وبالنّجم هم یهتدون
(روش یافتن سیاهچاله)
در چند نوشته از جمله ‹افلایتدبرون القرآن› آوردهام که یک عرب بیابانگرد از آیة ‹وبالنّجم هم یهتدون› یک برداشت را دارد، و یک کیهانشناس، برداشت دیگری؛ و هردو درست است. مورد اول را همه میدانند و لابد تفاسیر نیز پر از این گونه برداشتهای ساده و سادهانگارانه است؛ ولی مورد دوم، نتیجة شناختی است که از قرآن کریم در طول عمر خود یافتهام؛ اما دلیلی عینی و علمی برای آن نداشتم، تا امروز که از کانال پنج تلویزیون فیلمی مستند زیر عنوان ‹مستند پنج› در مورد سیاهچالگان پخش میشد؛ و به دیدن آن نشستم. در بخشی از این فیلم آمدهبود: ‹از آنجا که سیاهچالهها از مرگ ستارگان بهوجودمیآیند، پس در طول عمر کیهان بایستی میلیونها سیاهچاله بهوجودآمده باشد؛ ولی ما جز تعداد انگشتشماری از آنها را نمییابیم. چرا؟ زیرا نوری از خود بروز نمیدهند تا دیدهشوند… ›
سپس یک کیهانشناس با چراغقوهای که در دست داشت، نور آن را بر چیزهایی که در تاریکی نسبی قرارداشتند افکند؛ در این حالت برخی چیزهایی که نور اندکی داشتند، ونیز یک حفرة سیاه نمایان شدند. وی به روشنگری پراخت و ادامهداد که: ‹روش یافتن سیاهچاله نیز همین است. اگر ستارهای مانند این چراغقوه در حالتی قرارگیرد که نور آن به سیاهچالهای تاباندهشود، آن سیاهچاله نمایان میشود. بدین ترتیب بود که راه یافتن سیاهچاله را پیداکردیم؛ و با تلسکوپی قوی پس از هشت سال توانستیم از این راه، سیاهچالهای را بیابیم.› کیهانشناس دیگری ظاهرشد و گفت: ‹پس، ستاره است که سیاهچاله را مینمایاند.› در اینجا بود که من به یاد آیة قرآن افتادم: ‹با ستاره است که آنان راهمییابند.› و نیز به یاد جملة خودم افتادم: ‹هم یک عرب بیابانگرد با ستاره راه مییابد، و هم یک کیهانشناس.›
البته راهیابی یک کیهانشناس، تنها به یافتن سیاهچاله پایان نمییابد؛ بلکه او باید بیندیشد که چگونه ستاره میتواند او را در موارد دیگر رهنمون شود. آیات قرآن کریم کاربردهای فراوان دارند و هرکس باید بتواند بر حسب پیشه، هنر، ذوق، اندیشه، و دانش خود بیشترین بهرهها را از آیات قرآنی ببرد؛ مثلاً در اینجا خود گفتهاست: ‹هم› یعنی ‹آنان› و همین که قرآن کلی سخنگفته، این معنی را میرساند که: ‹نباید کلام مرا محدود به آن کسانی کنید که در وهلة اول به ذهنتان میآید، بلکه قرآن من بسیار بزرگتر از آن است که تنها برای چیزهایی که شما میدانید، مثال بزند؛ بلکه رسالت من هدایت همة جامعههای انسانی است، و روی هر حرف و علامت من باید حساب کنید و مرا دستکم نگیرید، و آیات مرا فدای روانی ترجمههایتان و راحتی تفسیرهایتان نکنید، و… ›
وه که چه عظمتی دارد این قرآن!!!
جمعه ـ 1/8/83 ، هشتم رمضان 1425
نمونهای دیگر:
در نوشتة بالا اشارهای به تمامنشدن کار کیهانشناسان در تحققبخشیدن و یا بهرهبرداری از این آیه را آوردم؛ و امروز(جمعه: 29/8/83) که چهار هفته از آن روز میگذرد، این پیشبینی به وقوع پیوست:
باز هم روز جمعه، و برنامة ‹مستند 5› شبکة پنج سیما پیرامون کشف سیارهها، و از راه آنها، یافتن آثار زندگی در آنها در کهکشان راهشیری و دیگر کهکشانهاست: «… چون یافتن سیّاره کار سادهای نیست، برای یافتن سیّاره نباید دنبال سیّاره گشت، بلکه باید به دنبال ستاره بود؛ وقتی ستاره را یافتیم و دیدیم که تلوتلو میخورد، معلوم میشود که این ستاره، یک یا چند سیّاره را در اطراف خود دارد که به این حالت درامده… در کهکشان راه شیری میتوان میلیونها سیّاره را بدین ترتیب یافت». و گوینده ادامهمیدهد که: «ستاره مانند آینه عمل میکند که میتوانیم سیّارهها را در آن بیابیم… ما نبابد نسبت به وجود حیات در کیهان پیشداوری داشتهباشیم و به گمان خود عمل کنیم. همانگونه که ممکن است در جایی از زمین با نوعی زندگی روبهرو شویم که اصلاً فکرش را نمیکردیم، پس همین موضوع ممکن است در خارج از منظومة ما نیز رخدهد».
کیهانشناسان چهخوب دریافتهاند که پیشداوری تا چه اندازه گمراهکنندهاست؛ ای کاش مترجمین و مفسرین قرآن نیز این موضوع را نسبت به قرآن کریم در نظرمیگرفتند؛ و با پیشداوریهایشان موجب بدفهمی قرآن نمیشدند. ـ نمونهای دیگر:
امروز(جمعه: 23/11/83) مشغول وراندازی ماهنامههای نجوم چندسال پیش بودم که درشمارة 86 و 87 آن، با این عنوان برخورد کردم: «شکار کوتولههای قهوهای» با اینکه علاقة زیادی به خواندن آن نداشتم ولی مرا به یاد ‹وبالنجم هم یهتدون› انداخت. پیش خود گفتم نکند کیهانشناسان این کوتولهها را هم میخواهند با ‹ستارگان› به تور بیندازند؟ و بدین گونه بود که مقاله را خواندم و دیدم که درست است؛ و این آیه کارایی خود را هنوز حفظکرده و گویا این کارایی تمامی ندارد. بسمالله:
«کوتولههای قهوهای از اجرام عجیبوغریب آسمانیاند. نه سیارهاند، و نه ستاره. با این حال خواص مشترکی با هردوی آنها دارند. بنابر نظریههای ما، کوتولههای قهوهای، مانند ستارهها بر اثر رمبش گرانشی غبار و گاز در ابر میانستارهای بهوجودمیآیند. به بیان دیگر، در ابر میانستارهای ناحیهای که چگالی آن بیشتر از جاهای دیگر است، با نیروی گرانشی خود، دیگر قسمتها را به سمت خودمیکشد و باعث متراکمشدن ابر میشود. اما از طرف دیگر، جوّ کوتولههای قهوهای تا حدودی شبیه سیارههای گازی بزرگ است. جوّ آنها مانند جوّ چند غول گازی باشد که در منظومة شمسی یافتمیشوند… شکارچیان کوتولههای قهوهای، معمولاً یکی از سه روش زیر را بهکارمیبرند:
… بهترین مکان برای یافتن هرنوع جرم شبهستارهای جوان، ‹خوشة ستارهای باز› است».
سپس نویسنده، به بررسی و توضیح این روش میپردازد. و در مورد روش سوم(متأسفانه روش دوم گویا از قلم افتادهبود، که آن را نیافتم) مینویسد: «روش سوم برای شکار کوتولههای قهوهای، رفتن بهدنبال همدم کمنور ‹ستارههای واقعی› است. در این روش، کوتولة قهوهای با بررسی اثری که نیروی گرانش آن بهطور مؤثر بر مسیر ‹ستاره› میگذارد، کشفمیشود». نمونهای مشابه:
جمعه، دوم اردیبهشت 84 شبکة خبر:
از نوسانهای برخی ستارهها میتوان پیبرد که ستارهای عظیم به دور آن میچرخد. سیگنالهای حاصل از این نوسانها ما را به وجود سیارهها رهنمون میسازند و بدین ترتیب شمار و اندازة اجرام درگردش آن را میتوان محاسبهکرد.
… نور حاصله را تجزیه و تحلیل میکنند و ماهیت سیاره را مشخص میسازند.
جایگاههای ستارگان
احمد شماع زاده
فلا اقسم بمواقعالنّجوم و انه لقسم لو تعلمون عظیم(واقعه: 75 و 76)
این دو آیه، بسیار محکم و پرصلابتند؛ بویژه بدان گونه که خداوند برای جایگاههای ستارگان سوگند یاد کرده(فلااقسم). همانگونه که پیش از این نیز آمد، سوگندهای خداوند بسیار ارزشمند و کارساز و مهمّند.
بیشک، خداوند منّان، نکتههای مهمی را در ضمن آنها به ما یاداوریمیکند. هرچند بههیچروی نمیتوان چنین آیههایی را بهخوبی ترجمه کرد و مفهوم آنها را به زبانی دیگر برگرداند، ولی برای اینکه کمی با این دو آیه آشناشویم، با کمال درماندگی مینویسیم:
پس سوگند به جایگاههای ستارگان(و جایگیری آنها نسبت بهیکدیگر)، و همانا که این سوگند اگر بدانید(که سخت است درککنید) بسیار باشکوهوعظمت است.
امروزه جایگاه والای ستارگان در دانش کیهانشناسی و نجوم بر کسی پوشیده نیست و خداوند خواسته است با این دو آیه، چنین امر مهمی را به ما گوشزدکند. برای فهم سوگند قرآن به جایگاههای ستارگان(فلااقسم بمواقعالنجوم) کافی است که نوشتة زیر را با دقت بخوانید و بدانید که تنها با پیشرفت دانش بشری است که آیات قرآنکریم بهدرستی تفسیرمیشوند:
«رقابت میان اخترشناسان بالاگرفتهاست. در طول شب، گروههای مختلف در سرمای طاقتفرسای بیابان مرتفع شیلی و ارتقاعات خالی از اکسیژن آتشفشانهای هاوایی بیدارمیمانند تا از تصاویر تلسکوپهای فضائی هابل و اسپیتزر سردربیاورند و کنفرانسهای خبری یکدیگر را تحت تأثیر قراردهند».
«همة این کارها برای جستوجوی کوچکترین و کمنورترین ذرات آفرینش است که امکان دارد در معمولترین ذرات غباری به دور باغ متنوع ستارگان در گردش باشند. در اینجا در محیط آرام و ملالآور کهکشان راه شیری، به دور از فورانهای مهلک ذرات پرانرژی، انبوه شهابسنگهای قاتل و سیاهچالههای گرسنه است که ما باید برای یافتن حیات احتمالی و اقامتگاههای قابل سکونت، فرصت را مغتنم بشماریم. این مهیجترین و شگفتآورترین پدیدة تاریخ علم، یکی از معدود نتایج اخترشناسی است که به فراتر از علم هم سرایتمیکند و دیدگاه ما را دربارة جایگاهمان به عنوان مستأجران این اقامتگاه شگفت ستارگان، تحت تأثیر قرارمیدهد».
(شرق: 16/5/84 ـ ترجمة مقالة دنیس اوربای، نیویورکتایمز: 19/7/2005)
پردازش چند مفهوم سازمانی کیهان
یک- تئوری کوانتمی گرانش
دانشمندان جهان هستی را بر حسب دو تئوری بنیادین که موفقیت بزرگ و هوشمندانه نیمه اول قرن بیستم است توصیف میکنند. یکی نسبیت عام و دیگری مکانیک کوانتمی. نسبیت عام بیان نیروی جاذبه در ساختمان جهان هستی با اندازه های بسیار بسیار بزرگ است. و مکانیک کوانتمی بر پدیده هایی در اندازه های بسیاربسیار کوچک انگشت میگذارد و ما را به دنیای ذرات که اجزاء تشکیل دهنده اتم باشد میکشاند. متأسفانه این دو نظریه با یکدیگر سازگاری لازم را ندارند و نمیتوانند در یک زمان صادق باشند. یکی از کوششهای بزرگ علم فیزیک عصر حاضرتحقیق و جست و جو و دستیابی به یک تئوری جدید است که دربرگیرنده هردو تئوری باشد و بتواند تمامی ساختمان جهان هستی اعم از خیلی بزرگ و خیلی کوچک را در یک قالب دراورد و تئوری کوانتمی جاذبه را ارائه دهد. هم اکنون که این سطور رقم زده میشود امید رسیدن به نتیجه ای چنین درخشان خیلی دور از دسترس است و راهی دراز و پرپیچ و خم برای رسیدن به آن در پیش است.(ماده انرژی و جهان هستی - ص: 241)
ولی اینچنین نیست. بسیار نزدیک و در دسترس است. به این دلیل در دسترس است که هرانکس که انگیره رسیدن به آن را دارد در آغاز باید باورداشته باشد که شکل کیهان حلزونی است و این حلزون هفت لایه دارد. سپس هسته مرکز حلزون را که مرکز حلزون کیهانی نامیده میشود به عنوان مرکز گرانش کیهان در نظر آورد. مرکز این حلزون از جنس کوانتم و منبع تغذیه کیهان است. گرانش نتیجه وجود مرکز حلزون کیهانی است زیرا این مرکز دارای تقریبا بینهایت انحنا و چگالی است. همانگونه که طبق اصل نسبیت عام خورشید موجب انحنای فضا- زمان(جایگاه یا spacetime) در منظومه شمسی شده مرکز حلزون کیهانی نیز که بیشترین انحنا و چگالی را داراست موجب انحنای جایگاه در کل کیهان شده است. مرکز حلزون کیهانی در برابر کل کیهان از نظر گستردگی همچون دیگر حلزونها بسیار کوچک ولی از نظر سنگینی باز هم همچون دیگر حلزونها 73% وزن کل کیهان را در بر دارد که اخترفیزیکدانان از آن به عنوان "انرژی تاریک" و قرآن کریم به عنوان "عرش" یاد میکنند و ما در برخی از دعاها از زبان معصومین از سنگینی! این ثقل هستی یاد میکنیم: زنه عرش الله
بر کیهان و اجزاء آن دو کشش حاکم است که همه حکمتهای وجود، گسترش، بالندگی، دوام و در نهایت مرگ کیهان به این دو کشش وابسته است. این دو کشش یکی کشش جذبی مرکز حلزون کیهانی که گرانش(اصل نسبیت عام) نتیجه آن است و دیگری کشش گریز از مرکز که ویژگی هر حلزونی است و اصل عدم قطعیت(که فرزند بلافصل مکانیک کوانتمی است) ناشی از آن است. هر دو این کششها در لحظه مهبانگ(بیگ بانگ) ایجاد شده اند و تا مهنورد(بیگ کرانچ) وجود خواهند داشت.
پس میبینیم که هردو اصل در قالب یک تئوری یگانه یعنی شکل حلزونی کیهان در آمده اند که برای فهم همگان(و نه تنها دانشمندان) بسیار ساده است. و این است تئوری کوانتمی جاذبه(گرانش)!
