هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

نوای نی در نی‌ستان (بازگشت به خویشتن)

نوای نی در نی‌ستان

(بازگشت به خویشتن)

احمد شمّاع زاده

سخنانی که درپی‌می‌آید، چون از دل برامده، امیدست بر دل نیز نشیند؛ و هرگاه کارگردان نمایشی اهل‌دل و باذوق‌وانگیره‌ای، بتواند این احساس‌های ناب را به گونة یک میان‌پردة نمایشی تک‌گویی (مونولوگ) به‌اجرا‌دراورد، کار شایسته‌ای انجام‌داده‌است.

تصورکنید صحنه‌ای را که پرده کنارمی‌رود و در تاریکی مطلق، نوری متغیر، از نورافشان بالای صحنه، بر روی انسانی با هیاًتی همچون شکل‌وشمایلی که مسیحیان برای حضرت عیسی مسیح(ع) ترسیم می‌کنند، بتابد. که البته این انسان سربه‌گریبان‌دارد و بر روی زمین نشسته؛ و پس از زمان کوتاهی، درحالی‌که دستهای خود را به سوی آسمان بلندمی‌کند، با لحنی طلبکارانه لب‌ به ‌سخن‌می‌گشاید: « تو بودی که تنهای تنها بودی و … »

درباره ادامه حرکتهای این انسان و صحنه کار، کارگردان، بهتر می‌تواند نظر دهد.

این انسان نیز سه چهره دارد:

نماد حضرت «آدم»، نماد انسان مطلق، و نمادی از انسان سرگشته امروزی است.



کلامی چند از بن جان در لحظاتی با «او»

هل‌اتی علی‌الانسان ‌حین ‌من‌الدّهر لم‌ یکن شیئاً مذکوراً (انسان: 1)

تو بودی که تنهای ‌تنها بودی ‌و دوست‌داشتی شهرة آفاق ‌بشی که شدی!

پس دیگه چرا منو خرابم‌ کردی. راه دیگه‌ای وجود‌ نداشت؟!

***

خوب نادونی رو گیرآوردی. من نادون رو بگو، گیر چه دانایی افتادم!!

تو خیلی فتّانی. تو شیطون رو هم درس‌می‌دی؛

اما من… من، خنگ‌ونادون‌بودم. من که چیزی نمی‌دونستم.

اگر زرنگ بودم و چیز می‌دونستم که به دام تو نمی‌افتادم و گرفتار تو نمی‌شدم.

***

تو هم منو یادم‌دادی، هم دشمنو یادش‌دادی.

اما من تجربه‌ای نداشتم و تو چاه دشمن افتادم.

بعد هم منو از خودت واکردی و ول‌کردی.

***

یادت می‌آد یادم‌دادی چکارکنم پیشت بیام؟

حالا بازم اومدم پیش تو؛

تا دردامو دواکنی؛ تا منو از خودم رهاکنی؛

تا آبروم ریختـه نشـه، تا پرده‌ها پاره نشـه.

***

تو که می‌گفتی آبرومو محفوظ‌می‌کنی عیبامو مستورمی‌کنی،

پس نذار عیبامو مردم بدونن. دشمنا شاد می‌شن ها ...

من که رسوای توام، دیگه منو رسوای آدما نکن، دیگه دشمن‌شادم نکن.

***

گاهی منـو رنج مـی‌دی، خوب بده!

تحمل‌می‌کنم، تقصیر خودمه دیگه؛

اما بهت بگم؛ تحمل یـه چیزی رو ندارم.

اونهم رنج جداییه، این ‌هم نوعی گداییه.

چکارکنم, دوستت دارم، فدات شم.

***

اصلاً مگه می‌شه تو نباشی در کنار من؟

مگه می‌شـه سیر نکنی توی خیال من؟

من تو رو هردم تو خودم حـس می‌کنم.

تو مثل آب زلال جاری، هردم توی هستیم جاری‌می‌شی و سیراب‌‌می‌کنی ضمیر تشنة منو.

***

دستای تو هم، مثل در خونة تو همیشه به روم بازه؛

پس چرا به مهمونی دستات نیام؟

اما من یک کمی خجالتی‌ام.

پس دستای بازت رو با اشارة چشمی همراهش‌کن.

تا به مهمونی چشمات بیام.

***

به خودت قسمت‌می‌دم، تنهام نذاری ها…

هرجا ببری قبوله. فرق‌نمی‌کنه، راه خودت، پیش خودت.

فقط منو دست‌ کسی ‌نسپری ها! که ناله‌ام ‌درمی‌آد.

***

هرچی دارم مال توه، هرچی کنم برای توه،

نخواستم. من هیچی رو نخواستم

قلبمو هم دادم به تو، فدای تو.

***

تو دوست‌داری؟ قبول‌داری؟ شبهامو مهمونت بشم؟

بازار ریسـمونت بشـم؟

شمع شبستونت بشم؟

اگر بشم چه خوش خوشم، همیشه خوشم.

***

نه شرقی‌ام، نه غربی‌ام، قربون اون بی‌رنگیتم.

قبولم‌داری؟ اگر داری، تو دوست داری روغن چراغ تمثیلت بشم؟

که اونم باید نه شرقی باشه، نه غربی باشه، روغـن بی‌رنگی باشه؟

***

خوب! تو که می‌گی دوست منی، دوسم داری،

پس دوستی‌مونو یادت‌نره که نمی‌ره.

زیر قولت ‌نزنی که نمی‌زنی،

اگر بزنی سر به‌ بیابون می‌زنم ها...

***

مگه خودت نمی‌گفتی صدام‌کنی جواب‌می‌دم.

حالا صدات کردم، چرا جواب نمی‌دی؟

کـار بـدی کـردم که جـواب‌ نمی‌دی؟

جون من جواب‌بده. قربونتم جواب‌بده!

با گوشة چشمی هم که شده، جواب‌بده!

***

راستی… راسته که می‌گن تو گفتی:

تو عاشق معشوق‌کشی! تو معشوق عاشق‌کشی!؟

اما چی شد؟ نفهمیدم! تو عاشقی یا معشوق؟ ... یا هم عاشقی هم معشوق؟

من که نفهمیدم. بگو تا منم بدونم تو کی‌هستی من کی‌ام.

***

آخه این جوری که نمی شه…

اما نه ... تا حالا که همین‌جوری‌شو خواستی و شده.

... آره تو همه رو درس‌می‌دی؛

حتّا درس خنّاسی به خنّاس می‌دی.

