هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

صابئین(صابئون)، قوم از یاد رفته


صابئین(صابئون)

 

در قرآن کریم نام پیروان دینی در سه آیه با یکی از دو گونه بالا آمده است.

 

در شرح حال مانی پیامبر ایرانی میخوانیم که:

"مانی بن پاتک به‌سال 215م در قریه‌ای در مرکز استان میشان زاده شد؛ که اکنون بخشی از آن در عراق قرار دارد و بخش ایرانی آن به دشت میشان مشهور است. (پس از انقلاب آن را دشت عباس نامیدند که کار شایسته ای نکرده اند.) پدرش را از مردمان ناحیه همدان دانسته‌اند. گویند که مادرش از زنان طایفه مغتسله(صابئین یا مندائیان، یکی از فرق گنوستیک) بود؛ که آن زمان در میان رودهای فرات و دجله(میان رودان یا بین النهرین) ساکن بودند. مانی به‌مانند جامعه پیرامون خود در دوران نوجوانی کیش مغتسله داشته است."


آنان قومی هستند پیرو حضرت یحیی بن زکریا که همزمان با حضرت عیسی مسیح میزیسته، پسرخاله وی بوده، پیش از او به پیامبری مبعوث شده، و در جوانی به شهادت رسیده است. حضرت زکریا همان پیامبری است که سرپرستی مریم مقدس را بر عهده داشته است و داستان فرزنددار شدن او(زاده شدن یحیی) در سالخوردگی زکریا و همسرش(الیزابت) که مقام والایی در نزد خداوند داشته اند و اینکه کسی پیش از او با نام یحیی خوانده نشده در قرآن کریم آمده است. 


در دو آیه از سه آیه ای که در آغاز به آنها اشاره شد نام آنان پس از یهود و پیش از نصاری آمده یعنی قرآن کریم دین آنان را در ردیف ادیان بزرگ یهود و مسیحیت آورده است و چنین به نظر میرسد که پیروان این دین بسیار زیادتر از شمار کنونی بوده اند که با گذشت زمان جذب دیگرادیان شده یا به دلایلی تحلیل رفته اند.


پیروان این دین در آغاز در شام و حلب زندگی میکرده و سپس به نواحی دیگر کوچ کرده اند. اکنون شماری از آنان در بغداد و اطراف آن و شماری دیگر در دزفول، دشت میشان، اهواز و خرمشهر ساکنند. در خرمشهر و دزفول محله ای به نام خود دارند. بومی هستند و به زبان عربی سخن میگویند.

 

نام کتاب آنان گنزا ربا به معنای گنج بزرگ یا کتاب خداست. قرآن مجید بر این موضوع  نیز تأیید میکند که آنان کتاب داشته و کتاب آنان کتابی بزرگ و سنگین همانند الواحی که خداوند در کوه طور به حضرت موسی داد، بوده است؛ آنجا که می فرماید: یا یحیی خذالکتاب بقوه(مریم:12) و باز از آنجا که قرآن مجید نام یحیی را در پنج آیه ذکر کرده و آیات بسیاری را به او اختصاص داده، ارزش وی در نزد خداوند بیشتر مشخص میشود. مانند همین آیه که پس از بقوه میفرماید در کودکی به او حکمت عطاکردیم. و در آیات پس از آن(13-14 و 15) او را همچون عیسی بن مریم وصف کرده است. یا آنجا که خداوند پیش از تولد یحیی خبر تولد او را برای پدرش چنین زیبا وصف میکند(آل عمران:39): 

 

ان الله یبشرک بیحیی مصدقاً بکلمه من الله و سیداً و حصوراً و نبیاً من الصالحین


لقب مشهوری که برای یحیی(ع) ذکر شده و به احتمال زیاد در انجیل آمده "تعمید دهنده" است. همان گونه که عیسی(ع) ملقب به "مسیح"(بسیار مسح کننده که با مسح کردن بیماران را شفا میبخشید) است. ظاهراً وی مبدع غسل تعمید بوده و این واجب شرعی که شرط ایمان بوده از دین او به دین مسیحیت رفته است.


