آفتهای کارامدی قرآنکریم
ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه انیفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الیالهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)
ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.
الف ـ تدبرنکردن در قرآن
افلایتدبرونالقرآن؟
قرآن از ما میپرسد: آیا پس قرآن را تدبّر نمیکنید؟
قدیمیها پس از یک فصل سخنرانی پندآمیز به کوچکترها میگفتند: نشنیدی؟ یعنی که بشنو! و اکنون چهارده قرن است که قرآن میپرسد: تدبر نمیکنید؟ یعنی تدبرکنید قرآن را!
تدبر یعنی چه؟
یعنی پشت چیزی را دیدن و حقیقت آن را یافتن؛
یعنی نظر در عواقب امور و رموز چیزی داشتن و به کنه وجود آن پیبردن.
ما نزل منالقرآن آیه الاّ لها ظهر و بطن(حدیث: آیهای نازل نشد از قرآن مگر آنکه برای آن پشتی و توییاست).
من ارادالعلم فلیثورالقرآن(حدیث: کسیکه خواهان دانش است، پس باید که در معانی قرآن بحثکند).
من ارادالعلمالاول والآخر فلیقرأالقرآن(حدیث نبوی: کسی که خواهان دانش اول و آخر است، پس باید که قرآن بخواند) یعنی تمام دانشها در قرآن فراهم آمدهاست.
أقرأالقرآن فی ثلاث. لان أقرأالبقره فی لیله فادبرها احب الی من ان أقرأ کما تقول هذرمه(حدیث نبوی: بخوانید قرآن را در سه. به این دلیل که سورة بقره را در یک شب با تدبر خواندن، دوستداشتنیتر است نزد من از آنچه که تندتند بخوانید.)
بیشترین چیزی که به «سه» میخورد، همان است که برای سخن گفتن آمدهاست: چیزی را که میخواهید بگویید سه بار فکرش را بکنید سپس بگویید›. اینجا هم منظور آن است که قرآن را با سهبار تدبرکردن بخوانید.
مثلالماهر بالقرآن مثلالکرامالسفرهالبرره(حدیث: کسی که به قرآن مهارت دارد، مانند فرشتگان بزرگوار و برگزیده است).
یکی از راههای مهارتیافتن و تدبرکردن در قرآن، متعهدشدن و تداومداشتن به خواندن قرآن است. خداوند در سورة مزّمّل آیة 20 که آخرین و بلندترین آیة(یکسوم سوره) این سوره است، میفرماید: پس تاآنجاکه ممکن است قرآن بخوانید. ممکناست مریض باشید، برخی درسفر، و برخی درحال رزم باشید، پس تاآنجاکه ممکن است قرآن بخوانید.
ولی متأسفانه کمتر دیدهمیشود که کسی هرروزه قرآن بخواند و در آن تدبرکند:
انّ قومی اتخذوا هذاالقرآن مهجوراً(فرقان:30) پیامبر اکرم در روز قیامت با این کلام از امت خود شکایتمیکند: «همانا قوم من این قرآن را ازخوددورکردند».
من ترکالقرآن شهرین لم یقرأه فقد جشره(حدیث: کسی که دو ماه قرآن را ترککند و آن را نخواند، از آن دور ماند و با آن بیگانه شود).
لاتوسّدواالقرآن واتلوه حق تلاوته. من قرأ ثلاث آیات فی لیله، لم یکن متوسّداً للقرآن(حدیث: قرآن را پشتسرنیندازید و حق تلاوت آن را بجاآورید. کسی که هر شب سه آیه بخواند بیاعتنا به قرآن نیست).
حاملالقرآن غیرالغالی فیه ولاالجافی عنه(حدیث: نگاهدار قرآن کسی است که از حد آن درنگذرد و در آن غلونکند، و چیزی از آن فرونگذارد و به آن جفانکند).
متّقین کسانی هستند که با تدبر آیات قرآن دردهای خویش را شفامیبخشند.
(امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام ـ نهجالبلاغه، خطبة همّام.)
از سوی دیگر، ‹تدبر› با ‹تأویل› فرقدارد. ‹تأویل قرآن› که برعهدة راسخون فیالعلم مسلمان است(از آیة 162سورة نساء برمیآید که غیرمسلمانان هم ‹راسخون فیالعلم› دارند. بنابراین برخی که میگویند منظور از راسخون فیالعلم تنها معصومیناند، درست نیست) یعنی به اول برگرداندن و چرایی آیه را دانستن است که با «فلسفة قرآن» پیونددارد و موضوعی عرشیاست. ولی ‹تدبّر قرآن›، چیستی قرآن و آیات قرآنی است و با «شناخت قرآن» پیونددارد و بیشتر برای زندگی و بهرهبرداری در زندگی است و موضوعی فرشی است.
نزلالقرآن علی سبعه احرف کلها کاف و شاف(حدیث: قرآن برهفت وجه نازلشده، که هر یک از آنها بسنده و صریح و قطعی است).
روشنگری در مورد این حدیث:
برداشت اول: هر چیزی را که نگاهکنیم دستپر، شش وجه(طرف) هندسی بیشتر ندارد؛ که اگر از هریک از وجهها به آن نگاهکنیم، دیگر وجه(روی)ها را نمیبینیم. این حدیث میگوید که قرآن بجای شش روی، هفت روی دارد. یعنی از هر رو از این هفت رو به آن نگاه کنید، قرآن را میبینید و رویهای دیگر آن را نمیبینید. ولی هر روی آن را که ببینید ناقص و مبهم نیست بلکه بسنده و صریح و قطعی است و نیاز شما را برطرفمیکند.
این هفت روی هم میتواند بدین قرار باشد: وجه ریاضی، وجه فلسفی، وجه طبیعی، وجه زیباییشناختی، وجه کلامی، وجه شرعی، و وجه عرفانی
برداشت دوم: هر واقعه یا چیزی دارای سه بعد است، ولی در نظریة نسبیت خاص اینشتین دارای چهار بعد است؛ یعنی بعد زمان نیز به آن افزودهمیشود، ممکن است منظورحدیث نیز این باشد که هر چیزی شش وجه دارد ولی برای شناخت قرآن باید بعد زمان را نیز در نظرگرفت.
قرآن دریایی است که میتوان از آن جرعهای نوشید و سیراب شد. ولی کسی گوی را ربوده که آب کمجوید و تشنگی بهدستآورد؛ تا چشمههای شناختش از هرسو روانهشود. این دریا هست؛ دیگر نیازی به جستوجوی دریا نیست؛ بلکه باید نسبت به این دریا احساسنیازکنیم. و تا هنگامیکه در آن تدبر نکنیم آن را نخواهیم شناخت تا نسبت به آن احساس نیاز کنیم.
روش تدبر قرآن
1. هرروز قرآن بخوانید. دستکم روزی یکی دو صفحه. حتا اگر عربی نمیدانید، بخوانید، و با دقت بخوانید. و از آغاز قرآن شروعکنید و به پایان آن برسید.(منظم و یکسان نه هرگاه از هرجا که شد.)
روزهای اول شاید مشکل باشد ولی اگر هرروز بخوانید با قرآن مأنوس میشوید. هرکس با قرآن مأنوس شود، قرآن خود راهنمایش میشود.
2. هر روز پیش از خواندن قرآن، دعای خواندن قرآن را نیز بخوانید و از خداوند تأثیر آن را بر جسم و روان خود بخواهید. بهترین دعا در این زمینه، چنین است:
اللهم بالحق انزلته و بالحق نزل اللهم عظّم رغبتی فیه واجعله نوراً لبصری و شفاءً لصدری و ذهاباً لهمی و حزنی. اللهم زیّن به لسانی و جمّل به وجهی و قوّ به جسدی و ارزقنی حق تلاوته علی طاعتک آناء اللیل واطراف النّهار و احشرنی معالنّبی محمّد و آلهالاخیارالابرار.
