هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

خداشناسی جوانان

خداشناسی جوانان

احمد شمّاع زاده

مهرماه 95

 

ممنونم که از مقالاتتون برای من فرستادید.

راستش در مورد اقای سروش حقیقتا ایشون اتفاقا تنها کسی هستند که بنظر من اگر خدایی وجود داشت به بهترین نحو توصیفش میکرد .. ما بقی مفسرین در عین این همه تناقضات و قوانین به شدت عربی و اشتباه قران خودشون رو بزور توجیه میکنند و ساعت ها وقت میگذارند تا به یک نحوی بلاخره دلیلی برای نزول چنین ایاتی پیدا کنند.. حقیقت اینست که جوانانی مثل من که واقعا به نبود چیزی به نام خدا پی بردیم دیگر نمیتوانیم خود را توجیه کنیم ما دلایل عقلی میخواستیم که امروز علم میگوید دنیا برای پیدایش به خالق نیازی نداشته و اگر هم اتفاقا خالقی هم بوده باشه هدف چیست؟؟ گوشه گوشه دنیا عین نا عدالتیست و همین نشانگر عدم وجود یک خالق هست .. راستش مقالات شمارو دوس داشتم ولیکن چیزی که من هیچ وقت نمیتوانستم به شما بگویم این حس بود که بزور مطالب رو بهم ارتباط میدهید چون اعتقاد دارید خدا هست و حتما چیزی پشت این ایه هاست و به زور انرا به حقیقتی در این دنیا ربط میدهید در صورتی که خیلی از واضح ترین ایات قرانی که راجع به پدیده های علمی است اشتباه هست و واقعا چجور میشود انهارو توجیه کرد چه برسه که مطالب کوچیک و بی ربط رو به مطالب علمی مرتبط کنیم ... اتفاقا اقای سروش از بین انسانهای معتقد به خدا و پیامبری محمد حداقل کسی هست که قبول داره لحن عربی قران و قوانین اشتباه و هزاران تناقض اون رو و سرپوش نمیگذاره رد نمیکنه .. گرچه من چون معتقدم اصلا چیزی به نام خدا وجود نداره ایشون رو هم قبول ندارم ولی حداقل منطقی تر از مابقی هست.. در یوتیوب من خدا هستم یا من زئوس هستم رو سرچ کنید یکسری انیمیشن ها هست که واقعا حرف ادم هایی مثل منه که واقعا دیگه نمیتونن به زور خدایی بسازن... من واقعا دوس داشتم خدا رو پیدا کنم چون وجودش باعث ارامشه ولی واقعا به نتیجه رسیدم که هیچ هیچ هیچ چیزی وجود نداره و انسان سالها طول کشید که توانست بفهمه نباید خدای بت و سنگ و چوب رو بپرسته و هزار سال هم احتمالا طول میکشه که بفهمه نباید خدای نادیده رو بپرسته ... من یک زمانی تنها دریچه ای که بتونم باهاش دین و وجود روح و ... رو اثبات کنم برای خودم فیزیک کوانتوم میدیدم که ان هم پس از خوندن نظرات اقای استیون هاوکینگ واقعا دیگه بنظرم تموم شدس... واقعیت اینه جهان داره تازه میفهمه دین چه بلایی سر این مردم اورد و به جای اینکه حواس مردم رو به زندگی بده به مرگ داد و واقعا مفسد ترین و بدترین و بی رحم ترین انسانها اول از همه مسلمون ها هستند که هدیه کتاب محمد هست به اونها ... من واقعا دیگه نمیتونم قران رو یه معجزه ببینم .. هر وقت معنی قران رو میخونم بیشتر به بطلانش پی میبرم ببخشید که با این حرف ها ناراحتتون کردم نمیخواستم حرفی بزنم ولی .. پایان گپ

 

من هم متشکرم از نامه ات که حرف دلت و اسرار درونت را برایم نوشتی.

شما انسانی؛ و انسان فرشته نیست که هرچند بیش از فرشتگان توانایی داشته باشد، از خود اختیاری نداشته باشد. چون خداوند انسان را مختار آفریده، آزاد است که منش و روش زندگی خود را خود انتخاب کند و به کسی هم مربوط نیست که چه روشی را برای زندگی خود انتخاب کرده است.  شما حق داری هرگونه که صلاح میدانی زندگی کنی، تا زمانی که زیانت به کسی نرسیده. یعنی هر انسانی آزاد است ولی آزادی او محدود به حفظ آزادی و آسایش دیگران است.

ولی چرا خداوند او را آزاد آفریده؟ چون اگر آزاد نبود، همانند حیوانات مسئول کارهای خویش نیز نبود. انسانی که تصور کند مسئول نیست هرکاری که مایل باشد انجام میدهد. حتا میتواند آدم بکشد و جنایتکار باشد و بسیاری کارهای غیرانسانی دیگر، و میداند که جز قانون (که میشود از آن فرار کرد و یا آن را دور زد) کسی جلودار او نیست. چنانکه بسیارند خیل عظیم خداناباورانی که ترسی از هیچ چیز ندارند و به همنوعان خود ستم میکنند.

