هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

خرد گرایی در جایگاه شرک ورزی

خرد گرایی در جایگاه شرک ورزی

احمد شماع زاده

ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه انیفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الیالهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً

ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه. سوره کهف آیه 57


بازاندیشی برخی تفکرات شیعی با طرح چند پرسش و پاسخ:

پرسش: چرا حاجت خواستن از امامان و امامزادگان شرک تلقی میشود درصورتی که ما شاهد آنیم که آنان به واقع شفا میدهند و حاجات مردم را براورده میسازند؟

پاسخ: تصور مکنید آنانکه بت میپرستیدند دیوانه یا دستکم سفیه و ابله بوده اند و بدون دریافت نتیجه به بت خود عشق و علاقه نشان میداده اند؟ بلکه آنان نیز مانند شما از اعتقاد خود نتیجه میگرفته اند. تصور ابله بودن آنان نشان از آن دارد که خدا، قرآن و جهان را نشناخته ایم.

پس برای شناختی هرچند مختصر به چند نکته توجه کنید:

  • خداوند برای کیهان و دیگر آفریدگانش قانونهایی دارد که سنن الهی نامیده میشوند.

  • یکی از سنن الهی آن است که هرکس به هر چیز اعتقاد راسخ داشته باشد، برای دنیای او کارساز شود.

  • این کارسازی ریشه در جهان دور و بر ما دارد. فضای کیهان و فضای دوروبر ما پر از انرژی است.

  • یکی دیگر از سنن الهی آن است که زندگی ما را انرژیها هدایت کنند. ولی مایه کار برای کارایی انرژیها، اعتقاد و تلقین است.

اعتقاد یا باور داشتن و تلقین یا به خود باوراندن، (که آن را واگویه نیز خوانده اند.) دو روی یک سکه اند. بنابراین هرگاه کسی با جان و دل و از روی اعتقاد راسخ، از بت، از درخت، از آسمان، از ماه، از خورشید، از امام یا امامزادگان، یا هر چیز دیگری درخواستی داشته باشد، با توجه به سنن الهی و قانون تاثیرگذاری انرژیها، و با توجه به باوری که دارد، و تلقینی که صورت میگیرد، در بیشتر مواقع پاسخ مثبت میگیرد. آن هنگام هم که پاسخ نمیگیرد حکمتی در کار است که خداوند به موجب یفعل ما یرید، دخالت کرده و از براورده شدن آن خواسته جلوگیرشده است. همه این سخنان به طور خلاصه در این آیه نهفته است:

ان یمسسک الله بضر فلا کاشف له الا هو و ان یمسسک بخیر فهو علی کل شی قدیر(انعام: 17)


در این زمینه یعنی قدرت ذهن و تلقین، حضرت عیسی علیه السّلام میگوید:

اگر با ایمان به خداوند و از صمیم دل به کوهی بگویی از جای کنده شو و به دریا سقوط کن! اگر در خواسته و بیان خویش مصمم باشی و شک و تردید نکنی آرزویت برآورده میشود.

******

خداوند کرامتها را(که همه کرامتها نتیجه به کارگیری و به جریان درامدن و کنش واکنش انرژیهاست) با منظورهای متفاوت به کسان مختلف داده است:

به پیامبران مانند حضرات موسی و عیسی علیهما سلام به عنوان اعجاز.

به ائمه اطهار مانند امام علی بن ابیطالب(ع) با دادن علم امامت.

به برخی برگزیدگان مانند حضرات خضر پیامبر(سوره کهف) و حضرت یعقوب(یوسف: 68) با دادن علم لدنی.

به انسانهای والا برای نشان دادن اوج برخی ویژگیها و خویهای والای انسانی همچون حضرت عباس(ع) از امامزادگان.

به برخی اشخاص عادی همچون سامری قوم موسی برای امتحان(بلاء) او و قوم بنی اسرائیل از طریق بصیرت یافتن به برخی رمزورازهای طبیعت.

به آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان برای نشان دادن اوج تواناییهای انسان با دادن علم کتاب(دانش رمزورازهای طبیعت).

ولی ما به جای اینکه منشا و مصدر(فاکتور) همه این کرامتها و علمها و آفریننده این باکرامتان یعنی الله را بدین وسایل بهتر بشناسیم و به او بیشتر دل ببندیم و او را در همه لحظه های زندگیمان موثر بدانیم، شیفته آن آفریدگان(وسایل) شده و با موثر دانستن آنان در زندگیمان به خداوند شرک میورزیم. آنان هم وسیله آزمایش و هم نردبان ترقی اند. اگر به وسیله و نردبان مشغول شوی نه تنها از ترقی و رسیدن به هدف(عبودیت الله) بازمیمانی که سقوط میکنی!!

نکته مهم: یکی از دلایل گمراه شدن برخی شیعیان آن است که ائمه اطهار را متصف به داشتن علم غیب میکنند. همان گونه که در بالا آمد علمها مختلفند و درجه های متفاوتی دارند و ائمه اطهار با علم امامت کرامتهایی داشته اند که خارج از توان ما بوده در نتیجه ما تصور میکنیم که آنان علم غیب داشته اند. درصورتی که داننده غیب تنها خداوند است و این علم را به کسی نداده و نخواهد داد. آیات قرآنی زیادی دراین زمینه هست. در یکی از این آیه ها پیامبر اکرم به مشرکین میگوید اگر علم غیب داشتم همه خوبیها را برای خود میخواستم.

خداوند در سوره حج آیه 73 در این زمینه مثال بسیار جالب و زیبنده ای آورده است، که اگر کسی پس از دانستن آن، باز هم بر بافته های فکر ناقص خود پافشاری کند، یقینا جزء کسانی است که: ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم غشاوه. مخاطب آیه هم ناس است؛ یعنی همه(مسلمانان، مشرکین و پیروان دیگر ادیان):

ای مردم مثلی برای شما زده شده پس به آن گوش فرادهید: آنانی که فرا میخوانیدشان از غیرخدا هرگز نمیآفرینند مگسی را، هرچند همه آنان بر آن همت گمارند. و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید نمیتوانند از او بازستانند. خواهان و خوانده هر دو ضعیف اند(74). قدر و شایستگی خداوند را به درستی ندانستند. همانا که خداوند بسیار قوی و بسیار با عزت است.

آری علی آن مرد حق!، آیا توانایی آن را داشت تا همان مگس مثالی خداوند را بیافریند؟ به قول قرآن هرگز!! ولی به قول این مشرک آری:

ای علی اگر خدا نیستی کمتر از خدا نیستی"

که اگر علی میدانست پس از او شیعه نادانی یافت میشود که چنین بگوید یقینا از پیش تکفیرش میکرد. این گونه شرکهاست که بسیار خطرناک است!!