دو- چگونگی و رابطه عرش و کرسی
روایتهای معدود ولی بسیارمهمی که در این زمینه در ‹قاموس قرآن› آمده:
از امام جعفر صادق:
السمواتوالارض و جمیع ما خلقالله فیالکرسیّ
الکرسیّ وسعالسموات والارض، والعرش و کلّ شیء خلقالله فیالکرسی
از رسول اکرم(ص): ماالسّمواتالسّبع والارضونالسّبع فیالکرسیّ الا کحلقه ملقاه بارض بلاقع و انّ فضله علیالعرش کفضلالفلات علیالحلقه
از این سه روایت نکتههای بدیعی در مورد شناخت و جایگاه ارزشی و مادی هر یک از ‹عرش› و ‹کرسی› بهدستمیآید، و مشکلگشای مسائل کیهانشناسی طبیعی و قرآنی است: و چهنیکو، چهزیبا، و چهقدر کامل و بیبدیل ترسیم و بهتصویرکشیدهشدهاند. به تحلیل آنها میپردازیم:
ـ از حدیثهای نقلشده از امام صادق(ع) متوجهمیشویم که کرسی همة آنچه را که خداوند آفریده یعنی کل کیهان را شامل میشود.
ـ و از حدیث رسول اکرم مشخصمیشود که جایگاه مادی و ارزشی ‹عرش› و ‹کرسی› چگونه است:
ـ از سویی، جایگاه آسمانها و زمینهای هفتگانه در کرسی، مانند یک حلقة آهنی(چیزی که مادی است، وزن دارد، و وزنش هم سنگین است.) در یک بیابان بیآبوگیاه است.(که هیچ چیزی جز همان حلقة آهنی در آن نمود واقعی ندارد.)
ـ از سوی دیگر، برتری کرسی بر عرش همانند برتری آن بیابان است که اکنون آبادشده ولی عرش تنها همان ویژگیها را که برای حلقة آهنی آمد، دارد: یعنیسنگینی و هیمنه.
نتیجهگیری:
ـ سنگینی کیهان در عرش است و گستردگی کیهان در کرسی است.
ـ کرسی همان پوسته(لاک) حلزون کیهانی، و حدفاصل هستی و نیستی است. به زبان کیهانشناسی این پوسته دربرگیرندة فضا ـ زمان(spacetime یا جایگاه) است، و با گسترش آن، جایگاه نیز بیشتر بهوجودمیآید.
ـ عرش بخشی از کرسی، یعنی هستة حلزون کیهانی است که ممکن است همزمان با گسترش کرسی(جایگاه- spacetime) بخشی از انرژی خود را به لایههای بالاتر حلزون کیهانی گسترشداده و در ظلمانیکردن گیتی مؤثرباشد؛ چنانکه برخی دانشمندان اشارهکردهاند.
ـ ‹عرش› واقعی است و ‹کرسی›(جایگاه) مجازی، و تنها نام و عنوانی قرآنی برای حلزون کیهانی است. در قرآن از کرسی یک بار یادشده تا چیز مهمی مثل ‹جایگاه› در این کتاب جامع از قلم نیفتد. ولی از عرش نظر به مسائل مختلف، بسیار یادشدهاست.
برای آگاهی بیشتر به مقاله سازمان کیهان در قرآن که در وب در دسترس هست بازگشت کنید.
سه- اصل عدم قطعیت به زبان ساده
برای پیش بینی موقعیت و سرعت یک ذره در آینده موقعیت و سرعت کنونی آن را باید انداره گرفت ولی هراندازه که بخواهیم موقعیت ذره را با دقت اندازه گیری کنیم مقدار دقیق سرعت آن کمتر در اختیار خواهد بود و هر قدر بخواهیم سرعت را با دقت اندازه گیری کنیم موقعیت دقیق آن را کمتر در اختیار خواهیم داشت.(برداشت از منبع پیشین- ص244) به زبانی باز هم ساده تر: اگر یقین نداشته باشیم که این چیزی یا کسی را که اکنون میشناسیم همان چیز یا کسی است که پیشتر میشناختیم میشود اصل عدم قطعیت. یعنی هر چیزی در هر آنی در تغییر است ولی چون این تغییر در اجزاء آن چیز رخ میدهد به چشم ما نمی آید.
چهار- ابرگرانش
الف: برخی بخشهای جهان پیدا، برخی دیگر را نگاهداشتهاند.
ب: جهان پیدا زیر سلطة گرانش جهان نیروهاست.
ج: جهان نیروها زیر تأثیر گرانش عرش است.
د: عرش کانون حلزون کیهانی است.
ه: کانون حلزون کیهانی به منبعی لایزال گرهخورده، و قبضة آن در دست توانای خداوند است.
و: پس ابرگرانش خود خداوند است و اگر او این پیوند را بگسلاند، تعادل گرانش در کیهان بههمخورده، و کیهان در «تنهایی بزرگ»Big Loneliness)) به «سراشیبیبزرگ»(Big Tip) فروخواهدافتاد.
عرفا نیز گفتهآند: اگر آنی آن شعاع “ وجود “ که موجودات را با آن شعاع، با آن اراده و با آن تجلی، «نمود» فرموده، اگر آنی آن تجلی برداشته شود، تمام موجودات لاشیءاند، برمیگردند؛ از حالت وجودی خارج میشوند و به حالت اولشان برمیگردند. (تفسیر سورة حمد ص 26 دفتر انتشارات اسلامی)
پنج- فضا ـ زمان(جایگاه- spacetime)
الف: نیوتن با ارائة قانون گرانش، زمین و آسمان را یکیکرد. ماکسول بین الکتریسیته و منیتیک یگانگی ایجادکرد. و اینشتین موجب یگانگی فضا و زمان شد.
ب: فضا و زمان را نمیتوان عینی تصورکرد و آنچه که عینی میتواند باشد، یگانگی آنهاست؛ که آینشتین آن دو را یگانه کرده و spacetime(جایگاه) نامگذاری کرد. قرآن کریم، پیش از آینشتین از این مفهوم با عنوان «کرسی» یادکردهاست.(در این زمینه به گفتار ‹سازمان کیهان› بازگشتشود.)
شش- خمیدگی کیهان
الف: آینشتین با خمیدهدانستن جایگاه، آن را از پس زمینهای بیاثر به عاملی مؤثر و پویا در برابر رویدادهایی که در آن روی میدهد، مبدلساخت.(هاوکینگ)
ب: قرآن کریم پیش از اینشتین با ارائة شکل حلزونی کیهان و خمیدهدانستن «جایگاه»، آن را از پسزمینهای بیهوده، به عاملی مؤثر و پویا در برابر رویدادهایی که در زندگی انسان رخمیدهد، مبدلساختهاست.
تاریخ نگارش:1385
ویرایش دوم: 19/2/1391
احمد شمّاعزاده
مهبانگ یا آغاز کار کیهان در قرآن
احمد شماع زاده
نظریه مهبانگ و اثبات آن
در یکی از روزهای سال 1929 که «ادوین هابل» در رصدخانه «مونت ویلسون» آسمان را نظارهمیکرد، متوجه شد که کهکشانها در حال دورشدن از یکدیگرند و معتقدگردید که تمامی کیهان رو به انبساط است. بنابراین نتیجهگرفت که آفرینش از یک ذره آغازشده و بر اثر انفجار این ذره و با انبساط آن، حرکت ایجاد شده و زمان و مکان به وجود آمده و این جهان پدیدارگشتهاست. بدین شکل نظریة بیگبانگ(Big Bang) یا انفجار بزرگ یا «مهبانگ» در کیهانشناسی پدیدآمد.
از آن زمان تاکنون دانشمندان بر یافتههایی که دلالت بیشتری بر درستی این نظریه داشت، دستیافتند؛ تا اینکه در سال 1372 آخرین مشاهدات نجومی از طریق ماهواره، این نظریه را تاییدکرد و بهاثباترسانید:
به گزارش خبرگزاری فرانسه از واشنگتن، بر اساس مشاهدات ماهوارة COBE(1) صحت فرضیهای علمی که بر اساس آن، جهان چندین میلیارد سال پیش، پس از انفجار عظیمی موسوم به بیگبانگ به وجود آمده، به ثبوت رسید. این ماهواره که از نوامبر 1989 از پایگاه «وایندنبرگ» واقع در کالیفرنیا به فضا پرتابشده است، به اشعة مادون قرمز مجهز است که ثبت تشعشعات برگشتی از انفجار بیگبانگ را ممکن میسازد.
«جان متر» مدیر پروژة مرکز فضائی «گودارد» اظهار داشت: این ماهواره جهان را آنگونه که در بدو خلقت بوده، مشاهدهکردهاست، و این روز برای بشریت روز بزرگی است.(2)
مراحل ششگانة مهبانگ(3)
مرحلة اول: انفجار بسیاربزرگ در یک آن، و آفرینش کیهان، یا لحظة مهبانگ
مرحلة دوم: تا پس از گذشت یکصد میلیون سال از لحظة مهبانگ که ویژگی آن تشکیل کرة آتشین اصلی و اولیه است و تمامی کیهان از آن نشأت گرفتهاست.
اولین نتایج بهدستآمده از تحلیل رایانهای cobe به اخترفیزیکدانان دانشگاه کالیفرنیا نشانداد که در این مرحله، انفجار، روندی آرام بهخودگرفته و تشعشعات مولده از هر نوع را بهگونهای منظم و طی یک میلیون سال در تمام جهات، بدون هیچگونه ناآرامی و واکنش خشونتآمیزی پخشکردهاست. پس انفجار عظیم اولیه، فقط در لحظة انفجار چنین بوده و پس از آن رو به آرامش گذاردهاست.
مرحلة سوم: تا پس از گذشت یک میلیارد سال از زمان انفجار است. دانشمندان دربارة این سه مرحله بویژه مرحلة سوم، چیزی نمیدانند جز آنکه مدت آن را از روی آثاری که در مراحل بعد مشاهده کردهاند، تخمین زدهاند و بدین دلیل آن را مرحلة اسرارآمیز نام نهادهاند.
مرحلة چهارم: تا پس از گذشت دو میلیارد سال است. در این مرحله کهکشانها و ابرهای بینکهکشانی و کوازارها ( اخترنماها ) شکل گرفتند.(4)
مرحلة پنجم: تا پس از گذشت پنج میلیارد سال. در این مرحله، کیهان که تا آن زمان بر اثر گرمای شدید کدر بود، شفاف میشود. ذرات به جنبوجوش در میآیند، کهکشانهای تشعشعی که صادرکنندة امواج رادیویی و پرتابکنندة شدید ذرات به سوی انرژیهای فوقانی هستند، و نیز کهکشانهای فعال ایجادمیشوند.
مرحلة ششم: تا پس از گذشت پانزده میلیارد سال، یا مرحلة شکلگیری خوشهها و دیوار بلند کهکشانی. خوشهها مجموعهای از کهکشانها را درخودجایدادهاند، و دیوار بلند کهکشانی به بزرگترین تکساختی کیهان گفتهمیشود.
در این مرحله، کیهان به منزلة حباب بیکرانی از ظلمت تلقی میشود که کهکشانها و عالم نورانی روی آن را پوشانیده و به آن چسبیدهاند و در بارة این مرحله است که نظریة «تکوین انحرافی» میگوید درجهان هستی اساساً و عمدتاً ماده درکار ظلمانی ساختن کائنات است و دائماً کهکشانهای سیاه را بهوجودمیآورد.(5)
عمر کیهان
کیهانشناسان در آغاز، عمر کیهان را بین ده تا بیست میلیارد سال تخمین زدند که میانگین آن، یعنی 15 میلیارد را گرفته و گفتند کیهان رو به گسترش، از لحظة مهبانگ تا کنون، صدوپنجاه برابر بزرگتر شده، یعنی هر صد میلیون سال یک برابر بزرگتر شدهاست. ولی پس از چند سال تحقیق، عمر آن را بین 8 تا 12، و میانگین آن را 10 میلیارد سال دانستند. «بهتازگی با قطعیت و تقریب فقط چندصد هزار سال، رقم سیزده و هفدهم میلیارد سال را اعلامکردهاند».(6)
آخرین خبر آنکه: اندازهگیریهای تازهانجام شده، حاکی است که یک واکنش خاص اتمی در دل ستارگان که به تولید انرژی منجر میشود، آهستهتر از آن صورت میگیرد که تاکنون تصورمیشد. این بدان معناست که دانشمندان در تخمینهای جاری، عمر ستارگان را به اشتباه کوتاهگرفتهاند. نتیجه آنکه عمر جهان بجای سیزده و هفدهم میلیاردسال، چهارده و هفدهم میلیاردسال است. این نتایج در «لونا» که یک آزمایشگاه زیرزمینی برای مطالعات اخترفیزیک اتمی، و در کوه «گران ساسو» ایتالیا واقع است، بهدست آمد.(7)
دستاوردهای مهبانگ
تا اینجا دانستیم که مهبانگ، اصلی علمی در کیهانشناسی است که دربارة کیهان میگوید:
ـ از ذره و با انفجار ذره ایجادشده.
ـ با گذشت چندین میلیارد سال، شش مرحله را گذرانده. و یک نظام منسجم را تشکیلداده،
ـ پیوستهگسترشیافته و بزرگی و شکوه آن روزافزون است.
دیدگاه قرآن
اکنون شایسته است سه نتیجة بهدستآمده از اصل مهبانگ را در منابع اسلامی بویژه قرآن کریم، جستوجو کنیم و دریابیم که این کتاب آسمانی همواره حقایق علمی را پیش از کشف، به ما یاداور شده و ما با تدبرنکردن در آن، از حقایق آن بهرهمندنشدهایم.
پیش از آن، دیدگاه قرآن کریم را در مورد گسترش کیهان میآوریم که هم مبنای مهبانگ و هم اساس کیهانشناسی فیزیکی و قرآنی است:
والسماء بنیناها باید و انا لموسعون(سوره ذاریات: 47)
ترجمه: ما آسمان(کیهان) را با دست (توانا و اراده مستقیم) خویش بنیانگذاشتیم و ما مرتباً آن را گسترش میدهیم. (لام بر سر « موسعون » علامت تاکید است.)
انفجار نور
در مورد اولین دستاورد مهبانگ، که کیهان از ذره و با انفجار ذره ایجاد شده، دلایل زیر از قرآن مجید و دعای نور قابل توجه است:
خداوند کریم اهمیت خود را با واژة «خالق»السموات والارض کمتر بیانکرده بلکه همواره با واژة « فاطر» سموات والارض و در دو آیه با واژة « بدیع » ( بسیار نوآورنده) وصفکردهاست. زیرا فطرت و بدعت کیهان را بزرگ میشمارد و میخواهد بزرگی خود را با عبارتهای فاطرالسموات والارض و بدیعالسموات والارض به آفریدگان خود بنمایاند. و هرگاه بیشتر وصف اهمیت سموات والارض را در نظر داشته واژة ‹خلق› را بهکاربردهاست. مانند خلقالسموات والارض فی سته ایام (بالحق).