کسی نمی‌تونه پیش تو خودی نشون‌بده یا نازوکرشمه کنه، چه برسه به من فقیر که از اولش حلقة بندگی تو رو به‌گوش‌کردم و چاکری تو رو پیشه‌کردم.

اما می‌دونم… تو هم همیشه به من لطف‌داری و باهام مهربونی ... با تو و همیشه با تو!

اهل‌ دل می‌دانند مفاهیم این سخنان برگرفته از کلام‌الله مجید و احادیث قدسی است.

پاییز 1379- احمد شماع زاده



سروده های دلنشین- 3

وصف عشق در شعر مولانا

ای که می‌پرسی نشان عشق چیست

عشق، چیزی جز ظهور مهر نیست

عشق، یعنی مشکلی آسان کنی

دردی از درمانده‌ای درمان کنی

در میان این همه غوغا و شرّ،

عشق، یعنی کاهش رنج بشر

عشق، یعنی گل به جای خار باش!

پل به جای اینهمه دیوار باش!

عشق، یعنی تشنه‌ای خود نیز اگر،

واگذاری آب را بر تشنه تر

عشق، یعنی دشت گلکاری شده

در کویری چشمه‌ای جاری شده

عشق، یعنی ترش را شیرین کنی

عشق، یعنی نیش را نوشین کنی

هر کجا عشق آید و ساکن شود

هرچه ناممکن بود، ممکن شود

غزلی از سعدی

گویند رفیقانم، در عشق چه سر داری؟

هر کس به تماشایی، رفتند به صحرایی

ما را که تو منظوری، خاطر نرود جایی

یا چشم نمی‌بیند، یا راه نمی‌داند

هر کو به وجود تو، دارد ز تو پروایی

دیوانۀ عشقت را، جایی نظر افتاده است

کانجا نتواند رفت، اندیشۀ دانایی

امّید تو بیرون برد، از دل همه امّیدی

سودای تو خالی کرد، از سر، همه سودایی

زیبا ننماید سرو، اندر نظر عقلش

آنکس نظری باشد، با قامت زیبایی

گویند رفیقانم، در عشق چه سر داری؟

گویم که سری دارم، خودباخته در پایی

در پارس که تا بودست، از ولوله آسودست

بیم است که برخیزد، از حسن تو غوغایی

گویند تمنّایی، از دوست بکن سعدی!

گویم که نخواهم کرد، جز دوست تمنّایی

***

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

فریاد شوق بر سر هر کوه و بام خاست

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم

کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست

آن یک جواب داد چه دانیم که چیست آن

پیداست که متاعی بس گرانبهاست

نزدیک شد پیرزنی کوژپشت و گفت

این اشک دیده من و خون دل شماست

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است

این گرگ سالهاست که با گله آشناست

آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است

آن پادشاه که مال رعیت خورد گداست

بر قطره سرشک یتیمان نطاره کن

تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

"پروین" به کجروان سخن از راستی مگوی

کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست؟!!

پروین اعتصامی

***

جاده پرافت و خیز، توسن رهوار نیست

از چه چنین هروله؟ راه که هموار نیست!

نقشه چه پُر پیچ و خم، مقصد ما ناکجا

قافله گم گشته و قافله سالار نیست

وزن و هجا رفته از، خون رگ ِ چامه ها

قافیه سنجی کجا؟ شاعر هشیار نیست

کِشتۀ آدم به بَر، بیهُده و بی ثمر

این همه حاشا چرا؟ نوبت انکار نیست

حاشیه شد متن دین، مسخ شده صورتش

شرع به خوابی گران، شارع بیدار نیست

حبل خدا پاره شد، تفرقه جایش گرفت

آن رَسَن اینک بجز، چنبره ی مار نیست

طالع انسان اگر، دست خودش داده اند

از چه بجز دست جبر، حاکم و مختار نیست؟

عمر فنا گشته و فرصت شکوایه نیست

گوش فلک بر کسی، هیچ بدهکار نیست

انس کجا رفته از، پیکر انسانیت؟

عشق کجا پرزده؟ صحبت ایثار نیست

این همه خود کرده را، چاره و تدبیر کو؟

زانچه بشر میکند، حادثه در کار نیست

علم معیشت کنون، در کَنَف اغنیا

آنچه هویدا بُوَد، حاجت گفتار نیست

این چه سؤالی خطاست: لطف خدا سهم کیست؟

دست ز ما بهتران، مسأله دشوار نیست!

شروین پاداش پور- 1389

***

پشه ای در استکان آمد فرود

تا بنوشد آنچه واپس مانده بود

کودکی از شیطنت بازی کنان

بست با دستش دهان استکان

پشّه دیگر طعمه اش را لب نزد

جست تا از دام کودک وارهد

خشک لب می گشت، حیران، راه جو

زیر و بالا، بسته هرسو، راه او

روزنی می جست در دیوار و در

تا به آزادی رسد بار دگر

هرچه بر جهد و تکاپو می فزود

راه بیرون رفتن از چاهش نبود

آنقدر کوبید بر دیوار سر

تا فروافتاد خونین بال و پر

جان گرامی بود و آن نعمت لذیذ

لیک آزادی گرامی تر، عزیز

فریدون مشیری

خواستم در نطفه خاموشت کنم، اما نشد

کاشکی می‌شد فراموشت کنم، اما نشد

شمع بزم دیگران بودی و من پروانه‌وار

سوختم تا بلکه خاموشت کنم، اما نشد

خواستم با بوسه‌ای هنجارها را بشکنم

گُر بگیرم غرق آغوشت کنم، اما نشد

شاعران هی شعر گفتند و تو خواندی وای من!

خواستم تا پنبه در گوشت کنم، اما نشد

خواستم شعری بخوانم از زبان شاملو

شاعرانه مست و مدهوشت کنم، اما نشد

سال‌ها آبستن دردم نمی‌زایم چرا؟

کاشکی می‌شد فراموشت کنم، اما نشد..!

اسماعیل ساسانی

***

راز خود هرگز مگو با یار خود

یار را یاری بود از یار یار اندیشه کن

***



ویژگی‌های گونه های خداباوران در قرآن

ویژگی‌های گونه های خداباوران در قرآن


ویژگی‌های «عبادالله المخلصین»:

یکی از نکاتی که ما را به دانستن ویژگیهای عبادالله المخلصین (با فتح لام) برمیانگیزاند، استثناء شدن آنان توسط ابلیس است، آنجا که به خداوند میگوید: من همه بندگان تو را فریب میدهم جز بندگان مخلص تو را! و پاسخ خداوند که تو هرگز بر بندگان من غلبه نتوانی کرد.