پس بر هر مسلمان لازم است تا در آغاز هر روز از خداوند چنین بخواهد و بر این دعا مراقبت و مواظبت کند تا بلکه خداوند او را تا آخر روز از شرکها و گناهان کوچک و بزرگ نگاهدارد:

اللهم انی اعوذ بک من ان اشرک بک شیئا و انا اعلم به و استغفرک لما لا اعلم به تبت عنه و تبرات من الکفر و الشرک والکذب و الغیبة و البدعة والنمیمة والفواحش و البهتان والمعاصی کلها واسلمت و اقول لا اله الا الله محمد رسول الله. و نیز این دعا را:

حسبی(بس است مرا) الرب من المربوبین. حسبی الخالق من المخلوقین. حسبی الرازق من المرزوقین. حسبی الله رب العلمین. حسبی من هو حسبی. حسبی من لم یزل حسبی. حسبی من کان مذکنت لم یزل حسبی. حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم.(از تعقیبهای نماز صبح)

پرسش: پس تفاوت میان براورده شدن خواسته ها و نیازمندیها با درخواست مستقیم از خداوند و این گونه براورده شدنها در چیست؟

پاسخ قرآن: ءارباب متقرقون خیر ام الله الواحد القهار؟ (آیا پروردگاران متفرق و مختلف بهترند یا خداوند یگانه قهار؟ - یوسف:39)

گویی خداوند میدانسته که برخی انسانها از جمله مسلمانان سر از چه شرکهایی در میآورند که اینگونه آیات را نازل کرده است. دقت کنید و ببینید که آیه چقدر دقیق است و به پرسش بالا پاسخ قاطعی میدهد:

  • وجود دیگر پروردگاران(رب النوعها و به قول برخی پژوهشگران خدایان) را تایید کرده و به گونه ای گفته که خود میداند موجب خیر برای کسانی شده اند تا کسی نتواند دلیلی بیاورد که آنها برای ما موجب خیر شده اند. بلکه دلیل دیگری آورده:

  • آیا آنها بهترند یا خداوند یگانه قهار؟ قهار یعنی کسی که میتواند همه آن اربابان را از بیخ و بن برکند. در همین یک واژه نکات بسیاری نهفته است:

  • یعنی اگر من بخواهم میتوانم همه آنان را نابود کنم ولی سنت من بر آن قرارگرفته که آنها باشند تا مایه آزمایش انسانها بشوند(لنبولنکم ایکم احسن عملا؟).

  • داوری را نیز بر عهده عقل و دل انسانهای مشرک و بویژه مسلمانان مشرک که قرآن میخوانند(اگر بخوانند) واگذارده تا خود راه درست را با این هشدار قرآنی بازیابند.

  • اگر میگویییم مسلمانان مشرک تعجب نکنید. زیرا طبق روایتی که گویا از رسول اکرم(ص) نقل شده تشخیص شرک از راه رفتن مورچه بر سنگ سیاهی در دل شب تیره مشکل تر است. یعنی آنچنان گرفتار آن میشوی که خودت هم بیخبری و نمیتوانی باور کنی که گرفتار شده ای.

این حدیث برای ما مسلمانان بیان شده، نه برای مشرکینی که شرکشان عیان و آشکار است تا به ما مسلمانان و بویژه شیعیان بگوید خود را از شرک مبرا ندانید؛ بلکه هر روز و هر آن، مراقب و مواظب رفتار و کردار خود باشید!

آیه ای که نقل شد خداوند از زبان یوسف نبی آورده ولی نکات دیگری که مرتبط با همین موضوعند در آیات پیش وپس این آیه نیز قابل توجهند:

واتبعت مله آبائی ابراهیم و اسحق ویعقوب ما کان لنا ان نشرک بالله من شیء ذلک من فضل الله علینا و علی الناس و لکن الناس لایشکرون(38) یا صاحبی السجن ءارباب مبفرقون خیر ام الله الواحد القهار(39) ماتعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله به من سلطان ان الحکم الا لله امر الا تعبدوا الا ایاه ذلک الدین القیم ولکن اکثرالناس لایعلمون(40)

و پیروی کردم دین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را. دلیلی وجود نداشت که شرک ورزیم به خداوند چیزی را.(این چیزی را مربوط به همین بحث است) این از فضل خداوند بر ما و بر مردم است(ما میفهمیم و شکرگزاریم) ولی بیشتر مردم شکرگزار نیستند(بلکه شرک گزارند). ای یاران زندانی من آیا پروردگاران پراکنده بهترند یا خداوند یگانه قهار؟ نمیپرستید جز او را مگر اینکه آنچه را که میپرستید تنها سمبلهایی هستند که آنها را نامگداری کرده اید شما و پدرانتان. در این زمینه خداوند دلیل و دستاویزی برای شما فرونفرستاده است(که به آن متوسل شوید) همانا که حکم تنها از آن خداوند است. دستور داده که پرستش نکنید مگر او را. آن است دین و روش زندگی پایدار ولی بیشتر مردم نمیدانند.

نکته ها:

  • خداوند شرک را مطلق نگفته بلکه "چیزی را" را آورده تا شامل روش به ظاهر موحدینی که آن گونه اعتقادات را شرک نمیدانند نیز بشود.

  • یوسف: فضل خداوند آن است که به همه مردم گوشزد کرده که شرک نورزند. ما شرک نمیورزیم اما بیشتر مردم مشرکند(که شامل موحدین ظاهری نیز میشود).

  • این چیزها یا کسانی را که با موثر دانستنشان به خداوند شرک میورزید خودشان قبول ندارند که در دستگاه خداوند کاره ای هستند بلکه تنها سمبلهایی هستند که شما در تصور و ذهن خود ساخته اید.

  • شما نه از روی تعقل بلکه در بیشتر موارد از روی عادتهای بزرگتران و درگذشتگانتان چنین اعتقاداتی یافته اید و اگر بیندیشید به اشتباه خود پی خواهید برد.

  • هیچ دلیلی عقلانی و قرآنی هم برای این کارهای خود ندارید. خداوند هم که به شما چنین دستوراتی نداده و همواره شما را از شرک ورزی بازداشته. پس چگونه کارهای خود را توجیه میکنید؟

آیا ما مطمئن هستیم که جزء آن "بیشتر مردم" که در این آیات دوبار قرآن یاداورمان شده نیستیم؟

آیه های 28 و 29 سوره یونس گویی دنباله همین موضوعند:

و روزی که همه آنها را گردهم میآوریم. سپس میگوییم به آنان که شرک ورزیدند در جایگاه خود باشید شما و شریکانتان(آنهایی را که مورد شرک به من قرار میدادید). پس مانعها را از میانشان برمیداریم و رو در رو قرارشان میدهیم و نماینده شریکان میگوید ما را ستایش نمیکردید. پس بسنده است که خداوند گواه و شاهدی باشد میان ما و شما که هیچگونه آگاهی از ستایشتان نداشتیم.

