هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

آیا نامسلمانان اهل نجات نیستند؟ (دینگزینی)


آیا نامسلمانان اهل نجات نیستند؟ (دینگزینی)


احمد شمّاع زاده

همان گونه که قرآن کریم در آغاز می فرماید "ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین" هر آیه از آن نیز ممکن است چنین باشد. یعنی اگر کسی متقی نباشد ممکن است حتا یک آیه از قرآن او را به انحراف کشاند. نمونه ای از آن این آیه است:

ومن یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین(آل عمران: 85)

بسیاری از مسلمانان از جمله برخی روحانیون از این آیه این برداشت را دارند که:

هرکس مسلمان نباشد به جهنم میرود

و این در حالی است که هرکس این نظر را دارد، نشان از آن دارد که خداوند را، قرآنش را و رسولش را نشناخته است!! چرا؟ به دو دلیل کلی:

یکی اینکه این نظر خلاف صریح آیه است:

  • خداوند نگفته است "غیر مسلمان باشد" گفته است "غیر اسلام را برگزیند". گزینش دین، آگاهانه است؛ در حالی که جزء پیروان دینی بودن میتواند دلایل مختلفی داشته باشد. مانند کسانی که در مناطقی زندگی کرده اند که اسلام به آنان عرضه نشده؛ یا به طور کلی از تنوع ادیان آگاهی ندارند؛ یا در خانواده ای زندگی کرده اند که دینی غیر از اسلام داشته اند و او نیز به آن دین عمل کرده است؛ ولی همه اینان ممکن است هیچگاه در زندگی خود مرتکب چنان فسادی نشده باشند که مستوجب جهنم شوند.

آیه قرآن تنها بر این صراحت دارد که اگر کسی آگاهانه دینی غیر از اسلام را برگزید، هرگز از او پذیرفته نمیشود و او از زیانکاران است.

  • باز هم نگفته است به جهنم میرود گفته است زیانکار است. در آخرت از میان نیکوکاران نیز کسان بسیاری خواهند بود که زیانکارند. مانند دانشمندانی که از دانش خود به شکل بهینه بهره برداری نکرده اند!

  • آِیه حتا نگفته است "اخسرین" (زیانکارترین). یعنی، چه بسا کسانی که در آخرت از او (که دینی غیر از اسلام را برگزیده) بیشتر زیان میکنند که خوب است با توجه به دیگر آیات بدانیم آنان کیانند:

  • آیات 18 تا 22 سوره هود: آنانکه مانع راه خدا شوند و راه خدا را بیراهه نشان دهند. مانند کسانی که با اعمالشان مردم را به دین خدا بدبین میکنند.

  • آیات 4 و 5 سوره نمل: آنانکه به آخرت ایمان نمیآورند.

  • آیات 103 تا 106 سوره کهف: آنانکه به آیات پروردگارشان کفر ورزیدند و با اینکه کوشش میکنند، چون فکر میکنند کار خوبی انجام میدهند تمام کوششهایشان بی نتیجه میشود.

طبق همین آیات اینان که قرآن از آنان با عنوان اخسرون و اخسرین یادکرده است، جهنمی هستند و نه آنان که تنها خاسرین اند.

دوم به دلیل آیات دیگری از قرآن که صراحتاً نظر چنان کسانی را رد میکند. در این راستا آیات بسیاری وجود دارد؛ از جمله:

یک- ان الذین آمنوا والذین هادوا والصابئن و النصاری والمجوس والذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیمه ان الله علی کل شی شهید(حج: 17)

این آیه هم بسیار قاطعانه سخن میگوید و هم از چند دین مهم در آن یاد شده و تکلیف همه را روشن میکند و میفرماید در روز بازپسین بین ادیان مختلف فرق میگذاریم و آنان را با دین خودشان میسنجیم و من بر همه امور بسیار شاهد و ناظرم. یعنی که مواظب باشید از حد درنگذرید و به بیراهه نروید. بیجهت خود را بهشتی و دیگران را جهنمی ندانید.