از سوی دیگر خداوند میگوید من شما را آفریدم تا شما را بیازمایم. اگر انسان مانند فرشتگان اختیار نداشته باشد، چگونه مورد آزمون واقع شود، تا سربلند یا سرافکنده از بوته آزمایش الهی سر براورد؟

انسان اگر آزاد و مختار نباشد، چگونه کسی همچون هیتلر و دیگری همچون کورش از میانشان برخیزد؟ که هر دو جهانگشا بودند وتنها تفاوتشان این بود که هیتلر خداناباور بود و کورش خداباور.

پس تاریخ این درس را به ما میدهد که خداباوری نیکی و آبادانی به همراه خود میآورد؛ همچون کارهایی که کورش انجام داد و خداناباوری بدی و ویرانی را نتیجه خواهد داد؛ همچون کارهای هیتلر.

نقل است که امام جعفر صادق به کسی که دهری یا خداناباور بود و در نتیجه به قیامت اعتقاد نداشت گفت گیریم شک داشته باشیم که قیامتی هست. اگر تصور کنیم که هست و کارهای نیک انجام دهیم و از کارهای بد دوری کنیم، و قیامتی در کار نبود، من معتقد به آخرت چیزی از دست نداده ام و زیانی نرسانده و زیانی هم ندیده ام؛ ولی اگر رستاخیزی در کار بود، تو بسیار زیانکار خواهی بود و راه بازگشتی هم وجود ندارد.

میخواستم تا همین جا پاسخم را تمام کنم؛ ولی دیدم تو دستکم دو سال است که دوست من هستی.؛ و نامه های خوبی، یادها و خاطره های خوبی ا ز یکدیگر داریم و درست نیست که اکنون تو را که بر سر دو راهی قرار گرفته ای رها کنم و کوششی و همتی برای انتخاب راه درست برایت نکنم. پس به نکته هایی که در نامه ات آمده میپردازم:

نوشته ای: ما دلایل عقلی میخواستیم که امروز علم میگوید دنیا برای پیدایش به خالق نیازی نداشته.

این جمله ات که امروز علم میگوید همیشه بوده است. من نوجوان که بودم، این سخنان را میشنیدم که علم امروز چنین میگوید... مطمئن هستم که این امروز همیشه بوده. خداناباوری همزمان با خداباوری در طول تاریخ انسان بر روی کره زمین بوده است. زمانی میگفتند (چنانکه در قرآن بسیار آمده) ما به دین پدرانمان هستیم. دهریون در تاریخ شهرت بسیار دارند. کسانی که میگفتند همه چیز از دهر یا روزگار است یعنی انسان را محیط ساخته و نه خداوند؛ که امروزه نیز این گونه خداناباوران از جمله هاوکینگ  وجود دارند.

من که ذاتاً انسان خداباوری بودم سخنان آنان را نمیپذیرفتم؛ ولی نوجوانانی هم بودند که شیفته این سخنان میشدند و میگفتند امروزه همه چیز بر مبنای دانش باید باشد. کدام دانش؟ شما چه دلیلی بر درستی جمله ای که نوشته ای داری؟ من چندین دلیل از دانشمندان برای شما میآورم که با دلایل علمی (مانند ژنتیک) ثابت کرده اند که خدا وجود دار مانند فرانسیس کولینز و کرایگ ونتر(برنده چندین جایزه مهم از جمله نوبل) و مرلین آدامسون ژنتیکدانان آمریکایی، ابن الکساندر پروفسور و جراح مغز و اعصاب آمریکایی نام برد. اینان بخشی از متأخرین اند که همگی زنده اند، و خدا را از راه دانش شناخته اند و اگر پیشتر خداباور نبوده اند، اکنون خداباور شده اند و دیگران را نیز به خداپرستی دعوت میکنند.

شما یک دلیل، تنها یک دلیل از دانشمندان بیاور. هاوکینگ که چند سالی است اعتقادش را به خداوند از دست داده، خودش نمیداند چه میگوید و سخنانی بر زبان میآورد که با هیچ عقلی جور در نمیآید. تازه مگر مانند او چند نفرند که بخواهیم چند دانشمند خداناشناس را ملاک دانش همه تاریخ علم قرار دهیم؟

بخشی از مقاله سیر تحول خداشناسی هاوکینگ

وی به زندگی پس از مرگ اعتقادی ندارد ولی از آنجا که چنین اعتقادی به پوچگرایی و نیهیلیزم ختم میشود راه چاره ای اندیشیده و چیزی گفته و راهی پیشنهاد کرده که از یک دانشمند بعید به نظر میرسد: کپی کردن مغز بر روی رایانه!!

 

چنین سخنی از یک دانشمند بویژه در این عصر که دانشمندان به کلونینگ دست یافته اند و توانسته اند حیوانهایی را شبیه سازی کنند و اگر اخلاق جامعه جهانی به آنان اجازه داده بود میتوانستند انسان را نیز شبیه سازی کنند و معتقدند حتا میتوان با دی ان آی یک موجود مرده، همان موجود را بازسازی کرد، نشانه سفاهت عقل اوست.