در کلام خداوند دو نکته بسیار مهم نهفته است:

یکی اینکه کسی که بنده من باشد، هرگز بنده و پیرو تو نمیشود.

نکته دوم اینکه نه اینکه تو نمیخواهی، بلکه نمیتوانی بر کسی که بنده من است، چیره شوی و به نافرمانی از من تشویقش کنی و فریبش دهی.

***

خداوند در آیاتی، عامّه رسولان و پیامبران را مصداق مؤمنین قرار داده ولی آنان را مصداق مخلصین قرار نداده، و تنها در دو آیه، به حضرات یوسف و موسی، عنوان مخلص داده است:

وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَىٰ ۚ إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولًا نَبِیًّا (مریم: 51)

ترجمه: و یاد آر درباره موسی همانا که او مخلصی بود، و رسولی پیامبر بود.


روشنگری: پیرامون «رسولی پیامبر» باید گفت اینکه گفته شده124 هزار پیامبر داشته ایم؛ گفته ای عوامانه است، بلکه باید گفت 124 هزار رسول داشته ایم؛ زیرا همه رسولان (مرسلین) پیامبر نبوده اند؛ ولی در طول تایخ انسان بر روی زمین، همه برگزیدگان الهی و از جمله پیامبران، رسول بوده اند؛ چون رسالتی بر دوش آن‌ها گذاشته شده بود.

برای آگاهی بیشتر مقاله آیا 124000 پیامبر داشته ایم؟ با لینک را بخوانید:

لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ (یوسف: 24)

مخلص صفتی مفعولی است. یعنی کسی، شخص مخلصی را مخلص کرده است و آن خداست. خداوند در آیه بالا میگوید اگر حضرت یوسف برهان پروردگار خویش را ندیده بود، به آن زن تمایل پیدامیکرد و بدین ترتیب، او را از بدی و فحشاء منصرف کردیم؛ او از بندگان مخلص ماست.


از این دو آیه میتوان به این اصل پی برد که مخلص مصداق ندارد و هرکس میتواند مصداق مخلص واقع شود، چه رسول و پیامبر باشد و چه نباشد.

قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ 39 إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (حجر: 40) قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (82) إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (ص: 83)


با توجه به دو آیه بالا، ابلیس با مخلصین کاری ندارد و نمیتواند داشته باشد؛ ولی با دیگران از جمله پیامبران کار دارد و در صدد فریب آنان است؛ مگر خداوند آنها را مخلص کرده باشد، همچون حضرت موسی. به همین دلیل است که خداوند به پیامبر اکرم اسلام بسیار سفارش میکند که فریب شیطان را نخورد و از مشرکان پیروی نکند.

از این موضوع میتوان نتیجه گرفت که مخلص بودن، مقام و منزلت نیست بلکه لطفی است که خداوند برای جلوگیری از آبروریزی نیکانی که دوستشان دارد، همچون حضرات یوسف و موسی قائل شده؛ زیرا یوسف در مخمصه عجیبی گرفتار آمده بود و اگر خداوند به کمکش نمیآمد، آلوده میشد؛ و حضرت موسی هم از جوانی بسیار اشتباه میکرد؛ از جمله قتل قبطی، و خداوند با مخلص کردن او، او را در کنف حمایت خود قرار داده است.


***

وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (39) إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (صافات: 40)

از این دو آیه متوجه می‌شویم که همه به اندازه عملشان پاداش میگیرند، ولی حساب مخلصین با خداست؛ و کسی از آن آگاهی ندارد.

***

فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ ﴿٧٣﴾ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (صافات: 74)

از این دو آیه مشخص می‌شود که همه مردمان مورد هشدار الهی واقع می‌شوند و اگر به هشدارهای خداوند توجه نکنند، عاقبت بدی در انتظار آنهاست؛ و تنها مخلصین هستند که چون خداوند آنان را در کنف حمایت خود نگهداشته، مورد هشدار قرارنمیگیرند.

***

فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (127) إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (صافات: 128)

از این دو آیه متوجه می‌شویم که مخلصین در روز قیامت برای بازخواست، مجبور نمیشوند حساب اعمال خود را پس بدهند؛ همان‌گونه که پاداششان نیز مانند دیگران نیست و با خداست.


***

سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (159) إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (صافات: 160)

از دو آیه بالا فهمیده می‌شود که مخلصین خداوند را توصیف و تشبیه نمیکنند تا مورد نکوهش واقع شوند.

متأسفانه برخی این دو آیه را بد و انحرافی فهمیده اند و میگویند تنها مخلصین میتوانند خداوند را توصیف کند!! و این در حالی است که خداوند دارد هشدار میدهد به توصیف خود و اینکه من قابل توصیف نیستم؛ نه اینکه چه کسی می‌تواند مرا وصف کند و چه کسی نمی‌تواند!!

اینان اصولاً معنای سبحان الله را نفهمیده اند. مفهوم سبحان الله این است که خداوند بالاتر است از آنچه که بتوانید در ذهن خود به تصویر بکشید، تشبیه که جای خود را دارد اگر بخواهی مثال بیاوری که خداوند مانند این است یا آن. تنها نکته ای که می‌توان از چیستی خداوند دانست این است که الله نورالسّموات والارض مثل نوره … (آیه محوری سوره نور) خود خداوند، خود را در این آیه توصیف کرده است و بس! و کسی حق توصیف خداوند را به هیچ روی ندارد؛ زیرا که با سبحان الله در تضاد خواهد بود.

لَوْ أَنَّ عِنْدَنَا ذِکْرًا مِنَ الْأَوَّلِینَ (168) لَکُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (صافات: 169)

ترجمه: اگر نزد ما یادی از نخستینان بود، حتماً از بندگان مخلص خداوند میبودیم.


از دو آیه بالا چنین برمیآید که مخلصین یادی، نشانه ای، یا میراثی از نخستینان یا پیشینیان نزد خود دارند که شایستگی مخلص شدن را یافته اند. در توضیح این موضوع باید افزود:

ممکن است منظور خداوند کسانی باشد که به هر دلیلی از تاریخ آفرینش کیهان و مافیها، و بویژه تاریخ آفرینش جن و سپس انس آگاهی داشته‌ باشند.