جالب اینجاست که خداوند کریم در این آیه حتا حکم جهنمی بودن مشرکین را هم صادر نکرده است. هرچند در آیات بسیاری میفرماید از هرچه بگذرد از شرک به خود نمیگذرد. ولی اکنون آنان را نیز در ردیف ادیان آورده زیرا که دین یعنی روش زندگی و مشرکین نیز روش شرک را برگزیده اند.

البته شرک هم درجاتی دارد. مثلا مسلمانی که به نقش خداوند در زندگانی خود توجهی ندارد گرفتار نوعی شرک است. کسی که قائل به تثلیث است نیز به نوعی مشرک است کسی که ائمه اطهار را در جای خداوند میگذارد نیز مشرک است ولی شرک اینان شرک خفیّه است و با شرک کسی که به کلی خدا را قبول ندارد متفاوت است.

دو- خداوند در سوره الحاقّه که بیشتر وصف آخرت است هنگامی که جهنم را شداد و غلاظ وصف میکند در آیات 33 و 34 دو ویژگی به هم پیوسته را برای جهنمیان قائل میشود: یکی ایمان نداشتن به خداوند عظیم و دیگری نداشتن انگیزه برای خوراک مسکین.

واقعا که قرآن کریم همه اش معجزه است. ولی کو گوش شنوا؟!! ببینید که خداوند شخص جهنمی را چگونه وصف میکند. نمیگوید اگر به من ایمان نداشت یعنی حتا اگر تنها کافر بود جهنمی نمیشود بلکه کسی جهنمی است که هم کافر است و هم انگیزه ای ندارد تا از اینهمه نعمتهایی که من در این دنیا به او داده ام به یتیمان و کسانی که واقعا قابل ترحم اند ببخشد. شگفتی این دو آیه در این است که خداوند ایمان به خود و ترحم به یتیم که ظاهرا دو مقوله جدا هستند را در یک ردیف آورده بویژه برای جهنمیان. و عکس قضیه را نتیجه میگیریم که "اگر کسی کافر بود ولی از مال خود به یتیمان و بیکسان کمک کرد کفر او قابل چشم پوشی و اهل نجات است”.

خداوند کریم در قرآن کریمش در مورد ایمان آورندگان همواره ایمان و عمل صالح را و نماز و زکات را همراه با هم ذکر کرده؛ ولی در اینجا برای اهل دوزخ به گونه ای وارونه و دقیقتر ذکر کرده است. زیرا در مورد مؤمنان نظر قرآن بر جامعه شناسی و جامعه است ولی در مورد جهنمیان نظر بر روانشناسی و ویژگیهای فردی است.

نتیجه آنکه اگر کسی به خداوند ایمان نداشت ولی برای کمک به بی پناهان به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی کاری کرد، باز هم جای نجات او از جهنم وجود دارد.

جل الخالق!!! که همه چیز را در قرآنش بیان کرده و از هیچ چیز چه کوچک و چه بزرگ فروگذار نکرده است.

سه- خداوند کریم در آیات 111 تا 113 سوره بقره در پاسخ به یهودیان و مسیحیانی که میگویند تنها آنان به بهشت خداوند راه مییابند (یعنی همان ادعایی که برخی مسلمانان برای مسیحیان ویهودیان دارند.) میفرماید چه دلیلی بر این مدعا دارید؟ و باز هم تاکید میورزد که برای او مهم عمل نیکوست و ما به نوع دین اشخاص نظر خاصی نداریم بلکه همینکه کسی رو به سوی ما آورد و کار نیکو انجام دهد پاداش کارش نزد پروردگارش محفوظ است و بر این گونه کسان ترس و اندوهی نیست. و ادامه میدهد که: یهودیان گفتند مسیحیان به بیراهه میروند و مسیحیان گفتند که یهودیان به بیراهه میروند و این در حالی است که آنان کتاب دین خود را میخوانند و به آن آگاهی دارند. چنین سخنانی را آنانکه آگاهی ندارند(یعنی مسلمانانی که به روشها و سنتهای ما آگاه نیستند و غیرمسلمانان را گمراه میدانند و نیز ممکن است پیروان برخی ادیان دیگر چنین باشند.) نیز بیان کردند. پس خداوند در روز قیامت میان آنان حکم جاری میکند در آنچه که در آن اختلاف داشتند. (یعنی کسی حق ندارد در مورد دیگری قضاوت کند. قاضی ما هستیم.):

و قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هودا او نصاری تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین(111) بلی من اسلم وجهه لله وهو محسن فله اجره عند ربه ولا خوف علیهم و لا هم یحزنون(112) و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء و هم یتلون الکتاب کذلک قال الذین لایعلمون مثل قولهم فالله یحکم بینهم یوم القیامه فیماکانوا فیه یختلفون(113)

چهار- خداوند کریم همین مطلب را در سوره نساء بویژه آیات 124 و 125 تکرار میکند با این تفاوت که موضوع را بازتر میکند:

آیه 124)- وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً

کسی که کارهایی نیکو انجام دهد چه زن باشد و چه مرد، و او به خداوند ایمان داشته باشد. پس آنان به بهشت داخل میشوند و سرسوزنی به آنان ستم نمیشود.

آیه 125)- وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً

و چه کسی دیندارتر از کسی است که وجود خود را تسلیم خداوند کرده و او نیکوکار است و پیروی میکند از آیین پاک ابراهیمی.

پنج- در آیه پنجاه و دو سوره انعام به رسول برگزیده خودش دستور میدهد که: و طرد مکن از خود کسانی را که صبحگاهان و شبانگاهان پروردگارشان را میخوانند، روی او را میجویند. چیزی از حساب کار آنان بر تو نیست؛ و چیزی از حساب کار تو بر آنان نیست! پس اگر آنان را طرد کنی از ستمکاران خواهی بود!

مسلماً آنان مسلمانان عادی شرعگرا نبوده اند؛ که اگر چنین بود رسول اکرم (ص) قصد طرد آنان را نداشته است؛ بلکه یا کسانی بوده اند که بدون داشتن دینی رسمی زندگی میکرده اند و یا مسلمانانی بوده اند همچون عارفان و خداجویانی که به شرع زیاد پایبند نیستند و راه عرفان را برگزیده اند. خداوند به پیامبرش میگوید اگر آنان را طردکنی از ستمکاران خواهی بود!! خراب کردن سجده گاههایشان که جای خود دارد و بهای سنگینی را در روز بازپسین متوجه عاملان آن خواهد کرد.

میبینیم که ملاک خداوند برای ورود به بهشت نوع دین نیست بلکه تسلیم امر خداوند بودن، جویای روی او بودن، نیکوکاری کردن، و پیروی از ادیان ابراهیمی (توحیدی) است. یعنی همان الذین آمنوا و عملوالصالحاتی است که خداوند در بسیاری از آیات برای مسلمانان نیز به آن استناد کرده است.

بدین ترتیب مشخص میشود کوچکترین کاری را که هر کس انجام دهد، از هر دینی و کیشی که باشد به حساب میآید و خداوند گتره ای کسی را به خاطر نام مسلمان داشتن به بهشت نمیبرد و از کارهای نیک کسی، حتا اگر مشرک باشد بدون پاداش در نمیگذرد.

شش- به همین دلیل باز هم در آیات 69 سوره مائده و 62 سوره بقره با کمی اختلاف میفرماید: ان الذین آمنوا والذین هادوا والنصاری والصابئین من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لاهم یحزنون

در این دو آیه نیز خداوند درباره اهل کتاب از جمله مسلمانان (همه را در یک ردیف قرارداده) میگوید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کارهای شایسته انجام دهند پاداششان محفوظ است و از عقاب من هراسی نداشته و اندوهگین نیز نباشند. دلشان شاد باشد که اهل نجاتند.

هفت- خداوند در این آیه به چنین کسانی در صورتی که در نیکوکاری بکوشند، حتا بشارت ورود به بهشت خداوندی را نیز میدهد:

سابقوا الی مغفرة من ربکم و جنّة عرضها کعرض السّماء و الارض اعدّت للذین امنوا بالله و رسله ذلک فضل الله یؤتبه من یشاء (حدید: 21)

ترجمه: پیشی گیرید به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که گستره آن همانند گستره آسمان و زمین است (از این آیه متوجه می‌شویم که بهشت آنچنان نیست که جایی محدود با ویژگیهایی محدود باشد.)؛ آماده شده است برای کسانی که ایمان آوردند به خداوند و فرستادگانش. آن است فضل خداوندی که به هر که بخواهد میدهد.

