هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

ترنم هستی و هستی مترنم

ترنم هستی و هستی مترنم

 

این مقاله علمی پیرامون هستی است و همچون قرآن(که هستی نظری است) بسیاری نکته های باریکتر از مو را یاداورمان میشود و خلاصه ای است از کوششها و پژوهشهای چند ژنتیکدان و یک موسیقیدان. آنان بدین وسیله به آفریننده دی. ان. آ. آفرین گفته اند هرچند خود آفریننده چون بهتر از هرکس دیگری میدانسته که چه کرده است!! پیش از هرکس به خود آفرین و تبریک گفته است: فتبارک الله احسن الخالقین.

 

این پژوهشها نظریه تار یا ریسمان را مورد تأیید قرار داده و به اثبات میرسانند. به همین دلیل امروز برای من که این مقاله را خواندم روز بزرگی است. این نظریه چند دهه پیش از سوی دانشمندان اعلام شده است و تأیید قرآنی آن را هم داشتم و عرفا نیز با الهام از قرآن کریم به آن دست یافته بودند ولی تأیید علمی آن چیز دیگری است زیرا برای دانش باوران و کمترخداباوران دستمایه ای است تا شاید خداوند آنان را به راه قرآن هدایت کند.

 

چند سال پیش نظریه تار را با آیه ای از قرآن آشناکردم و مطلبی نوشتم زیر عنوان تسبیح گویان. همه آنچه که در پی میآید و نتیجه زحمتهای فراوان ژنتیکدانان است در این آیه کوتاه آمده است!!(نقل از تسبیح گویان):

تسبح له‌السّموات‌السّبع والارض و من فیهن و ان من شیء الا یسبح بحمده ولکن لایفقهون تسبیحهم (اسراء: 44)

ترجمه: آسمانهای هفتگانه و زمین و هرکه در آنهاست، تسبیح‌گوی اویند؛ و نیست چیزی مگر تسبیح‌گو به سپاس اوست. لیکن درنمی‌یابند تسبیح آنها را.

 

شرح: یعنی این کیهان پهناور، و جهان‌های پیدا و ناپیدای آن، و آنچه در هفت آسمان و در همة ستاره‌ها و سیاره‌های آنها، در زیر دریاها و اقیانوس‌ها، در جانوران و گیاهان، در دل ذره‌ها و اتمها وجودداشته‌باشد،‌ هرچیزی که به چشم ما بیاید یا نیاید یا در مغز ما بگنجد یا نگنجد،‌ ولی وجودداشته ‌باشد، همه‌ و همه به گونه ای تسبیح‌گوی خداوندند. یعنی به اندازه‌ای که اهمیت وجودی دارند به همان اندازه هم سپاس خداوند را نگاه‌می‌دارند. ولی از گویش آنان کسی آگاه نیست و آن را درک‌نمی‌کنند.

در این زمینه گفتاری عرفانی نیز وجوددارد که آگاهی از آنها خالی از بهره نیست:

«پروردگار متعال ذره‌ای از روح خویش را درون هر موجود به‌ودیعت‌قرارداده تا هدایتگر او در مسیر تکاملی باشد؛ اما اغلب موجودات به آن آگاهی نداشته و اسیر نفسانیات و غرائز حیوانی می‌باشند. سر ریسمان الهی(همان ذرّة اولیة روح‌الهی) در درون روح ما قرارداشته و سر دیگر آن به تمامی موجودات هستی وصل است.

برای اتصال و چنگ‌انداختن به این ریسمان، لازم است ما با ضمیر ناخودآگاه خویش(روح) ارتباط برقرارکنیم. این ارتباط هنگامی برقرارمی‌شود که صفات الهی را در خود تقویت‌نموده و از نفسانیات دوری‌کرده و به نیروها و انرژی‌های درونی دست‌یابیم».

(حقیقت زمین نوشتة جمشید مبین ـ ص 10و11)

روشنگری:

یک: در متن ترجمه مقاله چنین آمده بود:

کلمه Universe (به معنای جهان) که در زبان انگلیسی برای توصیف بی‌نهایت و فضای لایتناهی به کار می رود از دو جزء UNI به معنی یک و Verseبه معنی آواز ساخته شده است؛ جهان یعنی یک آواز.

که به صورتی که خواهید دید اصلاح گردید. زیرا همان گونه که یونیفورم معنای همگون یا همشکل میدهد و برای یکدستی پوشاک یک گروه مانند یک گروه موسیقی یا یونیفورم نظامی برای پوشش همشکل یا متحدالشکل نظامی به کار میرود پس همنواخت این معنی را به ذهن ما میآورد که اجزای کیهان همه به گونه ای همشکل و متحد و همگون مینوازند یا یکدست هستند و ناهمگونی در کیهان راه ندارد. در این زمینه قرآن این آیه را دارد:

الذی‌ خلق‌‌ سبع سموات طباقاً ماتری فی خلق‌الرحمن من تفاوت فارجع‌البصر هل تری من فطور ثم ارجع‌البصر کرّتین ‌ینقلب‌الیک البصر خاسئاً و هو حسیر(ملک: 3و4)

ترجمه: آنکه آفرید هفت آسمان را روی‌هم. نمی‌‌بینی در آفرینش هستی بخش(الرحمن) تفاوتی را. پس دیدگان را برگردان؛ آیا هیچ ناهماهنگی می‌بینی؟ سپس برگردان دیدگان را دوباره. برمی‌گردد به سوی تو دیدگان خسته، درحالی‌که بسیار درمانده‌شده‌است.

پروفسور دکتر ابن الکساندر میگوید: فیزیک نوین می‌گوید که جهان پیرامون ما یکپارچه و غیرمنفک است. گرچه به ظاهر در دنیایی از تفاوتها زندگی میکنیم، برپایه قوانین فیزیک، زیر این ظاهر متفاوت هر شیء و هر رویدادی در هستی در پیوند کامل با اشیا و رویدادهای دیگر است و به بیان دیگر «فرق باطن» وجود ندارد. (به گونه ای خلاصه باید گفت هستی یک سیستم است که همه اجزایش با هم هماهنگ و با هم معنی پیدامیکنند. نگارنده)(نقل از مقاله بهشت؛ آنچنانی یا اینچنینی؟)

دو: در متن ترجمه مقاله آمده بود که "به تازگی دانشمندان علم ستاره‌شناسی، بعد از تحقیقات وسیع و طولانی، به این نتیجه رسیده‌اند که آفرینش نه با یک انفجار عظیم (به نام بیگ بنگ) که با نوایی آرام آغاز شده است." که به صورتی که خواهید دید اصلاح گردید زیرا از زمانی که مقاله ای در این زمینه خواندم(1990) و بیست و دو سال پیش آن را ترجمه کردم و در مقاله ام زیر عنوان مهبانگ در قرآن(پیدایش کیهان در قرآن) به کار بردم بیست و پنج سال میگذرد:


مراحل ششگانة مهبانگ(3)

مرحلة اول: انفجار بسیاربزرگ در یک آن، و آفرینش کیهان، یا لحظة مهبانگ.


روشنگری: قرآن کریم در این زمینه به جای واژه انفجار واژه انفطار را به کار برده است. چه نیکو واژه ای!! زیرا که انفجار با فروپاشی و در هم ریختگی همراه است که برای آفرینش بسیار ناکارامد و نامناسب است. عکس آن انفطار یعنی شکوفایی که با آبادانی همراه است و مناسب آفرینش است! و تأییدکننده نظر کیهانشناسان است که در بالا آمد. جل الخالق!! که هیچ واژه ای را بی جهت در کتاب عظیمش به کار نگرفته است!


مرحلة دوم: تا پس از گذشت یک‌صد میلیون سال از لحظة مهبانگ که ویژگی آن تشکیل کرة آتشین اصلی و اولیه است و تمامی کیهان از آن نشأت گرفته‌است.

 

         اولین نتایج به‌دست‌آمده از تحلیل رایانه‌ای cobe به اخترفیزیکدانان دانشگاه کالیفرنیا نشان‌داد که در این مرحله،‌ انفجار، روندی آرام به‌خودگرفته و تشعشعات مولده از هر نوع را به‌گونه‌ای منظم و طی یک میلیون سال در تمام جهات، بدون هیچ‌گونه ناآرامی و واکنش خشونت‌آمیزی پخش‌کرده‌است. پس انفجار عظیم اولیه، فقط در لحظة انفجار چنین بوده و پس از آن، رو به آرامش گذارده‌است.

 

(3). هفته‌نامة ایتالیایی پانوراما 11/2/1990 مقالة «مینی‌بانگ»

 

با خواندن این بخش از مقاله مهبانگ در قرآن و مقایسه دو مرحله اول و دوم از مراحل ششگانه مهبانگ متوجه اصلاح نظری نیز میشوید که در مقاله آمده:

 

... به این نتیجه رسیدهاند که آفرینش نه با یک انفجار عظیم (به نام بیگ بنگ) که با نوایی آرام آغاز شده است.

اول خرداد نودوچهار-‌ احمد شماع زاده

متن پژوهش:

در هر موجود زنده آهنگی ویژه نوشته شده است و در تمام هستی، همه مشغول نواختن آهنگی منحصر‌‌به‌فرد هستند. در انسان، هر ژن(و پروتئین مربوط به آن) خود، آهنگی پیچیده می‌سازند و بدین سان، هر انسان تبدیل به کنسرت باشکوهی می‌شود، در حالیکه خود در کنسرت آفرینش یک آهنگ است.

واژه  Universeبه معنای کیهان که در زبان انگلیسی برای توصیف فضای کیهانی بی انتها به کار میرود از دو جزء Uni به معنای هم(تک) و  Verseبه معنای نواخت ساخته شده است؛ پس معنای کیهان میشود همنواخت. به همین دلیل دانشمندان کیهان‌شناسی، پس از پژوهشهای دامنه دار، به این نتیجه رسیده‌اند که آفرینش نه با یک انفجار عظیم به نام بیگ بنگ بلکه با نوایی آرام به نام مینی بنگ آغاز شده است.

 نوایی که به تدریج منتشر شده و با عنوانThe cosmic microwave background (CMB) یا زمینه تابش کیهانی تاکنون در تمام فضای کیهانی جریان داشته و دارد.

پژوهشگران دانشگاه کمبریج نیز دریافته‌اند که خورشید کهکشان پرسیوس نواختی ویژه و ریتمیک می‌خواند. این صداها و نواها نه تنها در اعماق فضا، بلکه در مولکولها و اتمها نیز یافت شده‌اند:

دکتر دیوید دیمر زیستشناس و سزوان ژاندر موسیقیدان، سراغ شگفت‌انگیزترین مولکول حیات یعنی DNA رفته‌اند. این ایده کهDNA  و موسیقی ممکن است با یکدیگر مرتبط باشند برای اولین بار توسط دکتر سوسومواوهنو مطرح شد.DNA  نردبانی به هم پیچیده است که از یکسری رمزهای تکرار شونده تشکیل شده است . رمزهایی که با ترجمه بخش اندکی از آن، پروتئین‌ها و در نهایت موجودات زنده شکل می‌گیرند. DNA زبان رمز مشترک در میان تمامی موجودات زنده روی کره زمین است. به راستی این زبان مشترک چه می‌گوید؟


دکتر دیمر و ژاندر، در طی آزمایشهای علمی و با ثبت ارتعاشهای مولکولی DNA به وسیله اسپکترومتر مادون قرمز و تبدیل فرکانسها به نت موسیقی، سعی کردند این زبان مشترک را به صدا ترجمه کنند. اکنون پرسش این است: آیا این صداها و نتها، ملودیک و آهنگین هستند و یا DNA تنها مجموعه‌ای نامنظم و تصادفی از صدا و فرکانسهاست؟


آنها فرکانسهای DNA یک سلول را به نت ترجمه کرده و شروع به نواختن کردند. نتیجه شگفت‌انگیز بود، یک موسیقی بسیار زیبا!

ژاندر در این رابطه می‌گوید: «برخی از این ترکیبات فرکانسها، بسیار حیرت‌انگیز بودند. با شنیدن آنها من به موسیقی زندگی خودم گوش می‌دادم.

بسیاری از افرادی که به موسیقی DNA گوش دادند، کاملاً هیپنوز و مسحور شده‌اند و بسیاری دیگر نیز ساعتها گریسته‌اند. برخی دیگر اقرارکرده‌اند که این موسیقی نوایی از درون آنهاست و آنهایی که با موسیقی کلاسیک آشنایی داشتند به شباهت موسیقی DNA با آثار نوابغی چون باخ، برامز، شوپن و…اشاره کرده‌اند.

دکتر اوهنو در این باره می نویسد: "ملودی های DNA با عظمت و الهامبخش اند".

بسیاری از افرادی که برای اولین بار این موسیقی را می شنوند، شروع به گریه می کنند. آنها نمیتوانند باور کنند که بدنشان – که تا حالا اعتقاد داشتند فقط تجمعی از مواد شیمیایی است شامل چنین هارمونی های معنوی و الهامبخشی باشد.

نه تنها میتوان با DNA موسیقی ساخت، بلکه حتی امکان معکوس کردن فرایند نیز ممکن است. به بیان دیگر شما یک بخش از موسیقی را برداشته و نت ها را به واحدهای سازنده DNA (نوکلئوتیدها) برمیگردانید . در پایان نتیجه شبیه یک رشته از DNA میشود. اوهنو تلاش کرد تا با قطعه شوپن این کار را انجام دهد. در پایان نتیجه شبیه یک ژن سرطانی شد!
دانشمندان از نتایج این یافته ها در پژوهشهای پزشکی نیز بهره برداری کرده اند. اگر شما هم اهمیت دنبال کردن این آواها را بدانید ممکن است به این نتیجه برسید که با بررسی دی. ان. آ. در تریلیونها سلول بدن و دانستن نوسانات آنها شاید راهی برای بیش از پنج میلیون نفری که از سال 1990 مبتلا به سرطان تشخیص داده شده اند، پیدا شود.


فابین مامن یک متخصص بیوانرژی است که با کمک هلن گریمال بیولوژیست و موسیقی دان، بیش از هجده ماه بر روی افکتهای سلولهای سرطانی در مرکز پژوهشهای ملی فرانسه که مرکز معتبری است کار کرده اند. آنها به این نتیجه رسیده اند که سلولهای بافتهای سرطانی صداهای مغشوش و ناهنجاری تولید می کنند.

افزون بر این در آزمایشهای بسیاری ثابت شد که قرارگرفتن سلولهای سرطانی در معرض صداها و امواج صوتی، تغییراتی اساسی در آنها ایجادمیکند، صداهایی که آوادرمانی را به عنوان یک پتانسیل قوی درمانی برای این نوع بیماریها و موارد بسیار دیگری مطرح می کند.

مامن همچنین تحقیقاتی را بر روی دو بیمار مبتلا به سرطان سینه دنبال کرده است. هر خانم به مدت سه ساعت در روز در طول دوره یک ماهه زیر آوادرمانی(موسیقی درمانی) قرارگرفتند. پس از پایان دوره درمان، تومور یکی از آنها کاملا ناپدید شد، بیمار دوم هرچند مجبور شد تومور را جراحی کند ولی جراح وی گزارش داد که اندازه تومور کاملا کوچک شده و تا حد بسیار زیادی هم تحلیل رفته بود.

از این یافته ها به این نتیجه میرسیم که وقتی اندامهایمان به صورت هماهنگ آواز میخوانند ما در سلامت هستیم و وقتی که آنها خارج از تنظیمشان آواز میخوانند ما احساس بیماری میکنیم.

این داستان شگفت‌انگیزتر می‌شود آنگاه که بدانیم تمام سلولهای بدن یک موجود زنده، دارای یک نوع DNA منحصر به فرد هستند و DNA هر موجود(با وجود زبان و ساختار مشترک)، با DNA دیگری متفاوت است و این بدین معناست که در هر موجود زنده آهنگی ویژه نوشته شده است و در تمام هستی، همه مشغول نواختن آهنگی منحصر‌‌به‌فرد هستند.

تصور کنید چگونه «صد تریلیون سلول در بدن هر انسان در حال خواندن آوازی یگانه هستند و شاید این آواز، هم‌ آوا با آواز کهکشان پرسیوس باشد! چرا که نه؟ موسیقی‌دان و رهبر ارکستری که نت ها را در آغاز آفرینش نوشته است یکی بوده و یکی هست.

نکات جالب توجه دیگری نیز در این تحقیقات و یافته‌ها وجود دارد. هر چه موجود از نظر تکاملی (تکامل در زیست‌شناسی) پیشرفته‌تر بوده، موسیقی DNA آن نیز پیچیده‌تر شده است. یک جاندار تک سلولی با داشتن DNA کمتر و پروتئین‌های محدودتر، موسیقی ساده‌تری ایجاد می‌کند. در حالیکه در انسان، هر ژن(و پروتئین مربوط به آن) خود، آهنگی پیچیده می‌سازند و بدینسان، هر انسان تبدیل به کنسرت باشکوهی می‌شود، در حالیکه خود در کنسرت آفرینش یک آهنگ است.

