دارد موجوداتی اینچنینی، متعلق به جهانی باشند که خداوند در آیه هشت سوره صافّات از آن جهان به عنوان «ملأالاعلی» یاد کرده است. این جهان جهانی ویژه است که جاودانگی اعضایش تضمین شده و خداوند در آیه زیر آنان را از بیهوشی رستاخیز نیز مستثنی کرده است.


زمر 68: و نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الارض الّا من شآءالله ثمّ نفخ فیه آخری فاذا هم قیام ینظرون

ترجمه: و در صور دمیده شود پس هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است، مگر آنکه را که خدا خواهد، بیهوش شود. سپس دوباره در آن دمیده شود، در حالی که همگان ایستاده، نظاره گرند.


شوری 29: و من آیاته خلق السموات و الارض و ما بثّ فیهما من دابّه و هو علی جمعهم اذا یشاء قدیر

ترجمه: از نشانه‌های او، آفرینش کیهان است و آنچه که در آن‌ پراکنده ساخته است از جنبندگان، و او بر گرداوری آنان هرگاه که بخواهد تواناست.


روشنگری: در این آیه از جنبندگان یادشده که هم موجودات مادّی ذیشعور و هم موجوات بی‌شعور (گیاه و حیوان) را دربرمیگیرد، یعنی موجوداتی با جهانهایی متمدن و آباد که همه وسایل زندگی را دارند و در کل کیهان پراکنده اند و پراکندگی و بیشماری آن جهانها چنان است که اگر ما متوجه عظمت و شکوه آن‌ها شویم از چگونگی گرداوری آنان شگفتزده می‌شویم؛ ولی خداوند میفرماید برای من کاری ناشدنی وجود ندارد و همه را گرد خواهم آورد.


طه: یوم ینفخ فی الصور و نحشرالمجرمین یومئذ زرقاً(102) یتخافتون بینهم ان لبثتم الا عشراً (103) نحن اعلم بما یقولون اذ یقول امثلهم طریقهَ ان لبثتم الا یوماً(104)


ترجمه: روزی که در صور دمیده شود، (فراموش نکنیم که دمیده شدن در صور برای همه هفت لایه کیهان است و نه بخشی از آن.) و برمیانگیزانیم مجرمین را در چنین روزی که هاج و واج شده اند! میان خود، زیر لب میگویند بیش از ده روزی را نگذراندیم. ما آگاهتریم به گفتار آنان؛ در حالی که آنهایی که در طریقه(لایه) برتر یا بالاتری از طریقه اینان قرارداشته اند، میگویند ما نگذراندیم مگر روزی را.


با توجه به آیه ای که میگوید ولقد خلقنا فوقکم سبع طرائق(مؤمنون: 17)، منظور از امثلهم طریقهَ این است که در طریقه یا کیهانک برتری در حلزون کیهانی قرار دارند، و از مرکز حلزون دورترند.

بدین ترتیب مشخص میشود که هم اکنون موجوداتی ناطق و مسئول، در کیهانکهایی زندگی میکنند که زمانشان نسبت به زمان کیهانک پیش از خود، ده برابر تندتر و نسبت به زمان کیهانک پس از خود، ده برابر کندتر است!!

برای آگاهی بیشتر در زمینه کیهانکهای موجود در سیستم کیهانی به پژوهش کیهان سیستمی نه بعدی بازگشت شود.

جهانهای متوازی در کلام معصومین

یک- سکّان سمواتک (ساکنین آسمانهایت): این عبارت در بسیاری از دعاها وارد شده و اولین امامی هم که به کار برده امام علی است. متأسفانه کسی از این دیدگاه به آن نپرداخته، بلکه تصور غالب بر آن است که ساکنینی که از آنان یاد میشود، فرشتگان هستند و نقطه شروع انحراف و نپرداختن به این موضوع مهم نیز همین است که مانند دیگر نکته های قرآنی و حقایق دینی، در این زمینه نیز تصورات جانشین حقایق شده است. به منظور اتمام حجّت با کسانی که چنین نظری را دارند، تنها یک نمونه در اینجا آورده میشود:

دعای روز جمعه و این جمله:

و اشهد جمیع ملائکتک و سکّان سماواتک و حملة عرشک و من بعثت من انبیائک و رسلک…

ترجمه: و به شهادت میگیرم همه فرشتگانت را و ساکنین آسمانهایت را و حاملان عرشت را و هر که را برانگیختی از پیامبران و رسولانت ...

بنابراین متوجه می‌شوم که امام معصوم، فرشتگان، ساکنین آسمانها، و حاملان عرش الهی را از یکدیگر تفکیک کرده، و نظر کسانی که حاملان عرش را فرشته میدانند، نیز رد شده است.

(در این زمینه به «مهنورد یا پایان کار کیهان در قرآن» بازگشت شود.)

دو- شیخ صدوق در کتاب توحید از امام محمدباقر(ع) چنین نقل‌کرده‌است:

«به‌خداسوگند که خداوند هزارهزار جهان و هزارهزار آدمی آفریده‌است. تو(ای انسان امروزی) در پایان آن دوران‌ها و آن آدمیان قرارگرفته‌ای» (به نقل از «قاموس قرآن» ج اول ص 52)

این حدیث نیز گذشته از اینکه میتواند پیرامون انسانهای پیش از آدم، بیان شده باشد (موضوع تکامل و انسانشناسی)، ممکن است پیرامون وجود جهانهای متوازی بیان شده باشد. والله اعلم!

بیست و دوم خردادماه 1396 هفدهم رمضان 1438

ویرایش دوم: بیست و سوم بهمن نودوهفت

ویرایش سوم: بیست و نهم اردی‌بهشت نودوهشت

ویرایش چهارم: دهم آذر نودوهشت

ویرایش پنجم: دهم خرداد نودونه

احمد شمّاع زاده

ویدئویی پیرامون جهانهای متوازی بر روی زمین:

https://www.youtube.com/watch?v=5-oTvtiyA6E

جهانهای موازی در قرآن

جهانهای موازی در قرآن


احمد شمّاع زاده


قرآن کریم از دو دیدگاه به موضوع جهانهای موازی پرداخته است:


دیدگاه اول: جهانهای موازی در منظومه خورشیدی

خداوند کریم در آیه های 17 و 18 سوره الرحمن می‌خواسته به جن و انس بگوید که هر یک از شما در سیاره زمین و در منظومه خورشیدی تنها نیستید، هرچند که با یکدیگر معاشرت ندارید و در دنیاهای جادگانه ای زندگی میکنید: ربّ المشرقین و ربّ المغربین، فبای آلآء ربکما تکذّبان؟

ترجمه: پروردگار دو مشرق و دو مغرب، پس ای دو گرانمایه، کدامین نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید؟


دیدگاه دوم: جهانهای موازی در کل کیهان

خداوند کریم، به مناسبتها و منظورهای متفاوت، ولی بیشتربرای اثبات حقانیت خود، بی نیاز بودن و گرداننده کیهان بودن خود، آیات بسیاری را فروفرستاده که در ضمن آن‌ها، متوجه می‌شویم ما در این کیهان تنها نبوده و دردانه آفرینش نیستیم، بلکه جهانها و مردمان بسیاری در این کیهان پهناور هستند و زندگانی خود را سپری میکنند.