*****

بنابراین آنانکه در ذهن خود حکم جهنمی بودن برای غیرمسلمانان صادر میکنند باید بدانند خداوند ستمگر نیست که شخصیتی همانند ادیسون را که اینهمه عمل صالح داشته و همه عمرش را برای خدمت به مردم صرف کرده، به گونه ای که حتا شب عروسی اش را فراموش میکند، به جهنم ببرد و یک مسلمانی را که حقایق دین خود را نمیشناسد، و نمیداند که قرآنش چه میگوید، به صرف اینکه نمازی میخواند و دعایی برای رفع مشکلاتش میخواند و زندگی اش پر از خطاست به بهشت ببرد!!

چه لذتبخش است هنگامی که انسان آیات قرآن را درست بفهمد، درست بهره برداری کند و بیجهت حکم جهنمی بودن برای دیگران صادر نکند!!؟

اولین نگارش: دهم خرداد نودویک

دومین ویرایش: خرداد ماه 1393

سومین ویرایش: اسفندماه 1395

چهارمین ویرایش و نگارش: ششم تیرماه 1398

احمد شمّاع زاده

پیوست:

نوشته‌ای کوتاه از «لئـوناردو باف»، خبرنگار:

در میزگردی که درباره دیـن و آزادی برپا شده بود، از دالایی لاما با کنجکاوی، و البته کمی بدجنسی پرسیدم: عالیجناب بهترین دین کدام است؟

فکرکردم که او لابد خواهد گفت بودایی یا ادیان شرقی که خیلی قدیمی تر از مسیحیت هستند...

دالایی لاما کمی درنگ کرد،لبخندی زد و به چشمان من خیره شد و آنگاه گفت:

بـهتریـن دیـن آن است که از شـما آدم بهتـری بسازد....

من که از چنین پاسخ خردمندانه ای شرمنده شده بودم، پرسیدم:

آنچه مرا انسان بهتری میسازد چیست؟

پاسخ داد: هرچیزی که شمارا مهربانتر، فهمیده تر، بیطرفتر، با محبتتر، انسان دوست تر، با مسئولیت تر و اخلاقی تر بسازد… دینی که این کار را برای شما بکند، بـهتـریـن دیـن است.

من لحظه ای ساکت ماندم و به حرفهای خردمندانه او اندیشیدم…

به نظرمن پیامی که پشت حرف های او قرار دارد چنین است:

دوست من! این که تو به دینی اعتقاد داری یا نه، اهمیت ندارد آنچه اهمیت دارد رفتار تو درخانه، در خانواده در محل کار، در جامعه و درکل جهان است!

به یاد داشته باش: جهان هستی بازتاب اعـمال و افـکار ماسـت.





صابئین(صابئون)، قوم از یاد رفته


صابئین(صابئون)

 

در قرآن کریم نام پیروان دینی در سه آیه با یکی از دو گونه بالا آمده است.

 

در شرح حال مانی پیامبر ایرانی میخوانیم که:

"مانی بن پاتک به‌سال 215م در قریه‌ای در مرکز استان میشان زاده شد؛ که اکنون بخشی از آن در عراق قرار دارد و بخش ایرانی آن به دشت میشان مشهور است. (پس از انقلاب آن را دشت عباس نامیدند که کار شایسته ای نکرده اند.) پدرش را از مردمان ناحیه همدان دانسته‌اند. گویند که مادرش از زنان طایفه مغتسله(صابئین یا مندائیان، یکی از فرق گنوستیک) بود؛ که آن زمان در میان رودهای فرات و دجله(میان رودان یا بین النهرین) ساکن بودند. مانی به‌مانند جامعه پیرامون خود در دوران نوجوانی کیش مغتسله داشته است."


