مفهوم برخی برواژگان ویژه قرآن کریم
احمد شمّاع زاده
إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ «17» وَ لا یَسْتَثْنُونَ «18» فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ «19» فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ «20» فَتَنادَوْا مُصْبِحِینَ «21» أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صارِمِینَ «22»
همانا، ما مردم (مکّه را) آزمودیم، همان گونه که صاحبان آن باغ (در یمن) آزمودیم، آنگاه که سوگند یاد کردند صبحگاهان میوههاى باغ را بچینند. و چیزى را (براى فقرا) استثناء نکردند. پس هنگامى که در خواب بودند، از طرف پروردگارت آفتى بر گرد باغ چرخید (و باغ را سوزاند). پس صبح شد در حالى که (اصل باغ به کلى) برچیده شده بود. (آنان بى خبر از ماجرا) بامدادان یکدیگر را ندا دادند. که اگر قصد چیدن میوه دارید به سوى کشتزار حرکت کنید.
مراد از «طائِفٌ»، آفت و بلایى است که بر گرد باغ چرخید و آنرا سوزاند و خاکستر کرد.
«صرم» به معناى قطع و چیدن میوه است و مراد از «صریم» برچیده شدن و قطع تمام درختان با قهر الهى است.
در خود این تفسیر چندین ناهماهنگی وجود دارد:
- طائف را آفت ترجمه کرده است.
- در توضیح میگوید: و باغ را سوزاند.
- بعد میگوید: اصل باغ به کلی برچیده شده بود.
- در نکتهها دوباره میگوید: آن را سوزاند و خاکستر کرد.
- مراد از «صریم» برچیده شدن و قطع تمام درختان است.
پرسش این است که:
چرا طائف را بلا ترجمه کرده است و حال آنکه بلا یک عنوان کلی است؛ و خود واژه بلاء عربی است.
چرا بلا را سوزان تصور کرده و این معنا را از کجا به دست آورده؟
اگر بلا سوزان بوده، پس برچیده شدن و قطع تمام درختان که درست هم هست، چه میشود؟
به نظر میرسد تنها پاسخ به این پرسشها این است که یک تفسیر کهنی از یک مفسر بنامی این بلای آتشین را از خودش بر کلام الهی افزوده و دیگر مفسران از او تقلید کردهاند؛ مانند دیگر موارد که بسیار بسیارند، در تفسیرها!!
معنایی را که نگارنده در قصّه به کار برده بود، گردباد بود که موجب شده بود تمام درختان از بیخ و بن برکنده شوند و نه سوزانده شوند؛ که از نظر علمی هم درست است و گردباد چنین بلایی را بر سر نه تنها درختان که بر سر خانههای سبک و تیرهای برق و اتومبیلها و… میآورد. پس معنای آیه اینچنین میشود: پس گردید بر آن (باغ) گردبادی.
در مورد آیه 18 و عبارت ولایستثنون نیز به طور طبیعی به ذهنم رسیده بود که منظور این است که انشاءالله نگفتند. در جستوجوی اخیر متوجه شدم که برخی از مفسران همین معنا را گرفتهاند و برخی دیگر مانند تفسیر بالا، چیزى را (براى فقرا) استثناء نکردند و از اینگونه جملهها و تفسیرها را آوردهاند که با کلام الهی به هیچ روی همخوانی ندارد، زیرا این مطلب را خداوند در آیههای 23 و 24 یاداور شده و مربوط به فردای آن روز میشود؛ و نه روز پیشش که برای کار فردایشان برنامه داشتند و باید انشاءالله میگفتند.
نشانی لینک قصّه و دانشنامه برای علاقمندان:
شب واقعه یاران باغ: http://shamazadeh.blogsky.com/1395/01/12/post-105
دانشنامه مفاهیم ویژه قرآن کریم: https://www.academia.edu/10031889
دو- «عملٌ غیرصالح»
موضوع این گفتار، معنای واژه عمل در عبارت عملٌ غیر صالح در قرآن کریم، آیه 46 سوره هود است: قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ
پیرامون فهم واژه عمل در این عبارت، تاکنون بحثهای بسیاری صورت گرفته و مقاله هایی نگاشته و منتشر شده و تفسیر و تعبیرهای گوناگونی ارائه شده که به نظر میرسد هیچیک درست نباشد.