دور به نظر نمیرسد که قرآن کریم (که منظومه هستی است)، به تناسب احوال و اوضاع و شرایط مردمان آن جهانها، برای آنان نیز نازل شده باشد.

کشف و بازشناسی این جهانهای موازی توسط ساکنین جهانهای دیگر از جمله ما زمینیان، بعید به نظر میرسد. تاکنون آشکار نشده که عارفان بزرگی همچون حافظ علیه الرحمه، که موضوع مهبانگ را در یک بیت بیان کرده است(در ازل پرتو حسنت ز تجلّی دم زد، عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد)، نیز توانسته باشند درک هرچند اندکی از وجود آن جهانها و کم و کیف آن‌ها داشته باشند؛ ولی آیات قرآن بر این موضوع صراحت دارند.

بررسی آیات مربوط به این دیدگاه، پس از مطرح کردن و بررسی دیدگاه اول خواهد آمد.


بررسی دیدگاه اول: پروردگار دو مشرق و دو مغرب:

در این زمینه دو نظر می‌تواند مطرح شود؛ و نظر سوم از جمع میان این دو نظر به‌ وجود میآید؛ ولی پیش از بیان این نظرها، لازم است بدانیم:


از آنجا که مشرق و مغرت به ساکن (موجود اندیشمند) وابسته است و نه به مسکون(سیاره)، پس اگر سیّاره‌ای ساکنی نداشته‌باشد، کاربرد واژه مشرق و مغرب برای آن واهی است. بنابراین اشارة قرآن به وجود دو مغرب و دو مشرق و یا مشرقها و مغربها، مفهومش این است که در آن سیّاره ها ساکنینی وجود دارد.


نظر اول: چون همه سیاره‌ها کروی هستند، پس باید در مورد کره زمین بگوییم یا دارای بی‌نهایت مغرب و مشرق است، و یا فقط یک مغرب و یک مشرق دارد؛ و چون مخاطب این سوره جن و انس هستند، نتیجه‌می‌گیریم که یکی دیگر از سیّاره ها در اختیار جن‌هاست، با مشرق و مغربی دیگر.

نظر دوم: آیه اشاره به دو جهان با مشرق‌ و مغرب‌ جداگانه ای بر روی کره زمین دارد که جهان دیگری که ما نمی‌شناسیم، جهان جنهای روی زمین است که با یک فاصله زمانی از زمان ما قرار گرفته اند.

نظر سوم: آیه رب‌المشرقین و رب‌المغربین به گونه‌ای‌است که میتواند هر دو نظر را در بر گیرد؛ یعنی ممکن است سیاره ای دیگر مسکن جنها باشد و همزمان بر روی زمین ما نیز جهان موازی دیگری با یک فاصله زمانی از آن جنها باشد. (برای آگاهی بیشتر در این زمینه، به «بررسی جایگاه انسانهای پیشین و انسان امروزی» بازگشت شود.)


در مورد نظر دوم، نقل گفتارهایی از فصل دوم کتاب ‹عجیب‌تر از رؤیا› خالی از صفا نیست:

«ظهور اسرارآمیز جانورانی مانند پلنگ سیاه در انگلستان،‌ مارهای غول‌آسا در داکوتای جنوبی، یا سوسمارهایی در رودخانه‌های فرانسه، احتمالاً به واسطة نقل‌وانتقال مرموز صورت گرفته‌است. گزارشهای به‌دست‌آمده حاکی از آن است که موجودات عجیبی در سراسر جهان زندگی می‌کنند که به هیچ‌رو متعلق به منطقة خود نیستند و با شرایط طبیعی آنجا وفق نمی‌دهند… آنها می‌گویند این جانوران با جانورانی که در روی کره زمین زندگی می‌کنند تفاوت دارند، انگار که متعلق به این سیاره نیستند. آیا ممکن است این جانوران از بعد ناشناخته دیگری که همزمان، درکنار بعد ما، در داخل یا خارج از آن (و یا هرجای دیگر) وجوددارد، آمده‌باشد؟ آیا آن بعد ناشناخته نیز دارای جانوران بومی خاص خود می‌باشد که گهگاه بر اثر نقل‌وانتقالات اسرارآمیز، به دنیای ما سرازیر می‌شوند؟ یا بالعکس جانواران ما نیز از روی صفحه زمین ناپدیدشده، به آن قلمرو ناشناخته از هستی گام می‌نهند؟»


تونل زمان

از فصل هشتم کتاب ‹عجیب‌تر از رؤیا›:

در آنجا می‌خوانیم که نامه‌ای از شخصی به نویسنده کتاب رسیده که در آن نویسنده نامه گفته‌است از خیابانی که همیشه میگذشته و کاملاً با آن آشنا بوده، شبی که با اتومبیل در آن حرکت‌می‌کرده، آن را بیگانه یافته، و نتوانسته به هیچ‌روی به چگونگی موضوع پی‌ببرد.


سپس نویسنده کتاب می‌افزاید: «این‌گونه اتفاقات، گاه و بی‌گاه در گوشه و کنار جهان پهناور به وقوع‌ می‌پیوندد و شواهد زیادی وجوددارد که افراد گوناگون، ناگهان در ‹تونل زمان› قرارگرفته‌اند، و این‌گونه نقل و انتقال‌ها غالباً پرسش‌های زیادی را برمی‌انگیزد. ازجمله این سؤال که اگر ‹گذشته› به این زمان بازگردد، زمان ‹حال› به کجا می‌رود؟»


گفتنی است، خود نویسندة کتاب و امثال او نیز به یک اشتباه دچارشده‌اند، که سؤال مطرح‌ شده نتیجه آن است. هرجا که ‹زمان گذشته› مطرح شود، باید ‹زمان دیگری› جانشین آن شود تا خواننده سردرگم نشود. البته نویسنده کتاب با پرسش‌های دیگری که مطرح می‌کند نظر خود را اصلاح می‌کند و به نظر نگارنده میرسد:


«اگر نگارنده نامه بالا،‌ واقعاً در خیابانی رانندگی‌می‌کرد که عملاً چند سال پیش وجودداشت، پس خیابانی که هرروز از آنجا می‌گذشت به کجا رفته‌ و در کدام مکانی ناپدیدشده‌بود؟ آیا امکان دارد که بعدی از زمان، به‌ طور همزمان در داخل یا به موازات بعد دیگری از زمان وجودداشته‌باشد؟»


«در بیشتر سفرهایی که به زمان گذشته (جهان دیگری ـ نگارنده) صورت‌گرفته، کمتر شنیده‌شده که یکی از ساکنان زمان گذشته (جهان دیگری)، به افرادی که به قول خود از حال به گذشته (جهان دیگری) گام‌نهاده‌اند، توجّهی نشان‌داده‌باشد. انگار این دیدار،‌ دیداری یکجانبه بوده‌است! افرادی که به گذشته (جهان دیگری) سفرکرده‌اند، مشاهدات خود را آنچنان دقیق و پرآب‌وتاب تعریف‌می‌کنند که انگار به تشریح یک فیلم سینمایی می‌پردازند، … بی‌انکه توجه کسی به سوی او جلب‌شود


خیابان اسرارآمیز!