آنان قومی هستند پیرو حضرت یحیی بن زکریا که همزمان با حضرت عیسی مسیح میزیسته، پسرخاله وی بوده، پیش از او به پیامبری مبعوث شده، و در جوانی به شهادت رسیده است. حضرت زکریا همان پیامبری است که سرپرستی مریم مقدس را بر عهده داشته است و داستان فرزنددار شدن او(زاده شدن یحیی) در سالخوردگی زکریا و همسرش(الیزابت) که مقام والایی در نزد خداوند داشته اند و اینکه کسی پیش از او با نام یحیی خوانده نشده در قرآن کریم آمده است. 


در دو آیه از سه آیه ای که در آغاز به آنها اشاره شد نام آنان پس از یهود و پیش از نصاری آمده یعنی قرآن کریم دین آنان را در ردیف ادیان بزرگ یهود و مسیحیت آورده است و چنین به نظر میرسد که پیروان این دین بسیار زیادتر از شمار کنونی بوده اند که با گذشت زمان جذب دیگرادیان شده یا به دلایلی تحلیل رفته اند.


پیروان این دین در آغاز در شام و حلب زندگی میکرده و سپس به نواحی دیگر کوچ کرده اند. اکنون شماری از آنان در بغداد و اطراف آن و شماری دیگر در دزفول، دشت میشان، اهواز و خرمشهر ساکنند. در خرمشهر و دزفول محله ای به نام خود دارند. بومی هستند و به زبان عربی سخن میگویند.

 

نام کتاب آنان گنزا ربا به معنای گنج بزرگ یا کتاب خداست. قرآن مجید بر این موضوع  نیز تأیید میکند که آنان کتاب داشته و کتاب آنان کتابی بزرگ و سنگین همانند الواحی که خداوند در کوه طور به حضرت موسی داد، بوده است؛ آنجا که می فرماید: یا یحیی خذالکتاب بقوه(مریم:12) و باز از آنجا که قرآن مجید نام یحیی را در پنج آیه ذکر کرده و آیات بسیاری را به او اختصاص داده، ارزش وی در نزد خداوند بیشتر مشخص میشود. مانند همین آیه که پس از بقوه میفرماید در کودکی به او حکمت عطاکردیم. و در آیات پس از آن(13-14 و 15) او را همچون عیسی بن مریم وصف کرده است. یا آنجا که خداوند پیش از تولد یحیی خبر تولد او را برای پدرش چنین زیبا وصف میکند(آل عمران:39): 

 

ان الله یبشرک بیحیی مصدقاً بکلمه من الله و سیداً و حصوراً و نبیاً من الصالحین


لقب مشهوری که برای یحیی(ع) ذکر شده و به احتمال زیاد در انجیل آمده "تعمید دهنده" است. همان گونه که عیسی(ع) ملقب به "مسیح"(بسیار مسح کننده که با مسح کردن بیماران را شفا میبخشید) است. ظاهراً وی مبدع غسل تعمید بوده و این واجب شرعی که شرط ایمان بوده از دین او به دین مسیحیت رفته است.


همچنانکه حضرت یحیی در قرآن بسیار ارزشمند وصف شده در انجیل نیز چنین است. متاسفانه نامگذاری یحیی در میان مسلمانان بسیار کم است؛ ولی مسیحیان نام او را بر فرزندان خود میگذارند؛ بدین گونه:

یوحنّا(نامی عبری که نام اصلی اوست)، جوانّی(ایتالیایی)، خوان(اسپانیولی)، جان (انگلیسی)، یانا(لهستانی)، ژان(فرانسوی)، ایوان(روسی)، یوهانس (آلمانی)، ژوهانس (؟)، جوهانس(؟)- یوهان و یان(؟)

 

همچنین در دین مسیحیت شب اول تابستان که کوتاهترین شب است به نام شب یحیی نامگذاری شده و روز آن را جشن میگیرند؛ و بویژه عید کسانی است که نام آنان یحیی است. شب دوم را به احترام بانوانی که نام آنان یحیی(با تفاوت  در مؤنث بودن) است نیز جشن میگیرند. 