در همین راستا، در آیات پنج و شش سوره احقاف چنین آمده است:

و من اضلّ ممن یدعوا من دون الله من لایستجیب له الی یوم القیامه و هم عن دعائهم غافلون و اذا حشرالنّاس کانوا لهم اعداءً و کانوا بعبادتهم کافرین

ترجمه: و چه کسی گمراهتر از کسی است که میخواند غیرخدا را؟ کسی که تا روز قیامت هم دعای او را مستجاب نمیکند و آنان از خوانده شدنشان آگاهی نداشته اند. و هنگامی که مردم برانگیخته میشوند آن پرستش شدگان دشمنان این پرستندگان هستند و پرستش آنان را رد میکنند.

نکته ها:

  • خداوند آنهایی را که مردم مورد شرک به خداوند قرارمیداده اند با عنوان شریکان شما یاد میکند. یعنی خداوند سمبلهای شرک را بازشناسی و روشنگری میکند که آنان به واقع شریک من نبوده اند بلکه وسیله ای برای آزمودن شما و ساخته و پرداخته و شریک ذهن شما بوده اند. در اینجا(آیات شرک در آخرت) برعکس آیات شرک در دنیاست که خداوند از زبان یوسف گفت پروردگاران پراکنده.

  • در آخرت که کار از کار گذشته و استدلال کارایی ندارد و خداوند حاکم مطلق است میفرماید: آن اربابان و شریکان تنها ناشی از ذهن شما بوده و هیچ کاری برای شما نکرده اند بلکه هرچه از خیر به شما رسیده از سوی من بوده است که شما ناسپاسی کرده و به حساب شریکانتان گذاشته اید.

  • آنهایی که مورد شرک قرار میگرفته اند)مانند حضرات مسیح و علی علیهما سلام) هرگونه ارتباطی را نفی میکنند و اقرارمیکنند که ما به هیچ روی از ستایش شما آگاهی نداشتیم و به آن راضی نبوده ایم و این را خود خدا میداند که به دلهای ما و شما آگاهتر از خودمان است.

و نیز در آیه 66 همین سوره(یونس) میفرماید:

آگاه باشید که هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است و آنچه را که (آنانکه غیرخدا را میخوانند) پیروی میکنند و شریک خداوند قرارمیدهند همه و همه از آن خداوند است. (عابد و معبود و روشها و وسایل عبادت همه از آن خداوند است.) آنان پیروی نمیکنند مگر گمان را.

نکته ها

  • به مسیحیان میگوید اگر مسیح در آسمانهاست او مال خدا و در اختیار اوست. نمیتواند کاری برای کسی انجام دهد جز با اجازه او.

  • به شیعیان میگوید اگر روح ائمه اطهار در آسمانهاست از آن خدا و در اختیار اوست و نمیتوانند کاری برای کسی انجام دهند.

  • اگر امام زمان و گورهای ائمه اطهار در زمین است باز هم همه از آن خدا و در اختیار خداوند است. خداوند نمیخواهد در زمین کاری کند که شما نتوانید شرک بورزید او در حال آزمودن شماست.

  • هیچکس عبادت نمیشود. تنها گمان میکنید که آنان را میستایید و تعریف و تمجید میکنید و با آنان سخن میگویید و نیازهای خود را به درگاه آنان میبرید و...

پرسش: اگر چنین است پس چرا پدرانمان بر همین روش بوده اند و تاکنون عالمی پیدا نشده که ایمان شیعیان را این گونه بازاندیشی کند؟

پاسخ:

  • شیعیان از آغاز چنین نبوده اند. پس از چند نسل که از عصر امام علی(ع) گذشت یعنی در زمان امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما سلام(قرن دوم) کم کم گروهی افراطی پیدا شدند که بسیاری چیزها را در فرهنگ شیعه تغییر دادند و از همه مهمتر آنکه در دعاها و زیارتنامه هایی که مردم عادی با آنها سروکار داشتند دستکاری کردند و برای ما به ارث گذاشتند. در فرهنگ شیعه به این گروه افراطی لقب "غالیان" با غلات یعنی غلوکنندگان در امور شیعه داده اند. آن دو امام بویژه امام جعفر صادق آنها و تفکر و روشهای آنان را طرد و نفی میکردند ولی آنان راه و روش خود را ادامه میدادند.

یعنی میتوان گفت آنان شیعه واقعی نبودند که از امام زمان خود پیروی نمیکرده و راه افراط را ادامه میدادند. همان کاری که اکنون نیز افراطیون انجام میدهند و همواره افراط بلای جان اسلام بوده و هست. با این وجود افکار و عقاید افراطی آنان چندان پویا نبود بلکه زمان به عمل درامدن این افکار و نظرهای افراطی دوره ای بود که صفویان به روی کار آمدند. در نتیجه آن تئوریهای ناکارامد با نیروی حکومتی همراه و کارامد شدند و نتیجه اش وجود طرز تفکر و عمل شیعیانی شد که از آن زمان تاکنون میبینیم.

در این زمینه کتابهایی وجود دارد و بحثهای زیادی صورت گرفته که هر کس بخواهد میتواند خود واقعیتها را دریابد.

  • پیامبر اکرم(ص) و بیشتر پیامبران برای خداپرستی مبعوث نشدند بلکه برای یکتاپرستی برانگیخته شدند. کفار و حتا مشرکین کسانی نبودند که بگویند خدایی نیست تا پیامبران بیایند و بگویند که خدایی هست. بلکه هرکس به روشی و با وسیله ای(به قول قرآن ارباب متفرقون) به خداوند آفریننده کیهان ایمان داشت. پس علت برانگیختن پیامبران یکتاپرستی بود و نه خداپرستی. همان گونه که شعار اولیه اسلام(قولوا لا اله الا الله تفلحوا) بود. یعنی بگویید هیچ الهی جز الله وجود ندارد تا رستگار شوید. نام پدر رسول اکرم(ص) عبدالله بود و مردم قریش مراسم حج را با تفاوتهایی به جا میآوردند که سنتی برجامانده از روزگار ابراهیم سلام الله علیه بود! یعنی جامعه خدا را قبول داشت ولی الله را کم داشت که مهم هم همین بوده و هست. بنابراین باید بدانیم هرگاه نقش الله در زندگیمان کمرنگ شود و رنگهایی دیگر افزوده شود از اسلام دورشده ایم.

