هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

سروده های دلنشین (منم زیبا، از سهراب سپهری)

منم زیبا، از سهراب سپهری رحمة الله علیه:

منم زیبا

که زیبابنده ام را دوست می‌دارم

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می‌گوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه می جویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه می‌گویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا! من خدایی خوب می‌دانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی یا خدایی، مهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می‌دارم

طلب کن خالق خود را  بجو مارا،  تو خواهی یافت

که عاشق می‌شوی بر ما و عاشق می‌شوم بر تو

که وصل عاشق و معشوق هم، 

آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت

وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت می‌گفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می‌گردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی،

ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور

آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت، خالقت

اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را

با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدارم

غریب این زمین خاکی ام، آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو، جز من کس دیگر نمی‌فهمد، به نجوایی صدایم کن

بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می‌گوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

***

با آل علی هر که در افتاد ورافتاد

از نسیم شمال

پس از آنکه نیکلای اول تزار روسیه فرمان گلوله باران حرم امام رضا را صادر کرد و گفت:

حرم را زیر و رو می‌کنم تا ببینم چه کسی جلو مرا می‌گیرد

شب که فرارسید، دو واقعه به طور همزمان رخ داد:

یکی اینکه نیکلای اول به طور ناگهانی مرد؛ و هیچ‌گاه هیچ‌کس ندانست علت مرگش چه بوده است. اگر نام او را در نت سرچ کنید، به این حقیقت پی خواهید برد.

دوم اینکه طبع شعر سید شرف‌الدین حسینی، مدیر نشریه نسیم شمال، گل کرد و این شعر زیبا و پرمعنا را سرود که چون از دل برامده، بر دلها نیز نشسته و می‌نشیند:


دیشب به سرم باز هوای دگـر افتـاد

در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد

چشمم به ضریـح شه والا گهر افتاد

این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد:

با آل‌علی هرکه درافتـاد، ورافتاد


این قبر غریبُ الغُـرَبا، خسرو طوس است

این قبر مُعین الضّعفا، شمس شموس است

خاک در او ملجأ ارواح و نفـوس است

باید ز ره صدق بر این خاک درافتاد

با آل‌علی هرکه درافتـاد، ورافتاد


حـوران بهشتی زده اندر حرمش صف

خیل ملَک از نور، طبق‌ها همه بر کف

شاهـان به ادب در حرمش گشته مشرّف

اینجاست که تاج از سر هر تاجوَر افتاد

با آل‌علی هرکه درافتـاد، ورافتاد


اولاد علی شافع یوم عرصات اند

دارای مقامات رفیـعُ الدرجات اند

در روز قیامت همـه اسباب نجات اند

ای وای بر آن کس که به این آل درافتاد

با آل‌علی هرکه درافتـاد، ورافتاد


کام و دهن از نام علی یافت حـلاوت

گل در چمن از نام علی یافت طراوت

هر کس که به این سلسله بنمود عداوت

در روز جزا جایگهش در سقر افتاد

با آل‌علی هرکه درافتـاد، ورافتاد


هرکس که به این سلسله پاک، جفا کرد

بد کرد و نفهمید و غلط کرد و خطا کـرد

دیدی که یزید از ستم و کینه چه‌ها کرد

آخر به درک رفت و به روحش شرر افتاد

با آل‌علی هرکه درافتـاد، ورافتاد


ای قبله هفتم که تویی مظهر یاهو

ای حجت هشتم که تویی ضامن آهو

ما جمله نمـودیم به سوی حرمت رو

از عشق تو در قلب و دل ما شرر افتاد

با آل‌علی هرکه درافتـاد، ورافتاد

***

شراب روحانی، از شیخ بهایی

ساقیا بده جامی زان شراب روحانی

تا دمی بیاسایم زین حجاب ظلمانی

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را

آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بی وفا نگار من، می‌کند به کار من

خنده های زیر لب، عشوه های پنهانی

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم

در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی

ما ز دوست غیر دوست، مقصدی نمی‌خواهیم

حور و جنّت ای زاهد بر تو باد ارزانی

رسم و عادت رندی است، از رسوم بگذشتن

آستین این ژنده می‌کند گریبانی

زاهدی به میخانه، سرخ رو ز می دیدم

گفتمش مبارک باد بر تو این مسلمانی

زلف و کاکل او را، چون به یاد می آرم

می نهم پریشانی بر سر پریشانی

خانه دل ما را از کرم عمارت کن!

پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی شاید

بر دل بهائی نه، هر بلا که بتوانی


سروده بسیار زیبایی از:

مرتضی عبداللهی

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق، آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده‌ای

بر صلیب عشق، دارم کرده‌ای

جام لیلا را به دستم داده‌ای

و اندر این بازی، شکستم داده‌ای

نشتر عشقش به جانم می‌زنی

دردم از لیلاست آنم می‌زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه، دیگر نیستم

این تو و لیلای تو، من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره صحرا نشد

گفتم عاقل می‌شوی، امّا نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی، گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر می‌زنی

بر حریم خانه ام در می‌زنی

حال، این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم


گلشن رضوان، غزلی از حافظ

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

خوشا دمی کزان چهره پرده بر فکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است

روم به گلشن رضوان، که مرغ آن چمنم

عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم

دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم

چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس!؟

که در سراچه ترکیب، تخت بند تنم

اگر ز خون دلم بوی شوق می آید

عجب مدار که همدرد نافه ختنم

طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع

که سوزهاست نهانی درون پیرهنم

بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار

که با وجود تو، کس نشنود ز من


خوشنودی دلها، از نظامی گنجوی

عمر به خوشنودی دلها گذار

تا ز تو خوشنود بود کردگار

سایه خورشید سواران طلب

رنج خود و راحت یاران طلب

درد ستانی کن و درماندهی

تات رسانند به فرماندهی

گرم شو از مهر و ز کین سرد باش

چون مه و خورشید جوانمرد باش

هر که به نیکی عمل آغاز کرد

نیکی او روی بدو باز کرد


کلبه دنج، از مشفق کاشانی

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺧﻮﺩ،

ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ای رﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ،

ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ،

ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭد،

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ
ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ

زندگی حالت بارانی چشمان تو است؛

که در آن قوس قزح های فراوان دارد

ﺯﻧﺪﮔﯽ آﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽﺑﻮﯾﯽ،

ﯾﮏ ﺳﺮآﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ دارد!

ﺩﻝ ﺍﮔﺮ می‌شکند،

ﮔﻞ ﺍﮔﺮ می‌میرد،

ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ می‌گیرد،

ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ماست.

ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ مگیر! زندگی کن!


رونق عمر جهان چند صباحی گذراست

قصّه بودن ما برگی از دفتر افسانه‌ای راز بقاست

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ؛

ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ!

ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ!

ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭد.

گرداوری، ویرایش و آماده سازی: احمد شمّاع زاده

عاشورا یا فرصتی برای شرک ورزی؟

عاشورا یا فرصتی برای شرک ورزی؟

احمد شماع‌زاده


ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه ان‌یفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الی‌الهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)


پرچمدار مبارزه با تحریف‌‌های عاشورا، مرحوم استاد مرتضی مطهری است که نظرهای خود را در کتاب حماسه حسینی به تفصیل بیان کرده است. اما از آنجا که این تحریفها همچنان در طول تاریخ شیعه رواج داشته و معلوم نیست کی به پایان میرسد، پس بر همه نویسندگان فرض است هرگاه با تحریفی در مورد عاشورا و وقایع آن روبه‌رو شدند، بویژه تحریف‌هایی که شرک‌آلود است و با مبانی قرآن مباینت دارد (که قرآن کریم بیشتر برای مبارزه با شرک نازل‌ شده و سنگ بنای دین اسلام توحید است.) دست به قلم شوند و از هرگونه تحریف در دین اسلام پیشگیری کنند. با همین هدف دارنده این قلم دست به کار نوشتن این مقاله و برخی از دیگر مقاله ها شده است.