ویژگی‌های «عباد الرّحمن»:

خداوند کریم در آیات 40 تا 42 سوره حجر، در پاسخ به ابلیس که «من با فرزندان این آدمی که بر من ترجیحش دادی چنین و چنان میکنم، مگر بندگان مخلص تو را»، میفرماید «تو بر بندگان من مسلط نخواهی شد”. تفاوت میان کلام ابلیس و خداوند، در واژه مخلص است که خداوند میفرماید اگر کسی تنها بنده من باشد و کسی را همراه با من نخواند، به خودی خود مخلص، یعنی کسی است که خود را برای من خالص کرده است؛ و تو بر بندگان من نمتیوانی مسلط شوی نه اینکه بتوانی و نخواهی!!

در این کلام خداوند این نکته نیز نهفته است که هرکسی هم شایستگی بندگی مرا ندارد و باید مراحلی را گذرانده باشد و خود را برای من خالص کرده باشد تا من هم او را برای بندگی خود انتخاب کرده باشم.


تا اینجای کار موضوعی مهم در رابطه‌ای سه جانبه میان انسان - شیطان - خداوند مطرح شد؛ ولی مسأله دیگر این است که این بندگان خدا کیانند و چه ویژگیهایی دارند که خداوند با قاطعیت میفرماید سلطه شیطان بر آنان ممکن نیست؟! بلکه ما هم بتوانیم با اسوه قراردادنشان، همانند آنان شویم. اینجاست که خداوند پاسخ ما را در سوره فرقان، در خلال آیات 63 تا پایان 74 داده است:


و عباد الرّحمن الذین…(و بندگان خداوند هستی بخش کسانی هستند که):

با وقار و تواضع بر زمین راه می‌روند، و آنگاه که اشخاص جاهل و نادان آنان را مورد خطاب قرار دهند، تنها پاسخشان به آن‌ها سلامی است و با آنان وارد مجادله یا بحث نمیشوند، تا از اذیت و آزارشان در امان باشند. (63)

- برای پروردگارشان شب زنده داری میکنند سجده برندگان و برخاستگان. (64)

- می‌گویند پروردگارا شکنجه جهنّم را از ما بگردان. همانا که شکنجه آن بسیار جانفرساست. (65)

- هنگامی که انفاق میکنند، در انفاق نه اسراف میکنند و نه تنگ نظری روامیدارند؛ بلکه روشی میانه را برمیگزینند. (به یک شخص زیاد نمیدهند و به دیگری کم، بلکه حد هر کسی را نگه میدارند تا انفاق آنان به همه نیازمندان به نسبت نیازشان برسد، و نه به نسبت رابطه شان.) (67)

- همراه با خداوند اله دیگری را نمیخوانند (اله یعنی جانشینی یا همترازی برای خداوند، مانند بسیاری شیعیان که به جای خداوند از ائمه معصومین یاری میجویند: یا علی ادرکنی... یا مهدی ادرکنی) و کسی را نمی کشند مگر به حق؛ و زناکاری نمیکنند… (68)

- به ناحق گواهی و شهادت نمیدهند و آن هنگام که با کاری لغو و بیهوده رو به رو شوند، با کرامت و بزرگواری از کنار آن میگذرند. (امر به معروف نمیکنند و وارد مجادله با آنان نمیشوند.) (72)

- و آنگاه که آیات و نشانه‌های پروردگارشان به آنان یادآوری شود، کرانه و کورانه با آنها برخورد

نمیکنند. (بلکه آیات الهی را با گوش جان میشنوند و با چشم بصیرت مینگرند.) (73)

- می‌گویند پروردگارا! ببخش بر ما از همسرانمان و فرزندانمان نور چشمی، و قرار ده ما را رهبری و راهنمایی برای پرهیزگاران. (74)


ویژگی‌های نمازگزاران:

آیاتی از سوره معارج:

ان الانسان خلق هلوعا(19): انسان حریص آفریده شده است.

اذا مسّه الشر جزوعا(20): هنگامی که شرّ به او رسد، گریه و لابه مى کند.

و اذا مسّه الخیرمنوعا(21): و هرگاه بهره ای دنیوی به او رسد، مانع از رساندنش به دیگران می‌شود.

الا المصلین (22): مگر نمازگزارن!

الذین هم على صلاتهم دائمون (23): کسانی که بر نماز خود مداومت دارند.

و الذین فى امولهم حق معلوم (24) للسائل و المحروم (25)

و کسانى که در اموالشان براى نیازمند و محروم سهمی مشخص شده است.

و الذین یصدّقون بیوم الدین (26): و کسانى رستاخیز را تصدیق مى کنند.

و الذین هم من عذاب ربهم مشفقون (27) ان عذاب ربهم غیر مامون (28)

و کسانى که از عذاب پروردگارشان دلواپسند؛ همانا که عذاب پروردگارشان بسی ناایمن است.

و الذین هم لفروجهم حافظون (29) الا على ازوجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین 30

و کسانى که نگاهبان شهوات خویش اند؛ مگر در مورد همسران و آنچه که مالک شد دستهاشان؛ در این دو صورت سرزنش نمی‌شوند.

روشنگری: محدودکردن مهفوم ما ملکت ایمانهم یا ایمانکم (آنچه که دستهایشان یا دستهایتان مالک شد) به کنیز که در تفسیر و ترجمه‌ بسیاری آیات آمده، درست نیست؛ و خداوند واژه کنیز را به کار نبرده تا تنها در جوامع برده داری مصداق داشته، و در جوامع مدرن کاربردی نداشته باشد؛ بلکه این عبارت، مفهومی عام دارد.


فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون (31)

پس کسى که از این دو مجاز درگذرد، پس آنان تجاوزگرند.

و الذین هم لامناتهم و عهدهم راعون (32)

و کسانى که در امانتها و پیمانهایشان حق را رعایت میکنند.

والذین هم بشهاداتهم قائمون (33)

و کسانى که به گواهیهای خود پای بندند.

والذین هم على صلاتهم یحافظون (34)

و کسانى که بر نمازهای خود نگاهبانند.

اولئک فى جنّاتٍ مکرمون (35)

چنین کسانی در بهشتهایی گرامی داشته می‌شوند.

آیاتی از سوره ماعون:

در سوره ماعون چهار آیه وجود دارد که هم تأییدی است بر آیات21، 22، 23، 24، و 25 سوره معارج که در بالا آمد؛ و هم هشداری است به دیگران که اگر کسی در ظاهر نمازگزار بود، ولی آن موارد را رعایت نکرد، نمازش نه تنها موجب نجاتش نخواهد بود که وبال گردنش نیز خواهدشد:

فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ ﴿۴﴾ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ ﴿۵﴾

پس واى بر نمازگزارانى که نسبت به نمازشان غفلت می‌ورزند.