در هشت آیه به «فطرت کیهان» اشارهکردهاست. در یک آیه «فطر» را بهکاربرده و در آیهای دیگر، «فطرهن» را، و در شش آیه خود را با « فاطرالسموات والارض» وصفنموده که یکی از این شش آیه در اول سورهای آمده که آن سوره نیز همین نام را بهخودگرفته است: سورة فاطر
بهکارگیری واژة فطر برای پدید آوردن کیهان و برای وصف پدید آورنده آن، و اختصاص نام یک سوره به این موضوع، اهمیت بسیار زیاد ‹فطرت کیهان› را در نزد خداوند میرساند. حال ببینیم واژة ‹فطر› به چه معنائیاست که خداوند تا این اندازه بر آن تأکید دارد:
1. فطر یعنی شکافتن و شکوفا کردن. به عبارت دیگر، پدیدآوردن یک پدیدة بزرگ یا بسیار بزرگ با شکافتن یا شکوفاکردن پدیدهای دیگر.
2. ‹فطر› با ‹فجر› یک تفاوت جزئی در عینالفعل دارد و هر دو به یک معنیاند. با این تفاوت که ‹فجر› بیشتر به باب ‹انفعال› میرود و حالت مفعولی بهخودمیگیرد. یعنی ‹انفجار›. و بیشتر در مواردی که چیزی بهگونهای غیرطبیعی و از روی کمظرفیتی شکافتهشود، بهکارمیرود؛ که معمولاً با ویرانی همراه است؛ مانند انفجار بمب. ولی هرگاه این انفجار بهگونهای طبیعی و از روی حسابی دقیق و برای آبادانی و ایجاد چیزی صورتگیرد؛ از واژة ‹فطر› استفادهمیشود؛ که بیشتر به باب ‹افعال› یا ‹افتعال› میرود؛ مانند شکستن روزه و یا شکفتن شکوفه، بویژه قرآن کریم این نظر را اعمال کردهاست، و تنها در دو جا فطر را به باب انفعال برده که آنهم برای آغاز روز قیامت و پایان جهان پیداست که با ویرانی همراه است، و نه برای ایجاد و ابداع: 1. اذاالسّماءانفطرت(سورة انفطار) 2. والسماء منفطر به(مزّمّل: 18)
3. خداوند با بهکارگیری واژة ‹فاطر› هم میخواهد به ما بگوید انفجاری(در اصطلاح ما) وجود داشته و هم میخواهد بفهماند که این انفجار توسط منفجرکنندهای که خود اوست صورتگرفته، و هم این انفجار با آبادانی و ایجاد همراه بودهاست.
خداوند کریم چه چیزی را منفجر یا بهتر بگوییم منفطرکرده که به واسطة آن، این کیهان با عظمت را بهوجودآورده است؟
در پاسخ به این سؤال، به یکی از منابع اسلامی یعنی «دعای جلیلالقدر نور» رجوعمیکنیم و از آن استعانت میجوییم. از این جهت عنوان منبع را بر این دعا قراردادم که این دعا خود به تنهایی منبعی از معارف است، و به همین دلیل ورد زبان معصومین علیهمالسلام بوده و مداومت بر خواندن آن را به یاران خود توصیه میکردند.
دعای نور
بسماللهالنور، بسمالله النورالنور، بسمالله نور علی نور، بسماللهالذی هو مدبرالامور بسماللهالذی خلقالنور منالنور، الحمدللهالذی خلقالنور منالنور و انزلالنور علیالطور فی کتاب مسطور فی رق منشور بقدر مقدور علی نبی محبور …
ترجمه: به نام خداوند نور، به نام خداوند نور نور، به نام خداوند نور بر نور، به نام خداوندی که او تدبیرکنندة کارهاست. به نام خداوندی که نور را از نور بیافرید، سپاس خداوندی را که نور را از نور بیافرید و آن نور را بر کوه طور فروفرستاد، در کتابی تدوینشده(طبیعت ـ جهان پیدا)، در برگی بازشده(کیهان)، به اندازهای که مقدوربود، بر پیامبر برگزیدهاش …
شرح مختصر: به نام خداوندی که وجودش نور است و نور «نور»(عرش)(8) است و نوریاست که بر «نور»(عرش) چیرهاست. به نام خداوندی که تدبیر امور جهان به دست اوست. به نام خداوندی که اولین نور را از نور وجود خود بیافرید و آفرینش را آغازکرد. سپاس بیکران خداوندی را که برای دومین بار، نوری را از نور خویش بیافرید و آن نور را بر کوه طور که در جهان طبیعت و در عالم امکان است، به آن اندازه که کرة زمین منفجرنشود، برای آنکه به پیامبر برگزیدهاش ثابتکند که تو نمیتوانی مرا ببینی، بر او فروفرستاد.
از این دعا چنین برمیآید که خداوند فقط دو بار نوری را از نور خود آفریده و تجلی بخشیدهاست. به مصداق حدیث مشهور«اول ماخلقالله نور»، یک بار نوری را از نور خود بهظهوررساند، و تجسم بخشید و خود را ‹فاطرالسموات والارض› خواند. بار دوم، برای آنکه به پیامبرش و آدمیان پس از او بفهماند که اولاً آفرینش نخستین چگونه بوده است، و ثانیا ذات احدیتش باچشم سر قابل دیدن نیست، بلکه تنها با چشم دل میتوان او را نگریست، با نوری بسیار ناچیزتر از نوری که اولین بار با آن تجلیکرد و کیهان را پدید آورد، بر کوه طور تجلیکرد تا کوه از ناتوانی در برابر پذیرش نور الهی منفجرشود و ثابتشود که هرچه مادی باشد، حتی کوه که سختترین است، تاب تحمل نور ذات او را ندارد و با انفجار همراه خواهد بود. و با این نمونه، به ما پسینیان بفهماند که آفرینش اولیه نیز که با تجلی ذرهای از نور او صورتگرفته، با انفجار یا انفطاری عظیم(مهبانگ) همراهبودهاست.
تفاوت این دو بار آفرینش نور از نورالهی در واژههاییاست که در آغاز هر جمله از این دعا آمدهاست، یعنی بسمالله و الحمدلله. آنگاه که جز او چیزی نبود؛ ازخود، برای خود، و به نام خود آفرید. ولی بار دوم ازخود، برای پیامبرش و پسینیان، و به پاس سپاسگزاری از او و تمامکردن حجت بر آفریدگانش بیافرید.
نکتة دیگر آنکه پیش از آنکه از آفرینش نوری خود یادکند، از مدبربودن خویش یاد میکند؛ و میفرماید اوست که تدبیرکنندة کارهاست و سپس از «سترگکار» خود که آفرینش نخستین یعنی آفرینش نور از نور(مهبانگ) است، سخن میگوید.
«جهانی که ما در آن زندگیمیکنیم، نزدیک به پانزده میلیاردسال پیش بر اثر انفجاری موسوم به بیگبانگ، تولدیافت؛ و آن زمانی بود که یک نقطه از نیرویی عظیم، تدریجاً به مادّه تغییرشکلداد و همچنان گسترش یافت، تا تمامی کهکشانها و دیگر اجرام آسمانی را بهوجودآورد».
«…در ‹لحظة صفر زمان›، چنین باید پنداشت که یک حالت تراکم بیپایان حاکمبود. این همان لحظهای است که دانشمندان آن را ‹دم آفرینش› نامیدهاند؛ و از آن سبب که آفرینشی درکاربود، لاجرم باید آفریدگاری هم باشد. پس خدایی بر این کائنات حاکم است».
«…تأیید وجود ذرات شبهاتمی، نشان میداد که در پس آن فرضیههای پیچیدهوبغرنج، چهسادگی زیبایی وجوددارد؛ و به این ترتیب بود که فیزیکدانان بهاینفکرافتادند که یک ذرة نهایی به نام ‹هیگز› وجوددارد. ‹هیگز› نام یک فیزیکدان بریتانیاییاست که نخستین بار احتمال وجود آن را پیشنهاد کرده بود. دانشمندان براینباوربودند که چنانچه هیگز را حتی برای یک لحظة زودگذر ببینند، آنگاه بشر توانستهاست وسیلة اولیة خلقت جهان توسط خداوند، به عبارت دیگر، ‹ذرّة خداوندی› را به چشم خویش مشاهدهکند. هیگز اگر وجودداشتهباشد، نقطة همایش تمامی توضیحات و توجیهات خلقت و آنچه در عالم هستی وجوددارد، خواهدبود. اما یک مشکل عمده وجوددارد… برای ساختن دستگاهی که بتواند ذرهای آنچنان کوچک و ناچیز بهوجودبیاورد که از دید بشر پنهان است و برای مدتزمانی اندک بپاید، و چنان بدرخشد و سپس خاموشگردد که از قدرت تخیل بشر بیرون باشد، بیش از دهمیلیارد دلار هزینه دربرخواهدداشت؛ اما ساختن چنین دستگاهی، تاجی خواهد بود که بر فرق دستاوردهای بشریت گذاردهخواهدشد؛ و او را تا دروازة بهشت خداوندی راهنمایی خواهدکرد… دستیافتن به چنین دانشی بشر را با موقعیت خویش در جهان هستی آشناخواهدکرد؛ او را از راز طبیعت و سادگی وجود خویش و عظمت پروردگارش آگاهخواهدساخت؛ و البته، کشوری که به چنین هدفی برسد همواره بهعنوان ملتی شناختهخواهدشد که به راز نهایی هستی دستیافتهاست».(9)
اینجاست که ‹سبحانالذی خلقالنور منالنور› معنای خود را بهدرستی بازمییابد.
پس از آفرینش اولیه، خداوند کریم تفصیل آفرینش کیهان را نیز بیان میدارد و میفرماید: والسّماء بنیناها باید و انا لموسعون والارض فرشناها فنعمالماهدون و من کل شیء خلقنا زوجین لعلکم تذکّرون(ذاریات: 47 تا 49)
ترجمه: آسمان(کیهان) را به ارادة خویش بنیاننهادیم، و ما همواره آن را گسترشمیدهیم؛ و زمین(جهان پیدا) را گسترانیدیم و چه نیکوگسترانندگانیم؛(مهد: درستومرتبکردن، هموارنمودن، و اصلاحکردن ـ المنجد) و از هر چیزی دو جفت آفریدیم؛ شاید یاداورشوید.
بهترین فهم از این آیه، دیدگاهیاست که پروفسور هاوکینگ از جمعبندی نظرهای خود و دیدگاههای دیگر کیهانشناسان بدان رسیدهاست:
«تصورمیرود که کیهان در لحظة انفجار بزرگ اندازهای برابر صفر داشته و بنابراین بینهایت داغ و سوزان بودهاست. لیکن به همان نسبت که منبسطشدهاست، درجة حرارت تابش آن کاهشیافته، بهطوری که یک ثانیه پس از وقوع انفجار، درجة حرارت از بینهایت به دههزار میلیون تنزلکردهاست. این درجه حرارت تقریبا هزار بار از درجة حرارت مرکز خورشید بیشتر است؛ و درجة حرارتی به این زیادی در موقع انفجار بمب هیدروژنی حاصلمیشود. در این زمان محتویات کیهان باید بیش از همه شامل فوتونها، الکترونها، نوترینوها و ضدذرات آنها(ذکر دو جفت قرآن اینجا معنیمیدهد.) همراه با مقداری پروتون و نوترون بودهباشد. به همان نسبت که کیهان گسترش و درجة حرارت آن کاهش مییافت، شدت یا نرخ تولید زوجهای الکترون/ ضدالکترون(ضد الکترون را پوزیترون نامند) در تصادمها به زیر نرخی میرسید که در آن همین زوجها نابود میشدند. به این ترتیب بیشتر الکترونها و ضدالکترونها برای تولید فوتونها بهدست یکدیگر نابودشده، و فقط مقدار کمی الکترون باقیمیماند. اما نوترینوها و ضدنوترینوها همدیگر را ازبیننمیبردند؛ زیرا این ذرات فقط خیلی بهکندی با خودشان و یا با دیگرذرات فعلوانفعال متقابل دارند و از این قرار هنوز هم باید در گوشهوکنار باقی و برقرارباشند؛ و اگر ما میتوانستیم آنها را مشاهدهکنیم، برای همین مراحل پرحرارت کیهان، آزمون خوبی فراهممیشد، اما بدبختانه، انرژی کنونی آنها برای مشاهدة مستقیم ما بسیار پاییناست...»
«تقریبا یکصد ثانیه پس از وقوع انفجاربزرگ، مقدار درجة حرارت باید به یکهزار میلیون رسیدهباشد. یعنی درجه حرارت حاکم بر مرکز گرمترین ستارگان عالم. در این درجه حرارت، پروتونها و نوترونها دیگر به اندازة کافی انرژی ندارند که بتوانند از چنگ جاذبة نیروهای هستهای قوی بگریزند؛ و به ناچار با یکدیگر شروع به ترکیبکرده و هستة اتمهای دوتریومها(هیدوژن سنگین) را تولیدمیکنند که محتوی یک پروتون و یک نوترون هستند. سپس هستة دوتریوم با پروتونهای بیشتری ترکیبشده و هستة هلیوم را میسازند(اخیراً اهمیت هلیوم درساختار کیهان بیش از پیش مشخصشدهاست. ـ نگارنده) که مشتمل بر دو پروتون و دو نوترون و مقادیر کمی از زوجهای عناصر سنگینتر مانند لیتیوم و بریلیوم است… »
«فقط در ظرف چندساعتی پس از انفجاربزرگ باید تولید هلیوم و دیگر عناصر متوقفشدهباشند و سپس تا تقریبا یک میلیون سال بعد از آن، باید انبساط کیهان بیآنکه در آن چندان حادثهای رخدادهباشد، ادامهیافتهباشد و سرانجام پس از اینکه یک بار حرارت به اندازة چندهزار درجهای پایین آمد، آنگاه باید الکترونها و هسته که دیگر فاقد انرژی کافی برای غلبه بر جاذبه الکترومغناطیسی بین خودشان میشوند، شروع به ترکیب با یکدیگر و تشکیل اتمها کردهباشند».(10)
مراحل ششگانة مهبانگ در قرآن
در مورد دومین دستاورد مهبانگ، (مراحل ششگانة آفرینش کیهان) قرآن کریم نیز با تأکید بر آفرینش کیهان در شش روز(دوره ـ مرحله) صراحتدارد و در هفت آیه این موضوع را گوشزد میکند. مثال:
ان ربکماللهالذی خلقالسموات والارض فی سته ایام ثماستوی علیالعرش(اعراف: 54 و یونس: 3)
همانا پروردگارتان کسیاست که آسمانها و زمین را در شش دوره آفرید سپس بر عرش چیرهگشت.
قرآن کریم در آیات مربوط به مراحل ششگانه، این مراحل را شرح نداده ولی از آنجا که خداوند به صراحت یادکرده که ما در قرآن هیچ چیز را فرونگذاشته و از قلم نیانداختهایم، بلکه همه چیز را در آن گردآوردهایم، با یاریجستن از او و هدایت او، یافتیم و به پاس چنین هدایتی شکر او را بجایآوردیم. سورة اعلی پاسخگوی نیاز ما در این مقام بود. در این سوره خداوند سبحان مراحل ششگانهای را که برای خلقت کائنات قائل شده است، بیان میدارد:
«سبّحاسمربکالاعلی، الّذیخلقفسوّی،والّذیقدّر فهدی والّذیاخرجالمرعیفجعله غثاءٌاحوی».