  • شیعه هیچگاه نباید مانند مشرکین بگوید: اگر در برخی دعاها و زیارتها شرکی وجودداشت بزرگانمان(کبرائنا) و پدرانمان(آبائنا) آنها را نقد میکردند و یا دستکم خود نمیخواندند و اگر آنان ایرادی نگرفته اند دلیلی ندارد که ما نقد کنیم. اگر ایرادی داشتند آنان بهتر از من و شما میفهمیدند و به ما گوشزد میکردند!



یعنی همان استدلالی که مشرکین میکردند.

قرآن کریم به هنگام نقل سرگذشت پیامبران میفرماید هر یک از آنان را که مبعوث کردیم مشرکین گفتند ما بر دین پدرانمان هستیم چرا میخواهی ما را از دینمان بازداری که تاکنون زیانی هم به ما نرسانده؟ ولی پیامبران همگی گفته اند ما میخواهیم شما را به یکتاپرستی و مؤثر بودن آفریننده ای یکتا در زندگانی تان دعوت کنیم که همه خوبیها و نعمتها از اوست و او آفریینده کیهان است و بر هر کاری تواناست و اگر بخواهد همه شما را نابود میکند. ولی آن مشرکین گوش فرانمیدادند در نتیجه هر قوم به گونه ای نابود شد.(خداوند هرازچندگاهی زمین را از شرک پاک کرده است ولی باز هم این اندازه مشرک وجود دارد!! اگر زمین از وجود مشرکان پیشین پاک نشده بود اکنون چه وضعی داشت!!؟)

و همه این آیه ها و روشنگریهای قرآنی برای ما مسلمانان است و نه مشرکین قریش و عصر پیامبر اکرم(ص) تا زحمتهای آن حضرت و یاران با وفای او بی اثر نشود و ما موحد واقعی(و نه اسمی) باقی بمانیم. بنی اسرائیل با آنهمه زحمتهایی که حضرت موسی برایشان کشید و آنان را از دست فرعون نجات داد و سپس با چه مشکلاتی آنان را سامان بخشید چیزی نگذشت که گوساله پرست شدند. آنان بیجهت گوساله نپرستیدند. آن گوساله هم گوساله ای عادی نبود. گوساله موضوع آزمون آنها بود. موضوع آزمون ما شیعیان هم معصومین اند که چون کراماتی از آنها میبینیم شیفته آنان میشویم و با این شیفتگی و با واسطه قراردادن و کمک خواستن و موثردانستن آنان در زندگی مان خداوند را... رحمتهای او را... ربوبیت او را... سرپرستی(ولایت) او را... عطایای او را... بخششهای بیدریغ او و... و... و ... را فراموش میکنیم و به آن تعالی شانه شرک میورزیم و از آزمایش الهی سرافکنده بیرون میآییم.

آنان وسیله آزمایش و نردبان ترقی اند. اگر به وسیله و نردبان مشغول شوی نه تنها از رسیدن به هدف(عبودیت الله) بازمیمانی که سقوط میکنی!!

مواظب باشیم تا کردارهایمان نتیجه زین لهم الشیطان اعمالهم نباشد.

ربنا ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین

رب اغفر و ارحم و انت خیرالراحمین

واعف عنا واغفرلنا وارحمنا

رب اغفر و ارحم

رب اغفرلی

یا رب

شب آغاز سال 2013

سه مقام هستی

الله

(جلّ جلاله و عمّ نواله)

محمّد

(صلّی الله علیه و آله)

علیّ

(صلّی الله علیه و علی اسرته)


سه مقام هستی


ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه ان‌یفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الی‌الهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)

ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن (قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.


پیشگفتار

هدف از نوشتن این مقاله باز اندیشی در فهم مقام دارندگان این سه نام است؛ تا با کژاندیشیهای برخی از اشخاص و مسلکها، مقام و منزلت مولی‌‌الموحدین "علی" علیه‌السّلام را فراتر از آنچه که خدا و رسولش معین کرده‌اند ندانیم که متأسفانه در کلام بیشتر مداحان (نوحه گران) خداناشناس امروزی ریشه ‌دوانده و ممکن است بر فهم جوانانی که گرد آنان هستند و یا با وسایل مختلف سخن آنها را میشنوند، اثرگذار باشد. بدین منظور با توجه به آیات قرآن کریم و برخی احادیث کوششی داریم تا مقام و منزلت هر یک را با به میان کشیدن برابرگذاریها و آمیختگیهایی که پیش آمده، مشخص سازیم. نقل از مثنوی دفتر دوم ب 4/491:


نوحه گر باشد مقلّد در حدیث        جز طمع نبود مراد آن خبیث

نوحه گر گوید حدیث سوزناک       لیک کو سوز دل و دامان چاک

از محقّق تا مقلّد فرقهاست           کین چو داوود و آن دیگر صداست

منبع گفتار این سوزی بود           و آن مقلّد کهنه آموزی بود


الف – خدا و محمد


مولوی:

بی تماشای صفتهای خدا گر خورم نان من گلو گیرد مرا

در آغاز باید گفت عملکرد معصوم (و مهمترین آنان حضرت ختمی مرتبت) با عملکرد خداوند، این تفاوت مهم را دارد که معصوم که مقام عصمت را دارد، مرتکب گناه نمیشود؛ ولی این مقام او را از خطا مصون نمیدارد. زیرا در هر شرایطی انسان است و انسان جایزالخطاست. تنها خداوند خطا نمیکند؛ و نیز فرشتگان او که کارگزاران اویند و اگر خطاکنند کیهان و مافیها برهم میریزد.

البته فرشتگان ذاتاً چنان آفریده شده اند که نمیتوانند خطا کنند یعنی از خود اختیاری ندارند تا خطا کنند یا نکنند.


روشنگری پیرامون فرشتگان: فرشتگان یک سویه هستند یعنی مانند انسانها و جنها دارای اختیار نیستند و نه مانند آنها خالق و آفرینننده چیزی هستند. یعنی توانا بر نطق یا نمادسازی نیستند چنانکه هنگامی که خداوند از آنان خواست تا نمادسازی کنند گفتند: لا علم لنا الا ما علمّتنا.

اینکه آیا ابلیس فرشته بود یا نه و چرا سرپیچی کرد را خود خداوند بسیار ساده و روشن در باره ابلیس بیان داشته: کان من الجن ففسق عن امر ربه یعنی چون از جن بود توانست(اختیار داشت) از امر خداوند سرپیچی کند که کرد. ابلیس فرشته نبود بلکه به مقام فرشتگان رسیده بود و در جمع آنان بود؛ ولی دیگران فرشته واقعی بودند و نمی توانستند از امر خداوند سرپیچی کنند که نکردند و بر آدم سجده کردند.