 

نوشته ای: گوشه گوشه دنیا عین ناعدالتی است و همین نشانگر عدم وجود یک خالق هست.

آیا میخواستی اینجا بهشت باشد؟ آیا این کره خاکی را با بهشت اشتباه گرفته ای؟ اگر چنین بود دیگر چه لزومی به اینهمه مشکلات!!

به قول حافظ:

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت        ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم

همه موضوع بر سر این است که آدم از فرمان الهی سرپیچی کرد و از بوته آزمایش سرافکنده بیرون آمد؛ و گرنه خداوند هم میخواست که انسان در روضه رضوان یا آن اتوپیا یا مدینه فاضله ای که شما در ذهن داری بماند و هیچکس هیچ ستمی بر دیگری روا ندارد؛ ولی اولین ستم را آدم بر خودش کرد؛ و آن شد که شد و هبوط آدم و آزمون کلی انسانها آغاز شد.

درباره نوشته هایم نوشته ای: مطالب کوچیک و بی ربط رو به مطالب علمی مرتبط کنیم.

در کدام مقاله مطالبی کوچک و بیربط را به مطالب علمی ارتباط داده ام؟

در زیر بخش دیگری از مقاله سیر تحول خداشناسی هاوکینگ را میآورم که ثابت کرده ام قرآن کریم راهنمای دانشمندان بوده ولی دانشمندان و نیز مفسّرین به سفارشها و اشارات و راهنماییهای قرآن عمل نکرده اند؛ و این موضوع کوچکی نیست. بی آنکه اشاره ای کنم به موارد بسیاری مانند تبیین گسترش کیهان در یک آیه که پنجاه سال وقت کیهانشناسان را گرفت تا به فهم گسترش یا ایستابودن کیهان دست یابند:

برخلاف نظر هاوکینگ، دانش نه تنها در زمینه های اجتماعی توضیحی مجاب کننده در اختیار ما قرارنمیدهد، بلکه در زمینه های علمی از جمله فیزیک و بویژه فیزیک کیهان نیز در روشنگری و یافتن پاسخ بسیاری از پرسشها، هنوز ناتوان است و به پاسخ برخی پرسشها هرگز نخواهد رسید. در چنین بزنگاههایی است که دانش خداوند به کمک دانش روز میآید و پاسخ پرسشهای علمی دانشمندان از هر گروهی را به آنان میدهد.

برای نمونه در اینجا چند نمونه از پرسشهای کیهانشناسی و فیزیک کیهان را که تخصص هاوکینگ است و هنوز او و دیگر کیهانشناسان به طرح این پرسشها و یا پاسخ به آنها دست نیافته اند ولی قرآن کریم آنها را مطرح و پاسخ گفته است میآورم:

 

1-   شکل کیهان چگونه است؟

هاوکینگ میگوید شاید گلابی شکل باشد ولی قرآن کریم با قاطعیت میگوید حلزونی است.(به شکل کیهان در قرآن یا شکل حلزونی کیهان که در وب موجود است بازگشت شود.)

2-   چرا مدار گردش سیاره ها به دور ثابتهایشان بیضی شکل است؟

پاسخ این پرسش نیز در مقاله شکل کیهان در قرآن داده شده است.

3-   انرژی تاریک زمان درازی رها بوده و سپس در بند شده. پرسش: پس از چند میلیارد سال از گسترش آن کاسته شده و دربندشده است؟ به مهبانگ در قرآن و سازمان کیهان در قرآن بازگشت شود.

4-   ترتیب زمانی ایجاد نیروی گرانش، دربندشدن انرژی تاریک و سامان یافتن منظومه شمسی چگونه است؟

تاکنون دانشمندی به آن نپرداخته زیرا کیهانشناسان هنوز با سازمان کیهان آشنایی ندارند. ولی قرآن کریم در آیه دوم سوره رعد بدین ترتیب پاسخ داده است:

اول گرانش ایجادشده سپس هسته حلزون کیهانی که منبع تغذیه کیهان است شکل گرفته و پس از آن منظومه خورشیدی که پیشتر ایجادشده بود به شکل کنونی سامان یافت.

این از کیهانشناسی قرآن که چه کمکهای بزرگی به دانش کیهانشناسی کرده است!! و نیز چه کمک بزرگی به دانش ژنتیک و شناخت بیماریهای ناشی از کروموزومهای درشت به ژنتیکدانان کرده است!! (چهارپایان ویژه قرآنی یا کروموزومها را بخوانید)

قرآن وسیله و کتاب راهنماست. اگر دانشمندان به خوبی از آن بهره برداری نمیکنند، مشکل از قرآن نیست، مشکل از قرآن ناباوران است. (سرگذشت این مقاله در چهارپایان ویژه... را بخوانید.)

 من زئوس هستم

حدود دو ماه پیش بود که با این عنوان در یوتیوب آشنا شدم و نظرهای خود را در زیر برخی از آنها نوشتم. هفته پیش شخصی که عنوان خودش را بیخدا گذاشته، و همان سیر خداشناسی شما را پیموده، وارد بحث با من شد.  ولی در نهایت دنبال مطلب را نگرفت و با ایمیلی هم که برای ادامه بحث به او دادم تماس نگرفت.

