هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

در پیرامون برواژگان و سرگذشت "صنعت چاپ و نشر"


در پیرامون برواژگان و سرگذشت "صنعت چاپ و نشر"

احمد شماع زاده


سخن نخست:

تاکنون دیده شده که بسیاری از نویسندگان و مترجمان و دست اندرکاران صنعت چاپ و نشر، به هنگام معرفی یا تدوین یا انتشار کتابی، بویژه در برابر زبان انگلیسی، توانایی گزینش واژگان دقیق در رابطه با صنعت چاپ و نشر را ندارند؛ درنتیجه هرکس بر مبنای سلیقه خود عمل میکند، و خوانندگان سردرگم میشوند.

یکی از این واژگان ادیتور است. در نوشته ای که به معرفی کتابی میپرداخت مرتب نوشته شده بود: ویراستار چنین نوشته... ویراستار چنان نوشته... و از آنجا که وظیفه ویرایشگر آن نیست که چیزی بنویسد، نگارنده مصمم به بررسی و گرداوری برواژگانی شد که در صنعت چاپ و نشر کاربرد، و همگان هر روزه با آن سروکار دارند؛ که نتیجه آن تصمیمگیری نوشته حاضر است.

بنابراین شایسته است هر دست اندرکاری همّتی بدرقه راه کند بلکه بتوانیم آنچه را که تاکنون درست به کارگرفته شده، هدفمندانه و به منظور رسیدن به یک رویه درست گرداوری و تدوین کنیم و در حوزه چاپ و نشر مورد بهره برداری قراردهیم؛ بلکه از سردرگمی خود و بویژه خوانندگان در رویارویی با واژگانی نامأنوس بکاهیم. آنچه که در توان این قلم و ناشی از تجربه های کاری و شخصی بوده و یقیناً کم و کاستهای بسیاری هم دارد، به ترتیب اهمیت گرد آمده؛ بلکه دری گشوده شود تا دیگر نظرها نیز از نهانخانه دلها برون آید و به زیور آگاهی دادن به دیگران آراسته شوند:


ادیت و ادیتور(Edit & Editor)

معنای ساده ادیت، ویرایش و آماده سازی برای چاپ است. ولی در آمریکا، انگلیس، کانادا و احتمالاً کشورهایی چون هند در حوزه صنعت چاپ و نشر، چهار گونه ادیت دارند و متصدی هر یک را ادیتور میخوانند:

         کسی که دارای طرح یا پروژه ای برای چاپ و انتشار یک اثر معنوی است. وی هدف از طرح یا پروژه خود را با نویسنده یا نویسندگانی در میان میگذارد و آنان را توجیه میکند و از آنان میخواهد بخشی از پروژه را بر عهده بگیرند. از نظر حقوق مادی اثر هم، به یک توافق مکتوب میرسند. کار او را ادیت و خود او را ادیتور میخوانند.

         کسی که مسؤول و متصدی برنامه ریزی و چاپ یک نشریه است. در ایران به چنین شخصی مدیر مسؤول میگویند.

         کسی که مسؤول یک بخش از یک نشریه است. در ایران به این گونه ادیتور دبیر میگویند. مانند دبیر سیاسی(Editor Political) یا دبیر اقتصادی(Economic Editor). همه دبیران بخشهای مختلف یک نشریه زیر نظر کسی که عنوانش سردبیر(Chief Editor) است، انجام وظیفه میکنند. سردبیر گاهی وظیفه مدیر مسئول را نیز برعهده دارد.

         کسی که مقاله یا کتاب و غیره را برای چاپ آماده میکند. در ایران این گونه ادیتور را ویرایشگر و به نادرستی ویراستار میخوانند.

در مورد ادیتور گونه اول دارنده این قلم واژه تدوینگر را پیشنهاد میکند. در صورتی که خود تدوینگر نویسنده نیز باشد و در پروژه خود نوشته ای داشته باشد بهتر است وی را نویسنده و تدوینگر بخوانیم. گاهی ناشر خود ادیتور گونه اول است. در این صورت باید نوشت: ناشر و تدوینگر.

اگر کسانی واژه بهتری را برای چنین مفهومی یافته اند شایسته است پیشنهاد خود را مطرح کنند.

در ایران تاکنون برای ادیتور گونه اول(البته نه به معنای فراگیر آن که تنها در کشورهای یادشده عمل میشود) عبارتهای زیر را به کار گرفته اند:

تدوین و تنظیم از:

زیر نظر:

برنامه ریزی و اجرا:

پردازنده:

به کوشش:

و گاهی عبارتهای دیگری.

 

ویراستار

این واژه با استدلالی که در پی خواهد آمد، نادرست است:

همان گونه که استادان نامدار زبان و ادب فارسی در دوران پیش از انقلاب با افزودن گر به بسیاری از واژگان فارسی برای صنفهای پیشه وران عنوان درست کرده اند: کارگر، رفتگر، آرایشگر، نگارگر و خنیاگر ما هم باید با افزودن گر به ویرایش واژه ویرایشگر را برای این پیشه بسازیم.

همان ادیبان با برگزیدن صیغه امر پرست و افزودن ار به آن واژه پرستار را درست کرده اند که درست است و تشخیص داده بودند که اگر متصدی امور بیمار را پرستشگر عنوان کنند نادرست است؛ زیرا معنای دیگری از آن بر میآید. ولی آنچه که امروزه انجام داده و صیغه گذشته ویراست را با افزودن ار به صورت ویراستار دراورده اند کار نادرستی است. این گونه آمیخته ها برای قشرهای مختلف پیشه وران مناسب نیست بلکه برای اسم معنی هایی همچون گفتار و نوشتار مناسبند که از آمیختن گفت یا نوشت + آر به دست آمده اند.