الَّذِینَ هُوالّذین همْ یُرَاءُونَ ﴿۶﴾ وَ یَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ ﴿۷﴾

و مانع و آنان که ریاکارند و مانع رسیدن بهره های دنیوی به دیگران می‌شوند.

ا این چهار آیه بازگویی است از آیات بسیاری که در قرآن آمده و نماز و زکات را در کنار هم آوردهاقرار داده است. خداوند با این کار خود می‌خواهد به ما بگوید نماز یک رابطه میان بنده و من است است، ولی این رابطه بدون برقراری رابطه بنده ام با دیگر بندگان و بویژه بندگان کم توان یا ناتوان ناتوان، ره به جایی نمی‌برد و مورد پذیرش درگاه من نیست؛ به هیچ روی.


ویژگی‌های «متقین»:

یک- والذی جاء بالصّدق و صدّق به اولئک هم المتّقون(زمر:33)

ترجمه: آنکه راستی آورد و درستی آن را ثابت کرد همانان پرواپیشگانند.


دو- ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتّقین (2) و سپس متّقین را شرح میدهد که چه کسانی هستند:

الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون (3) والذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالآخرة هم یوقنون (4) اولیک علی هدی من ربّهم و اولیک هم المفلحون5

ترجمه: آن است کتابی که شک و تردیدی در آن نیست. هدایتی برای پرهیزگاران است (2) کسانی که به غیب ایمان دارند و نماز را برپا میدارند و از آنچه که روزی شان کرده ایم، به مستمندان میبخشند (3) و کسانی که ایمان دارند به آنچه که بر تو فروفرستاده ایم و آنچه را که بر (رسولان و پیامبران) پیش از تو فروفرستاده ایم و به آخرت یقین دارند (4) آنان بر هدایتی از پروردگارشان هستند و آنان هستند که رستگارانند (5)

نکته اجتماعی ظریف و مهمی که در این آیه آمده و یکی از صفات متقین است، این است که مانند دیگر آیاتی که در این زمینه وجود دارد و در وصف مسلمانان است، نمیفرماید: الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکوة، بلکه میفرماید: یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون.

چه کسی جز خداوند میتواند تا این اندازه تفاوت میان عامّه مسلمانان و مسلمانان متّقی (پرهیزگار) را به طور دقیق و روشن، بیان کند؟!! هنگامی که میگویم قرآن همه‌اش معجزه در معجزه است، کسانی که قرآنشناس نیستند، باورشان نمیشود.

طبق این آیات، مسلمانی که پول‌دار است زکات بر او واجب میشود، و باید زکات بپردازد، ولی کسی که متقی است، اگر پول‌دار نیست و به تبع زکات هم بر او واجب نیست، ولی از آنچه (کم یا زیاد) خداوند روزی او کرده، به مستمندان جامعه کمک میکند!! از دل این آیه بر میآید که اگر پولداری متّقی باشد، علاوه بر آنچه که بر او واجب است، باز هم از اموال خود به مستمندان کمک میکند و به خود نمیگوید که من وظیفه مسلمانی خویش را انجام داده‌ام و وظیفه‌ دیگری بر من نیست، بلکه میگوید وظیفه انسانی خود را نیز باید به انجام برسانم!! و به دلیل تقوای درونش باز هم میبخشد، تا از درون اقناع شود و صفت جواد را زیور وجود خود سازد.

این آیات کاربرد دیگری هم دارند و آن وسیله سنجشی هستند برای اینکه بدانیم چه کسی هدایت یافته و رستگار است و چه کسی ناپرهیزگار یا گمراه است:

اول اینکه دانستیم قرآن هدایتی برای متقین است. یعنی اگر کسی متقی باشد و به سوی قرآن رود، هیچ گونه تناقض و مشکلی در آن نمیبیند؛ و اگر کسی متقی نباشد و به قرآن روی آورد، (چون در نیت خود برای هدایت به قرآن روی نیاورده،) همان نیت او، او را گمراه میکند؛ چنانکه بسیاری از بزرگان علم و دین با همین شیوه گمراه شده اند.

چگونه؟ بدین گونه که همه چیزهای بد، از جمله تنافضات، ناهمگونیها و شناعتها را در آن میبیند، که انسان متقی نمیبیند. پس قرآن محکی است تا هرکس بدین وسیله بفهمد خود متّقی است یا نه.

دوم اینکه قرآن تنها یک وسیله است. جبّاران و دیکتاتورها به روشی، و مهربانان به روشی دیگر از آن بهره برداری میکنند؛ و قرآن مکانیزمی ندارد تا گمراهان را هدایت کند؛ بلکه این خود انسان‌ها هستند که اگر قرآن را کتاب هدایت تلقّی کنند و به سوی او روند، به وسیله آن هدایت می‌شوند و اگر بخواهند از آن ایراد بگیرند، همین نیت ناخالص آنان است که آنان را گمراه میکند.


سه- آیات 113 تا 115 سوره آل عمران. با تدبر در این آیات، دو نکته را می‌آموزیم:

یکی اینکه اهل کتاب از هر دینی که باشند، اشخاصی در میان آنان یافت می‌شود که متقی هستند. نکته دوم اینکه خشوع در برابر خداوند، پیش نیازی است برای درستکاری؛ و درستکاری پیش نیازی است برای پرهیزگاری و گرفتن عنوان متّقی!

لَیْسُوا سَوَاءً ۗ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ

از اهل کتاب، همگی یکسان نیستند؛ گروهی بر پا هستند، در ساعاتی از شب، آیات الهی را تلاوت می‌کنند، در حالی که سجده کنندگان اند.

یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ أُولَٰئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ

به خدا و روز قیامت ایمان می آورند؛ و به کار شایسته و پسندیده فرمان می دهند؛ و از کار ناپسند و زشت بازمی دارند؛ و در کارهای خیر می شتابند؛ و اینان از درستکارانند.

وَ مَا یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ ۗ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ

و هر کار خیری را که انجام دهند، هرگز از (جانب خداوند) نادیده گرفته نمی شود؛ و خدا نسبت به تقواپیشگان، کاملاً آگاه است.


- چهار آیه 177 سوره بقره:

لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ ۗ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ

ترجمه: نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و مغرب بگردانید، بلکه نیکوکارى آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب و پیامبران ایمان آورد، و مال را با وجود دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‌ماندگان و گدایان و در راه آزادی بردگان بدهد، و نماز برپاى دارد، و زکات بدهد، و چون عهد بندند، به عهد خود وفا کنند؛ و در سختیها و زیانها، و به هنگام جنگ، شکیبایی کنند؛ آنان کسانى هستند که راست گفته‌اند، و آنان همان پرهیزگارانند.