چندسال پیش یک مرد آمریکایی به نام راسل کرک ماجرای جالبی برای روزنامة ‹لوس‌آنجلس تایمز› تعریف‌کرد که عیناً در این روزنامه به‌چاپ‌رسید. او گفت:

ـ در یکی از شبهای سال 1949 در فاصلة رسیدن ‹ترن› به ایستگاه، برای وقت‌گذرانی به تماشای شهر باستانی ‹یورک› پرداختم. هنگامی که شتابان به سوی ایستگاه بازمی‌گشتم، تصادفاً متوجه خیابانی کوتاه و نیمه‌تاریک شدم که در دو طرف آن عمارت زبیایی متعلق به قرن 17 و 18 دیده‌می‌شد. منظره‌ای بس دلفریب بود و بسان صحنه‌ای از یک افسانة زیبای قدیمی مرا به سوی خود فرامی‌خواند. دلم می‌خواست ساعت‌ها در این خیابان تماشایی پرسه بزنم اما چون می‌ترسیدم از ترن عقب بمانم، درنگ‌نگردم و با عجله خود را به ایستگاه رساندم. با خود عهدکردم که دوباره سری به ‹یورک› بزنم و با خاطری آسوده به تماشای مناظر آنجا بپردازم… سرانجام به عهد خود وفاکردم و چندماه بعد دوباره به ‹یورک› بازگشتم؛ اما هرچه جست‌وجوکردم، ‌اثری از این خیابان نیافتم… انگار که در اصل چنین خیابانی وجود خارجی نداشته‌است!.. کشیش شهر یورک گفت این قسمت از شهر، تقریباً از سال 1914 متروک و ویران‌شده‌است و بمب‌هایی که در جنگ جهانی دوم بر روی این ناحیه فروریخت، بجز چند خانه، بقیه را ویران کرده‌است.


کرک در پایان تعریف این ماجرا گفت:

ـ اکنون از خود می‌پرسم اگر در آن شب عجیب از سوارشدن به قطار لندن منصرف‌می‌شدم و در آن خیابان به گشت و سیاحت می‌پرداختم چه حادثه‌ای رخ‌می‌داد؟ اگر به یکی از خانه های این خیابان زیبا می‌رفتم و در می‌زدم چه اتفاقی می‌افتاد؟ آیا با بازشدن در، نیرویی مرا به درون می‌کشید و با بسته‌شدن در، برای همیشه به بعد زمانی دیگری قدم می‌گذاشتم؟»


ـ «یکی از قدیمی‌ترین داستان‌های علمی ـ تخیلی که دربارة تونل زمان به رشتة نگارش درامده، کتاب مشهور ‹ماشین زمان› اثر ‹اچ. جی. ولز› نویسندة نامدار انگلیسی است. او در این کتاب به تعریف ماجرای شگفت‌انگیزی می‌پردازد که طی آن یک دانشمند فیزیکدان به کمک دستگاهی که اختراع‌کرده‌است، به آینده دور و بعد زمانی دیگر سفرمیکند».


ـ «ابعاد متفاوت زمان ممکن است با یکدیگر منطبق‌گردند، اما ساکنان آنها، هرگز نمی‌توانند بر یکدیگر اثر متقابل داشته‌باشند».


ماجرای عجیب دیگری!

در مه 1967 مجله فرانسوی ‹فیت› ماجرای حیرت‌انگیز دیگری درباره سفر به گذشته (جهان دیگری) انتشارداد که باورکردنش مانند دیگر ماجراهای مشابه دشوار به نظرمی‌رسد، اما نمی‌توان آن را مردود دانست. ماجرا ازاین‌قرار بود که در یک روز بهاری، یک مرد انگلیسی به نام ‹چپمن› به اتفاق همسرش به ‌چیدن شکوفه‌های بهاری رفته‌بود تا به تزیین یک مراسم خیریه بپردازند. درحدود 500 متر دورتر از خانه او، خیابان عریضی وجودداشت که در آن درختان، شکوفه زیادی به‌چشم‌می‌خورد. سال‌ها پش در این نقطه، یک ناحیة مسکونی اختصاصی وجودداشت که در میان گل و درخت و چمن محصور بود. اما امروزه جای آن را خانه‌های آپارتمانی گرفته‌است. تنها سه قطعه زمین خالی نسبتاً بزرگ، به فضای سبز اختصاص‌داشت که درختان شکوفه دار نیز در همین مکان قرارداشتند. خانم چپمن پیشنهادکرد که به آنجا بروند و شکوفه‌های مورد نیاز خود را برای برگزاری مراسم خیریه از آنجا تهیه‌ کنند. به دنبال این پیشنهاد، خانم به سوی یک درخت گیلاس تنومند و پرشکوفه رفت و شوهرش به تماشای یک گل زیبا ایستاد. مدتی محو تماشای این گل زیبا شد؛ ‌اما همینکه سربلندکرد، اثری از خانه‌های آپارتمانی که در آن حوالی وجودداشت، مشاهده نکرد!

او دنبالة ماجرا را چنین تعریف‌می‌کند:

سپس واقعة دیگری اتفاق‌افتاد. یکباره همه چیز تغییرکرد و خلأ بزرگی مرا دربرگرفت. یقین داشتم که جهت خود را گم‌نکرده‌ام، زیرا خورشید همچنان از سوی خاور می‌درخشید. در این هنگام، ناگهان فکر وحشتناکی به کله‌ام افتاد. آیا وارد بعد دیگری شده‌بودم؟ و آیا برگشت از آن برایم امکان‌پذیر بود؟

به ذهنم رسید که نقطة خروج بایستی همان نقطة ورود باشد. بنابراین دو قطعه چوب را به شکل ضربدر روی زمین قراردادم تا به این وسیله محل و موقعیت خود را علامت بگذ ارم. سپس به سوی مکانی که گمان میکردم ساختمانها در آنجا قرارداشت، ‌روان شدم. اما اثری از خانه های آپارتمانی نیافتم. دیگر هیچ جاده‌ای، ‌هیچ ترافیکی مشاهده نمی‌شد … فقط یک فضای وسیع و باز بود که نشانه‌ای از حیات در آن به چشم نمی‌خورد.