ترجمه: ای پیامبر تسبیح کن نام پروردگارت را که برتراست. کسی که « خلق »کرد، پس «تسویه» نمود. کسی که « تقدیر » کرد، پس « هدایت » نمود. کسی که گیاه سبز را(از زمین) بیرون آورد، پس آن را به خاشاک تیره مبدلساخت(و به زمین برگرداند).
در این سوره چرا و برای چه خداوند پیامبرش را امر به تسبیح و تنزیه میکند و آنهم از طریق اسم او؟ بدیهی است که موضوع مهمی را میخواهد یادآورشود که مربوط به «اسم» اوست و آن چیزی جز خلقت کائنات نیست. نام خداوندگار بلندمرتبهای که اهل دل، با مقام و نقش «اسم» او در خلق و ایجاد کائنات، هم در قرآن و هم در دعاها همواره مواجهشدهاند، چنانکه از دعای نور آوردیم.
خداوند کریم پس از امر به تسبیح، مراحل ششگانة آفرینش را باز میگوید؛یعنی اینکه به این دلایل مهم، باید خداوند را تسبیح کرد: خلق فسوی ـ قدر فهدی ـ اخرج المرعی فجعله غثاء احوی.
روشنگری در مورد مراحل ششگانه:
1و2- خلق و تسویه: حضرت علی علیهالسلام دربارة این دو مرحله میفرماید: طبق فرمانش تمام گشت خلقت او… (اشاره به کن وجودی دارد) پس کجیهای اشیاء را راست گردانید و حدودشان را واضح و روشن قرارداد.(11)
مرحلة تسویه، مرحلة طراحی و سازماندهی است. میدانیم که هر پروژهای با بررسی تمام جوانب، ابتدا طراحی میشود و سپس برنامهریزی و پس از آن بهاجرادرمیآید. خداوند کریم پروژة آفرینش را در مرحلة تسویه، طراحی میکند.
3- تقدیر یا مرحلة اندازهگذاری برای آفرینش: یعنی تعیین اندازههای ویژه و حدود معین در ذات و صفات و افعال اشیاء، که از آن حدود و اندازهها خارج نشوند و تجهیز آنها به اندازههایی که مناسب آنهاست.(12)
4- هدایت: یعنی اشیاء با هدایت ربانی تکوینی به سوی آنچه که برای آنها تقدیرشده، و به نحوی که تقدیرشده، به سیروسلوک بپردازند.(13) در این زمینه، خداوند بهگونهای جداگانه آیهای کارساز دارد:
الاّیسجدوا للهالذی یخرج الخبأ فیالسّموات والارض(نمل: 25)
ترجمه: آیا سجدهنمیکنند برای خداوندی که بیرون میآورد پنهانی را در آسمانهاوزمین(کیهان)
یعنی این کار خداوند آنچنان ارزشمند است که باید برای آن بر خداوند سجدهکرد.
5 و 6 ـ متأسفانه حتی تفاسیر جامع و معتبری چون «المیزان» و «مجمعالبیان» در مورد آیات «الذی اخرجالمرعی فجعله غثاءً احوی» ساکت ماندهاند و تنها همان معنای ظاهری را توضیح مختصری دادهاند. درصورتیکه معنای تفسیر پردهبردای از بطون مختلف قرآن و یافتن بطنهای دیگر است. مسلم است که این دو آیه نیز به روش سه آیة پیش از خود، به خلق و ایجاد مربوط و پیوستهاست.
بنابراین با تدبر در این آیات، در ورای معنای ظاهری این کلمات، یعنی کسیکه گیاه را رویانید، پس آن را به خاکوخاشاک تیره تبدیل کرد، میتوانیم معناهای کلیتری را بیابیم. در اینجا به سه مورد کلی اشاره میشود:
یکی، مطلق چیزی را از درون چیز دیگری بیرون کشیدن و موجود تازهای ایجاد کردن است؛ که جز خداوند متعال کسی قادر به چنین کاری نیست. و سپس ایجاد تغییرات و حالات مختلف در موجود تازه، به نحوی که آن را از صورت اولیه کاملاٌ خارج کرده و به صورتی دیگر درمیآورد.
به عبارت دیگر، خداوند سبحان با ایجاد تغییر در اجزاء اشیاء، به تغییر در ماهیات آنها میپردازد و از جماد، گیاه به وجود میآورد. و سپس با ایجاد تغییری مجدد در اجزای موجود تازه، به تغییر در اعراض میپردازد و طراوت و رنگ علف تازه را از آن میگیرد و به «خاشاک تیره» که جزء جمادات است مبدل میسازد.
دوم، خداوند سبحان میخواهد با این کلمات بسیار سادة «اخرج المرعی فجعله غثاءً احوی» به ما بگوید در این مرحله شرایط بهوجودآمدن گیاه و دیگرجانداران را که همانا وجود نور، اکسیژن، آب و دیگر مواد است، فراهم آورده و باز با تغییر شرایط محیط از طریق ماده، در کار خشکوظلمانیکردن پدیدههاست. پروردگار سبحان، بدین ترتیب میخواهد تفهیم کند که همه چیز در تغییر و تحول است جز ذات او که ثابت و لایتغیر است و همه چیز رو به تیرگی میرود جز او که نور آسمانها و زمین است.
سوم، خداوند کریم پس از خلق کائنات از خلق و بدع دستنکشیده و دائما به ایجاد و تغییر میپردازد و به قول خودش « کل یوم هو فی شأن » و کیهان و ما فیها را چه ستارگان عظیم، چه گیاهان، چه جانوران، چه جنها، و چه انسانها را همواره و هر روزه زنده میکند و میمیراند و بدین منوال رو به تکامل و توسعه بهپیشمیبرد. مگر او خود نمیگوید که او «یبدء و یعید» و «فعال لمایرید» است؟
در پایان این بخش، به منطور آگاهی بیشتر بر حقایق قرآنی، توجه و غور در آیات زیر، بسیار بجا و شایسته خواهدبود:
ءانتم اشد خلقاً امالسًماء بنیها، رفع سمکها فسویها، و اغطش لیلها و اخرج ضحیها، والارض بعد ذلک دحیها، اخرج منها ماءها و مرعیها، والجبال ارسیها(نازعات: آیات 27 تا 33)
ترجمه:(ای جماعت جنوانس) آیا آفرینش شما استوارتر و محکمتر است یا بنای کیهان؟ بالای آن را بلند گردانید، پس آن را درستکرد و بیاراست. تیرگی آن را تاریکگردانید، و روشنایی آن را بیرون آورد. و پس از آن زمین را بگسترانید. آب و گیاه آن را از آن بیرون آورد. و کوهها را برافراشت.
مقایسه و روشنگری:
حال مراحل ششگانة اصل « مهبانگ » را با مراحل ششگانة خلقت که قرآن بیان کردهاست، مقایسه میکنیم:
مرحلة اول، مرحلة انفحار اولیه یا مهبانگ = « خلق »: و اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون.
مرحلة دوم، تا یک میلیون سال پس از مهبانگ = « تسویه » یا طراحی و سازماندهی کیهان ( چگونگی آن بر دانشمندان پوشیدهاست. )
نکته: اگر کشفیات cobe در نوابر 1989 مشخص نکرده بود که برخلاف نظر قبلی دانشمندان، پس از انفجار اولیه، تشعشعات مولده از هر نوع به طور منظم و طی یک میلیون سال در تمام جهات و بدون هیچگونه ناآرامی و واکنش خشونتآمیزی منتشر شده است، نمیتوانستیم مرحلة دوم را زیر عنوان مرحلة « تسویه » نامگذاری کنیم، زیرا تسویه با ناآرامی و انفجار منافات دارد.
مرحلة سوم، تا یک میلیارد سال پس از مهبانگ = « تقدیر » یا اندازهگذاری برای کیهان. دانشمندان از این مرحله هیچ اطلاعی ندارند.
مرحلة چهارم، تا دو میلیارد سال پس از مهبانگ = « هدایت » یا شکلگیری کهکشانها و بهوجودآمدن منابع عظیم انرژی و نور و سیردادن آنها به جهان پیدا.
همانگونه که گفتهشد، اخترنماها در این مرحله ایجاد شدهاند و جالب است که بدانیم دانشمندان به این منابع عظیم انرژی و نور، فانوس کیهانی لقبدادهاند. یعنی همانگونه که فانوس دریایی « هدایتگر » کشتیهاست، فانوس کیهانی نیز « هدایتگر » سایر اجزاء کیهان میتواند باشد.
مرحلة پنجم، تا پنج میلیارد سال پس از مهبانگ = اخرجالمرعی. (سیر صعودی اجزاء کیهان)
خداوند شرایط پدید آمدن حیات(گیاهی) را فراهم نمود. کهکشانهای ساطع کننده تشعشعات و ذرات و کهکشانهای فعال بهوجودآمدند و ذرات به جنبوجوش درآمدند. همه چیز رو به تکامل و توسعه رفت.
مرحلة ششم، تا پانزده میلیارد سال پس از مهبانگ = ایجاد تغییرات مجدد در کائنات و تبدیلکردن اجزاء کیهان به موادی خشک و تیره = فجعله غثاء احوی. (سیر نزولی اجزاء کیهان)
اجزاء کیهان مانند کهکشانها و ستارگانشان که سیال و درخشنده بودند، طی چندین میلیارد سال، هم سیال بودن آنها را از آنها میگیرد و هم درخشندگی آنها را. به نحوی که به موادی خشک و تیره مبدل میگردند.(مرگ ستارگان)
همان گونه که گفته شد، در جهان هستی اساساً و عمدتاً ماده در کار ظلمانی ساختن کائنات است و دائماٌ کهکشانهای سیاه را بهوجود میآورد.
نکته: البته نباید از نظر دور داشت که مراحل ششگانة آفرینش را که قرآن بیانکرده، ویژة کیهان نیست، بلکه گیاهان، جانوران، انسانها، و جنها را نیز شامل میشود و همة آنها از این مراحل گذر میکنند. مثلاً اخرج المرعای یک انسان، زایش، جوانی و شادابی اوست و غثاءً احوای او، پیری، مرگ، و پوسیدن جسم اوست.
در مورد سومین دستاورد مهبانگ، یعنی ‹عظمت و گسترش روزافزون کیهان›، خداوند کریم در شش آیه پس از بیان آفرینش کیهان،(در پنج آیه پس از «فی سته ایام») عبارت «ثماستوی علیالعرش» را بیان داشتهاست؛ و در یک آیه(آیة 5 سورة طة که در بالا آمد): «الرحمن علیالعرشاستوی» را.
با خواندن این آیات، به راحتی نمیتوان پیام این آیات را درککرد، زیرا همواره این پرسشها در ذهن شکلمیگیرد:
1. چرا خداوند «ثم» را به کارگرفته که نشان از گذشت مدتی طولانی دارد؟
2. چرا خداوند میفرماید «بر عرش مستولیشد، فائقآمد و رامکرد آن را»؟ مگر خداوند پیش از آن بر عرش استیلایی نداشته؟
3. آیا روند آفرینش کیهان با پدیدههایی که نشان از ناپایداری داشته، رودررو بودهاست که خداوند با چنین جملهای از مرحلة پایانی آفرینش یادکردهاست؟
بسیاری از مترجمان و شارحان قرآن کریم چون نمیتوانند چنین جملهای را بهدرستی ترجمهوشرحکنند، به نحوی از کنار آیه میگذرند؛ مثلا مینویسند«سپس به عرش پرداخت»، و برخی تفسیرها همچون تفسیر المیزان مفصلا به آن میپردازند ولی بیشتر به حاشیه میروند و در برخی موارد به موضوع نیز نزدیک میشوند، ولی بازهم نمیتوانند از پس فهم آن برایند؛ واقعاً هم که سخت است.
خداوند برای عرش ارزش و ارج زیادی قائل است. بهگونهای که از آن با عنوانهای کریم، مجید، و بویژه «عظیم» یادکرده و خود را با عنوان رب و یا رحمن برای عرش متصف میکند. عرش در لغت به معنی سایبان و تخت است. چون کلمة عرش به معنی احاطة علمی و ایجادی خداوند بر تمام آفرینش است، پس استیلاء خداوند بر عرش به معنی تسلط اوست بر تمام جهان آفرینش. (14)
خداوند، در پس هر واژهای که بهکارمیگیرد، هدایتی را برای بندگانش درنظردارد؛ که باید به کشف آن نائلآییم. ولی با همة پژوهشهایی که انجامشد، متأسفانه فهم جمله ثماستویعلیالعرش، همواره در هالهای از ابهام باقیماندهبود. و نهتنها که این عبارت، بلکه مفهوم خود عرش ناشناختهبود؛ زیرا اگر معنای آن روشن بود نیازی به اینهمه تفسیرهای مختلف از آن نمیشد که در بالا آمد. اما هنگامی که مقالهای را با عنوان «نگاهی به تکامل ساختار کیهان» خواندم، متوجهشدم بازهم یافتههای کیهانشناختی به کمک فهم برخی آیات کیهانشناسانة کلامالله مجید آمده و به پرسشها پاسخ مناسبی دادهاست. باآوردن بخشی از مقاله، به روند توسعه و نیز واپسین مرحلة آفرینش کیهان(ثماستویعلیالعرش) از منظر کیهانشناسی توجهکنید:
«… تاریخ کیهان با تورم آغاز شدهاست، انبساطی کیهانی که… کیهان را به مکانی بیشکل بدلساخت.
ـ جهان بیشکلوساختار بود. پس از آن، تورم، کیهان را آکنده از تابشهای تقریبا همسان ساخت.
ـ در مرحلة بعد از آن، تابش بهطور کاملا تصادفی از مکانی به مکانی دیگر تغییر یافت و از لحاظ ریاضی میتوان گفت این تغییرات چنان تصادفی بود که تصادفیتر از آن امکان نداشت.»
ترجمه: و او کسی است که کیهان را در شش مرحله آفرید و عرشش بر آب بود.
بنابراین خداوند نیز با جملة «و عرشش بر آب بود»، که به مثال بیشتر شباهت دارد تا به واقعیت، یکی از ناپایدارترین و بیشکلترین چیزها(آب) را برای ناپایدار نشاندادن کیهان در آن مقطع زمانی نام میبرد. همانگونه که مردم نیز میگویند زندگی فلانی بر آب است. یعنی بسیار ناپایدار و متزلزل است.
تصور اینکه عرش با آن عظمت و سنگینی و نورعظیمبودن، واقعاً بر آب بودهباشد، توهین به عرش الهی است زیرا که ‹عرش› خداوند مصدر جهان پیدا بوده، و ‹آب›، که یکی از اجزاء زمین، و زمین که خود یکی از اجزاء جهان پیدا، و جهان پیدا که خود چهاردرصد کیهان است، نمیتواند حامل یا نگهدار عرش باشد.
نکته: خداوند در هفت آیه بر مراحل ششگانة آفرینش تأکید میورزد، و پنج آیه از این هفت آیه دارای ‹ثم استوی علیالعرش› است؛ و تنها در آیهای که در بالا آوردهشد، به ‹بر آب بودن عرش› در آن زمان اشارهدارد؛ که نه مورد تأکید است و نه موضوعی پاینده، بلکه خداوند با مثالی که در این آیه آورده، و با واژة ‹کان›، هم میخواهد بگوید زمانی، عرش برآب(متزلزل) بوده و هم میخواهد بگوید که این تزلزل مرحلهای اصلی از آفرینش نبوده، و نبایستی ادامه میداشته، و در پنج آیة دیگر گفته است که این تزلزل پس از گذشت زمانی دراز، مهارشدهاست.