راستی در کنسرت بزرگ کیهان ما آهنگ خود را چقدر هماهنگ می‌نوازیم؟ آیا، هماواز با هستی و خیره به دستان رهبر ارکستر می‌نوزایم؟ آیا با هر حرکت آرام او، آرام و با هر اشاره سریع، تند می‌زنیم؟ شاید هم ساز خودمان را می‌زنیم؟

منبع:‌ http://www.fekreno.org/hameja%20folder/hameja538.htm

تسبیح‌گویان در هستی

تسبیح‌گویان در هستی

احمد شماع زاده

 

تسبح له‌السّموات‌السّبع والارض و من فیهن و ان من شیءالا یسبح بحمده ولکن لایفقهون تسبیحهم.(اسراء: 44)

 

ترجمه: آسمانهای هفتگانه و زمین و هرکه در آنهاست، تسبیح‌گوی اویند؛ و نیست چیزی مگر تسبیح‌گو به سپاس اوست. لیکن درنمی‌یابند تسبیح آنها را.


شرح:
 یعنی این کیهان پهناور، و جهان‌های پیدا و ناپیدای آن، و آنچه در هفت آسمان و در همة ستاره‌ها و سیاره‌های آنها، در زیر دریاها و اقیانوس‌ها، در جانوران و گیاهان، در دل ذره‌ها و اتمها وجودداشته‌باشد،‌ هرچیزی که به چشم شما بیاید یا نیاید یا در مغز شما بگنجد یا نگنجد،‌ ولی وجودداشته ‌باشد، همه‌ و همه به نوعی تسبیح‌گوی خداوندند. یعنی به اندازه‌ای که اهمیت وجودی دارند به همان اندازه هم سپاس خداوند را نگاه‌می‌دارند. ولی کسی از گویش آنان آگاه نیست و آن را درک‌نمی‌کند.


اما خداوند نگفته‹لن‌یفقهون›(هرگز نمیدانند) فرموده‹لایفقهون›(نمیدانند) یعنی ممکن است روزی فرارسد که مردمان تسبیح آنان را درک‌کنند. 


چگونه ممکن است روزی فرارسد که تا اندازه‌ای معلوم‌شود چگونه اجزاء هستی تسبیح‌گوی خداوندند؟

 

پاسخ: همان گونه که ‹نظریة تار› می‌گوید.

 

نظریة تار چه می‌گوید:

«این نظریه می‌گوید درون یک الکترون، یک کوارک، یا هر ذره‌ای که شما نام آن را شنیده‌اید، چیزی وجوددارد؛ یک رشته‌ای کوچک، رشتة کوچک انرژی درحال ارتعاش؛ چیزی که شبیه به یک تار بسیاربسیار کوچک(صدمیلیون‌میلیارد برابر کوچکتر از ریزترین ذرات زیراتمی) درحال ارتعاش به‌نظرمی‌رسد.

ایده شگفت‌آور در این نظریه آن است که همچنان که سیم یک ویولون می‌تواند با الگوهای متفاوت مرتعش شود،‌ همچنانکه گوش‌های ما نت‌های موسیقایی متفاوت را می‌شنوند،‌ این تار‌های کوچک نظریة تار نیز می‌توانند با الگوهای متفاوتی مرتعش شوند.

 

آنها نت‌های متفاوتی تولیدنمی‌کنند؛ اما ذرات متفاوت را به‌وجودمی‌آورند. بنابراین درون یک الکترون تاری است که به نحوی مرتعش‌می‌شود؛ و درون یک کوارک تاری ‌است که به گونة دیگری مرتعش می‌شود. این وضع مانند آن است که موسیقی کرات را به درون بافت میکروسکوپی جهان تزریق‌کنیم». (روزنامة شرق: 14/9/83 ـ صفحة علم ـ بر اساس یک اظهارنظر درست،‌ واژه‌های ‹ریسمان› به ‹تار› تغییریافت)

 

تأکیدی دیگر:

الم تروا ان‌الله یسبح له من فی‌السموات والارض والطیر صافّات کل قد علم صلاته و تسبیحه والله علیم بما یفعلون (نور: 41)

ـ هرکه در هر جای آسمانها و زمین است، و پرنده که در هوا پرگشاده‌است،  تسبیح‌گوی اوست.

ـ هر جنبنده‌ای که خداوند آفریده‌، در هرجا که باشد، به‌درستی به نماز و تسبیح خود آگاه است.

ـ خداوند به آنچه که آفریدگانش انجام‌می‌دهند، بسیار آگاه است.


ـ نماز وظیفه ای است که بر عهدة آفریده گذاشته شده است و برای انجام آن ، قبله یابی لازم است. تا به بیراهه نرود و از مسیر الهی بیرون نشود.

 

ـ آیا خداوند برای انجام وظیفة آفریدگانش میان بزرگ و کوچک تفاوت می‌گذارد؟ 

 

ـ آیا هر آفریده، پیش از انجام وظیفة خود(نماز و تسبیح)، لازم نیست قبله‌یابی و جهت‌یابی‌کند؟


پاسخ این پرسش‌ها را یافته‌های دانش انسانی به ما می‌دهد تا بدانیم در این زمینة نیز چیزهایی برای گفتن هست:

 

«این تنها پرندگان مهاجر نیستند که خود را در حهت میدان معناطیسی زمین قرارمی‌دهند؛ اخیراً معلوم شده‌است باکتریها که ارگانیسم‌های ساده‌ای به نظرمی‌رسند نیز در جست‌وجوی خود برای یافتن شرایط بهینة زیستی از این خاصیت بهره‌می‌برند. این موجودات ذره‌بینی مغناطیسی، از یک قطب‌نمای ریز سلولی متشکل از زنجیره‌ای از تک‌نانوآهنرباها به نام ‹مگنتوزوم› استفاده می‌کنند و همانند عقربه قطب‌نما در حهت میدان مغناطیسی قرارمی‌گیرند».

«اینکه سلولها چگونه می‌توانند مگنتوزومها را علی رغم تمایلی که به دلیل جاذبة‌مغناطیسی بین آنها برای به هم چسبیدن وجوددارد به صورت زنجیره‌ای پایدار و ثابت دراورند، تاکنون ناشناخته بود؛ اما اخیراً با استفاده از فرایندهای ژنتیک مولکولی و روشهای تصویربرداری مدرن، پژوهشگران ‹مؤسسة ماکس پلانک› در ‹برمن› که در زمینة میکروبیولوژی دریایی فعالیت‌دارد، و ‹مؤسسة ماکس پلانک مارتین شراید› آلمان که در زمینة بیوشیمی فعالیت دارد؛ با همکاری یکدیگر نوعی پروتئین را یافته‌اند که ایجاد این زنجیره از مگنتوزوم ها را موجب می‌شود».


Cryoelectron tomography of a magnetotactic bacterium: a three-dimensional reconstruction of the interior of a Magnetospirillum gryphiswaldense cell. The cell membrane is blue, the magnetosome crystal red, and the surrounding vesicle yellow. The image makes it clear that both the membrane vesicle and the "mature" magnetosomes are strong like pearls on a chain along a filamentous structure (green), which is similar to a cytoskeleton. (Image: Max Planck Institute for Biochemistry)

 

«این دانشمندان نشان‌داده‌اند که این پروتئین باعث‌می‌شود تا مگنتوزوم‌ها در راستای ساختار سیتواسکلتی که قبلاً ناشناخته‌بود قرارگیرند. این باکتری‌ها درون سلول‌های خود، مگنتوزم‌هایی که به صورت زنجیره دنبال هم درمی‌آیند تشکیل‌می‌دهند؛ و باکتری از آنها برای تشخیص جهت بالا از پایین در میدان مغناطیسی زمین و نیز حرکت در لایه‌های آب برای یافتن بهترین شرایط رشد استفاده می‌کنند».


با خواندن این بخش از مقاله گذشته از آیة بالا، به یاد این آیه نیز می‌افتیم که:
 قل کل یعمل علی شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدی سبیلاً(اسراء: 84)

 

ترجمه: ای پیامبر بگو کارکرد هر موجودی بر مبنای تخمه‌ای است که او را شکل‌داده؛ پس پروردگارتان داناتر است کسی را که اوست راه‌یافته‌تر راهی را.

 

یاداوری: شاکله مؤنث شاکل. هر موجودی از تخمه به وجود می‌آید و بر مبنای آن شکل می‌گیرد.

«برای ساخت مگنتوزوم‌ها ، سلول نه تنها باید مقدار زیادی آهن از محیط پیرامون خود گرفته و اکسید آهن ویژه‌ای تولیدکند، بلکه این بلورها باید دارای اعداد و اشکال و اندازه‌های بلوری کاملاً تعریف‌شده باشند تا بتوانند حسگرهای کارامدی برای میدان مغناطیسی باشند».

«برای کارکرد بهینة آنها، این بلورهای مگنتوزوم باید به صورت زنجیره‌ای دنبال هم در داخل سلول قرارگیرند تا گشتاور مغناطیسی آنها با هم جمع شود. تنها این ساختار زنجیره‌ای‌شکل است که به مگنتوزوم‌ها این امکان را می‌دهد که همانند عقربه‌های قطب‌نما عمل‌ کرده و باکتری را در راستای میدان مغناطیسی نسبتاً ضعیف زمین قراردهد». (کل یعمل علی شاکلته)


«اخیراً این دانشمندان توانسته‌اند بخشی از دی ان آ را که به نظر می‌رسد حامل کل اطلاعات ژنتیکی ‌لازم برای تشکیل و ساماندهی ذرات مگنتوزوم باشد شناسایی‌کنند. در این بخش از دی ان آ به نام جزیرة مگنتوزوم، دستکم 25 تا 30 ژن مگنتوزومی مختلف وجوددارد ولی نقش آنها کاملاً معلوم نیست. دانشمندان با بررسی جزایر مگنتوزومی و عملکرد آنها به ژنی برخوردند که یکی از تولیدات آن جزئی از غشائی بود که هر بلور مغناطیسی را احاطه می‌کرد».


«این واقعیت که ساختار زنجیره‌ای باکتری‌های نانومغناطیسی دقیقاً با ژنتیک تنظیم می‌شوند نیز، اثراتی بر درک ما از چگونگی قرارگرفتن ارگانیسم‌های بالاتر در راستای میدان مغناطیسی می‌دهد. ما سالهاست که می‌دانیم برخی حیوانات نظیرر ماهی قرل‌آلا یا کبوتر خانگی در برخی بافتهای ویژة خود دارای زنجیرة بلوری مغناطیسی هستند. این زنجیره‌ها به نحو حیرت آوردی شبیه زنجیره‌هایی است که در باکتری‌ها وجودداشته و احتمالاً از طریق مکانسم مشابهی توسعه می‌یابد».
(کل یعمل علی شاکلته) همشهری 19/10/84

 

این بود گفتارهایی علمی؛ ولی در این زمینه گفتارهایی عرفانی نیز وجوددارد که آگاهی از آنها خالی از بهره نیست؛ مانند:

«پروردگار متعال ذره‌ای از روح خویش را درون هر موجود به‌ودیعت‌قرارداده تا هدایتگر او در مسیر تکاملی باشد؛ اما اغلب موجودات به آن آگاهی نداشته و اسیر نفسانیات و غرائز حیوانی می‌باشند. سر ریسمان الهی(همان ذرّة اولیة روح‌الهی) در درون روح ما قرارداشته و سر دیگر آن به تمامی موجودات هستی وصل است.

 

برای اتصال و چنگ‌انداختن به این ریسمان، لازم است ما با ضمیر ناخودآگاه خویش(روح) ارتباط برقرارکنیم. این ارتباط هنگامی برقرارمی‌شود که صفات الهی را در خود تقویت‌نموده و از نفسانیات دوری‌کرده و به نیروها و انرژی‌های درونی دست‌یابیم».

(حقیقت زمین نوشتة جمشید مبین ـ ص 10و11)

 

و اینجاست که این آیات نیز معنا و مفهوم خود را بهتر می‌رسانند:

فسبحان‌ الذی بیده ملکوت کل شیء والیه ترجعون(یس: 83)

ترجمه‌: پس پاک‌ومنزه است کسی که به‌دست اوست سررشتة هرچیزی و به سوی او برمی‌گردید.

قل من بیده ملکوت کل‌شیء و هو یجیر و لایجار علیه(مؤمنون: 88) 

ترجمه‌:‌ بگو به‌دست کیست سررشتة هرچیزی و او پناه‌می‌دهد و پناه‌دادنی نیست؟

 

برای درک بهتر این آیات و اینکه از کنار آنها نگذریم، دوران برده‌داری را به‌یاد‌آورید، و تصورکنید بنده‌ای را که سررشتة هستی و نیستی‌اش به دست مالک اوست؛ و او نه‌تنها هیچ اختیاری از خود ندارد و هرکاری را که مالکش بگوید باید انجام‌دهد، بلکه سپاس‌ رب خویش را نیز باید که بجا آورد. وگرنه تنبیه و یا تأدیب خواهدشد. 

 

            خداوند در این دو آیه می‌خواهد بگوید که تمام اجزای هستی مالکیتش از آن اوست و آنها همان رفتاری را با خداوند دارند که آن بنده با پروردگار خویش دارد. یعنی فرمانبردار و تسبیح‌گوی اویند. بنابراین اگر به شما جن و انس اختیاری داده‌ام، نباید که از آن بد بهره‌برداری‌کنید؛ بلکه شایسته آن است که مانند تمام اجزای هستی، شما نیز فرمانبردار و تسبیح‌گوی من باشید؛ تا دستکم، ارزش یک جزء و ذرّة بی‌اختیار و ظاهراً بی‌شعور را داشته‌باشید.

 

بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آورد            

                                              ورنه سزاوار خداوندی‌اش کس نتواند که بجا آورد

گسترش کیهان در قرآن

گسترش کیهان در قرآن

 

«از میان تمام پیشرفت‌های علمی سدة اخیر، هیچیک هیبت‌انگیزتر یا مبهوت‌کننده‌تر از کشف این مطلب نبود که جهان ما با انفجار عظیمی آغازشد و از آن زمان تا کنون همواره درحال گسترش است. این نتیجه‌گیری آنچنان ژرف و اساسی است که حتی اینشتین، رادیکال‌ترین دانشمند دوران نوین، به‌زور آن را پذیرفت؛ چگونه عالم می‌توانست از هیچ‌کجا پدیدآید؟ چه‌کسی ماشة آن را کشید؟ و مادّه‌ای که هم‌اکنون شاهدش هستیم، از کجا آمد؟»

« قطعاً اینشتین زمانی که گزارشی را پیرامون مفاهیم و نتایج حاصل از نظریة جدید جاذبه، یعنی ‹نسبیت عام› در سال 1917 می‌نگاشت،‌ دلیلی برای مخالفت با این پذیرفته‌ها نداشت».

« وی به سرعت با مشکل بزرگی مواجه‌شد. اخترشناسان براین‌باوربودند که عالم، ایستا و بلاتغییر است؛‌ لیکن معادلات ‹نسبیت عام› در خالص‌ترین و شکوهمندترین شکل‌شان اشاره بدان داشتند که عالم همه‌چیز ممکن است باشد مگر ایستا. طبق این معادلات عالم باید درحال گسترش باشد. اینشتین که از این نتیجه‌گیری به‌ظاهر مسخره گیج‌شده‌بود، واژة دیگری را وارد معادلاتش‌ کرد. فاکتوری من‌دراوردی که بعدها آن را ‹ثابت جهان‌شناسی› خواند تا بتواند به کمک نسبیت عام جهانی ایستا به‌وجودآورد. این نخستین نشانه از مشکلاتی بود که اینشتین ناچار به‌ دست‌وپنجه نرم‌کردن با آنها در رابطه با پرسش‌های پیرامون جهان‌شناسی بود».

«در سال 1922 یک هواشناس روس به نام الکساندر فریدمن کار را تمام‌کرد و نشان داد که ‹نسبیت عام›، امکان وجود مجموعة کاملی از جهان‌هایی را فراهم می‌آورد که نه ایستا و نه بی‌تغییرند. اینشتن انتظارداشت که این صرفاً یک اشتباه لپی باشد،‌ ولی نتوانست مشکلی در محاسبه‌های فریدمن بیابد و نهایتاً پذیرفت که نسبیت عام امکان وجود جهانی درحال‌گسترش را می‌دهد».  

