هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

تبهکاران سازمان یافته در وب (باندهای تبهکار اینترنتی)


تبهکاران سازمان یافته در وب

(باندهای تبهکار اینترنتی)

سخن نخست: شخصی که به تازگی از راه یکی از شبکه های اجتماعی با من دوست شده نامه ای فرستاد و راهنمایی خواست. پاسخ او را دادم ولی به فکرم رسید ممکن است کسان بسیاری در میان جوانان فارسی زبان در کشورهای مختلف، نیازمند روشنگری در این زمینه باشند. درنتیجه دست به کار نوشتن این مقاله شدم.


در آغاز به نامه این دوست اینترنتی توجه کنید:

وقت به خیر آقای شماع زاده

ممنون بابت قبول دوستی و مطالب خوب و مفیدتون. به راهنمایی و مشورت تون به عنوان یه دوست نیاز دارم.

راستش من یه دوست خانم دارم که یه روز برام مسج فرستاد و گفت ادم کن و ازت خوشم میاد. پس از مدتی مکاتبه اظهار دوست داشتن کرد بهم. فکر میکنم ازونجایی که اهل لیبی هستش و دوران سختی رو پشت سرگذاشته بوده و پول زیادی به ارث برده میخواد باهام ارتباط نزدیک داشته باشه! منم باخودم گفتم حتمن کمبود محبت داره یا واقعا عاشق شده! یا شاید اصلا نیاز به کمک داره و برحسب قانون انسانیت با خودم گفتم کمکش کن تا از این فلاکت و آوارگی دربیاد. به دو علت فعلا قبول کردم:


با توجه به اینکه گفته 6.5 میلیون دلار پول داره وقتی اون پول که ارزهست وارد ایران بشه خیلی خوبه و من به عنوان یه ایرانی دین خودم رو به کشورم ایران ادا کنم حتی اگر اون خانم به من احساسی نداشته باشه. اما بادیدن این نامه یه خرده تردید پیداکردم. به نظر شما این حقیقت داره و کلاهبرداری به حساب نمیاد؟

How are you?
Please the bank will tell you on the details of my life and about the fund deposited by late father. I will like you to write to the bank for information on how to make the fund transfer into your account. I have all with me here the original document about the fund and the pictures of my father including his death certificate as evidence of his death.
Am from Libya but the Red Cross rescue team brought me here in Senegal for the safety of my life due the political crises in my country. I will like to stay together with you in order to further my education while you invest my inheritance fund in any profitable business.
They said that out of hundred, there must be a good Samaritan and i hope that it was by God's grace that i chose you during my praying, God revealed to me that you are a very kind person, that is capable to help me. And i have 100% trust and confidence in you and i am rest assured that you will surely help me out from this terrible place.

گروهها و گونه های تبهکار اینترنتی

گروه اول: که نمونه آن در بالا مشاهده میشود. اینان گروههای سازمان یافته ای هستند که محل فعالیتشان بیشتر کشور سنگال است. چون بانکی که همواره معرفی میکنند در سنگال واقع است. داستانهایی را هم که میبافند همه با کمی تفاوت به یک شکل است:

دختری در یک بحران یا تسویه حسابهای قدرت و حکومت یا کودتا پدرش که یکی از دولتمردان رژیم پیشین است، کشته میشود و مال فراوانی به او میرسد. او به یک پارتنر نیازمند است تا بتواند میراث خود را طبق قوانین بانکی از بانک بازپس گیرد. و یک حامی دارد که یا یک کشیش کلیساست و یا از صلیب سرخ و یا یک سازمان خیریه که شما با حامی او در ارتباط باید باشی.

هدف این گروه دسترسی به شماره حساب بانکی شماست تا بتوانند کارهایی با آن صورت دهند و نیز از مدارکی که برایشان با اسکن فرستاده اید به گونه های مختلف بهره برداری کنند. مانند درست کردن گذرنامه تقلبی و فروش آنها به کسانی دیگر.


گروه دوم: اعلام میکنند که شما برنده جایزه بزرگ فلان شرکت بزرگ مانند مایکروسافت شده اید. و از شما میخواهند تا با آنان مکاتبه کنید. به شما تبریک میگویند که برنده خوش شانس این واقعه هستید. و طی مکاتبه ها شما را کتبا تخلیه اطلاعاتی میکنند و پس از سپری کردن این مراحل میگویند برای کارهای پستی و انتقال این پول لازم است در آغاز مقداری پول مثلا صد دلار بفرستید زیرا بانک نمیتواند از جایزه شما برداشت کند و هزینه ها را بپردازد. شما هم که برق آن دلارها عقلتان را ربوده است این پول کم را به شماره حسابی که به شما داده اند و آن واقعی است میفرستید.

در این مرحله پروسه کلاهبرداری برای آنان به انجام رسیده و آنان از همین پولهای جزئی در سطح جهان، مبالغ هنگفتی را به جیب میزنند و به مدارک شخصی شما نیز دست یافته اند که میتواند برای آنان و در کلاهبرداریهایی از نوعی دیگر (مانند درست کردن گذرنامه تقلبی و فروش آنها به کسانی دیگر) مفید واقع شود.


گروه سوم: خانمی اعلام میکند که من از شوهرم مبلغ هنگفتی به ارث برده ام و چون پیر و ناتوان و یا به سرطان مبتلا شده‌ام (همراه با تصویرهایی از بستری شدن آن خانم در بیمارستان و حضور در میان کودکان فقیر) به دنبال کسی میگردم تا بتواند این پول را برای کودکان فقیر در فلان کشور یا فلان منطقه از آفریقا هزینه کند و بابت این زحمت او مثلا بیست درصد آن را برای خود بردارد.

این گونه گروهها در پی پولشویی هستند. پولهای کثیفی که به هر گونه به دستشان رسیده و نمیتوانند بدون یک پارتنر برداشت کنند با زدوبند با رئیس بانک به دنبال شریکی میگردند تا آنها را برداشت کنند. با معرفی یک وکیل و نشان دادن تمام مدارک وکالت و شماره دفترودستک، شما به آنها اعتماد میکنید و همه مدارک و حتا امضای خود را برای آنها اسکن میکنید و آنان با مدارک شما به اهداف خود میرسند.