(ثماستوی علیالعرش) با همة کوتاهی آموزههای بسیاری در خود دارد:
ـ «عرش» که با عبارتهای «ربالعرشالعظیم» و «ربالنورالعظیم» وصفشده، نتیجة تجلییافتن ذرهای از نور وجود خداوند است.
ـ عرش آنقدر عظمت داشته و تا آن اندازه پرتلاطم و پرجوشوخروش بوده که تنها دانشمندان توانستهاند از سویی عظمت، و از سوی دیگر بسیارناپایداربودن آن را کشفکنند.
ـ رهاگذاشتن انرژی عرش برای ساختوساز جهان پیدا(سمواتوالارض) ضروری بوده و نیازی نبوده که خداوند پیش از پایان یافتن آفرینش آسمانهای هفگانه همراه با محتوایشان، انرژی عرش را دربندکند. سؤالی اندیشهبرانگیز:
درحالی که نور عرش که با یک درجه تنزل و تجلی برای این جهان، چنین قدرتی را داشته و دارد، پس اصل نور الهی چه عظمت و ابهتی دارد؟!
خداوند از شکل ناپایدار دیگری که گاز، دود یا بخار باشد، زیر عنوان «دخان» برای چنین مرحلهای در سورة فصلت(آیة 11) یادکرده و به واقعیتی اشاره دارد که ادامة مقاله به آن پرداختهاست:
«… به زبان کیهانشناسی گفتهمیشود که جهانی را که ما امروز به این صورت میشناسیم(مجموعهای از اجرام که توسط گسترة بسیار وسیعی از فضا از یکدیگر جداشدهاند.) از تحولات نسبتاً جدید محسوب میشود. اخیراً از این گونه آرایشها بهگونهای روشمند، نقشهبرداری شدهاست. ماده از چندین میلیارد سال پیش تسلط خود را بر شتاب کیهانی ازدستدادهاست.»(15)
«آیا جهان هستی روزی در جریان «فروپاشی بزرگ»(Big Crunch) از هم فرو خواهد پاشید؟… یا در «سراشیبیبزرگ»(Big Tip) به ذرات ریز تبدیل خواهد شد؟(در مقالة مهنورد در قرآن به این دو پرسش از دیدگاه قرآن پاسخدادهشدهاست. ـ نگارنده) پاسخ به این پرسشها به نظرمیرسد که در ویژگیهای شکل تاریکی از انرژی نهفته باشد که طی 6 تا 7 میلیارد سال گذشته درحال تحتتأثیرقراردادن جهان هستی بودهاست… محققان میگویند که اسرار نهفته پیرامون انرژی تاریک هنوز هم آنها را با شگفتی و نوعی سردرگمی مواجهمیسازد. با این حال مطالعات متعدد انجام شده طی یک سال گذشته سند گویایی بر ایفای نقش «پدال گاز کیهانی» توسط انرژی تاریک است.
«محققانی از بریتانیا، آلمان و ایالات متحده، نتایج مطالعات گستردة خود را بر روی گاز داغ احاطهکنندة خوشههای کیهانی بیکران کهکشانها را اعلامکردند… که بتوانند میزان انرژی تاریک نهفته درجهان هستی را براورد کرده و آن را با دیگر اشکال ماده و انرژی مقایسهکنند… آیا مقدار انرژی تاریک با گذشت زمان تغییر میکند؟ پاسخ این سؤال کلید اصلی برای تعیین ماهیت انرژی تاریک بهشمارمیرود… چنانچه مقدار انرژی تاریک با گذشت زمان ثابت باقی بماند، در آن صورت میتوان مدعیشد که جهان با نرخ فزایندهای به رشد و گسترش خویش ادامهخواهدداد… اگر قرار باشد که مقدار انرژی تاریک با گذشت زمان تغییرکند، در آن صورت میتوان انتظارداشت که با کاستهشدن از مقدار انرژی تاریک یک بار دیگر این فرصت در اختیار گرانش قرارگیرد تا بر جهان هستی مسلطگردیده و آن را برانگیزاند تا با تندادن به «فروپاشی بزرگ» کاملا از هم متلاشی شود».
کیهانشناسان میپرسند: آیا اندازة انرژی تاریک با گذر زمان تغییرمیکند؟
پاسخ بدیهی: چون کیهانشناسان نمیدانند که انرژی تاریک چیست، میخواهند از راه تغییر اندازة آن به چیستی آن پیببرند؛ و این درحالی است که دچار دور و تسلسل میگردند. زیرا اگر می دانستند که عرش(انرژی تاریک) خود کانون گرانش است و با مهارشدن آن،(ثماستوی علیالعرش) سرعت گسترش افزونشدهاست، نمیگفتند: ‹اگر با گذشت زمان تغییرکند، و از آن کاستهشود، بار دیگر این فرصت در اختیار گرانش قرارمیگیرد، تا بر جهان هستی مسلطشود›.
اگر از انرژی تاریک یا انرژی عرش کاستهشود، بر گستردگی و سرعت جهان پیدا افزودهخواهدشد و دانشمندان از آن بهرهای نمیبرند، بلکه تنها آنگاه ‹فروپاشی بزرگ› رخخواهدداد که خداوند انرژی تاریک را بر تمام کیهان مسلطکند.(البته این پاسخ بدیهی نیز بر آیات قرآن استوار است)
پاسخ قرآن: وعنده مفاتحالغیب لایعلمها الاهو(انعام: 59)
ترجمه: و نزد اوست کلیدهای جهان پنهان که کسی جز او آن را نمیداند.
عالم غیب، در زبان کیهانشناسان ‹انرژی تاریک› و ‹مادة تاریک› عنوانگرفتهاست. با توجه به روش واژهگزینی قرآن کریم که بسیار دقیق است، اگر مقدر بود ماهیت جهان پنهان برای همیشه غیرقابل شناخت باقی بماند، آیه باید چنین میبود: «لن یعلمها الا هو». چنانکه چون پذیرش نور مستقیم الهی برای مردمان و آنچه مادی است، غیرممکن است، به پیامبر برگزیدهاش فرمود: «لن ترانی».
از سوی دیگر آیهای یگانه، نسبتاً شگفتانگیز و اندیشهبرانگیزی وجوددارد که ذهن هرانسان کنجکاوی را بویژه در این زمینه به خود مشغولمیکند:
الاّیسجدوا للهالذی یخرجالخباً فیالسمواتوالارض و یعلم ما تخفون و ما تعلنون الله لااله الاّهو ربّالعرشالعظیم(نمل: 25،26)(این دو آیه دارای سجدة واجبه است.)
ترجمه: که سجدهنمیکنید برای خداوندی که بیرون میآورد پنهانی را در آسمانوزمین(کیهان) و میداند آنچه را که پنهان میکنید و آنچه را که آشکارمیسازید. خداوند، نیست خدایی جز او که پروردگار عرش بسیاربسیاربزرگ است.
از نظر قرائت، این دو آیه باید باهم خواندهشوند و یک سجده برای آنها واجب است. و نکتهای که در این دو آیه نهفته، آن است که آیة مربوط به عرش خداوند که منبع خزائن غیب الهی، برای ساختوسازهای کیهانی است(به مصداق آیههای: ولله خزائنالسمواتالارض ـ منافقون: 7 و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ماننزله الابقدر معلوم ـ حجر:21) درست پس از آیهای آمده که در آن گفتهشده، خداوندی که بیرون آورندة پنهانی در کیهان است، به این دلیل بسیارمهم شایستگی آن را دارد و باید که بر او سجدهکنید. و میبینیم که چه رابطة تنگاتنگ قرآنی برای ‹آشکارسازی› در کیهان و ‹عرش خداوندی› وجوددارد؛ و تا چه اندازه این موضوع برای خداوند اهمیت دارد، که میگوید به این دلیل بر من سجدهکنید.
بنابراین، از آنجا که از ویژگیهای مادة اولیهای که کیهان از آن ساختهشده، بسیارناپایداربودن اولیه، نوری یا ذرهای بودن، تراکم بسیارزیاد، جرم بسیاربالا، و گازیشکلبودن(وهی دخان) است؛ و همة اینها در مورد عرش خداوند نیز صادق است، پس اخترفیریکدانان با پژوهشهای خود پیرامون این ویژگیهای قرآنی، ممکناست بتوانند تا اندازهای به ماهیت انرژی تاریک پیببرند.
++++++ ====== ++++++
« استنادکردن به نوعی انرژی تاریک و ناشناخته با خواص جذبی دفعی آشکار بهنظرمیرسد که پاسخ درستی به ابهامات موجود باشد؛ اما اینکه این انرژی چگونه با اکتشافات فیزیکدانان درباره نیروهای موجود در طبیعت و ذرات درون اتمی مرتبط با آنها تعامل برقرارمیکنند، معمایی است که همچنان بیپاسخ باقیماندهاست. انرژی تاریک در واقع میتواند همان ثابت کیهانشناختی اینشتین باشد. آن انرژی میتواند حوزة کوانتومید ویژهای متشکل از ذرات ریز اتر باشد؛ یا میتواند نمود عینی جدیدی از خود جاذبه باشد».
«در ماه فوریه(2004) یک تیم تحقیقاتی از «مؤسسة فضائی علوم تلسکوپی» اقدام به انتشار نتایج مشاهدات تلسکوپ فضایی هابل در مورد محدودهای از فواصل و بازههای زمانی در تاریخ جهان هستی کرد. آنها موفق به تخمین مدت زمانی شدهبودند که از بروز یک تغییر عمده در جهان هستی میگذرد: بله، حدود شش میلیارد سال از زمانی که کاهش نرخ انبساط در پهنه گیتی جای خود را به یک شتاب فزاینده داد، میگذرد. نقطة عطفی که اصطلاحا از آن به عنوان (Big Jerk)«تحول بزرگ» یادمیشود.»
یاداوری: با تشکر از مترجم محترمی که این مقالة وزین را ترجمهکردهاست، «تحول بزرگ» ترجمة مناسبی برای jerk نیست. در فرهنگ لغات اکسفورد به معنای «ناگهانی هلدادن» نیز آمدهاست که این مفهوم با «کاهش نرخ انبساط کیهانی و شتاب فزاینده» بیشتر مناسبت دارد و میتوانیم آن را «گسیل بزرگ» ترجمه کنیم.
«گام بعدی تحقیق پیرامون این موضوع است که آیا مقدار انرژی تاریک با گذشت زمان تغییرمیکند؟ رایس رئیس مؤسسة یادشده و همکارانش موفق به دریافت مجوز زمانی بسیار خوبی برای مشاهدة مستقیم فضا با تلسکوپ فضائی هابل طی سال آینده برای بهدستآوردن اطلاعات بیشتر پیرامون نوع رفتار انرژی تاریک شدند… کشف انرژی تاریک باعث شده است تا محققان عصر ما با پیچیدهترین و اسرارآمیزترین معضل در تمام تاریخ علم روبهرو شوند.» (16)
باتوجهبه خلاصة مقالة بالا، بویژه بخشهایی که زیر آنها خطکشی شد،:
ثماستویعلیالعرش مبین آن است که انرژی تاریک که از فرط سنگینی و گرانش موجب گسترش بیرویهای شدهبود، هنگامی به زیر سلطه درامد که «اندازة مواد قابل گسترش» جهان پیدا به حد قابلقبولی رسیدهبود. از سوی دیگر این محدودشدن انرژی تاریک موجب شد که گرانش جذبی نسبت به گذشته کمتر شده و «شتاب گسترش» جهان پیدا افزایش یابد.
این رخداد در حدود 7/6 میلیارد سال پیش رخدادهاست. اگر کیهان 7/13 میلیارد سال(طبق محاسبههای تازه) عمر داشتهباشد، پس دورة ناپایداری هفت میلیارد سال پس از آغاز آفرینش طولکشیده؛ و اگر دورة شکلگیری کیهان را همانگونه که مهبانگ بیان داشته پنج میلیارد سال بدانیم، پس دوره ‹ثماستوی علیالعرش› دو میلیارد سال به درازا کشیدهاست.
این مطلب نیز قابلتوجهاست: «پیش از سال 1998 کیهانشناسان از اختلافهایی که در محاسبه سن، چگالی، و تراکم کیهان بروزمیکرد، دچار مشکل بودند. اما پدیدة شتاب، همه چیز را با یکدیگر سازگار کرد. این پدیده، یکی از مفهومهای کلیدی بسیار مهم است… اکنون پژوهشگران به این نتیجه رسیدهاند که زمان پرداختن به پرسشهای عمیقتر همانند دلیل شتاب(روزافزون) کیهانی فرارسیدهاست».(17)
همانگونه که شرح آن گذشت، پدیدة شتاب و دلیل گسترش روزافزون آن با بهرهگیری از دادههای کیهانشناختی، در ‹ثم استوی علیالعرش› نهفته است.
عظمت و شکوه کیهان
الف ـ کیهانشناسی قرآنی:
فللهالحمد ربالسّموات و ربّالارض ربّالعالمین و لهالکبریاء فی السّموات والارض و هوالعزیز الحکیم(احقاف: 37)
ترجمه: پس سپاس از آن خداست؛ پروردگار آسمانها و پروردگار زمین(کهکشانها) پروردگار جهانیان، و از آن اوست بزرگی و بزرگواری در آسمانهاوزمین(کیهان) و او بسیاربزرگوار و بسیارحکمتدان است.
لخلقالسموات والارض اکبر من خلقالناس ولکن اکثرالناس لایعلمون(مؤمن:57)
ترجمه: تاکید میکنیم(لام بر سر خلق علامت تاکید است.) که آفرینش کیهان از عظمت و بزرگی بسیارزیادی برخورداراست نسبت به آفرینش مردم (جن و انس با همة اهمیتی که دارند.) ولی اکثر مردم (به دلیل ناآگاهی از آفرینش کیهان) به این مهم پینبردهاند.
فسبح باسم ربکالعظیم فلا اقسم بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظیم (واقعه: 72 ، 73)
ترجمه: پس تسبیحگوی نام پروردگار بسیارباعظمتت را. پس سوگند به جایگاههای ستارگان و همانا که این سوگند، سوگند بسیاربزرگی است، اگر که بدانید!!
وسع کرسیهالسمواتوالارض ولایؤده حفظهما و هوالعلیالعظیم(بقره: 255)
ترجمه: جایگاه آسمانهاوزمین(کیهان) او بسیاربسیارگستردهاست و نگاهداری آن بر او دشوار نیست و او بسیاربسیاربلندمرتبه و بسیاربسیارباشکوهوجلال است.
ءانتم اشد خلقاً امالسّماء بناها(نازعات: 27)
ترجمه: آیا آفرینش شما(ای جماعت جن و انس) استوارتر و محکمتر است یا بنای کیهان؟
ب ـ دستاوردهای کیهانشناسی:
1. ما در سیارهای زندگیمیکنیم که دربرابر شگفتیوشکوه کیهان، بسیاربسیارکوچک مینماید و زمین عضو منظومة شمسی است.
