هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

قرآن کتاب اندیشه!


قرآن کتاب اندیشه!

احمد شمّاع‌زاده

 

        اندیشیدن در نشانه‌های طبیعی، معمولا به وسیله اندیشمندان جهان صورت گرفته و پایه و مایه پیشرفتهای عظیم برای انسانها شده و تمدن مادی را به وجود آورده است. ولی قرآن‌کریم در پیمودن هرچه سریعتتر این راه‌ها، ما مسلمانان و دیگران را در آیات بسیاری راهنمایی‌کرده‌است:

 

موریس مترلینگ سه عنوان از کتاب‌هایش را، سه عنوان از سوره‌های قرآن قرارداده‌است؛ که هنوز دیده‌نشده دانشمندی مسلمان چنین کاری کرده‌باشد: نمل(مورچگان)، نحل(زنبور عسل) عنکبوت(عنکبوت زجاجی)؛ جدا از اینکه عنوان یکی دیگر از کتاب‌هایش نیز در قرآن آمده: موریانه! از آنجا که وی بلژیکی است و زبا ن فرانسه را به خوبی می‌دانسته به برخی از کشورهای مسلمان شمال قارة آفریقا مستعمرة بلژیک و فرانسه بوده‌اند، سفرکرده‌ و در این سفرها با قرآن آشنایی یافته و قرآن کریم بر پژوهش‌های وی تأثیرگذاشته‌است. چنانکه در یکی از نوشته هایش به کسی که قرآن میخوانده اشاره کرده است. به‌هرصورت، نوشته‌های وی در این زمینه‌ها بر فهم قرآن و اینکه چرا خداوند چنین نام‌هایی را برای این سوره‌ها برگزیده، کمک کرده‌است.

خداوند در پایان مثال خود در سوره عنکبوت و پیرامون عنکبوت میفرماید:

و تلک‌الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الاّ العالمون(آیة 43)

 

در این آیه نیز خداوند می‌فرماید «ما مثلها را برای همة مردم می‌زنیم ولی جز دانشمندان کسی در این مثل‌ها تعقل و اندیشه نمی‌کند».

 

کنکاش در واژگانی چند پیرامون سفارش قرآن به اندیشیدن و پندگرفتن از نشانه‌های طبیعی:

 

تفکر در نشانه‌های طبیعی: با عبارت‌هایی همچون ‹لقوم یتفکرون› و ‹لعلهم یتفکرون› 17 آیه.

 

تعقل: با عبارت‌هایی همچون ‹لعلکم تعقلون› و ‹افلاتعقلون› 24 آیه.

 

تعقل: با عبارت‌هایی همچون ‹لایعقلون› 22 آیه.

جمله‌های این آیه‌ها شرطی و استفهامی است و جملة اثباتی کمتر دارند.

 

اولوالالباب(خردمندان): با این مفهوم که ‹خردمندان از نشانه‌‌های ما پندمی‌گیرند›، 16 آیه.

 

علم، دانش و آگاهی: در حدود 400 آیه؛ که جداکردن آیه‌های مربوط به نشانه‌های طبیعی آن بسیار مشکل است. می‌توان گفت حدود یک پنجم آنها در زمینه نشانه‌های طبیعی است. یک نمونه:

و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلاتبصرون (ذاریات: 20 و 21)

ترجمه: و در زمین است نشانه‌هایی برای یقین‌کنندگان و در خودتان آیا پس بصیرت نمی‌یابید؟

 

تدبر(پشت‌بینی یا اندیشیدن و پندگرفتن) آیه‌های قرآن: 4 آیه.

 

تفسیر قرآن: آیه‌ای نداریم.

دو آیة شگفت‌انگیز دیگر در زمینة پندگرفتن از نشانه‌ها طبیعی:

 

انما یخشی‌الله من عبادة العلماء (فاطر: 28)

ترجمه: همانا پروادارند خداوند را برخی از بندگان دانشمندش.

 

تصورنکنید منظور از علماء تنها دانشمندان دینی است، بلکه از آیه چنین برمی‌آید که هردانشمندی از هر تخصصی، اگر دانشش او را پرهیزگار کند، او از خدا پروا خواهدداشت، و چون دانشمندان علوم محض آیات خدا را بیشتر با چشم و دل می‌بینند، بیشتر خداترس خواهند بود، مگر آن عالم دینی که آیات خدا را بهتر از دیگران با چشم دل و بصیرت ببیند،‌ که بسیار کمیابند.

 

سنریهم آیاتنا فی‌الافاق و فی انفسهم حتی یتبیّن لهم انّه‌الحقّ (فصّلت: 53)

ترجمه‌: ما به‌زودی به آنها می‌نمایانیم ‹نشانه‌ها›ی خود را در «طبیعت»(ایات آفاقی) و در خودشان (آیات انفسی)، تا اینکه برای آنها روشن‌شود که همانا آن(قرآن) حق است.

 

نشانه های طبیعی در سورة روم

و من آیاته ان خلقکم من تراب ثمّ اذا انتم بشر تنتشرون(20)

و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم موّدّه و رحمه این فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون(21)

و من‌آیاته‌خلق‌السّموات‌والارض‌و اختلاف‌السنتکم‌ و الوانکم‌‌ ان‌‌فی‌‌ذلک ‌لآیات للعالمین(روم:22)

ترجمه: از نشانه‌های او،‌ آفرینش کیهان و اختلاف‌ زبان‌ها و رنگ‌های پوست شماست، همانا در این تفاوت‌گذاری نشانه‌هایی برای دانشمندان است.

و من آیاته منامکم بالیل و النهار و ابتغاؤکم من فضله ان فی ذلک لآیات لقوم یسمعون(23)

و من آیاته یریکم البرق خوفاً و طمعاً ان فی ذلک لآیات لقوم یعقلون(14)

و من آیاته ان تقوم السّماء و الارض بامره (25)

و من آیاته انی یرسل الریاح مبشّرات و لیذیقکم من رحمته و لتجری الفلک بامره (46)

 

نشانه‌های طبیعی و قرآنی در آغاز سورة ‹جاثیه›

انّ فی‌السّموات و الارض لآیات للمؤمنین(3) و فی خلقکم و ما یبثّ من دابّه آیات لقوم یوقنون(4) واختلاف الّیل والنّهار و ما انزل الله من‌ السّماء آیات لقوم یعقلون(5) تلک آیات الله نتلوها علیک بالحقّ فبأی حدیث بعدالله و آیاته یؤمنون(6) یسمع آیات الله تتلی علیه ثمّ یصرّ مستکبراً (8) و اذا علم من آیاتنا شیئاً اتّخذها هزواً و سخّر لکم ما فی‌السّموات و ما فی‌الارض جمیعاً منه انّ فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون(13)

 

کنکاش در واژگان اندیشیدنی قرآن، این نتیجه را می‌دهد که خداوند به ما می‌گوید با راهنمایی قرآن من، طبیعت را تفسیرکنید نه با ذهن خود قرآن مرا. که قرآن من با ذهن شما قابل تفسیر نیست؛ بلکه با پیشرفت دانش است که قرآن تفسیر می‌شود و یکی از راه‌های پیشرفت دانش، توجه به راهنمایی‌های قرآن از راه تدبر آن است؛ (مبادله ای دوسویه). از سوی دیگر، مواظب باشید آنانی که قرآن ندارند از شما که قرآن دارید پیشی‌نگیرند؛ که تاکنون گرفته‌اند.

 

 

پیشگفتار کتاب "هستی شناسی در مکتب قرآن"

امیرالمؤمنین علی(ع):

من به راه‌های آسمان آگاهترم تا راه‌های زمین  
 
 

پرده‌برداری‌های علمی از رمزورازهای طبیعت، آگاهی‌هایی است که با کوشش دانشمندان سختکوش به‌ثمرمی‌رسد؛ و از آنجا که انسان جایزالخطاست، ممکن است دانشمندان تا رسیدن به یک اصل علمی تردیدناپذیر، در ارائة یک نظریه، خطاکرده‌باشند. پس هرگاه به نظر، نظریه، یا یافته‌ای علمی برخورد کردیم و آهنگ‌آن‌کردیم که درستی آن را دریابیم، شایسته است به مصداق آیات زیر که دو آیة اول خطابش به مسلمانان است؛ و چهار آیة پس از آن، همة انسان‌ها را موردخطاب‌قرارداده، به این کتاب شریف رجوع‌کنیم، تا درصورتی‌که آن موضوع را در این کتاب یافتیم، میزان درستی آن موضوع را بازشناسیم:

 

ـ تفصیل کل شیء و هدیً و رحمهً لقوم یؤمنون(یوسف: 111)

ـ تبیاناً لکل شیء و هدیً و رحمهً و بشری للمسلمین(نحل: 89)

ـ ولقد صرفنا فی هذاالقرآن للناس من کل مثل و کان‌الانسان اکثر شیء جدلاً(کهف: 54)

ـ ولقد صرفنا للناس فی هذاالقرآن من کل  مثل فابی اکثرالنّاس الاّکفوراً(اسراء: 89)

ـ ولقد ضربنا للناس فی هذاالقرآن من کل مثل لعلّهم یتذکّرون(زمر: 27)

ـ ولقد ضربنا للناس فی هذاالقرآن من کل مثل ولئن‌جئتهم بایه‌ لیقولنّ‌الّذین‌کفرواان‌انتم‌الاّ مبطلون(روم:58)

 

البته این بازشناسی، خود، نیازمند تدبّر همیشگی در این منبع عظیم الهی و بصیرت‌یافتن از آن است؛ چنانکه فرمود:

قدجائکم بصائر من ربکم فمن ابصر فلنفسه و من عمی فعلیها و ما انا علیکم بحفیظ و کذلک نصرف‌الایات و لیقولوا درست و لنبینّه لقوم یعلمون(انعام: 104و 105)

 

ترجمه: به‌درستی که آمد شما را بصیرت‌هایی از سوی پرودگارتان. پس کسی که(با آن) بصیرت‌یافت، پس برای خودش است،‌ و کسی که کورشد،(چشم خود را بر بصیرت‌ها بست) پس بر اوست(همان شایستة اوست)؛ و من نگاهبان شما نیستم؛ و اینچنین به‌کارمی‌بریم آیات و نشانه‌ها را و(با این حال) می‌گویند درس‌خوانده‌ای(آیه‌ها از توست) و همانا که قرآن را برای گروه دانایان به‌روشنی بیان‌می‌کنیم.

 

بنابراین باید با تدبرکردن در آیات حق، از این بصیرت‌ها بهره‌مند شویم و نباید به ترجمه‌ها و شرح‌ها و حتی برخی تفسیرهای موجود بسنده‌کرد، زیرا پیشداوری‌هایی که در این کتاب‌ها وجوددارد، ممکن است ما را نیز به‌اشتباه‌بیندازد و به‌ جای پرده‌برداری، پرده‌ای ضخیم بر دیدگان ما بیفزاید که نتوانیم هیچگاه به حقایق قر‌آنی دست‌یابیم.

از سوی دیگر نباید از نظر دورداشت که هرگاه قرآن‌کریم موضوعی علمی را درست ‌بداند، گذشته‌ از اینکه حقانیت خود را بیشتر ثابت‌کرده‌است، این درس را نیز به ما می‌آموزد که پیش از آنکه غربیان(یا شمالیان ـ به مصداق اصحاب‌الشّمال قرآن و شمال و جنوب سیاسی) بر ما پیشی‌بگیرند، ما باید با تدبّر و اندیشیدن در آیات الهی، از هدایت‌های آن بهره‌مندشویم. متأسفانه در علوم عقلی کمتر، از این منبع پرفیض الهی بهره‌برداری‌شده‌است، به‌گونه‌ای‌که می‌توان گفت قرآن کریم همواره و بویژه در زمینة علوم عقلی مهجور مانده‌است.

لازم است برای روشن‌شدن ذهنها و اندیشه‌ها، یاداوری‌شود که برخی کسان، که شناخت درستی از قرآن ندارند، چه از قشر روشنفکر و چه از قشر سنت‌گرا؛ هریک به گمان خود می‌گویند به این راه نرویم که قرآن را با علوم امروزی و اثباتی رودررو سازیم. اما نظر قرآن کریم دربارة خود، خلاف آن است؛ زیرا در آیات بسیاری ما را سفارش‌می‌کند تا به تفکر در آیاتش که در بسیاری موارد ریشه در طبیعت و در ماهیت اجسام دارد، و دانش تجربی نامیده‌می‌شود، بپردازیم.