نوشته ای: من واقعا دوس داشتم خدا رو پیدا کنم چون وجودش باعث ارامشه

پس متوجه میشوم که شما میدانی انسان دستکم برای آرامش نیاز به خدا و آفریننده داره. همین یک نکته، جای امیدواری است. یقین بدان تنها کسانی که در ناگواریهای زندگی از همه چیز و همه کس و حتا خداوند ناامید میشوند و دست به خودکشی میزنند خداباور نیستند؛ و اگر هم به ظاهر خدا را قبول داشته باشند، ولی او را درک نکرده اند. زیرا خداوند میفرماید: از رحمت خداوند ناامید مشوید و ناامیدی را یکی از گناهان بزرگ میداند. در جای دیگر میفرماید: من از رگ گردن به شما نزدیکترم. یعنی کجا دنبال من میگردید؟ و چرا ناامید میشوید. من همه جا با شما هستم.

به قول سعدی:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار            هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

انسان لازم نیست به دنبال خدا بگردد؟ خدا همه جا هست و اگر کسی چنین دیدی را ندارد، نشانه گم شدن در تصورات و پندارهای خود است. پس باید جهانبینی خود را دگرگون کند و گسترش دهد. اگر انسان کمی به خودش بیندیشد، به همه چیز خودش، به وجودش و به هرچه که دارد و ندارد، متوجه خدا میشود:

بیدلی در همه احوال خدا با او بود             او نمیدیدش و هر دم  خدایا میکرد

نوشته ای: واقعیت اینه جهان داره تازه میفهمه دین چه بلایی سر این مردم اورد و به جای اینکه حواس مردم رو به زندگی بده به مرگ داد.

کسی که من زئوس هستم را باور کنه نمیتونه بهتر از این تصور کنه. مگر دین انسانه که بلا بر سر مردم بیاره یا نیاره؟ دین و کتابهای آسمانی وسیله اند. انسانها از وسایل برای هدفهای گوناگون، خوب یا بد استفاده میکنند. برخی در راه خوب و برخی در راه بد از آنها بهره برداری میکنند.

اینترنت هم یک وسیله است. اگر در اینترنت وقتت را به موارد ضد اخلاقی و یا ضدخدایی همچون من زئوس هستم بگذرانی دچار انواع مشکلات روحی- روانی میشوی. ولی اگر برای هدفهای خوب از آن استفاده کنی وسیله بسیار مفیدی است. دین هم به همین گونه است.

در مدت شش سالی که از اینترنت به خوبی بهره برداری میکنم، شمار مقاله های منتشرشده ام، از پنجاه به دویست و بیست و پنج مقاله رسیده است که از همه دنیا خواننده دارند و من بهره معنوی آن را میبرم و به این دلخوشم که عمر و زندگی ام در راه درستی صرف میشود، که هدف آفرینش است:

تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن                   به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی

آنانکه مقاله های مرا میخوانند یقیناً محتاج دانش اندوزی و آگاهی یافتن اند وگرنه چه دلیلی دارد که بیایند وقت خود را صرف خواندن مقاله های من کنند؟

نوشته ای: دین اسلام دستور به مرگ داده تا به زندگی! من نمیدانم این موضوع را از کجا آورده ای که به دین اسلام نسبت داده ای؟ قرآن آیه یگانه ای دارد که حتا بارک اوباما سال گذشته در سخنرانی خود از آن بهره برداری کرد:

من قتل نفساً متعمداً فکانما قتل الناس جمیعاً و من احیاها فکانما احیاالناس جمیعاً

هرکس جانی را بکشد، گویی همه مردم را کشته است و هر کسی جانی را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است. و پیش از آن گفته که ما در تورات نوشتیم. یعنی ضدیت با آدمکشی که یکی از ده فرمان حضرت موسی است، به این صورت بسیار فراگیر و همگان پسند، در قرآن توصیف و تأیید شده است.

تمام دستورات قرآن در مورد جهاد تنها برای پاکسازی زمین از لوث نامردمان است و نه افساد در زمین. اگر کسی به جای آبادانی زمین که هدف آفرینش است ویرانی ایجاد کند، شما میگویی او را به حال خود واگذارند تا هر چه میخواهد ویرانی به بار آورد و حرث و نسل را از میان بردارد و کسی به او کاری نداشته باشد؟

البته میدانی که نباید سیاست را وارد دین کنی و به آن عمل کنی که خود فسادانگیز میشود و در طول تاریخ انسان بر روی کره زمین، در بسیاری موارد شده است.

************

یک پروفسور فرانسوی در جشن بازنشستگی اش در دانشگاه سوربن فرانسه چنین گفت :

من عمرم را وقف ادبیات فارسی ایران کردم و برای اینکه به شما استادان و روشنفکران جهان توضیح دهم که این ادبیات شگفنت انگیز چیست، چاره ای ندارم جز اینکه به مقایسه بپردازم و بگویم که ادبیات فارسی بر چهار ستون اصلی استوار است:

فردوسی، سعدی، حافظ و مولوی

فردوسی، هم سنگ و همتای هومر یونانی است و برتر از اوست.