ترجمه: خداوندا تو را سوگند به آن حقی که به خاطر آن نازلشکردی و به حق نزول آن، میل مرا در آن زیادکن و آن را نوری برای دیدگانم قرارده و درمانی برای روانم و زدایندهای برای اندوهم. خداوندا زبانم را با آن نیکوگردان و رویم را با آن زیباگردان و تنم را به آن نیرو بخش و حقی که از تلاوت آن نصیبم میگردد، اطاعت و فرمانبرداری از تو در روز و شب باشد و مرا با نبی خودت محمد و خاندان برگزیده و نیکوی او محشورگردان.
در این زمینه دعاهای دیگری هم هست، ولی این دعا بر دیگردعاها برتری دارد؛ زیرا دارای مضمونهای جالب، مفید و قابلفهمی است و با جسم و روان انسان در ارتباط کامل است.
3. از ترجمة قرآن بههیچروی استفاده نشود. اگر به ترجمة واژهای نیازداشتید، که بیشک نیاز خواهیدداشت، یا به فرهنگ واژها رجوعکنید و یا به قرآنهایی که ترجمة هر واژه را زیر آن نوشتهاست. البته گزینة دوم محدودیت میآورد؛ و گاهی منحرفکننده میشود؛ زیرا برخی واژگان معناهای متفاوتی دارند که نمیتوان همه را در زیر واژه جای داد. این روش خاص عجمها(غیرعربها) نیست بلکه چنین قرآنهایی برای عربزبانان نیز چاپشدهاست، از جمله قرآنی زیر عنوان ‹بیان معانی مفردات کتابالعزیز› که آن را ‹دارالادیب للطباعه والنشر والتوزیع› در دمشق بهچاپرساندهاست؛ و معنا یا معانی هرواژه را در کنارة قرآن نوشتهاند.
چنین کتابی نیز بهتازگی و به زبان فارسی، از سوی ‹سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزشوپرورش› زیر عنوان ‹قرائت و درک تدریجی معنای آیات قرآن کریم› بهچاپرسیدهاست. این کتاب پاسخگوی کسانی است که خود را از درک و فهم قرآن جز با ترجمة روان آن ناتوان میبینند، چنانکه در برابر پیشنهاد نگارنده مبنی بر اینکه قرآن ترجمهپذیر نیست، میگویند: ‹ما که عربی نمیدانیم پس چگونه آن را بفهمیم؟› و تصورمیکنند هرچه را که مترجمین قرآن برای آنان بنویسند، واقعاً قرآن است.
4. هیچ آیهای را تا به اندازة درک خود نفهمیدهاید، از کنار آن نگذرید. اگر وقت ندارید که در آیه تدبرکنید، آن را یادداشتکنید تا در فرصت مناسب به فهم آن نایل شوید.
5. تا زمانی که با روش بالا مهارت لازم را در قرآن نیافتهاید، از خواندن هرگونه تفسیری خودداریکنید؛ تا هیچگونه پیشداوری نسبت به آیات حق نداشتهباشید؛ و ذهنتان خالی از پیشداوریهایی باشد که بعضاً انسان را از قرآن دورمیکند.
6. آیات مشابه را تا آنجا که میشود، با یکدیگر مقایسه و علت تشابه و تفاوت را دریابید.
7. ممکن است امروز از یک آیه یک موضوع را درک کنید؛ و زمانی دیگر یا به راهنمایی خود قرآن و یا به دلیل آگاهیهای بیشتر، موضوع دیگری را درککنید. این یکی از ویژگیهای قرآن کریم است که ممکن است یک آیه را حتی چندین سال بخوانید ولی به نکته یا نکتههایی که در خود نهفته دارد پینبرید، و روزی بهناگاه چیزی برایتان روشنشود که هرگز فکرش را نمیکردید. با این حال نباید به این بسندهکنید که نکته اصلی را یافتهام؛ زیرا برخی آیات آنقدر نکتهها دارند که اعجاببرانگیزند.
جالب است که بدانید، یکی از معناهایی که برای «تدبرکردن» آوردهاند، نیز همین است. «یعنی دیدن چیزی است در آخرکار، که در اولکار ندیدهایم». درهمین واژة ‹تدبر› دقتکنید و ببینید که قرآن چه واژة بسیار مناسب، دقیق و جالبی را برگزیدهاست. اگر دقت کنید، درمییابید که از این گونه شگفتیها در قرآن فراوان است.
8. اگر با این روش خوکنید، بسته به ‹توان›، ‹کشش› و انگیزه خویش، دیر یا زود، هم عربی یادمیگیرید، هم با فرهنگ و شیوه نوشتاری و گفتاری قرآن، و هم با واژگان خاص آن آشنا میشوید؛ و دارای صفت ‹متدبّرالقرآن› میشوید. درنتیجه اگر کسی بهجای آیه، حدیثی نقلکرد و آن را آیه خواند یا برعکس، شما که با آیات قرآن مأنوس هستید، آنها را باز خواهیدشناخت.
9. ممکن است گفته شود این کارها از حافظ قرآن نیز برمیآید. درست است؛ ولی:
ـ هر حافظ قرآنی الزاماً متدبّر قرآن نیست و هر متدبّر قرآنی نیز نیاز ندارد که حافظ قرآن شود.
ـ متدبّر قرآن با شناخت باطن قرآن درست را از نادرست تشخیصمیدهد، ولی حافظ قرآن با شناخت ظاهر آن.
ـ حافظ قرآن اگر متدبر قرآن نباشد، از روح کلی حاکم بر قرآن آگاهی چندانی ندارد؛ در نتیجه به هنگام برخورد با مسائل اجتماعی و سیاسی و با بزرگبینی خود از اینکه حافظ قرآن است، ممکن است به انحراف رود؛ ولی متدبر قرآن به راحتی به انحراف کشیده نمیشود.
10. یکی از دستاوردهای مهم تدبر قرآن، شناخت کلی قرآن و روح حاکم برآن است، به مانند یک پدیده، با ویژگیهای خاص خود؛ که با این روش، خردهخرده ممکنمیگردد؛ آنجا که خداوند به پیامبرش میفرماید: انّ علینا جمعه و قرآنه فإذا قرأناه فاتّبع قرآنه
11. یکی از راههای تدبّر قرآن، گرداوری آیههای مختلف دربارة یک موضوع، و نهادینهکردن آنهاست در خود، با تکرارکردن آنها. مثلاً در مورد «من یتّقالله…» اگر آیهها را فراهم آوریم و هرروزه بخوانیم، پس از مدتی در ما نهادینه شده، و ‹تقوی› را در خود احساسمیکنیم.
12. در این روند، کسی که هنوز به شناخت قرآن دستنیافته، ممکن است تصورکند که قرآن چقدر آیات تکراری دارد، ولی چنین نیست. هیچ آیهای بیدلیل تکرارنشده. پشت هر تکرار، چیزی نهفته است که تدبرکنندهاش باید آن را دریابد.
13. گاهی تصور میشود که برخی آیات نقیض یکدیگرند. این تصور هم باطل است. زیرا نشانة آن است که هنوز شناخت کافی از قرآن نیافته و ندانستهایم که این هم یکی از شگردهای قرآنیاست که آموزههای نهفته فراوانی، از جمله آموزههای روانشناسانه و جامعهشناسانه دربردارد.
14. گاهی نیز قرآن کریم به موضوعهایی میپردازد که ظاهراً در جهان امروزی جایگاهی ندارد. این تصور نیز بیهوده است؛ و باید نتیجة عکس بگیریم و بپذیریم که هرگاه قرآن کریم به موضوعی پرداخته، لازم بوده؛ و اگر ما به لزوم آن پینبردهایم، دلیلی بر بیاهمیتبودن موضوع نیست. و در واقع بهگونهای میخواهد به ما گوشزدکند که باید آن موضوع را پیگیریکنیم.