برای نمونه، در آیة زیر تدبرمی‌کنیم؛ و متوجه‌می‌شویم که در یک آیة نسبتاً کوتاه، به ده نوع علم اشاره می‌کند، شامل: کیهان‌شناسی، ستاره‌شناسی، زمین‌نگاری(جغرافیا)، فیزیک، گیاه‌شناسی، کشاورزی، زمین‌شناسی، شیمی، جانورشناسی، و هواشناسی. و در پایان آیه می‌فرماید در آنها نشانه‌هایی‌است برای قومی‌(گروهی، ملتی، امتی) که می‌اندیشند. یعنی اینکه هر ملتی می‌تواند در این زمینه‌ها بیندیشد؛ ولی ای امت مسلمان شما با هدایت من در این مسابقه پیشی‌گیرید:

 
ان فی خلق‌السموات والارض واختلاف‌الیل و النهار والفلک التی تجری فی‌البحر بما ینفع الناس و ما انزل‌الله من‌السماء من ماء فاحیا به الارض بعد موتها و بث فیها من کل دابه و تصریف‌الریاح والسحاب‌المسخر بین‌السماء والارض لأیات لقوم یعقلون(بقره: 164) 

 

        مندل که یک کشیش اهل اندیشه و کاوش بود در زمینة یکی از همین موارد اندیشید و پایه‌گذار دانش ژنتیک شد.

 

افلاینظرون الی الابل کیف خلقت و الی‌السماء کیف رفعت و الی‌الجبال کیف نصبت والی‌الارض کیف سطحت(غاشیه: 17 تا 20)

قرآن کریم در این آیات ما را به چهار دانش تشویق‌کرده‌است:

ـ جانورشناسی(شناخت شتر نیازمند شناخت دیگر جانوران و مقایسه با آنان است)  

ـ کیهان‌شناسی

ـ زمین‌شناسی

ـ زمین‌نگاری( ترجمة ژئوگرافی است که به عربی می‌شود: جغرافی)

 

این جهار آیه‌ نیز گذشته از اینکه چهار دانش را به ما یاداوری و به آموختن‌شان تشویق‌کرده‌اند، به مانند آیة پیشین، یک اصل کلی و مهم را نیز بیان می‌دارند‌:

 

‹کنجکاوی دربارة طبیعت پیرامون خویش› و در یک کلام: «داشتن دیدی علمی»

 

        از سوی دیگر، برخی دیگر بر این روش‌ها خرده‌می‌گیرند که هرکس نمی‌تواند به تأویل آیه‌ها پی‌ببرد. در پاسخ به این کسان می‌گوییم که نظر و روش ما تأویل قرآن نیست؛ بلکه تدبر قرآن است؛ و ‹تدبر› با ‹تأویل› بسیار متفاوت است.

 

ـ تأویل قرآن، که برعهدة ‹راسخون فی‌العلم› است، یعنی ‹به اول برگرداندن آیه› یا چرایی آیه را دانستن است؛ که با «فلسفة قرآن» پیونددارد و بیشتر برای بهره‌برداری در پیچیدگی‌های تخصصی علوم قرآنی، و موضوعی عرشی‌ است.

 

ـ تدبّر قرآن، که بر عهدة همة مسلمانان است، یعنی ‹پشت آیه را دیدن و حقیقت آن را یافتن› یا چیستی آیه را دانستن است، که با «شناخت قرآن» پیونددارد و بیشتر برای بهره‌برداری در متن زندگی و موضوعی فرشی است.

 

قرآن کریم در مورد کیهان‌شناسی و تشویق مسلمانان به شناخت کیهان می‌فرماید:

 

قل ‌انظروا ماذافی‌السموات و الارض و ماتغنی‌الایات والنذر عن قوم ‌لایؤمنون(یونس: 101)

ترجمه: بگو نگاه‌کنید چه چیزهایی در کیهان هست؛ (هرچند)این‌همه نشانه‌ها و هشدارها گروهی را که نمی‌خواهند ایمان بیاورند بی‌نیاز نمی‌سازد.

 

از این آیه می‌توان فهمید که اولاً کیهان‌شناسی نشانه‌ها و عجایب بسیاری در خود دارد. دوم اینکه بر ایمان کسانی که زمینة ایمان دارند می‌افزاید و کسانی که به این علم توجه ندارند، باید به ایمان خود شک‌داشته‌باشند. آخرین آیه‌ای که در ابتدای سخن آورده‌شد، نکتة جالبی را در این زمینه دربردارد: «و هراینه اگر بیاوری آیه‌ای را برایشان هراینه آنان که کفرورزیدند، می‌گویند شما نیستید جز اینکه به‌بیراهه‌می‌روید».(روم 58)

 

و نیز این آیه: «آنان که کفرورزیدند، گفتند به این قرآن گوش ندهید».(فصلت: 26)

 

یعنی هرگاه به کسی بگویی این آیه از قرآن حقیقتی‌ را دربردارد، و او نسنجیده و تنها بر مبنای ذهن خود بگوید: ‹قرآن چه‌‌ ربطی به این مسائل دارد›، او خود حقایق قرآن را ‌پوشانده و معنای ‹کفر› یعنی همین: پوشاندن حقایق قرآن؛ و نباید ذهن خود را تنها به کافران صدر اسلا‌م متوجه‌کنیم و خود را از این کفران‌ها دور و پاک بدانیم؛ که این خود پوشاندن حقیقت‌هاست. دلیلی از خود قرآن‌کریم:

 

الذین آتیناهم‌الکتاب یتلونه حق تلاوته اولئک یؤمنون به و من یکفر به فاولئک هم‌الخاسرون

آنانکه دادیم‌شان کتاب را تا تلاوت‌کنند آن را تلاوت شاسته‌اش را،‌ آنان به آن ایمان‌می‌آورند، و کسی که حقایق آن را بپوشاند،‌ آنان همان‌ کسانی هستند که زیانکارند.(بقره: 121)

 

نکته‌های مهم این آیه:

1. ‹الذین› یعنی اینکه مخاطب این آیه همه، بویژه مسلمانان‌اند. زیرا پس از آن آمده‌است کسانی که کتاب را به آنها دادیم، و قرآن به مسلمانان داده‌شده‌است.

 

2. ‹تا تلا‌وت‌کنند آن را›. چرا گفته‌است ‹تلاوت› و نگفته‌است ‹قرائت›؟ زیرا که تلاوت خواندن تنها نیست بلکه خواندن با تدبر و اندیشه است.

 

3.   تلاوت را هم کافی ندانسته، بلکه گفته‌است ‹یتلونه حق تلاوته› تلاوتی شایسته از آنان می‌خواهیم.

 

4. ‹یؤمنون به›(ایمان‌می‌آورند به‌ آن) چرا نگفته‌است ‹مؤمنون به› (به آن ایمان دارند)؟ می‌خواهد بگوید تا هنگامی که مسلمانان آن را تلاوت‌شایسته‌نکنند، به آن ایمان نیاورده‌اند؛ و اسلام‌شان ظاهری است.

 

5. حال یک مسلمان تلاوت‌ نکرد یا تلاوت هم کرد ولی تلاوتش شایسته‌نبود، چه می‌شود؟ قرآن می‌گوید در این صورت او کفرمی‌ورزد.(و من یکفر) یا حقایق قرآن را می‌پوشاند. پس این نوع  از مسلمانان گروهی را تشکیل‌می‌دهند که زیانکارانند.

 

6.   زیانکار کیست؟ کسی است که از دنیا به سود آخرت بهره‌ای نجسته‌است. همانند اینان:

 

و من یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی‌الآخره من‌الخاسرین( آل عمران: 85)

ترجمه: هرکه غیر از اسلام دینی را برگزیند، پس از او پذیرفته‌نمی‌شود و او در آخرت از زیانکاران است.

 

نتیجةمنطقی: هرمسلمانی که از قرآن به‌شایستگی بهره‌برنگیرد، مانند نامسلمانان در آخرت زیانکار است.

 

از سوی دیگر نظر رسول اکرم در مورد دانش‌های قرآن جز این نیست: من ارادالعلم‌الاول والآخر فلیقرأالقرآن(کسی که خواهان دانش‌ اول و آخر است، پس باید که قرآن بخواند) یعنی تمام دانش‌ها در قرآن فراهم آمده‌است.

قرآن کریم همة راهنمایی‌های لازم و راه‌های رسیدن به حقیقت را به‌روشنی برای ما بیان‌کرده، ولی ما با بی‌توجهی به این آیات، به قرآن کم بهامی‌دهیم(یشترون به ثمناً قلیلاً)و دیگران با اندیشیدن در آیات خداوندی و بعضاً، با بهره‌گیری از هدایت‌های قرآنی در بسیاری از زمینه‌ها بر ما پیشی‌می‌گیرند.

 

        بنابر آنچه که گفته‌شد، هدف از نوشتن این گفتار‌ها پیرامون آغاز، سازمان، و انجام کار کیهان، و نیز پیرامون دیگر مسائل کیهان‌شناختی(و حتی دیگر گفتار‌های علمی و فکری) این نبوده‌‌است که بخواهیم حقانیت قرآن را با دستاوردهای علمی و کیهان‌شناسی تأییدکنیم؛ بلکه خواسته‌ایم با تقابل و برابرگذاری میان دستاوردهای کیهان‌شناسان و آیات کیهان‌شناختی قرآن کریم، که کاری بس دشوار و نیازمند شناخت نشانه‌ها و اشاره‌های نهفته در آیات پراکندة قرآن کریم است، به «شناخت کیهان» از راه بهره‌گیری از دستاوردهای کیهان‌شناسان و با محک و هدایت قرآن کریم، برسیم. از عنوانی کلی که به این گفتار‌ها داده‌شده(کیهان در میزان قرآن)نیز برمی‌آید که ‹کیهان› را در ‹ترازوی قرآن› سنجیده‌ایم.

 

        در این روند، از بسیاری آیات که تاکنون تفسیر نشده‌بودند، در زمینة کیهان‌شناسی پرده‌برداری‌شد. یافته‌های علمی بسیاری از طریق قرآن اصلاح‌شد. قرآن کریم به پرسش‌های مهمی که کیهان‌شناسان داشتند پاسخ گفت و برای کوشش‌های پژوهشی آنان راه نشان داد؛ و در یک مورد بسیارمهم، «شکل کیهان» را برای آنان آشکارساخت.

 

        شکل کیهان› موضوعی است که کیهان‌شناسان با محاسبه‌ها و پژوهشهای خود، هنوز موفق به درک آن ‌نشده‌اند؛ و بدین دلیل آنان برای رسیدن به حقایق کیهانی راه‌های دراز و سختی را پیموده و می‌پیمایند. شکل کیهان بدین دلیل از دیدگاه علمی سخت‌یاب است که ما در درون کیهان قرارگرفته‌ایم و دیدگان ما حتی با وسایل دقیق نمی‌تواند بر کیهان احاطه‌داشته‌باشد. و تنها خداوند است که بر آن احاطة علمی و ایجادی داشته و دارد:

ولایحیطون بشیء من علمه الاّ بماشاء وسع کرسیه‌السموات والارض ولایؤده حفظهما

 

«قسمت اعظم علم به چیزهایی مربوط‌می‌شود که ما نمی‌توانیم ببینیم: گرانش، ذرات زیراتمی، امواج‌ نور، دل ستارگان، کهکشانهای فضاهای دوردست. ولی کنجکاوی انسان درباره منشأ و آیندة کیهان، ما را بی‌رحمانه به تعمق دربارة این رازها وادارمی‌کند».

« در این جست‌وجوی بی‌پایان و ارائة تصویری از نادیدنی‌ها، ناگزیریم زبان جهان «دیدنی» هر روزه را به‌کاربریم. همچون شاعر(همچون قرآن کریم که در آغار این گفتار آمد ـ نگارنده) ناچاریم به استعاره و تمثیل بازگردیم».

 

«اینشتین به هنگام نوجوانی در برن از خود پرسید: اگر من بر پرتو نوری سواربودم و به جهان می‌نگریستم، آن را چگونه می‌دیدم؟ همة فیزیک نوین و بهترین تبیین موجود از منشأ کیهان ما، از این پرسش معصومانه ولی سرشار از تخیّل نشأت‌ یافت».