متأسفانه این واژه نادرست به گونه ای جای خود را باز کرده که حتا برخی از دکترهای زبان و ادب فارسی آن را به همین گونه به کار میگیرند. شاید به آن دلیل که فرهنگستان زبان و ادب فارسی آن را تأیید کرده باشد. همان گونه که به آرایشگر نمیگوییم آراستار پس چرا به ویرایشگر بگوییم ویراستار؟ ممکن است تنها به این دلیل باشد که آرایشگر را اندیشمندان ایجادکرده اند و ویراستار را نااندیشمندان!

 

ویرایشگر

ویرایشگران دو دسته اند. ویرایشگران علمی و ویرایشگران فنی

ویرایشگر علمی به کسی میگویند که یک اثر علمی را از آن نظر که ممکن است نویسنده در اثر خود دچار خطاها و نادرستیهایی شده باشد و خود نداند، اثرش را به ویرایشگری که در آن زمینه متخصص است میسپارند تا آن را ویرایش کند. مثلا در موضوع فیزیک یا پزشکی یا فیلمنامه نویسی.

ویرایشگر فنی به کسی میگویند که معمولا با ناشران همکاری دارد و هر کتابی که بخواهد چاپ شود، پیش از چاپ باید از نظر درستنویسی واژگان و نکات دستوری و نگارشی نابسامانیهایش زدوده و آماده چاپ شود.

البته همواره دانشمندان و ادیبانی بوده اند که کتابهایی همچون دیوان شعرا را با بررسیهای همه جانبه اصلاح میکرده اند که از آنان به عنوان مصحح یاد میشد. این دانشمندان ویرایشگران علمی بوده اند. کسانی که کتابهایی همچون قرآن را به لحاظ درست بودن تمام آنچه که یک خطّاط نگاشته بررسی میکرده اند نیز مصحح نامیده میشدند که ویرایشگران فنی به حساب میآیند.

 

مؤلف

مؤلف کسی است که مطالبی را با هدف ویژه ای از منابعی خوشه چینی و گرداوری میکند و نکته هایی را بر آن میافزاید تا به هدفی برسد که در پیشگفتار هر کتاب آمده و معمولاً با عنوان کتاب همخوانی دارد. مانند کتابهای تاریخی از سوی تاریخنگاران یا مفاتیح الجنان توسط شیخ عباس قمی.

امروزه معادل فارسی مؤلف را گرداورنده میگویند ولی این واژه نارساست. زیرا کسانی هستند که مطلبها یا داده های خام و پراکنده ای را گرد آورده اند که به آنان نیز باید گفت گرداورنده تا کسی که مطالب آنان را تدوین و تنظیم میکند، بتواند بنویسد این شخص گرداورنده این داده هاست. مانند کسانی که شعارهای دوران انقلاب را گرداوری کرده اند. کسی که آن شعارها را تدوین و تنظیم میکند و به صورت یک کتاب آماده چاپ میکند تا برای خوانندگان و بهره برداران مفید واقع شود، تدوینگر یا ادیتور نامیده میشود.

در این صورت، اگر به کسی که کتابی را با زحمتهای فراوان تألیف کرده باشد بگوییم گرداورنده در حق او کوتاهی شده و این عنوان شایسته کار ارزشمند او نیست. پس بهتر است او را پدید آورنده بخوانیم.

البته در برخی موارد بویژه برای نویسندگان و دانشمندانی که با قلم خود یک اثر ارزشمند را بی آنکه از آثار دیگران خوشه چینی کنند به رشته نگارش دراورده اند به کارگیری واژه مؤلف نابجا و نادرست است. برای نمونه دانشمندی که در فیزیک ذرات و شیمی صاحبنظر و رایمند است و شهرت جهانی نیز دارد، کتابی را نگاشته که تألیف نیست ولی مترجم یا ناشر به ناحق نام او را با عنوان مؤلف آورده است. وی استیو واینبرگر است و نام کتابش رؤیای یک نظریه نهائی است.

 

مصنف 

در سالهایی دور این واژه کاربرد درستی داشت؛ ولی امروزه کسی آن را به کار نمیگیرد. مصنف(بر وزن مؤلف) کسی است که بیشتر نوشته های یک کتاب یا نوشته را خود نگاشته و برای نوشته های خود برخی مدارک و مستندها را آورده است. کاری را که یک مصنف به ثمر رسانده در برابرگذاری با تألیف باید تصنیف خواند ولی در همان زمان و بویژه دردهه چهل واژه تصنیف تنها به ترانه هایی میگفتند که شاعری برای یک خواننده میساخت.

اگر بخواهیم معادلی برای مصنف در نظر بگیریم شاید واژه نگارنده(نگارش از:) مناسب باشد. واژه نگارنده نیز امروزه کاربرد زیادی ندارد. پیشترها شخص نویسنده همچون دارنده این قلم خود را نگارنده میخواند و دستکم گاهی بر روی جلد کتابها دیده میشد که شخص نویسنده یا مصنف کتاب پیش از نام خود آورده است: نگارش از:

نقش و کار مصنف یا نگارنده با مؤلف بسیار متفاوت است. مؤلف از نوشته های دیگران بهره جسته ولی مصنف به نظر یا نظریه یا عقیده ای رسیده و بر آن شده آن افکار را به نگارش در آورد. نمونه دست به نقد و همه فهم آن نوشته حاضر است. نگارنده در نگارش این نوشته از نوشته های دیگران بهره برداری نکرده بلکه هرچه تجربه کاری داشته به نگارش دراورده و برای تکمیل یا مستدل کردن نظرهای خود تنها از دیکشنری آکسفورد انگلیسی به انگلیسی بهره گرفته است.

امروزه در بیشتر کشورهای جهان نام نویسنده را بدون عنوان میآورند. البته در ایران گاهی مینویسند نویسنده: و سپس نام را میآورند که در هر دو صورت مشخص نمیشود وی مؤلف است یا نگارنده مگر با خواندن پیشگفتار و یا خود کتاب و یا اینکه کتاب یک رمان باشد و نویسنده اش رمان نویس. 