گروه چهارم: این گروه که بیشتر در روسیه و بعضا در اوکراین هستند و در شبکه های همسریابی حضور دارند. با کسی طرح دوستی میریزند و با او دوست میشوند و پس از وعده و وعیدهایی میگویند برای آمدن همه هزینه های سفر را ندارند و تقاضای کمک هزینه سفر میکنند تا پس از رسیدن تسویه حساب کنند. برای جلب اعتماد شما کارت شناسایی یا آی دی کارت دختر و پروانه قانونی بودن کار آژانس هوایی را نیز برای شما میفرستند. شما همه را درست ارزیابی میکند و برای آن‌ها پول میفرستید. بدین ترتیب به پولهای بادآورده و هنگفتی که تنها خرجش چند ایمیل و چند عکس یکنواخت برای کسان مختلفی در تمام جهان بوده است دست مییابند.


نکته ای مهم: در همه این باندهای تبهکار، در ظاهر زنان محوریت دارند؛ ولی در اصل ممکن است اصلا زنی در میان آنان حضور نداشته باشد و تنها این عکسها و نام زنان هستند که به شما تلقین میکنند و اعتماد دروغین میبخشند.

سی ام مهرماه نودوسه- احمد شماع زاده


نامه زیر را که به تازگی در اینباکس ایمیلم دیدم، نمونه‌ای از گروه سومی است که در بالا از آن یاد کردم. سالها بود که چنین نامه‌هایی را دریافت نمیکردم. یک ماه پیش همین خانم نادیا آلبرت (واقعی یا غیرواقعی اش را نمیدانم) در اینستاگرام فالور من شد؛ ولی من بی‌اعتنایی کردم. اکنون که به هر طریقی ایمیل مرا یافته است، تماس ایمیلی برقرارکرده؛ ولی باز هم پاسخی به او ندادم.

سی ام اوت 2021 – احمد شمّاع زاده


NADYA ALBERT


Aug 28, 2021, 10:41 PM (22 hours ago





Dear friend,
Greetings to you. I hope you are doing well over there?  For God's sake and for the orphanage, poor people around the world, I want  to stand firm to make sure I execute all my plans before my death. I am thankful to God that  I have overcome all the challenges. success in getting my funds and starting a project  with the help of a Lady who works in the United Bank for Africa.
Meanwhile I explained to her about the  effort you made to see that everything went well for your side but  we couldn't achieve the goal therefore we decided to give you a compassion of $150 000.00 dollars. ATM VISA CARD.  You are advised to contact the Lady today through her Email ID. Name; Madam Sharon Eric. And  give her your house address where she will post the ATM card to you if possible to  transfer the fund directly to your account. Hoping to hear from you.
Name: Madam Sharon Eric.
Email:
madamsharoneric@gmail.com

همجنسگرایی! هنجار یا ناهنجاری اجتماعی؟

همجنسگرایی!

هنجار یا ناهنجاری اجتماعی؟

احمد شمّاع زاده

سنّت خداوندگار بر این قرارگرفته است که تمام اجزای کیهان دوگانه باشند؛ و هریک از این دوگانگان گرایش به جنس مخالف خود داشته باشد (چنانکه فرمود: خلق الازواج کلها). دلیل آن هم روشن است؛ زیرا در غیر این صورت تکثیر و تولید در کیهان و اجزای آن رخ نمی‌داد؛ و آفرینش بی انگیزه و بی هوده بود.


این سنّت در تمام ارکان کیهان ساری و جاری است:

در جهان شیمی (برهمکنشها)،

در جهان ژنتیک (اسپرم و اوول و...)،

در هواشناسی (بار مثب و منفی میان ابرها).

در فیزیک (قطبهای منفی و مثبت مگنتیک و...)،

در جهان فیزیک ذرات (ذره های با بار منفی و مثبت)،

در کیهانشناسی (نیروی گرانش چنانکه در پی خواهد آمد)،

در گیاهشناسی گرده افشانی میان گیاهان بویژه درختان تک پایه و دوپایه،

در جانورشناسی میان تمام جانوران... و دست آخر در جهان جنّیان و آدمیان.


نمونه‌ای بنیادی: «تبادلات میان ذراتی که دارای بار الکتریکی هستند، نیروی الکترومگنتیک نامیده می‌شود. این نیرو شامل ذرات بدون بار الکتریکی همچون گراویتون نمی‌شود. می‌دانیم که دو گونه بار الکتریکی وجود دارد؛ یکی مثبت و دیگری منفی. نیروی میان دو بار مثبت یا دو بار منفی دافع یکدیگرند؛ در حالی که نیروی میان یک بار مثبت و یک بار منفی جاذب یکدیگرند...

در مقیاس اتمها و ملکولها، نیروی جاذبه الکترومگنتیک میان الکترونها با بار منفی و پروتونها با بار مثبت در هسته اتم، موجب می‌شود الکترونها به دور هسته اتم در حال گردش باشند.

این پدیده عیناً شبیه نیروی جاذبه است که زمین را به دور خورشید به چرخش درمی آورد».

(ماده، انرژی، و جهان هستی- ص: 260)


این روند در نهاد همه آفریدگان نهادینه شده و به منظور تکامل اجزای کیهان، همه آفریدگان جبراً از طبیعت و نهاد خود پیروی می‌کنند؛ و بدین ترتیب روند آفرینش تداوم می‌یابد؛ ولی در این میان، چون دو نوع هوشمند جن و انس، دارای اختیار هستند، مجبور نیستند تا از طبیعت خود پیروری کنند، بلکه خود بایستی با توجه به آموزشها، تجربه ها و فرهنگهایشان از فطرت خویش پیروی کنند؛ زیرا به مانند دیگر آفریدگان، قوای جاذبه و دافعه در نهاد آنان نهادینه شده؛ و در صورتی که از طبیعت خدادادی خویش پیروی نکنند، بر خلاف سنت و قانون آفرینش عمل کرده، در نتیجه در آغاز در جامعه خویش، و سپس در مسیر تکامل آفرینش، ناهماهنگی و ناهنجاری ایجاد خواهند کرد.