«اینشتین تبیین ها را جست‌وجو‌می‌کرد ولی همواره به شگفتی موسیقی افلاک با اعجاب می‌نگریست. برای او تضادی بین یافته‌های علم و بینشهای کیهان‌شناختی مذاهب جهان وجود نداشت. او نوشت: «مسألة همواره‌ غیرقابل‌درک دربارة جهان، ادراک‌پذیری آن است ».‌(پیام یونسکو مهرماه 1365)

 

درهرحال داده‌های کیهان‌شناسانة قرآن کریم، بسیار ارزشمندند؛ و اگر کیهان‌شناسان روی این داده‌های کیهانی کارکنند،‌ می‌توانند بهره‌ها برگیرند و در دانسته‌های آنان از فیزیک کیهان دگرگونی‌های بسیاری پدید خواهد‌‌‌آمد. والسّلام علی‌ من‌اتّبع‌الهدی

تابستان 1384 ـ احمد شماع‌زاده

فهم درست برخی آیات قرآن کریم


فهم درست برخی آیات قرآن کریم

 

احمد شماع‌زاده

 

 

برخی از آیه هایی که در ترجمه مرحوم الهی قمشه ای نادرست ترجمه و تفسیرشده بودند و آنها را در ضمن یک نقد مفصل زیر عنوان دفاع از ساحت مقدس قرآن به رشته تحریر دراورده ام بسیار مفصل است که شرح و تفسیر جداگانه برخی از آن آیات خود به نوشته هایی جداگانه تبدیل شده اند. تفسیر بیست عنوان از آن مجموعه را زیر عنوان فهم درست برخی آیات قرآن کریم و به منظور تکمیل فهرست آیات تفسیرشده توسط نگارنده در اینجا گرد آورده ام:

 

فهرست

          جهادگران،‌ دنیافروشند

          ثمانیه ازواج- زوجین اثنین

          آیا منبا مافرقی ندارد؟

          معنای انظروا

          سخـنــی لــغــو

          سجده‌کنندگان کیـهانی

          معنای یومدر قرآن

          معنـای کــتاب مبین

          ســجـده بــر یــوســف

          آنگاه که مؤمنین ناامیدشوند

          مرگ قوم‌های ستمگر و بی‌دین

          جلوه‌های مـادی زنـدگی

          درهای خودکار

          رسولمنافقانه عمل‌نمی‌کند

          قوم برگزیده

          شناخت انس و جن

          رودست نمی‌خوریم

          همه چیز پیشبینی شده

          داعی رستاخیز

          خداوند هر خلافکاری را گمراه نمیکند

 

یک- جهادگران دنیافروشند

فلیقاتل فی سبیل‌الله الذین یشرون الحیوه‌الدنیا بالآخره(نساء: 74 )

ترجمة الهی‌قمشه‌ای: مؤمنان باید در راه خدا با آنانکه حیات مادی دنیا را بر آخرت گزیدند جهاد کنند

ترجمة درست: پس باید که جهادکنند در راه خدا آنانکه می‌فروشند زندگانی دنیا را به آخرت.

توجه: در این ترجمه ملاک قرآنی واژة شری که در بالا به آن اشاره‌شد، مورد توجه قرارگرفته.

محور آیه جهادگرانند، و اشاره ای به کسانی که باید با آنها ستیزه شود نشده است؛ درصورتی‌که ترجمه از کسانی یادمی‌کند که باید با آنان ستیز شود. اگر دقت‌کنید متوجه‌می‌شوید که تا چه اندازه کلام خداوند منحرف‌شده‌. گذشته از معنای نوشتاری، اگر مسلمانان بخواهند به این ترجمه عمل‌کنند، فاجعه‌ای رخ‌خواهدداد؛ زیرا اگر بناباشد هرکس زندگی دنیا را بر آخرت برگزیند، با او به جنگ‌وستیز برخیزند، و او را بکشند، هرج‌ومرج و ناامنی همة جهان اسلام را فراخواهدگرفت.

 

مفهوم کلی ترجمه با هیچ‌یک از آموزه‌های دینی و قرآنی همخوانی ندارد. در همین ایران خودمان، هرکس هرروزه می‌تواند چندین نفر را ببیند که زندگانی دنیا را بر آخرت برگزیده‌اند، پس با چه مجوزی باید با آنان به جهادبرخیزیم؟ با این مجوز قرآنی که به ما فرمان‌می‌دهد:

ولاتسبّواالذین یدعون من دون‌الله فیسبّواالله عدواً بغیر علم(انعام: 108)

ترجمه: دشنام ‌مدهید کسانی را که می‌خوانند غیرخدا را، پس(اگر چنین‌کنید) آنان نیز دشنام‌ می‌دهند خدا را از روی دشمنی، ‌نادانسته.

 

عبارت آخر آیه، نکتة بسیار مهمی دربردارد؛‌ یعنی اگر کسی خدا را بشناسد، به خدا دشنام نمی‌دهد؛ و اگر دشنام دهد، بدانید که از روی نادانی بوده‌است و شما موجب اهانت وی به خداوند شده‌اید. پس کسی که کاری به کار شما ندارد، شما هم کاری به کار او نداشته باشید (لکم دینکم ولی دین) مگر بخواهید از راه مسالمت آمیز او را به سوی خدا بکشانید.

یا با مجوّز این آیه که می‌فرماید: من کان یرید حرث‌الاخره نزد له فی حرثه و من کان یرید حرث‌الدّنیا نؤته منها و ما له فی‌الاخره من نصیب.(شوری: 20)

ترجمه: کسی که درخواست‌کرد کشتة آخرت را می‌افزاییم برای او در کشتزارش؛ و کسی که درخواست‌کرد کشتة دنیا را می‌دهیم او را از آن و نیست برای او در آخرت بهره‌ای.

 

بدین ترتیب می‌بینیم و لمس‌می‌کنیم که شیوه‌های رفتاری سفارش‌شدة قرآنی، تا چه اندازه با مفاهیم و شیوه‌های نادرستی که از قرآن برداشت می‌کنیم، متفاوت است.

 

دو- ثمانیه ازواج- زوجین اثنین

در آیات 143 و 144 سورة انعام، دو نر یا دو ماده را دو جنس نر یا ماده ترجمه کرده و به‌جای هشت جفتی که قرآن ذکرکرده، تنها چهار جفت چهارپا، تحویل خلق خدا می‌شود!! مترجم از خود نمی‌پرسد چرا کلام خداوند را عوض‌کنم؟ شاید چیزی باشد که من ندانم. گویی به همین منظور خداوند در پایان آیة دوم(144) آورده‌است: آیا پس کسی ستمگرتر از آنکس هست که به افتری بر خداوند دروغ‌می‌بندد، تا گمراه‌کند‌ مردم را از روی بی‌دانشی؟ همانا که خداوند هدایت‌نمی‌کند گروهی که ستمگرند.

            اگر دقت‌کنید متوجه‌می‌شوید که خداوند نامی از کفارو مشرکیننمی‌آورد و از واژگانی عام مانند گروهی، قومییا ستمگر، که مسلمانان را نیز دربرمی‌گیرد، یادمی‌کند.

معنای هشت جفت، از یک دیدگاه:

هشت جفت چهارپای حلال گوشتی را که خداوند از آنها یادکرده ممکن است به گونه زیر باشد؛ با این حال نمی‌توان گفت همین است و لاغیر، بلکه نورافشانی‌های قرآن کریم می‌تواند تا قیام قیامت نیز ادامه‌داشته‌باشد:

گوسفند، دو جفت، بز، دو جفت، شتر، دو جفت، گاو، دوجفت، که روی‌هم می‌شود هشت جفت.

حال این سؤال پیش‌می‌آید که چرا خداوند از هشت جفت از این چهار نوع یاد می‌کند، درصورتی که تنها چهار جفت از آنها را ما می‌بینیم و بیش از آن را نه می‌بینیم و نه از آنها آگاهیم.‌

در اینجا می‌خواهیم به دیدگاهی از قرآن کریم که معمولاً دیگران نمی‌بینند،بیشتر توجه‌کنیم، و آن این است که قرآن برای هر دو نوع جن و انس به‌گونه‌ای برابر فروفرستاده‌شده؛ و از آنجا که جن‌ها نیز بر روی همین زمین ولی با یک فاصلة زمانی، در دنیایی دیگر زندگی می‌کنند، خداوند برای آنان به گونه‌ای جداگانه مانند همین چهارپایان آفریده‌است.

حتا در داستان حضرت نوح، خداوند سخن از دو جفت به میان می‌آورد، و به آن حضرت دستورمی‌دهد از همه جانداران در کشتی خود دو جفت گردآورد؛ نه از هر نوع یک جفت. و تأکیدمی‌کند که: ‹زوجین‌اثنین›(دوجفت دوتایی)، یعنی اینکه خداوند به هنگام تسویه زمین و پاک‌کردن ناپاکان و مشرکین از روی زمین، آمار حیوانات و بویژه چهارپایان مفید برای پایایی زندگی جن‌وانس‌های نیک بازمانده را برهم نمی‌زند، بلکه لزوم توازن و هماهنگی موجود در طبیعت را، بویژه در ارتباط با جن و انس همواره در نظر دارد.

 

اذا جاء امرنا و فارالتّنور قلنااحمل فیها من کل زوجین‌ اثنین(هود: 40)

فاذا جاء امرنا و فارالتّنور فاسلک فیها من کل زوجین اثنین(مؤمنون: 27)

 

و این در حالی است که ترجمة مرحوم الهی‌قمشه‌ای از این دو آیه بدین گونه است:

ـ تو با خود از هر جفتی دو فرد(نر و ماده) با جمیع زن و فرزندانتهمراه بر(هود)

ـ پس در آن کشتی با خود نروماده‌ای از هرچیز جفتی همراه بر(مؤمنون)

 

به راحتی می‌توان به دوربودن این ترجمه از کلام خداوند و منظور‌های قرآن کریم پی‌برد.

 

سه- آیا "من" با "ما" فرقی ندارد؟

الا ان للله من فی‌السموات و من فی‌الارض و مایتّبع‌الذین یدعون من دون‌الله شرکاء انّ یتبعون الاّالظّن و ان هم الاّ یخرصون.(یونس: 66)

معنی ساده و بی‌پیرایة آیه چنین است: آگاه باشید که همانا آنکه در آسمانها و آنکه در زمین است و آنچه را که پیروی می‌کنند آنانکه غیرخدا را شریکان خدا می‌خوانند، از آن خداست. آنان پیروی نمی‌کنند، مگر گمان خود را و آنان جز آنکه دروغ‌‌می‌گویند، چیزی ندارند.

حال به ترجمه آن مرحوم بازگشت ‌می‌کنیم: آگاه‌ باش که هر چه در همه آسمانها و زمین است ملک خداست و آنچه را مشرکان از غیر خدا پیروی میکنند گمان باطلی بیش نیست وجز آنکه دروغی بافند کاری ندارند

 

اشکال ظاهری: آیه سه بخش دارد. که هر بخش با یک علامت وقف جایز از هم جدا می‌شوند. یکی از اشکالها که به کل آیه ضربه ‌وارد کرده، این‌است که بخش دوم را که دنباله بخش اول است و بدون آن مفهوم آیه از منظور خدا دور می‌شود، به بخش سوم وصل کرده‌است. دلیل این کار نیز آن است که مفهوم کلی آیه را درک نکرده‌است.

 

اشکال معنایی: خداوند در کل قرآن آیات بسیاری دارد (از جمله آیة 68 همین سوره) که می‌فرماید: له ما فی‌السموات و ما فی‌الارض ولی منظور خداوند در آیه 66 سورة یونس، چیز دیگری است؛ وگرنه به جای واژة «من»، مانند دیگر آیه‌ها، واژة «ما» را به‌کارمی‌گرفت. منظور خداوند در این آیه و آیه‌های مشابه، آن چیزی است که مترجم به آن اعتقاد ندارد. یعنی مسکونی‌بودن آسمانها؛ و این موضوع را از آیات فراوان دیگری که در این زمینه آمده‌ و آن مرحوم به گونه دیگری ترجمه‌کرده‌است، می‌توان دریافت.

 

اشکالی دیگر: چون بخش دوم آیه را که دنبالة بخش اول است، به بخش سوم وصل‌‌کرده، بخش دوم بدون فعل مانده و برای رهایی از این مشکل به کلی‌گویی متوسل شده‌، چنانکه آمد.

الله اعلم بالامور؛ ولی آنچه که از این آیه برمی‌آید، آن است که:

1. آسمانها مانند زمین مسکونی است.

2. مالک کسانی که در آسمانها و زمین‌اند، و نیز مالک حتا آن چیزهایی که مشرکین می‌پرستند، خداست.

3. مشرکین هیچ چیزی از آن خود ندارند، ولی فکر می‌کنند مالک چیزی هستند و بدین دلیل به دروغ متوسل می‌شوند.

 

چهار- معنای «انظروا»

قل‌انظروا ماذا فی‌السموات‌والارض و ما تغنی الایات و النذر عن قوم لایؤمنون.