در این زمینه تفاوت اروپا و آمریکا با کشورهایی همچون ایران در این است که شخص آفریننده اثر مهمتر از اثر اوست؛ بویژه اگر نویسنده شخصیت نامداری هم باشد که ناشر نام او را با حروف دشتتر و پیش از نام اثر میآورد(شاید هم موضوعی توافقی باشد میان نویسنده و ناشر) ولی در ایران هیچگاه چنین کاری صورت نگرفته و شاید هم هیچگاه صورت نگیرد. زیرا در فرهنگ ما به خلّاقیتها و اثرآفرینان چنانکه بایسته و شایسته شأن و مقام آنان است، اهمیت نمیدهند و تنها کسانی را بزرگ میانگارند و به شمار میآوردند که عنوانی دینی یا سیاسی داشته باشند! 

یاداوری: چند سالی است که واژه پدید آورنده را در بخش معرفی یک کتاب در صفحه اولش میبینیم و نیز در فهرستهای موجود در وب که به معرفی کتابها و مقاله ها و پدید آورندگان آنها میپردازند. این واژه هر دو طیف یعنی مصنف یا نگارنده و مؤلف و گرداورنده را در بر میگیرد. ولی هنوز ندیده ام که بر روی کتابی بنویسند پدید آورنده: فلان نویسنده.

 

دیگر کارسازان حوزه چاپ و نشر:

ناشر(Publisher): کسی است که اجازه نشر کتاب و یا نشریه های ادواری را دارد. برخی از ناشران بخشی از بدنه یک سازمان دولتی هستند.

نویسنده(Author): کسی که کتابی را نوشته یا تألیف کرده است.

نویسنده(Writer): کسی که پیشه اش نوشتن کتاب، داستان، مقاله و غیره است.

مترجم(Translator): کسی که یک اثر را ترجمه کرده است. چون کشور ایران متعهد به کپی رایت نیست گاهی دو مترجم یک اثر را ترجمه و به بازار کتاب عرضه میکنند.

از آنجا که دو گونه میتوان ترجمه کرد(ترجمه آزاد و ترجمه مستند یا متعهد) پس دو گونه مترجم هم داریم. کسانی همچون ذبیح الله منصوری بیشتر ترجمه هایشان آزاد و بدون گزینش معادل دقیق واژگانی است که نویسنده به کاربرده است. ولی متنهای علمی، دقیق، و مستند را نمیتوان آزاد بلکه باید متعهدانه ترجمه کرد که معمولاً چنین است.

ادیتوریال(Editorial): کسانی که در یک نشریه مطلب مینوسند شورای نویسندگان را شکل میدهند که پیشترها هیأت تحریریه خوانده میشد. غربیها به شورای نویسندگان یک نشریه ادیتوریال میگویند.

شارح: شارح کسی است که اثری همانند مثنوی یا دیوان حافظ را که ریزه کاریهای زیادی دارد شرح میدهد تا دیگران بتوانند بهتر بهره ببرند. جمع فارسی شارح شارحان و جمع عربی آن شراح(با تشدید راء) است.

در برخی زبانها برای شرح و ترجمه تنها یک واژه به کار میرود.

مفسر(Interpretator): برای درک و فهم برخی متنها مانند قرآن یا قانون اساسی لازم است کسانی از آنها پرده برداری(تفسیر) کنند.

در مورد قرآن برخی تفسیرها که حضورشان در ترجمه های قرآن نیز آشکار است، نه تنها پرده برداری نمیکنند بلکه پرده ای هم جلو دیدگان خواننده میکشند، به گونه ای که خواننده نمیتواند جور دیگری بیندیشد و آن زمانی است که مفسر در مورد یک نکته از یک آیه نظر خود را به تصور اینکه درست است، به گونه ای به جای منظور نظر خداوند میگذارد!! که کسی بر آن نظر شک نکند تا مجبور به اندیشه و تدبر در آیه شود.


ناقد و نقّاد:

ناقد یا نویسنده نقد کسی است که یک اثر(کتاب، مقاله، فیلم، فیلمنامه و...) را از جنبه های مختلف بررسی میکند و نکته ها و جنبه های مثبت و منفی آن را بازمیگوید و به خوانندگان معرفی میکند. بسیار رخ میدهد که یک اثر شهرت زیادی ندارد و با نقد ناقد مشهور میشود.

نقّاد(بر وزن نقّاش و به معنای نقدنویس) کسی است که پیشه اش نقدنویسی است.


صحّاف: در روزگاران کهن که صنعت چاپ در کار نبوده به کسی گفته میشد که همه کارهای آماده سازی یک کتاب را انجام میداده تا در دسترس خوانندگان قرارگیرد. اولین صحافها در فرهنگهای مختلف تدوین کنندگان کتابهای مقدس همچون تورات، انجیل و قرآن بوده اند. چنانکه اولین کتابی هم که به وسیله ماشین چاپ گوتنبرگ به چاپ رسید انجیل بود.

امروزه صحّاف یا کتاب ساز به کسی گفته میشود که کتابی کهنه ولی مهم که کمیاب است را از بی سروسامانی به دراورد:

صفحه های ناجورش را مرمت کند.

برایش جلد بسازد.

روی جلدش را با عنوان کتاب و نام نویسنده اش مزین کند.

این هنر نیز دارد همچون تأتر روحوضی به فراموشی سپرده میشود. نوشتم هنر زیرا واقعاً هنر است. یکی از صحّافان مشهور تهران آقای تبریزی است که انشاء الله هنوز زنده و سالم باشد. بسیاری از کتابهای کهنه مرا با هنرش سامان داد.