کشته شدن معصومانه و سربریدن یحیی در جوانی به خواسته زنی یهودی به نام سالومه او را به شهیدی اسطوره ای و جاویدان مبدل ساخته که طرز شهادتش بسیار دردناک و اندوهناک است. اسکار وایلد نمایشنامه ای دارد با عنوان سالومه که موضوع شهادت یحیی(ع) را به تصویر کشیده است. البته ممکن است نویسندگان مسیحی دیگری نیز در باره او و بویژه شهادتش کتاب یا نوشته ای داشته باشند.

*******

در فرهنگ واژگان آمده است که صابئه یا صابئون خود را پیرو دین نوح میدانند و گفته میشود که ستاره پرست بوده اند و نیز آمده است که صابئی کسی را گویند که از دین خود خارج شده و به دین دیگری بگرود. 

 

روشنگری پیرامون این تعریف:

یک- در همین راستا، برخی ترجمه های قرآن نیز این قوم را ستاره پرست تلقی و معرفی کرده اند که درست نیست. البته علت اینکه آنان بدین عنوان شهرت یافته اند آن است که رو به سوی ستاره شمالی یا قطبی نماز میگزارند و به عبادت میپردازند.

 

دو- در خرمشهر آنان را صبّی(با ضم صاد) میخوانند و در فرهنگ واژگان آمده است که صبّ و صبّا یعنی آب را ریخت یا در رود فرود آمد و صبیب یعنی عرق تن. از سوی دیگر چون در خرمشهر به آنان منداوی نیز میگویند و مندّی(با ضم میم) یعنی جای آب دادن یا به عرق دراوردن اسبان. و به این دلیل که مقر و محله های آنان همواره در کنار آب بوده است و در آب فرورفتن(غسل تعمید) شرط ایمان آنهاست، به این نتیجه میرسیم که آنان نه تنها دین خود را تغییر داده اند که نام دین خود را نیز(که با آن خوانده میشدند) در طول تاریخ تغییر داده اند؛ یعنی نام آنان که طبق قرآن از ریشه صبأ به معنای اول بوده به ریشه صبب به معنای دوم تغییرشکل و محتوی داده است. 

در سالهایی دور، رضاعلیشاه تابنده، از بزرگان درویشهای گنابادی، با بزرگان صابئین خرمشهر دیدار داشته و نقل کرده اند که صابئین از توابع یهود بوده و بعدها از یهود خارج شده اند. مهمترین مشخصه آنان این است که باید پنهانی خدا را یاد کنند. از اینرو حدس زده اند که آنها صوفیه زمان خود بوده اند.

در دین آنان خوردن گوشت خوک(مانند دین اسلام) و ازدواج مبلغین دینی(همچون کاتولیکها) حرام است.

صبیها پیشتر به شغل و حرفه زرگری و نقره کاری مشغول بوده اند ولی اکنون (سال 1355) تنها پیرمردانشان که ریش خود را نمیتراشند و لباس عربی بر تن میکنند، به این کار اشتغال دارند. جوانهای آنها توانسته اند میزان تحصیلات خود را بالا برده و مانند دیگران به کارهای دیگری مشغول شوند. آنان مصمم هستند در دین خود اصلاحاتی صورت دهند. زیرا آنان ملزم به انجام مراسم مذهبی خود هستند ولی شکل برپایی مراسم موجب رنجش آنان شده است. برای مثال آنان در مراسم ازدواج همانند غسل تعمید باید به میان آب رودخانه بروند و غسل کنند. جوانان بر این موضوع خرده گرفته میگویند چون امکان آلودگی آب رودخانه هست (و احتمال دستمایه تمسخر قرارگرفتن در میان دیگر همشهریان است) پس بهتر است از آب پاکیزه در خانه استفاده کرد. 

همین جوانان از دهه پنجاه(1350 شمسی) مانند دیگر جوانان خوزستانی برای کسب دانش و زندگی بهتر راهی کشورهای اروپایی، آمریکا و کانادا شده، و در آنجا ساکن شده اند. در نتیجه نمیتوانند به مراسم و مناسک دینی خود زیاد پایبند باشند.

