نقدی کوتاه بر "اسرار هزار ساله"
نوشته علی اکبر حکمی زاده
علی اکبر حکمی زاده همعصر و همعقیده با سید احمد کسروی است. از او جوانتر بوده ولی هر دو روحانی زاده و در جوانی درس خوانده حوزه بوده و از نزدیک با راه و روش و اشکالهای حوزه مواجه شده اند و پس از گذراندن دورانی از عمر خود در حوزه از گذشته خود گذرکرده و راه و روش نقد روحانیت شیعه و تبعات ناشی از تأثیر روش و منش حوزه بر فرهنگ مردم را در پیش گرفته اند با این تفاوت که کسروی بسی گسترده تر عمل کرده و تنها یک کتابش شیعیگری است که اسرارهزارساله تنها به برخی از نکات آن اشاره دارد.
نویسنده به دلیل آشنایی کامل با حوزه واژه هایی که تنها در معارف دین به کار میرود مانند انسداد- درایه و... را کمی باز میکند ولی متأسفانه همانند حوزویان استنادش به قرآن کریم کم است؛ مثلاً بر عامل عقل بسیار تأکید دارد ولی در این جزوه هیچ اشاره ای به این موضوع نمیشود که تا چه اندازه در قرآن بر تعقل و تفکر تأکید شده است! و اصولا در حوزه ها قرآن مهجور است و روایت مأجور!
یا در مورد رد حدیثهایی که با عقل جور در نمیآیند اشاره ای نمیکند که این احادیث با قرآن نیز منطبق نیست و اشاره ای به این حدیث صحیح مشهور نمیکند که یکی از صادقین(امام محمد باقر و امام جعفر صادق) که هر دو همزمان با غالیان(حدیث سازان جعلی تندرو شیعه) میزیسته اند فرموده:
اگر حدیثی از ما(ائمه اطهار) نقل شد با قرآن تطبیقش دهید(که همین تطبیق نیز موضوعی عقلانی است) اگر با قرآن همخوانی نداشت بر دیوارش بکوبید!(آن را از میان بردارید و به آن عمل نکنید.)
بخشی از چاپ اول کتاب کشف الاسرار با قطع جیبی را در جوانی خوانده بودم ولی نمیدانستم چرا آیت الله خمینی نام آن را کشف الاسرار گذاشته و چرا از رضا شاه در آن یادکرده است. با خواندن این نوشته و دانستن این نکته که تنها آیت الله خمینی بر این نوسته پاسخی مکتوب نوشته دانستم که کتاب کشف الاسرار پاسخی به اسرارهزارساله بوده و منظور از کشف یعنی بازکردن پیچیدگیهای مذهب شیعه که علی اکبر حکمی زاده آنها را اسرار خوانده است.
حروفچین این متن قدیمی(1322) بسیار سهل انگار بوده زیرا گذشته از اینکه پایان سطرها را تنظیم نکرده و ناهماهنگ رهاکرده متن را بی دقت لازم حروفچینی کرده است. متأسفانه اشکالهای فراوان متن پیش از انتشار به هر دلیلی توسط نویسنده نیز اصلاح نشده در نتیجه بسیاری از جمله ها و مفاهیم کم أثر شده اند.
حروفچین مانند مفسران قرآن که هرگاه عقلشان به مفاهیم بلند قرآن قد نمیدهد و به منظور نظر خداوند دست نمییابند چیزی از خود میگذارند تا موضوع توجیه ظاهری شود برخی واژه ها را که درست بوده ولی به دلیل کم سوادی اش نادرست انگاشته اصلاح کرده که موضوع از بیخ و بن منتفی شده مثلا در جایی درایه(درعلم حدیث) را به صورت در آیه نگاشته یا کمتر آیه یا روایتی عربی را درست حروفچینی کرده. مثلا ان الظن لا یغنی من الحق شیئا را ان الظن لایفسی من الحق شنیا نگاشته است.
نویسنده در پایان نوشته خود حدیثی نقل کرده:
صیحه زدن جبرئیل که حق با علی است و صیحه زدهن ابلیس که حق با عثمان است.
وی این حدیث را ضمن حدیثهایی که وقوعشان محال است آورده و از آن درگذشته است و به بار بسیار منفی آن که تفرقه افکنی میان شیعه و سنی است هیچ اشاره ای نکرده که نشان از جعلی بودن آن دارد و نتیجه جعل غالیان است.
نویسنده باید متذکر میشد که برخی از حدیثهای جعلی مانند این حدیث بنیان برافکن و برای جامعه مسلمانان بسیار زیانبارند! این حدیث امام علی(ع) را در برابر عثمان و دشمن او قرار میدهد در حالی که کردار و رفتار و سخنان علی(ع) گواهی میدهند چنین نبوده است:
کردار: امام علی برای جلوگیری از کشته شدن عثمان فرزندانش حسنین(علیهما سلام) را همراه با محمد بن ابی بکر(فرزند ابوبکر خلیفه اول و دوست حسنین) و عبدالله بن عمر(فرزند خلیفه دوم که او نیز دوست حسنین بود) برای پاسداری از خانه عثمان میفرستد البته همراه با برخی دیگر از جوانان شهر.
رفتار: نام یکی از فرزندان امام علی که در وقایع کربلا شهید شده عثمان بوده است.
سخنان: خطبه امام علی(ع) پس از کشته شدن خلیفه سوم که در نهج البلاغه موجود است نیز نشان میدهد که ایشان دشمن عثمان بن عفان و منتظر کسب مقام خلافت نبوده است.
هنگامی که در اسرارهزارساله نقد احادیث جعلی را میخوانی به این فکر میافتی که اگر اینهمه همت و وقتی که صرف این اباطیل از سوی حوزویان در طول تاریخ شیعه صورت گرفته صرف فهم قرآن در زمینه های مختلف علمی میشد تنها در زمینه کیهانشناسی به همت دانشمندان مسلمان علم نجوم قرآنی چندین صد سال پیش از یافته های کپلر و کپرنیک به ثمر رسیده بود!!