سعدی، آناتول فرانس فیلسوف را به یاد ما میآورد و داناتر از او ست.

حافظ با گوته آلمانى قابل قیاس است؛ که او خود را شاگرد حافظ و زنده به نسیمی که از جهان او به مشامش رسیده، میشمارد.

اما مولوی! در جهان هیچ چهره ای را نیافتم تا بتوانم با او مقایسه اش کنم. او یگانه است و یگانه باقی خواهد ماند! او تنها شاعر نیست؛ بلکه بیشتر جامعه شناس و روانشناسی کامل است که ذات بشر و خداوند را دقیق میشناسد. قدر او را بدانید و به وسیله او خود و خدا را بشناسید. من اگر تا پایان عمرم دیگر حرفی نزنم، این شعر او برای همیشه کافی است:

باران که شدى مپرس، این خانه کیست

سقف حرم  و مسجد و میخانه  یکیست

باران  که  شدى،   پیاله ها را مشمار

جام و قدح و کاسه و پیمانه  یکیست

باران!  تو که  از پیش خدا  مىآیی

توضیح  بده! عاقل و دیوانه  یکیست

بر درگه او چونکه بیفتند به خاک

شیر و شتر و پلنگ و پروانه  یکیست

با  سوره دل اگر  خدا  را خواندى

حمد و فلق و نعره مستانه یکیست

از  قدرت  حق هر چه  گرفتند  به  کار

در خلقت حق رستم و مورانه یکیست

گر درک کنى،   خودت خدا را بینى

درکش نکنى، کعبه و بتخانه یکیست

************

سروده بسیار زیبایی است از مرحوم مرتضی عبداللهی که دریغم آمد از آن آگاه نباشی. این شاعر خداشناس، یقیناً از برگزیدگان خداوند است که چنین شعری را سروده است:

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم میزنی

دردم از لیلاست آنم میزنی

خسته ام زین عشق, دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو من نیستم

 

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی 
من کنارت بودم و نشناختی 

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره صحرا نشد

گفتم عاقل میشوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی

بر حریم خانه ام در میزنی

حال، این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

گسترش کیهان در قرآن

گسترش کیهان در قرآن

 

«از میان تمام پیشرفت‌های علمی سدة اخیر، هیچیک هیبت‌انگیزتر یا مبهوت‌کننده‌تر از کشف این مطلب نبود که جهان ما با انفجار عظیمی آغازشد و از آن زمان تا کنون همواره درحال گسترش است. این نتیجه‌گیری آنچنان ژرف و اساسی است که حتی اینشتین، رادیکال‌ترین دانشمند دوران نوین، به‌زور آن را پذیرفت؛ چگونه عالم می‌توانست از هیچ‌کجا پدیدآید؟ چه‌کسی ماشة آن را کشید؟ و مادّه‌ای که هم‌اکنون شاهدش هستیم، از کجا آمد؟»

« قطعاً اینشتین زمانی که گزارشی را پیرامون مفاهیم و نتایج حاصل از نظریة جدید جاذبه، یعنی ‹نسبیت عام› در سال 1917 می‌نگاشت،‌ دلیلی برای مخالفت با این پذیرفته‌ها نداشت».

« وی به سرعت با مشکل بزرگی مواجه‌شد. اخترشناسان براین‌باوربودند که عالم، ایستا و بلاتغییر است؛‌ لیکن معادلات ‹نسبیت عام› در خالص‌ترین و شکوهمندترین شکل‌شان اشاره بدان داشتند که عالم همه‌چیز ممکن است باشد مگر ایستا. طبق این معادلات عالم باید درحال گسترش باشد. اینشتین که از این نتیجه‌گیری به‌ظاهر مسخره گیج‌شده‌بود، واژة دیگری را وارد معادلاتش‌ کرد. فاکتوری من‌دراوردی که بعدها آن را ‹ثابت جهان‌شناسی› خواند تا بتواند به کمک نسبیت عام جهانی ایستا به‌وجودآورد. این نخستین نشانه از مشکلاتی بود که اینشتین ناچار به‌ دست‌وپنجه نرم‌کردن با آنها در رابطه با پرسش‌های پیرامون جهان‌شناسی بود».

«در سال 1922 یک هواشناس روس به نام الکساندر فریدمن کار را تمام‌کرد و نشان داد که ‹نسبیت عام›، امکان وجود مجموعة کاملی از جهان‌هایی را فراهم می‌آورد که نه ایستا و نه بی‌تغییرند. اینشتن انتظارداشت که این صرفاً یک اشتباه لپی باشد،‌ ولی نتوانست مشکلی در محاسبه‌های فریدمن بیابد و نهایتاً پذیرفت که نسبیت عام امکان وجود جهانی درحال‌گسترش را می‌دهد».  

«بزرگترین ضربه در سال 1927 و زمانی اتفاق افتاد که کیهان‌شناس و کشیش بلژیکی ژرژ لومتر به همان نتایج نظری فریدمن رسید و اشاره‌کرد که شواهد محکمی وجوددارد حاکی از آنکه عالم واقعاً درحال‌گسترش است». 