پس همه کسانی که عقل دارند ممکن است خطا کنند. بنابراین بزرگان دین و دانش که جای خود را دارند و ممکن است بسیار خطا کنند بلکه معصومین هم ممکن است خطا کنند و خداوند برای اینکه این موضوع را به ما بگوید که تنها منم که نباید اشتباه کنم و نمیکنم، بلکه حتا اشرف آفرینش من که حضرت رسول اکرم(ص) باشد ممکن است خطاکند، این موضوع را در چند آیه از قرآن یاداورمان شده است. مانند نهی کردن ایشان را در سوره والضحی:


پس از این فرمود حق در والضحی بانگ کم زن ای محمد بر گدا

مثنوی دفتر اول ب: 2747


بارزترین این امرونهی ها در سوره عبس است:

عبس و تولی ان جاءه الاعمی. و این در حالی است که خداوند جلّ و علا، ده آیه از سوره عبس را که نام آن سوره از همین منظر گرفته شده، به این موضوع اختصاص داده است.

بدین ترتیب نتیجه میگیریم که این موضوع اهمیت زیادی برای خداوند داشته که چنین کرده. تازه مسلمانان هنگامی که میدیدند خداوند با کسی رودربایستی ندارد و کوچکترین خطایی را که رسولش مرتکب میشود به او گوشزد میکند، حساب کار دنیا و آخرتشان بهتر به دستشان میآمد. اگر امروزه نیز به این نکات قرآنی توجه کنیم از بسیاری تصورات نادرست و کردارهای ناشایست مصون خواهیم ماند.


متاسفانه برخی از مفسّرین کوشش در توجیه این موضوع دارند. آنان باید بدانند که این توجیه خدمت به رسول خدا نیست، بلکه این خود خطایی آشکار و دور کردن حقایق قرآن از ذهن مردم است. زیرا خداوند میخواهد بگوید تنها من خطا نمیکنم وهمه ممکن است خطاکنند که این موضوع دستکم برای زندگی اجتماعی و سیاسی انسانها بسیار مهم است.


نکته مهم دیگری که باید برای مقایسه این سه مقام هستی بدان بپردازیم دانش پنهانیها یا علم غیب است. بسیاری کسان و بویژه حوزویان تصور میکنند که معصومین علیهم السلام بر غیب آگاهی داشته اند. آنچه ما نمیدانیم و معصومین میدانند غیب نیست. تنها خداوند است که بر عالم غیب آگاهی دارد و عالمٌ بالغیب است. (خداوند آیه های بسیاری را ویژه این موضوع کرده است)


پیامبران هم علم غیب نداشته اند. آنان تنها علم لدنی داشته اند. یعنی علمی که از جانب خداوند به آنان داده شده است. در سوره یوسف و درشرح قصّه یوسف خداوند به دادن این گونه علمها به حضرات یعقوب و یوسف در چند آیه اشاره کرده است.


در جایی که خداوند به رسولش میفرماید: بگو من مالک خودم هم نیستم و سودوزیان خود را هم نمیدانم، مگر آنچه را که خدا بخواهد. اگر من غیب میدانستم همه خوبیها را برای خودم میخواستم و هیچ گونه بدی بر من اثرگذار نبود(اعراف: 188)، چگونه برخی مدعی اند که ائمّه معصومین غیب میدانسته اند؟ داننده غیب تنها خداست.


امامان معصوم علیهم السّلام، تنها علم امامت داشته اند؛ یعنی بسیاری چیزها میدانسته اند که مردم عادی نمیدانسته اند و نمیدانند. چنانکه امام علی(ع) که میگوید من به راههای آسمان آگاهترم تا راههای زمین، نتیجه علم امامت ایشان بوده یا حضرت امام محمد باقرالعلوم(ع) با علم امامتش چنین عنوانی را یافته و نیز با جنیان رابطه داشته است و یا حضرت امام جعفر صادق(ع) که نوشته اند 4000 شاگرد تربیت کرده اند، نتیجه علم امامت ایشان بوده است.


روزی در مسجد اهل تسنن یک جوان سنی مذهب وقتی فهمید شیعه هستم پرسید:

شما شیعیان میگویید که امامانتان غیب میدانند؟

گفتم: الله یعلم غیب السموات والارض.

  • پس چرا در باره شما چنین میگویند؟

  • شاید به این دلیل باشد که امامان شیعه برخی کرامات داشته اند که از برخی شواهد به باطنها پی میبرده اند و این تنها مربوط به ائمه نیست برخی کسان که چشم باطنشان روشن است نیز میتوانند چنین کراماتی را داشته باشند. البته امامان شیعه علم امامت هم داشته اند ولی اگر کسی مدعی باشد امامان همچون خداوند غیب میدانسته اند و آنها را جای خداوند قرار دهد مشرک است.


او که از وصفهایی پرشده بود که شیعیان با اعمال شرک آلود خود بهانه به دست اهل تسنن میدهند و به شیعه آنگونه نگاه میکرد، گفت: نه... تو شیعه نیستی...!!


ب - خدا و علی

هم برخی شیعیان خدانشناس و هم علی اللهیان بسیار این دو مقام را با یکدیگر آمیخته و به هم بافته اند. نکته مهمی که هیچکس در باره آن پرسشی مطرح نمیکند این است که شما از علی چه دیده اید و از خدا چه میدانید که این دو را با یکدیگر مقایسه میکنید؟


شاید یکی از بزرگترین عملکردهای علی (در اینجا سخن از عمل است و نه اخلاق و صفات) برای پیشبرد و نشر اسلام علیه شرک بویژه در جوانی آن بوده است که در برابر هماورد خواهی غول پیکری به نام عمروبن عبد ود(که بت ود را میپرستیده) تنها کسی بود که پذیرفت به جنگ تن به تن با او بپردازد و با ترفندی ویژه او را بکشد، که همه اینها با حول و قوّه الهی صورت گرفت و موجب شد تا سپاه اسلام به پیروزی برسد. ولی کوچکترین عملکرد خداوند برای از میان برداشتن نمرود مدعی خدایی آن بوده است که با آفرینش خلق الساعه میلیاردها پشه و نفوذ تنها یک پشه به پنهانگاه نمرود و رفتن به درون بینی او، او را به گونه ای خفت بار بکشد.