سرانجام آقای چپمن دوباره به نقطه‌ای که به وسیلة دو قطعه چوب روی زمین علامت‌ گذاشته‌بود، بازگشت. همسرش درآن نزدیکی منتظر ایستاده‌بود و با مشاهدة او گفت:

مرا نگران کردی! کجا رفته‌بودی؟ هرچه دنبالت گشتم و صدایت‌زدم خبری از تو نیافتم…

اکنون همه چیز به حالت عادی برگشته بود و خانه‌های آپارتمانی سرجای اولشان دیده‌ می‌شدند. چپمن گفت:

اما ناگهان متوجه یک چیز عجیب شدم. زمینی که روی آن ایستاده‌ بودم نرم و خاکی بود و هنوز جای پای من که به سوی آپارتمان‌ها می‌رفت، برروی آن دیده‌می‌شد… اما این ردپا ناگهان درنقطه‌ای تمام‌ می‌شد. انگار که پس از پیمودن فقط چند قدم، از زمین به آسمان پریده‌باشم! درحالی‌که برای یافتن آپارتمان‌ها خیلی راه‌رفته‌بودم و آثار بازگشت من نیز، درست از همان نقطه‌ای آغازمی‌شد که ردپای من ناپدیدشده‌بود


نویسندة کتاب ‹عجیب‌تر از رؤیا›، پس از نقل رخدادهای مربوط به ناپدیدشدن ناگهانی اشخاص در نقطه ای خاص، می‌نویسد:

«دربارة این‌گونه ناپدیدشدن‌های اسرارآمیز، نظرات گوناگون وجوددارد. گروهی بر این باورند که در واقعیت فیزیکی و مادی، مکان‌های خالی وجوددارد که ما از آنها آگاهی نداریم. این مکان‌های خالی را به منزلة حفره‌هایی تصورمی‌کنند که امکان دارد جانداران و اجسام غیرذی‌روح، از طریق آنها به درون جهانی ناشناخته و نامرئی کشیده‌شوند و دیگر اثری از آنها مشاهده‌نشود. بنابر همین نظرات، این حفره‌ها ممکن است برای یک لحظه گشوده‌شوند و دیگربار مسدودگردند. و به منزلة درواز‌ه‌ای باشد برای ورود به بعد دیگری که در آن، دریافت‌های پذیرفته‌شدة جهان سه‌بعدی ما، یعنی طول و عرض و ضخامت،‌ معنی و مفهومی ندارد. این حفره‌ها درعین‌حال ممکن است به منزلة تله‌ای باشند که در یک چشم‌برهم‌زدن، موجود از همه‌جا بی‌خبری را به‌کام‌خودبکشند و او را به دنیای دیگری منتقل‌سازند. زیرا امکان دارد چنین دنیایی، هرچند که ما از آن بی‌اطلاعیم، به‌موزات دنیای ما و در قلمرو دیگری از هستی وجودداشته‌باشد”. (منظور نگارنده این است.)


************

بررسی دیدگاه دوم: آیه های 40 و 41 سوره معارج

فلااقسم برب المشارق و المغارب انّا لقادرون علی ان نبدل خیراً منهم و ما نحن بمسبوقین

ترجمه: سوگند و سخت سوگندی به پروردگار مشرقها و مغربها. همانا که ما تواناییم بر اینکه بهتر از آنان را جایگزین کنیم و کسی را یارای پیشی گرفتن از ما نیست!


روشنگری:

یک- خداوند می‌خواهد به جن و انس بگوید که اگر در برابرمن قد علم کنید و بخواهید خودی نشان دهید، بدانید که راه را بیراهه میپویید و من امثال شما را در کیهان کم ندارم، دستم باز است و میتوانم آنان را جایگزین شما کنم؛ و کسی را یارای مقابله با من نیست.

دو- این آیه تنها آیه‌ای از قرآن است که مشارق و مغارب (مشرقها و مغربها) هر دو با هم در آن آمده و بر وجود جهانهای موازی مستقیماً صحه میگذارد.


آیات زیر نیز نشانگر مسکونی بودن کیهان و وجود جهانهای موازی در آن است، که به ترتیب ردیف سوره‌ها، به بررسی و نتیجه‌گیری از آن‌ها میپردازم:


یونس 66: الا انّ لله من فی السموات و من فی الارض

ترجمه: آگاه باشید که هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است، از آن خداوند است.


روشنگری:

یک- در قرآن کریم هرجا که عنوان السّموات و الارض آمده، معنا و مفهوم آن کیهان است. در برخی آیه‌ها مانند این آیه، سموات جدای از ارض آمده، ولی مفهوم و مصداق آن باز هم کیهان پهناور است.

دو- در قرآن کریم هرجا که واژه من به کار برده شده، مفهوم و مصداق آن موجود ذیشعور مادی است و برای فرشتگان به کار نرفته است.


رعد 15‌: ولله یسجد من فی السموات والارض طوعاً و کرهاً و ظلالهم بالغدوّ والاصال

ترجمه: و برای خداوند سجده میبرد آنکه در کیهان است، خواسته یا ناخواسته، و سایه‌هایشان روزها و شبانگاهان (نمایان میشود). در این آیه سه ویژگی برای ساکنین کیهان به کار رفته است:

من (نشان از آن دارد که موجود مادی است.)،

طوعاً و کرهاً (نشان دهنده آن است که موجود از خود اختیاری ندارد و مجبور به سجد کردن است.)،

ظلالهم بالغدو و الاصال (نشان میدهد که موجود در سیاره ای با خورشید و ماه زندگی میکند؛ و دارای جسمی مادی و سایه دار است.)

این آیه، آیه‌ای شگفت انگیز است، از آن رو که ما تاکنون قائل به وجود موجود ذیشعور مادی که از خود اختیاری نداشته باشد، نبوده ایم. فرشتگان نیز که اختیار ندارند، مادی نیستند که سایه داشته باشند. پس امکان دارد خداوند از نزول این آیه، قصد داشته به ما بفهماند که به جز فرشتگان و انس و جن موجود دیگری نیز آفریده است، و دستکم یک جهان را ویژه آن‌ها کرده است که ما از چندی و چگونگی آن جهان آگاهی نداریم.


اسرا 55: و ربک اعلم بمن فی السّموات والارض...