حال این پرسش پیش می‌آید که اگر کسی یا کسانی خواستند برخلاف آفرینش خود عمل کنند، با آنها چه باید کرد؟

برخی همچون انگلیسیها (اولین کشور قانونی کردن این ناهماهنگی اجتماعی)، می‌گویند آنان انسانند و چون انسان آزاد است و نمی‌توان او را مجبور به کاری خلاف اراده اش کرد، پس جلوگیر آنها نمی‌شویم؛ و کارشان را قانونی کرده ایم تا کسی هم متعرض آنان نشود.


در این مرحله این پرسشها پیش می‌آید که:

  1. - آیا پشتیبانی از یک ناهنچاری در مقیاس کوچک، موجب گسترش آن نمی‌شود؟

    - اگر آنان در پی گسترش و تبلیغ ناهنجاری خود باشند چه باید کرد؟ آیا مجازند؟

    - اگر این پدیده گسترش یابد و موجب ایجاد یک جامعه نابهنجار شود، آیا ناهنجاری پدید آمده، که موجب رشد جمعیت کم و کمتر خواهد شد، در نهایت موجب نابودی آن جامعه نخواهد شد؟

    - و آیا آنان که این ناهنجاری را قانونی کرده‌اند، مسئولیت به نابودی کشاندن جامعه خود را میپذیرند ؟

***

برخی دیگر می‌گویند آنان مریض هستند و نباید با مریض رفتاری خشن و ناخوشایند داشت.

درست است با بیمار نباید رفتاری خشن داشت؛ ولی:

بیماری ایدز نیز یک بیماری و ناهنجاری در روند زندگی است. اگر این بیماری واگیردار در جامعه وجود داشته باشد، آیا باید بر شیوع آن افزود یا بایستی از سرایت آن به دیگران جلوگیرشد و شرایط را برای درمان بیماران فراهم ساخت؟

تفاوت میان این دو بیماری مهلک و بنیان برافکن در این است که ایدز خطرش آشکار و خودش آشکار نیست؛ در نتیجه به سرعت جامعه را به نابودی میکشاند ولی همجنسگرایی، خودش آشکار و خطرش آشکار نیست. درنتیجه به کندی جامعه را به نابودی میکشاند! دلیل این ادعا:

همگان می‌دانند که عامل مهم و مؤثّر در شیوع ایدز، نزدیکیهای جنسی نابهنجار، بویژه همجنسبازی میان مردان است. البته این عامل، جدا از عامل اصلی نابودی جوامع انسانی به واسطه همجنسگرایی است؛ که موجب اخلال در تناسل و تداوم نسلهای انسانی است.

بنابراین هماگونه که برای مبتلایان به ایدز، به دنبال راهکارهای درمانی می‌گردیم، باید برای مبتلایان به همجنسگرایی نیز چاره اندیشی کنیم. آیا در کشورهایی که آزادی جنسی به هر شکلش آزاد است، به آینده نسلهای خود فکر کرده اند؟

چنین به نظر می‌رسد که واضعان چنین قانونهایی یا خود همجنسگرایند، یا متمایل به آنند، و یا در میان خویشان و آشنایانشان همجنسگرا وجود دارد؛ وگرنه عقل سلیم و انصاف به ما اجازه نمی‌دهد تا نسلهای آینده کشور خود را به نابودی کشانیم و یا کاری کنیم تا کشور با مشکلات اجتماعی فراوانی در آینده روبه رو شود.

لینک دو مقاله دیگر در موضوع همجنسگرایی:


دوستی فیسبوکی که مقاله پدیده‌ای بسیار شگفت ونادر را خوانده بود، نظری داد که بحث زیر شکل گرفت:

محمود نجارصادقی

همجنسگرایى یک نوع مریضى نیست ٢- کشیش ها و اخوندا نیز مانند هر انسان دیگرى مى توانند اینگونه باشند.

همان گونه که در مقاله نوشته ام. گاهی مریضی است مانند این شخص که ژنتیکی این گونه بوده و از کودکی این موضوع را حس کرده است؛ مانند آنهایی که ژنتیکی کالی یا کولا یا فلج به دنیا میآیند ولی همواره ژنتیکی نیست. مثلاً قوم لوط را نمی‌توان گفت که همه شان ژنتیکی همجنسگرا بوده‌اند؛ بلکه دلایل اجتماعی داشته است.

موضوع طلاب و کشیشها، موضوع دیگری است. برخی از طلاب که توان ازدواج نداشته‌اند، و راه دیگری را برای تخلیه خود نداشته اند، به اجبار، همجنسگرا شده اند؛ ولی برخی از کشیشان که همچون طلاب به همجنسگرایی روی می‌آورند، با محدودیتی دیگر مواجه اند و آن این است که کشیشان کاتولیک حق ازدواج از آنان گرفته شده و این‌گونه نیست که ژنتیکی تمایل به جنس مخالف داشته باشند.

محمود نجارصادقی

موضوع قوم لوط که افسانه است؛ ولى علم پزشکى میگه همه این موارد ژنتیکى و در نتیجه بر هم خوردن تعادل هورمونى هست.

محمود نجارصادقی

گرایش به همجنس نتیجه افزایش و کاهش هورمون هست و کسى در این میان مقصر نیست .

یک- قوم لوط افسانه نیست و حتّا فیلمهای سینمایی بلندی مانند سودوم و گومورا توسط هالیوود، و فیلمهای مستندی بر اساس نقل عهد عتیق ساخته شده است. از سوی دیگر تمام قصص قرآن حقیقی است و نه افسانه.

دو- وقتی چیزی در ارگانیسم بدن عادی و همگانی نبود، به گونه ای مریضی است. از سوی دیگر بسیاری از امراض نتیجه پرکاری و یا کمکاری غده های درون ریز و هورمون ساز هستند که یکی از آنها به قول شما می‌شود همجنسگرایی. پس مرض و بیماری است. ما هم نگفتیم کسی مقصّر است، گفتیم همگانی کردن آن اشکال دارد.