در این مقاله تنها دو مورد از موارد بسیاری را که هم‌اکنون در جامعه ما جریان دارد، مورد نقد و بررسی قرارمی‌دهیم:

مطلب اول:

به این شعر توجه کیند:

هرچه داریم، همه از کرم عباس است عرش، یک ذره ز خاک قدم عباس است

شیعه از کینه دشمن نهراسد هرگز دین ما تحت لوای علم عباس است


گفتنی است که این شعر را با هنرنمایی بر روی یک لوح چوبی یا طرح چوب، با خطّی زیبا نوشته‌بودند و در یکی از اتوبوس‌های شهر تهران به چشم می‌خورد.

بگذریم از اینکه مصرع دوم از بیت دوم به منظور درست درامدن قافیه لوا و علم را که هر دو برابر با "درفش" و "پرچم" فارسی است و درست نیست که بگوییم زیر پرچم پرچم، بلکه یکی از پرچم‌ها اضافی است؛ ولی موضوع این است که این شعر ریشه در اغراقی کفرآمیز دارد و کرامت حضرت عباس را جایگزین کرامت خداوند کرده و به بزرگنمایی اغراق‌آمیز آن اسوه شجاعت و از خود گذشتگی در زمینه ای که خاص او نیست پرداخته است.


این در حالی است که ما همواره می‌گوییم: خداوند کریم است. بویژه هرگاه از موضوعی نگران و ناراحت و بعضاً ناامید می‌شویم می‌‌گوییم: خدا کریم است. این موضوع در فرهنگ ما بی‌جهت جانیفتاده، بلکه مبتنی بر آیات و روایات است و ریشه در قرآن کریم دارد و یکی از اسماء جلاله در قرآنی است که آنهم کریم است.

سراینده این شعر به گونه ای دیگر نیز، هم به خود خداوند و هم به عرش او اهانت کرده است:

- از این روی به خود خداوند اهانت کرده که عرش او را با همه سنگینی و عظمتش که ذره ای از اولین ظهور خداوند و آفرینش گیتی و منبع تغذیه کیهان است، به ذره خاک قدم حضرت عبّاس تشبیه کرده! و خداوند جلّ وعلی را با خاک قدم حضرت عباس یکسان کرده است!

- و از آن رو به عرش خداوند اهانت کرده که عظمت، شکوه، و جلال آن را درک نکرده؛ و این درحالی است که خداوند بزرگترین مخلوق خود را عرش دانسته و به آن می‌بالد و آن را عظیم و خود را رب‌العرش‌العظیم می‌خواند؛ و یا در آیه ای دیگر خود را دارنده عرش و کریم (ذوالعرش کریم) می‌خواند و به این دارایی و کرامت می‌نازد و به وزن آن که ثقل هستی است می‌بالد.

ما در دعاها از زبان ائمه اطهار به این ثقل هستی سوگند یاد میکنیم : زنه عرش‌ الله


یک انسان موحد، بیش و پیش از حضرت عباس، خداوند آفریننده او را که چنین اسوه‌ای را آفریده دوست می‌دارد و به چنین خداوندی می‌بالد و به جای آن شعر چنین شعری را می‌سراید که ریشه در توحید دارد:

هرچه داریم، همه از کرم "الله" است عرش یک ذره ز جود ظهور "الله" است

شیعه هشدار، که دشمن نتراشد هرگز پایایی ما در گرو پیروی از قرآن است


نتیجه آنکه:

شاعر اصولاً نه خدا را، و نه قرآن او را، و نه عرش او را، و نه عباس او را می‌شناخته است.