نکته آخر اینکه امثال این نوشته را نه یک بار که چندین و چند بار باید خواند تا نکته های بنیانی شان نه تنها در غوغای زمانه و فرازونشیبهای روزگار به فراموشی سپرده نشود بلکه همواره در گوش و ذهنمان بماند و به نسلهای پسین منتقل شود بلکه سلامت دین و دنیا و آخرتمان(عافیه الدین والدنیا والاخره) تضمین گردد که هدف از ارسال رسل و بعثت انبیاء نیز برپایی دینی قیم به منظور ایجاد جامعه ای سالم بوده است.
نوشته های مرتبط با پرسشها و موضوع اسرار هزار ساله در محیط وب به قلم نگارنده:
عاشورا! یا فرصتی برای شرک ورزی؟
بررسی اختلافهای نماز شیعی و سنی
خردگرایی در جایگاه شرک ورزی
نقدی بر زیارت عاشورای معروفه
ولی و ولایت در قرآن و اسلام
عزیزالله خوشوقت و امام زمان
مکتب شرع یا مکتب عشق؟
خروج از زی طلبگلی
آیا فقه ما پویاست؟
سه مقام هستی
مدیر زمین
مردادماه نودوسه- احمد شماع زاده
شیعه و سنی! وحدت قرآنی یا هوای نفسانی؟
در بخش پیوستهای پژوهشی زیر عنوان بررسی اختلافهای نماز شیعی و سنی روشن شد که شیخ عباس قمی با ریزه کاریهای ویژه ای که در تدوین و تنظیم کتاب مفاتیح الجنان به کار برده از جمله کسانی است که موجب شکاف بیشتر میان شیعه و سنی شده و از آنجا که کتابش پس از قرآن کریم در همه خانه های شیعیان وجود داشته و دارد بیشترین تأثیر را بر تفرقه میان شیعه و سنی گذارده است.
در آنجا حدیث شش روز روزه ماه شوال را مثال آوردم ولی نمونه ها بسیارند. مثلاً جایگزین کردن زیارت عاشوری جعلی(توسط غالیان یا جعالان زیارت و حدیث) به جای اصلی، و به حاشیه بردن زیارت عاشورای اصلی زیر عنوان زیارت عاشورای غیرمعروفه.
در اینجا به تفرقه اندازی دیگری از مفاتیح که مربوط به ماه مبارک رمضان میشود، میپردازم:
وی در مورد اعمال شب بیست و هفتم تنها به سه سطر!! نوشته و دعا اکتفاکرده و حتا ننوشته این شب یکی از شبهای قدر است بلکه این شب عظیم را به مانند شب قدر توصیف کرده است؛ و حتا راضی شده این حقیقت را بپوشاند که کتابهای شیعیان و روایات شیعی این شب را یکی از شبهای مهم قدر دانسته اند؛ تنها به این دلیل که اهل تسنن تأکیدشان بر شب قدر بودن آن بسیار زیاد است.
نگارنده به یاد دارد در سالهایی دور، یک روحانی میانسال در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان بر منبر سخنرانی اش این موضوع را به میان کشید که: امشب شبی است که احتمال قدر بودنش بسیار زیاد است و روایات زیادی در این زمینه وارد شده است.
از سوی دیگر در دعاهای روزهای ماه رمضان که راوی آنها ابن عباس از رسول اکرم(ص) است، میبینیم تنها در دعای روز بیست و هفتم این گونه آمده است: اللهم ارزقنی فیه فضل لیله القدر... این جمله نشان میدهد که رسول اکرم(ص) توجه خاصی به این شب داشته اند.
***
برخی از فرقه های اهل تسنن نیز به گونه ای دیگر موجب تفرقه و دشمنی و کینه ورزی میان شیعه و سنی شده اند:
مثلاً برخی علمای وهابی بر چه مبنایی فتوای مهدورالدم بودن شیعیان را صادرمیکنند و فتوای بزرگان اهل تسنن همچون شیخ محمد شلتوت را نادیده میگیرند و موجب میشوند تا شماری افراد نادان با فتوای آنان گمراه شده و به روشهای انتحاری پیرو جوان و کوچک و بزرگ شیعیان را در مکانها شلوغ بکشند؟ حتا اگر کسی مشرک باشد قرآن دستور قتل او را صادر نکرده؛ بلکه آتش جهنم را به او وعده داده است. شما چگونه دستور قتل عام را برای شیعیانی که عقایدی مخالف شما دارند صادر میکنید؟
سیاست استعماری انگلیس طی دویست تا سیصد سال گذشته همواره در پی عملی کردن این شعار بوده است: تفرقه بیانداز و حکومت کن!(تفرقوا تسیدوا). قرآن کریم که در بسیاری موارد آینده را پیشبینی کرده است در این زمینه هزار سال پیش از آغاز سیاست انگلیس مسلمانان را رهنمون شده است:
واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا
همگی به ریسمان یگانه الهی چنگ زنید و پراکنده مشوید!
این رهنمود الهی که وحدت امت اسلامی را توصیه میکند، ما را به معنای توحید که پایه و مایه اسلام است ره مینمایاند. توحید به معنای یکی کردن هدفها- نیتها و کردارها و همه برای رسیدن به اوست. اویی که همه از اوییم و به سوی او بازمیگردیم. اگر معتقد به توحید و پیرو ابراهیم خلیل آن منادی توحید الهی و وحدت جوامع الهی، حتا بدون توجه به نوع دین آنها هستیم، باید که با او همنوا شویم، از دلبستگیهای نفسانی، خودبینی و خودپسندی ببریم و بگوییم:
ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین
یعنی همه چیزم برای اوست
جز به فرمان قرآن او از خود حکمی صادر نکنم
و به سلیقه خود کتابی تنظیم نکنم
آنگاه که از ریسمان الهی دور شدیم، یقیناً از خداوند و راه و روش او دور شده ایم که این خلاف سنن الهی و هدفمندی آفرینش است. وحدت سنت الهی است و تفرقه مخالفتی عیان با سنت الهی، و روشی است که خودخواهی و خودبینی منشأ آن است و نه خداوندگار. وحدت راه است و تفرقه بیراهه! وحدت مایه انسجام و هدایت یافتگی جامعه است؛ و تفرقه موجب از هم گسستگی و گسیختگی جامعه و امت اسلامی و مانعی بر سر راه رشد و تعالی انسان است!