کتابالله حبل ممدود منالسماء الیالارض (حدیث: قرآن ریسمانی است پیوسته از آسمان به زمین)
مرحوم اقبال لاهوری:
فاش گویم آنچه در دل مضمر است این کتـابی نیست، چیز دیـگر است
چونکه در جان رفت، جان دیگر شود جان که دیگر شد، جهان دیگر شود
ب ـ تفسیرهایی که بنیان آنها بر تدبر نیست
تاریخیکردن آیات قرآن و مفاهیم آنها
1. در تفسیرها میبینیم که مفسرین با آوردن حدیثها و روایتهایی برای برخی واژهها، موضوع آیه را تاریخی جلوهمیدهند و کارامدی قرآن را که برای همة انسانها، در همة زمانها و مکانهاست، عملاً بیاثر میسازند؛ و فکر انسان امروزی را که این آیه در مورد او یا جامعه او نیز ممکن است صادق باشد؛ منحرفمیکنند، مانند آنچه که برای تفسیر این آیه نقلشده: الذین ضل سعیهم فیالحیوهالدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا
‹در روایات، این آیه(منظور از ‹این آیه›، واژة الذین است ـ نگارنده.) به منکران ولایت امیر مؤمنان علی(ع) و کسانی که در انجام حج امروز و فردا میکنند، تفسیر شدهاست.›(نقل از نشریة یکبرگی هفتگی کانون قرآن و عترت نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه تهران ـ رمضان 1425)
نتیجهگیری از نقل این روایت: اگر شیعه باشی این آیه در مورد تو صدق نمیکند و دیگر لازم نیست نگران کارهای خود باشی و کارها و اعمالت را بررسی و سبکسنگین کنی.(که عرفا بدان زیاد توجه داشتهاند.)
2. بسیاری از مفسرین با آوردن مثالهای تاریخی، مفهوم آیه را از جایگاه و منزلت خود دورمیکنند. وقتی بیان میکنند مصداق این آیه فلان چیز یا فلان کس است، (مخصوصاً در موارد منفی) دیگر کسی حاضر نمیشود که مصداق آیه را خود و امثال خود بداند. این است مفهوم تاریخیکردن آیات قرآنی.
مثال: ‹حضرت علی(ع) فرمود: مصداق آیه اهل کتابند که در آغاز برحقبودند. سپس بدعتهایی در دین گذاشتند و گمانمیکردند که کار نیکی انجام میدهند›.(ادامة تفسیر آیه از مرجع پیشین)
جالب اینجاست که این دو مطلب در آن نشریه پیدرپی آمده و نویسنده ابتدا کلام علی علیهالسلام را که در زمان خود شایستهترین مصداق بوده، نیاورده بلکه برمنکران ولایت امیرالمؤمنین اطلاقکرده، که ذهن را از مفهوم کلی آیه و کلام مولا دورکرده؛ و پس از آن، کلام مولا را آوردهاست.
اتفاقاً همین موضوع یکی از منظورهای نهفته در آیه است که نویسنده ‹حساب کرده که کار نیکویی انجام داده›. (یحسبون انهم یحسنون صنعا) و به نکتهای دربارة مولا اشارهکرده، که خود مولا به آن اشارهنکردهاست.
تفسیر، تنها بر مبنای روایت و نه تدبر!
اگرکسی هم پیداشود و تدبرکند، و به نتایجی هم برسد، هنگامیکه بخواهد نتیجة تدبر خود را بر زبان یا کاغذ آورد، دایههای دلسوزتر از مادر قرآن میپرسند: سخنت بر چه مبناییاست؟ میگوید از خود قرآن کمکگرفتهام: القرآن یفسر بعضه بعضاً. پاسخ میشنود: نمیشود. میپرسدچرا؟ و پاسخمیشنود: «باید برای هر استنباطی یک دلیل روایی داشتهباشی. این تفسیر به رأی است». و آنگاه است که به یاد دادگاههای تفتیش عقایدی میافتی که همین آقایان سی، چهل سال پیش در مجلاتشان از آن انتقادمیکردند و آرزو داشتی اسلام برسریر قدرت بنشیند تا به متولیان مسیحی قرون وسطائی انگیزیسیون بفهمانیم که متولیان اسلام مانند متولیان دین مسیحیت نیستند؛ ولی دیگر نمیدانستی که دایههای دلسوزتر از مادر اسلام ممکن است سختگیرتر از متولیان مسیحی شوند؛ اینان اصولاً نمیدانند تفسیر به رای یعنی چه. تنها حدیث نبوی را شنیده و با آن حربهای ساخته و حکم عام برای «نشیمنگاه آتشین» صادرکردهاند.
تدبر تفسیر به رای نیست
تفسیر به رأی آن است که هرگاه از یک مدعی بپرسی چرا چنین برداشتی از قرآنکریم کردهای؟ پاسخ دهد نظر من این است. همچنانکه بسیارند کسانی که در هر زمینهای خود را صاحبنظر و رایمند میدانند، و حتی اشارهای به متخصّصین امر نمیکنند.
«رأی» در زمان ما همین «نظر» است. ولی کسی که برای نتیجة تدبر خود از خود قرآن دلیل میآورد، نظر خود را نمیگوید. نظر قرآن را بیان میدارد. میان این دو، بهراستی که تفاوت از زمین تا آسمان است: نظر من زمینی دربارة قرآن، و نظر قرآن آسمانی دربارة خودش.
از سوی دیگر همین دایة دلسوزتر از مادر، در برابر شرح و ترجمة نادرستی که یک هملباسش از قرآن عظیم دارد، سکوت میکند؛ که فقط یک قلم آن تفسیر به رأی است؛ و اگر دقت شود، به تحریفهای کلانی در ترجمه برمیخوریم.
جالبتر آن است که برخی از این دایهها هنگامیکه به دفاع از هملباس خود برمیخیزند، میگویند ‹فلانی نظر خود را گفتهاست›. مگر قرآن بنگاه نظرسنجی است؟ و مگر میشود با کلام حق که برای بهرهگیری همة مردم است و حتی هر واو و همزة آن هم روی حساب و کتاب است، بازیکرد؟ و آیا اگر این نوع ترجمه، تفسیر به رأی نیست، پس چیست؟
از نظر این کسان:
ـ اگر کسی در زمان حیات رسول اکرم(ص) از ایشان دربارة قرآن و آیاتش سؤالی کرده و پاسخ شنیده، حجت است.
ـ اگر امیرالمؤمنین علی(ع) در پاسخ کسی دربارة آیات قرآن مطلبی بیانکرده و یا مطالبی در زمینة قرآن در نهجالبلاغه آمده حجت است.
ـ اگر یکی از شاگردان امام جعفرصادق(ع) دربارة آیات، پرسشیکرده و پاسخی شنیده، حجت است.
ـ اگر گاهگاهی از سایر معصومین علیهمالسلام پرسشی شده و پاسخی شنیدهاند، حجت است.
گیریم همة روایات نقلشده با روش چهارگانة بالا درست باشد، باز این پرسشها پیش میآید که:
ـ آیا استدلال با روایات تا پایان دنیا، انسان را بس است؟
ـ اگر در قرآن دقتکنیم، درمییابیم که بسیاری پرسشها برای انسان امروزی هست که برای انسان دیروزی نبود، تکلیف آنها چهمیشود؟
ـ مواردی که پرسششده ممکناست نهفتههای دیگری نیز دربر داشتهباشد. تکلیف آن نهانیها چهمیشود؟
ـ اگر همة روایات وارده در زمینة قرآن را رویهم جمعکنیم، به نظر نمیرسد تبیینکنندة جویی باشد که از این اقیانوس بیکران جاریشدهباشد. تکلیف ماندهها چهمیشود؟
با این روش پیشرفتهایم و متوجهشدهایم که بسیاری از موضوعها و مسائلی که دانشمندان غربی در زمینههای گوناگون به آنها رسیدهاند، قرآن کریم از پیش، آنها را در لابهلای آیات بهگونهای نهفته گوشزدکرده، ولی چون ما مسلمانان به سفارش قرآن توجه، و در آن تدبرنکردهایم؛ از فهم و کشف و بازگشایی آنها عاجز ماندهایم؛ و هرگاه این دانشمندان به نتیجهای میرسند، کسانی پیدامیشوند و آیات مؤید آن کشف را بیانمیکنند. اگر با این دید به قرآن بنگریم، نتیجه آن میشود که شاهد چنین اظهارنظرهایی میشویم:
«ایشان(آقای محسن کدیور) معتقدند اگرچه اشارات علمی قرآن در زمان خودش اعجاز بودهاست، ولی امروزه وجه اعجاز شمردهنشده و صرفاً بعدی است برای رساندن انسان معاصر به عالم غیب».(شرق: 22/1/84 صفحة اندیشه)
قرآن این را نخواسته. قرآن کریم برای حقانیت خود، نیازی به استدلال علمی ندارد. بلکه منظور قرآن از آوردن آیات و نشانهها، هدایت مسلمانان است؛ تا آنان از روی این کتاب مدون هستی نظری به رازهای هستی واقعی، پیش از دیگران پیببرند.