ترجمه: و پروردگارت آگاهتر است به اینکه چه کسی در کیهان وجود دارد.


روشنگری: این آیه تأییدی است بر آیه پیشین که دانش ما برای شناخت ماهیت موجودات جهانهای دیگر بسنده نیست. زیرا همه ما میدانیم که جن و انس وجود دارند؛ پس چرا خداوند میگوید او آگاهتر است که چه کسی و چه گونه‌ای در کیهان ساکن است؟


مریم 93 تا 95: ان کل من فی السّموات والارض الّا آتی الرّحمن عبداً (93) لقد احصیهم و عدّهم عدّاً(94) و کلهم آتیه یوم القیامة فرداً

ترجمه: هرآنکه در کیهان است بی استثناء برای اظهار بندگی نزد هستی بخش حاضر میشود. به درستی آمارشان را گرفته است و آنان را شمرده، شمردنی(ویژه) و همگی آنان در روز رستاخیز فرد فرد نزد او حاضر میشوند.


روشنگری: این آیه نیز مستقیماً وجود جهانهای موازی را تأیید میکند؛ زیرا که خداوند هم آمارشان را دقیقاً دارد و هم اینکه همگی در روز رستاخیز برای روشن شدن کارنامه کردارشان احضار میشوند. پیش کشیدن موضوع آمار و شمارش، نشانگر آن است که آنان اختیار دارند و میتوانند حاضر نشوند؛ ولی اگر حاضر نشوند اهرمهایی برای بازگشت آنان وجود دارد. نکته آخر اینکه فرشتگان در روز رستاخیز صف به صف حاضر می‌شوند و به همین دلیل خداوند موضوع فرد به فرد حاضرشدن اینان را مطرح کرده تا بگوید فرشته نیستند، بلکه هریک از آنان مسئول کارهای خود هستند.


انبیا 19: وله من فی السموات و الارض و من عنده لایستکبرون عن عبادته ولایستحسرون

ترجمه: و از آن اوست آنکه در کیهان است و هرکه نزد اوست، اهل استکبار و استحسار نیست.


روشنگری: خداوند با به کارگیری دو واژه استکبار (خود بزرگ بینی) و استحسار (حسرت خوردن) میخواهد به ما بگوید که آن موجودات از جایگاهی بسیار رفیع نزد پروردگار خویش برخوردارند که نسبت به بندگی خداوند فروتنند و حسرت مادّیات را هم نمیخورند. اینان بندگان خاص خداوندند که خداوند به داشتن آن‌ها بالیده است!!


حج 18: الم تر انّ الله یسجد له من فی السموات و من فی الارض والشمس و القمر و والنجوم و الجبال و الشجر و الدواب و کثیر من الناس و کثیر حق علیه العذاب و من یهن الله فما له من مکرم ان الله یفعل ما یشاء

ترجمه: آیا توجه نمیکنی همانا که سجده کنند برای او آنکه در آسمانها و آنکه در زمین است، و نیز خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درخت و جنبندگان و شمار بسیاری از مردم؛ و بسیاری هم شایسته عذابند و کسی را که خداوند کوچک شمارد، کسی او را محترم نمیدارد؛ همانا خداوند انجام میدهد آنچه را که بخواهد.


مؤمنون 71: ولو اتّبع الحق اهوائهم لفسدت السّموات و الارض و من فیهن…

ترجمه: اگر حق از هواهای نفسانی آنان پیروی کند، کیهان و هر که در آن است، به فساد کشیده می‌شوند.

نور41: الم تر انّ الله یسبح له من فی السموات و الارض و الطیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه والله علیم بما یفعلون

ترجمه: آیا متوجه نشدی آنکه ساکن کیهان است و پرنده که بال گشوده است، خداوند را تسبیح گوید؟ به درستی که هر یک میدانند نماز و نیایش خود را و خداوند آگاه است به آنچه که انجام میدهند.


نمل 65: قل لایعلم من فی السّموات والارض الغیت الا الله و ما یشعرون ایان یبعثون

ترجمه: ای پیامبر بگو جز خداوند، آنکه ساکن کیهان است غیب نمیداند و آنان از چگاهی برانگیخته شدنشان آگاهی ندارند.


روم 18 و 26: وله الحمد فی السموات و الارض و عشیّاً و حین تظهرون… وله من فی السموات والارض کل له قانتون

ترجمه: ستایش و اظهار بندگی در کیهان ویژه خداوند است؛ چه شامگاهی و چه هنگامی که نیمروز بر شما بگذرد… و هرکه در کیهان است از آن اوست و همگی فرمانبرداران اویند.


روشنگری: در آیه 18 خداوند به عمد موضوع شب و روز را پیش میکشد تا به ما بگوید آن کسانی که در کیهان ساکنند، مادی هستند و بر آنان شب و روز میگذرد؛ بویژه آنکه واژه حمد را که ویژه موجود ذیشعور مادّی است به کار برده است. ولی آیه 26 همچون آیه 15 سوره رعد و آیه 19 سوره انبیاء است که در بالا شرحشان گذشت. آیاتی که بر موجوداتی عجیب دلالت دارند که هم مادی هستند و هم همگی فرمانبردار محض فرمانهای الهی اند!!


احتمال دارد موجوداتی اینچنینی، متعلق به جهانی باشند که خداوند در آیه هشت سوره صافّات از آن جهان به عنوان ملأ الاعلی یاد کرده است. این جهان جهانی ویژه است که جاودانگی اعضایش تضمین شده و خداوند در آیه زیر آنان را از بیهوشی رستاخیز نیز مستثنی کرده است.


زمر 68: و نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الارض الا من شآءالله ثم نفخ فیه آخری فاذا قیام ینظرون

ترجمه: و در صور دمیده شود پس هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است، مگر آنکه را که خدا خواهد، بیهوش شود. سپس دوباره در آن دمیده شود، در حالی که همگان ایستاده، نظاره گرند.


شوری 29: و من آیاته خلق السموات و الارض و ما بثّ فیهما من دابّه و هو علی جمعهم اذا یشاء قدیر

ترجمه: از نشانه‌های او، آفرینش کیهان است و آنچه که در آن‌ پراکنده ساخته است از جنبندگان، و او بر گرداوری آنان هرگاه که بخواهد تواناست.


روشنگری: در این آیه از جنبندگان یادشده که هم موجودات مادّی ذیشعور و هم موجوات بی‌شعور (گیاه و حیوان) را دربرمیگیرد، یعنی موجوداتی با جهانهایی متمدن و آباد که همه وسایل زندگی را دارند و در کل کیهان پراکنده اند و پراکندگی و بیشماری آن جهانها چنان است که اگر ما متوجه عظمت و شکوه آن‌ها شویم از چگونگی گرداوری آنان شگفتزده می‌شویم؛ ولی خداوند میفرماید برای من کاری ناشدنی وجود ندارد و همه را گرد خواهم آورد.