انسان باید تا چه اندازه از فرهنگ و هدایت الهی دور باشد تا راه راست وحدت را واگذارد و به کجراهه و بیراهه تفرقه پاگذارد!
وصیت منادی وحدت جامعه مسلمانان علی علیه السلام که بیست و پنج سال برای وحدت جامعه مسلمین سکوت اختیار کرد این است که : الله الله یا عبادالله اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم
ای بندگان خدا! شما را سفارش اکید میکنم که پرهیزگار باشید(از خودپسندیها و خودمحوریها دوری گزینید) و در کارهایتان نظم را رعایت کنید.
ولی آیا تقوی بدون انگیزه ای برای وحدت امت مسلمان امکانپدیر است؟ آیا انسان میتواند با خوی تفرقه انگیز متقی شود و متقی بماند!؟ و آیا با تفرقه و پراکندگی میتوان نظم جامعه را برقرارساخت؟
نتیجه آنکه:
وحدت رکن رکین جامعه ها و امت اسلامی است و تضمین کننده بقاء و پایداری آن است و به همین دلیل هر دشمنی برای چیره شدن بر جامعه ای در آغاز میان مردم آن جامعه تخم نفاق و جدایی میپراکند تا با از میان رفتن پیوندهای همبستگی آن جامعه بتوانند زمینه های فروریختگی- از همگسیختگی و نابودی آن جامعه را فراهم آورند.
پس شایسته آن است با قرآن همنوا شویم و آوای وحدت واقعی! سردهیم و به این آیت الهی چنگ زنیم: واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا... صدق الله العلی العظیم
نگارش اول: سال 1367
نگارش دوم- تایپ و انتشار: رمضان -1435تیرماه 1393)
احمد شماع زاده
شرحی بر:
ما مجوسها
علمای اهل سنّت روز عاشورا را روزه میگیرند؛ و آن را سفارش میکنند؛ و معتقدند این موضوع ریشه در عرفی پیش از اسلام دارد که پیامبر اسلام هم بر آن صحه گذاشته و سنت شده است. دلایلی هم در این زمینه بیان میکنند. آنان در خطبه های نماز جمعه خود، که مصادف با عاشورا باشد، اصلاً اشاره ای هم به این موضوع نمیکنند که یزید بن معاویه در چنین روزی در سال 61 هجری، برای نوه پیامبر اسلام و خانواده و همراهان او در کربلا فاجعه آفرید و بقیه قضایا...
عاشورای گذشته برای همراهی با مسلمانان و اینکه روزه در هر صورت ثواب دارد و خلاف شرع نیست، با آنان روزه گرفتم و چون هرساله روزه داران برای افطاری مختصر به مسجد دعوت میشوند، به مسجد رفتم تا با آنان افطار کنم.
در آن روز که روز تاسوعا برای شیعیان بود، به مانند سالهای پیش، در کربلا به عزاداری شیعیان حمله شده بود و شمار زیادی شیعه کشته شده بودند. سخن از کشته شدن آنان بود که یک عراقی در حدود سی و پنچ ساله قوی هیکل گفت: یعنی چه که خود را میزنند و خونین و مالین میکنند... یک عراقی دیگر(حدود پنجاه ساله) که چندسالی است مرا میشناسد و میداند که ایرانی و شیعه هستم، با اشاره به من گفت: همه اش زیر سر این مجوسها و مزدکیهاست!!!
من داشتم دیوانه میشدم... از اینکه شیعه ها را کشته اند! طلبکار هم شده اند! و به من که برای همراهی با مسلمانان روزه گرفته ام، جلو چشم چندین مسلمان، مرا و دستکم آباء و اجداد مرا مجوس و مزدکی خطاب میکند! جلّ الخالق!!
خودش هم که یعنی روز بود با زبان ظاهراً روزه چه تهمتها و چه ستمهایی که بر من و شیعیان روا نمیدارد!
بلافاصله به او اعتراض کردم و بعد به یک عراقی سنی دیگر که در کنارم نشسته بود و در دانشگاه اینجا، باستانشناسی درس میدهد و چند سالی است با هم سلام و علیکی داریم گفتم: نگاه کن چه آدمهایی وجود دارند!!؟ او دلداری ام داد که اینان نفهمند و... ولی من سفره افطار را به بهانه نماز ترک کردم. در نبود من آن دوست به او گفته بود این چه حرفی بود که تو زدی؟!! و هنگامی که برگشتم توهین کننده از من دلجویی کرد و...
این موضوع را بیان کردم تا تأییدی باشد بر سخن استاد پورجوادی که این گونه نگاه کردن به ما ایرانیان، با گوشت و پوست آنان آمیخته و آغشته شده است و دست خودشان نیست! نمیتوانند خود را از آن جداکنند!
ما باید فکری به حال خود کنیم و حاکمانمان نباید تا این اندازه ملت ما را به آنان بفروشند! که نمونه های نمکناشناسی آنان(عراقیان و فلسطینیان و لبنانیان و غیره) را چندین بار دیده ایم. بزرگان گفته اند: چراغی که به منزل رواست به مسجد حرام است!!
اول اسفندماه نودوسه- احمد شماع زاده
به نام ِ خداوند ِ جان و خرد
ما مجوسها
دکتر نصرالله پورجوادی
بدیهیترین چیزی که دربارۀ
روابط مردم خاورمیانه و احساسات آنها نسبت به یکدیگر میتوان گفت دشمنی عربها با
اسرائیل است. اما از آن بدیهیتر کینه و نفاقی است که میان عرب و ایرانی یا به قول
عربها «عجم» وجود دارد. عربها از ایرانیان بدشان میآید(البته نه همه) و ایرانیان هم از عربها
بدشان میآید(باز نه همه). اما واکنش عربها نسبت به ایرانیان با واکنش
ایرانیان نسبت به عربها، هر چند که هر دو خصم آلود است، باهم فرق دارند. عربها میتوانند از
ایرانیان بدشان بیاید و آن را اظهارکنند و بگویند، ولی برای خیلی از ما ایرانیان
اظهار آن احساسی که ما نسبت به عربها داریم ساده نیست.