در ترجمه و تفسیرها نیز، واژهای را بر کلام خداوند میافزایند تا جمله را توجیه کنند و آیه تا اندازه ای معنا ومفهوم خود را بازیابد. برای مثال، یک (دارای) پیش از عمل میافزایند تا آیه را توجیه کنند. دیگری شرح میدهد که «پسر نوح آنقدر در فسق و فجور فرورفته بود که خود تجسم عمل یا مجسّمه فساد شده بود» و این در حالی است که اگر پسر حضرت نوح تا این اندازه در فسق و فجور فرورفته بود، یقیناً حضرت برای او دلسوزی نمیکرد و این توجیهات، مصداق یحرفّون الکلم عن مواضعه، و منحرف کردن کلام خداوند است.
در آفتهای کارامدی قرآن، پس از ارائه روشی کارآمد برای «فهم و تدبر» آیات قرآن، آورده ام:
اگر با این روش خوکنید، بسته به «توان»، «کشش» و «انگیزه» خویش، دیر یا زود، هم عربی یادمیگیرید، هم با فرهنگ و شیوه نوشتاری و گفتاری قرآن، و هم با واژگان ویژه آن آشنا میشوید؛ و دارای صفت ‹متدبّرالقرآن› خواهیدشد.
بنابراین، برای فهم برخی از واژگان قرآن تنها راه این است که بتوانیم با فرهنگ و شیوه نوشتاری و گفتاری قرآن، و نیز با واژگان ویژه آن آشنا شویم؛ تا برای درک معنای واژهای که ظاهراً نامفهوم است، خود را به آب و آتش نزنیم؛ بلکه بتوانیم از خود قرآن دلیل بیآوریم که فلان واژه در فلان آیه چه معنایی دارد که کار سختی هم نیست؛ و تنها باید شیوه تدبّر را بیاموزیم.
به نظر میرسد این عبارت، سرنوشتی همانند سرنوشت عبارت «یا اخت هارون» داشته باشد که برای فهم آن نیز مقالهای نوشته، و در آن آورده ام که:
«انس گرفتن با قرآن این بهره را به تو میرساند که با کلّیّت قرآن بیشتر آشنا شوی. مانند دوستی که همیشه با او هستی و مأنوس اویی و به همه ویژگیهای روحی، روانی، جسمی و ظاهریاش آگاهی. قرآن کریم این عبارت را در مورد رسولانی بسیار، و درباره مخالفان با جهاد در زمان حضرت رسول اکرم، در همان راستایی به کار برده که برای حضرت مریم نیز به کار برده است و هیچکس هم ایرادی بر آنهمه آیات نگرفته؛ ولی چون در این آیه برای حضرت مریم که زن هست، به جای واژه اخو و اخا، واژه اخت به کار رفته، موجب پرسشها و تعبیرهای عجیب و غریبی شده، که این برخورد دوگانه با آیات الهی، خود موجب شگفتی بسیار است.»
معنای واژه عمل در آیه یادشده:
برای فهم آیه، عمل را شخص (مصطلح در زبان فارسی)، و عبارت عملٌ غیرصالح را شخصی نادرستکار ترجمه میکنم:
پس ترجمه قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ، میشود:
خداوند گفت ای نوح همانا که او از خانواده تو نیست. همانا که او شخصی نادرستکار است.
برای اثبات این ادعا از خود قرآن دلیل میآورم:
لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (هود: 7)
ترجمه: تا بیازماییم شما را کدامین شخصی نیکوکارترید.
لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (کهف: 7)
ترجمه: تا بیازماییم آنان را کدامین شخصی نیکوکارترند.
إِنَّا لانُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً (کهف: 30)
ترجمه: ما تباه نمیکنیم پاداش کسی که شخصی نیکوکارتر است.