«بزرگترین ضربه در سال 1927 و زمانی اتفاق افتاد که کیهان‌شناس و کشیش بلژیکی ژرژ لومتر به همان نتایج نظری فریدمن رسید و اشاره‌کرد که شواهد محکمی وجوددارد حاکی از آنکه عالم واقعاً درحال‌گسترش است». 

« نخستین اشاره‌ها در سال 1924 آشکارشدند و آن زمانی بود که ادوین هابل از رصدخانة مونت ویلسون در کالیفرنیا نشان‌داد که سحابی‌ها درواقع کهکشان‌هایی گسترده و بسیار دور از کهکشان ما هستند. پنج سال بعد هابل اقدام به انتشار یکی از مهم‌ترین نتایج دانش امروز کرد: تصاویری که نشان‌می‌داد ‹جابجایی‌های قرمز› این کهکشان‌های دوردست همراه با فاصلة آنها از ما، به‌طور ثابت در حال افزایش است. این فرمول که امروز آن را به‌عنوان قانون هابل می‌شناسیم،‌ دقیقاً بیانگر همان رفتاری است که نسبیت عام برای عالم درحال‌گسترش پیش‌بینی می‌کند».

«در این مباحثه و اختلاف نظر علمی حق با فریدمن و ‌لومتر بود و اینشتین می‌دانست که با سازگارکردن زورکی معادلاتش با باورهای قدیمی در واقع توانایی شگفت‌انگیزترین پیش‌بینی در تاریخ علم را از خود سلب‌می‌کرد. این لومتر بود که به مفهومی که کمتر از این شگفتی‌آور نبود اشاره‌کرد: اینکه عالم باید زمانی با انفجاری بسیارعظیم موجودیت یافته‌باشد. وی بعدها به عنوان پدر نظریة ‹انفجار بزرگ› مورد تحسین قرارگرفت. در این میان، اینشتین این ازدست‌دادن فرصت را احمقانه‌ترین اشتباه زندگی خویش خواند».(1)

داستان گسترش کیهان را خواندید و دیدید که دهها سال فکر و ذهن دانشمندان فیزیک کیهان را به خود مشغول‌داشته‌بود. این را نیز بدانید اگر اینشتین زمانی که دچار مشکل ‹جهان ایستا› شده‌بود،‌ به قرآن معتقد و در آن تدبرکرده‌بود،‌ یقیناً به جهانی پویا معتقدمی‌شد و درپی اثبات علمی آن برمی‌آمد و می‌نوشت: آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم. توجه‌کنید:

 

والسما‏ء بنیناها باید و انا لموسعون(سوره ذاریات: 47)

ترجمه: ما آسمان(کیهان) را با دست (توانا و اراده مستقیم) خویش بنیان‌گذاشتیم و ما مرتباً آن را گسترش ‌می‌دهیم. (لام بر سر«موسعون» علامت تاکید است.)

         این قرآن هدایتگر هم که برای ما مسلمانان آمده، گویی که اصلاُ نیامده،‌ نه آن را می‌خوانیم و نه آن را تدبّرمی‌کنیم،‌ و اگر کسی هم پیش از اینشتین پیدامی‌شد و با توجه به این آیه به چنین نتیجه‌ای هم می‌رسید، یقیناً کسی از او نمی‌پذیرفت؛ چه‌بسا او را به تفسیر به‌رأی نیز متهم می‌کردند و به او می‌گفتند اگر چنین بود تاکنون یکی از بزرگان دین بدان دست‌یافته‌بود؛ و کیهان‌شناسان، به‌گونه‌ای دیگر با او برخوردمی‌کردند.

         این گفته‌ها طعنه نیست؛ بلکه واقعیتی است که هم اکنون نیز امثال آن در حال رخ‌دادن و رخ‌نشان‌دادن‌ است. نمونة آن ‹شکل حلزونی کیهان› است که هم عالمان دین و هم کیهان‌شناسان ایرانی(اگر بتوان چنین نامی را بر آنان گذاشت) به آن توجه‌نکرده و نمی‌کنند. باشد که در آینده‌ای نزدیک به حول و قوّة الهی بتوانیم آیه‌های کیهانی قرآن مجید را به گوش کیهان‌شناسان اجنبی! برسانیم. شاید آنان قرآن را بهتر بفهمند، و از هدایت‌های آن بهره‌ورشوند.

 

ادامة مقاله:

«به‌زودی آشکارشد که عالم می‌تواند با اخترشناسان و نیز نظریه‌پردازان بازی‌کند(کاملاً این‌گونه است و هنوز نیز دارد با آنان بازی می‌کند ـ نگارنده)

 

نخستین‌اندازه‌گیری‌های سرعت انبساط عالم این معنا را می‌رساند که جهان تنها چندمیلیارد سال پیش به‌وجودآمده که بدین‌ترتیب حتی از کرة زمین هم جوان‌تر می‌نمود».

« تا اواخر دهة 1950، اندازه‌گیری‌های جدید نشان‌می‌دادند که سن عالم بهتر است بالاتر از سن زمین باشد »

         درست است که کیهان‌شناسان ظاهراً این موضوع را حل‌کرده‌اند ولی نظر قرآن کریم این است که: آری برخی از بخشهای کیهان می‌تواند از سن زمین کمتر باشد. توجه‌کنید:

 

قل ائنکم لتکفرون بالذی خلق‌الارض فی یومین و تجعلون به انداداً ذلک رب‌العالمین(9)و جعل فیها رواسی من فوقها و بارک فیها و قدّر فیها اقواتها فی اربعه ایام سواءً للسائلین(10)ثم‌استوی الی‌السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعاً او کرهاً قالتا اتینا طائعین(11)فقضیهن سبع سموات فی یومین و اوحی فی کل سماء امرها و زیّنّاالسّماءالدّنیا بمصابیح و حفظاً ذلک تقدیرالعزیزالعلیم(12)  

 

ترجمه: بگو آیا شما به کسی که زمین را در دو روز(مرحله) آفرید،‌ همانا کفرمی‌ورزید و برای او شریک‌قرارمی‌دهید؟ او پروردگار جهانیان است. و قرارداد در آن از بالای آن، کوه‌ها را و برکت‌داد در آن، و منابع آن را در آن قرارداد در چهار دوره که برای پرسشگران یکسان است. سپس به آسمان پرداخت. و آن به صورت دود(گاز)ی بود. پس به آسمان و زمین گفت خواه‌ ناخواه بیایید آن دو گفتند با میل و رغبت آمدیم. پس تمام‌کرد هفت آسمان را در دو مرحله و کارکرد هرآسمان را به آن وحی‌کرد. و آسمان دنیا را با چراغ‌هایی بیاراست؛ و نگاهداشت آن را. آن است اندازه‌گذاری آن بسیاربزرگوار بسیاردانا. 

شرح و تفصیل این آیه در بخش سازمان کیهان در قرآن آمده‌است ولی تا آنجا که به این گفتار مربوط‌می‌شود در اینجا به آن می‌پردازیم.

از این آیات معلوم‌می‌شود که زمین یعنی برخی کهکشان‌ها که زمین نیز بخشی از آنهاست، پیش از سامان‌گرفتن کل کیهان ایجادشده‌اند و نتیجه‌می‌گیریم سه نسل کهکشان وجوددارد:

1.    آنها که از زمین پیرترند؛ و پیش‌نیازی بوده‌اند برای ایجاد زمین.

2.    آنها که تااندازه‌ای هم‌سن زمین‌اند؛ و همزمان با آن ایجادشده‌اند.

3.    آنها که از زمین جوان‌ترند. زیرا خداوند گفته‌است پس از آفرینش زمین به آنها پرداخته‌است.

 

البته نگفته‌است آنها را آفریده؛ یعنی اینکه مواد آن که گازی بوده وجودداشته و خداوند کهکشان‌های بعدی را از آن مواد ایجادکرده و سپس با توجه به کهکشان‌های تازه و کهکشان‌های پیشین همه را یکجا و به شکل هفت طبقه سروسامان‌داده و آنها را در یک سیستم کلی و جامع که همان حلزون کیهانی با هفت لایه باشد گرد‌آورده‌است.

 

موضوع گسترش کیهان در ارتباط با سن آن نیز از آن موضوع‌هایی ‌است که ذهن کیهان‌شناسان را به خود مشغول‌داشته‌است. در این زمینه نیز قرآن کریم نظر دقیق، کارا و لازم خود را در آیات زیادی با بیان ثم‌استوی‌ علی‌العرش، اعلام‌داشته‌است؛ که نکتة بسیارمهمی در کیهان‌شناسی قرآنی و علمی است. شرح و تفصیل موضوع در بخش مهبانگ در قرآن آمده‌است؛ ولی تا آنجا که ممکن است، خلاصه‌ای از آن را به‌تناسب موضوع، در اینجا می‌آوریم:

‹ثم‌استوی‌علی‌العرش› مبین آن است که انرژی تاریک که از فرط سنگینی و گرانش موجب گسترش بی‌رویه‌ای شده‌بود، هنگامی به زیر سلطه درامد که «اندازة مواد قابل گسترش» جهان پیدا به حد قابل‌قبولی رسیده‌بود. از سوی دیگر دربندشدن انرژی تاریک موجب شد که گرانش جذبی نسبت به گذشته کمتر شده و «شتاب گسترش» جهان پیدا افزایش یابد.

         این رخداد در حدود 7/6 میلیارد سال پیش رخ‌داده‌است. اگر کیهان 7/14 میلیارد سال(طبق محاسبه‌های تازه) عمر داشته‌باشد، پس، دورة ناپایداری هشت میلیارد سال پس از آغاز آفرینش طول‌کشیده‌؛ و اگر دورة شکل‌گیری کیهان را همان‌گونه که اصل مهبانگ بیان داشته پنج میلیارد سال بدانیم، پس ‹استوی علی‌العرش› سه‌ میلیارد سال به درازا کشیده‌است.

از سویی تلاش دانشمندان ستایش‌برانگیز است و از سوی دیگر دریغ از آنکه اگر آنان از حقایق قرآنی به‌دور نبودند،‌ همان‌گونه که ملاحظه‌شد، بسیاری از مشکلات خود را به‌سادگی به‌دست‌می‌آوردند. باز هم توجه‌کنید:

«از سال 2009 میلادی حدود 300 میلیون کهکشان برای بررسی تاریخچة جهان و درک بهتر انرژی تاریک مورد مطالعه‌قرارخواهندگرفت. در این بررسی قصد بر آن است که برروی نیروی اسرارآمیزی که باعث ایجاد شتاب مثبت عالم شده‌است،‌تحقیق انجام شود. این 300 میلیون کهکشان(که نادیدنی هستند و انرژی تاریک نامیده‌شده‌اند ـ نگارنده) حدود دوسوم کل عالم را تشکیل‌می‌دهند. این پروژه، مطالعة انرژی تاریک نام‌گرفته‌است. بنابر فیزیک نظری، انرژی تاریک حدود 70 درصد عالم را پرکرده‌است. انرژی تاریک به‌عبارتی ظهور مجدد ثابت کیهان‌شناسی در معادلات اینشتین است. دکتر واین‌هو استاد نجوم و اخترفیزیک می‌گوید: ‹وجود شتاب مثبت این ضرورت را ایجادمی‌کند که گرانش به صورت دافعه عمل‌کند. اما این قابل‌قبول نیست › دکتر فریمن می‌گوید: ‹اولین مرحلة کار شمارش خوشه‌های کهکشانی‌ است.› با استفاده از تلسکوپ رادیویی اس. پی. تی. در قطب جنوب،‌ خوشه‌های کهکشانی که اشعة کیهانی را از شکل معمول‌شان خارج می‌کنند، آشکارمی‌شوند. مرحلة دوم اندازه‌گیری مقیاس کیهانی با استفاده از عدسی‌های گرانشی است. اگر مقدار دقیق جرم و فاصلة این خوشه‌ها به‌طور دقیق مشخص‌شود، درصد دقیق انرژی تاریک نیز مشخص‌می‌شود.» (2)

 

این مطلب نیز قابل‌توجه‌است: «پیش از سال 1998 کیهان‌شناسان از اختلاف‌هایی که در محاسبه سن، چگالی، و تراکم کیهان بروزمی‌کرد، دچار مشکل بودند. اما پدیدة شتاب، همه چیز را با یکدیگر سازگار کرد. این پدیده، یکی از مفهوم‌های کلیدی بسیار مهم است اکنون پژوهشگران به این نتیجه رسیده‌اند که زمان پرداختن به پرسش‌های عمیق‌تر همانند دلیل شتاب(روزافزون) کیهانی فرارسیده‌است».(3)

 

«در سال 1998 گروه‌های جداگانه‌ای از ستاره‌شناسان که سرپرستی آنها برعهدة برایان اشمیت(از استرالیا) و سول پرلماتر(از کالیفرنیا) بود، به ثبت درخشندگی ابرنواخترهای دوردست پرداختند تا میزان کندشدن انبساط عالم را محاسبه‌کنند. هردو گروه به یافته‌هایی نائل‌شدند که هرجزء آن به نوبة خود به اندازة یافته‌های پن‌زیاس و ویلسون در رابطه با ریزموج پس‌زمینة کیهانی غیرمنتظره‌بود. ‹کهکشان‌های دوردست که دربردارندة ابرنواختر هستند با سرعتی که با گذشت زمان کاهش پیداکند از ما دورنمی‌شوند، بلکه این کهکشان‌ها با شتاب از ما دورمی‌شوند›. این کشف مانند تمامی پیشرفت‌های غیرمنتظرة علمی که در گذشته رو‌ی‌داده‌است، مجموعه‌ای از سؤالات را در رابطه با موضوع مورد بحث پدیدآورد».(4)

 

همان‌گونه که شرح آن گذشت، پدیدة شتاب و دلیل گسترش روزافزون آن با بهره‌گیری از داده‌های کیهان‌شناختی، در ‹ثم‌استوی‌علی‌العرش›‌ نهفته است. که تنها قرآن کریم به آن پرداخته و کیهان‌شناسان از آن غافلند و هنوز از وجود و چگونگی آن آگاهی‌ندارند.

 

ادامة مقاله:

« آنان(فیزیکدانان) نمی‌دانند که چرا نیروی جاذبه گرانشی به‌شدت از سه نیروی بنیادین دیگر یعنی الکترومغناطیس، نیروی قوی و نیروی ضعیف، ضعیف‌تر است».

باز تکرارمی‌کنیم:

 

استوی علی‌العرش› یعنی دربندشدن انرژی تاریک، موجب شد از سویی گرانش جذبی نسبت به گذشته کمتر شده و «شتاب گسترش» جهان پیدا افزایش یابد؛ و از سوی دیگر نیروی گرانش از سه نیروی دیگر ضعیف‌ترشود تا این سه نیرو با آزادی بیشتری به ساخت‌وساز کیهان و تکامل آن بپردازند.

احمد شماع زاده

 

بازگشت‌ها:

1. بخشهایی از مقاله‌ای از رابرت ماتیو، مندرج در Focus Dec. 2004  با ترجمة ع. فخر یاسری مندرج در روزنامة شرق 31/1/84

2. شرق: 17/1/84 به نقل از پارس‌اسکای دات کام

3. شرق: 29/2/83

4. شرق: 25/2/84

ایستگاههای فضائی و سفرهای کیهانی در قرآن

ایستگاههای فضائی و سفرهای کیهانی در قرآن


احمد شماع زاده

 

در جست و جوی راهی به سوی آسمان


و ان کان کبر علیک اعراضهم فان استطعت ان تبتغی نفقاً فی‌الارض او سلّماً فی‌السّماء فتأتیهم بآیه. (انعام: 35)

 

ـ ‹اعراض› به معنای ‹دوری‌گزیدن› است، نه ‹اعتراض و انکار›. اعراض با بی‌اعتنایی همراه است، و اعتراض با پرخاشگری.

 

ـ خداوند دو مثال آورده؛ که بدون توضیح و روشنگری، مفهوم آیه تا اندازه‌ای گنگ است.

 

ـ با توجه به دنبالة آیه، چنانکه در آیات دیگری نیز به پیامبر یاداورشده‌است (از جمله، آیة آخر سورة توبه: فان تولوا فقل حسبی‌الله لااله الاّهو علیه توکلت و هو ربّ‌العرش‌العظیم)

 

خداوند به پیامبرش می‌گوید زیاد به این فکر مباش که از دین خدا روی‌گردان‌می‌شوند و با دیدن این قرآن با عظمت باز هم ایمان نمی‌آورند؛ اگر خداوند می‌خواست همه را هدایت‌می‌کرد؛ ولی او با علم به اینکه آنان این‌گونه‌اند، برای آزمایش‌پس‌دادن آنان به خودشان، تو را فرستاد. «اما اگر تو فکرمی‌کنی با چیزهای دیدنی و لمس‌کردنی به دین تو درمی‌آیند، پس اگر می‌توانی، گذشته از قرآن که بیان‌کنندة آیه‌ها و نشانه‌های هستی نظری است، از آیه‌ها و نشانه‌های هستی واقعی که در ‹زمین› و ‹آسمان› است، بهره ای ‌برگیر و برای آنها از آن نشانه‌ها بیاور» و در اصل خداوند به ما خط ‌ونشان می‌دهد که می‌توانید بدین‌گونه به آیات الهی بهتر و آسان‌تر دسترسی داشته‌باشید.