ای نادانان! چگونه خدا و علی را با یکدیگر میسنجید؟


دوزخ و جنّت همه اجزای اوست هرچه اندیشی تو، او بالای اوست

هرچه اندیشی پذیرای فناست آنکه در اندیشه ناید آن خداست

مثنوی دفتر دوم

خود قرآن هنگامی که میخواهد ادعای نمرود مدعی خدایی را توسط ابراهیم موحد رد کند این مثال را میآورد که ابراهیم به او گفت عملکرد خدای من آن است که مرده را زنده و زنده را میمیراند. در شرح این مذاکره آمده است که نمرود هم دو اسیر محکوم به اعدام را آورد یکی را آزاد کرد و دیگری را کشت و گفت دیدی که من هم میتوانم زنده کنم و بمیرانم! ابراهیم ادمه داد و گفت پروردگار من آن است که خورشید را از مشرق میآورد تو آن را از مغرب بیاور. و نمرود مبهوت شد (فبهت الذی کفر) و از پاسخ دادن درماند!


این است مقام توحید ابراهیمی. حال میتوان این پرسش را از قیاسگران خدا و علی کرد که علی تا کنون چه جانداری مثل پشه، نه بزرگتر را آفریده که او را با خدا مقایسه میکنید؟ اگر پاسخ درست دادند ما هم او را خدا میخوانیم؛ ولی اگر ندادند که هرگز نخواهند پاسخ گفت، پس به آنان میگوییم دم فروبندید! دم مزنید! شرک نورزید! و جامعه را به انحراف مکشانید!

علی انسان است ولی انسانی والا و کامل که خود نمونه ای از اعجاز خداوند است که چنین اعجوبه ای آفریده است تا ما با اسوه قراردادن او، از او پیروی کنیم و علی گونه شویم. نه اینکه او را وصف کنیم و مقام خدایی به او بدهیم که نه تنها چیزی از این بزرگنمایی شرک آلود بهره امام علی(ع) و ما نمیشود که آخرت خود را نیز به خطر انداخته و علی را نیز از خود ناخشنود و ناخرسند کرده ایم.


خداوند کریم در مورد شرک ورزی برخی مسلمانان میفرماید:

و روزی که همه کسانی که شرک ورزیده اند و کسانی که مورد شرک و پرستش واقع شده اند را با هم برمیانگیزیم. سپس آنان را با یکدیگر رودررو میسازیم و به کسانی که شرک ورزیده اند میگوییم این شما و این کسانی که به وسیله آنان شرک ورزیده اید. کسانی که مورد شرک ورزی قرارگرفته اند میگویند شما ما را نمیپرستیدید و خداوند گواه است میان ما و شما، که ما از پرستش شما آگاه نبودیم. سوره یونس(آیات 28 و 29)


در این دو آیه سه نکته مهم روشن میشود:

یک- موضوع، بت پرستی نیست؛ بلکه انسانهای مقدس را پرستیدن است.

دو- اینکه آن انسانهای مقدس به هنگام زنده بودن غیب نمیدانسته اند.

سه- آن انسانهای مقدس پس از مرگ حاضر و ناظر اعمال ما نبوده اند و سخن ما را نمیشنیده اند، که برخی شیعیان به آن معتقدند و با ائمه اطهار سخن میگویند و یا مردم را تشویق میکنند تا (به جای رازونیاز کردن با خدا) نزد ائمه معصومین سفره دل بگشایند. اینها گونه ای شرک ورزی است و آنان را جای خداوند قراردادن است!


در همین راستا، در آیات پنج و شش سوره احقاف چنین آمده است:

و من اضلّ ممن یدعوا من دون الله من لایستجیب له الی یوم القیامه و هم عن دعائهم غافلون و اذا حشرالنّاس کانوا لهم اعداءً و کانوا بعبادتهم کافرین


ترجمه: و چه کسی گمراهتر از کسی است که میخواند غیرخدا را؟ کسی که تا روز قیامت هم دعای او را مستجاب نمیکند و آنان از خوانده شدنشان آگاهی نداشته اند. و هنگامی که مردم برانگیخته میشوند، آن پرستش شدگان دشمنان این پرستندگان هستند و پرستش آنان را رد میکنند.


نمونه هایی از شرک ورزی با وسیله قراردادن معصومین:


الف- علی بر عرش بالایی امیر است علی بر عالم و آدم امیر است


پس خدا چکاره است؟ برود دنبال کار خودش!! که علی همه کاره است!! و در این صورت خداوند بیکاره!! بدیهی است که موحدان به پیروی از قرآن میگویند تنها خداوند بر عرش فرمانروایی میکند و نیز بر عالم(کیهان) و آدم(انس و جن).


ب- روز تولد آن بزرگوار بود و در نمازخانه وزارتخانه پای سخن یک مداح(نوحه گر) جوان خدانشناس نشسته بودیم که با این مصرع از یک شعر سخن خود را شروع کرد: ای علی تو اگر خدا نیستی کمتر از خدا نیستی!! یعنی بسیار راحت، خط بطلانی بر الله اکبر کشید که یکی از شعارهای اصیل و مهم اسلامی است و از آغاز وحی بر پیامبر اکرم وجود داشته و دارد و بیان آن درآغاز هر نماز نه تنها واجب که رکن رکین نماز است.

اکنون حدود ده سال از آن روز میگذرد و هرگاه به یاد آن مجلس میافتم به خود نهیب میزنم: تو که موحد بودی چرا بلند نشدی و به او نگفتی خفه شو! ای مشرک! و تنها به این اکتفا کردی که به بغل دستی خود گفتی نگاه کن ببین چگونه با علی به خدا شرک میورزند و او سری به تأیید تکان داد و گفت چه میتوان کرد؟


بخصوص در مجلسی که به نام آن بزرگوار هستی برگزار شده، مسلم است که روح امیرالمؤمنین از این گونه شرکهایی که بهانه و عنوانش اوست بیشتر مکدر میشود.

ج- به این شعر شرک آلود که بسیاری از آیات قرآن کریم را به زیر سؤال برده و به صورت یک آهنگ در آغاز یک سی دی زیر عنوان نغمه نوروز از سوی معاونت گردشگری سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری منتشر شده تا هرگردشگری در راه گوش دهد و به بیراهه رود!! توجه کنید:

تا صورت و پیوند جهان بود علی بود

تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود

مسجود ملائک که شد آدم به علی شد

آدم چو یکی قبله و معبود علی بود

موسی و عصا و ید بیضای ...