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا (کهف: 103)
و دنباله آن: الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صنعاً(104)
ترجمه: بگو آیا خبردهم (بشناسانم) به شما اشخاصی را که زیانکارترین اند؟ کسانی که کوشش هایشان در زندگانی دنیا تباه شده، و به حساب خود کاری نیکو و درست انجام میدهند!
گفتنی است: مترجمان قرآن، نه تنها در مورد آیه مورد بحث مشکل دارند، بلکه هیچیک از چهار آیه بالا را نیز به گونهای دقیق و واژگانی (واژه به واژه) ترجمه نکرده و نمیتوانند که ترجمه کنند؛ و تنها آنچه را که از آیه میفهمند، مینویسند؛ زیرا که معادلی برای عمل نمییابند؛ و اگر بخواهند واژه به واژه ترجمه کنند، ترجمه شان نامفهوم میشود.
یادآوری مهم: تقریباً همگی واژگان همریشه عمل در کل قرآن را بررسی کردم و تنها در آیات بالا عمل (به صورت نکره مفرده) معنای شخصی، و یک مورد هم که به صورت نکره جمع آمده بود، معنای اشخاصی میدهد؛ و نباید در ترجمه و فهم دیگر آیات، این معنا و معادل را به کار برد.
سه- «اهل الذّکر»
برخی از فرفه های عرفانی، مصداق برواژه قرآنی اهل الذّکر در آیه نحل: 43 و انبیاء: 7 را کسانی میدانند که اهل ذکر گفتن هستند و از نظر خود دفاع نیز میکنند!
ویکی شیعه نیز مینویسد:
«در تفسیر دو آیه برخی آن را اهل علم و کتاب دانستهاند و شیعیان و عدهای دیگر از اهل سنت آن را منحصر در اهل بیت پیامبر میدانند. در ادعیه و زیارات هم اهل ذکر بر ائمه اطلاق شده است.»
و این درحالی است که این مصداقها جامع نیستند و منظور نظر خداوند را برآورده نمیسازند؛ بلکه معنای اصلی، جامعتر است:
ذکر به معنای یاد کردن یا به یادآوردن است. مشهورترین یاداروی بویژه در زبان فارسی همان به یاداوردن نام و صفات باری تعالی است. ولی این تنها معنای این عبارت بویژه در آیه مذکور نیست.
چرایی این ادعا را بدین گونه پی میگیریم:
در طول تاریخ، کسانی را که کارشان بیوگرافی نویسی بوده، تذکره نویس میخواندند. پس تذکره نویس برابر با بیوگرافی نویس امروزی است. تذکره نویسان آغازین، تذکره یا زندگینامه شاهان را مینوشتند و در خلال آن به شرایط زندگی مردم نیز میپرداختند. یکی از شاخصترین کتابهایی که در این زمینه به وجود آمد، شاهنامه یا نامه شاهان یا کتاب شاهان فردوسی است که «تاریخ زندگانی شاهان» است؛ و اگر بخواهیم آن را به عربی ترجمه کنیم میشود: تذکرة الملوک.
بدین ترتیب بود که تاریخ نویسی کم کم شکل امروزین را به خود گرفت. یکی از تذکره های مهم و مشهور در زمینه تذکره نویسی که پس از دو قرن از نوشتن شاهنامه نوشته شد و زندگینامه هفتادودو تن از عرفا در آن آمده، «تذکرة الاولیاء» شیخ عطّار نیشابوری است.
بدین گونه قرآن کریم که همه چیز را به گونه اصلی و در بسیاری موارد نمادین بیان کرده، واژه تاریخدانان را با عنوان اهل الذّکر بیان کرده و شناسانده است.
برای مطمئن شدن از این معنا، چه بهتر از این که به معنای آیه توجه کنیم:
و ما ارسلنا من قبلک الّا رجالاً نوحی الیهم فاسألوا اهل الذّکر ان کنتم لاتعلمون
ترجمه: و نفرستادیم پیش از تو مگر مردانی را که به آنان وحی میکردیم. پس اگر نمیدانید از تاریخدانان بپرسید.