ویژگی‌های «محسنین» (نیکوکاران در قیاس با متقین یا پرهیزگاران):

الم(1) تلک آیات‌ الکتاب ‌الحکیم(2) هدی و رحمه للمحسنین(3) الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم بالاخره هم یوقنون(4) اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون(5)

مقایسه آیه های این دو سوره

  1. آیه‌های یکم و پنجم (اولین و آخرین از پنج آیه) عین یکدیگرند.

  2. در آیه دوم بقره می‌فرماید آن کتابی که هیچ شکی در آن نیست، هدایتی برای پرهیزگاران است. در این آیه کتاب کلیتی نظری است.

  3. در آیه دوم و سوم لقمان می‌فرماید آن آیات کتاب حکیم است، که هدایتی و رحمتی برای نیکوکاران است. در آیه دوم به کلیت کتاب اشاره ندارد بلکه به آیات آن اشاره می‌کند و از حکمت که نشانه عمل است یادمی‌کند و در آیه سوم آن را هدایت و رحمت که با کردار مناسبت دارد، می‌داند. برای چه کسی؟ برای نیکوکاران، یعنی پرهیزگارانی که از نظر گذشته و به عمل رسیده‌اند.

از این نکته نتیجه می‌گیریم آن هنگام که کلیت قرآن کریم به یکباره نازل شده، و نزول دفعی نام گرفته، توجه خداوند بر نظری بودن قرآن بوده که قرآن منظومه هستی نظری است؛ و آنگاه که به تناسب پیشامدهایی که بروز می‌کرده، و آیاتش در ارتباط با کردار مسلمانان به تدریج نازل می‌شده‌، نزول تدریجی نام گرفته است؛ که قرآن کتاب عمل است. چنانکه فرمود:

الر کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر (هود: 1)

و قرآناً فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلاً (اسراء: 106)

4. آیه‌های سوم و چهارم بقره شرح ویژگی‌های شخصی متقین است:

ـ ایمان به غیب (آنچه که از احساس‌های پنجگانه ما به ‌دور است).

ـ اقامه نماز

ـ انفاق از روزی (شخصی است زیرا اجباری در عمل به آن نیست.)

ـ ایمان به قرآن و کتاب‌های پیامبران پیشین

ـ ایقان به روز بازپسین

5. آیه چهارم سوره لقمان شرح ویژگی‌های کرداری محسنین است:

ـ اقامه نماز

ـ ‌پرداختن زکوه (اجتماعی است زیرا پرداختن آن برای گردش امور مسلمانان واجب است.) از سوی دیگر پرداخت آن شرط پذیرش نماز است که همه‌جا در قرآن کریم نماز و زکوه با هم آمده.

ـ ایقان به روز بازپسین

متقی کسی است که عملش از خودش تجاوز نمی‌کند؛ ولی محسن کسی است که خیرش به دیگران می‌رسد. یعنی کردار نیک اجتماعی داشته است که شایسته چنین صفتی شده‌است. بنابراین: محسن، متقی هم هست، ولی متقی الزاماً محسن نیست.


ویژگی‌های مؤمنان:

سوره مؤمنون:

قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ (1) ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ (2) وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ (3) وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِلزَّکَوٰةِ فَٰعِلُونَ (4) وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ (5) إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَیۡرُ مَلُومِینَ (6) وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ (8) وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَوَٰتِهِمۡ یُحَافِظُونَ (9) أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡوَٰرِثُونَ (10) ٱلَّذِینَ یَرِثُونَ ٱلۡفِرۡدَوۡسَ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ (11)

إِنَّ ٱلَّذِینَ هُم مِّنۡ خَشۡیَةِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ (57) وَٱلَّذِینَ هُم بِـَٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ یُؤۡمِنُونَ (58) وَٱلَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمۡ لَا یُشۡرِکُونَ (59) وَٱلَّذِینَ یُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ (60) أُوْلَٰٓئِکَ یُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِ وَهُمۡ لَهَا سَٰبِقُونَ (61)

ترجمه:

به درستی که گروندگان به خداوند رستگار شدند. کسانی که در نمازشان خاشع هستند و کسانی که آنان از (سخن و کردار) لغو دوری می گرزینند و کسانی که آنان نسبت به با دادن زکات اموال خود را پاک می‌کنند. و کسانی که آنان نسبت به عورتهای خود محافظه کارند؛ مگر بر همسرانشان یا آنچه که دستهایشان مالک شد. پس آنان سرزنش شدگان نیستند. و کسانی که نسبت به امانتهایشان و پیمانشان، رعایت کنندگان اند. و کسانی که بر نمازهایشان محافظه کارند. آنان وارثانند؛ کسانی که فردوس برین را یه میراث می‌برند، آنان در آن همیشه خواند بود.

همان کسانی که از خشیت پروردگارشان بیمناکند. و کسانی که آنان به آیات و نشانه‌های پروردگارشان ایمان آورندگانند. و کسانی که به پروردگارشان شرک نمی‌ورزند.

چگونه کسی که مؤمن است ممکن است به پروردگارش شرک بورزد. آیا این، تناقض نیست؟

پاسخ: نه؛ تناقض نیست. منظور خداوند امثال شیعیانی است که با اینکه ظاهراً به خداوند ایمان دارند، ولی خداوند را واگذارده اند و به امامان و امامزادگان دخیل می بندند، آنان را می ستایند؛ و از آنان طلب یاری می‌کند و استعانت می جویند؛ ولی در نمازهایشان می‌گوید ایاک نعبد و ایاک نستعین (تو را می ستایم و از تو یاری می جویم).

و کسانی که می پردازند آنچه را که باید بپردازند؛ و(با این حال) دلهایشان ترسناک است که به سوی پروردگان بازگشت کنندگانند. آنان در انجام کارهای نیک پیشدستی می‌کنند؛ و آنان نسبت به آن پیشی گیرندگانند.