« نخستین اشاره‌ها در سال 1924 آشکارشدند و آن زمانی بود که ادوین هابل از رصدخانة مونت ویلسون در کالیفرنیا نشان‌داد که سحابی‌ها درواقع کهکشان‌هایی گسترده و بسیار دور از کهکشان ما هستند. پنج سال بعد هابل اقدام به انتشار یکی از مهم‌ترین نتایج دانش امروز کرد: تصاویری که نشان‌می‌داد ‹جابجایی‌های قرمز› این کهکشان‌های دوردست همراه با فاصلة آنها از ما، به‌طور ثابت در حال افزایش است. این فرمول که امروز آن را به‌عنوان قانون هابل می‌شناسیم،‌ دقیقاً بیانگر همان رفتاری است که نسبیت عام برای عالم درحال‌گسترش پیش‌بینی می‌کند».

«در این مباحثه و اختلاف نظر علمی حق با فریدمن و ‌لومتر بود و اینشتین می‌دانست که با سازگارکردن زورکی معادلاتش با باورهای قدیمی در واقع توانایی شگفت‌انگیزترین پیش‌بینی در تاریخ علم را از خود سلب‌می‌کرد. این لومتر بود که به مفهومی که کمتر از این شگفتی‌آور نبود اشاره‌کرد: اینکه عالم باید زمانی با انفجاری بسیارعظیم موجودیت یافته‌باشد. وی بعدها به عنوان پدر نظریة ‹انفجار بزرگ› مورد تحسین قرارگرفت. در این میان، اینشتین این ازدست‌دادن فرصت را احمقانه‌ترین اشتباه زندگی خویش خواند».(1)

داستان گسترش کیهان را خواندید و دیدید که دهها سال فکر و ذهن دانشمندان فیزیک کیهان را به خود مشغول‌داشته‌بود. این را نیز بدانید اگر اینشتین زمانی که دچار مشکل ‹جهان ایستا› شده‌بود،‌ به قرآن معتقد و در آن تدبرکرده‌بود،‌ یقیناً به جهانی پویا معتقدمی‌شد و درپی اثبات علمی آن برمی‌آمد و می‌نوشت: آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم. توجه‌کنید:

 

والسما‏ء بنیناها باید و انا لموسعون(سوره ذاریات: 47)

ترجمه: ما آسمان(کیهان) را با دست (توانا و اراده مستقیم) خویش بنیان‌گذاشتیم و ما مرتباً آن را گسترش ‌می‌دهیم. (لام بر سر«موسعون» علامت تاکید است.)

         این قرآن هدایتگر هم که برای ما مسلمانان آمده، گویی که اصلاُ نیامده،‌ نه آن را می‌خوانیم و نه آن را تدبّرمی‌کنیم،‌ و اگر کسی هم پیش از اینشتین پیدامی‌شد و با توجه به این آیه به چنین نتیجه‌ای هم می‌رسید، یقیناً کسی از او نمی‌پذیرفت؛ چه‌بسا او را به تفسیر به‌رأی نیز متهم می‌کردند و به او می‌گفتند اگر چنین بود تاکنون یکی از بزرگان دین بدان دست‌یافته‌بود؛ و کیهان‌شناسان، به‌گونه‌ای دیگر با او برخوردمی‌کردند.

         این گفته‌ها طعنه نیست؛ بلکه واقعیتی است که هم اکنون نیز امثال آن در حال رخ‌دادن و رخ‌نشان‌دادن‌ است. نمونة آن ‹شکل حلزونی کیهان› است که هم عالمان دین و هم کیهان‌شناسان ایرانی(اگر بتوان چنین نامی را بر آنان گذاشت) به آن توجه‌نکرده و نمی‌کنند. باشد که در آینده‌ای نزدیک به حول و قوّة الهی بتوانیم آیه‌های کیهانی قرآن مجید را به گوش کیهان‌شناسان اجنبی! برسانیم. شاید آنان قرآن را بهتر بفهمند، و از هدایت‌های آن بهره‌ورشوند.

 

ادامة مقاله:

«به‌زودی آشکارشد که عالم می‌تواند با اخترشناسان و نیز نظریه‌پردازان بازی‌کند(کاملاً این‌گونه است و هنوز نیز دارد با آنان بازی می‌کند ـ نگارنده)

 

نخستین‌اندازه‌گیری‌های سرعت انبساط عالم این معنا را می‌رساند که جهان تنها چندمیلیارد سال پیش به‌وجودآمده که بدین‌ترتیب حتی از کرة زمین هم جوان‌تر می‌نمود».