2. منظومه شمسی در یکی از بازوهای کهکشان مارپیچی(درستش ‹حلزونی› است ـ نگارنده) بزرگ، بهنام راه شیری قرارگرفته که به صوت نواری نقرهفام در آسمان شب دیدهمیشود.
3. کهکشان راه شیری بیش از صد میلیارد ستاره همچون خورشید دارد.
4. در ورای کهکشان راه شیری میلیاردها کهکشان دیگر، به اشکال مختلف در فضای کیهان پراکندهاند.
5. بیشتر کهکشانها در خوشههایی گردهمآمدهاند. راه شیری عضو یک خوشه از کهکشانهاست. قطر خوشههای بزرگ از مرتبة ده میلیون سال نوری است.
6. این خوشهها خود عضو ابرخوشهها یا خوشههای بزرگتر هستند که برخی دهها هزار کهکشان را درخودجایدادهاند.
7. مجموعة ابرخوشهها، خود خوشههای بزرگتر را تشکیل میدهند که آنها را ابرابرخوشه مینامند.(18)
این هفت مورد که عظمت و شکوه تنها بخشی از کیهان (جهان پیدا)را بازگومیکند، نمونهای کوچک از کارهای بزرگیاست که خداوند در آفرینش انجام دادهاست. کارهای بزرگ پروردگار را نباید تنها در جهان بزرگها(کیهان) بیابیم بلکه باید در جهان کوچکها یعنی در آن آفریدههایی که هیچ چیزشان به چشم سر درنمیآید: در عالم ذرات، در جهان نور و کوانتم، در ژن، در دی. ان. آ.، در کلونینگ(شبیهسازی)، و… نیز جستوجوکنیم.
اما اکنون شایسته و بجاست که بیاییم و در این بزرگی و شکوه اندیشهکنیم. حتی اگر شده برای چندلحظهای. شاید به بزرگی و عظمت خداوند تا اندازهای که مغز کوچکمان گنجایش دارد، پیببریم:
ان فی خلقالسموات والارض واختلاف اللیل والنهار لایات لاولیالالباب. الذین یذکرونالله قیاما وقعودا وعلی جنوبهم و یتفکرون فی خلقالسموات والارض. ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذابالنار(نساء: 190 و 191)
ترجمه: همانا در آفرینش کیهان و اختلاف شبوروز نشانههایی برای اهل خرد است. آنان که خداوند را چه ایستاده، چه نشسته، چه خوابیده یادمیکنند و در آفرینش کیهان میاندیشند و میگویند پروردگارا! این کیهان باعظمت را بیهوده نیافریدهای. تو پاک و منزهی. پس، از شکنجة آتش ما را بازدار.
هفت مورد را با توجه به آیههایی که در بالا آوردیم، دوباره مرورکنیم:
ـ این عظمت تنها مربوط به آن چیزی است که کیهانشناسان از طریق تلسکوپها و ماهوارهها بدان آگاهی یافتهاند.
ـ همة آن چیزهایی را که کیهانشناسان یافتهاند، تنها چهاردرصد!! کل کیهان است که وزن آن را دانستهاند؛ ولی نودوششدرصد آن را نمیبینند و هنوز به ساختار آن پینبردهاند.
ـ همة این پیداها و ناپیداها تنها ذرّة ناچیزی از نور وجود او بوده که با مشیت و خواستش زینت ظهور یافته است!!!… وه که چه عظمتی دارد این الله!!!
انی کنت کنزاً مخفیاً فاحببت ان اعرف فخلقتالخلق(حدیث قدسی)
من گنجی پنهانی بودم. دوست داشتم شناختهشوم، پس آفریدگان را آفریدم.
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دمزد عشق پیداشد و آتش به همه عالم زد
انسانی نمادین میگوید:
خداوندا تو یاور منی، ای آسمان تو خانة منی، ای زمین تو تکیهگاه منی، ای باران ببار و بشورانم، ای آفتاب بتاب و بسوزانم، و تو ای باد ذرات خاکستر وجودم را در فضا پراکندهساز تا به ژرفای کهکشانهایی که سالهای نوری از ما بدورند، راهیابم و با ستارگانشان بیامیزم. آنگاه بزرگی را درخواهم یافت و عظمت خداوندی را.
وه! که انسان چهبزرگ میشود با رهایی و چهکوچک میگردد آنگاهکه در قفس است
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
فاطرالسّموات والارض انت ولیی فی الدنیا والآخره توفنی مسلماً و الحقنی بالصّالحین
تاریخ چاپ در روزنامة اطلاعات: 3/2/73
بازنویسی با تجدید نظر کلی: 30/3/83
احمد شماع زاده
بازگشتها
1.cobe مخفCosmic Background explorer به معنی ‹کاوشگر زمینه کیهانی› است.
2. روزنامة ابرار شمارة 1499 ـ13/10/72
3. هفتهنامة ایتالیایی پانوراما 11/2/1990 مقالة «مینیبانگ»
4. الف: کهکشان به مجموعهای از چندصد میلیارد ستاره همچون خورشید اطلاق میگردد که در آسمان شب همچون ذرات کاه که در جاده پاشیده باشند، از زمین به چشم میآیند و از اینرو آن را کهکشان نامیدهاند.
ب: کوازار مخفف دو واژة ‹کوازی› و ‹استلار› به معنی اخترنما میباشد. اخترنماها منابع عظیم نورانی با انرژی بسیار قوی و گستردگی بسیار زیاد هستند که نور آنها پس از عبور از طبقات تاریک کیهان، از زمین قابلمشاهدهاست.
5. اطلاعات علمی 1/9/1366 ص 10و 11
6. روزنامة شرق: 3/10/82
7. روزنامة شرق: 3/3/83
8. در دعاها میخوانیم: « اللهم ربالنورالعظیم… و هو ربالعرشالعظیم » از این دو وصف خداوند در کلام معصومین، نتیجه میگیریم که عرش الهی، خود، نور است و به مصداق «…و علیالعرشاستوی» عرش، بدون هیچ واسطهای به خدا پیوستهاست، پس نور وجود خداوند بر نور عرش بیواسطه چیره است. بنابراین، منظور از نورهای دوم در عبارتهای « نور نور» و «نور علی نور»، عرش الهی است.
9. ابراهیم ویکتوری ـ شگفتیهای جهان، صص 31، 47 و 69
10 تارخچة زمان ـ هاوکینگ، صص 145تا 147
11. نهجالبلاغه: خطبه 90 فرازهای 20 و 21
12. تفسیر المیزان ترجمه از متن عربی
13. همان
14. اصولکافی ج یک صص 174تا 177
15. شرق: 29/2/83
16. شرق: 19/3/83 مقالة ‹پیتر اسپاتس›
17. شرق: 29/2/83
18. ماهنامة دانشمند خرداد 1366
یوم نطویالسماءکطیّالسّجلّللکتبکمابدأنا اولخلق نعیده وعداًعلیناانا کنّافاعلین(انبیاء:104)
ترجمه: روزی(زمانی) که میپیچانیم(درمینوردیم) آسمان(کیهان) را چون پیچاندن طومار نامهها. همچنانکه شروعکردیم آفرینش اولیه را، برمیگردانیم آن را. وعدهایاست که اجرای آن بر ماست و ما آن وعده را بهانجام خواهیمرساند.
قرآن کریم آیهای شبیه به این آیه ولی برای کل هستی نیز دارد که در آنجا نیز مثل اعلی یا شاهکار خود را در مورد کیهان یاداورمان میشود:
وهوالذی یبدؤاالخلق ثم یعیده وهو اهون علیه ولهالمثلالاعلی فیالسموات والارض و هو العزیز الحکیم (روم: 27)
در این آیه نیز خداوند به چرخه و گردش آفرینش(آفریدن و برگشتدادن) اشارهکرده و آن را برای خود، از سویی افتخار، و از سویی دیگر کاری بسیارساده اعلامکرده و نمونة برتر این روند را در آفرینش کیهان دانستهاست. آیاتی دیگر:
و ماقدروالله حق قدره والارض جمیعا قبضته یومالقیامه والسموات مطویات بیمینه سبحانه و تعالی عمایشرکون و نفخ فیالصور فصعق من فیالسموات و من فیالارض الاّ من شاءالله ثم نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون و اشرقتالارض بنور ربّها و وضعالکتاب(زمر: 67 تا 69)
ترجمه: ارزیابی نادرستی از خداوند دارند. روز قیامت تمام کهکشانها در مشت(دست توانای) اوست و آسمانها با دستش(ارادة ویژه و بیمیانجی خداوندگاری) درهمپیچیدهمیشوند. پاکومنزهاست خداوند، ازآنچهکه شرکمیورزند. در صور دمیدهشود پس بیهوش میشود هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است، مگر کسی را که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در صور دمیدهمیشود. در این هنگام آنان(همه آنانی که بیهوش افتادهبودند و همه مردگان) برپا ایستاده و نظارهگرند. و زمین به نور پروردگارش روشن میشود. و به حساب مردم رسیدگیمیشود…
و من آیاته خلق السموات والارض و ما بث فیهما من دابه و هو علی جمعهم اذا یشاء قدیر
ترجمه: و از نشانه های اوست آفرینش آسمانها و زمین(کیهان) و آنچه در آنها پراکنده است از جنبندگان و اوست که بر گرداوری آنها اگر بخواهد تواناست.(شوری: 29)
مراحل پایان کار کیهان در قرآن
از آیات بالا نتیجهمیگیریم که پایان دنیا و آغاز جهانی دیگر سه مرحله دارد:
1 ـ با دمیدن اول در صور تمامی موجودات جز آنکس را که خدا بخواهد، میمیرند.
2 ـ پسازآن، وعدهالهی تحققیافته و طومار حیات جهانپیدا(عالمشهود) معکوس و بستهخواهدشد.
3 ـ با دمیدن دوم در صور، طومار بسته جهان پیدا در جهان پنهان باز و شکوفا شده، زندگی نوینی را در بعد دیگری از زمان آغازمیکند.
بررسی مراحل سهگانة بالا:
ابتدا مطلبی را که در آغاز بخش هشتم کتاب تاریخچة زمان هاوکینگ آمدهاست، میآوریم؛ که ترکیبی از دو نوع ترجمة این کتاب است(ترجمة کمتصویر، انتشارات کیهان، و ترجمة مصور انتشارات آرام):
نظریة نسبیت عام اینشتین، مستقلا پیشبینیکرد که فضا- زمان به هنگام تکینگی(Singularity) انفجاربزرگ آغازشده و پایان آن، اگر کل کیهان دوباره درهمفرونشیند، تکینگی انقباضبزرگ(خردشدن بزرگ = Big Crunch) رخمیدهد. و اگر تنها بخشی از آن مثلا یک ستاره، درهمفرونشسته و به سیاهچالی تبدیلشود، عمر فضا ـ زمان برای این بخش هنگام وقوع تکینگی در داخل آن، به پایان میرسد.
روشنگری: نظربهاینکه تکینگی(بر وزن همیشگی) واژهای علمی و در حیطة ریاضی ـ فیزیک است، لازم بهنظرمیرسد برای افراد غیرفیزیکدان تعریفشود:
تکینگی به رخدادی میگویند که تنها یک بار رخداده و یا رخخواهدداد و قابل بهرهبرداری تجربی نیست؛ همچون پایان کار کیهان؛ و به همین دلیل خداوندکریم با آوردن مثالهای فراوان و تأکید بر یگانگی آن، هم اهمیت آن را به ما گوشزدمیکند و هم چگونگی آن را بیانمیدارد.
مترجم کتاب مصور نیز در مقدمة ترجمة خود آوردهاست:
پدیدة سیاهچاله و منشأ و سرنوشت کیهان مورد توجه خاص نویسنده قراردارد. وی میگوید: طبق نظریة نسبیت عام بایستی یک حالت غلظت بینهایت در گذشته بودهباشد؛ یعنی انفجار بزرگ(مهبانگ) که آغاز مؤثری برای زمان بودهاست. و بهطور مشابه اگر تمام جهان دوباره سقوطکند، باید یک حالت غلظت بینهایت دیگری در آینده پدید آید یعنی «خردشدن بزرگ» که پایان زمان خواهدبود.
در این دو مطلب، در مورد پایان کار کیهان و چگونگی وقوع آن(خرد و متلاشیشدن)، و نیز اصطلاحی که برای آن بهکاربردهشده، تأکیدشدهاست.
معنیCrunch ، خردشدنباسروصداست؛ و هنگامیکه با بزرگ بیاید میتوانیم آن را «بزرگخردشدن سهمگین» معناکنیم؛ و برای آنکه ترجمة این واژه همانند ترجمة بیگبانگ یعنی «مهبانگ» ساده، پرمعنا و رسا باشد، واژة «مهنورد» جایگزین گردید. توضیح بیشتر، درپیخواهدآمد.
از زمانی که نظریة مهبانگ پیرامون چگونگی آغاز و آفرینش کیهان در سال 1929 بهوجودآمد تا 1991 که به یک اصل علمی تبدیلشد و تاکنون، کتابها و مقالههای بسیارزیادی پیرامون آن نگاشتهشدهاست؛ ولی چگونگی پایان کار کیهان، که قرآنکریم مانند آغازش تأکید بسیاری بر آن دارد، کمتر مورد بحث و بررسی و کنکاش قرارگرفته است. حتا هنگامی که ترجمة تاریخچة زمان را چندسال پیش خواندم متوجه اهمیت این موضوع در اندیشة کیهانشناسان نشدم، زیرا مترجم محترم، آنگونه که بایدوشاید به آن نپرداخته و حتی معادل انگلیسی آن را ننوشتهبود. و چنانکه در بالا آمد، آن را «انقباض بزرگ» ترجمهکردهبود که برای چنین امر مهمی جالب بهنظرنمیرسد. ولی در این مورد، مترجم نوع مصور کتاب، که بهتازگی منتشرشده، حق مطلب را اداکردهاست؛ هرچند ترجمة اول کتاب از ترجمة دوم آن خیلی بهتر است.
ماهنامة پیام یونسکو، شمارة ویژهای دارد زیر عنوان ‹داستان کیهان›. در این ویژهنامة بسیار پربار، مقالة کوتاهی زیر عنوان «باز یا بسته؟ سرنوشت کیهان» رقمخورده است که به مسألة سرانجام کیهان، میپردازد که بخشی از آن بهدنبال میآید:
«… وقتی کیهان بهوسیلة نیروی انفجاری حادثةبزرگ(در آن زمان واژة ‹مهبانگ› جا نیفتادهبود. ـ نگارنده) ناچار از انبساط میشود، این کشش گرانشی کاستی میپذیرد. ولی اگر مادة کافی در کیهان باشد، سرانجام گرانش بر انبساطی که بهتدریج بهوقفه میگراید، غلبهخواهدکرد.(الگوی اول فریدمان که در مقالة شکل حلزونی کیهان آمد. ـ نگارنده) همة فرایند، مانند فیلمی که به عقب برگرداندهشود، معکوسخواهدشد(موضوع انا نطویالسماء کطیالسّجلّ للکتب … ـ نگارنده) با بالارفتن فزایندة نیروی گرانش، کیهان سریعتر و سریعتر فشردهخواهدشد، تا دوباره در گوی آتشین متراکم دیگری گنجاندهشود. که نتیجه یا مرگ همیشگی است و یا در حادثة بزرگ دیگری گسترش مییابد».(1)
از آنجا که شکل کیهان حلزونیاست؛ و قبضة پیچاندن حلزون کیهانی نیز در دست خداوند است(آیة مربوطه در ابتدای مقاله آمد)، هنگامی که بخواهد واقعه رخدهد(اذا وقعت الواقعه)، قبضه را میپیچاند و به قول خودش: همانگونه که آن را آغازکردهبودیم، برمیگردانیم آن را.