بیمار باید مداوا شود و نه اینکه جاربزند که من بیمارم بویژه آنگاه که مرض او، مرضی همگیر نباشد؛ و اگر نمی‌خواهد مداوا شود، باز هم حق ندارد و لزومی هم ندارد که جار بزند که من بیمارم و بیماری خود را رسانه ای کند. سرافراز باشید.

نگارش: 1391

ویرایش: فروردین 1403

احمد شمّاع زاده

همجنسگرایی (Homosexuality)

همجنسگرایی (Homosexuality)


همجنسگرایی می‌تواند به عنوان جذّابیت جنسی فردی نسبت به اشخاص همجنس خودش تعریف شود. اشخاص مشهور بسیاری به عنوان همجنسگرا شناخته شده‌اند؛ همچون اسکار وایلد، مارسل پروست، چارلز بودلر، آنرده گاید، آلان گینسبرگ، ادوارد استاچورا، و کارول شیمانوسکی.

در گذشته، اغلب همجنسگرایان شکنجه، زندانی، و یا حتّا به قتل می‌رسیده‌اند. برای مثال، در دوره رایش سوم، توسط هیتلر به کمپهای کشتار جمعی فرستاده، و قتل عام می‌شدند.


امروزه، گرایشهای همجنسگرایانه در سطح جهان به طور بیسابقه ای متنوع شده‌اند. در عربستان سعودی مباشرت جنسی با همجنس، مجازات مرگ را در ملأ عام در پی خواهد داشت؛ تا عبرت دیگران شود. در بسیاری از کشورهای محافظه کار، همجنسگرایی هنوز مورد پذیرش جامعه نیست؛ تابویی سنتی بر علیه این پدیده وجود دارد؛ و بسیاری باور دارند که گرایش جنسی کسی نباید مورد بحث در جامعه قرار گیرد. همجنسگرایان معمولاً با تبعیض مواجه می‌شوند و با آن‌ها به گونه منحرفی برخورد می‌شود که باید برای تغییر گرایش خود زیر نظر روانپزشک مورد درمان قرار گیرند.

در طول چند سال گذشته، پذیرش همجنسگرایان مرد در جامعه، بویژه در اروپای غربی و آمریکا رشد کرده است. امروزه همجنسگرایی دیگر به عنوان مرضی روحی و روانی که نیاز به روانپزشک داشته باشد، در نظر گرفته نمی‌شود؛ بلکه تنها به عنوان گرایشی جنسی متفاوت با دیگران. همجنسگرایان دیگر درباره خودشان به عنوان یک مریض یا منحرف فکر نمی‌کنند. در عوض هرچه بیشتر بیرون می‌آیند و همجنسگرا بودن خود را آشکارا اظهار می‌کنند، و همزمان برای به دست آوردن حقوق برابر و پذیرش اجتماعی مبارزه می‌کنند.

در انگلیس تا سال 1967 همجنسگرایی میان دو همجنس، غیرقانونی بود. زمان در هر صورت در حال تغییر است. دو سال بعد، یعنی در 27 ژوئن 1969، گروهی از زنان و مردان همجنسگرا، پس از حمله روتین پلیس به مسافرخانه استونوال (stonewall)، شورش کردند. از آن پس، نام استونوال تبدیل به ضرب‌المثلی برای آزادی همجنسگرایان مرد شد.

در سال‌های پس از آن رخداد، مجموعه‌ای از گروه‌های آزادی‌خواه همجنس‌گرا ظهور کردند. بدین ترتیب، نهضت آزادی همجنسگرایان بیشترین مشارکت را برای تغییر گرایشهای منفی نسبت به همجنسگرایان داشتند.

امروزه، روزهای افتخارآمیز آنان مرتباً بیشتر می‌شود و تظاهرات خیابانی همجنسگرایان زیر عنوان رژه عشق توسط همجنسگرایان مرد و زن سازماندهی می‌شود. کسانی که می کوشند تا اکثریت جامعه نرمال را متقاعد کنند که آنان باید از حقوق برابر برخوردار باشند.

بسیاری از زوجهای همجنسگرا مایلند ازدواجشان به ثبت برسد. ازدواج همجنسگرایان مرد که از سالها پیش دولتها به آن بی‌اعتنایی نشان می‌دادند، اکنون در بیشتر کشورهای اروپایی همچون دانمارک، نروژ، سویس، فرانسه، و ایسلند، قانونی شده است. سیاستگزاران و جوامع نیز حرکتی را برای به رسمیت شناختن حقوق قانونی و مالی زوجهای مرد همجنسگرا در مورد مسائلی همچون ارث، پرداخت مالیات و بیمه زندگی مطرح کرده‌اند.


روشنگری: این نوشته‌، ترجمه بخشی زیر عنوان Homosexuality از کتاب خانمی لهستانی به نام «مارگریت چشلاک» به زبان انگیسی است که به منظور تدریس زبان انگلیسی در سال 2003 گرداورده و انتشار داده و آمار آن مربوط به حوالی سال 2000 است. بنابراین شمار کشورهایی که ازدواج همجنسگرایان را قانونی کرده‌اند؛ و غالباً اروپایی هستند، اکنون به 32 کشور رسیده است.


کسانی که مایلند پیرامون پاراگرافی که آن را بولد کرده‌ام بیشتر بدانند، مقاله زیر را مطالعه کنند:

همجنسگرایی! هنجار یا ناهنجاری؟: https://www.academia.edu/7580689

یازدهم تیر 1403

احمد شمّاع زاده

آقا اجازه!؟ شغل پدر من نمکیه

درسی از زندگی برای زندگی- 26


آقا اجازه!؟ شغل پدر من نمکیه

افشار:

سلام به آقای نوری زاد.