طه: یوم ینفخ فی الصور و نحشرالمجرمین یومئذ زرقاً(102) یتخافتون بینهم ان لبثتم الا عشراً (103) نحن اعلم بما یقولون اذ یقول امثلهم طریقهَ ان لبثتم الا یوماً(104)


ترجمه: روزی که در صور دمیده شود، (فراموش نکنیم که دمیده شدن در صور برای همه هفت لایه کیهان است و نه بخشی از آن.) و برمیانگیزانیم مجرمین را در چنین روزی که هاج و واج شده اند! میان خود، زیر لب میگویند بیش از ده روزی را نگذراندیم. ما آگاهتریم به گفتار آنان؛ در حالی که آنهایی که در طریقه(لایه) برتر یا بالاتری از طریقه اینان قرارداشته اند، میگویند ما نگذراندیم مگر روزی را.


با توجه به آیه ای که میگوید ولقد خلقنا فوقکم سبع طرائق(مؤمنون: 17)، منظور از امثلهم طریقهَ این است که در طریقه یا کیهانک برتری در حلزون کیهانی قرار دارند، و از مرکز حلزون دورترند.

بدین ترتیب مشخص میشود که هم اکنون موجوداتی ناطق و مسئول، در کیهانکهایی زندگی میکنند که زمانشان نسبت به زمان کیهانک پیش از خود، ده برابر تندتر و نسبت به زمان کیهانک پس از خود، ده برابر کندتر است!!

برای آگاهی بیشتر در زمینه کیهانکهای موجود در سیستم کیهانی به پژوهش کیهان سیستمی نه بعدی بازگشت شود.



جهانهای موازی در کلام معصومین

یک- سکّان سمواتک (ساکنین آسمانهایت): این عبارت در بسیاری از دعاها وارد شده و اولین امامی هم که به کار برده امام علی است. متأسفانه کسی از این دیدگاه به آن نپرداخته، بلکه تصور غالب بر آن است که ساکنینی که از آنان یاد میشود، فرشتگان هستند و نقطه شروع انحراف و نپرداختن به این موضوع مهم نیز همین است که مانند دیگر نکته های قرآنی و حقایق دینی، در این زمینه نیز، تصورات جانشین حقایق شده است. به منظور اتمام حجّت با کسانی که چنین نظری را دارند، تنها یک نمونه در اینجا آورده میشود.

دعای روز جمعه و این جمله:

و اشهد جمیع ملائکتک و سکّان سماواتک و حملة عرشک و من بعثت من انبیائک و رسلک…

ترجمه: و به شهادت میگیرم همه فرشتگانت را و ساکنین آسمانهایت را و حاملان عرشت را و هر که را برانگیختی از پیامبران و رسولانت ...

بنابراین متوجه می‌شوم که امام معصوم، همه فرشتگان، و ساکنین آسمانها، و حاملان عرش الهی را از یکدیگر تفکیک کرده، و نظر کسانی که حاملان عرش را فرشته میدانند، نیز رد شده است. (در این زمینه به «مهنورد یا پایان کار کیهان در قرآن» بازگشت شود.)

دو- شیخ صدوق در کتاب توحید از امام محمدباقر(ع) چنین نقل‌کرده‌است:

«به‌خداسوگند که خداوند هزارهزار جهان و هزارهزار آدمی آفریده‌است. تو(ای انسان امروزی) در پایان آن جهن‌ها و آن آدمیان قرارگرفته‌ای»- (به نقل از «قاموس قرآن» ج اول ص 52)

این حدیث، میتواند هم پیرامون انسانهای پیش از آدم، و هم پیرامون وجود جهانهای موازی بیان شده باشد.

بیست و دوم خردادماه 1396

هفدهم رمضان 1438

ویرایش دوم: بیست و سوم بهمن نودوهفت

ویرایش سوم: بیست و نهم اردی‌بهشت نودوهشت

چهاردهم رمضان 1440

احمد شمّاع زاده


ویدئویی در زمینه جهانهای موازی بر روی زمین: https://www.youtube.com/watch?v=5-oTvtiyA6E


با خدا یا بی خدا؟ کدام بهتر است؟

با خدا یا بی خدا؟ کدام بهتر است؟

نوشته:

مهرداد وحدتی دانشمند

باز نویسی، ویرایش،  توضیح و روشنگری:

احمد شمّاع زاده

مقدّمه بحث:

چندی پیش در شبکه های اجتماعی، بحثی پیرامون کتاب توهم خدا نوشته ریچارد داوکینز در گرفته بود. من هم خواستم مطلبی را آماده کنم و منتشر کنم ولی چون آماده نشد، به فرصتی دیگر موکولش کردم. به تازگی بخشهایی از کتاب زبان خدا نوشته فرانسیس کالینز را خواندم و بخشهایی از تفکراتم را در آن دیدم. این موضوع به من قوت قلبی داد و بهانه ای شد تا نوشته های پیشین را مرتب و خلاصه کنم و مطلب زیر را بنویسم.

گفتنی است فرانسیس کالینز مدیر پروژه نوشتن ژنوم انسان بوده و اکنون نیزرئیس انستیتو تحیققات ژنتیک انسانی در آمریکاست. نکته مهمتر این است که وی پیشتر بی خدا بوده و بعداً با خدا شده! (واژگان بی خدا و با خدا تنها برای تفهیم سخن است وگرنه هیچ موجودی بی خدا نیست و خدا همه را آفریده و روزی همه را میرساند تا زنده بمانند.) اگر کتاب توهم خدا را خوانده اید، این کتاب را هم حتماً بخوانید. به هرصورت شنیدن سخنان هر دو طرف، لازم و ملزوم یکدیگرند.

آغاز بحث

در آغاز، از نگاه کسانی که در مورد پیدایش جهان و حیات به آفریننده هستی اعتقادی ندارند و به عبارتی دیگر خداناباورند، اشاره ای میکنم؛ سپس برخی از نظرهای آنان را به چالش میکشانم. فرض من این است که  شما در مورد نظریه تکامل داروین، هیچ شکی ندارید. مثلاً اینکه چشم با این پیچیدگی چگونه به وجود آمده، برای شما پرسش بی پاسخی نیست.

عمده استدلال این گروه بر این دو محور میچرخد:

1-   پیچیدگی بیولوژیکی جهان، در قالب تئوری تکامل توضیح داده میشود.

2-   بخشهایی که نیازمند تصادفهای نادر هستند، با اصل انسانی توضیح داده میشود.