و نویسندة مقالة «سرنوشت کیهان» چه خوب این موضوع را دریافته و نزدیکترین مثال قابل فهم برای عموم را آوردهاست: «مانند فیلمی که به عقببرگرداندهشود، معکوسخواهد شد… تا دوباره در گوی آتشین متراکم دیگری گنجاندهشود. که نتیجه یا مرگ همیشگی است و یا در حادثة بزرگ دیگری گسترش مییابد».
این چرخش معکوس چگونهاست؟
مثال: در ماشینهای خردکن از جمله چرخگوشت، یک میلة آهنی یا چوبی استوانهایشکل بهدورخودمیچرخد و هرچه را که بین آن میله و بدنه قرارگیرد، با فروبردندرخود، خردمیکند.(برگرفته از فرهنگ عمید) و نیز:
الف: به میلة خردکننده «نورد» گویند. ب: ترجمة طومار در فارسی «نورده» است.
ج: هر پیچخوردنی را نیز یک نورد گویند. مثال از سعدی:
هرنوردی که ز طومار غمم بازکنی حرفها بینی آغشته به خون جگرم
(پایان نقل از فرهنگ عمید)
و خداوندکریم بهگونههای مختلف در آیاتش این مضمون را آوردهاست:
هرنوردی که ز طومار نعمم بازکنی چشمهها بینی آمیخته به فعلوهنرم
خداوند نیز در آیاتی که پیش از این آوردهشد، واژههای «نطوی» و «مطویات» را بهکاربردهبود، که هردو گویای «درنوردیدن» است. پس به این دلایل عنوان «مهنورد»(نورد بزرگ- مه با کسر م به معنای بزرگ است) را برای این پژوهش برگزیدم.
حال به شکل حلزونی کیهان بازمیگردیم:
هنگامی که حلزونکیهانی از مرکز آن، نوردیده و منقبض میشود، همة لایهها بویژه لایههای منبسطتر پایانی(بالایی) بیشتر منقبضشده و هرچه را که در خود داشتهباشند، خردشده و به لایههای پایینتر فروبردهمیشوند.
ازآنجاکه در چرخة خردشدن، هرچه مواد خردشونده سختتر و هرچه دستگاه خردکننده بزرگتر باشد، خردشدن با سروصدای بیشتری همراه است، پس این خردشدن بزرگ، به این سادگی هم نیست؛ بلکه با شکافتهشدن و غرش و خروش و کوبندگی و پرتابشدن همراهاست چنانکه در ماشینهای خردکن، تمام این فرایندها در ابعاد کوچک رخمیدهند.
آری با این واژة بیگکرانچ یا «مهنورد» است که به کنه مثالها و عنوانهایی پیمیبریم که خداوند کریم در قرآن مجید، با آیات زیاد و سورههایی که بعضاً نام آنها را نیز از روی آن آیهها برگزیدهاست، به ما گوشزدکردهاست، تا اهمیت آنها را بیشتر بدانیم و درککنیم. بدین واژهها توجهکنیم:
حاقه، واقعه، طامه(الکبری) که همه به معنی فروآیندهایسهمگیناند.
صاخه، که به معنی خروشیکرکنندهوسهمگین است.
قارعه، که به معنی کوبندهایسهمگین است.
به نوعی دیگر: زجره واحده(پرتکردنیخروشان و یگانه)، دکه واحده(کوبشی یگانه)، نفخه واحده(دمیدنی بیهوشکننده و یگانه)، خافضهرافعه(پستکننده و بالابرندهای)، آزفه الآزفه(نجم:57)، عذاب واقع(شکنجهای فروآینده) عذاب شدید(همه این واژها و مفاهیم قرآنی مصداق تکینگی هستند).
بهگونهای دیگر: انشقتالسماء، زلزلتالارض، تشقق الارض، السماءانفطرت، السماء منفطربه
در اینجا آیاتی را که بازگوکننده این مفاهیم است میآوریم سپس نتیجهگیری میکنیم:
یوم ینفخ فیالصور فتأتون افواجا و فتحتالسماء فکانت ابوابا و سیرتالجبال فکانت سرابا(نبأ: 18تا20)
یوم تأتیالسماء بدخان مبین(دخان:10)
یوم تمورالسماء مورا و تسیرالجبال سیرا(طور: 9و10)
یوم تکونالسماء کالمهل و تکونالجبال کالعهن(معارج: 8و9)
یوم ترجفالارض والجبال کثیباً مهیلاً… یوماً یجعلالولدان شیباً السماء منفطربه کان وعده مفعولا(مزمل:14و 17و18)
یوم ترجفالراجفه تتبعهاالرادفه… فانما هی زجره واحده(نازعات: 6،7و13)
القارعه ماالقارعه… یوم یکونالناس کالفراشالمبثوث و تکونالجبال کالعهن المنفوش(قارعه: 1،2،4،5)
الحاقه ماالحاقه… فاذا نفخ فیالصور نفخهواحده و حملتالارض والجبال فدکتا دکه واحده فیومئذ وقعتالواقعه وانشقتالسماء فهی یومئذ واهیه والملک علی ارجائها و یحمل عرش ربک یومئذ ثمنیه(حاقه:1و2،13تا17)
فاذاجاءتالصاخه یوم یفرالمرءمن اخیه وامه وابیه وصاحبته وبنیه(عبس:33 تا 36)
فاذا جاءتالطامهالکبری(نازعات: 34)
فاذا نقر فیالناقور فذلک یومئذ یوم عسیر(مدثر: 8و9)
فاذا برقالبصر و خسفالقمر و جمعالشمس والقمر(قیامه: 7،8و9)
فاذاالنجوم طمست واذاالسماء فرجت واذاالجبال نسفت(مرسلات:8،9و10)
فاذاانشقتالسماء فکانت هی ورده کالدهان(الرحمن: 37)
اذاالسماءانشقت… واذاالارض مدت والقت ما فیها و تخلت(انشقاق:1،3و4)
اذاالسماءانفطرت واذاالکواکب انتثرت واذاالبحار فجرت(انفطار:1،2،3)
اذاالشمس کورت واذاالنجومانکدرت واذاالجبال سیرت… واذاالبحار سجرت(تکویر: 1،2،3و6)
اذا وقعتالواقعه… خافضهرافعه اذا رجتالارض رجا و بستالجبال بسا فکانت هباء منبثا(واقعه: 1،3تا6)
اذا زلزلتالارض زلزالها و اخرجتالارض اثقالها(زلزال: 1و2)
ان زلزلهالساعه شیءعظیم یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما ارضعت و تضع کل ذات حمل حملها و تریالناس سکاری و ماهم بسکاری و لکن عذابالله شدید(حج: 1و2)
ترجمة آیهها را به منظور فهم بهتر و تأثیر بیشتر:
نبأ: روزی که در صور دمیده شود، پس همه، گروهگروه میآیند. و آسمان گشوده شود درحالیکه درهایی خواهدداشت. و کوهها سرنگونشوند، درحالیکه(بهگونة ذرات درامده) سرابیخواهندبود.
دخان: روزی که آسمان دود روشن و آشکاری را میآورد.
طور: روزی که آسمان میخزد، خزیدنی(ویژه) و کوهها سرنگونمیشوند سرنگونشدنی(ویژه)
معارج: روزی که آسمان مانند روغن گداخته، و کوهها مانند پشم میشوند.
مزمل: روزی که زمین و کوهها بهلرزه درامده و بهصورت پشتهای از شن ازهمپاشیده دراید… روزی که کودکان را پیرمیکند و آسمان را میشکافد و وعدة الهی انجاممیپذیرد.
نازعات: روزی که شیپور سروش خود را سردهد، سوت پایانی درپیآندراید… پس همانا آن است پرتابکردنی پرخروش و یگانه.
قارعه: آن درهمکوبنده. آن درهمکوبنده چیست؟ روزی است که مردمان(جن و انس) بهمانند ملخهایی سرگشته و پراکنده، و کوهها بهصورت تودهای از پشمزدهشده و ازهم پاشیده درایند.
حاقه: آن فرودآینده. چیست آن فرودآینده؟ پس هنگامیکه در صور دمیدهشود، دمیدنی پرخروش و یگانه(که لرزه بر ارکان تمام کائنات اندازد)، و زمین و کوهها برداشتهشوند و با کوبشی یگانه کوبیده و خردشوند، پس در آن روز فرودآینده فرودآمدهاست و آسمان شکافتهشده، پس در این روز آسمان سست و بیبنیان شود و فرشتگان بر کرانة کیهان درایند و عرش پروردگارت را در این روز هشت فرشته نگاهدارند.
عبس: پس هنگامی که خروشندة مدهوشکننده فرارسد، روزی است که شخص از (عزیزترین کسان خود،) برادرش، مادروپدرش، و همسروفرزندش فرارمیکند.
نازعات: پس آنگاه که بزرگخردکنندة خروشان فرارسد، …
مدثر: پس آنگاه که در شیپور(حلزون کیهانی) دمیدهشود، پس آن روز، روز بسیار تنگی است.
قیامت: پس هنگامی که (از شدت نور انفجار) دیدگان را برق بگیرد، و ماه نورانی در برابر آن کدر جلوهکند، و خورشید و ماه با آنهمه دوری از یکدیگر، درهمفرونشینند،…
مرسلات: پس آن هنگام که ستارگان کمنور شوند و آن هنگام که آسمان گشودهشود و آن زمان که کوهها ازهمپاشیده و پراکندهشوند، …
الرحمن: پس آنگاه که آسمان شکافتهشود، پس گلسرخی خواهدبود، همچون پوشش سرخفام.
انشقاق: هنگامی که آسمان شکافتهشود،… و آنگاه که زمین کشیدهوگستردهوپهنشود، و هرانچه را که درخوددارد بیرون ریخته و خالیشود، …
انفطار: آن هنگام که آسمان از درون شکافتهشود و آنگاه که ستارگان پراکندهشوند، و آنگاه که دریاها منفجرشوند،…
تکویر: وقتی که خورشید سرنگونشود، و هنگامی که ستارگان تیرهشوند، و آنگاه که کوهها سرنگونشوند، … و آنگاه که دریاها شعلهورشوند،…
واقعه: آنگاه که فرودآینده فرودآید… که پایینآورنده و بالابرنده نیز هست؛ هنگامیکه زمین سخت بهلرزهدراید، و کوهها متلاشیشوند، پس به صورت گردوغباری پراکنده درخواهندآمد.
زلزال: آنگاه که زمین بهلرزهدراید، لرزیدنش را و بیرون بریزد هرچه درخوددارد،…
حج: همانا که وقوع زلزله در ارکان عالم در روز قیامت رخداد بزرگیاست. روزی که میبینی که هر شیردهندهای شیرخواره خود را رهامیکند، و هر بارداری بارش را بر زمین میگذارد؛ و مردم را میبینی که تلوتلو میخورند ولی مست نیستند، بلکه عذاب خداوند شدید است.
دستاورد آیههای یادشده، پیرامون آغاز دورهای که در آن کار دنیا پایانمیگیرد:
1. وضعیت عمومی کیهان(جهان ناپیدا و جهان پیدا)
2. وضعیت آسمان جهان پیدا
3. وضعیت زمین(کهکشانها)
4. وضعیت مردمان(جن و انس)
وضعیت عمومی کیهان:
هنگامیکه در صور که همان حلزون کیهانی است، دمیدهمیشود و خروش کرکنندة آن، ارکان کیهان را بهلرزهدرمیآورد؛ همة جانداران جز آنکه را که خداوند بخواهد، میمیرند. این خروش کرکننده، همان امواج صدایی است که همة کیهان را هماکنون نیز پرکرده و باقیماندة بانگ انفجاری است که در آغاز آفرینش ایجادشده، و در سخن فیریکدانان ‹تابش زمینة ریزموج کیهانی› نامیدهشدهاست.
کار اسرافیل فعالکردن این امواج صوتی به اذن الهی است، و از همان نقطة آغاز، آن را فعالخواهدکرد. اگر تاکنون به این صدا گوشندادهاید، و یا گوشدادهاید و ندانستهاید چه گوشدادهاید، لیوانی به نزدیک گوش خود ببرید و به این ندای جهانگیر گوشفرادهید. و نیز بدانید برفکهایی که از یک کانال خالی بر صفحة تلویزیون دیدهاید، یکدرصدش همان تابش فراگیر کیهانیاست.
وضعیت آسمان
چون این روز، روز بسیار تنگی است، از شدت فشار، آسمان دنیا، ابتدا سست و بیبنیان و سپس شکافتهٍشده و بهگونة روغنی که گداختهشود، دود از آن بلندمیشود. از شدت انفجار، گلگونشده، سپس جمع شده، در خود فرورفته و به درون چیزی میخزد.
وضعیت کهکشانها
کهکشانها که خورشیدها و ماهها و ستارگان نشانة آنهاست، درهممیریزند و درهم فرومینشینند. خورشیدها نور خود را ازدست میدهند و ماهها که نور خود را از خورشیدهایشان میگیرند، همه تیرهوتار میشوند. تنها نورهای ناشی از انفجارهاست که برخی بخشها را روشنمیکند.
کوبنده و فرودآینده و خروشکننده و خردکننده و… هیچیک چیزی نیست که از جایی بیاید؛ بلکه این عسرت(یوم عسیر= روز بسیارتنگ)، فشار و شدت انفجارهاست که چنین عذابهایی را فراهم میآورد؛ چنانکه آمد، «ماالقارعه، یوم یکونالناس… » کوبندة سهمگین، روزیاست که مردمان هستند… یعنی شیء خاصی نیست. پس قارعه، حاقه و دیگر واژگان و برواژگان بهکاررفته، همان فروپاشی، درهمریختگی و برهمفرونشینی اجزاء کهکشانها در این دوره یعنی آغاز روز قیامت است.
پس در این روز زمین از شدت فشار، به لرزه درامده، ابتدا منفجرشده، هرچه درخوددارد، به بیرون میریزد؛ همة چیزها خردشده و هیچچیزی سر جای خود نیست؛ بلکه به هرطرف پرتابمیشوند. کوهها که نمادی از زمین و کیهکشانهاست، ابتدا سرنگون و خردشده و به صورت پشم حلاجیشده، ریگ، شنریزه، و درنهایت به شکل ‹گردوغبار پراکنده›(هباءمنثوراً) و ‹سراب›(فکانت سرابا) درمیآیند.
وضعیت مردمان
در این روز مردمان نیز از سهمگینی عذاب، به وحشتوهراس افتاده، از شدت نور انفجارها، چشمانشان را برق میگیرد. ابتدا تلوتلو میخورند و سپس به هرسو پراکندهمیشوند. مصیبتهای این روز تا آن اندازه زیاد است که کودکان پیر میشوند، تو گویی عمری از آنان گذشتهاست.