متأسفانه با روشی که بیان شد، کسانی پیداشدهاند که با برداشتهای نادرست خود از حدیثهای مربوط به روش درک قرآن، از سویی دست عدهای را برای هرگونه دخلوتصرف در قرآن از طریق ترجمة آن بازگذاشتهاند؛ و از سوی دیگر، دریچة ذهن دیگران را برای رمزگشایی و بهرهوری از هدایتهای علمی و شناختی قرآن بستهاند. این قفل باید شکستهشود و اندیشههای بکر از قرآن بیرونکشیدهشود؛ و با برخورد اندیشهها و نظرها همة بندگان خدا از این خوان بیکران برخوردارشوند.
کلام حق بهگونهای نگاشتهشدهاست که عارف و فیلسوف و شارع و دانشمند مادهشناس، همه از این خوان نعمت میتوانند بهرهورشوند. البته بازهم برای بهرهوری دیگران جای بسیار دارد تا نکتهها برگیرند.
به گفتة دکتر نکونام، مدرّس قرآن پژوه روشهای پژوهشی: «ما قرآن را هرچه آسمانی کنیم، و برای آن حساب جداگانه بازکنیم، آن را از دسترس خودمان خارجمیکنیم. قرآن از آسمان برای استفادة ما نازلشدهاست. اگر ما بگوییم قرآن لایهها و بطونی دارد که ما نمیفهمیم، و دیگران باید برای ما بیانکنند، موجبمیشود، که ما قرآن را که به زمین نازلشده، دوباره به آسمان بفرستیم، روش تحقیق قرآن، با روش تحقیق متون دیگر هیچ تفاوتی ندارد».(گزیدة نشستهای یازدهمین نمایشگاه قرآن کریم ـ ص 31 ـ سیدمهدی برومند)
البته نظر ایشان پیرامون بطون قرآن، اگر مربوط به فهم ظاهری آیات باشد، درست است؛ ولی از آنجا که جز قرآن کتابی وجودندارد که تبیینکنندة تمام هستی باشد؛ بنابراین، خودش و روش تحقیقش نیز تفاوتهایی با دیگرکتابها دارد؛ زیرا اگر بخواهیم از فهمهای ظاهری گذرکرده و به فهمهای گستردهتری دستیابیم، ناگزیریم در آن تدبرکنیم، و بسته به خواستههایمان، استنباطهای گوناگونی از آیات قرآن خواهیمداشت؛ البته به این شرط که خود تدبرکنیم، نه برایمان تدبرکنند، که مخاطب قرآن همه هستند، و دستور تدبر آن نیز به همه دادهشده، نه قشر خاصّی.
به همین دلیل معصوم فرموده، قرآن دارای بطنهای مختلفی است. مثلاً هنگامیکه قرآن کریم میفرماید وبالنجم هم یهتدون(نحل: 16)، یک عرب بیابانگرد زمان نزول قرآن از این آیه یک جور برداشت دارد؛ و یک کیهانشناس امروزی نوعی دیگر؛ و هر دو درست است.
به مصداق ‹القرآن یفسر بعضه بعضاً›، تدبر قرآن باید مبنای تفسیر قرآن قرارگیرد. به همین دلیل است که در قرآن آیهای دربارة ‹تفسیر قرآن› نداریم؛ ولی چند آیة قاطعانه و آمرانه در بارة ‹تدبّر قرآن› داریم. تفسیر نباشد، کمبودی در فهم قرآن ایجاد نمیشود؛ ولی اگر تدبر نباشد، فهم قرآن شدیداً دچار مشکل میشود؛ که متأسفانه شدهاست!!
اگر اینچنین نبود، تفسیرهای ما دارای اینهمه نقص یا اشکال نبودند. کمتر شدهاست که این نگارنده برای رفع مشکلی علمی و نوشتاری به تفسیرهایی رجوعکند و پاسخ بگیرد. درنتیجه آنقدر در آیه و آیههای بالا و پایین(صدر و ذیل) آن و مقایسه و مقارنة آن آیه با دیگرآیهها، فکر و کارکردهاست، و آنهم با حول و قوة الهی، که همه اینها یعنی ‹تدبر› تا اینکه مشکل را تا اندازهای برای خود حلکردهاست.
ج ـ برخی روایتها
ترجیحدادن ‹شیعهبودن› بر ‹فراگیری قرآن›.
در برخی نوشتهها به مفاهیمی برمیخوریم که ظاهراً خواستهاند خدمتی به تشیّع کنند ولی دست آخر موجب بیاهمیتجلوهدادن قرآن عظیم شدهاند.
مثال: ‹امام موسیکاظم(ع) فرمودند: اگر از شیعیان ما کسی قرآن را بهخوبی فرانگرفتهباشد،(چون به حقیقت آن ایمان دارد) در جهان برزخ قرآن به او تعلیم دادهمیشود تا خدای سبحان با معرفت قرآن بر درجات او بیفزاید؛ زیرا درجات قرآن به اندازة آیات قرآن است. به قاری گفته میشود بخوان و بالا برو. او نیز میخواند و بالامیرود›.((نقل از نشریة یکبرگی هفتگی کانون قرآن و عترت نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه تهران ـ رمضان 1425))
گیریم که در خود حدیث شکنکنیم و آن را جزء حدیثهای درست بدانیم، آیا آوردن این حدیث جز تنبلیکردن نسبت به خواندن و تدبر قرآن سود دیگری دارد؟ و آیا عمل به این حدیث، جز بیحاصلکردن حدیث نبوی ‹الدّنیا مزرعهالاخره› حاصلی به همراه خواهدداشت؟
جالب است که بدانید این حدیث را برای اهمیتدادن به قرآن در ماه مبارک رمضان، در آن نشریه آوردهاند!!
نتیجههایی که از این حدیث به دست میآید:
ـ هرکس اسمش شیعه باشد(زیرا اگر شیعة اسمی نباشد هرروز با قرآن سروکار دارد.) دیگر نیازی به فراگیری حتا خواندن قرآن ندارد، چه برسد به تدبّرش!
ـ اگر شیعه باشی، به بالاترین درجات میرسی بدون آنکه قرآن بدانی!
ـ قرآن برای آخرت خوب است و زیاد به کار دنیا نمیخورد!
این نتیجة آخری مرا به یاد گفتة یکی از منجمان ناشر نشریة ‹نجوم› انداخت، هنگامی که مقالهای کیهانی ـ قرآنی را برای چاپ به او دادهبودم، او در پاسخ گفت: ‹قرآن به درد آخرت میخورد. مسائل آخرت را بیانمیکند، به مسائل کیهانشناسی چکار دارد؟›
همین موضوع را متدیّنین قرآن ناشناس نیز میگویند: ‹قرآن چه ربطی به علم دارد این تفسیر به رأی است. علم هر روز یک چیز را میگوید. نمیشود به آن اعتمادکرد›.
گیریم نمیشود به علم اعتمادکرد؛ به قرآن که میشود اعتمادکرد. پس هرگاه قرآن کریم موضوعی علمی را بیان میکند و ما چون عالم نیستیم مفهوم آیه را درنمییابیم، از آن به سادگی درنگذریم و(بویژه در ترجمهها) چیزی جای ندانستة خود نگذاریم؛ بلکه به کندوکاو بپردازیم تا به حقیقت دست یابیم؛ و نگذاریم غربیان بر ما پیشیبگیرند و یافتههای خود را به رخ ما بکشند. یافتههایی که معمولاً قرآن کریم پیش از کشف، به ما گوشزدکردهاست.
آیا تاکنون به این موضوع فکرکردهاید که در ترجمهها و تفسیرها هیچگاه به جایی خالی برخوردنکردهاید؟ چرا؟ چون آنان هرگاه در تفسیر آیه دربمانند، به هرحال چیزی جای کلام خداوند میگذارند و کمتر میشود که بنویسند ‹الله اعلم› و از ترجمة آیه درگذرند، تا شخص دیگری در آیه پژوهش و کندوکاو کند.