« تا اواخر دهة 1950، اندازه‌گیری‌های جدید نشان‌می‌دادند که سن عالم بهتر است بالاتر از سن زمین باشد »

         درست است که کیهان‌شناسان ظاهراً این موضوع را حل‌کرده‌اند ولی نظر قرآن کریم این است که: آری برخی از بخشهای کیهان می‌تواند از سن زمین کمتر باشد. توجه‌کنید:

 

قل ائنکم لتکفرون بالذی خلق‌الارض فی یومین و تجعلون به انداداً ذلک رب‌العالمین(9)و جعل فیها رواسی من فوقها و بارک فیها و قدّر فیها اقواتها فی اربعه ایام سواءً للسائلین(10)ثم‌استوی الی‌السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعاً او کرهاً قالتا اتینا طائعین(11)فقضیهن سبع سموات فی یومین و اوحی فی کل سماء امرها و زیّنّاالسّماءالدّنیا بمصابیح و حفظاً ذلک تقدیرالعزیزالعلیم(12)  

 

ترجمه: بگو آیا شما به کسی که زمین را در دو روز(مرحله) آفرید،‌ همانا کفرمی‌ورزید و برای او شریک‌قرارمی‌دهید؟ او پروردگار جهانیان است. و قرارداد در آن از بالای آن، کوه‌ها را و برکت‌داد در آن، و منابع آن را در آن قرارداد در چهار دوره که برای پرسشگران یکسان است. سپس به آسمان پرداخت. و آن به صورت دود(گاز)ی بود. پس به آسمان و زمین گفت خواه‌ ناخواه بیایید آن دو گفتند با میل و رغبت آمدیم. پس تمام‌کرد هفت آسمان را در دو مرحله و کارکرد هرآسمان را به آن وحی‌کرد. و آسمان دنیا را با چراغ‌هایی بیاراست؛ و نگاهداشت آن را. آن است اندازه‌گذاری آن بسیاربزرگوار بسیاردانا. 

شرح و تفصیل این آیه در بخش سازمان کیهان در قرآن آمده‌است ولی تا آنجا که به این گفتار مربوط‌می‌شود در اینجا به آن می‌پردازیم.

از این آیات معلوم‌می‌شود که زمین یعنی برخی کهکشان‌ها که زمین نیز بخشی از آنهاست، پیش از سامان‌گرفتن کل کیهان ایجادشده‌اند و نتیجه‌می‌گیریم سه نسل کهکشان وجوددارد:

1.    آنها که از زمین پیرترند؛ و پیش‌نیازی بوده‌اند برای ایجاد زمین.

2.    آنها که تااندازه‌ای هم‌سن زمین‌اند؛ و همزمان با آن ایجادشده‌اند.

3.    آنها که از زمین جوان‌ترند. زیرا خداوند گفته‌است پس از آفرینش زمین به آنها پرداخته‌است.

 

البته نگفته‌است آنها را آفریده؛ یعنی اینکه مواد آن که گازی بوده وجودداشته و خداوند کهکشان‌های بعدی را از آن مواد ایجادکرده و سپس با توجه به کهکشان‌های تازه و کهکشان‌های پیشین همه را یکجا و به شکل هفت طبقه سروسامان‌داده و آنها را در یک سیستم کلی و جامع که همان حلزون کیهانی با هفت لایه باشد گرد‌آورده‌است.

 

موضوع گسترش کیهان در ارتباط با سن آن نیز از آن موضوع‌هایی ‌است که ذهن کیهان‌شناسان را به خود مشغول‌داشته‌است. در این زمینه نیز قرآن کریم نظر دقیق، کارا و لازم خود را در آیات زیادی با بیان ثم‌استوی‌ علی‌العرش، اعلام‌داشته‌است؛ که نکتة بسیارمهمی در کیهان‌شناسی قرآنی و علمی است. شرح و تفصیل موضوع در بخش مهبانگ در قرآن آمده‌است؛ ولی تا آنجا که ممکن است، خلاصه‌ای از آن را به‌تناسب موضوع، در اینجا می‌آوریم:

‹ثم‌استوی‌علی‌العرش› مبین آن است که انرژی تاریک که از فرط سنگینی و گرانش موجب گسترش بی‌رویه‌ای شده‌بود، هنگامی به زیر سلطه درامد که «اندازة مواد قابل گسترش» جهان پیدا به حد قابل‌قبولی رسیده‌بود. از سوی دیگر دربندشدن انرژی تاریک موجب شد که گرانش جذبی نسبت به گذشته کمتر شده و «شتاب گسترش» جهان پیدا افزایش یابد.

         این رخداد در حدود 7/6 میلیارد سال پیش رخ‌داده‌است. اگر کیهان 7/14 میلیارد سال(طبق محاسبه‌های تازه) عمر داشته‌باشد، پس، دورة ناپایداری هشت میلیارد سال پس از آغاز آفرینش طول‌کشیده‌؛ و اگر دورة شکل‌گیری کیهان را همان‌گونه که اصل مهبانگ بیان داشته پنج میلیارد سال بدانیم، پس ‹استوی علی‌العرش› سه‌ میلیارد سال به درازا کشیده‌است.