ما هر چه باشد پیغمبرمان عرب بوده و میخواهیم که حساب پیغمبر و اهل بیت او را از حساب عربها جداکنیم و این کار ساده ای نیست. ایرانیان با وجود اینکه از عربها بدشان میآمده، بزرگترین خدمتها را به زبان عربی و دین اسلام و تمدن اسلامی کرده اند و اگر ایرانیان نبودند اسلام در حد یک دین و آیین قبیله ای در قدوقواره ای محدود باقی میماند. ما هر چقدر که از عربها بدمان بیاید زبان عربی را نمیتوانیم از برنامۀ درسی مدارس خود حذف کنیم. ولی عربها اصلاً نیازی به آموختن زبان فارسی در خود احساس نمیکنند.
امروزه یک مسألۀ دیگر هم پیشآمده و آن مسألۀ نژادپرستی و قبح نژادپرستی است. ایرانیان همینکه بخواهند از احساس تاریخی خود نسبت به عربها سخن گویند انگ نژادپرستی بر پیشانی آنها میخورد. شاید این مسأله برای عربها هم باشد. صدام از ایرانیان متنفر بود؛ ولی به جای اینکه ما را ایرانی بخواند «مجوس» میخواند، یعنی مسأله را دینی میکرد. ما اصرار داشتیم بگوئیم که مسلمانیم و داریم از اسلام دفاع میکنیم ولی صدام ما را مجوس میخواند. یعنی چه؟ یعنی «اینها مسلمان نیستند. زردشتی اند. مسلمان منم و لشکر من و مائیم که داریم برای پیغمبر عربی خودمان میجنگیم. بنا برا ین دشمنی ما با ایرانیان دشمنی اسلام با کفر است.»
داعشیها هم درست همین کار را با ما ایراینان میکنند. آنها از ما ایرانیان بدشان میآید ولی نمیگویند که ما با ایرانیان دشمنیم. میگویند ما با رافضیان دشمنیم، کسانی که در دین اسلام بدعتگذاری کردند و از مذهب اهل سنت فاصله گرفتند. داعش در واقع وارث هزاروچهارصد سال کینه و دشمنی عرب نسبت به عجم است!! و همان طور که عربها در گذشته برای توجیه دشمنی خود با ایرانیان ما را مجوس میخواندند، یعنی کافر، امروز هم داعش ما را رافضی میخواند و رافضی از نظر ایشان به معنای کافر است. بدین ترتیب عربها راحت میتوانند دشمنی و کینۀ خود را آشکارا بیان کنند ولی ما ایرانیها نه. ما حتی به نهضت شعوبیه نیز که هنوز هم به نظرم زنده است با احتیاط و رودربایستی مواجه میشویم. نهضت شعوبیه خوب یا بد؟ عربها میخواستند هویت ایرانیان را محوکنند و ایرانیان مقاومت کردند. خوب بود یا بد؟ هنوز هم خیلی از آنها میخواهند ما را از صحنه هستی محوکنند. میگویند صدام آخرین حرفی که زد، فحش به ایران بود. بیهقی در هزار سال پیش در تاریخ مسعودی مینویسد که عرب و عجم هیچگاه با هم کنار نمیآیند(این مطلب چنانکه یادم میآید در ضمن داستان افشین است).
خوب ، حالا ما باید چه کار کنیم؟ بعضیها نقل این واقعیتهای تاریخی را هم به عنوان نژادپرستی تلقی، و ما را از آن منع میکنند.
در سال 2008
که در نیویورک بودم
سازمان ملل متحد قرارگذاست شب رودکی برگزار کند. پیشنهاد آن از طرف
تاجیکستان شده بود. افغانستان و بعد ایران هم استقبال کردند. از هر کشور فارسی زبان هم
قرارشد یک نفر به زبان انگلیسی سخنرانی کند. از ایران من انتخاب شدم:
گفتم: رودکی خدمت بزرگی به زبان فارسی کرد، چون او در مقابل یک جبهۀ به ظاهر دینی ایستادگی کرد. اهل حدیث و سنت و سلفیهای آن روزگار زبان فارسی را بدعت میدانستند و برای اهل سنت هیچ چیزی بدتر از بدعت نیست. دو سه قرن طول کشید تا شاعران ایرانی مانند فردوسی و سنائی برای فارسی شناسنامه گرفتند و آن را در چارچوب دیانت اسلام موجه نمودند. اما در زمان رودکی هنوز فارسی شناسنامۀ اسلامی نداشت. رودکی در مبارزۀ خود تنها و غریب بود. عربها و ایرانیان عربزدۀ وابسته به اهل حدیث و خلافت عباسی با رودکی و امثال او مقابله میکردند و رودکی توانست با هنر کمنظیر خود زبان فارسی را زنده نگه دارد.
در آن مجلس گویا عربی نبود، یا اگر بود اهمیتی به سخنان من نداد و به هر حال کسی اعتراضی نکرد. یکی از دیپلماتهای تاجیکستان خوشش آمده بود. ولی برای برخی از دیپلماتهای ایرانی این حرفها خوشآیند نبود. ما ایرانیان حتا تاریخ دشمنی عربها با خودمان را هم نمیتوانیم به راحتی بازگو کنیم. به نظر من غفلت از این خصومتی که عربها با ما دارند به زیان ماست. ما نباید از این دشمنی غافل باشیم. جنگ عراق یکی از نمودهای این خصومت بود. در اوائل انقلاب، قبل از جنگ ایران و عراق، یکی از دوستان که سالهاست مرحوم شده است وقتی میدید که ایران چقدر منت عربها را میکشد، میگفت: روزی خواهد آمد که عربها نه تنها قدر دوستی ایرانیان را و حمایت ایشان را در مقابل اسرائیل نخواهنددانست بلکه حاضر میشوند که با اسرائیل علیه منافع رافضیان مجوس! متحد شوند.