معنای تاریخدانان یا تذکره نویسان پیامبران در این آیه جایگاه و معنای شایسته خود را دارد.
شرح آیه: ای محمد! پیش از تو مردانی بودهاند همچون تو، که کسانی سرگذشت زندگی آنان را یا در سینه دارند و یا مکتوب کرده و به رشته تحریر درآورده اند. پس اگر آگاه نیستید، از آنان یا آثارشان جویا شوید. آنان کسانی هستند که از تاریخ زندگانی انبیاء آگاهی داشته، و آن را یا نگاشته، و یا سینه به سینه به پسینیان خود منتقل کرده اند.
بدین ترتیب میبینیم که همه مصداقهایی که پیرامون اهل الذّکر در کتابها و پژوهشها آمده، در این معنا گنجانده میشود؛ و بی شکّ این معنا برایند همه آن معانی و مصداقهاست.
چهار- «فرعون ذوالاوتاد»
و فرعون ذوالاوتاد (ص: 12)
و فرعون ذیالاوتاد (فجر: 10)
الم نجعلالارض مهاداً و الجبال اوتاداً(نبأ: 6 و 7)
همان گونه که دیده میشود، در قرآن سه بار از اوتاد یادشده، که در ترجمه ها هریک را به گونهای ترجمه کرده اند: ‹قدرت›، ‹قدرت و سپاه›، ‹عماد و نگهبان› و ‹میخ›
برای درک درست این واژه قرآنی به المنجد بازمیگردیم:
فعل: وتّد رجله فیالارض ای ثبّتها
ترجمه: ثابت نگاهداشت پایش را در زمین یا ثابتقدم ماند.
اسم: ما رزّ فیالحائط او الارض
ترجمه: آنچه که در دیوار یا زمین فرومیرود.
اوتادالارض: جبالها. اوتاد الفم: اسنانها
ترجمه: اوتاد زمین کوهها هستند. اوتاد دهان دندانها هستند.
الهنیّهالنّاشره فی مقدّم الاذن کالثّلول
ترجمه: بلندی برامده در جلو گوش، مانند زگیل
المنجد: وتد (اوتاد، جمع آن است.) به چیزی میگویند که دارای این سه ویژگی باشد:
1 ـ موجب استحکام و پیوند شود، همچون ‹بست› و ‹میخ›.
2 ـ نسبت به پیرامونش برامده، برجسته، و ریشه در چیزی داشتهباشد.
3 ـ شکلش مانند هرم یا کوهان شتر باشد. همانند زگیل و برجستگی جلو گوش.
قرآن کریم هر سه ویژگی را در این آیه آورده: والجبال اوتاداً و کوهها را اوتاد قرارداد.
پرسش اول: آیا ماهیت وجودی کوهها این سه ویژگی را داراست؟ یقیناً چنین است.
پرسش دوم: ‹فرعون دارای اوتاد› یعنی چه؟ مگر او کوه یا چیزی شبیه به کوه داشته که قرآن کریم با این ویژگی منحصر به فرد از او یادکرده؟
پاسخ: آری هرمهای سگانه مصر که همانند کوه، و با همان ویژگیها هستند.
اگر بگوییم معنای اوتاد، سپاه یا قدرت است، درست نیست. زیرا بسیاری از جبّاران تاریخ سپاهیانی پرتوانتر از او داشتهاند. میتوان گفت او جزء جبّاران و لشگرکشان تاریخ همچون اسکندر نبوده؛ بلکه مرد منصفی بوده که خداوند به حضرت موسی گفت با او بهنرمی سخن بگو و او را دعوت به یکتاپرستی کن. اینها نشانه یک جبّار نیست. قرآن او را طغیانگر نسبت به خدا و فرعون و هامان، و سپاهیانشان را تنها خطاکار(خاطئین) خوانده و نه ‹جبارین›. نزدیک بود خداوند او را ببخشاید، تنها کمی دیر استغفارکرد.
احمد شمّاع زاده