          

در اینجا خداوند از نفق و نقب‌(راه و سوراخ زیر زمینی و تونل‌)زدن در زمین و ایجاد «سلّم» یعنی وسیله‌ای که با آن بالامی‌روند برای آسمان مثال‌زده‌است.

 

ما نباید این نکته‌ها و نشانه‌ها و مثل‌ها را دست‌کم بگیریم و از کنار آن بگذریم بلکه با دیدی بزرگوارانه‌تر به این قرآن عظیم نظربیفکنیم؛ که اگر چنین نکنیم عظمت آن را درک‌ نکرده‌ایم.

خداوند تنها یک آیة دیگر نیز دارد که واژة ‹سلّم› را در آن به‌کاربرده، که باز هم برای بهره‌برداری آسمانی یا فضائی  آن را یاداورشده‌است:

 

ام لهم سلّم یستمعون فیه فلیأت مستمعهم بسلطان مبین(طور: 38)

ترجمه: آیا وسیله ای دارند که به وسیله آن بالا روند و به گوش بنشینند؟ اگر چنین است پس باید که برای شنودکنندگانشان دلیل روشنی بیاورند.

ـ در اینجا خداوند گفته از این وسیله بالابرنده استفاده کنند و در آن(فیه) شنود یا دریافت کنند؛ که به مفهوم ‹ایستگاه شنود فضائی› است.

ـ خداوند در این میان از فرشتگان یاد نکرده چه بسا چیزهایی در کیهان باشد، که فرشتگان هم از چندوچون آن آگاهی نداشته‌باشند؛ مانند خزائن الهی که در آیة  پیشین(37) از آن یادکرده‌است.

پس: سلّم یستمعون فیه، اشاره به ‹ایستگاه فضائی گیرندة امواج رادیویی یا تلسکوپ‌های فضائی› است که کاربران بتوانند با آن، امواج رادیویی و یا تصویرهایی را دریافت‌کنند؛ تا با این دریافت‌ها، احتمالاً به خداوند ایمان بیاوردند.

 

پیرامون این آیه گفت‌وگو شد تا معنای آیة پیشین(انعام: 35) بهتر روشن شود. تصورکنید چرا خداوند این دو مثال را آورده: ‹کندوکاو در زمین› و یافتن آیه‌ یا نشانه‌ای، و نیز ‹کندوکاو در آسمان› و یافتن دستاوردی عینی از کیهان، تا موجب ایمان‌آوردن کافران شود.

 

اگر در این آیه تدبرکنیم، متوجه می‌شویم که خداوند در زمان حضرت‌ رسول ‌اکرم(ص) این مثال‌ها را آورده تا ما امروز از آنها بهره‌برداری‌کنیم. چه دانشی است که به کندوکاو در زمین می‌پردازد و نشانه‌هایی را می‌یابد که ‹سیروا فی‌الارض فانظروا کیف بدأالخلق›(در زمین سیر کنید و بررسی کنید چگونه آفرینش آغاز شد) مصداق خود را می‌یابد؟ و موجب گسترش دانش‌های انسانی و افزایش ایمان می‌شود؟ آیا این دانش باستان‌شناسی نیست، که مادر دانش انسان‌شناسی است، و ‹انسان‌شناسی› موجب خداشناسی می‌شود؟

 

از دیدگاه مادی نشان‌دادن ‹آیه›(که خداوند به پیامبرش گفت) بهترین راهی است که میتوان به اسرار کیهان و شگفتی‌های آفرینش پی برد، که این مهم جز به وسیله ‌بالارونده هایی همچون ماهواره ها که عمق کیهان را می‌کاوند، میسر نخواهدشد و دانش این نشانه یابی همانا کیهانشناسی است‌ و تنها با کیهانشناسی است که میتوان به مفهوم این آیه پی ببریم:  

لخلق‌السموات والارض اکبر من خلق‌النّاس و لکن النّاس لایعلمون(غافر: 57)   

ترجمه: همانا آفرینش کیهان بزرگتر و با اهمیت تر از آفرینش مردمان(جن و انس) است ولی مردم نمیدانند و درک نمیکنند.

بازهم در مورد نشان‌دادن آیه چه کسی بهتر از یک فضانورد که با سفینة فضائی (بالابرنده) خود از زمین دورمی‌شود، می‌تواند چیزهایی را دریافت‌کند که برای ایمان‌آوردن کافران، آیه‌ و دستاوردی مادی به‌همراه داشته‌باشد؟

 

امکان دستیابی انسان به ایستگاهها و سفینه‌های فضائی را قرآن کریم در آیات دیگری نیز یاداورشده‌است. آنجا که می‌فرماید:

 

ام لهم ملک‌السّموات‌والارض و مابینهما فلیرتقوا فی‌الاسباب(ص: 10)

ترجمه: آیا مالک  کیهان اند؟ پس باید که بالاروند در وسیله‌ای که دارند(منظور خداوند از آوردن حرف فی پیش از اسباب،‌ یعنی وسیله‌ای که در آن می‌نشینند و بالامی‌روند؛ یا فضاپیما تا بدان وسیله از ملک خود پاسداری‌کنند). 

            یعنی کسی که خداوند را به مالک‌بودن کیهان نپذیرد،‌ باید همچون خداوند همه‌گونه امکان و وسیله‌ای داشته‌باشد؛ از جمله وسیلة سرکشی به ملک خود.

 

دو آیة دیگر:

و قال فرعون یا همن ابن لی صرحاً لعلّی ابلغ‌الاسباب(36) اسباب‌السموات فاطّلع الی اله موسی و انّی لاظنّه کاذباً(غافر: 37)

ترجمه: و فرعون گفت ای ‹هامان› برای من بناکن بنایی بلند، بلکه دست‌یابم به آن وسیله. وسیلة آسمان‌ها. پس آگاهی‌یابم به‌سوی خدای موسی و همانا که من گمان می‌برم او دروغگوست.

            در اینجا نیز خداوند اسباب را معرفه به‌کاربرده، یعنی وسیله‌ای را که فرعونیان می‌شناخته‌اند. این دو آیه دو چیز متفاوت، ولی در یک جهت را مورد نظر‌دارند. در آیة اول می‌گوید بنای بلندی بساز تا در آن بنا، بلکه به اسباب دسترسی پیداکنم. در آیة دوم اسباب را توضیح بیشتری می‌دهد: ‹اسباب‌السموات› یا ‹وسیلة آسمان‌ها› این وسیله چه نوع وسیله‌ای است؟

 

در اینجا تصورنشود که فرعون قصد تمسخر داشته و یا بدون اندیشه می‌خواسته با یک بنا به خدای موسی دسترسی پیداکند، چنانکه در ترجمه‌ها و تفسیرها می‌خوانیم؛ بلکه با دقت در واژه‌های قرآن متوجه می‌شویم که آن بنای بلندی که در نظر فرعون بوده، بنایی مناسب برای ساختن یک رصدخانه بوده؛ مگر دانشمندان برای ساختن رصدخانه، به دنبال بلندترین جای دنیا نمی‌گردند؟

          

اسباب‌السّموات نیز در اینجا به معنی وسیلة رفتن نیست، بلکه وسیلة آگاهی یافتن است؛ ولی نه آگاهی ‹بر خود خداوند› بلکه ‹به سوی(الی) خداوند› یا بر ‹ملک› خداوند. و مگر ملک خداوند را جز در آسمان‌ها(فضای کیهانی)، در جای دیگری می‌توان یافت؟ و مگر جز با تلسکوپ، با وسیلة دیگری می‌توان به ملک خداوند پی‌برد؟


بنابراین ‹اسباب‌السموات› یعنی تلسکوپ، و ‹اسباب› در ‹فلیرتقوا فی‌الاسباب›، منظور ‹سفینة فضائی› یا ‹فضاپیما› است؛ و می‌بینیم که همه‌چیز در قرآن یافت‌می‌شود.


 

پرواز جنیان به آسمان و شنود فضائی


الف ـ از آیات هشتم تا دهم سوره جن برمی‌آید که جن موجودی است با قدرت پرواز، و تا قبل از بعثت رسول گرامی همواره به آسمان پروازمی‌کرده‌اند، ولی اکنون(با نزول قرآن) از این قدرت محروم شده‌اند. گذذشته از پرواز عادی، آنان به آسمان می‌رفتند و در پایگاههای شنود فضائی خود، به شنود می‌نشستند، (انا کنا نقعد مقاعد للسمع) و پیامهای کیهانی از جمله وحی را می‌گرفتند. ولی به‌تازگی با پدیده‌ای نو(نزول قرآن)، روبه‌رو شده‌ و از پرواز منع‌شده‌اند.

         بنابراین، اگر اکنون جنی اقدام به شنود کند، تیر شهابی که در کمین اوست، بدون درنگ، او را مورد یورش قرارمی‌دهد. ولی جنها نمی‌دانند که این موضوع برای ساکنین زمین مفید خواهدبود و یا به ضرر آنهاست.

 

ب ـ آیاتی دیگر از قرآن در این زمینه:

 

آیات 16ـ ­18 سورة حجر: به راستی که ما در آسمان برجهایی قراردادیم و برای نظاره‌کنندگان آن را آراستیم و از هر شیطان رانده‌شده‌ای(جن بدکار) حفط‌کردیم، مگر آنکه استراق‌سمع‌کند، پس شهابی روشن، او را پی‌خواهد‌کرد.   

 

         آیات 6 ـ 10 سورة صافات: ما آسمان دنیا را به زینت ستارگان آراستیم و آن را از هر شیطان سرکشی حفظ‌کردیم، ‌تا هرگز نتوانند که با شنود به ملأ اعلی(عالم بالا) راه‌یابند و از هر سو رانده، و به عذاب همیشگی گرفتارشوند. کسی که خبری را بدزدد، حتما تیر شهابی او را پی‌می‌کند.

 

         آیة 5 سورة ملک: و به تحقیق آراستیم آسمان دنیا را با چراغها و آنها را دورکننده‌هایی برای شیاطین قراردادیم و عذابی سوزان برای آنان آماده‌‌کردیم.

 

         آیات 210 تا 212 و 221 تا 223 سورة شعراء: این قرآن را شیاطین نازل نکردند، نه شایستگی و نه توانایی آن را دارند. همانا که آنها از شنود(وحی) معزول‌شده‌اند. آنان تنها از شنود وحی معزول‌شده‌اند ولی می‌توانند دیگر شنودها را به بدکاران دروغپرداز القاءکنند:

آیا خبردهم شما را که شیاطین بر چه‌کسی نازل‌می‌شوند؟ بر هر بدکار دروغ‌پردازی فرود‌می‌آیند. شنود‌های خود را القاء‌می‌کنند و بیشترشتان دروغگویانند.

 

از این آیات چنین برمی‌آید که خداوند در آسمان برجهایی قرارداده و برای حفظ این برجها، که ویژگی برج معمولاً دیدبانی است، آنها را نورانی‌کرده تا از سویی ویژگی‌های آنها به چشم شیاطین نیاید و از سوی دیگر از دور زیبا جلوه‌کنند و گذشته از این، اگر جن سرکشی اقدام به استراق‌سمع و شنود فضائی کرد، به گونه‌ای خودکار، با تیرهای شهابی که آمادة شلیک‌شدن‌اند، مورد اصابت، و اگر اقدام به گریز کرد، مورد پیگرد قرارگیرد.

نظر: افسانه‌های کهن، و آثار باستانی موجود در موزه‌های مختلف جهان، موجب‌شده‌است که پژوهشگرانی چند بویژه پژوهندة سرشناسی همچون ‹اریک فون دنیکن›‌ به این نتیجه برسد که مردانی پرنده با وسایلی فضایی وجودداشته که پس از نبردهایی سهمگین و احتمالاً طولانی به زمین بازگشته‌اند.(قرآن کریم پیش از وی این موضوع را در سوره جن یاداورشده است.) البته وی از ‹شیاطین› و جن‌ها با عنوان ‹خدایان› نام می‌برد. ولی ما می‌دانیم که خدایانی وجودنداشته‌اند؛ بلکه جن‌ها بوده‌اند که تا آن اندازه توش و توان داشته‌اند که در تصور انسان بسیاربزرگ آمده و به عنوان خدایان یا ‹قدرت برتر› و به قول عوام ‹ازما بهترون› از آنها نام برده‌شده‌است.

اما با نزول قرآن کریم و پیشگیری از ادامة پرواز جن‌ها، می‌بینیم که تمدن‌های آنها نیز یک یکی از میان رفته و پس از قرن هفتم میلادی دیگر سخنی از پرواز و آثار پرواز شبه‌انسان‌ها و تمدن‌هایشان در میان نیست؛ بلکه به افسانه‌ها پیوسته‌اند و تبدیل به سؤالی بزرگ در دانش باستان‌شناسی شده‌اند.

 

خروج از جو زمین و سفر به افقهای دور

 

خداوند در سورة الّرحمن آیة 33 خطاب به جن و انس می‌فرماید:

یا معشرالجن والانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطارالسموات والارض ‌فانفذوا لاتنفذون الاّ بسلطان

 

این آیه، بسیار روشن سفر فضائی را یاداورمی‌شود. در نتیجه معلوم میشود که قرآن کریم تا چه اندازه به مسائل علمی و تکنیکی اهمیت میدهد.

 

واژة ‹سلطان‌›ی که در این آیه آمده، همان ‹سلطان مبین‌›ی است که در آیة 38 سورة طور آمده‌بود؛ و موضوع هر دو آیه سفر فضائی است.

 

این آیه(33 الرحمن) شباهت‌های زیادی به آیة 38 طور دارد؛ و همة جن و انس را مخاطب‌ قرارداده ‹اگر می‌توانید›؛ و در آیة 35 سورة انعام که در آغاز گفتار آمد مخاطب پیامبر است؛ آنجا نیز فرموده ‹اگر می‌توانی›.

 

بررسی سفرهای فضائی از دیدگاه روایی

          در پیرامون ‹سفر به آسمان‌ها›، استاد محمدرضا حکیمی پیرامون این توانایی بشر به هنگام ظهور حضرت صاحب‌الامر(ع)، در کتاب ‹خورشید مغرب› چنین می‌نویسد:

«در اینجا و در این رساله می‌خواهم مسأله‌ای بزرگ را مطرح‌کنم، مسأله‌ای بسیار بزرگ ». «شما می‌دانید که بشریت پس از چندهزارسال کوشش و پیگیری،‌ در راه تجربه و شناخت طبیعت و جهان، و پس از قرن‌ها آزمایش و تفکر و عمل، و هزاران گونه زحمت‌دیدن، و رنج‌بردن، و قربانی‌دادن، و هزینه‌گذاشتن، و پس از آنکه هزاران دانشمند و متفکر و آزمایشگر، در طول قرون و اعصار، آمدند و کوشیدند،‌ و به مقامات علمی رسیدند، و حاصل کوشش‌ها و تلاش‌های خویش را به شاگردان و آیندگان سپردند، اکنون چندسالی بیش نیست که انسان به مسألة سفر به فضا و گردشهای آسمانی و نقل و انتقالهای کیهانی دست‌یافته‌است، آنهم به صورتی بسیاربسیار مقدماتی و بسیاربسیار محدود؛ و پیش از این عصر، سخنی از سفر انسان به آسمان، و عملی‌بودن آن، به صورتی جدّی، در میان بشر و عالمان بشری، مطرح‌نبوده‌است. پس از توجه به این موضوع، اکنون به این روایت که از حضرت امام محمدباقر(ع) رسیده‌است، و بیشتر از 1290 سال از صدور آن می‌گذرد، توجه‌کنید»:

«مهدی بر مرکبهای پرصدایی که آتش و نور در آنها تعبیه‌شده‌است، سوارمی‌شود و به آسمان‌ها، همة آسمان‌ها سفرمی‌کند».

استاد حکیمی ضمن آوردن یک حدیث دیگر که در آن از ‹اسباب‌السّموات› یادشده، سخن را به اینجا می‌کشاند که «از آن روزگار که این روایت گفته‌شده، 1290 تا 1340 سال می‌گذرد. آن روز، آنچه درمیان دانایان و فیلسوفان بشری وجودداشته، این بوده‌است که سفر به آسمان‌ محال است».