برگرفته از برگه فیسبوکِ استاد پورجوادی - 26 دی ماهِ 1393
https://www.facebook.com/nasrollah.pourjavady/posts/10204385539490942
جنگ سردی طولانی میان امت دوپاره اسلام
احمد شماع زاده
پس از قیام امام حسین(ع) و به تبع آن قیام مختار، شاید اولین جنگ سرد در جهان، میان دو جبهه از جامعه مسلمانان به وقوع پیوست با فراز و نشیبهایی بدین قرار:
در برخی دورانها این جنگ سرد یک سویه، به زیان شیعیان گرم میشد. مانند آنچه که در عصر امویان و عباسیان به وقوع پیوست و امام کشی و سادات کشی و شیعه کشی صورت گرفت.
دورانی فرارسید که هر دو جبهه به قدرت و حکومت رسیدند مانند حکومت عثمانی و صفویه.
دورانی فرارسید که برخی بزرگان میدانداری کردند تا کینه توزیها رفع شود ولی راه به جایی نبردند. مانند سیاستی که نادرشاه افشار در پیش گرفت و یا فتوایی که شیخ الازهر محمد شلتوت صادر کرد.
زمانی فرارسید که این دو جبهه با بحثها و کتابها به مصاف یکدیگر رفتند مانند آنچه که علامه امینی نوشت و نیز مباحثات و نامه نگاریهای سید عبدالحسین شرف الدین با شیخ سلیم شیخ الازهر که کاری از پیش نبردند.
در دورانی هم انگلیسیها بیکار ننشستند و برای هر دو جبهه دین سازی کردند. برای شیعیان، بابیّت و بهائیّت درست کردند؛ و برای عربستان وهابیّت و سلفیّت.
دردوران ما با وقوع انقلاب اسلامی حکومتگران ایران میگفتند ام القرای اسلام ماییم که اکنون در جهان شهره شده ایم، ولی عربستانیها مدعی بودند که ما در منزل وحی هستیم و ام القرای اسلام مکه مکرمه است که در دست ماست. این دیدگاه و مسائل دیگری که به تبع این دو دیدگاه به وجود آمد، به تنش سختی میان این دو مدعی اسلام انجامید و منجر به ایجاد و یا تقویت گروههایی همچون طالبان، القاعده و سپاه صحابه شد که به شیعه کشی افتخارمیکردند و با تحریک کودکان و بزرگتران جاهل و حشک مغزی که حاضر به انتحار میشدند، موضوع به گونه ای جاانداخته شد که با کشتن تنها یک شیعه، مستقیم به بهشت خداوندی درخواهید آمد و در این روند برای چندمین بار این جنگ سرد، یکسویه بسیار گرم شد. بیشترین کشتار شیعیان توسط گروههای افراطی، تاکنون در شهرهای کربلا و نجف به وقوع پیوسه است.
و آنگاه که جمهوری اسلامی خواست تا در سرزمین وحی ولی فارغ از رعایت قوانین کشور میزبان، راهپیمایی برائت از مشرکین را به اجرا گذارد، جمعه خونینی صورت گرفت که این جنگ سرد، با ریخته شدن خون صدها شیعه بیگناه یک بار دیگر گرم شد.
با پیش آمدن درگیریهای سوریه جنگی داخلی صورت گرفت که در آغاز سیاسی بود ولی با پیوستن دو جبهه به نیابت از سوی عربستان و ایران به آن، این جنگ، صورت جنگی میان شیعه و سنی به خود گرفت و جنگ سرد شیعه و سنی برای اولین بار با خونهایی از هر دو طرف گرم شد و به صورت گرمترین جنگ میان این دو جبهه درامد؛ سپس همین جنگ، با راه افتادن جنگ داخلی در ییمن، گسترش یافت و تقویت شد.
اکنون با گسترش نبردهای سوریه و یورش بخشی از سنیهای تندرو و رادیکال درگیر در سوریه زیر عنوان داعش (دولت اسلامی عراق و شام) به سوی عراق و اعلام دولت اسلامی، و کشتن بیرحمانه و جلّادمنشانه صدها تن از شیعیان، این جنگ سرد از سویی کاملا گرم شده و از سوی دیگر همچون "جنگ سرد جهانی میان دو ابرقدرت شرق و غرب، که تنها رسانه ای بود،" رسانه ای شده، و رسانه های وهابی و جمهوری اسلامی با شبکه های ماهواره ای خود به مصاف یکدیگر رفته اند که در آغاز جنگ سوریه چنین روندی را شاهد نبودیم.
خداوند به جامعه دوگانه و نا همگون مسلمانان رحم کند!!
یحرفون الکلم عن مواضعه
ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه انیفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الیالهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)
ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.
خداوند کریم در آیه های چهل و شش سوره نساء و سیزده سوره مائده این جمله را بدین گونه و در آیه چهل و یک سوره مائده به صورت یحرفون الکلم من بعد مواضعه به کاربرده است.
پرسش: با توجه به اینکه قرآن کریم تاریخ مصرف ندارد و همه مفاهیم آن برای همه زمانها و مکانها کاربرد دارد در زمان ما چه کسانی و چگونه کلام خداوند را به انحراف میکشانند؟
پاسخ: آنانکه با قرآن کریم سروکار دارند بویژه برای ترجمه یا تفسیر آن به هنگام رویارویی با برخی مفاهیم قرآن که ظاهراً پیچیده به نظر میرسند به جای پرداختن به متن از راه تدبر با عاملهای زیر به حاشیه رفته و از منظور نظر خداوند دورشده در آغاز خود منحرف شده سپس کلام خداوند را به انحراف میکشانند:
- بر دانشهای خویش تکیه میکنند.
- نادانسته های خود را در نظر نمیآورند.
- به قرآن به گونه ای نگاه میکنند که گویی دگرگونی پذیر است.
- به برخی آیات قرآن به گونه مینگرند که گویی تاریخ مصرفشان گذشته است.
- به جایگاه و دانش خداوند آنچنانکه باید و شاید آگاه نیستند و یا توجه ندارند(و ماقدرواالله حق قدره). در نتیجه دانش خداوند را در حد دانش خویش پایین میآورند.