صحّافان مجبورند که از چاپ سربی استفاده کنند چون چاپ انبوه نیست. پس همه چیز باید با دست انجام شود. بویژه تهیه جلد مناسب و چاپ کردن نام نویسنده و عنوان کتاب بر روی جلد و روی عطف کتاب آنهم زرین کوب که باید با فشار و زیر دستگاه پرس انجام شود.


خطاّط: کسی که متنهای قدیمی مانند کتابهای مقدس و کتابهای دعا را با قلم نی یا پر پرندگان مینویسد.

 

ادیشن(Edition)

جدا از واژه ادیتوریال یکی دیگر از واژگایی که از ادیت مشتق شده ادیشن است که در ایران با عنوان نوبت چاپ از آن یاد میشود، مانند آنچه در این نمونه هایی که دیده ام، میتوانید ببینید:

نوبت چاپ: چاپ سوم.

"چاپ ششم این کتاب در بیست هزار نسخه به چاپ رسد". در این مثال چاپ اول معنای ادیشن و چاپ دوم معنای پرینت را در زبان انگلیسی میدهد.

 

ورژن(Version)

معنای ورژن نسخه جدید است ولی این واژه گویا نیست. ورژن همان ادیشن است با این تفاوت که در ادیشن متن کتاب تغییری ندارد یا دارای تغییراتی جزئی است ولی در ورژن، متن، یا پیوستهای آن، و یا هر دو مورد دارای تغییرات کلی است.

گفتنی است هر کتابی نمیتواند دارای ورژنهای مختلفی باشد، بلکه کتابهایی که در زمینه های علمی دانشگاهی، مانند ژنتیک یا فیزیک کیهان نگاشته میشوند از آن جهت که این دانشها هر روزه در تکامل هستند دارای ورژنهای مختلفند.

یک استاد نتیجه پژوهشها و تجربه های خود را در چاپ تازه از کتابش میگنجاند تا به دانشجویان منتقل شود و بر روی جلد کتاب تازه مینویسند ورژن مثلا 7. نظر به اینکه این گونه کتابها برای دانشجویان تهیه میشود، شمارگان هر ورژن بسیار زیاد است.

جالب است که بدانید در ادیشن(چاپ) هفتم دیکشنری انگلیسی به انگلیسی آکسفورد در مورد بسیاری از هنرها مثال ورژن را آورده جز در مورد کتاب! شاید در ورژن جدیدتر خودش به ورژن! کتاب هم اشاره کرده باشد. با تعریفی که از ورژن به دست دادیم خود دیکشنری آکسفورد که محتوا و پیوستهایش در هر چاپ دگرگون و نو میشود باید به جای ادیشن مینوشت ورژن هفتم.

در ایران نظر به اینکه مانند آمریکا و اروپا چنان دانشمندانی کمتر داریم نگارنده ورژنهای مختلف یک کتاب را ندیده ولی ممکن است وجود داشته باشد. پیش از انقلاب هنگامی که یک کتاب به چاپ تازه میرسید اگر دارای تغییراتی کلی بود(میشد آن را به حساب ورژن گذاشت) روی جلد و نیز بر روی صفحه اول آن مینوشتند: با اصلاحات- مزایا و اضافات.

در حال حاضر برای برخی از کتابها که در ایران ترجمه شده واژه ویرایش را به جای ورژن به کار میگیرند مانند: ویرایش دوم این کتاب در ... نسخه به چاپ رسید. یا کتاب.... (ویرایش دوم)

نگارنده نیز هرگاه یکی از نوشته های خود را برای آخرین بار با مطالبی تازه بازنویسی کنم، مینویسم: آخرین ویرایش.

 

چاپ سنگی- سربی- کامپیوتری

در روزگارانی کمی دورتر چاپ سنگی رواج داشت و از حروفی که از سنگ ساخته شده بودند در چاپخانه بهره میبردند. گاهی میبینیم که روی جلد برخی کتابهای قدیمی نوشته شده: چاپ سنگی.

بعدها چاپ سربی به صنعت چاپ رونق بیشتری بخشید. چون سرب نرمتر و به هر روی برای تولید و به کارگیری سهلتر از سنگ است؛ ولی زیانهای سرب برای حروفچینان بسیار بیشتر بود. البته این آگاهیها امروزه مشخص شده و شاید حروفچینان نمیدانستند که سرب برای سلامتی آنان زیانبار است. اکنون این گونه چاپ نیز یا برافتاده یا نفسهای آخر خود را میکشد.

متن یک نوشته را(کتاب، مقاله، تراکت، اطلاعیه های مجلس ترحیم و جشن و...) به چاپخانه میبردند. در بخشی از چاپخانه هر یک از حروف یک زبان(در هر کشور به زبان خود) روی باریکه ای از سرب به  گونه ای نوشته شده بود، تا هنگامی که برمیگردد درست و خوانا باشد. به این باریکه سربی فونت میگفتند.

تعداد زیادی از هر یک از این فونتها در چهارخانه هایی قرار میگرفت که همگی با هم یک چارت جدول بندی شده چوبی را شکل میداد. از این گونه چارتها در هر چاپخانه ای به تعداد اندازه های ریز و درشت هر حرف وجود داشت. مثلا در هشت اندازه و هر اندازه با یک شماره مشخص میشد. شماره یکی از بزرگترین حروف بیست بود که برای تیترهای بزرگ استفاده میشد. به نظر میرسد اندازه فونتهایی که اکنون در کامپیوتر استفاده میشود و به فارسی اندازه قلم(با علامت تی مخفف تایتل) نامگذاری شده برابر با همان شماره هایی باشد که پیشتر در چاپخانه ها کاربرد داشت.

اکنون در وبلاگها و کامپیوترها فونت را که علامتش F است تنها برای مشخص کردن نوع قلم استفاده میکنند(چاره ای هم جز این نیست) و این در حالی است که همان گونه که در چاپخانه ها رسم بود واژه فونت هم اندازه قلم را در برمیگرفت و هم نوع قلم را چنانکه در تعریف آن در دیکشنری آکسفورد نیز آمده است.