ما میدانیم که تئوری تکامل فقط روی موجودات زنده کار میکند. بنابراین اولین موجود زنده (ساده ترین شکل حیات) باید تصادفی به وجود آمده باشد. اگرچه احتمال این تصادف بسیار بسیار اندک هست، ولی از میان بیلیونها بیلیون سیّاره بالاخره در چندتایی ممکن است این تصادف رخ دهد.

اما چرا در زمین؟ این پرسش اشتباهی است؛ چون ما نتیجه این تصادف هاییم، و طبعاً هرجایی که ما هستیم این تصادف حیات اتفاق افتاده است. هرکجای کیهان این اتفاق میافتاد نتیجه همین بود و ما اونجا میبودیم و اسمش را میگذاشتیم زمین.

به طور مشابه نمیتوان پرسید چرا فاصله زمین تا خورشید اینقدر دقیق تنظیم شده است؛ زیرا اگر فاصله خورشید کمتر یا بیشتر بود، ما به وجود نمیآمدیم. ولی جای دیگری از جهان، از میان میلیاردها سیاره، به طور تصادفی یکی پیدا میشد که هم فاصله خوبی تا خورشیدش داشته باشد و هم حیات در آن روی داده باشد. بنابراین هرآنچه لازمه حیات ماست، نباید به پرسش کشیده شود.

مادّیگراها پرسش مهمی هم دارند تا نظر خداباوران را کیش و مات کنند. آنان میگویند خدایی که توانسته است کیهانی به این عجیبی و پیچیدگی را بیافریند، خود باید پیچیده تر از کیهان باشد و بنابراین، خود، بیش از کیهان نیازمند آفریننده است!

دست آخر اینکه خداباوران را متهم میکنند که پشت یک فلسفه غیر قابل آزمایش یعنی وجود خدا یا خداباوری پناه گرفته اند.

استدلال خداباوران به این صورت است که همه حرفهای شما قبول؛ ولی باید پتانسیل تشکیل جهان زندگان، از آغاز وجود داشته باشد تا در جایی تصادفش رخ دهد. مثلاً ثابتهای فیزیکی باید به گونه ای باشند تا کیهان با شکل کنونی اش شکل بگیرد. 

فیزیکدانها نشان داده اند که اگر ثابت نیروی گرانش، یک واحد در صد میلیون میلیون تغییر کند، کیهان تا آن اندازه متفاوت میشود که محال است زندگی هوشمند در آن به وجود آید؛ و در نهایت این پرسش باقی است که چرا این ثابت مقدارش دقیقاً همان عدد طلایی (Golden Ratio) است که باید باشد. ثابت نیروی گرانش، یکی از هفت ثابت فیزیکی است که ثابتهای طلایی عنوان دارند و اندازه هایشان به گونه ای شگفت، تنظیم شده؛ به همین دلیل فیزیکدانان، بالاترین آمار اعتقاد به خداوند را دارند.

برای رفع مشکل ثابتهای طلائی، مادّیگرایان، راه حل دیگری پیشنهاد میکنند:

کیهان تنها نیست و جهانهای متعددی وجود دارند که موازی یکدیگرند و در عرض یکدیگرند و مستقل از یکدیگر عمل میکنند. ما تنها در یکی از این جهان ها هستیم. اگر شمار این جهانها بسنده باشد، روزی فرا میرسد که بر اثر تصادف، در یکی از این جهانها، ثابتهای  فیزیک اندازه های طلایی را نشان دهند. طبعاً ما در یکی از جهانهای خوب هستیم، و در جهانهای بد، کسی زندگی نمیکند تا بخواهد این پرسشها را مطرح کند.

مشکلی که در این پاسخ وجود دارد، این است که اصل ایده ماده گرایی از آنجا شروع میشود که میخواهند برای کیهان راه حلی کم هزینه تر از خدا ارائه دهند؛ ولی با این توجیهات، به جهانهایی بیشماری میرسند که مشخّص نیست از کجا آمده اند!! یعنی چند میلیارد میلیاد از این جهانها را لازم داریم تا بتوانیم مشکل ثابتهای طلائی را حل کنیم.

حال ممکن است گفته شود این هم یک نظریه است؛ ولی باید دانست که این نظریه اصولاً علمی نیست؛ زیرا هیچ راه اثبات یا ردی برایش وجود ندارد. به عبارت دیگر این نظر ابطال ناپذیر است؛ در صورتی که ابطال پذیری اولین شرط هر نظریه علمی است.

از سوی دیگر جهانهای موازی به این مفهوم نیست که در آن دوردستها جهانهای دیگری هست؛ بلکه معنایش این است که میان این جهان و جهانی دیگر، حتا فضا هم وجود ندارد. یعنی اصلاً مکان به مفهوم صددرصد انتزاعی اش میان دو جهان وجود ندارد. آن جهان جهانی دیگر است. مکان خودش را دارد. ولی به مکان جهان ما هیچ اتصالی ندارد. هیچ راه انتقال ماده و یا حتا اطلاعات از یکی به دیگری وجود ندارد. هیچ گونه اثری برروی یکدیگر ندارند و ...

حوزه بررسی این گونه نظر یا نظریه هایی که ابطال ناپذیرند فلسفه هستی است و نه دانش کیهانشناسی.

بنابراین، انتخاب ما آن گونه که مادّیگرایان میگویند، میان دانش و خدا نیست. انتخاب ما بین فلسفه و فلسفه است. اما واقعا کدام فلسفه بهتر از دیگری است؟

ممکن است بگویید خوبی نظریه مادّیگرایان، دستکم این است که به وجود شگفتی به نام خدا نیاز ندارد. خدایی که خودش باید پیچیده تر از آفریدگانش باشد.

ایراد دیگری که در کار مادّیگرایان مطرح میشود و پایه محکمی ندارد، این فرض است که آفریننده، باید خود، پیچیده تر از آفریدگانش باشد.

مگر حرکت فوق العاده پیچیده سیارات و ستاره ها و کهکشانها با یک قانون ساده مثل جاذبه قابل توضیح نیست؟

مگر خود ماده گرایان، پیچیدگی بیولوژیک کیهان را با قانون ساده تکامل داروینی توضیح نداده اند؟

مگر همه تلاش ماده گرایان این نیست که بگویند این کیهان پیچیده، نیازمند آفریننده نیست و وجودش را میتوان با قوانین ساده توضیح داد؟

پس چرا هنگامی که نام خداوند به میان میآید، قائل به وجودی پیچیده تر از کیهان میشوند؟

حال به این پرسش واقعی میرسیم که آیا قائل شدن به یک خدا برای آفرینش، کم هزینه تر از قائل شدن یه یک بیلیون بیلیون دنیای موازی و هر یک دارای ابعادی بی اندازه بزرگ نیست؟

قرآن کریم این مفهوم را از قول حضرت یوسف چنین بیان میکند:

أأرباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار

در این آیه خداوند از زبان یوسف نظر خداناباوران را رد نیمکند بلکه میپرسد در صورتی که معتقد به خدای یگانه نباشید باید به چندین پروردگار و الهه باور داشته باشید! کدام بهتر است.؟

دانش تجربی با قطعیت باور دارد که هر معلول مادی علتی دارد. (علت و معلول تنها در حوزه دانش تجربی نیست بلکه در حوزه های علوم انسانی و دیگر حوزه ها کاربرد دارد.) اصل علت و معلول ا اصل علّیّت، نیروی محرکه دانش است. اگر ناچاریم که به دنبال یک علت(خدا) بدون معلول بگردیم، به نظر میرسد بهتر از این باشد که برای توجیه نظر خود به انبوهی از جرمها در انبوهی از جهانها و یک سری قوانین فیزیکی که منشا‌‌ءشان مشخص نیست، متوسل شویم. مشابه این کار در جهان دانش به کرات انجام شده و زیاده خواهی و گزافه گویی نیست؛ زیرا:

هنگامی که معادلات فیزیک نیوتونی به تناقض رسیدند، راه حل اینشتین این بود که یک بعد به مکان اضافه کند و زمان- مکان یا (Space time) را تعریف کند.

وقتی معادلات اینشتین با فیزیک کوانتمی به تناقض رسیدند، فیزیکدانان با تئوری ریسمان، هفت بعد به ابعاد کیهان افزودند، و با تصور یک جهان ۱۱ بعدی، عمده مشکلات خود را حل کردند.

اگر تئوری علیّت در مورد خداوند دارد به تناقض میرسد، شاید راه حلش افزودن یک بعد (بعد متافیزیک) به کیهان باشد.

گاهی بد نیست انسان نگاهی از دور به داستانش بیندازد تا ببیند تا چه اندازه داستان مرتبی دارد. کیهان وجود دارد، با همه شکوه و عظمت خیره کننده اش! با قوانین ساده بسیار و بسیار ساده اش.

«اینشتین به هنگام نوجوانی در برن از خود پرسید: اگر من بر پرتو نوری سواربودم و به جهان می‌نگریستم، آن را چگونه می‌دیدم؟ همة فیزیک نوین و بهترین تبیین موجود از منشأ کیهان ما، از این پرسش معصومانه ولی سرشار از تخیّل نشأت‌ یافت».

«اینشتین تبیین ها را جست‌وجو‌می‌کرد ولی همواره به شگفتی موسیقی افلاک با اعجاب می‌نگریست. برای او تضادی میان یافته‌های علم و بینشهای کیهان‌شناختی مذاهب جهان وجود نداشت. او نوشت: «مسألة همواره‌ غیرقابل‌درک دربارة جهان، ادراک‌پذیری آن است». (پیام یونسکو مهرماه 1365)

پذیرش این نکته که وجود صرفاً وجود داشته و بیلیونها بیلیون کپی چه خوب و چه بدش وجود دارد و و آفریننده ای در کار نیست، به نظر میرسد بسیار غیرقابل باورتر از آن است  که بگوییم آفرینش یک آفریننده ای هم دارد که قوانین مادی و فیزیکی (و به قول خداباوران، سنن الهی) آفریده خود او، بر ذات او منطبق و کارساز نیست.

اگر پرسش این است که چه کسی آفریننده را آفریده، پاسخ آن است که آفریننده غیرمادّی است و او را در ظرف مادی و با معیارهای مادّی نمیتوان سنجید و به وجودش پی برد. بلکه چشم سری باید تا او را ببیند و درک کند.

جالب این است که خود داوکینز در کتاب توهم خدا چنین مثالی میآورد، ولی برای رسیدن به نتیجه ای دیگر! وی مینویسد: اگر شروع کنیم به دو نیم کردن یک تکه طلا، آیا تا ابد میتوانیم اینکار را تکرار کنیم؟ هرچقدر هم این قطعه طلا کوچک باشد، باز به نظر میرسد که میشود کوچکترش کرد. اما میدانیم که این گونه هم نیست؛ زیرا در نهایت به یک اتم طلا میرسیم و هنهگامی که اتم را بشکافیم دیگر طلا نیست؛ بلکه عنصر دیگری است.

اصل علیت هم، آن گونه که خداناباوران به کارش میگیرند، شاید همین گونه باشد. اگر ناچاریم تا ابد در چرخه علّیّت بالا رویم و مرتّب بپرسیم آفریننده این آفریننده کیست، شاید به جایی برسیم که کفیت و گونه آفریننده تغییر کند و آفریننده دیگر مادی نباشد! اصولاً بدان دلیل برای خداوند صفات غیرمادی را به کار میبریم که وجودش مادّی نیست و با وسایل مادّی نمیتوان او را سنجید.

خلاصه سخن اینکه، برخلاف ادعای مادّیگرایان، موضوع تقابل دانش با خدا نیست؛ بلکه انتخابی میان دو فلسفه است که هیچیک آنقدرها هم بر دیگری سنگینی نمیکنند بلکه میتوانند یکدیگر را تحمل کنند.

در مناظره ای تلویزیونی میانن داوکینز و کالینز، آخرین جمله را داوکینز این گونه بیان داشت:

If there is a God, it's going to be a whole lot bigger and a whole lot more incomprehensible than anything that any theologian of any religion has ever proposed.

اگر خدایی در کار باشد، آن خدا بسیار بزرگتر و  بسیار غیرقابل تصورتر از هر آن چیزی است که  دینداران  هر دینی مطرح کرده اند. 

به نظر من خلاصه این سخن داوکینز میشود سبحان الله

میشود گفت سبحان الله؛ ولی از دیدگاهی که داوکینز عنوان کرده، میشود الله اکبر!! زیرا سبحان الله معنای "از هر صفتی که به ذهن انسانها برسد پاک و منزّه است" را میدهد که وی چنین مفهومی را بیان نکرده است.

احتمال دارد داوکینز نمیدانسته که در اسلام سبحان الله و الله اکبر وجود دارد که در دیگر ادیان نیست؛ وگر نه نمیگفت:

any theologian of any religion has ever proposed.

بخشهایی که به رنگ سبز نگاشته شده، توضیح و روشنگری است.

در زمینه شناخت خداوند از راه دانش میتوانید به دو نوشته زیر بازگشت کنید:

من آن خدایی را میشناسم و میپرستم که... با نشانی زیر:

https://www.academia.edu/11997810

دستگاه آفرینش خداوندگاری با نشانی زیر:

https://www.academia.edu/11997813

کیهان سیستمی نه بعدی هدیه ای است به علاقمندان به شناخت علمی ابعاد کیهان:

https://www.academia.edu/23026305

آذرماه نودوپنج- احمد شمّاع زاده