البته برخی از مفسرین، در برابر برخی آیهها، دستکم یک مطلب را مینویسند و سپس این عبارت را بهکارمیبرند. و تازه این مربوط است به آیاتی که دارای بطون مختلفند و چه بسا آیاتی که سادهاند و مفسرین همان سادگی ظاهری قرآن را میگیرند و به تدبر یا پشتخوانی عالمانة آیه توجهی ندارند.
مگر علمای مسلمان به تبعیت از فلسفة ارسطویی به هیأت پتولمی(بطلمیوسی) معتقد نبودند؟ و مگر با تدبر در آیات قرآن درنمییابیم که این کتاب الهی هزاروچهارصد سال پیش، هیأت پتولمی را باطل اعلامکردهاست؟ پس نتیجه میگیریم که ما و دانشمندان ما کتاب دین خود را نشناختهایم. اگر دانشمندان ما با تدبر در قرآن و با استناد به آیات آن، آن نظریه را ردکردهبودند، اکنون افتخار رد آن نصیب قرآن شده بود؛ نه کپرنیک و کپلر و گالیله، هرچند حقایق قرآنی تا ابد پابرجا و تابناکند.
متأسفانه غالباً چنین است که نه دانشمندان علوم محض ما و نه دانشمندان علوم دین ما، چنانکه باید و شاید قرآن را نشناخته و قدر آن را ندانستهاند؛ چنانکه فرمود ‹وما قدرواالله حق قدره›. این آیه ابتدا در مورد خود قرآن صادق است؛ و از طریق قرآن در مورد خداوند صدقمیکند؛ زیرا بیشترین نمود خداوند در کلام اوست و از آنجا که قدر کلام او را ندانستهایم، قدر خود او را نیز ندانستهایم.
1385- احمد شماع زاده
فیلمنگاری قرآنی
احمد شماع زاده
ما ظاهراً میخواهیم به قرآن اهمّیّتبدهیم و به آن ارجگذاریم؛ ولی راه درست برای رسیدن به این هدف را تاکنون خوب نرفتهایم. نمیگوییم که نباید به تربیت قاری قرآن اهمیت داد، و یا رقابتهای قرائت و حفظ قرآن را کمبها جلوه دهیم، ولی برای رسیدن به یک هدف باید موضوعها و مسائل مختلف آن را بررسیکنیم و پس از مشخصکردن برترینها و اولویتهای کار، راه درست را با برنامهریزی و زمانبندی و تخصیص بودجة بسنده، آغازکنیم.
اکنون در جهان بر کسی پوشیده نیست که بیشترین تأثیر بر افکار جامعه را فیلمسازی، چه از نوع سینمایی و چه از نوع تلویزیونی آن دارد. تأثیرگذاری قرآن بر جامعه، تنها نمیتواند از ظاهر و قرآئت آن باشد. هرچند نمیتوان گفت تاکنون مفاهیم دین به سینما و تلویزیون راهنیافتهاست.
هدف این گفتار آن است که برای تبلور تعبیرها و نکتههایی که خداوند در قرآنکریم برای ما درنظرگرفته، یک ارزیابی در زمینة فیلمنگاری که پایه کار سینما و فیلمسازی است، داشتهباشیم. البته نمونههایی همچون اصحاب کهف، مریم مقدس، وایوب پیامبر در چند سال اخیر، و یکی دو نمونه از کارهای آقای مخلمباف، مانند توبة نصوح و مرگ دیگری در اوایل پیروزی انقلاب وجودداشتهاند، ولی اینها نمیتواند مسائل اجتماعی و روانی قرآن را به میان جامعه ببرد، و تبیینکننده قرآن برای جامعه باشد.
مسیحیت، با اینکه تنها یک انجیل دارد که ما از آن خرده هم میگیریم، باز میبینیم که چندین شرکت بزرگ فیلمسازی کاتولیک و غیر کاتولیک دارد که تنها کارشان ساختن فیلمهای مبتنی بر سرگذشتهای زندگی حضرت مسیح(ع) و داستانهای مندرج در انجیل است. در مقایسه با قرآن با آنهمه مفاهیم که بیشترشان بکر، و حتّا تکراریهای آن مفید است، میتوانیم پی به این موضوع ببریم که در همین زمینه هم تا چه اندازه به قرآن کریم جفاکردهایم.
کسی که با قرآن آشنایی دارد، با دیدن فیلم ‹بید مجنون› مجید مجیدی به یاد این آیه از قرآن میافتد که میفرماید:
«او کسی است که روانمیسازد شما را در زمین و دریا. تا هنگامی که در کشتی بودید، و جریان داشت بر آنها باد خوشی، و شادبودند به آن، باد بنیانکنی به کشتی رسید، و موج آنها را رسید از هرسو، و (آنگاه که) گمانکردند همانا آنان را احاطهمیکند، خدا را با اخلاص در دین خواندند که اگر از این رهایی یابیم، همانا که خواهیم بود از سپاسگزاران. پس آنگاه که خداوند آنان را رهاییداد، همانگاه آنان در زمین به ناحق ستمگری میکنند. ای مردم! همانا ستمگری شما بر شماست. بهره زندگی دنیا، سپس به سوی ما بازگشت میکنید پس آگاهتان میسازیم به آنچه که میکردید». (یونس: 22 و 23)
این دو آیه به صورتی دیگر و کوتاهتر در آیات 65 و 66 سوره عنکبوت آمده؛ با این تفاوت که پس از رهایییافتن از عذاب، به جای ‹ستمگری› آمدهاست که ‹شرکمیورزند›. که میتوان نتیجهگرفت ظلم با شرک برابر است؛ چنانکه ظاهراً از رسول اکرم است که فرمود: الملک یبقی معالکفر و لایبقی معالظّلم؛ کشور، با کفر دوام مییابد؛ ولی با ستم دوام نمییابد؛ زیرا ستم از کفر بدتر، و برابر شرک است! اینجاست که بار حکومتگزاران سنگین میشود.
البته ممکن است بسیاری از مثالهای قرآنی، آگاهانه یا ناخودآگاه، مبنای این فیلم واقعشدهباشند؛ ولی محور اصلی میتواند مثال کشتی باشد.
فیلمی نیز از شبکه چهار (سینما 4) پخششد که داستان ‹خضر و موسی› را که در سوره کهف آمده، به ذهن من متبادر کرد. یعنی همان گونه که حضرت خضر کارهایی را به اذن الهی انجاممیداد تا سرنوشتها را عوضکند، ستاره فیلم نیز نوعی انرژی در خود داشت که هرگاه با کسی دستمیداد، حالتی برایش پیش میآمد که میتوانست آینده او را بخواند.
او در یک مورد، خود را از نظر انسانی مکلف دید که یک کاندیدای ریاست جمهوری را که چون هیتلر یافتهبود، با راهنمایی پزشک معالجش بکشد و با بهخطرانداختن جان خود، از به قدرت رسیدن یک رئیسجمهور که در آینده سرکش و ستمگر میشود، جلوگیریکند. پزشک به او گفت: تو نه تنها میتوانی آینده را ببینی بلکه میتوانی آن را تغییر بدهی.
بنیان این فیلم نیز همان است که خداوند عزیز در آیات مختلفی از قرآن کریم میفرماید از علم و قدرت خود، به هرکس که بخواهد میدهد و میبخشد. البته به کسانی که همچون آن ستاره فیلم، از خودگذستگی داشته باشند و خود را برای خدا خالصکردهباشند.
چگونه با الهام از قرآن فیلمنامه بنویسیم؟
دو جنبه از جنبهها و وجوه قرآن را بهتر میتوان برای فیلمنگاری درنظرگرفت:
1ـ سرگذشتهای قرآنی (قصص قرآن)
2ـ نمونههای قرآنی (ضربالمثل یا امثال و حکم در قرآن)
در مورد سرگذشتهای قرآنی، میتوان گفت، گذشته از مردان و زنان نامدار و بینشان، یا درستکار و نابکار، که در قرآن به آنان اشارهشدهاست، سرگذشت بسیاری از پیامبران که هریک از آنها، یک یا چند پیام بزرگ را به همراه دارند، و بهترین سرگذشت را خود قرآن، سرگذشت زندگی یوسف میداند، نه تنها برای ما مسلمانان، بلکه برای همه مردم مفیدند؛ و درسهای بزرگی به انسانیت میآموزند.