ترجمة الهی قمشه‌ای: بگو در آسمانها و زمین به‌چشم عقل نظرکنید و بنگرید تا چه بسیار آیات حق و دلایل توحید را مشاهده می‌‌کنید گرچه هرگز مردمی را که بدیدة عقل‌ و ایمان ننگرند دلایل و آیات الهی بی‌نیاز نخواهدکرد.

ترجمة واژگانی: بگو نگاه‌کنید چه‌چیزی در آسمانهاوزمین وجود دارد و آیات و انذارها، گروهی را که ایمان نمی‌آورند، بی‌نیاز نمی‌سازد.

 

ایرادهای وارده بر ترجمة این آیه:

با اضافه‌شدن «چشم عقل» به ترجمه، کلام حق محدود شده. زیرا انظروامعنایی عام دارد و شامل هر نوع نگاه‌کردنی می‌شود. چه با چشم سر باشد، چه با چشم عقل باشد، و چه با چشم‌مسلح(تلسکوپ). ‹نگاه‌کردنیا نگریستنبه معنی دیدن با بصیرت و آگاهی، و معنای نظراست و نیازی به اضافه‌کردن «به‌چشم عقل» ندارد و واژة دیدنبرابر رؤیتاست.

با این نوع ترجمه و شاخ‌وبرگهای دیگری که اضافه‌شده، ذهن خواننده از منظور نظر خداوند دورشده و به او تلقین شده که منظور فقط تعقل در آیات الهی است (که آیات بسیاری در این زمینه وجود دارد) و نه بهره‌گیری از وسایل مادی برای این نگاه‌کردن ویژه.

اگر هم کسی پیداشود که با چشم معمولی به آسمانها و زمین بنگرد، تاچه اندازه می‌تواند در آسمانها، آیات الهی، و در زمین، انذارهای الهی را کشف‌کند؟ و بالعکس اگر توضیح‌داده‌می‌شد که به مصداق لخلق‌السموات والارض اکبر من خلق‌الناس و لکن اکثرالناس لایعلمون (غافر: 57) با دانش کیهان‌شناسی و مشاهدة عظمت کیهان و «آیات» الهی آن، به عظمت خداوند بهتر می‌توان پی‌برد، و یا به مصداق تمام آیات قرآن که سیروافی‌الارض‌فانظرواکیف‌کان عاقبه دارند، با دانش باستان‌شناسی از «انذارها»ی خداوند بهتر می‌توان آگاهی یافت، شایسته‌تر نبود؟

 

پنج- سخنی لغو

در آیة 206 سورة اعراف که سجده‌دار است، واژة «الذین» ارواح و فرشتگان ترجمه‌شده. آیا فرشتگان می‌توانند تکبرکنند؟ اگر نتوانند که نمی‌توانند، پس سخن لغوی به ساحت قرآن نسبت داده‌شده‌است. زیرا خداوند دارد با پیامبر سخن‌می‌گوید. چه تناسبی میان پیامبر و ارواح و فرشتگان؟ بلکه اطلاق واژة الذینبه انبیاء و شهداء و صدیقین،‌ شایسته است. آنان مصداق «احیاء عند ربهم یرزقون»اند.

            همین موضوع درمورد آیة 38 سورة فصلت که این آیه نیز سجده‌دار است‌، تکرارشده و الذینبه فرشتگان و قوای بینهایت عالم بالانسبت‌داده‌شده‌است. در این آیه نیز خداوند ویژگی آنان را گذشته از اینکه تکبرنمی‌کنند، گذر شب‌وروز بر آنهاذکرکرده، که از صفات فرشتگان به‌دور است؛ و با ویژگی‌های شهداء و صالحین و صدیقین مناسبت دارد.

 

شش- سجده‌کنندگان کیهانی

الم تر انّ الله یسجدله من فی‌السموات و من فی‌الارض والشمس والقمر والنجوم(حج: 18)

ترجمة الهی قمشه‌ای: آیا (بچشم بصیرت) مشاهده‌ نکردی که هر چه در آسمانها و در زمین است و خورشید و ماه و ستارگانبسجدة خدا (و اطاعت او) مشغولند

همان‌گونه که در گفتارهای مختلف یاداوری‌شد، واژه‌نگاری قرآن کریم بسیاردقیق است، و نباید ترجمة قرآن را سرهم‌بندی کرد، و مفهوم‌هایی کلی را بیان داشت. یا با معنای واژگان، باری‌به‌هرجهتبرخوردکرد. آنچه را که خداوند برای آن رسول اکرم را مخاطب‌قرارمی‌دهد، با آنچه را که برای آن همگان را مخاطب‌قرارمی‌دهد، تفاوت بسیارزیادی بویژه در ماهیت و چیستی آنها دارد.

هنگامی که خداوند اولم یروا›(آیا و هرگز نمی‌بینند) را به‌کارمی‌برد، مفعول جمله هرچه باشد برای همگان دیدنی‌ است؛ ولی هنگامی که الم تر›(آیا هرگز ندیدی) آمده و رسول اکرم مورد خطاب ‌واقع‌شده، مفعول جمله ممکن است ویژة پیامبر اکرم باشد و کس دیگری نتواند آنچه را او دیده و یا می‌بیند، ببیند. مانند این آیه که برای حضرت ابراهیمآمده و برای مردم عادی هیچ‌گاه بیان‌نشده: کذلک نری ابراهیم ملکوت ‌السموات‌ والارض (اینچنین ملکوت کیهان را به ابراهیم نمایاندیم).

بنابر همین اصل، می‌بینیم آیاتی که گویای مسکونی‌بودن کیهان هستند، یا خطابشان به رسول اکرم است، و یا مفهوم‌هایی کلی در آنها آمده، و هیچگاه مردم عادی مورد خطاب این گونه آیه‌ها واقع‌نشده‌اند. پس نباید در ترجمة خود، برای رسول اکرم با چشم بصیرترا بر کلام خدا اضافه‌کنیم، زیرا خداوند یا در شب معراج به او نمایانده، و یا آن حضرت می‌توانسته کسانی را که همانند انسان دارای شعورند و در جاهایی از کیهان زندگی‌می‌کنند، ببیند

            ترجمة این آیه اشکال‌های دیگری دارد؛ از جمله ترجمه‌کردن مابه‌جای منکه در بحث آیا منبا مافرقی ندارد؟ به آن پرداخته‌شد و نیازی به تکرار نیست. زیرا آن مرحوم، چون برخلاف نظر قرآن کریم، معتقد به مسکونی‌بودن دیگرسیاره‌ها نبوده، جز برخی موارد، همة من(انکه) فی‌السمواتها را ما(آنچه یا هرچه) فی‌السمواتترجمه‌کرده‌است.

 

هفت- معنای «یوم» در قرآن

در آیة 7 سورة هود، آسمانهاوزمین(کیهان) را در شش روز(دوره ـ‌ مرحله) آفرید را «در فاصله شش روز» ترجمه‌کرده که معنی مدت زمانی شش‌ روز کره زمین را می‌رساند و مشخص نیست چرا فاصله را افزوده و آن را تحدید کرده است. درصورتی‌که منظور خداوند به‌هیچ‌وجه چنین نیست؛ زیرا خداوند تنها در یکی دو جا که خواسته کوتاهی عمر یک انسان را نسبت به روز قیامت به او یاداوری کند، این واژه به این معنی به‌کاربرده: «یوماً او بعض یوم» و یومدر فرهنگ قرآن دوره و مرحلهمعنی می‌دهد. چنانکه می‌فرماید دوره(یوم) قیامت برابر است با پنجاه هزار سال، آن‌گونه(روزه کره زمین) که شما می‌شمارید.

 

 

هشت- معنای کتاب مبین

در آیه 6 سورة هود، «وما من دابه فی‌الارض الاعلی‌الله رزقها و یعلم مستقره و مستودعها کل فی کتاب مبین» کتاب مبین را دفتر علم ازلیترجمه‌کرده که اگر هم درست باشد برای هیچکس مفهوم نیست. درحالی‌که خداوند در قرآن چیزی نمی‌آورد که به کار کسی نیاید؛ بلکه به گونه‌ای سخن می‌گوید که همه از آن بهره‌مندشوند. هم یک کودک دبستانی و هم یک دانشمند.

معنی ظاهری کتاب مبین، کتابی گویا، روشن، آشکار، بیان‌کننده، و غیره است و می‌توان با یک مثال درست، حتی به یک کودک معنی آن را فهماند.

خداوند در این آیه به صراحت دارد از زمان حال سخن می‌گوید و می‌فرماید هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست، مگر آنکه روزی او بر خداست، و خداوند جایگاه همیشگی و موقت او را می‌داند. سپس می‌گوید همة اینها در کتابی(نکره به‌کاربرده‌شده) آشکار و گویا وجوددارد.

اگر منظور خداوند کتاب علم ازلی بود، اولاً آن را نکره به‌کارنمی‌برد زیرا معرفه بود. ثانیا لزومی نداشت که جمله آخر را بیان‌کند، زیرا قبل ازآن گفته‌بود که «می‌داند». و معلوم است که علم خداوند ازلی است. با یک مثال ساده، روشن‌می‌شود که کتاب مبین چیست:

می‌دانیم هر مدیری که بخواهد رفت‌وآمد و وظیفه‌شناسی کارکنان خود را همواره و روزانه کنترل‌، و حق هرکس را درست اداکند، اگر بتواند از دستگاههای پیشرفته استفاده کند، یک دستگاه تلویزیون مداربسته می‌خرد و کارمی‌گذارد.

سؤال اینجاست که خداوند حکیم که از سویی همه‌ کارهایش از روی حکمت است و از سوی دیگر «ابا‌الله ان یجری‌الامورالاّ باسبابها»، برای خود یک تلویزیون مداربستة ویژة خود (نه از نوع زمینی آن) ندارد؟ بویژه اگر بخواهد در روز قیامت به ما نشان دهد، و حجت را بر ما تمام کند؟ العاقل یکفی بالاشاره.

همین اشکال(علم ازلی) بر ترجمة آیة 8 سورة رعد نیز وارد است، بویژه آنکه خداوند گفته «من می‌دانم(و نگفته تنها من می‌دانم) در رحمها چیست» و ایشان ترجمه‌کرده «تنها خدا می‌داند» و تصورنکرده که روزی با ماموگرافی دیگران هم خواهنددانست.

 

نه- سجده بر یوسف

خرّوا له سجدا و قال یا ابت هذا تأویل رؤیای من قبل قد جعلها ربی حقا

ترجمه الهی‌قمشه‌ای: … و آنها بشکرانه(دیدار او) خدا را سجده‌ کردند. یوسف در آن حال پدر را گفت که این بود تعبیر خوابیکه ازین پیش دیدم که خدای من آن خواب را واقع و محقق گردانید (یوسف:100)

ترجمه بی‌پیرایه: …و همگی آنان بر او سجده‌کردند و او گفت ای پدر این است تأویل خواب من که پیش از اینکه پروردگارم آن را تحقق ببخشد، دیده‌بودم. خواب چه بود؟

 

به آیة 4 بازگشت ‌می‌کنیم: یا ابت انی رأیت احدعشر کوکبا والشمس والقمر رأیتهم لی ساجدین (ای پدر! من دیدم یازده ستاره و خورشیدوماه را دیدم بر من سجده‌کنان).

            یوسف در خواب یازده ستاره را دید یعنی یازده برادر، و خورشید یعنی پدر، و ماه یعنی مادر را که بر او سجده‌کردند. و پس از تحقق رؤیا می‌گوید اکنون که شما بر من سجده‌ کردید، خواب من تعبیرشد.

خداوند دارد می‌گوید که در شریعت‌های پیشین سجده‌کردن بر بزرگان جایز بوده و بعدها حرام‌شده‌است، تا مردم و بویژه باستان‌شناسان و مردم‌شناسان تصورنکنند هرقومی که بر بزرگان سجده‌می‌کرده مشرک بوده‌است؛ و بدین وسیله می‌خواهد بگوید ملا‌ک شرک در اقوام پیشین نمی‌تواند تنها سجده‌کردن باشد.

چنانکه می‌دانیم حتی در دین مسیحیت رکوع بر بزرگان حرام نبوده، و در دین مبین اسلام حرام‌شده‌است؛ چنانکه در احوال جعفر طیار خوانده‌ایم؛ ولی مترجم که متوجه چنین موضوعی‌ نشده، کلام خداوند را تغییر‌داده‌است.  

 

نتیجة منطقیاز ترجمة مرحوم الهی‌قمشه‌ای:

1 ـ‌ یوسف در خواب دید که یازده ستاره(برادران) و خورشید(پدر) و ماه(مادر) بر او سجده کردند.