 

مرحوم جلال آل احمد در سال 1345 برای تحقیق در مورد این دین به خرمشهر آمد. بیاد دارم که دبیر ادبیاتمان(آقای فخّاری که بعدها شد دکتر فخّاری حقوقدان از دانشگاه سوربن، و استاد دانشگاه شهید بهشتی) چند نفر از صبّیهای کلاسمان را به هتلی که آن مرحوم در آن اقامت داشت، برد تا ویژگیهای دین خود را برای او بازگویند.                                                                     

   پژوهش میدانی و نگارش اول: شهریور 1355

پژوهش کتایخانه ای و نگارش دوم: بهمن 1390

ویرایش و برخی افزودنها: بهمن ماه 1394

احمد شماع زاده

 

متن پیوست:

خلاصه مصاحبه دکتر مسعود فروزنده، پژوهشگر تاریخ با "عصر ایران" پس از ویرایش کامل، جهت آگاهی خوانندگان و پژوهشگران درج میگردد:

مندائیان

قوم «صابئین» یا «مندائیان»، پیروان حضرت "یحیى" هستند که نزدیک به 1950  سال پیش به دلیل اذیت و آزار برخى از اهالى اورشلیم به سوى رودخانه فرات مهاجرت کردند.

اولین محل سکونت آنها شهر معروف تاریخى «حران»(در عراق امروزی) بود؛ سپس در امتداد رودخانه فرات به جنوب حرکت کرده و ضمن استقرار برخى از آنها در شهرهاى بغداد و بصره و عماره، در نهایت آخرین گروه به شهرهاى خرمشهر و هویزه و شوشتر رسیدند.

مندائیان مانند کاتولیکها ازدواج دارند، ولی طلاق ندارند. یکى از قسمتهاى جالب عروسى آنها این است که روحانى سر عروس و داماد را سه بار به آهستگى به هم متصل میکند که نمادى از وصل روحانى آنهاست. عروس و داماد قبل از محرم شدن با یکدیگر، باید غسل تعمید شوند. لباس مراسم تعمید سفید و از جنس کتان است. روحانی تهمید دهنده، در حین غسل تعمید عصایى از چوب درخت زیتون در دست میگیرد.

معبد آنان «مندى» نام دارد که به معناى عقل و عرفان است و از نى و حصیر درست شده؛ و باید قبله اش رو به ستاره شمالی باشد. سه بار در شبانه روز نماز میخوانند ولی نمازشان رکوع و سجود ندارد. در هر سال، سی و چهار روز روزه می گیرند. یکی از آداب و رسوم دینی «مندایی» این است که در روزهاى یکشنبه در آب جارى کارون غسل تعمید میکنند.

روحانیون مندائی کسی را به دین خود نمیپذیرند. اولین مقام روحانی آنان عنوان گنجور یا گنزورا دارد. پس از او مقام ترمیده قرار میگیرد، و سومین که آخرین مقام است، اشکندا(یاور) است. آنان برای برگزاری مراسم و شعائر دینى پولى دریافت نمیکنند؛ بدین معنا که در روش دینی آنان شغلی به نام روحانی، مانند کشیش و ملا و واعظ وجود ندارد. 

به غذاهاى گیاهى و ماهى علاقه دارند، ذبحشان با چاقو است و این شایعه که آنها حیوانات را خفه میکنند حقیقت ندارد.

زنان با مردان «مندایى» برابر هستند و جالب اینکه هر مندایى یک نام شناسنامه اى دارد و یک نام دینى که نام دینى بر اساس نام مادر اوست.

زبان مندایى شاخه اى از زبان آرامى قدیمى است و خط مندایى هم شاید بتوان گفت ترکیبى از خط عبرى و مانوى است. آنان عید نوروز را نیز جشن میگیرند.

"صابئین" براى بازماندگان طوفان نوح(که همه مردم روی زمین را شامل میشود.) یک غذاى متبرک به عنوان خیرات درست میکنند که هریسه نام دارد و با عدس تهیه می شود.

از آنجا که آنان به عرفا بیشتر نزدیکترند تا شریعتمداران، به سیاست علاقه اى ندارند و تبلیغ و تبشیر و ترویج دینی، در این دین وجود ندارد. حتا برعکس دین اسلام، ورود ممنوع و خروج آزاد است!Top of Form

Bottom of Form