در حضر فرعون که بنمود علی بود

عیسی به وجود آمد و به دلها سخن گفت

آن نطق و فصاحت که بنمود زعلی بود

جبریل که آمد ز بر خالق یکتا

در پیش محمد شد و مقصود علی بود

آن معنی قرآن که خدا در همه قرآن

در ... و عصمت بستود علی بود

آن قلعه گشای که در قلعه خیبر

برکند به یک حمله و بگشود علی بود

چندانکه در آفاق نظرکردم و دیدم

ابروی یقین بر همه عالم علی بود

این کفر نباشد سخن کفر نه این است

تا ازلی باشد و تا بود علی بود

سر دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان

شمس الحق تبریز که بنمود علی بود


در نقد این شعر، در آغاز شخصیت سراینده این شعر را به زیرسؤال میبرم تا مشخص شود که خود شعر نیز ریشه در حقیقت و ایمان ندارد:


نکته اول: سراینده نه تنها علی را به جای خدا میگذارد، بلکه خود را نیز به جای رسول خدا و علی میگذارد و میگوید چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم که این ادعا برای وی بسیار بزرگ و لقمه ای گلوگیر است. زیرا در کل عالم هستی یکی رسول اکرم(ص) به این دلیل که به معراج رفتند، در همه آفاق نظر کردند و دیگر علی(ع) ممکن است میتوانسته که در همه آفاق نظر کند، به این دلیل که خود میگوید من به راههای آسمان آگاهترم تا راههای زمین. حتا هیچیک از امامان معصوم نیز چنین ادعایی نداشته اند که درهمه آفاق نظر کرده باشند. اگر این توانایی را بخواهیم از این دو گرانمایه به دیگران تعمیم دهیم ممکن است برخی انبیاء الهی همچون ابراهیم خلیل به چنین مقامی رسیده باشند.


نکته دوم: شاعر آنچنان خودبزرگبین شده که هم کفر میگوید و هم حکم بر کفر نبودن سخن خود صادر میکند! یعنی هم مرتکب جرم شده و هم به تنهایی نزد قاضی رفته که آن قاضی هم خودش است: این کفر نباشد سخن کفر نه این است... تازه اگر بفهمد که کفر با شرک بسیار متفاوت است که این سخنان شرکند نه کفر.


نکته سوم: چکیده سخن سراینده این است که علی همواره بوده است. گیریم که سراینده یکی از عارفانی باشد که از مولانا هم به مقام والاتری رسیده و دیده های خود را که جهان بینی اوست به نظم دراورده. (هرچند با به زیر سؤال بردن آیات قرآن چنین چیزی غیرممکن است!)


نکته چهارم: پرسش این است که این عیان و بیان کردن نهانیهای شخصی و فردی چه سودی به افراد و جامعه انسانی میرساند؟ هنگامی که از فضائل امیرالمؤمنین سخن میگوییم این سود را به ما میرساند تا برخی از فضائل ایشان را در خود نهادینه کنیم و در برخی ویژگیها علی گونه شویم که در غیر این صورت زیانکاریم. ولی این سروده تنها رهاوردش شرک است. زیرا تنها علی را به جای خدا گذاشته و بهره ای به خود و دیگران نرسانده است.


آیا جز این است که این سروده بسیاری از مردم را به گونه ای به انحراف میکشاند که تصور کنند علی خدا و شبه خداست و شمار کمی را چون نگارنده به گونه ای دیگر به انحراف کشانده تا وقت خود را صرف نقد این یاوه گوییها کند تا دیگران را از انحراف بازدارد؟


اگر خدا را در لباس علی قرار دهیم اشکال چندانی ندارد ولی اگر علی را بر جایگاه خدا نشانیم، شرک ورزیده ایم. در حالت اول یعنی خدا در علی ظهورکرده است. منصور حلاج نیز بانگ اناالحق میزد و میگفت: ما فی جبتی الاالله. که همین امر موجب بردارشدنش شد. حافظ علیه الرحمه درباره او میگوید:


آن یار کزو گشت سر دار بلند

جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد


البته مولانا نظر دیگری دارد:

بود اناالحق در لب منصور نور بود اناالله در لب فرعون زور

مثنوی دفتر دوم ب: 305


نکته پنجم: سراینده میگوید شمس تبریزی علی بوده که راز دو جهان را بر مولوی گشوده است ولی خود مولانا میسراید که پیامبر(ص) به علی گفته پیر طریقتی همچون خضر بیاب و از او پیروی کن و مانند موسی مباش که با سؤالهای خود پیر طریقت خود را از دست داد(داستان موسی و خضر در سوره کهف) و دفتر اول مثنوی بیتهای: 2959 تا 2970


***

نکته دیگر اینکه:

چگونه عارفان سیر آفاق داشته اند که یکی از استوانه های آنان یعنی مولانا شعر زیر را سروده که نشان از آن دارد که ایشان آگاهی لازم را از مواقع نجومی که خداوند به آن سوگند یادکرده نداشته تا بداند ماه جزئی ناچیز از منظومه شمسی است و ستارگان چنان شکوه و عظمتی دارند که یکی از کوچکترین آنها خورشید است:

اینچنین مه را ز اختر ننگهاست در میان اختران بهر سخاست

دفتر اول مثنوی ب: 3018


مولوی به مانند حافظ هرچه کرده از دولت قرآن کرده و اگر آیه "لااقسم بمواقع النجوم" را هم درک کرده بود، به چنین خطائی دچار نمیشد.


***

روزی زیر شیشه میز یکی از همکاران شعری را دیدم که بیشباهت به شعر بالا (شعر شاعر مشرک) نبود! شاعر آن شعر مانند شاعر شعر بالا، نکته های بسیاری را بیان کرده بود که آخر هر بیت این عبارت بود:‌ یا علی گفت.

مثلا آن هنگام که حضرت عیسی به دنیا آمد یا علی گفت. شاعر از یک نظر راست گفته و از منظری دیگر مردمفریبی کرده و مردم را به شرک دعوت کرده است! از آن جهت که علی یکی از صفات خداوند است(یا علی و یا عظیم) درست است که بگوییم هر آغازی با نام خدا بوده؛ ولی اینکه بیاییم و با واگویی این حقیقت، مردم را به شرک بیالاییم و تلقین کنیم که منظور از آن یا علی گفتنها، علی بن ابیطالب بوده مشرکانه و منافقانه عمل کرده ایم!!


****

موضوع به جایگاه خداوند را به مولاعلی سپردن، ختم نمیشود و این شرک ورزی ممکن است در مورد همه چهارده معصوم از سوی برخی شیعیان مشرک و مشرک پرور صورت گیرد. یک نمونه نشاندن فاطمه زهراء به جای خداوند در این شعر است:


دختر بکر فکر من غنچه لب چو واکند از نمیکن کلام او، حق نمک اداکند

فیض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه چشم دل از نظاره در، مبدأ و منتها کند

دامن کبریای او، دسترس خیال نی، پایه قدر او بسی، پایه به زیرپا کند

مفتقرا! متاب رو، از در او به هیچ سو، زانکه مس وجود را، فضّه او طلاکند

* فضّه هم به معنای نقره است و هم کنیز حضرت زهراء نامش فضّه بوده است.