2 ـ در عالم واقع همگی آنها بر خداسجده‌کردند، و خواب درست تعبیرشد.

پس: یوسف = خدا 

 

ده- آنگاه که مؤمنین ناامید شوند

ولو انّ قرآناً سیرت به‌الجبال او قطّعت به‌الارض او کلّم به‌الموتی بل‌الله الامر جمیعاً افلم یایئس الذین آمنوا ان لویشاءالله لهدی‌الناس جمیعاً ولایزال‌الذین کفروا تصیبهم بما صنعوا قارعه(رعد: 31)

ترجمة‌ الهی‌قمشه‌ای: و اگر کتابی با اعجاز بیان کوهها را به رفتار و مردگان را به گفتار آرد و زمین را از هم بشکافد همین قرآن با عظمت است آری فرمان همة عالم با خداست (هر چه خواهد بمشیت ازلی میکند) آیا مؤمنان هنوز ندانسته ‌اند که خدا اگر بخواهد همة مردم را هدایت میکند (این به مصلحت است زیرا) کافران باید پیوسته از کردار زشتشان بکیفر وسرکوبی رسند

ترجمه اشکال‌های فراوانی دارد. آیه کاملاً از منظور خداوند دورشده‌است؛ و دست‌کم باید چنین ترجمه‌می‌شد:

«و اگر همانا قرآنی(پدیده‌ای بود که) به وسیلة آن کوهها سرنگون‌شوند(سیر= سرنگون‌شدن)، یا زمین شکافته‌شود، یا مردگان به سخن درایند، بلکه همه کارها با خداست، آیا پس آنانی که ایمان آورده‌اند، هرگز ناامید نمی‌شدند؟(چه نیازی است به این‌همه تفاوت‌گذاری میان آنان که خالصانه ایمان‌آورده‌اند، و استدلال عینی آوردن برای کافران تا ایمان بیاورند؟) اگر خدا می‌خواست، همانا هدایت‌می‌کرد همة مردم را و همواره کسانی‌که کفر ورزیدند، به خاطر آنچه که انجام‌داده‌اند،‌ خروشی کوبنده نصیبشان می‌شود و…  » این معنی، با آیات پیش از این آیه هماهنگی کامل دارد.

            متاًسفانه آقای بهاءالدین خرمشاهی نیز تقریباً همین‌گونه ترجمه‌کرده‌اند. رمز این شباهت نیز به‌نظرمی‌رسد در این باشد که اینان ترجمه خود را از تفسیرهایی گرفته‌اند که مفسرین، معنای کلی آیه را درک‌نکرده‌اند، در نتیجه معنای یأسرا به‌جای ناامید‌شدن، ندانستنگرفته‌اند، که گاهگاهی در زبان عربی کاربرد پیدامی‌کند. درصورتی که این‌گونه ترجمه، آیه را بی‌محتوی کرده. دلیلی هم وجودندارد که در این آیه، مخاطب، مؤمنان باشند؛ از عدالت و رحمت خداوند نیز به دور است که از مؤمنینی که خالصانه ایمان آورده‌اند شکایت داشته‌باشد.

 

یازده- مرگ قوم‌های ستمگر و بی‌دین

در پایان آیة 44 سورة هود، و پس از آنکه قوم نوح هلاک شده‌اند، خداوند می‌فرماید بعدا للقوم‌الظالمینو این جمله را در پایان آیات 60 و 68 و پس از هلا‌کت اقوام هود و ثمود نیز تکرار می‌کند.

همان‌گونه که «اف‌ لکم» یعنی اف بر شما، «بعداً لکم» نیز یعنی مرگ بر شما. چه این برواژه در میان عرب رایج باشد و یا برواژه ای قرآنی باشد، از این آیات معنای هلاک‌ باد(مرگ بر) قوم برمی‌آید، ولی این ترجمه درسورة هود چنین ترجمه‌کرده:

44 : و فرمان هلاک ستمکاران دررسید.

60 : هود از رحمت خدا دورشد.

68 : قوم ثمود چون به خدای خود کافر شدند، دور از رحمت ابدی خدا گردیدند.

و در آیة 95 همین سوره یعنی پس از هلاک‌شدن اصحاب مدینخداوند می‌فرماید: بعداً لمدین کما بعدت ثمود(هلاک باد قوم مدین چنانکه قوم ثمود هلاک‌شدند.) که در ترجمه چنین آمده‌است: «اهل مدین هم مانند قوم ثمود از رحمت خدا دورشدند».

همین جمله در سوره مؤمنون در آیات 41 و 44 نیز تکرارمی‌شود، برای قوم‌الظالمین و لایؤمنون

 

دوازده- جلوه‌های مادّی زندگی

لاتمدّنّ عینیک ‌الی ‌ما متّعنا به ازواجاً منهم ولاتحزن ‌علیهم واخفض‌ جناحک للمؤمنین (حجر:88)

ترجمة الهی قمشه‌ای: چشم از این متاع ناقابل دنیوی که بطایفه‌ ای از مردم کافر برای امتحان دادیم البته بپوش و بر اینان اندوه مخور و اهل ایمان را زیر پروبال علم و حکمت خودگیر (و باکمال حسن خلق بپروران)

ترجمه این آیه نیز به مانند آیة 105 سورة نساء که در آغاز از آن سخن به‌میان‌آمد، گمان بد به رسول اکرم واردمی‌سازد. اصولاً این گونه ترجمه، نه‌تنها اهانت به رسول اکرم است که اتهام بدسخن گفتن را به ساحت قرآن کریم نیز‌ واردمی‌سازد.

 

سه ترجمة دیگر از این آیه:

ترجمة بهاءالدین خرمشاهی: به‌چیزی که اصنافی از آنان را به آن بهره‌مندگردانیده‌ایم، چشم مدوز و غمخوار آنان مباش، و با مؤمنان فروتنی‌کن.

المنجد نرم‌افزاری:

1 ـ هرگز به متاع ناچیزی که به قومی در جلوة زندگی دنیای فانی داده‌ایم، چشم‌مگشا.

2 ـ چشمانت را به چیزهایی که به کفار داده‌ایم، نگران مکن.

 

خفض‌جناح = باوقاروآرامی ـ فروتنی(فرهنگ عمید)

مدّ نظره الیه = طمح ببصره الیه ـ المنجد (کتاب)

طمح ببصره الیه = کف دست بر ابرو نهاد و برداشت چشم، تا بنگرد آن را. ـ المنجد نرم‌افزاری

بنابراین، ترجمة واژه‌به‌واژة آیه چنین می‌شود: چشمانت را مدوز به آنچه که بهره‌مندساختیم به‌وسیلة آن گروه‌هایی از آنان را، و بر آنها اندوه مخور، و نسبت به مؤمنین آرام و فروتن‌باش. (این ترجمه هم اقناع کنننده نیست و جای تفکر بیشتر دارد)

 

تفسیر این جمله‌ها به اهلش بازمی‌گردد؛ که تاریخ و سیره و غیره می‌دانند. ولی آنچه که نتیجة تدبری است که قرآن به آن سفارش‌کرده، این است که در این آیه خداوند، سه چیز را به پیامبر اکرم و به‌تبع آن، به مسلمانان و بویژه حاکمان مسلمان برای بهبود زندگانی مردم سفارش و یاداوری می‌کند:

1 ـ چشم‌نداشتن به بهره‌های مادی زندگی برخی گروه‌ه‌ها و اشخاص.

2 ـ در زندگی مادی، چیزی وجودندارد که انسان برای آن اندوهگین شود.

3 ـ فروتنی نسبت به مسلمانان ویژگی مهمی برای در آسـایش و آرامش زیستن است.

 

بنابراین، این آیه نظر کسانی که قرآن را تنها تاریخی و آخرتی می‌پندارند، ردمی‌کند؛ چنانکه دو ترجمه از چهار ترجمه، این آیه دنیایی را به کفار و مسائل صدر اسلام وصل‌کردند و آن را تاریخی و آخرتی جلوه‌دادند.

 

سیزده- درهای خودکار

سورة زمر دو آیة محوری(آیه‌ای که نام سوره از آن گرفته‌شده) دارد: 71 و 73:

و سیق‌الذین کفروا الی جهنم زمراً حتی اذا جاءوها فتحت ابوابها و

و سیق‌الذین اتقوا ربهم الی‌الجنه زمراً حتی اذا جاءوها و فتحت ابوابها و

 

و رانده‌‌شوند آنانکه کفرورزیدند، به ‌سوی دوزخ گروه‌گروه، تا هنگامی‌که برسند به آن، گشوده‌شوددرهایش و

و رانده‌‌شوند آنانکه پرهیزگاری پروردگارشان را پیشه‌کردند، به سوی بهشت گروه‌گروه،‌ تا هنگامی‌که برسند به آن، و گشوده‌‌شوددرهایش و

فتحتیک فعل مجهول است یعنی فاعل ندارد، ولی مرحوم الهی‌قمشه‌ای در هر دو آیه آورده‌است:

ـ درهای جهنم برویشان بگشایند

ـ درهای بهشت برویشان با احترام بگشایند

ایشان تصورکرده که خزنه یا نگهبانان بهشت یا جهنم درها را بر روی گروه‌های واردشونده می‌گشایند؛ و این درحالی‌است که خداوند چنین نگفته و فعل مجهول به ‌کار برده، یعنی اینکه درهای بهشت و دوزخ خودکارند و نیازی به بازوبسته‌کردن آنها نیست. و معلوم نیست چرا با احترامبه کلام خداوند افزوده ‌شده‌ است.

واژه سیقنیز مجهول است، به معنی رانده‌شوند›. ولی در ترجمة نامبرده آمده‌است:

به‌جانب دوزخ رانند›. ‹به سوی بهشت برند›. در این ترجمه، هرچند فاعل ذکرنشده، ولی به‌گونه‌ای نگارش‌شده که گویا کسانی آنان را می‌برند و یا می‌رانند. درصورتی‌که چون خداوند فعل جمله را مجهول به‌کاربرده، این رانده‌شدن نیز می‌تواند خودکار باشد، و طبق تسویه‌حساب آخرتی و روشن‌شدن وضعیت هرشخص، صورت‌گیرد.‌

 

چهارده- ‹رسولمنافقانه عمل‌نمی‌کند

فاصفح عنهم و قل سلام فسوف یعلمون(زخرف: 89)

ترجمة الهی‌قمشه‌آی: پاسخ ‌دهیم رسولا اکنون که از ایمان قوم مأیوسی روی از آنها بگردان بگو بسلامت (تا بروند در ضلالت) که بزودی (برکیفر کفر و عصیانشان ) آگاه می شوند

            عجب ترجمه‌ای است!! گذشته از اینکه درگذشتنرا روی‌گرداندنکه در تضاد با آن است، معنی‌کرده، کل جمله را نیز به‌گونه‌ای دیگر دراورده. جالب است، از سویی می‌گوید خداگفته بگو بروید به سلامت، بعد نتیجه‌گرفته که تا بروند به ضلالت›. عجیب نیست؟ بویژه هنگامی که پیامبر به کسی بگوید بسلامت، واقعاً به سلامت خواهدرفت. و مگر پیامبر منافق است که در ظاهر چیزی بگوید و در باطن چیز دیگری را برای بندگان خدا بخواهد و برای کلام خود ارزشی قائل‌نشود؟ البته این تعبیر ایشان است وگرنه منظور از سلاماین است که ما با یکدیگر خصومت و دشمنی نداریم؛ چنانکه موضوع سورة کافروننیز همین است.

            حتی ممکن است، منظور خداوند از فسوف یعلموناین باشد که به‌زودی آوازة گسترش اسلام جهان را فراخواهدگرفت، و کسانی که در برابر اسلام‌پذیری مقاومت‌ می‌کردند، از کار خود پشیمان‌ خواهندشد. این تعبیر بیشتر با عقل همخوانی دارد.

آقای بهاءالدین خرمشاهی این آیه را بی‌تکلف و بدون حاشیه‌پردازی و بزرگنمایی ترجمه‌کرده‌اند که درستش نیز همین است: از ایشان درگذر و بگو سلام، زودا که بدانند.