 

حروفچینی

برای آماده کردن هر واژه از یک متن، همانگونه که اکنون من نگارنده دارم حروف را کنار یکدیگرمیچینم تا واژه شوند و واژه ها را کنار هم میچینم تا جمله شوند و جمله ها پاراگراف و... کارگر حروفچین همین کار را با دست و با کنار یکدیگر گذاشتن باریکه هایی از سرب که حروف روی آنها برجسته نمایان بود انجام میداد. واقعا کار سختی بود!!

اکنون حروفچینی کامپیوتری جای حروفچینی دستی را گرفته که هنوز در مواردی همچون صحافی به کار میرود. ولی متأسفانه حروفچینی کامپیوتری که با فارسیسازهای مختلف و نه یکدست و حساب شده، تایپ میشوند مشکلاتی را برای پایپ کننده و متن نگارش ایجاد میکنند. البته این وظیفه فرهنگستان زبان و ادب فارسی است که همتی کند و یک فارسیساز کامل- فراگیر و یکسان بر پایه یک کلیدنمای ویژه زبان فارسی تدوین کند و با توسل به قانون همگان را ملزم به بهره گیری از آن کند و برای شرکتهای بزرگ تولیدکننده نرم افزار در داخل و خارج از کشور بفرستد تا بلکه از گسترش نادرست نویسی پیشگیری شود.

برای کشور جمهوری اسلامی مهد زبان فارسی شرم آور است که ببینیم نگارش به زبان عبری که شمار کاربرانش بسیار بسیار کمتر از زبان فارسی است در کلیدنماهای کامپیوترها سروسامان گرفته باشد، ولی فارسی زبانان با این مشکل رو به رو باشند و زبان فارسی هر روزه تهی تر گردد!

ازجمله مشکلات کنونی تایپ کامپیوتری:

         در فارسیسازها چهار حرف ویژه زبان فارسی یعنی گ چ پ و ژ در کلیدنما در جاهای نامناسب به گونه ای پراکنده قرارگرفته اند و برخی را نمیتوان بدون گرفتن شیفت استفاده کرد. دلیلش هم این است که کلیدنماها اصولا برای زبان عربی طراحی شده اند و فارسیسازها با ایجاد تغییراتی در آن کلیدنماها آنها را تا اندازه ای برای زبان فارسی قابل بهره برداری کرده اند!

         در فارسیسازی که پیشتر مورد بهره برداری نگارنده بود، ویرگول و نیز نقطه ویرگول که از لوازم نگارشند وجود نداشت. اکنون و با این  فاسیسزای که در حال نوشتن هستم نیز نمیتوانم برخی واژه های مرتبط را به یکدیگر ربط دهم. مثلا نمیتوانم گفت و گو و جست و جو را درست بنویسم(جستجو درست نیست) زیرا دکمه فاصله گذاری موجود مربوط به فاصله میان دو واژه است ولی این دو واژه و حرف ربطشان در اصل یک واژه آمیخته(مرکب) را شکل میدهند. در برخی فارسیسازها این امکان وجود دارد و با گرفتن شیفت و زدن دکمه فاصله انجام میشود.       

 

تیتر و سوتیر

تیتر در مقاله ها و کتابها مشخص کننده عنوان آن مقاله یا کتاب است و سوتیتر بیشتر در جراید کاربرد دارد. این دو واژه را بدین گونه که بر زبان دست اندرکاران چاپ و نشر جاری است در جایی نیافتم. شاید واژگانی فرانسوی باشند. ولی تایتل(Title) و سابتایتل(Subtitle) در زبان انگلیسی را درست معادل تیتر و سوتیتر یافتم که در کامپیوترهای امروزی با علامت T مشخص شده و همان کاربردها را دارند.

 

اصلاح یا ویرایش پیش نویس

پیش از حروفچینی بویژه در نشریه ها، تیترها و سوتیترها و نیز هر عبارت یا واژه ای که باید سیاه(اکنون در کامپیوترها با حرف B که مخفف بولد است معین شده است.) شود را مشخص میکنند. پس از پایان حروفچینی یک متن همراه با سفارشهایش، باید بازخوانی و ویرایش صورت گیرد که معمولا بر عهده نویسنده مقاله است. پس از اصلاح ویرایش اول توسط تایپ کننده، دوباره برای تأیید نزد ویرایشگر میآید تا اگر باز هم اشکالها و ناهماهنگیهایی وجود دارد برطرف شود. متن مقاله یا کتاب پس از تأیید نهایی برای صفحه بندی به صفحه بند واگذار میشود.

 

لی آوت(Lay out)

تنظیم و چیدمان تیتر، متن، سوتیترها و در صورت نیاز برخی تصویرها و... در یک صفحه از یک نشریه پیش از چاپ را لی اوت  یا صفحه بندی گویند. کسی که این کار را برعهده دارد صفحه بند نامیده میشود.

 

لیثوگرافی(  Lithography- گرفتن فیلم و زینک)

پس از بسته شدن صفحه ها نوبت به فیلم گرفتن از آنها میشود. پس از فیلم گرفتن از برگه های هشت صفحه ای، آنها را در تاریکخانه بر روی یک ورق فلزی از جنس روی چاپ میکنند که به آن زینک(روی به زبان انگلیسی) میگویند. پس از چاپ فیلم بر روی زینک، زینکها را به دستگاه چاپ میبندند و دستگاه با هر چرخش یک نسخه از متن را(مانند دستگاه استنسیل. یادش به خیر!) روی برگه های سفیدی که هشت صفحه کتاب یا نشریه را در خود جای میدهند، چاپ میکند.