همچنانکه حضرت یحیی در قرآن بسیار ارزشمند وصف شده در انجیل نیز چنین است. متاسفانه نامگذاری یحیی در میان مسلمانان بسیار کم است؛ ولی مسیحیان نام او را بر فرزندان خود میگذارند؛ بدین گونه:

یوحنّا(نامی عبری که نام اصلی اوست)، جوانّی(ایتالیایی)، خوان(اسپانیولی)، جان (انگلیسی)، یانا(لهستانی)، ژان(فرانسوی)، ایوان(روسی)، یوهانس (آلمانی)، ژوهانس (؟)، جوهانس(؟)- یوهان و یان(؟)

 

همچنین در دین مسیحیت شب اول تابستان که کوتاهترین شب است به نام شب یحیی نامگذاری شده و روز آن را جشن میگیرند؛ و بویژه عید کسانی است که نام آنان یحیی است. شب دوم را به احترام بانوانی که نام آنان یحیی(با تفاوت  در مؤنث بودن) است نیز جشن میگیرند. 

کشته شدن معصومانه و سربریدن یحیی در جوانی به خواسته زنی یهودی به نام سالومه او را به شهیدی اسطوره ای و جاویدان مبدل ساخته که طرز شهادتش بسیار دردناک و اندوهناک است. اسکار وایلد نمایشنامه ای دارد با عنوان سالومه که موضوع شهادت یحیی(ع) را به تصویر کشیده است. البته ممکن است نویسندگان مسیحی دیگری نیز در باره او و بویژه شهادتش کتاب یا نوشته ای داشته باشند.

*******

در فرهنگ واژگان آمده است که صابئه یا صابئون خود را پیرو دین نوح میدانند و گفته میشود که ستاره پرست بوده اند و نیز آمده است که صابئی کسی را گویند که از دین خود خارج شده و به دین دیگری بگرود. 

 

روشنگری پیرامون این تعریف:

یک- در همین راستا، برخی ترجمه های قرآن نیز این قوم را ستاره پرست تلقی و معرفی کرده اند که درست نیست. البته علت اینکه آنان بدین عنوان شهرت یافته اند آن است که رو به سوی ستاره شمالی یا قطبی نماز میگزارند و به عبادت میپردازند.

 

دو- در خرمشهر آنان را صبّی(با ضم صاد) میخوانند و در فرهنگ واژگان آمده است که صبّ و صبّا یعنی آب را ریخت یا در رود فرود آمد و صبیب یعنی عرق تن. از سوی دیگر چون در خرمشهر به آنان منداوی نیز میگویند و مندّی(با ضم میم) یعنی جای آب دادن یا به عرق دراوردن اسبان. و به این دلیل که مقر و محله های آنان همواره در کنار آب بوده است و در آب فرورفتن(غسل تعمید) شرط ایمان آنهاست، به این نتیجه میرسیم که آنان نه تنها دین خود را تغییر داده اند که نام دین خود را نیز(که با آن خوانده میشدند) در طول تاریخ تغییر داده اند؛ یعنی نام آنان که طبق قرآن از ریشه صبأ به معنای اول بوده به ریشه صبب به معنای دوم تغییرشکل و محتوی داده است. 

در سالهایی دور، رضاعلیشاه تابنده، از بزرگان درویشهای گنابادی، با بزرگان صابئین خرمشهر دیدار داشته و نقل کرده اند که صابئین از توابع یهود بوده و بعدها از یهود خارج شده اند. مهمترین مشخصه آنان این است که باید پنهانی خدا را یاد کنند. از اینرو حدس زده اند که آنها صوفیه زمان خود بوده اند.

در دین آنان خوردن گوشت خوک(مانند دین اسلام) و ازدواج مبلغین دینی(همچون کاتولیکها) حرام است.

صبیها پیشتر به شغل و حرفه زرگری و نقره کاری مشغول بوده اند ولی اکنون (سال 1355) تنها پیرمردانشان که ریش خود را نمیتراشند و لباس عربی بر تن میکنند، به این کار اشتغال دارند. جوانهای آنها توانسته اند میزان تحصیلات خود را بالا برده و مانند دیگران به کارهای دیگری مشغول شوند. آنان مصمم هستند در دین خود اصلاحاتی صورت دهند. زیرا آنان ملزم به انجام مراسم مذهبی خود هستند ولی شکل برپایی مراسم موجب رنجش آنان شده است. برای مثال آنان در مراسم ازدواج همانند غسل تعمید باید به میان آب رودخانه بروند و غسل کنند. جوانان بر این موضوع خرده گرفته میگویند چون امکان آلودگی آب رودخانه هست (و احتمال دستمایه تمسخر قرارگرفتن در میان دیگر همشهریان است) پس بهتر است از آب پاکیزه در خانه استفاده کرد. 