نوحه گر باشد مقلّد در حدیث جز طمع نبود مراد آن خبیث

نوحه گر گوید حدیث سوزناک لیک کو سوز دل و دامان چاک

از محقّق تا مقلّد فرقهاست کین چو داوود و آن دیگر صداست

منبع گفتار این سوزی بود و آن مقلّد کهنه آموزی بود

مثنوی دفتر دوم ب: 4/491


مطلب دوم:

شب عاشورایی در یک مجلس سینه‌زنی و نوحه‌خوانی شرکت کرده‌بودم. جوانی حدود هجده ساله، نوچه یک مدّاح بود؛ که آن مداح را از زمانی که خود، نوچه مدّاحی دیگر بود می‌شناختم. در آن شب و در ضمن ذکر مصیبت، به روش امروزین و در شرح حدیث کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، وی خطاب به شنوندگان چنین گفت: می‌دانید چرا کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاست؟ برای اینکه همانطور که فکر می‌کنیم حضرت امام حسین در روز عاشورا ناظر بر اعمال ماست، و ما از گناهان پرهیز می‌کنیم، باید تصورکنیم که همه روزها چنین است و همواره امام حسین ناظر اعمال ماست. در نتیجه هیچ روزی گناه نکنیم.

ظاهراً سخن نیکویی را بیان کرده تا مردمان را به دوری از گناه، تشویق کند؛ ولی خواننده محترم به خوبی متوجه می‌شود که در این گفتار، گوینده امام حسین(ع) را جانشین خداوند کرده‌است. زیرا طبق آموزه‌های قرآن و دین، تنها خداوند ناظر اعمال ماست و همواره شنیده‌ایم که می‌گویند خدا شاهد است و سوگند یاد می‌کنند؛ یا در احادیث آمده است که بروید در جایی گناه کنید که خداوند ناظر نباشد و بدین گونه مردمان را با خوف از نظارت الهی از ارتکاب به گناه بازمی‌داشته‌اند؛ و نه با به میان کشیدن پای غیرخداوند.

از این گذشته، گیریم که معصوم ناظر بر اعمال ماست. نتیجه چه میشود؟ آیا کسی که از خدا پروا نداشته باشد و از او شرمنده نشود، از بنده خدا پروا خواهد داشت و شرمنده او خواهد شد؟ اگر کسی هم پیدا شود که چنین کند و به خاطر امام حسین از گناه منصرف شود، این خود شرک است که از خدا پروا نداشته باشد و نترسد، ولی از معصوم پروا داشته باشد و به احترام او گناه نکند؟ این که خود شرکی آشکار است!! چرا بی اندیشیدن(بدون تعقل) سخن میگویید؟


بنا بر خواست خداوند کرام‌الکاتبینی وجود دارند که در قرآن کریم(انفطار: ده- یارده- دوازده) ونیز در دعای کمیل، از آنان یاد می‌شود؛ که آنان نویسندگان کردار ما هستند. با این وجود طبق همین دعا، خداوند ناظر اعمال آنان نیز هست، که اگر چیزی از اعمال ما بر آنان پوشیده ماند به آنان تذکر دهد.

باز طبق همین دعا که میفرماید وکلتهم بحفظ ما یکون منی(نمیگوید ناظر اعمال ما هستد) و نیز با توجه به آیه دوازده که میفرماید از کردار ما آگاهی دارند، چنین به نظر می‌رسد که کرام‌الکاتبین ناظر کردار ما نیستند بلکه تنها مأمور ثبت کردارند(به مثابه کامپیوتری برای ثبت و نه نظارت، چنانکه کامپیوتر نمیتواند نظارت کند و تها حسابگر است.). نهایتاً حتا اگر ناظر باشند چون همانند انسان از شهوتهای انسانی برخوردار نیستند نگاهشان بر اعمال ما مانند نگاه انسانی (هرچند امام باشد.) بر انسانی دیگر نیست.

منظور این است که چون امامان انسان و از شهوتهای انسانی مانند خوروخواب و... برخوردارند نمیتوانند ناظر نهانیهای ما باشند و اصولاً چنین امری در دستگاه عدالت الهی جایی ندارد.