چهار نمونه از انبوه انحرافها نسبت به قرآن کریم:
1. بیشترین انحرافها از کلام خداوند را در تفسیرها و ترجمه ها میتوان یافت که در نوشته های بسیاری از مترجمین قرآن و قرآن پژوهان به برخی از آنها پرداخته ام. در اینجا تنها به ذکر یک نمونه بسنده میکنم:
تاکنون هیچ ترجمه یا تفسیری را ندیده ام که بگوید چرا خداوند واژه هوی را در آیه والنجم اذا هوی به کاربرده و از به کارگیری واژگان دیگری خودداری کرده است که معناهایی را میدهند که مترجمین و مفسرین به کارمیگیرند و از اصل موضوع و خواست خداوند درمیگذرند. بویژه آنکه این آیه یکی از آیه های مهم قرآن بوده و خداوند برای آن ارزش ویژه ای قائل است به دلایل زیر:
- در اول سوره قرارش داده است.
- نام سوره(نجم) را از این آیه گرفته است.
- موضوع معراج حضرت رسول گرامی در آغاز همین سوره آمده است.
- خداوند ضمن سوگندیادکردن به هوی شدن یک ستاره که اهمیت آن را میرساند روش تبدیل شدن یک ستاره به یک سیاهچاله را در یک آیه سه واژگانی و بویژه با به کارگیری واژه هوی یاداورمان شده است!!(جل الخالق!! برای آگاهی بیشتر به ابواب السماء یا سیاهچالگان بازگشت شود.)
2. آقای اکبر گنجی مصاحبه ای دارد با مرحوم حامد نصر ابوزید. بخش پایانی مصاحبه وی بدین گونه است:
مسأله قرائات و اختلاف در آن، به اجتهاد قُراء مرتبط میشود; یعنی این نظر آنهاست و استناد به نقل نیست. به جز عاصم که مدرکش اجتهاد نیست، بلکه نقل است. معنای اجتهاد این است که همه قُراء قبول دارند آنچه بر پیغمبر نازل شده، نصّ واحد است. امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود: «القرآن واحدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ الواحد و إنّما الإختلاف مِنْ قِبِل الرّواة».
اختلاف قُراء در این مسأله بوده است که یکی از آنها میگفت آن نصّی که بر پیغمبر نازل شده است، به نظر من این مطلب است و دلیل هم میآورد. این همان اجتهاد است.
ما در اینجا مُخطّئه هستیم و میگوییم که قاعدتاً یکی از آنها اشتباه میکند و چه بسا هر دو نیز اشتباه کرده باشند و این را قبول نداریم که هر دو صحیح باشند; زیرا حکم الهی و آنچه بر پیغمبر نازل شده است، بیشتر از یکی نیست.
دلیل آن، این است که مثلا کسی این آیه را چنین میخواند: (فَالْیَوْمَ نُنَحِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً). از او پرسیدند: که چرا آیه را چنین میخوانی؟ گفت: بدن مرده که نجات پیدا نمیکند. پس نمیتواند آنچه از خدا نازل شده است، «نُنَجِّیکَ» باشد و باید «نُنَحِّیکَ» باشد; یعنی بدنت را کنار میزنیم; زیرا نجات از آنِ احیا است.
پس اختلافات قُرّاء ناشی از اجتهاد شخصی آنهاست و حاکی از تعدّد الفاظ نازله نیست; زیرا هیچ کدام از آنها، به نقل استناد نکرده اند، بلکه به عقل و نظر استناد کرده اند.
نقد این نظرها:
- بدیهی است که کلام خداوند یکی است و اثبات لازم ندارد. دوگانگیها همواره از بندگان خدا بوده وگرنه قرآن کریم همان گونه که خود گفته اگر از غیرخدا بود در آن اختلاف بسیار میدیدید. بنابراین وجود تفاوت ناشی از اشتباه و خطاهای اطرافیان قرآن است و نه خود قرآن.
- مثالی آمده که ربطی به موضوع ندارد. اختلاف در قرائات همواره در جزئیات بوده نه در کلیات. نمیشود یک آیه را به گونه ای بخوانیم که واژه محوری آن را تغییر دهیم و بگوییم این هم مثلی برای اختلاف در قرآئات.
- همین مثال مصداق پایین آوردن دانش خداوند در حد دانش خودمان است و اگر بخواهیم هرچیزی را که از قرآن نمیفهمیم چیزی جای آن بگذاریم تا بفهمیم اولا چیزی باقی نمیماند برای آگاهیها و دانستنیهایی که ما نمیدانیم و خداوند میخواهد به ما تفهیم کند.
- از سوی دیگر اگر بدین گونه عمل کنیم معجزات خداوند چه میشود؟ معجزه چیزی است که خداوند میداند و ما اکنون نمیدانیم و با شکوفایی دانشهای انسانی دانسته میشود. از اثبات معجزه بودن همین آیه بیش از چندسالی نمیگذرد. توجه کنید:
در دوران حاکمیت فرعونها بر مصر مومیایی مرسوم بوده بویژه برای بزرگان قوم تا بدن(جسد) آنان سالم بماند. خداوند به طور نمادین به فرعون زمان حضرت موسی(ع) میگوید: با توجه به اینکه تو غرق میشوی و بدنت مومیایی نمیشود ولی ما به خواست خود بدن تو را رهایی(نجات) میدهیم و مانند مومیایی درگذر زمان و در برابر حوادث دوران حفظ میکنیم.
چند سال پیش که جسد فرعونی کشف شد باستانشناسان گفتند که این رامسس دوم است یعنی تنها فرعونی که بدن او مومیایی نشده(طبق عهد عتیق نیز فرعون غرق شده و مومیایی نشده). و میدانیم که رامسس دوم با حضرت موسی همزمان بوده است. بدین گونه خداوند به وعده اش عمل کرده و به این آیه قرآن تحقق بخشیده تا ناگروندگان به پروردگارشان بگروند و گروندگان را ایمان بیفزاید!!