تاریخ ادغام چهار مقاله پیشتر نگاشته شده: اردی‌بهشت 1402

نگارش دوم: تیر 1402

نگارش سوم: بهمن 1403

نگارش چهارم: تیر 1404

احمد شمّاع زاده


نجوی در قرآن

نجوی در قرآن

احمد شمّاع زاده

یکی از عادتهای ناپسند اخلاقی میان مردم، که قرآن کریم از آن درنگذشته و به آن پرداخته، موضوع نجوی کردن است. همان گونه که در فرهنگ انسانی، در گوشی صحبت کردن (نجوی) بویژه در میان جمع عملی نکوهیده است، قرآن کریم نیز آن را زشت شمرده، گونه های آن را یاداورشده، نجوی کنندگان را رسوا ساخته، راه پرهیز از آن را نشان داده، و استثناء آن را نیز بیان داشته است:

الف- هفت آیه از سوره مجادله:

آیا هیچگاه توجه نکردی همانا که خداوند میداند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است؟

سه کس با یکدیگر نجوی نمیکنند مگر چهارمینش او باشد و پنج کس با یکدیگرنجوی نمیکنند مگر ششمینش او باشد. نه کمتر و نه بیشتر از آنان مگر او با آنهاست هرجا که باشند. سپس روز بازپسین اگاهشان میسازد به آنچه که انجام میدادند. همانا خداوند به همه چیز آگاه است.(7)

آیا هیچگاه توجه نکردی به کسانی که نهی کردند(دیگران را) از نجوی؟

سپس بازگشت میکنند به آنچه که از آن منع میکردند و با یکدیگر با گناه و سرکشی و سرپیچی از رسول خدا به نجوی میپردازند؛ و هنگامی که به نزد تو میآیند چنان تحیتی به تو میگویند که خداوند هم هرگز چنین تحیتی را نگفته است! و پیش خود میگویند اگر عذاب ندهد ما را خداوند به آنچه که میگوییم! بسنده است آنان را جهنم. در آن میاندازندشان، پس بدترین بازگشت است.(8)

ای کسانی که ایمان آورده اید!

اگرنجوی کردید، با گناه و سرکشی و سرپیچی از رسول خدا نباشد، بلکه با نیکی و پرهیزگاری باشد. تقوای خدایی را نگاه دارید که به سوی او محشور میشوید.(9) همانا که نجوی، کرداری شیطانی است تا گروندگان را اندوهگین کند و شیطان زیانی به آنان نمیرساند مگر به اذن خداوند. و بر خداوند پس توکل میکنند گروندگان.(10)

ای کسانی که ایمان آورده اید!

آن هنگام که گفته شد به شما در محافلتان گشاده دست و گشاده رو باشید، پس چنین باشید تا خداوند هم برای شما چنین باشد. و آن هنگام که به شما گفته شد پراکنده شوید پس پراکنده شوید. خداوند کسانی را که گرویدند از شما و کسانی که به آنان درجه هایی از دانش داده شده بلند مرتبه میگرداند؛ و خداوند به آنچه که انجام میدهید آگاه است(11)

ای کسانی که ایمان آورده اید!

اگر درباره رسول نجوی کردید پس تقدیم کنید به خاطر نجوایتان صدقه ای را این روش بهتر است برای شما و پاکیزه تر. پس اگر نیافتید(شخص قابل تصدقی) پس خداوند آمرزنده مهربان است.(12) آیا ترسیدید که تقدیم کنید به خاطر نجوایتان صدقه هایی را؟ پس اگر انجام ندادید و خداوند توبه شما را پذیرفت پس برپادارید نماز را و بدهید زکوة را و ببرید فرمان خدا و رسولش را و خداوند به آنچه که میکنید بسیار آگاه است.(13)

ب- لا خیر فی کثیر من نجویهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس و من یفعل ذلک ابتغاء مرضات الله فسوف نؤتیه اجراً عظیماً (نساء: 114)

ترجمه: در اینکه در گوشی صحبت کردن زیاده روی کنند، سودی نیست؛ مگر کسی که امر به صدقه (کاری نیک یا بخششی در راه خدا) کند یا امر به معروف کند یا امر به آشتی و همزیستی میان مردم کند؛ و کسی که این کارها را به منظور به دست آوردن خرسندی خداوند (رضای الهی) انجام دهد، پس به زودی می‌دهیم به او پاداش بسیار بزرگی را.

28 خرداد 1394 (غرّه رمضان المبارک 1436)

ویرایش دوم: تیر 1404

احمد شماع زاده


علم غیب ویژه خداوند است

علم غیب ویژه خداوند است

احمد شمّاع زاده


دانش پنهانیها یا علم غیب، ویژه خداوند است؛ و همه کسانی که با قرآن آشنایی دارند، به این موضوع آگاهی دارند؛ ولی از آنجا که شیعه سنّتی معتقد است ائمّه معصومین غیب می‌دانسته اند؛ (که خود آن معصومین چنین ادعایی را نداشته‌اند و یقیناً این موضوع غیر حقیقی را تهمت به خود می‌انگارند و در روز جزا تهمت زنندگان مسئولند.) به هر طریقی که شده می‌خواهند بگویند پیامبران هم به گونه‌ای بر غیب آگاهی داشته‌اند؛ تا بتوانند داشتن علم غیب را از رسول اکرم به امامان تعمیمش دهند! در نتیجه نگارنده در بسیاری از نوشته‌های خود، داشتن دانش غیب برای غیرخدا را با استناد به آیات قرآن رد کرده‌ام.

این نکته را نیز بیفزایم که در همه قرآن، تنها دو یا سه آیه وجود دارد که به پیامبر می‌گوید ما تو را بر خبری از غیب آگاه کردیم که پیشتر هیچ‌یک از پیامبران را از آن آگاه نکرده ایم. این را نمی‌گویند داشتن علم غیب؛ بلکه خداوند می‌خواهد کام پیامبرش را با فاش کردن برخی رازها شیرین کند، نه اینکه درهای عالم غیب را بر او بگشاید. این‌گونه خبرها تنها یکی از میلیاردها میلیارد نکته‌های پنهانی عالم غیب است! و گویای این نکته پنهان در درون خود هستند که عالم غیب، تنها در حیطه خداوند علیم (همه چیز دان) است.

به نظر می‌رسد اشکال کار شیعه آن است که علم امامت و کراماتی را که امامان داشته‌اند را، با داشتن علم غیب اشتباه گرفته‌ باشند؛ البته اگر ریگی در کفش نداشته باشند! الله اعلم بالامور


در اینجا آیاتی را گرداوری کرده‌ام که صراحتاً می‌گویند هیچ‌کس از جمله پیامبران بر غیب آگاهی نداشته‌اند:

این آیات در سوره جن آمده و خطابش به جن و انس است.(26،27،28):

عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‌ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصى‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ عَدَداً

دانای پنهانیها پس کسی را بر غیب خود آگاه نمى‌کند؛ مگر از رسولی راضی باشد. پس همانا از پیش و پس او، مراقبانى بر او می گمارد تا بداند (رسولان) پیامهاى پروردگارشان را رسانده‌اند؟ و او به آنچه نزد آنان است احاطه دارد و همه چیزها را با عدد، شماره کرده است.