در جایی که قرآن کریم بهتصویرکشیدن سرگذشت پیامبران را حتّا برای پیامبر اکرم اسلام مایه دلارامی میداند، آیا برای ما اینچنین نخواهدبود؟
سوره هود سورهای است که در آن، از بسیاری پیامبران و نوع رفتار هر قوم با پیامبرش یادشده، و نیز هر بلایی که بر اثر نافرمانی از خداوند و پیامبرش برسر آن قوم آمده، بیانشدهاست؛ و در پایان این سوره این آیه آمده و میفرماید:
و کلاّ نقص علیک من انباءالرّسل ما نثبّت به فؤادک و جاءک فی هذهالحقّ و موعظه و ذکری للمؤمنین (هود: 120)
ترجمه: و همگی را بر تو بازمیگوییم از سرگذست پیامبران، آنچه که به وسیله آن دلت آرامگیرد؛ و بیاید تو را در این سرگذشتها، درستی و راستی، و برای مؤمنین پنداموزی و یاداوری.
قرآن پر است از مثال های بسیار جالب، مفید و پنداموز. به چهار آیة زیر توجهشود که چند چیز را باهم دارند: هم سرگذشت شخصی نابکار ولی نامدار در آنها آمده، و هم مثالی برای آن شخص نابکار زدهاست، و نیز به پیامبر اکرم سفارشکرده که برای مردم از این گونه سرگذشتها(قصص) بیانکند، و دست آخر به یک نتیجة کلی رسیدهاست:
واتل علیهم نبأالذی ءاتیناه ءایاتنا فانسلخ منها فاتبعهالشیطان فکان من الغاوین ولوشئنا لرفعناه بها ولکنّة اخلد الیالارض واتّبع هویه فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث و ان تترکه یلهث ذلک مثلالقومالذین کذبّوا بأیاتنا فاقصصالقصص لعلهم یتفکرون ساء مثلاً القومالذین کذّبوا بایاتنا و انفسهم کانوا یظلمون من یهدالله فهوالمهتدی و من یضلل فاولئک هم الخاسرون (اعراف: 178ـ 175)
ترجمه: و برخوان بر آنان سرگذشت آنکه(گفتهاند منظور ‹بلعم باعورا›ست) دادیم به او نشانههای خود را پس از آن(نشانهها) برید پس پیکرد او را شیطان. پس بود از فریبخوردگان. و اگر میخواستیم، همانا که بالامیبردیم او را به آن(نشانهها)، ولی جاودانهشد به سوی زمین و پیرویکرد هوای خویش را. پس مثل او مانند مثل سگی است که اگر بر او یورشبری پارسمیکند، و اگر رهایشکنی پارسمیکند. اینچنین است مثل آن گروهی که نشانههای ما را دروغپنداشتند. پس برگو سرگذشتها را باشد که بیندیشند. نمونة آن، گروهی که نشانههای ما را دروغخواندند، و خود را ستمکردند. آنکه را که خداوند رهنمون باشد، او رستگار است؛ و آنکه خداوند گمراهشکند، پس آنانند زیانکاران.
یک فیلمنگار مبتکر، اندیشمند و اثرآفرین، به خوبی میتواند از نکتههای فراوان و ریزهکاریهایی که در این آیهها نهفتهاست، بهرهبرداریکند و یک فیلمنامة نیک که فیلمش پربیننده باشد، بیافریند.
تراژدی یک مشرک
حنفاء لله غیرمشرکین به و من یشرک بالله فکانّما خرّ منالسّماء فتخطفهالطیر (حج: 31)
ترجمه: آنانکه خود را برای خدا بیغلوغشکردهاند، جدا از کسانی هستند که به او شرکمیورزند و کسی که شرکمیورزد به خدا، پس آنچنان است که افتادهباشد از آسمان بر زمین(خرّ = بر زمین افتادن) پس پرنده(کرکس لاشهخوار) برباید(اعضای بدن) او را.
تصورکنید کسی را که از آسمان بر زمین افتاده، که نهتنها دیگر جانندارد، بلکه به بدترین شکل جانداده و مرده، و پس از مرگ نیز بدنش با پستی و خواری بهرة لاشخورها شدهاست؛ یا تندبادی بدن او را به جایی پرت و دورافتاده دراندازد.
قرآن کریم تراژدی یک مشرک را چه زیبا بیانکردهاست!
آیا یک فیلمنگار خوب نمیتواند با سوژه قراردادن این مثال قرآنی، نکته نهفته در آن را تم اصلی یک فیلم پربیننده قراردهد؟ یقیناً که میتواند.
نگارش: 1385
ویرایش: آذر 1403
احمد شماع زاده
رانت خواری در قرآن
ولاتأکلوا اموالکم بینکم بالباطل و تدلوا بها الی الحکام لتأکلوا فریقا من اموال الناس بالاثم و انتم تعلمون.( بقره: 188)
ترجمه: و مخورید داراییهایتان را میان خود به بیهودگی و مرسانید آن را به حکام تا بخورید بخشی از داراییهای مردم را به ناحق و(درحالی که) شما آگاهانه انجامش میدهید.
شرح و تفسیر و تفصیل لازم نیست تنها بسنده است تا واژه های کلیدی این آیه را درست و بجا درک کنیم و بفهمیم:
واژه های کلیدی:
بیهودگی
چه چیزی بیهوده و باطل است؟ اگر کسی طبق شرع و حق داراییهایی را به دست آورد و از آنها بهره برداری کند کار باطل و بیهوده ای نکرده است. پس هنگامی این بیهودگی نمایان میشود که چرخه مال اندوزی نادرست و ناحق باشد.
مرسانید
تدلوا به معنای برسانید است. نمیگوید ندهید، میگوید مرسانید. خداوند نکته مهمی را یاداوری کرده، یعنی ممکن است مستقیماً به کسی رشوه ندهید ولی به طریقی به او برسانید.
حکام
چه کسانی مصداق حکام هستند؟ حکام جمع حاکم است و حاکم کسی است که اهرمهایی را در دست و یا بر اموالی تسلط دارد که مال خودش نیست، ولی بدون اجازه و مشورت و خواست او امکان آن نیست که از آنها بهره برداری شود.
بخورید
میگوید شما مرسانید اموالتان را به حاکمان یعنی رشوه ندهید به کسانی که آن اهرمهای مالی و اداری را در دست دارند. بعد میفرماید تا بخورید(یعنی هم حاکمان و هم شما با هم) بخشی از اموال مردم را. خداوند روی نکته مهمی دست گذاشته یعنی نمیگوید اموالتان را مرسانید به حاکمان تا از اموال شما بخورند؛ بلکه میگوید رشوه ندهید تا با هم بخشی از اموال مردم را نخورید! جل الخالق!!
به ناحق
یعنی نه بر طبق موازین قانون و شرع بلکه همراه با گناه و دور زدن محملهای قانونی و شرعی که امروزه با عنوان رانت و رانت خواری از آن یاد میشود.
به نظرمیرسد این آیه هم یکی از آیات بسیار عجیب و دقیق قرآن باشد. در بسیاری از آیات قرآن دقت و ایجاز در اوج است ولی در هر آیه به گونه ای است و تنها کسانی که دقیق هستند و در آیات الهی اندیشه میکنند از پس فهم آنها برمیآیند.
پس همه چیز در قرآن یافت میشود حتا واژگانی به ظاهر مدرن همچون: آزادی- دموکراسی و رانتخواری... آری در قرآنی که برای همه عصرها و نسلها آمده همه پیشبینیها نیز در آن صورت گرفته؛ تا همه بهانه ها در روز بازپسین از دست حاکمان و صاحبان مناصب و پستها گرفته شود و نتواند بگویند ما آگاهی نداشتیم.