برای آگاهی بیشتر در این زمینه، مقاله زیر را بخوایند:
موریس بوکای و قرآن: http://shamazadeh.blogsky.com/1398/01/16/post-237
3. نویسنده و قران پژوهی که پیرامون حذف نحوی مقاله مفصلی نگاشته مینویسد:
حذف صنعتی بدیع و آرایه ای ادبی است که با هدف اقتصاد کلامی و به عنوان برانگیزنده تفکر از آن استفاده میشود. این صنعت کلامی در زبانهای متفاوت تحت شرایط ویژه ای مورد استفاده قرارمیگیرد. به عنوان مثال در زبان عربی هنگام قرائت آیه 13 سوره مبارکه انعام که میفرماید: "وله ما سکن فی الیل والنهار و هوالسمیع العلیم" به ناگاه متوجه حذف واژه "ماتحرک" میشویم(ماسکن و ما تحرک)."ما سکن فی الیل و ما تحرک فی النهار".(ترجمان وحی شماره 22 ص: 9)
مهمترین ایرادهای وارده بر این بخش از مقاله:
- بخش دوم تعریفی که در باره حذف نحوی آمد در مورد قرآن کریم صادق نیست. یک مثال ساده با آیه ده از سوره شوری: ومااختلفتم فیه من شیء فحکمه الی الله ذلکم الله ربی علیه توکلت و الیه انیب. در این آیه ذهن خواننده قرآن متوجه این نکته میشود که یک قل پیش از ذلکم حذف شده است.
پرسش: چگونه حذف قل موجب انگیزش اندیشه در خواننده این آیه میشود؟!!
- نویسنده به گونه ای تعریف خود را به پایان رسانده که گویی در زبان عربی این گونه حذف بسیار رایج است و از جمله قرآن کریم به پیروی از عرب زبانان این رویه را در آیه 13 سوره انعام خود به کار برده است!!
- در حالی که قرآن کریم از جایگاه رفیعی برخوردار و همواره پیشرو بوده و سبکهای بیمانندی را نوآوری کرده که تاکنون کسی نتوانسته از آن تقلید کند! چگونه آن را در حد یک کتاب دنباله رو سبکهای عرب جاهلی به زیر میکشانیم؟!!
- نویسنده پس از نقل آیه مینویسد: به ناگاه متوجه حذف واژه "ما تحرک" میشویم. چه کسی جز ایشان گفته که ذهن به ناگاه متوجه حذفی شده است. آنهم نه یک واژه که یک عبارت!!
- از این آیه(از آن اوست آنچه که در شب و روز ساکنند!!) این موضوع استنباط میشود که خداوند میخواهد مطلبی را به ما گوشزد کند و بگوید بروید در این زمینه تحقیق کنید: چیستند آنچه که در شب و روز ساکنند،یعنی زمان بر آنها نمیگذرد!!
متاسفانه نویسنده پیش پا افتاده ترین معانی را برای این کلام حق قائل شده اند! بویژه آنکه اصولاً چنین درکی از آیه کاملا نادرست و توهین به کلام حق است!
چه کسی گفته است که همه آفریده های خداوند در شب ساکن و در روز متحرک اند؟ آیا جز یک بچه چند ساله ممکن است کسی چنین بیندیشد؟ بویژه در این عصر که بسیاری انسانها میدانند که بسیاری چیزها از جمله اجزاء درون اتمها شب و روز در حرکتند. کهکشانها و آنچه در آنهاست همواره در حرکتند و همه میدانند که قلب اگر بایستد انسان میمیرد. طبق این ترجمه آنها مال خداوند نیستند؟!!
4. ترجمان وحی شماره بیست و نهم- صفحه هشتادویک:
معنای والنجم و الشجر در آیه شش سوره الرحمن
والنجم والشجر یسجدان(الرحمن: 6. و بوته و درخت چهره سایانند.)
مترجمان این واژگان را به طرق مختلف ترجمه کرده اند. برخی مانند آربری و بل این واژگان را به ستارگان و درختان ترجمه کرده اند. اما از آنجا که به اعتقاد برخی مترجمان میان درخت و ستاره رابطه ای وجود ندارد این واژگان را به گیاهان و درختان ترجمه کرده اند.
نقد این بخش از مقاله:
چگونه میان درخت و ستاره رابطه ای وجود ندارد؟ از این بهتر هم میشود رابطه ای وجود داشته باشد؟ بسم الله:
نجم(ستاره) مانند خورشید نماد بزرگترین و کاملترین تکساختی جمادهاست که از آغاز تاکنون به چشم انس و جن و بی واسطه وسایلی همچون تلسکوپ آمده و شجر(درخت) نماد بزرگترین و کاملترین گیاهان است.
خداوند میخواهد بگوید بزرگترینهای آفرینش من که پیش از آفرینش شما وجود داشته اند(جمادات و نباتات) در برابر من خاضع و خاشع اند. پس شما ای جن و انس(مخاطب سوره الرحمن هردو گرانمایه هستند) که بزرگترینهای جانداران و با شعورترینشان هستید نیز شایسته و بایسته است در برابر من خاضع و خاشع باشید.
گفتنی است که سجده ستاره(نجم) بر خداوند در آیاتی دیگر از جمله آیه زیر به روشنی بیان شده و تأییدی است بر نظر نگارنده:
الم تر انّ الله یسجدله من فیالسموات و من فیالارض والشمس والقمر والنجوم(حج: 18)
نکته دیگر اینکه ترجمه واژه نجم به معنای ستاره هم ارزشمند است و هم همگان میفهمند و به هیچ روی قابل قیاس با بوته کم ارزش نیست. لزومی هم ندارد ذهن خواننده قرآن را از آن منحرف کرده و به چیز دیگری منعطف کنیم تا آیه قرآن را از معنا و مفهوم خود تهی کنیم!! (چه زحمتها میکشند تا بندگان خدا را از کلام بی پیرایه خداوند منحرف کنند!!)
ادامه مطلب:
با این وجود این گوناگونی و تنوع رابطه غیرمنطقی میان این واژگان با ماه و ستاره آیه بعدی را توجیه نمیکند. بنابراین بهتر است این واژگان را به "ستارگان و شفق" ترجمه کنیم.