از این سخن معلوم ‌می‌شود، جهان‌بینی عصر مفسرین، در توجیه و تفسیر آیات الهی بسیار دخالت‌داشته و دارد. و این گونه جهانبینیها میتواند تا چه اندازه ما را از کلام حق دور کند. مفسرین نباید بدون تدبر در آیات قرآن کریم تنها ناقل جهان‌بینی قدماء مفسرین باشند و از یکدیگر نسخه برداری کنند. بویژه آنکه امروزه با کنکاشهای باستانشناسی و پژوهشها و کوششهای پژوهشگران بسیاری همچون اریک  فن دنیکن مشخص شده است که پرواز به آسمان در زمانهایی بسیار دور هم یا امکانپذیر بوده و یا به ذهن  بشر رسیده بوده و این گونه نیست که تصور کنیم پس از نشستن آپولو یازده بر کره ماه این افکار پدید آمده است. 

ایشان در ادامه می‌نویسند: «در روایت امام باقر(ع) گفته‌شده‌است که بیشتر آسمانها آباد و محل سکونت است. البته این آسمان‌شناسی اسلامی که از مکتب ائمه طاهرین(ع) استفاده می‌شود، ربطی به آسمان‌شناسی یونانی و ندارد. و هرچه در آسمان‌شناسی یونان، محدودیت افلاک و ستارگان مطرح است، در آسمان‌شناسی اسلامی، درست به‌عکس است، و سخن از ابعاد عظیم، و ستارگان بی‌شمار،‌ و اقمار فراوان و منظومه‌های متعدد است».

پژوهشگرانی همچون ‹اریک فون دنیکن›، باتوجه به  آثار پیشینیانی که پیش از انسان امروزی بر روی کرة زمین زندگی‌کرده‌اند، به این حقیقت‌ها دست‌یافته‌اند؛ و حتی در کتاب ‹ارابة خدایان›، جمله‌هایی را نقل‌کرده‌‌است که بسیار شبیه است به حدیثی که از امام محمدباقر(ع) نقل‌شد.

با دقت در مطالبی که به نقل از استاد حکیمی آوردیم، متوجه‌می‌شویم، حتا ایشان به ‹کیهان‌شناسی قرآنی›، ‹سفرهای فضائی›، و ‹مسکونی‌بودن فضا› که از آیات قرآن برمی‌آید، اشاره‌ای نمی‌کنند، و این موضوع را به روایت‌ها نسبت‌می‌دهند؛ ولی خود معصومین می‌گویند ملاک سخن ما تنها قرآن است.(ای قرآن! چقدر مظلومی!!)

 

احمد شماع زاده – فروردین 1394

مدلی مدرن برای کیهان

مدلی مدرن برای کیهان

 

احمد شماع زاده

سخن نخست

دیدگاه اینشتاین

سخن هاوکینگ      

نظر یک گروه بین‌المللی فیزیک کیهان

دیدگاه قرآن کریم

شکل گستردگی کیهان از نظر قرآن

ویژگی‌های لایه‌های حلزون کیهانی و شمار آنها

تفسیر ‹والسماء ذات‌الحبک›

ویژگی‌های جسم دارای شکل حلزونی

پاسخی قاطعانه به دانشمندان شکّاک

‹صور اسرافیل› چیست؟

سه دلیل علمی بر حلزونی‌بودن شکل کیهان

دستاوردهای شکل حلزونی کیهان

شکل حلزونی کیهان، شکلی مدرن!

سرگذشت این مقاله

 

 

       

شکل کیهان در قرآن

 

الم‌ تروا کیف خلق‌الله سبع سموات طباقاً(نوح 15)

آیا هرگز ندیدید چگونه آفرید خداوند هفت آسمان را رویهم؟

 

در رده‌بندی معماهایی که فکر بشر را به خود مشغول‌داشته، باید ابتدا اسرار مربوط به وجود روح و حیات پس‌ازمرگ، و سپس رمز مربوط به شکل‌ کیهان را نام برد، که حل آن برای دانشمندان بسیار مشکل بوده‌است.

‹ابراهیم ویکتوری ـ کیهان‌شناس›

 

سخن نخست

در سال 2000 بالونی تحقیقاتی به‌نام «بومرنگ» به فضا پرتاب‌‌شد و برخی کیهان‌شناسان به تحلیل نتایج به‌دست‌آمده از دستاوردهای آن پرداختند که نوع برداشت آنان از آن دستاوردها با هدفمندی آفرینش همخوانی‌ نداشت.

در این گفتار برآن شدیم تا سیر دگرگونی یک نظریه کیهان‌شناسی را از دهه‌های اخیر تاکنون به‌اختصار مورد بررسی قرارداده، در پایان، دیدگاه قرآن‌کریم را در این زمینه یعنی پایان‌داربودن کیهان بیاوریم؛ باشد که این کتاب آسمانی در روشن‌شدن گوشه‌های تاریک دانش کیهان‌شناسی کارایی خود را نشان‌دهد، و شیفتگان قرآن را ایمان بیفزاید.

نخست دیدگاه بزرگ‌اندیشمندکیهان‌شناس دیروز، «اینشتاین» و سپس سخن و دیدگاه بزرگ‌اندیشمند کیهان‌شناس امروز، «هاوکینگ»(که دیدگاه هردو به دیدگاه قرآن کریم بسیارنزدیک است،) را به‌گونه‌ای کوتاه از کتاب «تاریخچه زمان»(ص 58 ـ 66) نقل‌می‌کنیم. پس‌از آن، نظر یک گروه بین‌المللی فیزیک کیهانی را پیرامون بالن تحقیقاتی یادشده به‌ نقل از مجله علمی «نیچر» مورخ آوریل 2000 آورده، سپس دیدگاه قرآن کریم پیرامون شکل حلزونی و تابداربودن کیهان را می‌آوریم.

 

دیدگاه اینشتاین

وی در سال1915 پیشنهادی انقلابی عرضه‌کرد مشعربراینکه نیروی گرانش، پیامدی از این واقعیت‌ است که فضا ـ زمان آن گونه که قبلا فرض می‌شده‌است، مسطح و تخت نیست، بلکه در نتیجه توزیع جرم و انرژی در آن، خمیده و پیچ‌وتابدار است.(تاریخچة ‌زمان، هاوکینگ، ص46 نشر کیهان)

 

سخن هاوکینگ

این اکتشاف که مجموعه‌کیهانی درحال انبساط است، یکی از انقلابهای عقلانی و معنوی بزرگ قرن بیستم بود. با یک پس‌نگری، دیگر چندان تعجبی نخواهد داشت که چرا قبلا کسی دراین‌ باره نیندیشیده‌بود (قرآن کریم یاداوری کرده‌بود ولی ما به مانند بسیاری موارد دیگر بدان توجه نکرده و پیرامون آن نیندیشیده‌بودیم ـ نگارنده.) آن ایام(دوران زندگی نیوتن) عقیده به جهانی ایستا آنچنان قوی بود که انجام چنین پیشگویی را مصرانه به سدة بیستم احاله‌کرد. حتی هنگامی که اینشتاین نظریه نسبیت‌عام را در سال 1915 فرمول‌بندی‌کرد، آنقدر به ایستابودن جهان بزرگ اطمینان داشت که برای امکان آن، با واردکردن مقدار ثابتی در معادلات خود به‌نام ثابت کیهانی، نظریه خود را اصلاح‌‌‌‌‌کرد در حالی‌که اینشتاین و دیگر فیزیکدانان به‌دنبال یافتن راههایی برای رهایی از پیشگویی نظریه نسبیت‌عام دررابطه‌ با بزرگ‌جهانی ناایستا بود، تنها یک نفر به حفظ ارزش اعتباری آن نطریه تمایل و رضایت داشت و او «الکساندر فریدمان » فیزیکدان و ریاضیدان روسی بود

فریدمان فقط کاشف یک مدل(برای انبساط کیهان) بود، ولی درحقیقت سه مدل مختلف وجوددارد:

در نوع اول که فریدمان آن را کشف‌کرد، مجموعه کیهانی با کندی مقیدی در حال انبساط است، به‌قسمی که نیروی جاذبه بین کهکشانهای مختلف، سبب‌می‌شود که این انبساط رفته‌رفته کندشده، وسرانجام متوقف‌شود و سپس کهکشانها به‌سوی یکدیگر آغاز حرکت‌کرده و جهان هستی «بسته» شود.

در نوع دوم مجموعه‌کیهانی آنچنان سریع انبساط می‌یابد که جاذبه گرانشی هرگز نمی‌تواند آن را متوقف سازد و فقط سرعت آن را کمی کاهش‌می‌دهد.

در نوع سوم سرعت انبساط مجموعه‌کیهانی فقط به اندازه‌ای است که برای جلوگیری از درهمفرونشینی مجدد آن کافی‌است. در این حالت انبساط از صفر آغاز گشته و تا ابد افزایش می‌یابد.

در مدل نوع اول که در آن کیهان نخست منبسط و دوباره منقبض‌می‌شود، فضا همچون زمین در روی خودش خم‌شده‌است. بنابراین از نظر وسعت و اندازه « متناهی » است.

در مدل نوع دوم که در آن گسترش کیهان تا ابد ادامه‌می‌یابد، فضا به طریق دیگری خمیده‌می‌شود. یعنی شبیه یک زین اسب. بنابراین در این حالت فضا ‌«نامتناهی» است.

در مدل نوع سوم که در آن نرخ انبساط روندی بحرانی دارد، فضا تخت و مسطح و بازهم «نامتناهی» است.

 

 

 

پس کدامیک از این مدل‌ها شارح کیهان ماست؟

برای پاسخ‌گویی به این پرسش باید نرخ کنونی انبساط کیهان و میانگین چگالی فعلی آن را بدانیم نرخ کنونی انبساط کیهان را می‌توانیم با اندازه‌گیری سرعت کهکشانهایی که از ما دورمی‌شوند تعیین‌کنیم. ولی این اندازه‌گیری چندان هم ساده نیست و از آن مشکل‌تر تعیین میانگین چگالی است.

اگر جرمهای تمام ستارگان کهکشانها را باهم جمع‌کنیم، از یکصدم مقداری که برای متوقف‌کردن انبساط کیهان لازم است، کمتر خواهدشد. بااین‌حال، تمام کهکشانها باید محتوی مقدار عظیمی «مادة‌تیره» باشند که ما مستقیما قادر به دیدن آنها نیستیم ولی به‌سبب تاثیری که جاذبه گرانشی این ماده در مدارهای ستارگان کهکشانها دارد، چنین چیزی باید وجودداشته‌باشد وقتی همه این ماده‌های تیره را باهم جمع‌بزنیم، تازه فقط یکدهم مقدار لازم برای متوقف‌شدن انبساط کیهان را به‌دست‌خواهیم‌آورد. بااین وجود، مانمی‌توانیم امکان وجود شکل دیگری ازماده را که تقریبا به‌طور یکنواخت در سراسر عالم پخش‌شده و ما تاکنون نتوانسته‌ایم آن را شناسایی‌کنیم، کناربگذاریم. یعنی ماده‌ای که هنوز می‌تواند میانگین چگالی مجموعه‌کیهانی را تا حد مقدار بحرانی لازم برای جلوگیری از انبساط بالاببرد.

 

نظر یک گروه‌بین‌المللی‌فیزیک‌کیهانی

پس‌از اندازه‌گیری «تابش‌زمینة‌ریزموجی» توسط بالن تحقیقاتی «بومرنگ» که در ماورای جو و در بالای قطب جنوب رهاشده‌بود، اکنون تصور ما از شکل کیهان کاملا تغییریافته‌است. زیرا تابش اندازه‌گیری‌شده پیش‌از آنکه به زمین برسد، از مناطق بسیارگسترده‌ای از کیهان عبورکرده‌ست. اگر فضای کیهانی خمیده‌بود، تصویر این تابش واضح نبود.

این نظر از سوی کارشناسان فیزیک کیهانی به‌سرپرستی «پائولو د برناردیس» از دانشگاه «لاساپینزا» رم اعلام‌شده‌است. اظهار این نظر در محافل علمی جهان سروصدایی برپا کرد؛ (زیرا مخالف نظر اینشتاین است که تاکنون در مسائل کیهان‌شناسی لحاظ‌شده‌است.) از جمله در کشورمان منجر به نوشتن مقاله‌ای تحت عنوان «دنیای تخت و تابدار» در روزنامه همشهری مورخ 28/10/79 گردید؛ و متأسفانه کمترکسی متوجه‌شد که پذیرش این نظر به چه معنایی‌‌است. تخت‌بودن کیهان به معنای گسترش یکنواخت و بی‌‌پایان آن و درنتیجه نامتناهی‌بودن و به‌پوچی‌گراییدن آن است.

 

دیدگاه قرآن کریم

انسان باید افزاری از یقین در دست‌ داشته‌باشد تا او را به یافتن قوانینی که باقی‌ماندة مناسبات عینی جهان فیزیک را توضیح‌می‌دهند،‌ در کمترین زمان یاری‌رساند. در این عصر،‌ آن افزار، قرآن کریم است؛ زیرا در مواردی که نظریه‌های کهنة فیزیک با قرآن مباینت داشت، پس از قرن‌ها مشخص‌شد که حق با قرآن کریم بوده‌است. بنابراین،‌ از این پس می‌توانیم با تدبر در آیات قرآن کریم، آن را افزار و معیار سنجش و شناخت دیگر قوانین ناشناختة فیزیک قراردهیم.

از نظر قرآن کریم جهان پیدا پایانی دارد و پایان‌یافتنش نیز به ‌همان ‌صورتی ‌است که خداوند آن را آفریده‌است. یعنی شیوه همان است ولی به صورت عکس عمل می‌شود. شیوه‌ای را که قرآن کریم در این مورد ضمن آوردن مثالی بیان‌کرده، هنوز به ذهن هیچ دانشمندی نیامده و قدرت علمی و تخیلی آنان تاکنون به این قله رفیع نرسیده‌است.

 

قرآن‌کریم درمورد پایان جهان و آغاز جهانی دیگر می‌فرماید:

یوم نطوی‌السماء کطیّ‌السّجلّ‌للکتب ‌کما بد‏أنا اول‌ خلق نعیده وعداً علینا انّا کنّا فاعلین(انبیاء:104)

ترجمه‌: روزی(زمانی) که می‌پیچانیم(درمی‌نوردیم) آسمان(کیهان) را چون پیچاندن طومار نامه‌ها. همچنانکه شروع‌کردیم آفرینش اولیه را، برمی‌گردانیم آن را. وعده‌ای‌است که اجرای آن بر ماست و ما آن وعده را به‌انجام خواهیم‌رساند.

 

ترجمة انگلیسی:

On the day when We will roll up universe like the rolling up of the scroll for writings; as We originated the first creation, (so) We shall reverse it; a promise (binding on us); surely We will bring it about.

 

روشنگری: از این جهت ترجمة انگلیسی آیه آورده‌شد، که هرگاه کسی قصدکرد این آیه را به زبان انگلیسی ترجمه‌کند، به اشتباهی که دیگران در ترجمة آن کرده‌اند، دچار نشود و از همین ترجمه بهره‌برداری کند؛ چرا که مترجمین قرآن به زبان انگلیسی نیز مانند مترجمین فارسی آن، چون دقت کافی در ترجمه کلام حق را ندارند، و نمی‌توانند درک‌کنند که کلام خداوند بسیار دقیق است، در این آیه، واژة آمیختة ‌‹نعیده› را که به معنای ‹برمی‌گردانیم آن را› = reverse it هست، ‹دوباره ایجادش‌می‌کنیم› = reproduce it ترجمه کرده‌اند.

 

نکته‌های جالب‌توجه در این آیه:

 

1- ترسیم شکل آفرینش و گسترش‌ کیهان.

2- پایان‌دادن به جهان پیدا، به شیوة عکس آفرینش آن.

3- تأکید بر اینکه گسترش کیهان ابدی نیست و یقیناً خداوند آن را پایان‌خواهدداد.

 

شکل گستردگی کیهان از نظر قرآن

همة ما یک برگ کاغذ لوله‌شده را دیده‌ایم. اگر به داخل این لوله‌کاغذی که تاحدممکن پیچانده و سپس رهاشده‌باشد بنگریم، چه شکل ‌و حالتی را مشاهده‌می‌کنیم؟

پاسخ: «شکلی حلزونی»

اگر بخواهیم این کاغذ را مجدداً جمع‌کنیم، چه کاری را باید انجام‌دهیم؟

پاسخ: لایة مرکزی آن را فشرده‌کرده و می‌پیچانیم. در نتیجه، لایه‌های بالایی از فشردگی لایة مرکزی تبعیت‌کرده، و همة لایه‌ها روی یکدیگر جمع و هموار می‌شوند.