تو دوران تحصیلم تو همه مقطع از دبستان تا دبیرستان همیشه اول شروع فصل مدارس تو کلاسا اکثر معلما از بچه‌ها میخواستن خودشونو معرفی بکنن. بعضا شغل پدرشونم میپرسیدن. من که تو دوران ابتدایی و بچه بودم، همیشه صداقت گفتار داشتم. همه خودشون رو معرفی میکردن. یکی مغازه دار. یکی راننده تاکسی. یکی کارمند. یکی کارگر کارخانه... نوبت من که میشد تمام وجودم رو استرس وشرمندگی پر می‌کرد. خورد شدن شخصیت خودم رو می‌دیدم.

مسخره کردن بچه های دوروبرم و مهمتراز اینا، باصدای بلند خندیدن همه حتّا معلم. حین معرفی شغل پدرم جلو40 نفر آدم، احساس حقارت و پوچی میکردم؛ وازخودم بدم میومد که چرا پدر من یک نون خشک جمع کنه. ولی من یک چیزی داشتم که یک بچه پول‌دار یا یک بچه آخوند نداشت. اونم دستای پینه زده، یعنی دستای پدرم بود که همیشه اون موقع که بچه بودم میخواست با من بازی کنه و منو قلقلک میداد ومن به طورعجبیی که زبری دستاش داشت، میخندیدم. لذت می‌بردم و ازش میخواستم منو بخندونه...

و یا بهترین لحظاتم این بود که پدرم وقتی از سرکار میومد، خسته و تشنه بود؛ همیشه مادرم چای میاورد و دور هم نیم ساعت چای و ناهار میخوریم. این لحظات بهترین ولذتبخش ترین و پاکترین و بی ریاترین لحظات عمرم بود. وقتی که اون لحظات رو حس میکردم، تو دلم میگفتم بزرگ که شدم تو آینده حتماً شغلم، شغل پدر باشه تا بتونم دل بچه مو شاد کنم.

با اینکه تو کلاس همه بهم میخندیدن، ولی بازم اون لحظات رو با هیچ چیزی عوض نمیکنم. تا الان که پدرم 70 سالشه، همیشه غرق مشکلات بوده و هست؛ ولی هیچوقت بابام شغل نان خشکی حلال رو به پولهای بچه آخوندا و کسانی که از طرق غیرقانونی و ریا و دروغ، پول‌دار میشن، عوض نمیکنه.

من الان با افتخار و با صدای بلند جلوی 40 نفر که نه، جلوی یه ملت که پیامم رو میخونن میگم پدر من شغلش نمکی ونون خشکیه؛ و هر موقع که با صدای بلند فریاد میزند احساس غرور میکنم چون در پی شادی برای منه.

آقا اجازه!؟ پدر من شغلش نمکی و نون خشکیه!


برگرفته از کانال تلگرام محمد نوری زاد

آماده سازی و ویرایش: احمد شمّاع زاده

کلٌّ فی فلکٍ یسبحون؛ فی صدفٍ کالحلزون

همگی در لاکی چون حلزون

کلٌّ فی فلکٍ یسبحون؛ فی صدفٍ کالحلزون

احمد شمّاع زاده

هرگاه سوره انشقاق را می‌خواندم، این پرسش برایم پیش می‌آمد که چرا خداوند در میانه این سوره لحن و موضوع سوره را تغییر می‌دهد و به کیهان می‌پردازد؟ البته بسیاری از نکته‌های علمی و کیهانشناسی قرآن همین گونه است و مستقیماً به خواننده قرآن یادآوری نمی‌شود؛ بلکه اوست که باید آن‌ نکته‌ها را دریابد؛ ولی در این سوره این موضوع بیش از دیگر سوره‌ها به چشم می‌آید و جلب توجّه می‌کند، همچون آیه 31 سوره مدّثّر که پیرامون آن در مدلهای ریاضی به کار رفته در قرآن چنین نوشته‌ام (مدلهای ریاضی به کار رفته در قرآن: https://www.academia.edu/84983975):

اولین بار (در دهه چهل خورشیدی) که رشاد خلیفه با به کارگیری کامپیوتر، به موضوع مضربهای عدد نوزده در قرآن پی برد و آن را معجزه ریاضی قرآن خواند، دلیل موثّق قرآنی اش این بود که خداوند در سوره مدّثّر آیه سی و یکم (که برعکس همه آیات بسیار کوتاه این سوره، آیه‌ای بسیار بلند است که به راحتی توی چشم میزند!)، اهمّیّت این موضوع را به کافران، اهل کتاب و مسلمانان، هر یک به گونه ای گوشزد کرده است؛ و در پایان آن آیه می‌فرماید: و ما هی الّا ذکری للبشر

ترجمه: و نیست این آیه مگر پنددهنده ای یا یاداوری کننده ای برای بشر

سپس خداوند عظیم، از این موضوع به سادگی درنمی گذرد، بلکه در آیات بعدی اهمیت بسیار زیاد آیه سی و یکم را در نزد خود باز می‌گوید:

نه چنین است؟! سوگند به ماه!(32) سوگند به شب آنگاه که پشت کند!(33) سوگند به صبح آنگاه که روی کند!(34) همانا که این آیه، یکی از آیات بزرگ الهی برای بشر است(35).

در آیات بالا، خداوند در سه آیه، به ماه، شب و صبح سوگند یاد می‌کند تا بگوید این آیه یکی از آیات بزرگ الهی است (انّها لاحدی الکبر).


امروز (نهم تیر 1403) به نظرم رسید که ممکن است حکمتی در این سوره (انشقاق) نهفته باشد؛ و باید آیات آن از نظر کیهانشناسی بیشتر مورد بررسی و دقت نظر قرار گیرند.

بررسی موضوع:

از آیه نخستین تا آخر آیه 15، موضوع سوره مانند بسیاری از سوره‌های کوتاه جزء سی ام قرآن به رستاخیز می‌پردازد. از آیه 16 تا آخر آیه 19 موضوع مورد بررسی این مقاله است. در آیه 20 از کسانی یاد می‌کند که با وجود مطرح شدن این موضوع، باز هم به قرآن ایمان نمی‌آورند؛ و در آیه 21 می‌فرماید آن هنگام که قرآن بر آن‌ها خوانده شود، به سجده درنمی‌افتند! دقت کنید در این آیه سخن از ایمان نیست؛ بلکه می‌گوید با شنیدن این آیات باید بلافاصله به سجده درافتند.