این آیات تنها آیاتی است که برخی شیعیان از جمله آقای قرائئی مستمسک قرار می‌دهند که خداوند برخی پیامبران را از علم غیب آگاه ساخته، تا بدین ترتیب به امامان نیز نسبتش دهند؛ که البته به دلایل زیر این نظر رد می‌شود:

خداوند در این آیات گفته است، تنها به پیامبرانی که از آن‌ها راضی است(و نه همه پیامبران!)، چیزهایی را از غیب خود بر آن‌ها آشکار می‌سازد؛ نه اینکه درهای عالم غیب را بر آن‌ها بگشاید، تا بتوانند پیام الهی را به بندگانش به خوبی برسانند و باز هم تأکید می‌کند که به آنان اعتماد کامل ندارد؛ و به همین دلیل نگهبانانی را بر آن‌ها میگمارد تا مطمئن شود، پیامش به بندگانش رسیده، و باز هم تأکید می‌کند که ما آمار همه چیز را جزء به جزء در کامپیوتر خود و نزد خود نگه داشته ایم؛ و اگر پیامبری گوشه چشمی به غیب ما داشته باشد، کامپیوتر ما فوری ارور می‌دهد و مچش را می‌گیرد.

قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‌ إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى‌ وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ «انعام: 50»

بگو من به شما نمی‌گویم گنجینه‌هاى خداوند نزد من است و غیب هم نمى‌دانم و به شما نمی‌گویم من فرشته‌ام؛ که جز آنچه را به من وحى مى‌شود پیروى نمى‌کنم. بگو آیا نابینا و بینا برابرند؟ آیا نمى‌اندیشید؟

وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِی أَنْفُسِهِمْ إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ «هود:31»

(نوح به قومش گفت) به شما نمى‌گویم گنجینه‌هاى الهى نزد من است و غیب هم نمى‌دانم و نمى‌گویم که من فرشته‌ام و نمى‌گویم خداوند به کسانى که در پیشِ چشمِ شما خوارند، هرگز خیرى نخواهد رساند، خداوند به آنچه در وجود آن‌هاست، آگاه‌تر است. در آن صورت همانا از ستمکاران خواهم بود.


قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ «اعراف: 188»

بگو من مالک سود و زیان خود نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ و اگر غیب مى‌دانستم حتماً منافع زیادى براى خود فراهم مى‌آوردم و زیانی به من نمى‌رسید؛ که من جز هشداردهنده و بشارت‌دهنده ای براى گروهى که ایمان مى‌آورند، نیستم.

قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ «نمل: 65»

بگو کسی در آسمان‌ها و زمین غیب نمى‌داند؛ مگر خداوند؛ و آگاهی ندارند که چه زمانى برانگیخته می‌شوند.

بسیاری کسان و بویژه حوزویان به پیروی از غلات شیعه، تصور میکنند که معصومین علیهم السّلام بر غیب آگاهی داشته اند. باز یادآوری می‌کنم:

آنچه را که ما نمیدانیم و امامان معصوم میدانسته اند، غیب نیست؛ بلکه کرامتی است که خداوند به آن‌ها عنایت کرده و به عبارتی دیگر علم امامت است؛ و تنها خداوند است که بر غیب آگاهی دارد و «عالم الغیب والشّهاده» است.

پیامبران هم علم غیب نداشته اند. برخی از آنان تنها علم لدنی داشته اند. یعنی علمی که از جانب خداوند به آنان داده شده است. در سوره یوسف و درشرح قصّه یوسف، خداوند به دادن علم لدنّی به حضرات یعقوب و یوسف در چند آیه اشاره کرده است.

در جایی که خداوند در سوره اعراف: 188 به رسولش میفرماید:

بگو! من مالک خودم نیستم و سودوزیان خود را هم نمیدانم، مگر آنچه را که خدا بخواهد. اگر من غیب میدانستم همه خوبیها را برای خودم میخواستم و هیچ گونه بدی بر من اثرگذار نبود.

و نیز در آیات انعام: 50 و هود: 31 میفرماید:

قل لااقول لکم عندی خزائن الله و لااعلم الغیب بگو! من نمیگویم گنجینه های خداوندگاری نزد من است و نه غیب میدانم

و در سوره نمل: 65: قل لایعلم من فی السّموت والاض الغیب الّاالله

بگو! در کیهان کسی یافت نمیشود که غیب بداند مگر خداوند.

پس چگونه است که برخی مدعی هستند که امامان شیعه بر غیب آگاهی داشته اند؟ مگر اینکه کلام خداوند و آیات قرآن را قبول نداشته باشند.

امامان معصوم علیهم السّلام، تنها علم امامت داشته اند؛ یعنی بسیاری چیزها میدانسته اند که مردم عادی نمیدانسته اند و نمیدانند. چنانکه امام علی(ع) که میگوید من به راههای آسمان آگاهترم تا راههای زمین، نتیجه علم امامت ایشان بوده یا حضرت امام محمد باقرالعلوم(ع) با علم امامتش چنین عنوانی را یافته و نیز با جنیان رابطه داشته است و یا حضرت امام جعفر صادق(ع) که نوشته اند 4000 شاگرد تربیت کرده اند، نتیجه علم امامت ایشان بوده است.


روزی در مسجد اهل تسنن یک جوان سنی مذهب وقتی فهمید شیعه هستم پرسید:

شما شیعیان می‌گویید که امامانتان غیب میدانند؟

گفتم: الله یعلم غیب السموات والارض.

  • پس چرا در باره شما چنین می‌گویند؟

  • شاید به این دلیل باشد که امامان شیعه برخی کرامات داشته اند که از برخی شواهد به باطنها پی میبرده اند و این تنها مربوط به ائمه نیست برخی کسان که چشم باطن یا برزخی شان روشن است نیز میتوانند چنین کراماتی را داشته باشند. البته امامان شیعه علم امامت هم داشته اند ولی اگر کسی مدعی باشد امامان همچون خداوند غیب میدانسته اند و آنها را جای خداوند قرار دهد مشرک است.


او که از وصفهایی پرشده بود که شیعیان با اعمال شرک آلود خود بهانه به دست اهل تسنن میدهند و به شیعه آنگونه نگاه میکرد، گفت: نه... تو شیعه نیستی...!!

نگارش: مرداد 1402

ویرایش: تیر 1404

احمد شمّاع زاده