نقد این بخش:
- کدام گوناگونی؟
- ماه و ستاره آیه بعدی نادرست است. خورشید و ماه آیه قبلی درست است.
ادامه مطلب:
اما دلیل این پیشنهاد عدم اعرابگذاری متون قدیمی قرآنی است. بدین ترتیب نمیتوان ص و س یا ح و ج را از هم تشخیص داد. آنچه امروزه آن را الشجر مینامند در متون قدیمی به صورت السحر بوده که به زبان عبری به معنای شفق و سپیده دم است.
نقد این بخش:
انسان با خواندن این گونه نوشته ها آنهم از سوی ظاهراً پژوهشگران قرآن!! اگر به جرگه سفهاء و دیوانگان نپیوندد تنها خواست خداوند است. اگر دشمنان قرآن میدانستند قرآن کریم چنین دوستانی هم دارد دیگر زحمت دشمنی با قرآن را به خود نمیدادند. یا دستکم در کسوت دوست از همین نکته ها بر علیه قرآن و تحریف شدگی و بی حساب و کتاب بودن و دقیق نبودن آن مطلب مینوشتند و بسیار هم موفق بودند!!
اولاً اعرابگذاری چه ربطی به تغییر حروف دارد؟!! واژگان از حرفها تشکیل شده اند. اگر حرفی تغییر کند معنای واژه دگرگون میشود. هنگامی که واژه دگرگون شد معنای جمله تغییر میکند. اگر قرار بود برخی حروف جای خود را به برخی دیگر بدهند!! تاکنون متن قرآن کاملاً دگرگون شده بود!!
ثانیاً در حالیکه قرآن خود میگوید ما قرآن را به زبان عربی فرستادیم تا راحت و بدون مشکل آن را بفهمید چرا در زبان عبری به دنبال کلام خداوند میگردید و واژه سازی میکنید!!؟ شما مصداق یحرفون الکلم عن مواضعه هستید.
ثالثاً در متون قدیمی یعنی چه؟ نظر اجماع علمای اسلام مؤید این حقیقت است که این قرآن همان قرآنی است که در زمان عثمان بن عفان خلیفه سوم مسلمین تدوین نهایی گردید و دیگر نسخ قرآن که در جزئیات اشکالهایی بر آنها وارد بود از میان برداشته شدند. پس باورداشتن به اینکه متون قدیمی قرآن با این قرآن که در دست ماست متفاوت است یک افتراء بوده و قائل شدن به تحریف آن است.
رابعاً خداوند از اشیاء حقیقی(ستاره و درخت) نام میبرد که میتوانند ساجد خداوند باشند. چگونه میشود واژه حقیقی درخت را با واژه مجازی شفق که طلیعه نور خورشید است و چون مجازی است نمیتواند ساجد خداوند باشد جایگزین کرد؟ آیا این کارها مصداق یحرفون الکلم عن مواضعه نیست؟ اصولا آسمان ریسمان کردن کلام خداوند چه سودی برای چه کسی دارد؟
ادامه مطلب:
در ازمنه قدیم اهمیت شفق و ستارگان برای کاروانیان و مسافران به اندازه اهمیت خورشید در روز و ماه در شب بوده است.
نقد این جمله:
خوب که چه بشود؟ مگر قرآن تنها برای عصر نزولش نازل شده؟
اکنون یا از این پس کسی که قرآن میخواند از این آیه چه سودی میبرد؟
چرا خداوند واژه شجر را به کاربرده و به راحتی نگفته شفق؟
آیا خداوند از به کارگیری واژه شفق ناتوان بوده که شما خود را مأمور اصلاح کلام خداوند میکنید؟
چرا با آیات قرآن بازی میکنید و آنها را به گونه ای نشان میدهید که تاریخ مصرفشان گذشته است تا کسانی هم مدعی شوند موضوعها و مسائل قرآن قدیمی است و به درد امروز ما نمیخورد؟ چرا مفاهیم بلند آن را با بی تدبیری و تدبر نکردن آن به مفاهیمی پیش پا افتاده مبدل میسازید؟ چه سودی از این کار بهره شما میشود؟
ادامه مطلب:
نویسنده سپس چند آیه از چند سوره را به هم پیوند میدهد یا بهتر است بگوییم به هم میبافد تا آیه های پنج و شش سوره الرحمن را(نوشته شده: 4و5) بدین گونه ترجمه کند: "خورشید و ماه در مدار ثابتی در حرکت اند و ستارگان و سپیده دمان خداوند را ستایش میکنند."
نقد این بخش:
- بیشتر مترجمین و مفسرین در ترجمه آیه شش معنای نجم را تغییر میدهند ولی نویسنده معنای شجر را تغییر داده است. که طبق استدلالی که در بالا آمد کلام خداوند بی پیرایه است و لازم نیست در این آیه چیزی را تغییردهیم تا به منظور نظر خداوند دست یابیم.
- سجده معنای ستایش که خاص عاقلان است را نمیدهد بلکه معنای فروتنی میدهد. که در فرهنگ قرآن نبات و جماد را نیز دربرمیگیرد.
پس: سپیده دمان خداوند را ستایش میکنند غلط اندر غلط است!!
- بحسبان را که در آیه پنج معنای از روی حساب و نه بیهوده میدهد در مدار ثابتی در حرکتند ترجمه کرده است که از این آیه چنین ترجمه ای بر نمیآید.
روشنگری: کیهانشناسی نوین به نام کپلر و کپرنیک ثبت شده است. ولی کیهانشناسی قرآن کریم هزار سال پیشروتر از آنان است. این کوتاهی و تقصیر متوجه مفسرین قدیمی قرآن میشود که هنوز هم در بسیاری موارد حرفشان ملاک مفسرین معاصر است!!
خداوند در آیه هایی از سوره یس این موضوع را یاداور شده است: والشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیزالعلیم(38) والقمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم(39) لاالشمس ینبغی لها ان تدرک القمر ولااللیل سابق النهار و کل فی فلک یسبجون(40).
تاریخ نگارش: 28/12/91
ویرایش دوم فروردین نودوچهار
ویرایش سوم خرداد نودوچهار
احمد شماع زاده