از همة اینها گذشته آیه‌های دیگری نیز داریم که چنین توصیه‌ای را به پیامبر اکرم می‌کنند، حتی در مورد آنانکه خیانت‌کرده‌اند که بدتر از ایمان نیاوردن است:

ولاتزال تطلع علی خائنه منهم الاّ قلیلاً منهم فاعف عنهم واصفح(مائده: 13)

ترجمه: و همواره آگاه‌می‌شوی بر خیانت‌پیشه‌گانشان مگر کمی از آنها، پس ببخش بر آنها و درگذر از آنها. و یا وان‌الساعه لاتیه فاصفح‌الصفح‌الجمیل(حجر: 85 )

 

پانزده- قوم برگزیده

ولقد اخترناهم علی علم علی‌العالمین(دخان: 32)

ترجمة الهی‌قمشه‌ای: و آنها را در آندور بر عالمیان بعلم و دانشی(کتاب آسمانی تورات) برگزیدیم.

در این ترجمه، در آندورکه منظور در آن دوره و مقطع زمانیاست، بر کلام خداوند افزوده‌شده، و عبارت علی علمنادرست ترجمه‌شده. معنای این عبارت که در آیات دیگری از قرآن نیز آمده، به معنی آگاهانه و از روی دانش و نه بیهوده و بدون حساب‌وکتاباست؛ و اینکه این موضوع را به تورات نسبت‌داده، سخنی بی‌ربط است.

خداوند در آیات بسیاری، برگزیدگی و برتری‌بخشیدن به قوم بنی‌اسرائیل را بی‌آنکه برای آن، مقطع زمانی تعیین کند، یاداورشده‌است؛‌ از آن‌جمله: آیات 47 و 122 سوره بقره(که هردو آیه یکسانند)، آیه 140 سورة اعراف، و آیه 16 سوره جاثیه.

 

شانزده- شناخت انس و جن در قرآن

لقد انزلنا الیکم کتباً فیه ذکرکم افلاتعقلون(انبیاء: 10)

ترجمة واژگانی: به‌درستی فروفرستادیم کتابی در آن است یاد شما آیا پس نمی‌اندیشید؟

هرگاه کسی این آیه را بخواند، حتا اگر در آن تدبر نکند دستکم از خود می‌پرسد این چه کتابی است که ذکر ما در آن است و پس از آن متوجه می‌شود که منظور همین قرآن است که ذکر جن و انسدر آن است.

پس منظور خداوند از این آیه کوتاه و عبارت فیه ذکرکمچیست؟

تنها با کمی دقت متوجه‌می‌شویم که منظور خداوند یاداوری وجود دو دانش انسان‌شناسیو باستان‌شناسیدر قرآن است و این نظر با آیه‌های بعدی نیز تأییدمی‌گردد.

 

هفده- رو دست نمی‌خوریم

نحن قدّرنا بینکم‌الموت و ما نحن بمسبوقین(60) علی ان نبدل‌امثالکم و ننشئکم فی ما لاتعلمون(واقعه:61)

ترجمة الهی قمشه‌ای: ما مرگ را بر همة خلق (باختلاف سن) مقدر ساختیم و هیچکس بر قدرت ما سبق نتواند برد(60) اگر بخواهیم هم شما را فانی کرده و خلقی دیگر مثل شما بیافرینیم و شما را بصورتی (در جهانی دیگر) که اکنون از آن بیخبرید برمی انگیزیم (61)

یاداوری: میان آیة 60 و 61 ‹لاوجوددارد. ‹لادر میان نشانه‌های وقف، نشانة ممنوع بودن وقف است و نباید این دو آیه را جدا از یکدیگر خواند، و از همه مهمتر، ترجمه و تفسیر کرد؛ بدین دلیل که معنای دو آیه دگرگون می‌شود. در این ترجمه این قاعده رعایت‌نشده‌است.

ترجمة واژگانی: ما مقدرکردیم میان شما مرگ را و نیستیم ما رودست‌خورده بر اینکه بدل‌کنیم مانندگان شما را و نشو و نما دهیم شما را در آنچه نمی‌دانید.

            با برابرگذاری این دو ترجمه، بسیاری چیزها روشن‌می‌شود و نیازی نیست که بگوییم تا چه اندازه کلام خداوند دگرگون‌شده‌است.

 

هجده- همه‌چیز پیش بینی شده

مااصاب من مصیبه فی‌الارض و لا فی‌انفسکم الاّ فی کتاب من قبل ان نبرأها (حدید: 22)

ترجمة الهی قمشه‌ای: هررنج و مصیبتی که در زمین (از قحطی و آفت و فقر و ستم) یا از نفس خویش بشما رسد همه در کتاب (لوح محفوظ) پیش از آنکه در دنیا ایجادکنیم ثبت است

ترجمة واژگانی: پیشامدنمی‌کند هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان‌هایتان مگر در کتابی است، از پیش که ایجادش‌کنیم.

نکته هایی را که در پرانتز آورده همه گمراه کننده اند زیرا فقر و ستم و امثال آنها نتیجه اعمال انسانهاست و اگر آنها را تقدیر بدانیم  جبر مطلق بر انسانها حاکم میشود و دیگر چیزی برای خداوند باقی نمیماند تا آدیمان را بیازماید که این خود مخالف سنت خداوند و آفرینش اوست.

            دو ترجمه را چندبار با یکدیگر برابرگذاری‌کنید تا متوجه‌شوید تا چه اندازه با یکدیگر متفاوتند.

 

نوزده- داعی رستاخیز

فتول عنهم یوم یدع‌الدّاع الی شیء نکر(قمر: 6)

الهی قمشه‌ای: پس ای رسول روی از کافران بگردان تا روزی که ندا کننده ای خلق را بعالمی حیرت‌آور و قیامتی هول‌ انگیز دعوت کند

            ایشان با افزودن تاکه در آیه نیست، معنای آیه را کاملاً تغییرداده. آیه چنین معنی‌می‌دهد: روبگردان از آنها روزی که دعوت‌کننده(اسرافیل)، به‌سوی چیز ناشناخته‌ای دعوت‌می‌کند. مشخص است که دیگر شاخ‌وبرگ‌های افزوده‌شده به آیه همه اضافی است.

از این جهت در کمانه اسرافیلرا آوردیم که خداوند آن را معرفه(‹ال›‌دار) معرفی‌کرده‌است؛ و این درحالی است که ایشان آن را نکره ترجمه‌کرده: دعوت‌کننده‌ای.

از این آیه معلوم می‌شود که در ‎آغاز رستاخیز، رسول اکرم از مؤمنین استقبال‌می‌کند، ولی از کافران روی برمی‌گرداند. و چون مؤمنین استقبال‌می‌شوند، از آن ناشناخته کمتر واهمه ‌دارند.

 

بیست- خداوند هر خلافکاری را گمراه نمی‌کند

روزی از تلویزیون قرائت آیة 125 سورة انعام همراه با ترجمة زیرنویس آن پخش‌می‌شد که ظاهراً از ترجمه‌ای غیر از ترجمة مرحوم الهی قمشه‌ای بود:

«فمن یردالله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقاً حرجاً کانما یصعد فی‌السّماء کذلک یجعل‌الله ‌الرجس علی‌الذین لایؤمنون»

در ترجمه آمده‌بود: «و هرکه را که خدا بخواهد به دلیل اعمال خلافشگمراه‌کند»، که به دلیل اعمال خلافشاضافه‌شده، و این تحریف کلام الهی‌است چرا که خداوند در آخر آیه، خود دلیل را آورده: « بدین ترتیب خداوند قرارمی‌دهد رجس را بر کسانی که ایمان نمی‌آورند».

بنابراین، عبارت افزوده‌شده، خود تهمتی است بر خداوند؛ زیرا خداوند هیچ‌گاه نگفته‌است اگر کسی اعمال خلافی داشته‌باشد من او را گمراه‌می‌کنم؛ بلکه در بسیاری آیات می‌فرماید اعمال خلاف و خطاهای مردم را می‌بخشم؛ و بسیار اتفاق‌افتاده که توبة خلافکاران بزرگ روزگار را بخشیده‌است. نمونة آن فضیل‌بن‌عیاضاست. زیرا اعمال خلاف ممکن است از روی ناآگاهی باشد، ولی کسانی که ایمان‌نمی‌آورندو یا نمی‌خواهندایمان بیاورند، دیگر از روی ناآگاهی نیست، و خداوند چنین افرادی را هدایت‌ نخواهدکرد؛ و اینجاست که ترجمه، خود خلافبزرگی را دچارشده‌است؛ و مترجم آن، اگر زنده‌ باشد باید که توبه کند.

طرح بنیاد کشف قرآن

بسم‌الله‌البدیع


طرح بنیاد کشف قرآن


The Quran Discovery Foundation

 

پیش‌گفتار

از آنانی که توانایی آن را دارند تا قرآن کریم را به گونه‌ای دیگر نیز ب‌بینند، دعوت می‌شود تا با همیاری یکدیگر بنیادی حقیقی یا مجازی را زیر عنوان ‹بنیاد کشف قرآن› پی‌ریزی نمایند. موضوع این بنیاد، ‹هستی‌شناسی در مکتب قرآن› است. ازآنجاکه این کار ‹فی‌سبیل‌الله› است، امیدمی‌رود خداوند نیز بانیان آن را یاری‌رساند و جایگاه این بنیاد به درجه‌ای رسد که موجب خرسندی خداوند و سودمندی مردم شود. هرکه را سروشوری قرآنی است، شایسته‌ است در این راه همراهمان شود.

در جهانی زندگی می‌کنیم که هرروزه، با ابداعی نو و کشف مجهولی دگرگون می شود؛ با دگرگونی جهان، افکاری نو و برداشتهایی تازه از مفهوم هستی و حیات به‌وجودمی‌آید؛ و ازآنجاکه از آنچه خود داریم، آگاهی بسنده‌ای نداریم؛ در بسیاری موارد، این نوآوری‌ها ما را به سوی ابهام و سرگردانی و بعضاً کجروی ‌می‌کشاند. مشکلات زندگی روزمره نیز بر این ابهام و سرگردانی می‌افزاید و همگان بویژه جوانان را با ناهنجاری‌های جدی رودررومی‌سازد.

برای چیره‌شدن بر این ناهنجاری‌ها، بایستی از سویی به علت وجودی خود و منظور از آفرینش خویش پی‌ببریم؛ و از سوی دیگر نسبت به آنچه که خود داریم و به آنها توجه نداریم، بویژه قرآن کریم که مهجور و ناشناخته باقی‌مانده‌است، شناخت و آگاهی به‌دست‌آوریم؛ تا به‌جای شکست در پیشامدها، به فکر ایجاد جامعه‌ای سالم نیز براییم که منظور از آفرینش «ثقلین من عباده» و نزول قرآن کریم نیز همین بوده‌است.

 

وجه نامگذاری

«کشف»، واژه‌ای‌است اندیشه‌برانگیز. شخص موشکاف و اندیشه‌گر، از خود می‌پرسد: کشف قرآن یعنی چه؟ آیا منظور آن است که قرآن کریم چیزی را کشف می‌کند و در موضع «کاشف» قرارمی‌گیرد؟ و یا قرآن کشف می‌شود و در جایگاه «مکشوف» واقع می‌گردد؟

پاسخ: این واژه با آگاهی برگزیده‌شده،‌ و مراد هر دو وجه است. بدین معنا که ما می‌توانیم با تدبر در آیات قرآن چیزی را کشف‌‌کنیم. در این مقام، قرآن «کاشف» است؛ ولی با هر کشف قرآنی، بر یقین‌مان افزوده‌می‌شود، و یکی از ارزشهای قرآنی کشف‌می‌شود؛ در این مقام، قرآن «مکشوف» است.

 

هدف

هدف، تدبر در قرآن‌کریم، و یافتن رهنمون‌هایی‌است که این کتاب آسمانی، به شکل آیه و نشانه آورده، تا پیروان خویش را به دنبال بکشاند و راههایی را به آنان نشان‌دهد تا پیش از آنکه دیگران بر مسلمانان پیشی‌بگیرند، آنان با پژوهش در این آیه‌ها و نشانه‌ها، به آن رهنمون‌ها دست‌یابند.

        قرآن کریم با اینکه با کشف‌های علمی بارها و بارها کشف‌شده (زیرا که خود عین علم است) و تا اندازه‌ای پرده از روی برخی آیاتش برداشته‌‌شده، و تفسیرشده‌است؛ ولی به  مانند جهانی ناشناخته بازهم ناگفته‌های بسیاری دربردارد و هرچه دانش انسانی به پیش‌رود و در آیاتش اندیشه‌شود، بیشتر شناخته و کشف ‌می‌شود.

 

روشنگری

برخی کسان که شناخت درستی از قرآن ندارند، چه از قشر دانشگاهی و چه از قشر سنت‌گرا؛ می‌گویند به این راه نرویم که قرآن را با علوم امروزی و اثباتی رودررو سازیم. ولی قرآن کریم در آیات بسیاری ما را سفارش می‌کند تا به تفکر در آیاتش که بسیاری از آنها ریشه در طبیعت، و ماهیت اجسام دارد و علم تجربی نامیده‌می‌شود، بپردازیم.