جایگاه و چگونگی بازگشت
گفتیم که آسمان به درون چیزی میخزد(تمورالسماء مورا). سؤال این است: آسمان به کجا میخزد؟
پاسخ: وفتحتالسماء فکانت ابوابا. آسمان از راه درهای خودش(سیاهچالگان) پس از جمعوجورشدن، همچون یک حلزون طبیعی که به درون لاک خود میخزد، به درون خودش میخزد و هرچه را که باخوددارد به همراه خود به آنجایی که نور رب وجود دارد میبرد.(و اشرقتالارض بنور ربها) و در آنجا، زمین به نور ربّش روشن و شکوفا میشود.
بازگشت چگونه ممکن میگردد؟
به مثال ماشینهای خردکن و نوردشدن بازمیگردیم. هنگامی که میلة گردنده میگردد، هرچه را که به آن پیوسته، با خود به درون برده و خردمیکند. خداوند قبضه مرکز حلزون کیهان را که گفتهبود در دست دارد، میگرداند(مطویات بیمینه) تا حلزونکیهانی با جمعشدن، به درون خودش فرورفته، همچون فنرهای جمعوبازشونده در دستگاههای مختلف، همة هفت لایة آن(سبع سموات طباقا)، درهم فرونشینند.
تا چه اندازه و تاکجا؟ تا آنجا که بخشهایی از جهان پیدا، خردوخمیرشوند!! امروزه مشخصشدهاست که در مرکز کهکشان راهشیری یک سیاهچالة بسیاربزرگ وجوددارد. از سوی دیگر، کهکشان راهشیری خود یک کهکشان حلزونی است. اگر لزومی نداشتهباشد که خداوند تمام حلزونکیهانی را درنوردد، به نورد یک یا چند کهکشان بسندهمیکند، و همان مواردی که برای حلزونکیهانی آوردیم، درمورد حلزون راهشیری و مانند آن، صدق میکند. بدان گونه که کهکشان راهشیری درخودفرومینشیند و همة داراییهای خود را به درون خود میکشد، و زمین به نور پروردگارش روشنمیشود.
و اینگونه است چگونگی پایان کار این جهان در قرآن!
نکتة قابل توجه در روند معکوسشدن چرخة آفرینش و درهم فرونشینی حلزونکیهانی، این است که به یکی از نظریههای مطرح در کیهانشناسی کنونی مهر تأییدمیگذارد و شک در آن را از بین میبرد. به مطلب زیر توجهشود:
«بر اساس قوانین فیزیک نیوتن و نسبیت اینشتین و معادلات کوانتمی شرودینگر، زمان میتواند در هردو سوی گذشته و آینده سیرکند و تغییر جهت آن، تغییری در معادلات این قوانین که قوانینی جبری هستند، بهوجودنمیآورد. باوجوداین، به موجب قانون دوم ترمودینامیک حرکت زمان فقط در یک سو امکانپذیر است و نمیتوان جهت حرکت زمان را معکوس کرد. به اعتقاد برخی از فیزیکدانان این هرسه قانون که اجازة معکوسشدن جهت سیر زمان را میدهند، قوانینی برای حالتهای ایدهآل هستند».(2)
در این زمینه باید گفت قطعیت قانون دوم ترمودینامیک با اصل عدم قطعیت مکانیک کوانتمی که به ارادة خداوند بستگی دارد، نقضخواهدشد و به هنگام آغازیدن رستاخیز بزرگ، یعنی همان حالت ایدهآلی که از آن یادشد، با وقوع بیگکرانچ(بزرگخردشدن سهمگین) و معکوسشدن چرخة آفرینش، جهت جایگاه (فضا ـ زمان) نیز معکوس خواهدشد.
به همین دلیل خداوند دورة رستاخیز را پنجاه هزارسال ذکرکردهاست؛ و در آیات بسیار، ثبت اعمال و دیدن کردار خودمان در روز جزا را به ما گوشزدکردهاست؛(نمونه: وکل شیء فعلوه فیالزبر وکل صغیر و کبیر مستطر ـ قمر: 52 و 53) که نشان از آن دارد که این روند، همانند فیلمی است که به عقب برمیگردد و رسیدگی به حسابوکتاب مردمان آغاز شده و پس از یک دوره زمانی کوتاه که در بعد دیگری از زمان صورت میگیرد و به شمارش کره زمین پنجاه هزار سال است پایان خواهدیافت.
بر این مبنا میتوان نتیجهگرفت که دورة زندگی اینجهانی اولین موجود ذیشعور و مسؤول یعنی جنیان و آدمیان، تا آخرین آنان، از پنجاههزارسال بیشتر نیست.
بدینترتیب آیا قرآن کریم بر پیشبینی نسبیت عام اینشتاین مهر تأیید نگذاردهاست؟ آن را دوباره از نظرمیگذرانیم:
«فضاـ زمان به هنگام تکینگی انفجاربزرگ آغازشده و پایان آن، اگر کل کیهان دوباره درهمفرونشیند، تکینگی انقباضبزرگ(خردشدن بزرگ = Big Crunch ) رخمیدهد. و اگر تنها بخشی از آن مثلاً یک ستاره، درهمفرونشسته و به سیاهچالی تبدیلشود، عمر فضا ـ زمان برای این بخش هنگام وقوع تکینگی در داخل آن، به پایان میرسد».
و هوالذی خلقالسّموات والارض بالحقّ و یوم یقول کن فیکون قولهالحقّ ولهالملک یوم ینفخ فیالصور عالمالغیب والشهاده وهوالحکیمالخبیر(انعام: 73)
نقش نیروی مادة سیاه در تفسیر هستی
دانشمندان میگویند:
«تراکم مطلق برابر است با یک اتم هیدروژن در هر مترمکعب از کیهان، که این میزان تراکم برای پایانبخشیدن به گسترش کیهان بسندهنیست؛ اما اگر تراکم آن بیش از این اندازه باشد، آنگاه نیروی گرانش آن بر گسترش کیهان چیرهشده، موجبمیشود که انبساط آن پایانیابد؛ و بعد کیهان تدریجاً منقبضمیشود تا سرانجام ازمیانمیرود؛ و به وضع نخستین خود، یعنی انرژی کامل مبدلمیشود؛ و به این ترتیب کیهانی دیگر تولدمییابد».
«همانگونه که لحظة تولد کیهان ‹بیگبانگ› خواندهشده، لحظة مرگ و تولد دوبارة آن نیز ‹بیگکرانچ› نامگرفتهاست… بنابر تخمین دانشمندان، احتمالاً تراکم آن تا حدی است که کهکشانها و ستارگان نابودشده، اما سیاهچاله ها همچنان باقیخواهندماند… در دوران انقباض، درجة حرارت کیهان روبهافزایش میگذارد، زمان سیر قهقرایی میپیماید و هرچه در دوران گسترش کیهان روی داده، در جهت مخالف گامبرمیدارد».(3)
چنین بهنظرمیرسد که وجوه اشتباه برخی کیهانشناسان در تفسیر هستی، ناشی از این است که نیروی گرانشی «انرژی و مادة سیاه» را که نمیبینند و نمیدانند چیست، فاقد نیروی گرانشی با ضریب بالا میدانند و نتیجه میگیرند که ماده کافی برای بازدارندگی گسترش کیهان وجود ندارد. حال آنکه اگر دیدگاه خود را تغییردهند، به اشتباه خود پیبرده و نیرویگرانشی عظیم موجود در جهان ناپیدا را که از ابتدای آفرینش(مهبانگ) در مرکز حلزون کیهانی(عرش) نهفتهاست، برای بازداشت انبساط کیهان نه تنها کافی، بلکه حتی بیش از حد نیاز دانسته و بدین ترتیت، جهانبینی آنان بهکلی تغییرکرده و پاسخ بسیاری از مسائل و پیچیدگیهای کیهانشناسی خود را خواهندیافت.
البته چندی است اخترفیزیکدانان به نبود نیروی گرانشی کافی در مادة سیاه شبهه واردکرده و گفتهاند اگر این حفرههای عظیم ظلمانی(سیاهچالگان) که از مادة سیاه همگن ساخته شدهاند، فاقد نیروی گرانشی باشند، در این صورت، با نیروی گرانشی اندک، چگونه آن دسته از کهکشانها که خود سازندة تودههای منطقهای کهکشانهای ما بهشمارمیآیند را با سرعتی برابر با ششصدکیلومتردرثانیه بهسویخودجلب میکنند؟ (4)
ازجملة این دانشمندان، بازهم بزرگاندیشمند اخترفیزیکدان، هاوکینگ است که نظر وی را در اینجا میآوریم: «… اگر نوترینوها بیجرم نبوده و همانطور که آزمایشی روسی در سال 1981 بر آن اشارت دارد، از خود دارای جرم کوچکی باشند، آنگاه ما میتوانستیم بهطور مستقیم آنها را آشکار سازیم: این ذرات باید شکلی از همان ‹سیاهمادهای› باشند که دارای جاذبة گرانشی کافی برای متوقفساختن انبساط کیهانی و سپس انقباض دوبارة آن هستند».(5)
این نظر، تعبیر و تفسیری متقن از آیات ‹انا نطویالسماء … › و ‹ … مطویات بیمینه …› است.
چگونگی جهانهای سهگانه، پس از رستاخیز
وضعیت عمومی کیهان را همزمان با آغاز رستاخیز بیانکردیم، و تا اندازهای مشخصشد که طی یک دورة پنجاههزارساله، به حساب مردمان رسیدگی میشود؛ ولی موضوعی که به آن پرداختهنشد، جایگاه جهانهای سهگانه پس از آغاز رستاخیز است. به بررسی این موضوع از میان آیات قرآن کریم میپردازیم:
یوم تبدلالارض غیرالارض والسموات و برزوا لله الواحدالقهار(ابراهیم:48)
ترجمه: روزی که زمین دیگر زمین و آسمانهایی که میشناسید نیست و برای خداوند یگانة قهار، خود را نشان میدهند.(برزوا جمع آمده تا نشان دهد که منظور از ‹زمین› کره زمین ما نیست بلکه همة کهکشانها یعنی جهان پیداست؛ چنانکه فرمود: ‹والارض جمیعاً قبضته یوم القیامه›)
از این آیه برمیآید که پس از آغاز رستاخیز، کهکشانها آن گونه نیستند که اکنون در کیهان جای دارند؛ بلکه فیزیک کیهان بههمخورده و در جهان پنهان خود را به خداوند نشان میدهند؛ چنانکه در مورد چنین روزی فرمود «و اشرقتالارض بنور ربها»: (زمین به نور پروردگارش روشن میگردد.) نکتة جالب توجه آن است که خداوند دگرگونی را در ‹ارض› دانسته و با دگرگونی آن برخی دگرگونیها نیز در دیگر بخشهای کیهان رخمیدهد. این نکته تأییدی است بر اینکه همة دگرگونیها در جهان پیدا رخمیدهد که در جهان پنهان فرومیرود و موجب دگرگونیهایی در دیگر بخشهای کیهان میشود. اگر غیر از این بود آیه چنین میبود: ‹یوم تبدلالسموات والارض غیرالسموات والارض›.
از آیات 107 و 108 سورة هود نیز برمیآید که در روز قیامت و پس از آن، دوبخش اصلی کیهان برقرار است.
آیههای بسیاری دلالت بر این داشت که پس از آفرینش کیهان در شش مرحله،خداوند بر عرش مستولی گردید. و از آیة زیر برمیآید که خداوند پس از ایجاد نیروی گرانش بر عرش مستولیشدهاست:
اللهالذی رفعالسموات بغیرعمد ترونها ثماستوی علیالعرش( آیة دوم سورة رعد)
ترجمه: خداوند کسی است که آسمانها را بیستونی که ببینید، بلندگردانید، سپس بر عرش چیرهگشت.
و نتیجهمیگیریم که کارکرد نیروی گرانش برای برپایی جهان پیدا بوده ولی در روز رستاخیز که جهان پیدا و پنهان یکیشده، آیا باز هم این نیرو به قوت خودباقیاست؟ قرآن میفرماید:
وانشقتالسماء فهی یومئذ واهیه والملک علی ارجائها و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیه(سورة حاقه آیات 16و17)
ترجمه: و آسمان(کیهان) شکافتهشود. پس آن است در چنین روزی(رستاخیز) بیبنیان(یعنی بدون نیروی گرانش) و فرشتگان بر کرانههای آنند؛ و در چنین روزی عرش پروردگارت را هشت فرشته (نیرو) برخوددارند.
از این آیه و نیز از آیة آخر سورة زمر و آیة 7 سورة غافر(مؤمن) مشخصمیشود، زمانی که عمر جهان پیدا بهسرآید، و در جهان پنهان فرورود، از سویی کیهان بیبنیانشده؛ و از سوی دیگر جهان نورونیرو که در این زمان حدواسط و نگاهدار دو بخش پیدا و پنهان کیهان است، در نبود جهان پیدا، از نظر چگونگی کارکرد خود را تغییرداده، و از نظر چندینگی، از چهارنیرو به هشت نیرو افزایش یافته، و به چهارگونة زیر، به انجام وظایف خود میپردازند:
1. برخی به کارهای مردم آن جهان میپردازند،
2. برخی بر کرانههای کیهان درگردشند،
3. برخی در پیرامون عرش درگردشند،
4. هشت نیرو نگاهدارندة عرشاند.
در جهان فیزیک تاکنون چهار نیروی عمده، بیشتر شناختهنشدهاست. بنابراین، هشت نیروی یادشده، یا شامل این چهار نیرو و ضد آنهاست و یا چهار نیروی دیگری نیز وجوددارد که بر ما تاکنون پوشیدهماندهاست. فیزیکدانان، و بویژه اخترفیزیکدانان میتوانند یکی از پروژهای پژوهشی خود را به شناخت این هشت نیرو که قرآن کریم راهنماییکرده، اختصاصدهند.
در همین زمینه، در قاموس قرآن پیرامون واژة عرش از کتاب ‹جوامعالجامع› نقلشده که بر اساس روایتی حاملان عرش اکنون چهار نفرند. روز قیامت خداوند چهار نفر دیگر را به کمک آنان میفرستد.
اگر کسی میخواست بر این نظر خردهبگیرد که منظور از هشت، هشت فرشته است و فرشته نیرو نیست، ولی این روایت که مانند قرآن برای حاملان عرش مصداق تعییننکردهاست، و تنها از باب تشبیه از ‹نفر› یادکرده، حجت را بر آنها تمامکرده و گفتهاست که اکنون چهارند و در روز قیامت هشت خواهندشد و میدانیم که تاکنون در دانش فیزیک چهار نیرو بیشتر شناختهنشدهاند، پس مصداق هشت که پیش از رستاخیز چهارند، تنها میتواند همان چهار نیروی شناختهشدة امروزی باشد که در دورة رستاخیز به هشت نیرو میرسند.
ا لحمدللهالذی هدانا لهذا وماکنا لنهتدی لولا ان هداناالله
1. پیام یونسکو، شمارة 173 سال 1363
2. مقدمة تاریخچه زمان، هاوکینگ ـ ص یازده
3. شگفتیهای کیهان ابراهیم ویکتوری ص 73
4. رجوع شود به اطلاعات علمی ـ 1/9/1366 ص10و11
5. تاریخچة زمان ص 146