 ترتیب قرارگرفتن این هشت صفحه بر روی یک زینک به گونه است که هنگامی که یک برگه چاپ شده هشت صفحه ای تامیخورد شماره های صفحه ها در کنار یکدیگر قرارمیگیرند. به همین دلیل هرگاه یک برگه هشت صفحه ای بر اثر بی دقتی ناظر چاپ به چاپ نرسد، صفحه های پراکنده یک نسخه از یک کتاب یا مجله سفید خواهد ماند که گاهی در کتابفروشیها شاهدش بوده ایم!

روندی که شرحش گذشت لیثوگرافی گویند. البته در ایران مینویسند لیتوگرافی که نادرست است زیرا همان گونه که متن انگلیسی آن را میبینید این عنوان با TH نوشته میشود و نه با T. تا چند سال پیش همه مراحل چاپ در یک چاپخانه به ثمر میرسید ولی به تازگی روی برخی کتابها دیده میشود که نوشته شده لیتوگرافی توسط فلان چاپخانه صورت گرفته است.

اما آنچه که در مورد لیثوگرافی در دیکشنری آمده بدین قرار است:

پروسه چاپ از یک سطح نرم(مثلا) به یک صفحه فلزی که برای این کار آماده شده به گونه ای که جوهر تنها به طرح(نوشته یا تصویر) موجود به راحتی برسد.

 

صحّافی

واژه صحّافی به معنای کتاب سازی است. صحیفه یعنی کتاب. 

در هر چاپخانه بخشی وجود دارد به نام صحّافی که در آنجا برگه های چاپ شده هشت صفحه ای ابتدا تامیخورند سپس روی هم قرار میگیرند. ترتیب قرار گرفتن، شماره صفحه هاست؛ ولی کیفیت قرار گرفتن و به یکدیگر وصل شدن، سالها پیش نخ بود؛ ولی اکنون چسب این مهم را برعهده دارد. البته در قدیم که از نخ استفاده میشد هیچگاه مشکلی پیش نمیآمد ولی هرگاه از چسب خوبی بهره برداری نکنند، صفحه های یک کتاب پس از مدتی از یکدیگر جدا میشوند(یا به قول قدیمیها شیرازه اش از هم پاشیده میشود).

دستگاه برش: مرحله بعدی کار در بخش صحافی برش است. سه طرف از چهار طرف کتابی که بدون جلد آماده شده با دستگاه برش بریده میشود؛ تا هم صفحه های به هم چسبیده از هم جدا شوند و هم همه صفحه های کتاب یکدست و یک قواره و در یک اندازه از کار درایند. سپس این کتاب با قواره ولی بی جلد را با جلدی که پیشتر آماده کرده اند مجلّد میکنند.

البته اگر جلد کتاب شمیز باشد(یعنی طلاکوب و ضخیم نباشد) تمام کتاب آماده شده، همراه با جلدش با هم برش میخورند. این روش در مورد نشریه های ادواری نیز به کار میرود، با این تفاوت که یک دسته از مجلدهای یک نشریه با هم برش میخورند.

 

عنوان(Title)

کاربری واژه عنوان یا تایتل در هر دو زبان فارسی و انگلیسی یکسان و به دو گونه است:

یک: نام کتاب

دو: برای نشان دادن کم و کیف فعالیت در حوزه نشر کتاب، مانند:

         ما در سال 1392 هشتاد عنوان کتاب به چاپ رساندیم.

         شمار عنوانهای کتابهای علمی ما بیش از عنوانهای کتابهای دینی ماست.

         شمارگان(تیراژ) هر یک از عنوانهای کتابهای ما بیش از بیست هزار است.

 

مقدمه و پیشگفتار(Preface)

هر نوشته ای که نگاشته میشود نویسنده آن هدفهایی داشته و انگیزه ای پشت نوشته او نهفته است که موجب شده نویسنده دست به قلم ببرد و یک کتاب یا مقاله را منتشر کند.(امروزه که نشر افکار تنها از طریق چاپ صورت نمیگیرد بلکه هرکس میتواند افکار خود را در وبلاگها و وبسایتها منتشر کند تا دیگران به گونه ای رایگان بهره برداری کنند به کارگیری واژه انتشار شایسته تر از چاپ است.) از دیرزمان هر نویسنده انگیزه و هدف و سودهای ناشی از اثر خود را در یک یا چند یا چندین صفحه زیر عنوان مقدمه در آغاز کتاب میآورد. چندین سالی است که واژه پیشگفتار را به جای مقدمه و با هدف پارسی را پاس بداریم به کارمیگیرند. کسانی نیز نخستین سخن یا سخن نخست را در این راستا به کار برده اند و تنها برای آغاز مقاله اشاره: را نیز.

 

یادداشت ناشر(Note Publisher’s)

 برخی از ناشران بر کتابی که معمولاً برایشان اهمیت دارد یادداشتی مینویسند که به آن یادداشت ناشر میگویند.

 

تقریظ

تقریباً تا دهه چهل شمسی این واژه کاربرد داشت. تقریظ به نوشته ای گویند که استادی بر کتاب شاگردانش یا کسانی که به مانند او کهنه کار و کارشناس نبودند، مینوشت تا آن کتاب اعتباری کسب کند و معمولاً اولین کتاب یک نویسنده بود و نشان از آن داشت که آن استاد آن را تأیید کرده است.

 

ملحقّات و ضمائم یا فهرستها(Indexes)

ملحقّات یعنی آنچه که درپایان کتاب یا یک متن(مانند متن قراردادها و معاهده های بین المللی میان دولتها) افزوده شده است که به دلایلی یا در متن نیامده یا ممکن نبوده در متن گنجانده شود. 

واژه ضمائم که چندین سالی است جای خود را به پیوستها داده، شامل مطالبی میشود که به برخی کتابهایی که اعتبار پژوهشی دارند، افزوده میشود؛ که به دلایلی ضرورت نداشته در متن کتاب بیاید؛ ولی ممکن است به کار کسانی بیاید و بتوانند از آنها بهره برداری کنند.