22/2/93 - احمد شماع زاده
نجوی در قرآن
یکی از نکته های اخلاقی که قرآن کریم از آن درنگذشته و به آن پرداخته، موضوع نجوی کردن است. همان گونه که در فرهنگ انسانی در گوشی صحبت کردن(نجوی) بویژه در میان جمع عملی نکوهیده است، قرآن کریم نیز آن را زشت شمرده، گونه های آن را یاداورشده، نجوی کنندگان را رسوا ساخته، و راه پرهیز از آن را نشان داده است:
الف- هفت آیه از سوره مجادله:
آیا هیچگاه توجه نکردی همانا که خداوند میداند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است؟
سه کس با یکدیگر نجوی نمیکنند مگر چهارمینش او باشد و پنج کس با یکدیگرنجوی نمیکنند مگر ششمینش او باشد. نه کمتر و نه بیشتر از آنان مگر او با آنهاست هرجا که باشند. سپس روز بازپسین اگاهشان میسازد به آنچه که انجام میدادند. همانا خداوند به همه چیز آگاه است.(7)
آیا هیچگاه توجه نکردی به کسانی که نهی کردند(دیگران را) از نجوی؟
سپس بازگشت میکنند به آنچه که از آن منع میکردند و با یکدیگر با گناه و سرکشی و سرپیچی از رسول خدا به نجوی میپردازند؛ و هنگامی که به نزد تو میآیند چنان تحیتی به تو میگویند که خداوند هم هرگز چنین تحیتی را نگفته است! و پیش خود میگویند اگر عذاب ندهد ما را خداوند به آنچه که میگوییم! بسنده است آنان را جهنم. در آن میاندازندشان، پس بدترین بازگشت است.(8)
ای کسانی که ایمان آورده اید!
اگرنجوی کردید، با گناه و سرکشی و سرپیچی از رسول خدا نباشد، بلکه با نیکی و پرهیزگاری باشد. تقوای خدایی را نگاه دارید که به سوی او محشور میشوید.(9) همانا که نجوی، کرداری شیطانی است تا گروندگان را اندوهگین کند و شیطان زیانی به آنان نمیرساند مگر به اذن خداوند. و بر خداوند پس توکل میکنند گروندگان.(10)
ای کسانی که ایمان آورده اید!
آن هنگام که گفته شد به شما در محافلتان گشاده دست و گشاده رو باشید، پس چنین باشید تا خداوند هم برای شما چنین باشد. و آن هنگام که به شما گفته شد پراکنده شوید پس پراکنده شوید. خداوند کسانی را که گرویدند از شما و کسانی که به آنان درجه هایی از دانش داده شده بلند مرتبه میگرداند؛ و خداوند به آنچه که انجام میدهید آگاه است(11)
ای کسانی که ایمان آورده اید!
اگر درباره رسول نجوی کردید پس تقدیم کنید به خاطر نجوایتان صدقه ای را این روش بهتر است برای شما و پاکیزه تر. پس اگر نیافتید(شخص قابل تصدقی) پس خداوند آمرزنده مهربان است.(12) آیا ترسیدید که تقدیم کنید به خاطر نجوایتان صدقه هایی را؟ پس اگر انجام ندادید و خداوند توبه شما را پذیرفت پس برپادارید نماز را و بدهید زکوة را و ببرید فرمان خدا و رسولش را و خداوند به آنچه که میکنید بسیار آگاه است.(13)
ب- لا خیر فی کثیر من نجویهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس و من یفعل ذلک ابتغاء مرضات الله فسوف نؤتیه اجراً عظیماً(نساء: 114)
ترجمه: در بسیاری در گوشی صحبت کرنتان سودی نیست؛ مگر کسی که امر به صدقه(کاری نیک یا بخششی در راه خدا) کند یا امر به معروف کند یا امر به آشتی و همزیستی میان مردم کند و کسی که این کارها را به منظور به دست آوردن خرسندی خداوند(رضای الهی) انجام دهد، پس به زودی میدهیم به او پاداش بسیار بزرگی را.
28 خرداد 94(غره رمضان المبارک 1436)- احمد شماع زاده
مراحل ششگانة آفرینش
احمد شمّاعزاده
سبّح اسم ربّکالاعلی الّذیخلق فسوّی و الّذیقدّر فهدی و الّذی اخرجالمرعی فجعله غثاءً احوی
مراحل ششگانة آفرینش را که خداوند بدین گونه در سورة اعلی بیان داشته، در مورد کیهان، ستارگان، گیاهان، جانوران، جنها و انسانها، صادق است؛ زیرا همه آفریدة اویند و تنها یک روش را برای همة آفریدگانش بهاجرادراورده، و در این سوره به گونهای موجز بیانداشتهاست.
این شیوة قرآن کریم است که حتی امور مهم را ‹بسیار موجز› بیان میدارد، برخلاف بیشتر مترجمین و مفسرین این کتاب آسمانی که این امّهات قرآنی را بویژه با توضیحهای خود، به موضوعهایی پیشپاافتاده مبدلمیسازند.
توضیح مراحل ششگانه:
1و2- خلق و تسویه: حضرت علی علیهالسلام دربارة این دو مرحله میفرماید: طبق فرمانش تمام گشت خلقت او… (اشاره به کن وجودی دارد) پس کجیهای اشیاء را راست گردانید و حدودشان را واضح و روشن قرارداد.(1)
مرحلة تسویه، مرحلة طراحی و سازماندهی است. میدانیم که هر پروژهای با بررسی تمام جوانب، ابتدا طراحی، و سپس سازماندهی میشود، و پس از آن بهاجرادرمیآید. خداوند کریم پروژة آفرینش را در مرحلة تسویه، طراحیکردهاست.
3- تقدیر یا مرحلة اندازهگذاری برای آفرینش: یعنی تعیین اندازههای ویژه و حدود معین در ذات و صفات و افعال اشیاء، که از آن حدود و اندازهها خارج نشوند و تجهیز آنها به اندازههایی که مناسب آنهاست.(2)
خداوند کریم در آیه زیر نیز اندازهگذاری در تمام آفریدگان را یاداورشدهاست:
قد جعل الله لکل شیء قدراً (طلاق: 3)
4- هدایت: یعنی اشیاء با هدایت ربانی تکوینی به سوی آنچه که برای آنها تقدیرشده، و به نحوی که تقدیرشده، به سیروسلوک بپردازند.(3)
5 و 6 ـ متأسفانه حتی تفاسیر جامع و معتبری چون «المیزان» و « مجمعالبیان» در مورد آیات «الذی اخرجالمرعی فجعله غثاءً احوی» ساکت ماندهاند و تنها همان معنای ظاهری را توضیح مختصری دادهاند. مسلم است که این دو آیه نیز به روش دو آیة پیش از خود، به خلق و ایجاد مربوط و پیوستهاست.
بنابراین با تدبر در این آیات، در پشت معنای ظاهری واژگانی همچون الذی اخرجالمرعی(کسیکه گیاه را رویانید) و فجعله غثاءاً احوی(پس آن را خاکوخاشاک تیره و سیاه گردانید)، میتوانیم معناهای کلیتری را بیابیم:
در این زمینه به سه مورد کلی پیرامون آفرینش آفریدگان اشاره میشود:
یکی، مطلق چیزی را از درون چیز دیگری بیرون کشیدن و موجود تازهای ایجاد کردن است؛ که جز خداوند متعال کسی قادر به چنین کاری نیست. و سپس ایجاد تغییرات و حالات مختلف در موجود تازه، به نحوی که آن را از صورت اولیه کاملاٌ خارج کرده و به صورتی دیگر درمیآورد.
به عبارت دیگر، خداوند سبحان با ایجاد تغییر در اجزاء اشیاء، به تغییر در ماهیات آنها میپردازد و از جماد، گیاه به وجود میآورد. و سپس با ایجاد تغییری مجدد در اجزای موجود تازه، به تغییر در اعراض میپردازد و طراوت و رنگ علف تازه را از آن میگیرد و به «خاشاک تیره» که جزء جمادات است مبدل میسازد.