*****

شب تاسوعایی نیز در مجلسی شرکت کرده بودم. این بار دیگر، با یک جوان هجده ساله کم سواد روبه رو نبودم، بلکه با یک مبلّغ نسبتاً جوانی روبه رو بودم که به گفته خودش دانشجو بوده و به حوزه رفته و درس خوانده و اکنون در دانشگاه معارف دینی تدریس میکند. در ایران هم نبود بلکه کسی بود که او را برای تبلیغ و ارشاد ایرانیان خارج از کشور و انجام مراسم دهه محرم با زحمتها و هزینه های فراوان اعزام کرده بودند. میدانید او چه میگفت؟ او هم مانند همان جوان میخواست از طریق امامشناسی به حاضران بفهماند که ائمه اطهار ناظر اعمال ما هستند.

مثالهایی که میآورد همه مربوط به زمانی بود که آن امام همام مثلاً امام جعفرصادق(ع) زنده بوده و همچون غیرامامانی که کراماتی داشته اند ایشان هم کراماتی داشته یا با علم امامت به مسائلی آگاه بوده اند که دیگران نبوده اند؛ نه اینکه ناظر اعمال بندگان باشند. ولی پس از هر مثال نتیجه میگرفت که: پس امامان اعمال ما را میبینند و هیچ مثالی از این زمان نیاورد تا نمونه ای به دست بدهد که ائمه اطهار اکنون شاهد اعمال ما هستند. پس معلوم میشود علمای شیعه به این عقیده رسیده و به آن پروبال داده اند، نه اینکه آن جوان از جانب خودش گفته باشد و یا این طلبه.


ایشان تنها به موردی اشاره کرد پیرامون حضرت فاطمه زهراء صلوات الله علیها که این گونه موارد استثنائی است و خداوند به برخی از خاصان درگاهش از جمله فاطمه زهراء اجازه میدهد تا در اموری خاص دخالت کنند. مانند کارهایی که حضرت خضر انجام داد و شرحش در سوره کهف آمده است. باید دانست که حضرت خضر زنده است ولی با این حال خداوند نفرموده که او ناظر اعمال ماست.

جالب اینجاست که ایشان آمده است تا دین را آموزش دهد ولی او شرک را آموزش داد و نه تنها غیرخدا را جانشین خدا کرد، بلکه نهایتاً با مثالی که آورد جایگاه خداوند را در زندگانی ما بسیار کمرنگ ساخت و به جای خداوند سفارش به خلوت کردن با امام زمان را کرد:

هرگاه مشکلی داشتید یا دلتان گرفت با امام زمان خلوت کنید. درد دل کنید تا سبک شوید و مشکلتان حل شود.


باید از او و امثال او و علمای شیعه ای که معتقد به این موضوع هستند این پرسش قرآنی را پرسید که افلاتعقلون (آیا نمی اندیشید)؟ آیا امام زمان میتواند با همه کسانی که در کشورها و مکانهای مختلفی هستند به طور همزمان همکلام شود؟ این تواناییها ویژه خداوند است. اوست که همه جا حی و حاضر است. اوست که بسیارشنوا و شنواترین شنوایان ست. اوست که بسیاربینا و بیناترین بینایان است. اوست که بسیاردانا و داناترین دانایان است. اوست که اعلم بالامور است. اوست که لا یبرمه الحاح الملحّین و لا یشغله سمعٌ عن سمع است.

یک شخص یکتاپرست، نه همچون آن طلبه دانشجوست؛ بلکه همانند سهراب سپهری است که از صمیم جان چنین میسراید:

منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی . یا خدایی، میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را.  بجو مارا،  تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم،  آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم.

که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت


آیات بیستم تا آخر بیست و نهم یعنی ده آیه از سوره انفال که مخاطب این آیات مسلمانان و نه کفارند، چه نیکو حال و روزگار ما را ترسیم کرده و راه بازگشت نشان داده است. ما که از خدا و رسولش دور شده ایم و کردارمان بر مبنای تعقل نیست!!