پس موضوع اصلی و رمز نهفته در آن، باید از چنان اهمیتی برخوردار باشد که هرکس به آن پی ببرد؛ بی‌درنگ بر خدا سجده برد و خود را بنده ناچیز خداوند انگارد!

بررسی آیات 16 تا 19:

یک- در برخی از نوشته‌هایم یاداور شده‌ام، هنگامی که خداوند سوگند خود را با فلا اقسم آغاز می‌کند، دو نکته را باید در نظر آوریم:

یکی اینکه موضوع اصلی که معمولاً در پایان سوگندها آورده می‌شود، برای ما باید بسیار مهم، و برای خداوند بسیار ارزشمند باشد؛ مانند فلا اقسم بمواقع النّجوم و انه لقسم لوتعلمون عظیم (واقعه: 75، 76) پس سوگند به جایگاههای ستارگان که اگر بدانید سوگندی بسیار با عظمت است!


نکته دوم اینکه این‌گونه سوگند، معنای باطن آن، عکس معنای ظاهر آن است. در ظاهر می‌گوید سوگند نمی‌خورم، ولی در باطن می‌گوید سوگندی سخت می‌خورم! همانند این عار ف (شهید بلخی) که می‌گوید: مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندی که هرگز از تو نگردم نه بشنوم پندی


دو- متن آیات 16 تا 19:

فلا اقسم بالشّفق والّیل و ما وسق والقمر اذااتّسق لترکبنّ طبقاً عن طبقٍ

ترجمه: پس سوگند به پدیده گلگون بامدادان، سوگند به شبانگاه و آنچه گرد آورد؛ سوگند به ماه آن هنگام که کامل شود. همه این سوگندها برای نشان دادن اهمّیّت این آیه است: لترکبنّ طبقاً عن طبقٍ

ولی کار ترجمه این آیه به این سادگیها نیست؛ که اگر می‌بود اینهمه مفسر به انحراف نمی‌رفتند!!

نگارنده این آیه را موقتاً این‌گونه ترجمه می‌کند تا بعد به اثبات آن بپردازد:

همانا که قرار گرفته‌اند روی هم، لایه‌ای که از لایه زیرین برآمده است.


ترجمه‌هایی را به نقل از دانشنامه اسلامی (الکترونیک) در اینجا می‌آورم؛ ولی پیش از نقل ترجمه‌ها، معانی کلمات آیه را از این منبع می‌آورم تا بدانید همه ترجمه‌ها و حتّا تفسیرها اگر به بیراهه رفته‌اند، دلیلش این است که اولین مفسر که چند صد سال پیش این آیه را تفسیر کرده، تنها یک معنی از واژه قرآن را آورده، که نه تنها خود به انحراف رفته، بلکه دیگران را نیز تا ابد الدّهر به انحراف کشانده است؛ و این تنها مورد نیست. نمونه‌ها بسیار است که برای هریک مقاله‌ای نوشته‌ام. برای نمونه این پاراگراف را از مقاله آینده نگری در قرآن، در اینجا می‌آورم:

واژه فجر را که به معنای بازکردن راه است، به معنای دیگرش که اصلاً ربطی به این آیه ندارد، یعنی فسق و فجور ترجمه کرده‌اند!! و همه ترجمه‌ها هم یک‌جور!!؛ و هیچ‌کس هم هیچ شکی در این زمینه نکرده!!؛ و چون ترجمه آیه مانند بسیاری از موارد درست در نمیآمده، از خود کلماتی را بر کلام خداوند افزوده اند تا موضوع را منطقی و روان جلوه دهند!! که یقیناً مفسری مشهور، چنین ترجمه ای را چند صد سال پیش به خلق الله بی فکر خورانده، و اینان از وی برگرفته اند؛ بی توجه به عواقب چنین کاری که توهینی آشکار هم به خداوند عظیم و قرآن کریم، و هم به انسان است.

ادامه نقل از دانشنامه اسلامی:

طبق: طبرسى فرموده: اصل طبق به معنى حال است زمخشرى نیز آن را حال گفته است. عَنْ طَبَقٍ‏ یعنى به حالى از حالى. راغب آن را چیزى را بالاى چیزى گذاشتن گفته است.

توی پرانتز:

یک- دانشنامه اسلامی این ترجمه را تنها به طبرسی و زمخشری نسبت داده، ولی خرّمشاهی در ترجمه خود، به سه مفسر دیگر نیز نسبت داده است: ابن قتیبه، میبدی و ابوالفتوح رازی

دو- خدا پدر راغب را بیامرزد که دست کم این معنا را آورده که البته هیچ مفسرّی به نظر او توجه نکرده است!! اگر می‌بینید راغب که فرهنگ بسیار مفید مفردات راغب از آن اوست، این معنا را آورده، این است که او مفسر نیست؛ بلکه واژه شناس و واژه کاو است و مفسران هم از واژه شناسی و هم از تدبّر در قرآن بی‌نیازند!! و تنها فهم خود را درست یا نادرست، در طول تاریخ به خوانندگان تفسیرهایشان منتقل کرده‌اند؛ بویژه در آیات کلیدی، نادرست؛ و این در حالی است که:

واژه کاوی از نیازهای اساسی برای تحلیل کیفی قرآن کریم و فهم آیات این کتاب عظیم است؛ و از آنجا که دانش نشانه شناختی (Semiotic) در زمینه نشانه (Sign) و معنا
(Meaning)
پژوهش می‌کند؛ و یکی از روشهای تحلیل کیفی است که به بررسی
نشانه ها در یک متن جهت دستیابی به معانی آن، و بویژه معانی نهفته در متن می پردازد، برواژه تدبّر، معادل قرآنی مناسبی برای این دانش است. (نقل از دانشنامه مفاهیم ویژه قرآن کریم):

دانشنامه مفاهیم ویژه قرآن کریم: https://www.academia.edu/10031889

ترجمه‌ها:

الهی قمشه ای: قسم به این امور که شما احوال گوناگون و حوادث رنگارنگ (از نخستین خلقت تا مرگ و برزخ و ورود به بهشت و دوزخ) خواهید یافت.