شکل حلزونی، شکلی است که قرآن‌کریم با مثال کطی‌السجل‌للکتب یعنی پیچاندن تومارها(نامه‌های قدیمی) شکل آفرینش کیهان و نیز روش برچیدن جهان پیدا را، و به عبارت بهتر، رمز آفرینش(Big Bang) و پایان‌کار کیهان(Big Crunch) را به‌سادگی، برای همگان از یک کودک دبستانی تا یک دانشمند کیهان‌شناس مشخص‌کرده‌است.

 

ویژگی‌های لایه‌های حلزون کیهانی و شمار آنها

تعداد لایه‌های این حلزون نیز با‌توجه‌به آیه‌های زیر، هفت لایه است:

نوح: 15ـ الم‌ تر کیف خلق‌الله سبع سموات طباقا

ملک: 3ـ الذی‌خلق سبع سموات طباقاً ماتری فی خلق‌الرحمن من تفاوت فارجع‌البصر هل تری من فطور 

مؤمنون: 17ـ ولقد خلقنا فوقکم سبع طرائق و ماکنا عن‌الخلق غافلین

نبأ: 12ـ و بنینا فوقکم سبعاً شداداً

 

هر یک از این آیات، یکی از ویژگی‌های آسمان‌های هفتگانه یا لا‌یه‌های حلزون کیهانی را بازگومی‌کند:

در آیة اول خداوند بر چگونگی آفرینش کیهان در هفت لایه تأکید، و کیهان‌شناسان را بر آگاهی‌یافتن از «سازمان کیهان» فراخوانده‌است. طباقاً معنای ‹روی‌هم‌قرارگرفتن› یا ‹روی‌هم گذاشتن› را می‌دهد.

 

آیة دوم بر همگنی، یکپارچگی، پیوستگی و خلل‌ناپذیری هفت لایة کیهان تأکید دارد.

 

ق: 6 ـ افلم ینظروا الی‌السّماء فوقهم کیف بنیناها و زیّنّاها ومالها من فروج  

این آیه بدون ذکر هفت‌لایه‌بودن کیهان، پیام‌های دو آیة بالا را یکجا دربردارد.

 

آیة سوم نیز نشان می‌دهد که هریک از لایه‌ها یک ‹راه› به حساب می‌آیند؛ و چون ما در لایة آخر حلزون کیهانی قرارگرفته‌ایم، واژة ‹فوقکم› بسیار به‌جا و شایسته به‌کاررفته‌است. نکتة مهم دیگری که در این آیه نهفته‌است، این است که می‌فرماید اگر این هفت راه را نیافریده‌بودم، از آفرینش یا آفریدگان خود غافل‌بودیم و آفرینش محقق‌نشده‌بود. و این نکته  بسیار مهمی است. 

 

آیة چهارم گویای این واقعیت است که این هفت لایه سخت هستند؛ و با اینکه روی‌هم قرارگرفته‌اند، با یکدیگر درنمی‌آمیزند.

 

همة این آیات درست؛ ولی یک آیه و تنها یک آیة سه‌واژه‌ای که با سوگند همراه است، یک دنیا مطلب با خود دارد؛ که حتا برای مخالفین، جای هیچ شک و شبهه‌ای را باقی نمی‌گذارد که شکل کیهان حلزونی است. گویا بیشتر شگفتی‌های قرآن در آیاتی نهفته‌است که سه‌‌واژه‌ای است و بیشتر با سوگند شروع‌می‌شود:

 

والسماء ذات‌الحبک(ذاریات: 7) سوگند به کیهان دارای راهها. (ولی چه‌جور راهی؟)

 

المنجد،‌ کتاب:

1.   ‹حبک› جمع ‹حباک› است.

2.   حباک: الحظیره تکون بقصبات تعرض ثم تشد.

3.   الحظیره: جایی که احاطه‌شده‌باشد، دهلیز، تنگنا، راه تنگ و دراز

4.   قصب: هر استخوان لوله‌‌مانند، دراز و توخالی، هر استخوان مغزدار، مری و نای و نایژه‌ها

5.   تعرض ثم تشد: گشاد و گسترده‌ و سپس سخت و محکم می‌گردد.

خلاصة کلام: راه تنگ و درازی که از تونل‌هایی تشکیل‌شده که(هرچه در آن پیش می‌رویم) گشاد و گسترده‌، سپس(دیواره‌های) آن سخت و محکم می‌شوند.

 

المنجد، نرم‌افزار:

ـ حبکه: چیزی مانند لواشک لوله‌شده

ـ حبیکه: چین‌وشکن آب

ـ حبک‌الحبل: پیچ‌وتاب داد ریسمان را.

 

        اگر به تمام معناهایی که برای ‹حباک› و واژه‌های هم‌خانوادة آن آمده توجه‌کنیم، درمی‌یابیم که چه نوع راهی منظور خداوند بوده‌است که واژة ‹حبک› را به‌کاربرده و از به‌کارگیری واژه‌های سادة بسیاری که همه، معنا و مفهوم ‹راه› را می‌رسانند خودداری کرده‌است.


آیا به نظرنمی‌رسد این واژه همة ویژگی‌هایی را که لاک یک حلزون داراست،‌ به ذهن ما می‌آورد؟ آیا دیواره‌های لاک حلزون، فضای بسته‌ای را ایجاد نمی‌کند؟ آیا این لاک میان‌تهی نیست؟ آیا فضای تهی آن با چیزهایی پرنشد‌ه‌است؟ آیا شکل لوله‌ای و تونلی ندارد؟ آیا هرلایه‌ای که درست‌می‌شود، گسترده‌تر نمی‌شود؟ آیا دیوارة این لاک، سخت و محکم نیست؟ آیا این لاک با پیچ‌‌وتاب خوردن شکل‌نگرفته‌است؟

 

برخی ترجمه‌ها از قرآن کریم، ‹حبک› را راه‌های ‹تو در تو› و ‹توبرتو› معناکرده‌اند که یکی از ویژگی‌های مهم حلزون نیز همین است. قرآنی نیز وجوددارد که به زبان عربی حاشیه‌نویسی‌ شده و در پیرامون ذات‌الحبک آورده‌است: الطرق التی تسیر فیها الکواکب. در میان معناهای نابجایی که دیگر ترجمه‌ها و توضیح‌ها برای ذات‌الحبک آورده‌اند، این یکی به واقعیت نزدیک است؛ چرا که چون دیوارة حلزون کیهانی سخت است، کهکشانها نمی‌توانند از یکی از این لایه‌ها به لایة دیگری گذرکنند، مگر اینکه در مسیر خود تا آن اندازه حرکت کنند تا به لایة بالاتر برسند؛ و اینجاست که «الطرق التی تسیر فیها الکواکب» معنایی درست برای ذات‌الحبک می‌یابد.

 

 

ویژگیهای جسم دارای شکل حلزونی

بنابرآنچه که در بالا اشاره‌شد، برای تجسم شکل کیهان در ذهن خویش، لاک یک حلزون طبیعی که دارای هفت لایه باشد را درنظرآورید و ویژگیهای«جسم دارای شکل حلزونی» را که از این پس به اختصار «حلزون» نامیده‌می‌شود، به‌شرح‌زیر مورد مطالعه قراردهید:

1. نیروی گرانش حلزون در هسته یا مرکز آن نهفته‌است.

2. هستة حلزون نمی‌تواند خودبه‌خود ایجادشده‌باشد، زیرا نیازمند نیروی محرکه اولیه است.

3. هرحلزونی از مرکز رشدکرده و منبسط‌شده‌است.

4. هرچه لایه‌های حلزون از مرکز دورترمی‌شوند، قدرت گریزازمرکز و انبساط بیشتری پیدامی‌کنند. 

5. انبساط حلزون تابع قانون خاصی‌است. درنتیجه روند گسترش کاملاً منظم‌است.

6. هرلایه از لاک حلزون، به وسیلة دیوارة سختی از دیگری جداشده‌است.

7. یکی از ویژگی‌های مهم حلزون آن است که امواج گوناگون از جمله صدا را بهتر منتقل‌می‌کند. به همین دلیل تمام وسایلی که صدا را منتقل می کنند، مانند بخش حلزونی گوش انسان و ‌دیگر پستانداران، شیپور، ترومپت و دیگر وسایل انتقال صدا، شکل حلزونی دارند. در جهان مدرن نیز انواع گیرنده‌ها و فرستنده‌های امواج دیداری و شنیداری بوقی‌شکل، یعنی تاحدممکن دارای شکل حلزونی هستند.

گویی خداوند متعال آن حلزون کوچک دوست‌داشتنی را که خانة آهکی، غارمانند و موقتی خود را بر دوش می‌کشد، بدان جهت آفرید تا پیکرة سترگ و بزرگ کیهان را که بر دوش‌ انسانیت جای‌گرفته، به عنوان خانة جاویدمان به ما بنمایاند؛ تا با آغازیدن روز بازپسین، در آن فرورویم. 

 

پاسخی قاطعانه

خداوند کریم برای پاسخگویی به دانشمندانی که معتقد به نبود ماده کافی در عالم هستی و درنتیجه تخت‌بودن کیهان هستند نیز، پیش‌بینی لازم را کرده و در پاسخی دندان‌شکن می‌فرماید خداوند را دست‌کم‌گرفته‌اند و به‌دنبال نیروی دیگری هستند. حال آنکه روزی که قیامت فرارسد، تمام کهکشانها در مشت اوست و آسمانها با دستش درهم‌پیچیده‌می‌شوند:

و ماقدروالله حق قدره والارض جمیعا قبضته یوم‌القیامه والسموات مطویات بیمینه سبحانه و تعالی عمایشرکون(سوره زمر آیه 67)

ترجمه‌: ارزیابی نادرستی از خداوند دارند. روز قیامت تمام کهکشانها در مشت(دست توانای) اوست و آسمانها با دستش(ارادة ویژه و بی‌میانجی خداوندگاری) درهم‌پیچیده‌می‌شوند. پاک‌ومنزه‌است خداوند، از آنچه ‌که شرک‌می‌ورزند(و به‌دنبال نیروی دیگری هستند).

شاید اگر هسته حلزون به نیروی خاصی متصل نبود، نیروی گریزازمرکز لایه‌ها تاآنجا به‌‌راه‌خودادامه‌می‌داد که نیروی گرانشی موجود در هسته به‌کلی تحلیل‌رفته و این شکل تابدار به شکلی تخت تبدیل‌‌می‌گردید، ولی از آنجا که در آیة بالا آشکارا و به‌روشنی آمده‌است که قبضة حرکت و پیچش کیهان در دست ‌توانای «او»ست و «او» بر ایستاندن آن تواناست؛ پس، ایستاندن و معکوس‌کردن‌ روند گسترش‌ کیهان، حتمی است.

نکته قابل‌توجه در این آیه آن‌ است‌که خداوند در اینجا نیز بر شیوه برچیدن کیهان، دوباره تأکید‌کرده، و وجود قدرت(نیروی‌کافی) و روش اعمال قدرت(درهم‌پیچاندن) را باز هم تذکرمی‌دهد و پاسخ قاطعی به کسانی می‌دهد که به‌دنبال شریکی برای خداوند و نیروی دیگری هستند.  

 

صور اسرافیل چیست؟

مثالی برای فهم مطلب: چندین‌سال‌پیش نوعی اسباب‌بازی و سرگرمی برای بچه‌ها وجودداشت که اکنون کمتر یافت می‌شود. این وسیله، کاغذی دولایه بود با عرض تقریبی سه سانتیمتر و طول تقریبی بیست سانتیمتر که به‌صورت حلزونی تاب‌خورده‌بود. یک لوله کوچک هم برای دمیدن در انتهای حلزون کاغذی قرارداشت. هنگامی که کودک توی لوله کوچک می‌دمید، و نیروی حاصل ‌از ‌دمیدن، حلزون را بازمی‌کرد، کاغذ تقریباً تخت‌می‌شد و هنگامی که نیروی دمیدن تمام‌می‌شد، نیروی گرانشی موجود که حاصل تابدارکردن اولیه کاغذ بود، کاغذ را دوباره به صورت حلزونی(تابدار) درمی‌آورد.

آوردن این مثال، گذشته از معرفی سادة مفهوم کیهان تخت و تابدار، مقدمه‌ای بود برای پرده‌برداری(تفسیر) از آیه 68 سوره زُمر که به‌دنبال آیه یادشده آمده‌است:

و نفخ فی‌الصور فصعق من فی‌السموات و من فی‌الارض الا من شاءالله

ترجمه: در صور دمیده‌شود پس هرکه در آسمانها و هرکس در زمین است، مگر آنکه را که خدا خواهد، بیهوش شود.

به‌جای «صور» مثال را درنظرآورید. قدیمی‌ها برای تفهیم « صوراسرافیل» به بچه‌ها از مثال بوق و شاخ چهارپایان، استفاده‌می‌کردند که می‌دانیم هردو، شکل حلزونی دارند. و همان‌گونه که پیشتر آمد، در دنیای امروز نیز انواع گیرنده‌ها و فرستنده‌های امواج صوتی و حتی تصویری، بوقی‌شکل، یعنی تاحدممکن حلزونی‌شکل‌اند. 

 

چند دلیل کیهانی برای این مدل کیهانی

1. دیدگاه همانندی در کیهان:

الف ـ چند سال پیش از اینکه ‹ادوین هابل› گسترش جهان هستی را کشف‌کند، فیزیکدان و ریاضی‌دان روسی ‹الکساندر فریدمن› در سال 1922 به دو نظریة خیلی سادة زیر رسیده‌بود:‌

ـ جهات مختلف جهان هستی، یکسان بوده و به هر سو نگاه‌شود، مشابه هستند.

ـ از هر نقطه‌ای که نگریسته‌شود،‌ تشابه جهات جهان هستی صادق است.

ب ـ در سال 1965دو فیریکدان آمریکایی، ‹پنزیاس› و ‹ویلسون› در مورد صداهایی که از فضاهای دوردست می‌رسد، نشان‌دادند که این امواج پیش از آنکه به ما برسد از بخش‌های عمدة جهان هستی می‌گذرد؛ علاوه بر این، امواج در تمام جهات مختلف، مشابه و یکسان هستند. بنابراین، این دو دانشمند آمریکایی نتیجه‌گرفتند که جهان هستی در اندازه‌های بزرگ یکسان و مشابه است. (برگرفته از کتاب مادّه انرژی و جهان هستی ـ صص 249و250 ـ دکتر منوچهر بهرون)

ج ـ دانشمندانی از نیوتن تا اینشتین، فرضیة تعیین حدومرز برای کیهان را مردود دانسته‌اند،‌ چرا که به گفتة آنان در کیهان از هر زاویه‌ای که نگریسته‌شود، تقریباً یک شکل است؛ و اگر چه هیچ بخشی از آن متشابه بخشهای دیگر نیست، اما شکل کلی آن همه‌جا یکسان است. افزون بر این، چنانچه فرض را بر این بگذاریم که کیهان حدومرز دارد، منظره‌ای که کنار مرز وجوددارد، به کلی با آنچه در مرکز است، متفاوت است.(شگفتی‌های جهان ـ ابراهیم ویکتوری. ص: 70)

ایشان پس از یک بحث کوتاه پیرامون بی‌کرانگی یا کرانه‌داری هستی، می‌نویسد: بنابراین پرسشی که مطرح‌می‌شود، این است که: آن چیست که شکلش محدود است، اما آن را حدومرز نیست.

د ـ در میان شکل‌های هندسی هیچ شکلی که جهات مختلف آن یکسان، متناسب و متشابه(ISOTROPIC) باشد، و از هربخش که به آن نگریسته‌شود، مشابه دیگربخش‌ها باشد، و در عین مرزداری، خود را بی‌کرانه نشان‌دهد، بهتر از شکل حلزونی پیدانمی‌شود. پس: شکل جهان هستی(جای‌گاه) حلزونی است.

 

قرآن کریم در مورد وجود نظم یکنواخت و همانندی در تمام هفت لایة کیهان می‌فرماید:

الذی‌ خلق‌‌ سبع سموات طباقاً ماتری فی خلق‌الرحمن من تفاوت فارجع‌البصر هل تری من فطور ثم ارجع‌البصر کرّتین ‌ینقلب ‌الیک البصرخاسئاً و هو حسیر(ملک: 3و4)

ترجمه: آنکه آفرید هفت آسمان را روی‌هم. نمی‌‌بینی در آفرینش ‹آفرینندة هستی›(الرحمن صفتی عام برای خداوند است؛ هنگامی که از کل هستی سخن به میان آورد.) تفاوتی را. پس دیدگان را برگردان؛ آیا هیچ ناهماهنگی می‌بینی؟ سپس برگردان دیدگانت را دوباره. برمی‌گردد به سوی تو دیدگانت خسته، درحالی‌که بسیار درمانده‌شده‌است.