ای ایمان آوردگان! از خدا و رسولش پیروی کنید و آگاهانه از او روی برمگردانید و نباشید مانند کسانی که گفتند شنیدیم و آگاهیم درحالی که آگاه نیستند(یعنی در نیتها، اندیشه‌ها و رفتارتان با دیگران و کردارتان حتما تجدید نظر کنید). همانا که بدترین جنبندگان نزد خداوند گنگها و کرانی هستند که تعقل نمیکنند (به نیتها و عادتهایشان نمی اندیشند). و اگر خداوند میدانست که در آن‌ها (کسانی که بر تعصبها و بافته های ذهن خود پافشاری میکنند) خیری هست آنها را شنوا (آگاه) میکرد. و اگر آگاهشان کند همانا که روی برمیگردانند در حالی که معترضند. ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه خدا و رسولش شما را برای آنچه که موجب زنده شدن شما (بیرون آمدن از لاکی که همچون مردگان در آن فرورفته اید) میشود فراخواندند اجابت کنید. و آگاه باشید که خداوند میان شخص و دلش همچون پرده ای قرارگرفته و همانا اوست که به سویش حشرکرده میشوید. و پروا گزینید از آزمایشی که بهره کسانی از شما بویژه آنانکه ستم کردند نمیشود (اگر ستمکار نشده اید فرصت را از دست ندهید). و آگاه باشید که خداوند به سختی عقوبت میکند. و یاد آورید هنگامی را که عدّه کمی مستضعف بر روی زمین بودید، میترسیدید مردم شما را بربایند و به تحلیل برند، پس جایگزین کرد شما را و یاری تان کرد و از نیکوییهای زمین روزی تان داد بلکه سپاسگزار شوید. ای ایمان آوردگان! به خدا و رسولش و آنچه نزد شما امانت است (مانند قرآن) خیانت نکنید در حالی که آگاهید. و بدانید که اموال و اولاد شما وسیله آزمون شما هستند و همانا که پاداشی بسیار بزرگ نزد خداوند است (که تنها به شایستگانش میدهد). ای ایمان آوردگان! اگر تقوا پیشه کنید خداوند برای شما نیروی تشخیص (درست از نادرست. حق از باطل) قرارمیدهد و از گناهان شما درمیگذرد و خداوند دارای فضل بسیار بزرگ است.


از سوی دیگر خداوند بسیار ساده و همه فهم میفرماید: ادعونی استجب لکم یعنی هرکاری دارید به من بازگشت کنید تا پاسختان را بدهم که من تنها برای همین شما را آفریده ام که با من همکلام و همنشین شوید. هرگاه خواستید با من سخن بگویید نماز بخوانید. هرگاه خواستید من با شما سخن بگویم، قرآن بخوانید. که من سمیع و بصیر و علیم و حکیم و ... هستم و اگر جز مرا توانا یا واسطه بر کاری بدانید شرک ورزیده اید!!


اگر میخواهید بدانید مرز شرک و توحید چیست، به علت وجودی (فلسفه وجود) ادیان توحیدی و دین اسلام تنها در چند جمله توجه کنید:

خداوند جن و انس را آفرید تا با او سخن بگویند. پیامبران را فرستاد تا به مردم بگویند با آفریدگارشان همسخن شوند. اولین اصل دین اسلام را توحید یعنی در نظرداشتن آفریدگار در همه حال، و اولین فرع دین اسلام را نماز، یعنی سخن گفتن با آفریدگار در همه روز، قرارداد تا بدین گونه خداوند خشنود و مردمان رستگار شوند. هر کس جز خدا را واسطه سخن با خدا قراردهد یا به عنوان انابه با او سخن بگویید شرک ورزیده است.

مناسب این حال و مقال و مجال، سروده بسیار زیبایی است از مرحوم مرتضی عبداللهی که دریغم آمد در اینجا نیاید. این شاعر خداشناس از صالحین و برگزیدگان خداوند است که چنین شعر ضد شرکی را سروده است:


یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم میزنی

دردم از لیلاست آنم میزنی

خسته ام زین عشق, دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره صحرا نشد

گفتم عاقل میشوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی

بر حریم خانه ام در میزنی

حال، این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

نگارش: دی 1392

ویرایش دوم خرداد 1395

ویرایش سوم: دی 1397

ویرایش چهارم: خرداد 1401

احمد شمّاع زاده