انصاریان: که شما حالی را پس از حالی [که مراحل مختلف زندگی است و در سختی و زحمت مطابق یکدیگرند] طی می کنید تا به دیدار پروردگارتان نایل آیید.

فولادوند: که قطعاً از حالى به حالى برخواهید نشست.

آیتی: که به حالى بعد از حال دیگر تحول خواهید یافت.

مکارم شیرازی: که همه شما پیوسته از حالی به حال دیگر منتقل می‌شوید (تا به کمال برسید).


این ترجمه‌ها که هیچ، اگر همه ترجمه‌ها و تفسیرهای قرآن را بررسی کنید، هرگز جز همین معنا را در آن‌ها نخواهید یافت! چرا؟ زیرا چو خشتی را نهد معمار کج تا ثریّا می‌رود دیوار کج


ولی اگر از این موضوع مهم هم درگذریم، آیا اینهمه مفسّر! (مترجمین که هیچ، زیرا غلام حلقه بگوش مفسرین هستند؛ حتّا کسی همچون استاد خرمشاهی!) در طول تاریخ قرآن، به خود نیامده‌اند و به خود نگفته اند که خداوند آیه 19 را محور قرار داده، برای آن سه سوگند یاد کرده، در آیه 20، ایمان نیاوردن، و در آیه 21 به سجده در نیفتادن شنوندگان و خوانندگان آیه را با شگفتی بیان کرده، تا به ما بگوید شما از حالی به حالی دیگر درمی‌آیید؟!!

آیا این نشانه حماقت مفسر، و توهین به ساحت قدسی خداوند نیست؟

البته که هست؛ زیرا مفسران در آیات قرآن، تعقل وتدبّر نمی‌کنند و اگر به آیه‌ای که فهمش سخت است برخورد کنند، از خود تواضع نشان نمی‌دهند و به خود و دیگران نمی‌گویند که من در فهم این آیه درمانده ام؛ شاید کسانی پس از ما بیایند و به فهم آن نایل شوند. هیچ‌گاه چنین جمله‌های متواضعانه را از مفسرین در تفسیرهایشان نخواهید یافت هرگز!


در این میان، نمی‌دانم مفسران با لترکبنّ چکار کرده اند؟ چرا آن را از ترجمه و تفسیر خود حذف کرده‌اند؟ و عملاً به خداوند اهانت کرده و گفته‌اند غلط کرده‌ای که این واژه را به کار برده ای، و چون ما آن را نمی‌فهمیم از تفسیرمان حذفش کرده‌ایم!

اکنون باید دریابیم در آیه 19 چه مفهومی آمده که خداوند برای آن در سه آیه سه سوگند یادکرده، و پس از آن در دو آیه دو شگفتی نسبت به شنوندگان و خوانندگان آن، مطرح کرده است.

لترکبنّ طبقاً عن طبقٍ یعنی چه؟

ل علامت تأکید است. خداوند می‌فرماید تأکید می‌کنم که طبقی یا لایه‌ای بر لایه‌ای دیگر قرار گرفته است. در اینجا خواننده قرآن از خود می‌پرسد:

کدام لایه بر لایه‌ای دیگر؟! خداوند که چیزی در باره اصل موضوع به ما نگفته است؟! خداوند از چه سخن می‌گوید؟ ولی کسانی که با قرآن مؤانست دارند، می‌دانند که خداوند درباره چه سخن می‌گوید؛ به یاد می‌آورند که خداوند در دو جای دیگر از قرآن سخن از طبق (لایه) به میان آورده که هر دو مورد، مربوط به کیهان و لایه‌های آن می‌شود:

الذی خلق سبع سماوات طباقاً (ملک: 3)

ترجمه: آنکه آفرید هفت آسمان را روی هم (طبقه ای بر طبقه ای).

الم تروا کیف خلق الله سبع سماوات طباقاً (نوح: 15)

ترجمه: آیا ندیدند چگونه خداوند آفرید هفت آسمان را طبقه طبقه؟ و در دو آیه دیگر:

ولقد خلقنا فوقکم سبع طرائق و ماکنا عن‌الخلق غافلین (مؤمنون: 17)

ترجمه: و به درستی آفریدیم بر بالای شما هفت راه را و ما از آفرینش و آفریدگان غافل نبوده‌ایم.

و بنینا فوقکم سبعاً شداداً (نبأ: 12)

ترجمه: و بنیان نهادیم بر بالای شما هفت سخت و محکم را.


در دو آیه اخیر، خداوند همانند آیه 19 انشقاق، بی‌آنکه از واژه طبق نامی ببرد، ویژگیهای آن را بیان می‌کند: این طبقه ها طریقه یا راه هستند، هفت طبقه هستند، و سخت و محکم هستند.

ولی در مورد این دو آیه همه مفسران می‌دانند که خداوند از چه سخن می‌گوید! چرا؟

زیرا واژه فوقکم را در آنها به کار برده؛ که ممکن است هر بچه‌ای هم آن را بفهمد.

پس مشخص می‌شود که خداوند در آیه مورد بحث، همانند این چهار آیه، درباره چه چیزی سخن به میان آورده است: درباره کیهان و لایه‌های تشکیل‌دهنده آن

اکنون این پرسش پیش می‌آید پس چرا خداوند واژه فوق را در آیه 19 انشقاق به کار نبرده تا مفسران به اشتباه نیفتند و به خطا نروند؟!

پاسخ این است که اگر واژه فوق را به کار می‌برد، منظوری را که در ترتیب واژگان این آیه به کار برده، بر هم می‌ریخت، و منظور خداوند محقق نمی‌شد؛ که موضوع اصلی این نوشتار است؛ و کار مفسر هم این است که از این معمّاهای قرآنی پرده برداری (تفسیر) کند؛ نه اینکه سرسری از آن‌ها بگذرد، لاپوشانی کند و دیگران را به انحراف کشاند.