 

روش‌کار

الف: دعوت به همکاری و هم‌اندیشی از کسانی که در آیات قرآن تدبرکرده و می‌کنند و پژوهشهایی بکر و ارزشمند درزمینة فهم و شناخت قرآن دارند.

 

ب: تهیة فهرستی از موضوع‌ها و اعجام قرآن توسط هم‌اندیشان.

یاداوری یک: در اینجا، اعجام تنها به معنای اصطلاحی آن نیست؛ بلکه هرگونه کلمه یا عبارت یا آیة کاملی که فهم آن رازگونه و گنگ باشد، مورد نظر است. موضوع‌ها نیز دربرگیرندة درک یک پژوهشگر از یک یا مجموعه‌ای از آیه‌ها و سوره‌ها و یا از کل قرآن کریم است.

یاداوری دو: این فهرست باز است و همیشه نکاتی بر آن افزوده می‌گردد. و هرگاه نکته‌ای تا اندازه‌ای از رازگونگی به‌درآمد، و یا پژوهش موضوعی پایان یافت، از فهرست تحقیق کنارگذاشته‌خواهدشد.

 

ج: تبادل نظر دربارة این فهرست توسط هم‌اندیشان؛ و درصورت لزوم، برگزاری نشست‌های مشورتی برای گفت‌وگو پیرامون هریک از موضوع‌ها.

یاداوری: پیش از همه، پیشنهاددهنده باید از چگونگی تفسیر آیه در تفسیرهای روز و مشهور، آگاهی به‌دست‌آورد. بدین معنی که باید دید آیا آن موضوع یا نکتة پوشیده در آیه، به ا‌ندازة لازم و به‌روشنی، پرده‌برداری‌شده‌است؟ یا اینکه مفسران از کنار آن گذشته‌اند؟ و یا توضیح مختصری، درست یا نادرست داده و پرده‌برداری واقعی صورت‌نگرفته‌است.

 

تقسیم‌کار

بسته به انگیزه و توان هم‌اندیشان، یکی از اعجام‌ها یا موضوع‌ها برای  پژوهش و رمزگشایی میان هر یک از پژوهشگران تقسیم‌‌کار می‌شود. بدیهی‌ است پژوهشگر پیشنهاد‌دهنده یک موضوع، خود در پژوهش آن موضوع، برتری دارد. نشان‌دادن راهکارهای تحقیق و رفع موانع پیش‌آمده برای پژوهشگر و تصویب نهایی پژوهش نیز برعهدة هم‌اندیشان است. این کار اگر لازم باشد، در نشست‌ها صورت‌خواهدگرفت. پس از اینکه یک پژوهش به‌تصویب‌رسید، و پس از انجام آن، پژوهش به نام شخص پژوهشگر، در پایگاه درج‌خواهد‌شد.

 

دادوستد علمی

یکی از نیازهای کار، دستیابی به آخرین آگاهی‌ها و دستاوردهای علمی و پژوهشی است، که با ارتباط با پایگاه‌های علمی دیگر، ممکن‌می‌گردد.

        از سوی دیگر پس از به ثمررسیدن یک پژوهش که نتیجة آن کشفی علمی باشد، و یا گرهی علمی را گشوده‌باشد و یا نظر تازه‌ای در یکی از زمینه‌های علمی داده‌باشد، لازم است پایگاه‌ها یا بنیادهای علمی جهان نیز در جریان کشف قرارگیرند.

 

احمد شماع‌زاده

فروردین 1389

hmdshmadeh@gmail.com

شکوه ریاضی و شکوه قرآن


شکوه ریاضی و شکوه قرآن

 

"مریم میرزاخانی" در مصاحبه خود با "جیمز کلی" سردبیر تایمز گفته بود: "بدون علاقه داشتن به ریاضی ممکن است آن را سرد و بیهوده بیابید. اما ریاضیات زیبایی خود را تنها به شاگردان صبور نشان می‌دهد."

"پرارزش­ترین بخش(مطالعه ریاضی) لحظه‌ای است که می‌گویی: 'آها..!' ذوق کشف و لذت فهمیدن چیزی جدید. احساس ایستادن بالای یک بلندی و رسیدن به دیدی شفاف و واضح." (نقل از: B.B.C)

یکی از ویژگیهای قرآن کریم این است که "مدلی از ریاضی" است. مدلی به هم پیچیده و در هم تنیده شده از ریاضیاتی است که تنها خداوند میتوانسته به کاربرد تا کسی نتواند همچون قرآن بیافریند و قرآن کریم اعجاب برانگیزتر شود. به همین دلیل خداوند منان بزرگان همه اعصار و دهور و خبرگان هر فنی را فراخوانده و به چالش کشیده و گفته:

اگر همه شما و همه با هم بکوشید نخواهید توانست هرچند که یک آیه همچون آیات قرآن بیاورید.

از سوی دیگر اعجاز ریاضی قرآن کریم مطلب تازه ای نیست و چندین دهه است که به اثبات رسیده و درباره آن کتابها و مقاله های فراوان نگاشته شده از جمله:

گشودن رمز حروف مقطعه در آغاز سوره ها

به کارگیری مضرب عدد نوزده در کل قرآن و در بسیاری از سوره ها و...

محاسبه دقیق سرعت نور

وجود و اعمال عدد فی و نسبت الهی در کل قرآن و به دست آمدن دستکم یک نمونه از آن تاکنون.

محاسبه و برابرگذاری سالهای قمری و شمسی به گونه ای بسیار دقیق.

کشف دیاگرام موسیقی به کار رفته در کل قرآن که بدون دخالت پارامترها و معیارهای ریاضی و مدل ریاضی بودن قرآن ناممکن است.

بنابراین با درنظرگرفتن مدل ریاضی بودن قرآن کریم میتوانیم نظر دکترمریم­ میرزاخانی استاد دانشگاه استانفورد آمریکا و برنده مدال فیلدز(مشهور به نوبل ریاضی) پیرامون شکوه ریاضیات را درباره قرآن کریم به کارگیریم تا شکوه قرآن را نیز دریابیم:

بدون علاقه داشتن به قرآن ممکن است حتا آن را سرد و بیهوده و گاهی منحرف کننده بیابید. اما قرآن کریم زیباییها و فهم آیاتش را تنها به کوشندگان صبورش که در آن تدبر و غورمیکنند آنهم هر از چندگاهی نشان میدهد. پرارزشترین میوه فهم قرآن لحظه ای است که میگویی: "فهمیدم". یعنی ذوق کشف و لذت فهمیدن چیز تازه ای از قرآن!

در آن لحظه باشکوه تازه باید بدانی که تنها نکته­ای را فهمیده­ای و ممکن است دیگر کوشندگان و غورکنندگان در قرآن(و یا خود در زمانی دیگر) جنبه­های دیگری از این نکته قرآنی را دریابید. ذوق کشف و لذت بردن از فهم قرآن چیزی نیست که بتوانی به دیگری منتقلش کنی. تنها باید خود آن را بیازمایی و در خود نهادینه کنی:

ایستادن بر قله­ای از فهم قرآن و رسیدن به افقی شفاف و روشنگر و دیدن آنچه که دیگران تاکنون نتوانسته­اند همچون تو آن را ببینند! این است شکوه قرآن!

وه! که انسان چه بزرگ میشود با رهایی و چه کوچک میگردد آنگاه که در قفس است!

*****

مطالب مرتبط با موضوع مقاله:

محاسبه سرعت نور، معجزه قرآن

چکیده: بالاترین سرعت در طبیعت، یا همان سرعت نور در خلأ درسه آیه از آیات شریفه قرآن کریم (سوره یونس، آیه5 ،سوره انبیا، آیه33 وسوره سجده ،آیه5) اشاره شده که این مقدار ثابت اساسی جهانی را با حرکت سامانه زمین- ماه بیان کرده است. تفسیرجدید ومبتنی برتئوری نسبیت که از این تعریف قرآنی ارائه شده، مقدار سرعت نور را برابر C=299792 کیلومتر برثانیه به دست می­دهد، که انطباق حیرت­انگیزی با مقدار مورد قبول جهانی آن دارد. این نتیجه شگفت انگیز، در واقع تأکیدی بر یکپارچگی جهان مادی، صحّت نظریه نسبیّت خاص و حقّانیت قرآن کریم است.

کلید واژه ها: اعجازعلمی قرآن، سرعت نور، نظریه نسبیت، سامانه زمین - ماه

منبع: نشریه مجموعه مقالات قران و علم، نویسندگان:احسان کوثری نیا* زهرا اخوان صفایی

نکته: متن پژوهش در وب موجود است. نگارنده نیز در بایگانی خود دارد. در صورت تماس در اختیار قرارخواهدگرفت.

از نگارنده:

معجزه ریاضی فیزیک دیگری از قرآن کریم با نشانی اینترنتی:

https://www.academia.edu/6794860/_

نسبت الهی با نشانی اینترنتی: https://www.academia.edu/6832672/_

 

25/5/93- احمد شماع­زاده - hmdshmzdeh@gmail.com

راوی رؤیای رسول(ص)

راوی رؤیای رسول(ص)


آنکه شهره است به "سروش"         شده راوی رؤیای "رسول"


به تازگی دکتر عبدالکریم سروش که پیشتر نیز تشکیکهایی در گفتمان قرآن کرده بود اقدام به انتشار مرحله به مرحله نظرهای خود زیر عنوان محمد راوی رؤیاهای رسولانه کرده است:


محمّد(ص): راوی رویاهای رسولانه

عبدالکریم سروش

قرآن، «خواب‌نامه»‌ای است که زبانش، زبانِ بیداری نیست، بلکه زبانِ خواب است و آن را معادل زبانِ بیداری گرفتن، خطایی مهلک و عظیم است.  

به نام خدا

آغاز نوشتن روز مبعث نبوی:

 ۲۷ رجب ۱۴۳۴ قمری

۱۷ خرداد ۱۳۹۲ خورشیدی

 

جالب توجه آنکه ایشان در همان آغاز گفتار، سخن آموزگار و معشوق خود یعنی مولانا را دگرگونه میکند تا سخن خود را بر کرسی نشاند:

یکم. جلال‌الدین محمّدبلخی گفت:

«هست قرآن حال‌های انبیا»[۱]، و من می‌خواهم با کسب اجازه از روح آن عزیز چنین بگویم:

«هست قرآن خواب‌های مصطفی»، و البته از آن خواب‌ها که:

خواب می بینم ولـی، در خواب نه

مـدّعـی هـســتم ولـی کـذّاب نه[۲]

لزومی ندارد در این زمینه بحث مفصلی صورت گیرد زیرا روشنگریهای بسیاری در طی نوشته هایی صورت گرفته است که عنوانهای برخی از آنها در پی خواهد آمد و همگی در محیط مجازی اینترنت موجودند ولی خلاصه سخن این است که:

پایه و دستمایه سخنان و نظرهای متفکرینی همچون محمد ارکون ترک- نصر حامد ابوزید مصری- عبدالله یوسف علی هندی و دکتر عبدالکریم سروش ایرانی و امثال آنان پیرامون قرآن کریم ناتوانی، بدفهمی و کجفهمی مفسران و بویژه مفسران عظام از فهم آیات الهی بوده است. آنان(به استثناء یوسف علی) به جای اینکه با اندیشه کردن در آیات الهی و نگاه عاقلانه انداختن به آنها و با دستمایه قراردادن دستاوردهای دانش روز به فهم درست آیات الهی برسند(شاید هم نرسند) و نظرهای نادرست و یا ناقص آن مفسران را اصلاح و صورت قضیه را درست کنند، که وظیفه هر صاحبنظری است؛ اصل قضیه را منکر شده و در کلیت قرآن کریم تشکیک کرده و به پیروی از متکلمان و نظریه پردازان مسلمان قرون دوم و سوم قلم فرساییده اند. در نتیجه همگی از قرآن دور شده اند. در این میان کسی که از خطر انحراف خود را دور نگه داشته و بی باکانه نظر نداده عبدالله یوسف علی است که برخی نظرهایش که نتیجه اندیشه درست و تدبر عاقلانه در قرآن است، پس از درگذشت وی به گونه ای علمی محقق شده اند. 

برای دانستن روش درست نفی یا اصلاح تفسیرهای نادرست چهارپایان ویژه قرآنی را به عنوان یک نمونه مفید و مؤثر بخوانید.