همین جوانان از دهه پنجاه(1350 شمسی) مانند دیگر جوانان خوزستانی برای کسب دانش و زندگی بهتر راهی کشورهای اروپایی، آمریکا و کانادا شده، و در آنجا ساکن شده اند. در نتیجه نمیتوانند به مراسم و مناسک دینی خود زیاد پایبند باشند.

 

مرحوم جلال آل احمد در سال 1345 برای تحقیق در مورد این دین به خرمشهر آمد. بیاد دارم که دبیر ادبیاتمان(آقای فخّاری که بعدها شد دکتر فخّاری حقوقدان از دانشگاه سوربن، و استاد دانشگاه شهید بهشتی) چند نفر از صبّیهای کلاسمان را به هتلی که آن مرحوم در آن اقامت داشت، برد تا ویژگیهای دین خود را برای او بازگویند.                                                                     

   پژوهش میدانی و نگارش اول: شهریور 1355

پژوهش کتایخانه ای و نگارش دوم: بهمن 1390

ویرایش و برخی افزودنها: بهمن ماه 1394

احمد شماع زاده

 

متن پیوست:

خلاصه مصاحبه دکتر مسعود فروزنده، پژوهشگر تاریخ با "عصر ایران" پس از ویرایش کامل، جهت آگاهی خوانندگان و پژوهشگران درج میگردد:

مندائیان

قوم «صابئین» یا «مندائیان»، پیروان حضرت "یحیى" هستند که نزدیک به 1950  سال پیش به دلیل اذیت و آزار برخى از اهالى اورشلیم به سوى رودخانه فرات مهاجرت کردند.

اولین محل سکونت آنها شهر معروف تاریخى «حران»(در عراق امروزی) بود؛ سپس در امتداد رودخانه فرات به جنوب حرکت کرده و ضمن استقرار برخى از آنها در شهرهاى بغداد و بصره و عماره، در نهایت آخرین گروه به شهرهاى خرمشهر و هویزه و شوشتر رسیدند.

مندائیان مانند کاتولیکها ازدواج دارند، ولی طلاق ندارند. یکى از قسمتهاى جالب عروسى آنها این است که روحانى سر عروس و داماد را سه بار به آهستگى به هم متصل میکند که نمادى از وصل روحانى آنهاست. عروس و داماد قبل از محرم شدن با یکدیگر، باید غسل تعمید شوند. لباس مراسم تعمید سفید و از جنس کتان است. روحانی تهمید دهنده، در حین غسل تعمید عصایى از چوب درخت زیتون در دست میگیرد.

معبد آنان «مندى» نام دارد که به معناى عقل و عرفان است و از نى و حصیر درست شده؛ و باید قبله اش رو به ستاره شمالی باشد. سه بار در شبانه روز نماز میخوانند ولی نمازشان رکوع و سجود ندارد. در هر سال، سی و چهار روز روزه می گیرند. یکی از آداب و رسوم دینی «مندایی» این است که در روزهاى یکشنبه در آب جارى کارون غسل تعمید میکنند.

روحانیون مندائی کسی را به دین خود نمیپذیرند. اولین مقام روحانی آنان عنوان گنجور یا گنزورا دارد. پس از او مقام ترمیده قرار میگیرد، و سومین که آخرین مقام است، اشکندا(یاور) است. آنان برای برگزاری مراسم و شعائر دینى پولى دریافت نمیکنند؛ بدین معنا که در روش دینی آنان شغلی به نام روحانی، مانند کشیش و ملا و واعظ وجود ندارد. 

به غذاهاى گیاهى و ماهى علاقه دارند، ذبحشان با چاقو است و این شایعه که آنها حیوانات را خفه میکنند حقیقت ندارد.

زنان با مردان «مندایى» برابر هستند و جالب اینکه هر مندایى یک نام شناسنامه اى دارد و یک نام دینى که نام دینى بر اساس نام مادر اوست.

زبان مندایى شاخه اى از زبان آرامى قدیمى است و خط مندایى هم شاید بتوان گفت ترکیبى از خط عبرى و مانوى است. آنان عید نوروز را نیز جشن میگیرند.

"صابئین" براى بازماندگان طوفان نوح(که همه مردم روی زمین را شامل میشود.) یک غذاى متبرک به عنوان خیرات درست میکنند که هریسه نام دارد و با عدس تهیه می شود.

از آنجا که آنان به عرفا بیشتر نزدیکترند تا شریعتمداران، به سیاست علاقه اى ندارند و تبلیغ و تبشیر و ترویج دینی، در این دین وجود ندارد. حتا برعکس دین اسلام، ورود ممنوع و خروج آزاد است!Top of Form

Bottom of Form