فهرست محتوای یک کتاب یا نشریه را در زبان فارسی فهرست مطالب یا به طور خلاصه فهرست مینویسند ولی در زبان انگلیسی میشود: Contents.

فهرستها گوناگونند ولی مهمترین فهرست ها، فهرست نامها یا اعلام(Names Index) و فهرست موضوعی(Topics or subjects Index) هستند که هر دو برای پژوهشگران بسیار سودمند و کارسازند.

برخی فهرستها خود یک یا چند جلد کتاب را تشکیل میدهند مانند فهرست کتابهای کهن اسلامی در کتابخانه بزرگ واتیکان که یکی از بزرگترین کتابخانه های جهان است.

فهرست معاهدات دوجانبه ایران با دیگر کشورها زیر عنوان راهنما و مشخصات معاهدات دو جانبه ایران با سایر دول(ناشر: وزارت امور خارجه) همراه با مقدمه ها، فهرستها و راهنماهای مختلفی که نگارنده برای سهولت کار پژوهشگران تهیه کرده است؛ نیز در این زمینه قابل توجه است.

 

کپیرایت(Copyright)

کپیرایت(حق رونوشت برداری) یا حق مالکیت معنوی تعهدنامه ای است که هرگاه یک شخص یا سازمانی به آن بپیوندد تنها آنان حق دارند از اثری که تولید شده همچون کتاب یا قطعه ای موسیقی بهره برداری مادی کنند و دیگران برای بهره برداری از آن باید از آنان اجازه کتبی داشته باشند. هر کشوری که به آن بپیوندد متعهد و ملزم به رعایت اصول و مواد آن میشود و هر کشوری که نپیوندد متعهد به آن نیست. در نتیجه کشورهایی که تولید علم و کتابهایشان بیشتر است عضو آن میشوند تا از حقوق مالکیت معنوی آثار خود بهرهمند شوند.

کشور ایران این تعهدنامه را امضاء نکرده، در نتیجه ناشران و مترجمان ایرانی کتابهای مفید را بدون قیدوشرط ترجمه میکنند و میفروشند. معمولا کشورهای جهان سومی آن را امضاء نکرده اند. البته اگر این کشورها نیز تولید علمی و فنی داشته باشند، دیگران میتوانند بدون اجازه از تولید آنان بهره برداری کنند.

نمونه داخلی کپیرایت همان است که طبق قانون مالکیت معنوی بر روی صفحه اول کتاب مینوشتند و مینویسند:

حق چاپ(و نسخه برداری برای ناشر) محفوظ است. یا:

تمام حقوق این کتاب(اثر) محفوظ است(All rights reserved).

 

چاپ افست(Offset)

در دیکشنری آکسفورد آمده است که افست روشی در چاپ است که در آن جوهر ابتدا به یک صفحه فلزی و سپس به یک سطح لاستیکی و تنها پس از آن بر روی کاغذ قرارمیگیرد.

افست چیزی شبیه به کپی کردن است بدون دخالت در متن اصلی کتابی که پیشتر به چاپ رسیده است. یعنی یک کتاب را که میخواهند بی کم و کاست دوباره چاپ کنند افست میکنند. تمام صفحه های کتاب را گویی کپی گرفته و دو باره به صورت کتاب دراورده اند. به همین دلیل بر برخی کتابها، همچون قرآن و دیوان شعرا نوشته شده: عکسبرداری شده از...

ناشران با دو هدف این کار را میکنند. یا آنانکه میخواهند کتابی مانند قرآن را که خود پیشتر چاپ کرده اند، دوباره به چاپ برسانند که این کار اگر طبق مقررات انجام گیرد قانونی است. ولی گاهی یک ناشر کتابی کمیاب را که ممکن است ناشر آن هم خود او نباشد و در بازار یافت نمیشود، افست میکند و به صورت قاچاق با قیمتهای بسیار گرانتر از قیمت متعارف میفروشد!

یک پیشامد جالب در این زمینه:

در دهه شصت هجری مجبور شدم کتاب تاریخ ادیان جان ناس را بخرم. تنها در یک کتاب کهنه فروشی رو به روی دانشگاه تهران آن را یافتم و به قیمت گزافی خریدم. روزی که مشغول مطالعه آن بودم و کتاب باز بود و از آنجا که این کتاب پرحجم(قطور) است به هنگام بازبودن کتاب بخشی از داخل عطف کتاب(معرفی در پی خواهد آمد) نمایان میشد. که متوجه شدم افست کننده با اینکه کار برایش کم هزینه بوده برای برخورداری از سود بیشتر از پسمانده های جلد کتابهای درسی پس از انقلاب که آرم جمهوری اسلامی را داشت و در چاپخانه وجودداشته، برای تهیه جلد استفاده کرده! و این در حالی بود که کتاب اصلی سالها پیش از انقلاب چاپ شده بود. دانستم که این کتاب را غیرقانونی افست کرده اند و به عنوان کتاب کمیاب به قیمت گزاف میفروشند!!

 

عطف کتاب

به بخشی از جلد کتاب که نام کتاب و نویسنده روی آن حک یا نگاشته شده و هنگامی که در قفسه کتاب قرارمیگیرد نمایان میشود عطف کتاب گویند.

 

اندازههای کتابها

هر کتابی اندازه ای دارد که در میان ناشران به قطع مشهور است. به ترتیب بزرگی به کوچکی:

قطع رحلی: مانند اندازه بسیاری از دانشنامه ها و دایرة المعارفها.

قطع وزیری: مانند بسیاری از کتابهای علمی، درسی و یا پرحجم مانند دیکشنریها.

قطع رقعی: مانند بسیاری از کتابها از جمله رمانها.