 

2. دیدگاه گرانشی اینشتن:

الف ـ به موجب نظریه نسبیت عام (که چندبار به اثبات رسیده و آخرین بار در ماه اوت 2005 بود) «مادّه، فضای اطراف خود را تغییرشکل‌می‌دهد و می‌پیچاند». بنابراین، هرچه جرم و چگالی مادّه در یک حوزة معین بیشتر باشد، گرانش و خمیدگی فضا در آن حوزه بیشتر خواهد بود.

ب ـ مرکز یک حلزون طبیعی دارای بیشترین جرم و بیشترین خمیدگی است.

ج ـ بر اساس آموزه‌های مهبانگ، و بر مبنای اثر داپلر، مرکز کیهان باید پرچگالی‌ترین بخش کیهان؛ و در نتیجه بیشترین پیچ‌وخم را داشته‌باشد؛ و این ویژگی‌ها را هستة حلزون کیهانی داراست. پس شکل کیهان حلزونی است.

 

3. دیدگاه نگاهداشت امواج در کیهان

‹ویلسون› و ‹پنزیاس› چنددهه‌پیش، با گیرندة بسیار بزرگ و بوقی‌شکل خود تابش زمینة ریزموج‌ کیهانی را کشف، و اعلام‌کردند این امواج تمام ارکان کیهان را پرکرده‌است؛ و با این کشف، جایزة نوبل را ازآن‌خود‌کردند. یعنی اینکه:

1. اگر گیرندة آنان بوقی‌شکل نبود، آنان نمی‌توانستند به این کشف نائل‌آیند.(با توجه به اینکه بوق، حلزونی ناقص است.)

2. اگر کیهان حلزونی‌شکل نبود، نمی‌توانست امواج صوتی این تابش را از لحظة مهبانگ تا پایان کارش، در خود نگه‌دارد.

        چنین به نظرمی‌رسد که کیهان‌شناسان با سنجش مسافت‌های کیهانی هیچگاه نتوانند به شکل کیهان پی‌ببرند؛ چرا که ما در درون کیهان جای‌داریم و همانند کسی هستیم که در اتاقی جای‌گرفته و تصورمی‌کند، شکلی را که از درون اتاق می‌بیند، همان شکل بیرونی آن است،‌ درصورتی‌که شکل بیرونی اتاق، ممکن است با شکل درونی آن تفاوت بسیاری داشته‌باشد و تنها کسی می‌تواند شکل کیهان را دریابد که بر فضای بیرونی کیهان اشراف داشته‌باشد؛ و او کسی جز خداوند نیست.

 

دستاوردهای شکل حلزونی کیهان:

1. قطعیت بخشیدن به وجود گرانش بسنده در مرکز حلزون کیهانی برای پایان‌دادن به ساختار جهان پیدا و معنی‌بخشیدن به زندگی.(تابدار‌بودن کیهان)

2. تثبیت نظر اینشتین پیرامون خمیدگی و بسته‌بودن کیهان و پیشگیری از نظرهای انحرافی برخی کیهان‌شناسان از بررسی یافته‌هایشان که هرازچندگاهی رخ‌ نشان‌می‌دهد.

3. واقعیت‌بخشیدن به‌ «ثابت کیهان‌شناختی اینشتین» که تاکنون ناشناخته باقی‌مانده‌است؛ زیرا این ثابت، با معادلة گسترش حلزون کیهانی رابطة تنگاتنگی دارد.

4.   ایجاد دگرگونی در دیدگاه کیهان‌شناسان پیرامون مسائل آیندة کیهان‌شناسی. 

5. رفع اختلاف ‹شاپلی ـ کورتیس› در مورد فاصله و درخشندگی قیفاووسی‌هایM31  که تصورشده‌، ‹ادوین هابل› آن را رفع‌کرده‌است. در این زمینه به بخش ‹ساختار کیهان› در گفتار ‹سازمان کیهان در قرآن› رجوع‌شود.

6. اصلاح اصل ثابت هابل: هابل می‌گفت: ‹هرچه یک کهکشان از زمین دورتر باشد، با سرعت بیشتری دورمی‌شود›. دیدگاه او ناشی از آن بود که از شکل کیهان آگاهی نداشت، ولی اگر از آن اطلاع داشت، چنین می گفت: «هرچه کهکشانی از مرکز حلزون کیهانی دورتر باشد، با سرعت بیشتری دورمی‌شود». تصویری از هابل:

 

7.   توجیه بیضی‌بودن مدار حرکت سیاره‌ها

از هنگامی که کپرنیک کشف‌کرد که مسیر حرکت سیاره‌ها بیضی‌شکل است، و تا آن زمان که کپلر قانون‌های سه‌گانة آن را تدوین‌کرد، تاکنون کسی نپرسیده و شاید هم کسی پرسیده و پاسخ درستی نشنیده که چرا چنین است و دایره‌وار نیست؟

نیوتن ظاهراً پاسخی برای آن داشت و پاسخ او، کشف نیروی گرانش بود؛ اما نیروی گرانش ستاره‌ها، ‌تنها برای توجیه گردش سیاره‌ها به‌ دور خورشیدهایشان کارایی داشت؛ ولی توجیهی برای بیضی‌شکل‌بودن مسیر سیاره‌ها نبود؛ کسی هم پیدانشد که به این نقص خرده‌بگیرد.

با توجه به اینکه اینشتین نسبیت خاص را به حرکت شتابدار نیز تعمیم داد، و نیز نشان‌داد که که ‹شتاب› و ‹گرانش› با یکدیگر بسیار مرتبط هستند، نیروی گرانش ستاره‌ها به‌تنهایی برای پاسخ به این پرسش و نیز بسیاری از پرسش‌های دیگر، بسنده نیست؛ بلکه گذشته از نیروی گرانش ستاره، ‹نیروی گرانش کانون حلزون کیهانی›، و ‹شتاب گسترش کیهان› نیز باید در توجیه بسیاری از مسائل به حساب آیند؛ اما چگونه؟

 

زمین را فرض‌کنید که به دور خورشید می‌گردد. یک نقطه مثل ‹الف› را در نظربگیرید که زمین از آنجا زیر گرانش متعارف خورشید، حرکت‌کرده‌است. هنگامی که زمین درحال نزدیک‌شدن به مرکز حلزون کیهانی است، بر اثر نیروی گرانش آن(با اینکه بسیار دور از آن است، با این حال، به میزان بسیار‌کمی جذب آن می‌شود) از مسیر معمولی و دایره‌وار خود منحرف‌می‌گردد و به راه کج‌شدة خود ادامه‌می‌دهد. تا کجا؟ تا آنجا که گرانش خورشید به او اجازةکار ‌می‌دهد؛ و به نقطة ‹ب› که رسید، دیگر نمی‌تواند بیش از آن جلوبرود. در زبان نجوم به این نقطة حضیض گویند. زمین از آن پس راه خود را زیر تأثیر گرانش خورشید و گرانش کانون حلزون کیهانی ادامه‌می‌دهد تا به نقطة ‹ج› که درست مقابل نقطة ‹الف› است، برسد. مسیر ‹الف ـ ب› درست اندازة ‹ب ـ ج› است؛ اگر زیر تأثیر نیروی گرانشی دیگری نباشد.

از این پس مسیر حرکت زمین باز هم روند انحرافی می‌پیماید؛ ولی این بار نه زیر تاًثیر گرانش مرکز حلزون کیهانی، بلکه به دلیل روند گسترش کیهان.(هرچیزی که  از مرکز حلزون دورمی‌شود،‌ نیروی گریزازمرکز و شتاب گریز بیشتری می‌یابد.) این روند نیز تا آنجا ادامه‌می‌یابد که زمین دیگر نتواند از چنگ نیروی گرانش خورشید، بیش از آن دورشود. این نقطه را ‹د› می‌نامیم که درست در برابر نقطة ‹ب› قراردارد. در زبان نجوم به آن ‹اوج› گویند. سپس روند گردش زمین به دور خورشید، به سوی نقطة ‹الف› میل‌می‌کند، که در این صورت مسیر ‹ج ـ د› درست به‌مانند مسیر ‹د ـ الف› است؛ اگر زیر تأثیر نیروی گرانشی دیگری نباشد.


بدین ترتیب است که شکل مسیر گردش زمین به دور خورشید به‌جای دایره‌ای‌بودن، بیضی‌شکل می‌شود. در این روند، ‹نقطة حضیض› به‌سوی مرکز؛ و ‹نقطة اوج› به سوی لایه‌های بالایی حلزون کیهانی است.

 

8.   توجیه وجود نقطه‌های اوج و حضیض:

ممکن است به این پرسش نیز کسی پاسخ نگفته باشد که چرا خورشید یا هرستارة دیگری در مرکز مدار بیضی‌شکل قرار ندارد و نقطه‌های اوج و حضیض وجوددارند؟

        دلیل این موضوع نیز آن است که ‹شتاب ‌گسترش› کیهان از ‹کشش گرانش› مرکز حلزون کیهانی بیشتر است. اگر کیهان‌شناسان اندازه‌های هریک از نقطه‌های اوج و حضیض را نسبت به مجموع اندازه‌های آنها، با توجه به زمان طی‌شدن(یک سال شمسی) محاسبه‌کنند، به معادله‌ای خواهندرسید که ممکن است نتایج خوبی برای آنان به‌همراه داشته‌باشد.

        در این میان پاسخ پرسش‌های زیادی ازجمله: ‹چرا برمبنای قانون دوم کپلر، سرعت مسیر حرکت سیاره‌ها متغیر است؟›، و ‹چرا حرکت رجعی برای سیاره‌ها وجوددارد؟› نیز روشن‌می‌شود.

        این موضوع نیز قابل بررسی‌ است که ممکن است زمانی‌ مدار حرکت سیاره‌ها بیضی‌شکل نبوده باشد، زیرا زمانی بوده که ‹شتاب گسترش› و ‹کشش گرانش› به این صورت نبوده‌اند. اگر کیهان‌شناسان بتوانند آن زمان را مشاهده‌کنند که دستکم پنج میلیادسال نوری از ما به‌دورند، درستی یا نادرستی این موضوع را بازخواهندشناخت.

 

یاداوری چند نکته:

ـ این وضع برای کهکشان‌های بیضی‌شکل نیز صدق‌می‌کند؛ زیرا این کهکشان‌ها ممکن است، به روشی که یادشد، بر اثر گرانش کانون حلزون کیهانی از یک سو، و شتاب گسترش از سوی دیگر، چنین شکلی را یافته‌باشند.

ـ در مورد سیاره‌های کهکشان راه‌شیری و یا هرکهکشان دیگری که حلزونی‌شکل باشد، ممکن است به‌جای مرکز حلزون کیهانی، سیاهچالة کانون کهکشان را درنظربگیریم؛ ولی بایددانست، سیاهچالة کانون کهکشان نیز، زیر تاًثیر کانون حلزون کیهانی است.

ـ برای تصویرکردن شکل حلزون کیهانی، شکل حلزونی کهکشان راه شیری را در نظر آورید، سیاهچالة بزرگ مرکز آن را کانون حلزون‌کیهانی تلقی‌کنید؛ و بقیة آن را کل کیهان با هفت لایه تصورکنید.

ـ برای تصوری بهتر از از سیستم حلزون کیهانی، ساختار و محدودة آن، می‌توانیم یک لاک حلزون عظیم شیشه‌ای شفاف و براق را درنظربگیریم که سیاه به‌نظرمی‌رسد، همراه با جزیره‌هایی روشن که در میان تاریکی پراکنده‌اند؛ و ما می‌توانیم دیوارة لایه‌ها، و هستة شبق‌گون حلزون را تشخیص‌دهیم.

 

شرح بخش‌های این سیستم:

1.   هفت لایه، ‹حلزون کیهانی› را شکل‌می‌دهند.

2.   جزیره‌های روشن (4 درصد سنگینی کیهان) جهان پیدا را شکل‌می‌دهند.

3.   بقیة هفت لایه، مادة تاریک است. (23 درصد)

4. هستة کاملاً سیاه، که انرژی تاریک نام‌دارد، هستة حلزون کیهانی است. (73 درصد بسیار سنگین ـ ثقل کیهانـ ولی با چگالی و پیچش بسیاربسیار بالا یعنی حجمی کم)

 

چند پرسش و پاسخ‌های آن، بر مبنای هستة حلزون کیهانی

 

آیا مادة تاریک واقعاً ‹ماده› است یا تنها نام و اصطلاحی است که به آن داده‌اند؟

ممکن است همان ضدّمادّه‌ای باشد که در کیهان در جست‌وجوی آنیم. دستکم بخشی از مادّه تاریک از ضدّمادّه تشکیل‌شده‌است؛ زیرا کیهان در کلیت خود هماهنگ و منظم است.

 

چرا سرعت نور ثابت است؟

هرگاه منبع گرانش و چیزی که از آن می‌گریزد از یک جنس باشند، سرعت گریز ثابت می‌ماند. نظربه‌اینکه هستة حلزون کیهانی منبع گرانش، و از جنس نور است، پس سرعت نور ثابت می‌ماند.

 

چرا نور دو حالت دارد؛ حالت فوتونی(کوربوسکولی) و حالت موجی؟

ـ نور مانند هر پرتو دیگری از ‹هستة حلزون کیهانی› ساطع‌می‌شود.

ـ ‹هستة حلزون کیهانی› منبع کوانتمی(فوتونی) پنهان پرتوهاست.

ـ نور و دیگر پرتوها در منبع خود حالت کوانتمی دارند؛ ولی هنگامی که از آن بیرون می‌آیند، حالت موجی نیز به‌خودمی‌گیرند. به عبارت دیگر، شکل کوانتمی، حالت ذاتی پرتوها، و حالت موجی، شکل عرضی آنهاست.

 

چرا حالت موجی و نه حالتی دیگر؟

با توجه به اینکه ‹هستة حلزون کیهانی› بیشترین جرم و چگالی را دارد و سرچشمة گرانش است، هرچیزی همچون نور و صدا که از آن بیرون بیاید، شکل موجی به‌خودمی‌گیرد.

 

چرا جهت حرکت نور مستقیم است؟

دلیل آن ماهیت فرّاربودن نور است؛ هرچیزی که از منبع و سرچشمة خود فرارکند، مستقیم فرارمی‌کند.

 

در جست‌وجوی یک ‹تئوری نهایی›؟

چنین به‌نظرمی‌رسد که «شکل حلزونی کیهان» توانایی حل تمام مسائل کیهان‌شناسی را دارد. پس می‌توانیم بپرسیم: ممکن است این تئوری همان ‹تئوری همه‌چیز› باشدکه ما را به یک ‹تئوری نهائی› رهنمون می‌سازد؟

        برای دستیابی به یک ‹تئوری نهائی› درآینده، به نظرمی رسد ما باید ابتدا شکل حلزونی را برای کیهان بپذیریم؛ زیرا در غیر این صورت چنین امکانی وجود نخواهدداشت.

 

شکل حلزونی کیهان، شکلی مدرن!

اکنون شایسته است دربارة این شکل اندیشه و داوری‌کنیم و از خود بپرسیم: آیا شکل قرآنی کیهان، بسیارمدرن نیست؟ و آنگاه پاسخمان مثبت است که نگاهی بر شکل‌هایی که نویسندگان علوم کیهانی برای منظورهای مختلف در کتاب‌هایشان از کیهان می‌کشند؛ بیفکنیم.


شکل‌های چندین کتاب و چندین مقاله را دیده‌ام؛ و هنگامی‌که با ‹شکل حلزونی› مقایسه‌شان می‌کنم متوجه‌می‌شوم آنها از قافلة کیهان‌شناسی قرآنی بسیار پرت‌اند؛ همان‌گونه که از دیگر موضوع‌های کیهانی نیز از قرآن عقب‌ترند.


دیری نخواهد پایید که شکل حلزونی کیهان حقیقت خود را بازخواهدیافت و آنگاه، دانشمندان تصویرهای پیشین خود از کیهان را دوباره از نظرمی‌گذرانند، و به یاد نقشة پتولمی(بطلمیوس) از عالم آن زمان خواهندافتاد؛ و تصورهای امروزین خود از کیهان را به‌ ریشخند‌خواهندگرفت.

        در میان این تصویرها از مدل کیهانی، بهترینش از آن پروفسور هاوکینگ است که در کتاب خود ‹جهان در پوست گردو› از آن یادکرده: ‹جهان گلابی‌شکل ما›. ‹گلابی›‌، شباهت زیادی به ناقوس کلیسا دارد که برخی کیهان‌شناسان به‌تازگی(سال 1383) شکل کیهان را شبیه به ‹شیپور›، ‹قیف› و ‹ناقوس› دانسته‌اند؛ که همة اینها تازه شکل ناقصی از ‹حلزون›‌اند. با این حال باید گفت اگر پروفسور هاوکینگ می‌دانست شکل کیهان حلزونی است، یقیناً عنوان کتاب خود را به‌جای ‹جهان در پوست گردو›، ‹کیهان در لاک حلزون›(The cosmos in a snail shell) می‌نامید.