و اما تبدیل این شعر به شعری یکتاپرستانه:

دختر بکر فکر من غنچه لب چو واکند از نمیکن کلام او، حق نمک اداکند

فیض نخست و خاتمه، نور ظهورعالمه چشم دل از نظاره در، مبدأ و منتها کند

دامن کبریای او، دسترس خیال نی، پایه قدر او همه، پایه به زیرپا کند

مفتقرا! متاب رو از در او به هیچ سو، زانکه مس وجود را، او تواند طلاکند

* نور ظهور عالمه اشاره‌ای بر آیه شریفه الله نورالسموات والارض است.


میبیند که تنها با تغییر چند واژه در این شعر، از زمین تا آسمان، یعنی از شرک تا توحید، تفاوت ایجاد می‌شود و این نیست مگر نتیجه مبارزه تاریکی شرک با روشنایی توحید که از آغاز آفرینش انسان، به وسیله شیطان رقم خورد.


روشنگری: با جست‌و‌جویی که در وب صورت گرفت، متوجه شدم که این شعر بسی بلند است و نکته‌های شرک آلود بسیاری دربردارد که بررسی همه آن‌ها در این مقال نمیگنجد. سراینده این شعر هم مرحوم محمدحسین غروی اصفهانی است که در سال 1321 شمسی فوت کرده است.


بررسی نکته‌های شرک آلود این شعر:

در جایی که قرآن کریم و تمام عرفا میگویند فیض نخست و خاتمه، خداند و نور وجود اوست، و آیه شریفه میگوید الله نور السّموات والارض، مفتقر، حضرت فاطمه را به جای خداوند مینشاند!!


در جایی که هیچ بنی بشری نگفته (و اگر شخص نامتعادلی به کار برده بیجا به کار برده) که مقام کبریائی شایسته کسی جز خداوند است، مفتقر، مقام کبریاء را به فاطمه زهراء نسبت میدهد!!


در جایی که آیه شریفه میگوید فاینما تولّوا فثمّ وجه الله، مفتقر میگوید از درگاه فاطمه به هیچ جای دیگر (که همه جا محضر خداوند است،) روی مگردان!!


در جایی که فضّه، سوای از کنیزبودن، شاگرد حضرت فاطمه زهراء بوده، و به واسطه ایشان، بر فهم آیات قرآن نائل میآمده، و هرچه داشته از صدقه سر قرآن بوده، و فاطمه زهراء نیز هرچه داشته از صدقه سر قرآنی بوده که پدر به او آموخته، و هرچه که حضرت ختمی مرتبت داشته نیز از صدقه سر قرآنی بوده که خداوند تعلیمیش کرده، مفتقر میگوید فضّه توانایی تبدیل مس وجود به طلا را داشته، و این در حالی است که تنها خداوند، توانا به این مهم است و به اذن الهی کسانی همچون حضرت مسیح نیز.


ج- محمد و علی


محمد رسول الله(ص) بالاترین مقام عالم هستی پس از خداوند و اشرف مخلوقات اوست، زیرا:

  • به معراج رفته و هفت آسمان را درنوردیده و در بیداری به لقاءالله نائل گردیده است.

  • قرآن کریم که منظومه هستی است، بر سینه او نازل گردیده و در نزول قرآن و در مسیر پیامبری رنجهای بسیاری را متحمّل شده است.


مقام و منزلت مولا علی نیز از نهج البلاغه اش که دارای اعجازهای بسیاری است و پس از قرآن برترین کتاب محسوب میگردد، (یعنی از انجیل که سخنان خداوند است که بر زبان عیسی جاری شده نیز بالاتر است) و نیز از شرح زندگانی ایشان بازشناخته میشود.


کسانی مانند جرج جرداق مسیحی کتاب صوت العداله انسانیه و عبدالفتاح عبدالمقصود پانزده جلد کتاب زیر عنوان امام علی در باره شخصیت ایشان نگاشته اند و نیز شاعران و نویسندگان در طول تاریخ، سروده ها و نوشته های زیادی در باره عدالت او، شیوه زندگی او، صبر او، علم و حکمت او و... دارند.


اینها نیز از منابع دین ما بر میآید که رسول گرامی فرمود:


من کنت مولاه فهذا علی مولاه

من کنت انا نبیه فعلی امیره

انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی من بعدی

انا مدینه العلم و علی بابها فمن اراد المدینه والحکمه فلیأتها من بابها


این احادیث نبوی نیز درجه و مقام رسول اکرم(ص) و علی(ع) را مشخص میسازند که شیعه به آنها میبالد ولی خواهیم دید که غلوکنندگان و منحرف کنندگان کلمه حق از مواضعش به اینهمه افتخارها بسنده نکرده به انحراف کشیده شده و به ظن خود دلخوشند که به علی خدمتی میکنند و عده ای هم که درست نمیاندیشند سخنان یاوه آنها را تکرار میکنند تا نقل محافل شود.


مثلا ببینید این سخن از کجا آمده که نه سندیتی دارد و نه عقلانی است و مسلم است که چون ریشه در دین ندارد جعلی است:


روزی در حسینیه ای سخن از معراج شد که یکباره مرد مسن آذری زبان پرسید:

خب، اونجا که رسید چی دید؟

گفتم نمیدانم. مقصودت چیه؟

وی ادامه داد: علی یک نصف سیب به او داد و گفت این مال تو و ... (یعنی اینکه علی پیش از رسول اکرم به معراج رسیده است!!)


من داشتم از تعجب چه میگویند (شاخ درمیآوردم؟) عجب حقه بازهایی هستند این جعّالین!! به قول معروف روز روشن و دزدی؟ اشرف مخلوقات به حساب آمدن رسول اکرم(ص) ریشه در همین معراج دارد و اگر بخواهیم معراج را هم نصف کنیم و نصف بهتر و گزیده ترش را به علی(ع) بدهیم دیگر رسول خدا(ص) اشرف مخلوقات نمیتواند باشد!!

به او گفتم: نه چنین نیست و اینها را بر معراج افزوده اند؛ چنانکه چیزهایی را نیز بر معجزه شق القمر افزوده اند. دیدم نرم شد و گفت نمیدانم، ما هم شنیده ایم.


اگر علی بداند برخی شیعیانش اینقدر نادان هستند که میخواهند او را از پیامبر خدا بالاتر بدانند، برای بقای دین محمد(ص) و شیعه واقعی با همان ذوالفقارش بر سر هرکس و ناکسی میکوبد! که این گونه بدعتها را بر امّهات دین میافزاید!


دومین ویرایش– 28/2/91

سومین ویرایش: سوم تیرماه 93

چهارمین ویرایش: اردیبهشت 95

پنجمین ویرایش: آذرماه 95

ششمین ویرایش: آذرماه 96

احمد شمّاع زاده