از سویی تلاش دانشمندان ستایش‌برانگیز است و از سوی دیگر دریغ از آنکه اگر آنان از حقایق قرآنی به‌دور نبودند،‌ همان‌گونه که ملاحظه‌شد، بسیاری از مشکلات خود را به‌سادگی به‌دست‌می‌آوردند. باز هم توجه‌کنید:

«از سال 2009 میلادی حدود 300 میلیون کهکشان برای بررسی تاریخچة جهان و درک بهتر انرژی تاریک مورد مطالعه‌قرارخواهندگرفت. در این بررسی قصد بر آن است که برروی نیروی اسرارآمیزی که باعث ایجاد شتاب مثبت عالم شده‌است،‌تحقیق انجام شود. این 300 میلیون کهکشان(که نادیدنی هستند و انرژی تاریک نامیده‌شده‌اند ـ نگارنده) حدود دوسوم کل عالم را تشکیل‌می‌دهند. این پروژه، مطالعة انرژی تاریک نام‌گرفته‌است. بنابر فیزیک نظری، انرژی تاریک حدود 70 درصد عالم را پرکرده‌است. انرژی تاریک به‌عبارتی ظهور مجدد ثابت کیهان‌شناسی در معادلات اینشتین است. دکتر واین‌هو استاد نجوم و اخترفیزیک می‌گوید: ‹وجود شتاب مثبت این ضرورت را ایجادمی‌کند که گرانش به صورت دافعه عمل‌کند. اما این قابل‌قبول نیست › دکتر فریمن می‌گوید: ‹اولین مرحلة کار شمارش خوشه‌های کهکشانی‌ است.› با استفاده از تلسکوپ رادیویی اس. پی. تی. در قطب جنوب،‌ خوشه‌های کهکشانی که اشعة کیهانی را از شکل معمول‌شان خارج می‌کنند، آشکارمی‌شوند. مرحلة دوم اندازه‌گیری مقیاس کیهانی با استفاده از عدسی‌های گرانشی است. اگر مقدار دقیق جرم و فاصلة این خوشه‌ها به‌طور دقیق مشخص‌شود، درصد دقیق انرژی تاریک نیز مشخص‌می‌شود.» (2)

 

این مطلب نیز قابل‌توجه‌است: «پیش از سال 1998 کیهان‌شناسان از اختلاف‌هایی که در محاسبه سن، چگالی، و تراکم کیهان بروزمی‌کرد، دچار مشکل بودند. اما پدیدة شتاب، همه چیز را با یکدیگر سازگار کرد. این پدیده، یکی از مفهوم‌های کلیدی بسیار مهم است اکنون پژوهشگران به این نتیجه رسیده‌اند که زمان پرداختن به پرسش‌های عمیق‌تر همانند دلیل شتاب(روزافزون) کیهانی فرارسیده‌است».(3)

 

«در سال 1998 گروه‌های جداگانه‌ای از ستاره‌شناسان که سرپرستی آنها برعهدة برایان اشمیت(از استرالیا) و سول پرلماتر(از کالیفرنیا) بود، به ثبت درخشندگی ابرنواخترهای دوردست پرداختند تا میزان کندشدن انبساط عالم را محاسبه‌کنند. هردو گروه به یافته‌هایی نائل‌شدند که هرجزء آن به نوبة خود به اندازة یافته‌های پن‌زیاس و ویلسون در رابطه با ریزموج پس‌زمینة کیهانی غیرمنتظره‌بود. ‹کهکشان‌های دوردست که دربردارندة ابرنواختر هستند با سرعتی که با گذشت زمان کاهش پیداکند از ما دورنمی‌شوند، بلکه این کهکشان‌ها با شتاب از ما دورمی‌شوند›. این کشف مانند تمامی پیشرفت‌های غیرمنتظرة علمی که در گذشته رو‌ی‌داده‌است، مجموعه‌ای از سؤالات را در رابطه با موضوع مورد بحث پدیدآورد».(4)

 

همان‌گونه که شرح آن گذشت، پدیدة شتاب و دلیل گسترش روزافزون آن با بهره‌گیری از داده‌های کیهان‌شناختی، در ‹ثم‌استوی‌علی‌العرش›‌ نهفته است. که تنها قرآن کریم به آن پرداخته و کیهان‌شناسان از آن غافلند و هنوز از وجود و چگونگی آن آگاهی‌ندارند.

 

ادامة مقاله:

« آنان(فیزیکدانان) نمی‌دانند که چرا نیروی جاذبه گرانشی به‌شدت از سه نیروی بنیادین دیگر یعنی الکترومغناطیس، نیروی قوی و نیروی ضعیف، ضعیف‌تر است».

باز تکرارمی‌کنیم:

 

استوی علی‌العرش› یعنی دربندشدن انرژی تاریک، موجب شد از سویی گرانش جذبی نسبت به گذشته کمتر شده و «شتاب گسترش» جهان پیدا افزایش یابد؛ و از سوی دیگر نیروی گرانش از سه نیروی دیگر ضعیف‌ترشود تا این سه نیرو با آزادی بیشتری به ساخت‌وساز کیهان و تکامل آن بپردازند.

احمد شماع زاده

 

بازگشت‌ها:

1. بخشهایی از مقاله‌ای از رابرت ماتیو، مندرج در Focus Dec. 2004  با ترجمة ع. فخر یاسری مندرج در روزنامة شرق 31/1/84

2. شرق: 17/1/84 به نقل از پارس‌اسکای دات کام

3. شرق: 29/2/83

4. شرق: 25/2/84