دوم، خداوند سبحان میخواهد با این کلمات بسیار سادة «اخرج المرعی فجعله غثاءً احوی» به ما بگوید در روند آفرینش کلی کیهان، در این مرحله شرایط بهوجودآمدن حیات آغازین را که همانا وجود نور، اکسیژن، آب و دیگر مواد است، فراهم آورده و باز با تغییر شرایط محیط از طریق ماده، در کار خشکوظلمانیکردن پدیدههاست. پروردگار سبحان، بدین ترتیب میخواهد تفهیم کند که همه چیز در تغییر و تحول است جز ذات او که ثابت و لایتغیر است و همه چیز رو به تیرگی میرود جز او که نور آسمانها و زمین است.
سوم، خداوند کریم پس از خلق کائنات از خلق و بدع دستنکشیده و دائما به ایجاد و تغییر میپردازد و به قول خودش «کل یوم هو فی شأن» و کیهان و آنچه در آن است، چه ستارگان عظیم، چه گیاهان، چه جانوران، چه جنها، و چه انسانها را همواره و هر روزه زنده میکند و میمیراند و بدین گونه رو به تکامل و توسعه بهپیشمیبرد. مگر او خود نمیگوید که او «یبدء و یعید» و «فعال لمایرید» است؟
وهوالذی یبدؤاالخلق ثم یعیده وهو اهون علیه ولهالمثلالاعلی فیالسموات والارض و هو العزیز الحکیم (روم: 27)
در این آیه نیز خداوند به چرخه و گردش آفرینش(آفریدن و برگشتدادن) اشارهکرده و آن را برای خود، از سویی افتخار، و از سویی دیگر کاری بسیارساده اعلامکرده و نمونة برتر این روند را در آفرینش کیهان دانسته که در سورهای دیگر، آیهای مستقل به آن اختصاصداده که همان آیه 104 سوره انبیاء است، و پیش از این در مباحث کیهانشناسی مبنای شکل حلزونی و پایان کار کیهان قرارگرفت:
یوم نطویالسّماء کطیّالسّجلّ للکتب کما بدأنا اوّل خلق نعیده وعداً علینا انّا کنّا فاعلین
طبق آیات زیر کیهان نیز از شش مرحله آفرینش گذرکرده که در مهبانگ در قرآن مفصلا مورد بررسی قرارگرفت:
ان ربکم الله الذی خلق السموات والارض فی سته ایامٍ ثم استوی علی العرش( اعراف: 52 - یونس: 4)
الله الذی خلق السموات و الارض و ما بینهما فی سته ایام ثم استوی علی العرش(سجده: 54)
هو الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش(حدید: 5)
مرحلة ‹غثاءً احوی› یا سیر نزولی یک ستاره همچون خورشید که اکنون در حالت سرزندگی و شادابی است، هنگامی آغازمیشود که تمام هیدروژن مرکزش سوختهشده و به یک ‹غول قرمز› تبدیلشود. و هنگامی به صورت ‹کوتولة سفید›ی درمیآید که تمام منابع سوخت حرارتی هستهای خود را از دست بدهد. در این حالت جرمش به اندازة خورشید است ولی در حجمی به اندازة کرة زمین زندگی میکند.(مانند آدمهای پیر سفیدمویی که یک دنیا تجربه دارند) در این مرحله به شکل مادّة استحالهیافتة جامدی است و زندگی این دوره را با گرمای باقیمانده از روزگاری که هستة یک ستاره بود، بسیارداغ آغاز میکند. ولی با گذشت زمان، گرمای خود را به فضا میتاباند(همچون مردان خدا که میسوزند و گرمی و روشنایی میبخشند و در گمنامی میمیرند) و سرانجام زندگی را سرد و تاریک و فراموششده به شکل یک ‹کوتولة سیاه›(غثاءاحوی) به پایان میبرد.(4)
در مورد چرخة آفرینش گیاهان نیز همان معنایی را که به اختصار در سورة اعلی آوردهبود، در سورة زمر آیة 21 به تفصیل آورده و فرمودهاست:
الم تر انالله انزل منالسماء ماءً فسلکه ینابیع فیالارض ثم یخرج به زرعاً(همان اخرجالمرعی است) مختلفاً الوانه ثم یهیج فتریه مصفراً ثم یجعله حطاماً(همان فجعله غثاءً احوی است) ان فی ذلک لذکری لاولیالالباب
پس از آن نوبت به آفرینش جانوران و پرندگان و موقعیت آنان در چرخة طبیعت فرامیرسد و میفرماید:
و ما من دابه فیالارض و لایطیر بجناحیه الاّ امم امثالکم مافرّطنا فیالکتاب من شیء ثم الی ربهم یحشرون(انعام: 38)
ترجمه: نه جنبندهای در زمین و نه پرندهای در هوا با دوبالش پرواز میکند، مگر آنکه امتهایی همچون شما(جن و انس) هستند. ما در کتاب آفرینش چیزی را نابجا بهکارنبردیم و از چیزی کم نگذاشتیم؛ سپس آنان به سوی پروردگارشان فراآوردهشدگانند.
در مرحلة بعد، خداوند چرخه و گردش آفرینش را در مورد ‹جن و انس› بهگونهای مشترک مثالزده و آوردهاست:
اللهالذی خلقکم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوه ثم من بعد قوه ضعفاً و شیبه یخلق مایشاء وهوالعلیم القدیر(روم: 54)
و در آیهای ویژة انسان، آوردهاست که:
هوالذی خلقکم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم یخرجکم طفلاً ثم لتبلغوا اشدّکم ثم لتکونوا شیوخاً(غافر: 67)
صفتهایی که خداوند برای خود در پایان آیات آورده نیز قابل توجه و اندیشیدن است: در مورد آفرینش کیهان، عزیزالحکیم و در مورد انس و جن، علیمالقدیر.
بنابراین، اخرجالمرعای یک انسان، زایش، جوانی و شادابی اوست و غثاءً احوای او، پیری، مرگ، و پوسیدن جسم اوست؛ چنانکه در آیه آمد.
خداوند کریم، برای آفرینش و برگشتدادن آن نیز یک آیة کلی دارد که تمام آفریدگان(کیهان و آنچه در آن است) را دربرمیگیرد:
قل الله یبدؤاالخلق ثم یعیده فانّی تؤفکون(یونس: 34)
نمونة کاری
اکنون برای نمونه، مراحل ششگانة آفرینش را در مورد گیاهان بررسی میکنیم: نوع گیاه: گندم.
1. خلق: مایة اولیة گندم با کن وجودی بهوجودآمده(اذا اراد شیئً ان یکون فیقول له کن فیکون)
2. تسویه: در این مرحله دانة گندم طراحی و سازماندهی میشود و مشخص میگردد که چهسودی باید داشتهباشد، بهچهکار بیاید، شکل گیاه آن چگونه باشد و چگونه باید مصرف شود، و …
3. تقدیر: دانهای با این ویژگیها، خود، باید چهاندازهای داشتهباشد؟ هنگامی که به شکل یک گیاه درامد تا چه اندازه رشدکند؟ طول و عرض برگهایش چهاندازهای باشد؟ این گیاه درچه مدتی باید به اوج شکوفایی برسد؟ خوشههایش چه اندازهای داشتهباشد؟ و در هر خوشه چند عدد دانه وجودداشتهباشد؟ و …
4. هدایت: پس از کاشته شدن، این خداوند است که از قبل پیشبینیهای لازم را کرده و مشخصشده با توجه به شرایطی که باید وجودداشتهباشد، چگونه از زمین سربراورد و رشدکند.
5. اخرجالمرعی: رویش دانة گندم و سیرصعودی آن است، تا به گونة خوشهای سرسبز و شاداب درآید.
6. فجعله غثاءً احوی: سیر نزولی این گیاه است تا از سرسبزی و شادابی، رو به زردی گذارد، قهوهای شود، سیاهشود، و به خاکوخاشاک(حطام) تبدیلگردد.
خداوند کریم همة این موارد را در دانة گندم و در «دی. ان. آ» آن نهفتهاست. جلالخالق!!
*****
بازگشتها:
1. نهجالبلاغه خطبة 90، فرازهای 20 و 21
2و3. تفسیر المیزان، ترجمه از متن عربی
4. پیام یونسکو: مهر 1365
1385 - احمد شمّاعزاده