برای درک درست از آنچه که در بالا آمد نوشته های زیر را مورد بررسی قرار دهید:

قرآن به مثابه متن(نقدی بر تفکر قرآن به مثابه گفتار)- بهشت! آنچنانی یا اینچنینی؟- فهم قرآن- یحرفون الکلم عن مواضعه- آفتهای کارامدی قرآن(افلا یتدبرون القرآن)

برای فهم صور اسرافیل که در نوشته دکتر سروش به آن اشاره شده شکل کیهان در قرآن و مهنورد در قرآن را بخوانید.

برای دانستن مفهوم تسبیح آفریدگان که در نوشته دکتر سروش به آن پرداخته شده تسبیح گویان در هستی را بخوانید.

 برای دانستن چگونگی پی کردن شهاب دیو(جن) را که باز هم در نوشته دکتر سروش به آن اشاره شده جن موجودی که از نو باید شناخت را بخوانید.

همه این نوشته ها نتیجه اندیشه علمی و تدبر قرآن و پیروی نکردن از تفسیرها و ترجمه های قدیم و جدید از قرآن کریم اند.

 

من الله توفیق و علیه التکلان – سوم تیرماه 1392- احمد شماع زاده

 

نقدی بر بخش دوم

محمد راوی رؤیاهای رسولانه

یاداوری: این نقد در بخش نقد و نظرهای نوشته ایشان در وبسایت جرس درج شده است.

سخنی با دکتر: آن دسته از دوستداران شما که فرضیه شما را قبول ندارند بیش از دیگران از رویارویی تان با قرآن رنج میبرند و میگویند دکتر سروش با آن سوابق درخشان و پایداریهای تحسین برانگیز چرا و به قیمت چه چیزی فرضیه ای را ارائه کرده که اگر درست هم میبود دردی را دوا نمیکرد... قرآن مفاتیح نیست. قرآن بر زمین زننده است و آنگاه دشمنانت بیشتر شاد میشوند. صادقانه عرض میکنم بیا و بیش از این ادامه مده تا بیش از این دشمن شاد نشوی که ما دوست نداریم دشمنانت شاد شوند. گفتنی است که فرضیه شما به گوساله سامری میماند. هنگامی که حضرت موسی از سامری میپرسد چرا مردم را به گمراهی کشاندی پاسخ داد: من بصیرتی یافتم که دیگران توانا بر آن نیستند. مشتی از اثر پای تو را برگرفتم و با آن چیزی ساختم که نفسم برایم آراسته بود.

***

خوانندگان و نقدکنندگان عزیز میبینند که جای قرآن پژوهان در این میان خالی است یا برخی با نام مستعار مطالبی نوشته اند در حالیکه آنان باید بیشتر در اینجا مشارکت میکردند. به نظر میرسد آنان در فرضیه دکتر سروش آنقدر چاله و حفره دیده اند که سرگردان شده و ترجیح داده اند وقت خود را تلف نکنند. ولی اگر بتوان در برابر همه نابجاگوییها و حتا اهانتها مانند "تخت خداوند بر دوش..." سکوت کرد در قسمت دوم مسائلی مطرح شده که بویژه برای جوانان خواننده ای که به مباحث کلامی- عرفانی- علمی و فلسفی آگاهی و در فلسفه بافی! سررشته ندارند منحرف کننده است و دستکم وظیفه انساندوستانه حکم میکند که باید در مورد برخی نکته ها روشنگری کرد:

1- اگر از دکتر سروش پرسیده شود چگونه پیشگوییهای قرآن مانند موضوع "جسد فرعون" میتواند به رؤیای رسول اکرم آمده باشد پاسخی خواهید شنید که رسول اکرم را در حد "نوستر آداموس" پایین خواهد آورد. چنانکه فرضیه ایشان پیامبر اکرم را در حد "ادوارد کیس آمریکایی" پایین آورده است. زیرا همان پروسه ای را که ادوارد کیس اجرا میکرد فرضیه ایشان به رسول اکرم نسبت میدهد. او هم به خواب میرفت و "کاتب وحی!" او که همسرش بود سخنان او را به هنگام خواب مینوشت. او هم بسیاری از بیماران لاعلاج را از سراسر گیتی شفا داد. بیشتر شفاهای جسمانی و بعضا شفای روحی. با این حال آنقدر انسان والایی بود که ادعای پیامبری نکرد. روح پرفتوحش شاد باد.

2- دکتر سروش با هدفی آیه ای از قرآن را آورده که از قضا در آن آیه پروسه وحی شامل چهار عامل و یک نتیجه گیری میشود:

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ؛ عَلَىٰ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ؛ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ.[۴۵] (روح‌الامین این قرآن را به‌ زبان عربی بر قلب تو وارد کرده است)

اگر در ترجمه دقت کنید میبینید که دکتر سروش "تا از منذرین باشی" را حذف(مصادره به مطلوب) کرده و نتیجه گیری را از میان برداشته تا بتواند سخن خود را بر کرسی نشاند. زیرا نتیجه گیری خواسته خداوند را میرساند که در قرآن منظور نظر ایشان خداوند سخنگو و نتیجه گیر نیست.

و اما چهار عامل:

اولین عامل: سخنگو(خداوند) است.

دومین عامل: قرآن است که دکتر سروش در اینجا ظاهرا در باره آن چیزی نمیگوید ولی اولین پایه فرضیه ایشان بر این اساس قرارگرفته که قرآن کریم چیزی جدای از "روایت رؤیاهای رسولانه" نیست. بنابراین عامل دومی نیز وجود ندارد.

سومین عامل: روح الامین است که دکتر سروش او را هم از میان برمیدارد و میگوید که رسول اکرم خود روح الامین نیز بوده است.

عامل چهارم: مخاطب(رسول گرامی) است.

با حذف سه عامل و نتیجه گیری- از پروسه وحی چه باقی میماند؟

شیر بی یال و دم و اشکم که دید         همچو شیری را خدا هم نافرید

چه چیزی نازل شده؟ چه کسی نازل کرده؟ توسط چه کسی نازل شده؟ از همه مهمتر اینکه وقتی خداوند میگوید روح الامین آنرا بر قلب تو نازل کرده معنایش این است که دریافت وحی "ادراک قلبی" است و نه "ادراک بصری یا دیداری" آنهم در رؤیا!! که دومین پایه فرضیه دکتر سروش بر آن نهاده شده. بدین ترتیب این آیه فرضیه ایشان را به چالشی عمیق میکشاند که نجات از آن کار آسانی نیست.

3- چهارم. علاوه بر مأثورات ومنقولات که خواب انبیاء را وحی میدانند...

این را میگویند مغالطه از نوع زیرکانه:

الف- میان "خواب انبیاء را وحی دانستن" که حدیث است و "وحی را خواب انبیاء دانستن" که دکتر سروش مدعی آن است تفاوت از زمین تا آسمان است. مانند آن است که بگوییم زمین جزئی از منظومه شمسی است(درست) و یا بگوییم منظومه شمسی جزئی از زمین است!!(نادرست).

ب- حدیث "خواب انبیاء وحی است" خود مبتنی بر آیات قرآن و نمونه بارز و مشهور آن یعنی خواب حضرت ابراهیم پیرامون ذبح اسماعیل است که دکترسروش با نقل سخن "محی الدین عربی" آن را هم بی پایه میپندارد. یعنی ایشان به چیزی استناد میکند که در جای دیگر خود آن را نفی کرده است!!

از این دو مورد نیز متوجه میشویم فرضیه ایشان نه تنها مستدل نیست که بسیار هم بی انسجام است.

 

4- هیچ موجودی نیمتواند کل کیهان و بخشهای عمده آن را ببیند.

دکتر سروش چون پژوهشی در زمینه کیهانشناسی قرآنی ندارد(که شاید به همین دلیل به چنین فرضیه ای رسیده) نادیدنیهایی همچون "عرش و کرسی" را و "جن و فرشتگان" را در یک ردیف قرارداده و همه را به رؤیت رسول اکرم رسانده است. همین موضوع بنیان فرضیه ایشان را برمیافکند. زیرا:

برخی اجزاء کیهان مانند "عرش" و نیز "شکل کیهان" نادیدنی هستند که نه تنها عرفا و کیهانشناسان بلکه حتی وجودی چون محمد(ص) که به معراج رفته و علی(ع) که میگوید من به راههای آسمان از راههای زمین آگاهترم آنها را ندیده اند. دلیلش هم روشن است زیرا همه آدمیان و جنیان و فرشتگان در درون کیهان قرارگرفته اند و تنها ذات خداوندی است که جزئی از کیهان نیست و درون آن قرار ندارد بلکه بر کیهان و از جمله عرش که ثقل هستی و منبع تغذیه کیهان است اشراف دارد. بنابراین:

تنها کسی که بر کل کیهان و از جمله عرش و کرسی احاطه علمی و ایجادی دارد خداوند متعال است و بس. و تنها با کلام خداوند یعنی همین قرآن است که میتوان به چیستی آنها پی برد و بس. انسان حتا اگر پیامبر اکرم باشد کیهان را- شکل آن را و بخشهای آن را نمیتواند تصورکند چه برسد که ببیند آنهم در رؤیا!! و نه در معراج. آن حدیث از پیامبر اکرم که نسبت عرش به کرسی و کرسی به عرش  را به خوبی روشن میکند باز هم از آیات قرآنی که گفتار خداوند است گرفته شده است.

پس "قرآن کریم یقینا کلام خداوند است" که در آن حقایق و واقعیتهای نادیدنی را با مثالهایی قابل فهم برای ما روشن کرده و نمایانده و بارها به ما سفارش کرده که از هرچیزی در این قرآن مثالی آورده ام تا آگاه شوید. بنابراین قرآن نمیتواند روایت باشد بویژه روایت رؤیاها مگر راوی را به جای خداوند متعال قراردهیم که آنهم شرک است.

برای آگاهی بهتر و بیشتر مقاله های "شکل کیهان در قرآن"(نگارش جدید)- "سازمان کیهان در قرآن"- "مهبانگ در قرآن"- "مهنورد در قرآن" و نیز "اشاره های قرآنی و پرسشهای انسانی" که همگی در محیط وب(اینترنت) موجودند قابل توجه و امعان نظرند.

ستم بر پیامبر اکرم(ص):

یکی از ستمهایی که بر پیامبر اکرم اسلام ضمن این گونه بحثها میرود این است که از واژه خلسه به هنگام وحی یاد میشود. این واژه به گونه ای به کار میرود که کمتر کسی به آن شک میکند و تقریبا جا افتاده است. روشن نیست از چه زمانی و توسط چه کسی این واژه وارد این گفتمان شده ولی آن را نمیتوان در کتابهای تاریخ قرآن یافت. در کتابهایی که پیرامون تاریخ وحی و قرآن نگاشته شده همواره از فشار بر پیامبر اکرم(ص) و برافروخته شدن چهره ایشان به هنگام دریافت وحی سخن رفته است و نه خلسه.

اینجاست که میگوییم این تغییردادن مفهوم حالت دریافت وحی ستمی است که بر ایشان میرود. زیرا خلسه حالت راحتی- بیخودشدن و ناهوشیاری را میرساند. همین موضوع موجب شده خلسه را مقدمه به خواب رفتن هم تعبیر و تفسیر کنند چنانکه در فرضیه دکتر سروش چنین شده است.  این در حالی است که فشار وحی حتا نه همچون فشار روحی بلکه فشار قلبی تا مرز سکته قلبی یعنی شکنجه است!(اگر میگویند فشار قبر عذاب(شکنجه) است نه به آن دلیل است که قبر واقعا فشار داشته باشد بلکه فشاری است که روح مرده به واسطه مشاهده یا تجسم کردارهای بد خویش دریافت میکند.)

چرا دریافت وحی همچون شکنجه شدن است؟

دریافت وحی از نظر ظرف مکانی یعنی ورود تدریجی کلام تنزل یافته خداوند از عالم معنا(سنگین و پرقدرت­وهیبت) بر قلب مادی(لطیف و کم ظرفیت) پیامبر اکرم(ص) است.

مثال: اگر بخواهیم یک سطل آب را در یک گوی لاستیکی قابل ارتجاع ولی کوچک وارد کنیم گوی خرده خرده میپذیرد و گشاد میشود ولی فشار بسیار شدیدی را تحمل میکند... گویی هر آن دارد از هم گسسته میشود. بنابراین آیا این ستم بر پیامبر اکرم(ص) نیست که آنهمه رنج و درد را که برای دریافت کلام خداوند و رساندن آن به ما تحمل کرده خلسه یعنی دریافت وحی در کمال راحتی و حتا خوشی و سرخوشی تعبیر و تفسیر کنیم؟


31/4/92- احمد شماع زاده