 

برای حسن ختام، به نقل یک گفته پیرامون مدل کیهان می‌پردازیم:

«فیزیکدانان لیست طویلی از مدل‌ها را برای کیهان در حال انبساط پیشنهادکرده‌اند، ‌ولی اغلب این راه‌حل‌ها، پایه و اساس کاملاً فیزیکی ندارند و برای سهولت کار، از یک سری ملاحظات و حذفیات ریاضی نیز در آنها استفاده‌شده ‌است».

        «ادوارد راکی کولب، اخترفیزیکدان ‹شتابدهندة فرمی› می‌گوید: پس از بررسی تمامی تئوری‌های موجود دربارة مبحث تورم و انبساط عالم، به این نتیجه می‌رسیم که هنوز نظریه‌ای کامل در این مورد در اختیارنداریم».(شرق: مقالة هشت معمای بزرگ ـ 25/2/84)

 

 

سرگذشت این مقاله

 

قرآن کریم:

اگر گران آمد بر تو دوری‌گزینی‌شان، پس اگر می‌توانی که بیابی، نقبی در زمین زن یا پایگاهی در آسمان ساز، پس نشانه‌ای از آن برای آنان بیاور. و اگر خداوند می‌خواست، همانا همه را بر هدایت گردمی‌آورد. پس نبودند از نادانان.(انعام: 35)

 

گفتاری که ضمن بازگویی یک نظریة کیهانی از نظرتان گذشت، به‌شکل‌های گوناگون، از سال 1379 تا پایان سال 1383 به نشریه‌های همشهری، نجوم، اطلاعات علمی، فصلنامة قرآنی بینات، پیام ‌جاویدان، و ماهنامة دانشمند، برخی کسان، و برخی سازمان‌ها و جشنواره‌ها تسلیم‌شده‌است. در نهایت تنها فصلنامة بینات پس از سه‌سال در شمارة بهار سال 1384 آن را چاپ‌کرد. پیش از چاپ، در تاریخ 31/2/84 در واحد ثبت آثار کتابخانة ملی جمهوری‌اسلامی‌ایران با شمارة 84646 ‍‍‍ـ ح، به‌ثبت‌رسید.


شرح‌ گردش‌ کار: پس از خودداری روزنامة همشهری از چاپ شکل نقدگونة آن در پاسخ به مقالة مندرج در آن روزنامه به‌ تاریخ 28/10/79 ، زیر عنوان ‹جهان تخت یا تابدار›، آن را  به‌گونة مقاله‌ای که با مقالة کنونی نیز تفاوت داشت،‌ در اوایل سال 1380 به ماهنامة ‹نجوم› شخصاً تسلیم‌کردم. متولیان آن ماهنامه نیز از چاپ آن خودداری‌کردند. در ضمن پیگیری، با شخصی با عنوان دکتر، تلفنی گفت‌وگویی داشتم که گفت: «قرآن به موضوعات علمی چکار دارد؟ قرآن مسائل آخرت را بیان‌می‌کند و برای آخرت است»؛ که موجب‌شد دیگر پیگیر موضوع نشوم.

چندی پیش یکی از دوستان قدیمی را دیدم که ظاهراً متدین و انقلابی هم هست. پرسید این روزها چکارمی‌کنی و من گفتم مشغول کارهای علمی ـ قرآنی از جمله مقالة شکل کیهان در قرآن هستم و هنگامی که چنین موضوعی را شنید، با شگفتی تمام و کمی هم با تمسخر که مگر خدا بیکار است که شکل کیهان را در قرآن بیاورد؟ و من هم با لبخند گفتم خواهیم دید. می‌بینید که دیدگاه یک فیزیکدان و یک شخص مذهبی هر دو در مورد قرآن یکی است؛ دلیلش هم این است که در جامعة ما به فهم و تدبر در قرآن اهمیت لازم داده‌نشده‌است.


در سال 1380 نیز همان نوع مقاله را به مجلة ‹اطلاعات‌علمی› که پیش از آن برخی مقاله‌های مرا چاپ‌کرده‌بود، تسلیم‌کردم. سردبیر ایرادگرفت که آن را به‌گونه‌ای دیگر دراورم. این کار را کردم و خیلی منسجم‌تر شد؛ ولی پس از پیگیری مشخص‌شد نمی‌خواهند آن را چاپ‌کنند.


به دلیل گرفتاری‌های شخصی، از آن پس چاپ آن را پیگیرنشدم؛ تا اینکه در سال 81 آن را همراه چند مقالة قرآنی دیگر به ‹فصلنامة قرآنی بینات› که در قم منتشرمی‌شود، فرستادم. در سال 1382 پیگیر موضوع شدم و پاسخ‌شنیدم که مقاله‌هایم در سال 83 یک‌به‌یک چاپ خواهندشد.


در بهار 83 مقاله را همراه با چند مقالة قرآنی، به فصلنامة ‹پیام جاویدان› نشریة دانشکدة علوم قرآنی تحویل‌دادم. پس از چندی انتظار، متوجه‌شدم که حتی اگر تصویب‌شود که چاپ شود، مدت زیادی به‌درازا خواهدکشید. و پس از چندین ماه که خواستم بدانم بر سر نوشته‌هایم چه آمده، به آن دانشکده مراجعه‌کردم ولی هرچه در بایگانی گشتند آنها را نیافتند، مسؤول نشریه نیز عوض‌شده‌بود، و پیگیری غیرممکن می‌نمود.

در اردیبهشت سال 83 کشفی صورت گرفت، که مرا به‌تکاپو انداخت. زیرا احساس‌کردم شاید تا چندی دیگر کشف آنان کامل‌شود و این هدایت قرآنی مانند دیگر گوشزدهای علمی قرآن، پس از کشف نامسلمانان، روشود، و این خلاف خواسته‌ام بود. کشف مورد نظر این است:

دستاورد تازة کیهان‌شناسان آلمانی:

شکل کلی جهان هستی شبیه به یک شیپور است. محققان دانشگاه اولم آلمان با بهره‌گیری از مدل ریاضی پیچیده مکان‌شناسی پیکارد، به ارزیابی شکل کلی جهان هستی پرداخته‌اند. این پژوهش نشان می‌دهد که جهان هستی به شکل یک قیف بلند کشیده‌شده‌است و در یک‌سو، حجم آن مانند سر ناقوس وسعت بیشتری دارد.(روزنامة شرق 2/2/1383ـ 21/4/2004)

یکی از دوستان که پزشک است، تابستان سال 83 از وین به تهران آمده‌بود. موضوع را با او درمیان‌گذاشتم؛ و به او پیشنهادکردم تا آن را در وین ترجمه‌کند و در یک نشریة علمی به‌چاپ‌برساند؛ وی پذیرفت، و نسخه‌ای از آن را با خود برد ولی تاکنون نه او با من تماس‌گرفته‌است، و نه من با او.

پیش خود گفتم حال که این مقاله چاپ‌نمی‌شود، پس بهتر است آن را به‌ثبت‌برسانم. به ‹سازمان ثبت مالکیت‌های علمی و صنعتی› رفتم. در راه با شخص جوانی برخوردکردم که او هم عازم آنجا بود. وی از طرح موضوع استقبال‌کرد و حتی موضوع را با مدیرکل، که با او ملاقات داشت، درمیان‌گذاشت؛ ولی همه‌ می‌گفتند که در اینجا تنها به اختراع‌ها و ابتکارهای علمی می‌پردازند و کشف علمی ثبت‌نمی‌شود. شخصی که سؤال‌های پی‌درپی و نگرانی مرا می‌شنید، پیشنهادکرد که آن را به ‹جشنوارة خوارزمی› ارائه‌دهم. با راهنمایی او روند این کار را نیز گذراندم و منتظرشدم تا روز موعود فرارسد.

از سوی دیگر همان دوست تازه،‌ که برای شبکة 4 تلویزیون برخی برنامه‌های علمی را  تهیه‌می‌کند، پیشنهادکرد که آن را به مجلة دانشمند نیز بدهم، یک توصیه نیز به مدیرمسؤول آن کرد؛ مقاله را به آن مجله نیز دادم،‌ ‌ولی پس از گذشت قریب به یک ماه متوجه‌شدم که چاپ‌نمی‌شود.  

        پس از آن باتوجه به اینکه یکی از کیهان‌شناسان ایرانی مقیم آمریکا که با ‹ناسا› همکاری دارد، در سفری که به ایران داشت، با روزنامة شرق مصاحبه‌ای انجام داده‌بود و گفته‌بود از جمله پروژه‌هایی که روی آنها کارمی‌کند، ‹شکل کیهان› است، از دوستی که در آن نشریه دارم درخواست‌کردم تا در این زمینه کمک کند. نامه‌ای تهیه، و همراه با خلاصة مقاله، و ترجمة آیه‌های مربوطه، با پست الکترونیکی برای ایشان فرستاده‌شد. پس از مدتی نوشتند چیزی آمده ولی نمی‌توانم بخوانم. ظاهراً بایستی مقاله اسکن‌می‌شد، نامه و مقاله را این بار اسکن‌کردیم و فرستادیم. پس از مدتی که گذشت و خبری نشد، تلفنی از ایشان موضوع را جویاشدم. ایشان گفت که یک مقاله رسیده ولی نمی‌دانم آن را چکارکنم. گفتم در نامة مربوطه نوشته‌بودم که هدفم چیست. گفتند نامه نرسیده. این‌بار نامه را نیز دوباره فرستادیم ولی تاکنون خبری نشده‌است.


بخشی از نامه در زیر می‌آید:

«مشکل من این است که به عقیدة خود به کشفی علمی دست‌یافته‌ام و قصد آن دارم تا کشف خود را که به گونة مقاله‌ای نوشته‌ام، به گوش اهل علم در ایران و جهان برسانم؛ ولی هر دری را که می‌زنم آن را بسته می‌یابم. دلیل آن هم این است که این کشف علمی از مأخذی دینی گرفته‌شده. اهل علم ایرانی به آن توجهی ندارند؛ زیرا از دین گرفته شده. و اهل دین به آن توجهی ندارند، چون یافته‌های علمی را هر روزه دگرگون می‌بینند، و این طبیعت دانش انسانی است که هر روزه رو به پیشرفت است. البته هر دو طرف در سطوح پایین‌اند و همان‌گونه که خود گفتید: ‹مشکل ما بی‌سوادی باسوادهای ماست›. زیرا مثلاً اگر کیهان‌شناسی مثل جناب‌عالی مطالعه‌کند و نظر خود را بگوید، حرفی نیست؛ یا نادرست است و مستدل ردمی‌شود؛ و یا درست است و موردتأییدقرارمی‌گیرد؛ و یا قابل بررسی است؛ و یا دستکم شخص کیهان‌شناسی را به تفکر در این زمینه وامی‌دارد».

«نتیجه آنکه از جناب‌عالی که هم متخصص این کار هستید، و هم به زبان انگلیسی تسلط دارید و هم از همکاران و هم‌اندایشانی ایرانی و انیرانی در این زمینه، در آن کشور برخوردارید،‌ خواهش‌می‌کنم مقاله‌ای را که به‌دنبال می‌آید، لطف‌کرده، زیر نظر شما ترجمه‌شده و در یک نشریة علمی به دید دیگر کیهان‌شناسان برسانید؛ بلکه یا به عنوان یک نظر در کیهان‌شناسی مطرح‌شود و یا به‌گونه‌ای مستدل ردشود، تا آینده دربارة آن داوری‌کند. ولی من نمی‌توانم از این رسالتی که قرآن کریم بر دوشم نهاده شانه‌خالی‌کنم؛ بویژه آنکه به‌ "شکل کیهانی" اعلام شده از سوی ‹قرآن‌کریم› ایمان دارم».

        همزمان با این کار، این مقاله را همراه با چند گفتار قرآنی دیگر، به مناسبت آغاز ماه مبارک رمضان به خبرگزار قرآنی ‹ایکنا› تسلیم، و درخواست‌کردم این مقاله‌ها را در سایت قراردهند. ولی پس از دو ماه متوجه‌شدم که دیگر نباید پیگیر آن شوم و در سایت قرارنخواهندگرفت.

        زمستان شد و در یکی از روزهای دهة فجر، مرا با نامه و دعوت‌نامه‌ای به جشنواره خوارزمی دعوت‌کردند؛ و گفتند چون مقاله‌ها فراوان و امکانات ما محدود است،‌ طرح شما جزء اولویت‌ها قرارنگرفت. پس از مدتی که آن را بازپس‌گرفتم، هدفم آن بود که ببینم در بررسی‌ها چه ایرادهایی بر آن گرفته‌اند،‌ تا بتوانم از مقاله‌ام برای آینده دفاع‌کنم؛ ولی گفتند دادن آنچه منظور نظر شماست، غیرممکن است. و هنگامی‌که مقاله‌ و مقاله‌های پیوست آن را وراندازکردم، متوجه‌شدم که اصلاً خوانده‌نشده‌اند. پیش خود گفتم اگر کشور ما کسانی را داشت که از این مسائل به‌خوبی سردراورند و نظردهند،‌ کیهان‌شناسی ما چنین وضعی نمی‌داشت.

        پس از افتتاح ‹کتابخانةملی‌ایران› در ساختمان جدید، روزی به آنجا رفته‌بودم که نظرم به برگه‌ای راهنما جلب‌شد: واحد ثبت آثار. پس از پرس‌وجو متوجه‌شدم که آب در کوزه و ما گرد جهان می‌گردیم. همین اعلام موجب‌شد تا مقاله‌ام را در آنجا به‌ثبت‌برسانم و با آسودگی، دیگر نگران چاپ‌‌نشدن آن نباشم؛ هرچند هنوز انگیزة بسیاری دارم تا نظر کیهان‌شناسان مبرز را نسبت به این نظر بدانم؛ و شاهد هدررفتن پیش از موعد این هدایت قرآنی نباشم.

        پس از سه سال که از فرستادن مقاله‌هایم به فصلنامة قرآنی ‹بینات› می‌گذشت، یک روز به ذهنم رسید که پیگیر موضوع شوم. این کار را کردم و متوجه شدم درست به‌تازگی فصلنامة بهار 84 از زیر چاپ بیرون آمده و اولین مقاله‌ام را همان ‹شکل کیهان در قرآن› برگزیده‌ و به‌چاپ‌رسانده‌اند. به رحمت خداوند بیش از پیش امیدوارشدم.

        روزی در کتابخانة ملی ایران با مترجم محترمی آشناشدم و پس از مدتی به ایشان پیشنهاد‌کردم خلاصة این مقاله را به زبان انگلیسی ترجمه‌کند تا برای چند پایگاه اینترنتی فرستاده‌شود. ایشان پذیرفت؛ ولی پس از مدتی که قصدداشت کار را شروع‌کند، متوجه‌شد که کار، کاری دشوار است و عذرخواهی‌کرد. گویی نیرویی مرا وادارکرد باید خود دست‌به‌کارشوم و بیش از این نباید صبرکرد.

کار ترجمه را شروع، و پس از سه روز تمام‌کردم. ترجمة خود را با کمک یکی از دوستان بخش ترجمة وزارت امور خارجه ویرایش‌کردم. ویرایش بسیار مفیدی صورت‌گرفت. خلاصة مقاله آماده، و با پست الکترونیکی به چند پایگاه مهم کیهان‌شناسی در آمریکا و انگلستان فرستاده‌شد.

با این کار آرامش گرفتم و دین خود را از این جهت به قرآن کریم اداکردم. اگر به چاپ رسید، چه‌بهتر؛ موجب اظهارنظرهای گوناگون و تحولی در میان اهل این دانش خواهدشد؛ و اگر نشد من به وظیفة خود عمل‌کرده‌ام؛ اما امیدوارم در آینده خبرهایی بشود.

ماه رمضان امسال(84) فرارسید. سیزدهمین نمایشگاه قرآن کریم برپاشد. به غرفه ‹ایکنا› سرزدم. جویای دلیل درج‌نشدن مقاله‌ها شدم. گفتند اکنون امکانات بهتر، و پایگاهی به نام ‹ایسکا› نیز ایجادشده‌است. نوشته‌هایم را که در یک سی. دی. بود، تحویل‌دادم و پس از مدتی کوتاه، یکی یکی در آن پایگاه درج‌گردید.

آخرین کوششم برای به‌چاپ‌رساندن این مقاله در کشور، آن بود که آن را همراه با ترجمة خلاصة انگلیسی آن، برای ماهنامة «مجلة فیریک» نشر دانشگاهی فرستادم. پس از پیگیری گفتند به‌دستشان نرسیده‌؛ قرار است دوباره بفرستم.