معنای لترکبنّ طبقاً عن طبقٍ

برای فهم واژه ترکبنّ که مفسران از تفسیرهایشان حذفش کرده اند، دو فرهنگ واژگان را بررسی کردم. یکی فرهنگ عربی به فارسی ملخّص از المنجد و منتهی الارب یا فرهنگ جیبی خلیلی که در دهه چهل خورشیدی به چاپ رسیده است.

در این فرهنگ واژگان آمده است:

رکب = سوار کرد، چیزهایی را روی هم نهاد، به هم پیوست.

ترکّب (که به ترکبنّ نزدیکتر است.) = برهم نشست و استوار شد و به هم پیوست.

طبق این فرهنگ، معنای ترکبنّ می‌شود طبقاتی به هم پیوسته، بر هم نشسته‌ و استوار شده اند.


در فرهنگ الکترونیک المعانی لکل رسم معنی که فرهنگی کمنظیر است، چنین آمده:

رکب = کارگذاشتن و نصب کردن.

تراکب که با ترکبنّ قرآن همخوانی بیشتری دارد = همپوشانی

بنابراین، از آنجا که در آیه قرآن، حرف عن (به معنای از) به جای فوق (رو) آمده، معنای آیه چنین می‌شود: طبقه ای از طبقه ای دیگر برامده و آن را پوشانده است.

روشنگری: اگر به یک ساختمان مثلاً هفت طبقه نگاه کنید متوجه دو نکته می‌شوید؛ یکی اینکه طبقات بالایی از طبقات پایینی برامده اند؛ یعنی اگر طبقه اول تمام نشود، طبقه دوم نمی‌تواند آغاز شود. به همین دلیل خداوند حرف عن را به کار برده است. نکته دوم اینکه طبقات یکدیگر را پوشانده اند مگر طبقه آخر که رویش باز، و قابل دیدن است. پس قرآن به ما می‌گوید که طبقه آخر که ما هستیم در برابر چشمان ما باز است؛ ولی برای دیدن دیگر طبقات باید زحمتها بکشید!

در اینجا باز هم متوجه می‌شویم که کاربری واژگان در قرآن کریم بسیار دقیق و روی حساب است، و نه هردمبیل آنچنانکه در تفسیرها و ترجمه‌ها آمده‌است.

ولی چرا خداوند در این آیه برخلاف دو آیه دیگر، بی‌آنکه از کیهان سخنی به میان آورد، از لایه‌ها و چگونگی قرار گرفتن لایه ها بر روی یکدیگر سخن به میان آورده و با سوگندهایی سخت بر این موضوع تأکید کرده است؟!!

اینجاست که باید گفت تنها کار خداوند است که کسی را به منظور نظر خود از این سوگندها (البته بسیار دیر یعنی پس از شصت سال که با قرآن سروکار دارد)، راهنما شود، رمز آن را بگشاید، و برای بار دوم به جهانیان اعلام کند که شکل کیهان از دیدگاه قرآن همان‌گونه که در آیه 104 سوره انبیاء یاداورمان شده، حلزونی است و در اینجا با سوگند یادکردن و تأکید بیشتری روشنگری کرده است. چگونه؟ این گونه:

تجزیه و تحلیل آیه لترکبنّ طبقاً عن طبقٍ طبق حروف ابجد

همان‌گونه که در پژوهش کورش کبیر و معجزه ای دیگر از قرآن کریم آورده‌ام، پیش ازرمزگشایی باید بدانیم:

حروف ابجد، ربطی به علوم غریبه، مانند رمل و جفر ندارد؛ بلکه گونه ای قرارداد ریاضی و عددنویسی به یاری حروف‌ الفباست که آن را حساب جمله‌ها نیز خوانده اند؛ و برای بیان تاریخ‌های مهم، رمزدارکردن برخی نکته‌ها، بیان چیستانها و معماها به کار می‌رود.

کورش بزرگ و هماوردی دیگر از قرآن سترگ: https://www.academia.edu/29415360


ل تنها برای تأکید و اهمیت دادن به موضوع است.

ت = 400

ر = 200

ک = 20

ب = 2

ن = 50

ن = 50

ط = 9

ب = 2

ق = 100

اً = تنوین است و حرف به حساب نمی‌آید.

ع = 70

ن = 50

ط = 9

ب = 2

ق = 100

شمارش ابجد به کار رفته در این آیه برابر است با 1064

چون کیهان طبق چهار آیه‌ای که آورده شد، 7 طبقه یا لایه دارد، این عدد را بر هفت تقسیم می‌کنیم تا ببینیم چه سمبل یا نشانه ای، نماد هفت لایه کیهان است؟

نتیجه شد: 152

حال باید دید عدد 152 چه معنایی را خوراک ذهن ما می‌کنند؟

نتیجه تحقیق شد: کالحلزون به معنای حلزونی شکل؛ یعنی کیهان شکلی حلزونی دارد. جلّ الخالق!

ک = 20

ا = 1

ل = 30

ح = 8

ل = 30

ز = 7

و = 6

ن = 50

جمع = 152

پس حلزون کیهانی دارای هفت لایه است؛ که در شکل کیهان در قرآن یا مدلی مدرن برای کیهان مفصلاً به آن پرداخته ام. لینکهای متن فارسی و انگلیسی مدلی مدرن برای کیهان:

مدلی مدرن برای کیهان: https://www.academia.edu/5676568

A Modern Model for the Universe: https://www.academia.edu/11750437

***

درباره عنوان این مقاله:

لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ

نه خورشید توان آن را دارد که به ماه برسد، و نه شب از روز پیشی گیرد، و هر یک در مداری شناورند.

هر یک از اجزای کیهان (چه کهکشان باشد، چه ستاره و چه یک سیّاره کوچک همچون ماه) در مداری شناورند و همگی در لاک یک حلزون قرار گرفته‌اند؛ لاک حلزون کیهانی!

دوازدهم تیر 1403

احمد شمّاع زاده