قطع جیبی: در ایران دهه های سی و چهل این قطع بسیار مورد بهرگیری قرارمیگرفت. اکنون شمار کتابهایی که این قطع را داشته باشند بسیار کم است. شاید علتش افت کتابخوانی در ایران باشد زیرا کتاب با قطع جیبی را میتوان در جیب گذاشت و در راهها(اتوبوس و قطار و..) خواند.

قطع پالتویی: پهنای آن مانند قطع جیبی است ولی دارزای آن یک و نیم برابر درازی قطع جیبی است و بیشتر برای چاپ کتابچه های راهنمای توریست کاربرد دارد؛ به دلیل اینکه عکسها همراه با زیرنویسهایش در یک صفحه جابگیرد.

قطعهای کوچک و خیلی کوچک نیز وجود دارد که برای فرهنگ واژگان و متنهای مقدس همچون انجیل و قرآن استفاده میشود.

 

شابک(ISBN): شماره یا کد اختصاصی یک کتاب است، که از سوی سازمان صادرکننده مجوز چاپ، به آن کتاب داده میشود. معنای دقیقتر:

شابک = شماره استاندارد بین المللی کتاب

 ISBN=International Standard Book Number

 

کارتوگرافی(Cartography)

کارتوگرافی هنر یا پروسه کشیدن یا ایجاد نقشه ها(معمولا جغرافیایی) است.

 

مردادماه 1393

ویرایش دوم: مردادماه 1394

 احمد شماع زاده

 hmdshmzdeh@gmail.com

 

دریغم آمد وضعیت امروزین کتاب و کتابخوانی در کشورمان را در اینجا نیاورم:

کِتاب 

(ورژن جدید من یار مهربانم)

سراینده: عباس احمدی، لوح

 

  من یار مهربانم، اما کمی گرانم 

چون جنس باد کرده در دست ناشرانم

 درکل به قول ایشان کم سود و پر زیانم

من گرچه اهل ایران این ملک شاعرانم

زیر هزار نسخه باشد شمارگانم

مانند حال زائو در وقت زایمانم

 

یا لنگ فیلم و زینکم یا گیر این و آنم

گیرم اگر مجوز من یار پند دانم

از این ممیزیها سرویس شده دهانم
 
اغراق اگر نباشد صفر است راندمانم


یک روز رفتم ارشاد با این قد کمانم
 
گفتم بده مجوز ای راحت روانم


گفتا تو را برادر یک سال میدوانم
در تو عقایدم را با زور میچپانم

 

گفتم نمیتوانی، گفتا که میتوانم
گفتم کنم شکایت، گفتا که بر فلانم


از حرفهای او سوخت تا مغز استخوانم
من یک کتاب خوبم عشق است ترجمانم

 

نه عامل خلافم نی در پی مقامم

محبوب اهل فکرم منفور طالبانم

 فعال در مسیرِ آزادی بیانم
خواننده گر کزت شد من ژان وال ژآنم

 

من وارث پاپیروس از مصر باستانم 

هم خبره در سیاست هم اقتصاد دانم

 بسیار حرف دارم با آنکه بی زبانم
 
شاگرد فابریکِ جبار باغچه بانم

 درد دلم شنیدی؟ حالا بخر بخوانم
 
از بس که شعر گفتم کف کرد من دهانم

 

حسن ختام بیتی است کآمد نوک زبانم
از خطه بیابان گفته سعید جانم


من شاعری جوانم منهای گیسوانم!
من یار مهربانم، سرویس شده دهانم!

پیشنهادی چند به فرهنگستان زبان و ادب فارسی


پیشنهادی چند به فرهنگستان زبان و ادب فارسی

(این پیشنهادها در اسفندماه نودوسه به فرهنگستان فرستاده شد)


مایه تأسف و تأثر است که فرهنگستان تاکنون کمتر به مسائل امروزین زبان فارسی که هر روزه با آن سروکار داریم رسیدگی کرده است. یکی از مسائلی که پژوهشگران با آن درگیر هستند و کمتر زبانی را میتوان یافت که این مشکل را داشته باشد این است که اگر یک متن فارسی را به برگرداننده گوگل(گوگل ترانسلیتور) بدهیم نمیتواند متنی را به ما تحویل دهد که تا اندازه ای از آن سردربیاوریم.

چرا؟ زیرا که زبان فارسی یکدست نیست و فرهنگستان نیامده واژه ها را یکدست کند و فرهنگی فراگیر را به دست جهانیان برساند تا برای مثال گوگل بتواند آن را در وبسایت خود به کار برد و پژوهشگران ایرانی و خارجی بهره برداری کنند. دو مثال میزنم و اگر نیاز به بحث بود لطفاً تماس بگیرید.

یک- که حرف ربط است. ولی در زبان فارسی به بسیاری حرفها و واژگان وصل میشود و واژگان آمیخته ای را میسازد که هیچ ربطی به که موصول ندارد. ویرایشگران هم یا بیدقتند و یا از فرهنگستان الگو گرفته اند که که به کار رفته در آن واژگان را جدا از واژه پیش از خود مینویسند. در نتیجه هیچگاه مترجمی همچون گوگل نمیتواند تشخیص دهد که این واژگان چه معناهایی دارند و ترجمه نامفهوم از آب درمیآید.

برای تعریف و محدود کردن واژگان فارسی و درست نوشتن آنها باید به زبانهای دیگر بازگشت کرد. مثلاً چنانکه در زبان انگلیسی میشود as بنابراین اگر این واژه را به صورت چنان که بنویسیم رایانه چگونه میتواند آن را درست ترجمه کند؟ یا واژه آنکه که معنای who را میدهد هرگاه که به صورت آن که نوشته شود رایانه ترجمه میکند: that that

دو- تمام زبانها حروف خود را در کلیدنماها درست جاسازی کرده و جا انداخته اند جز زبان فارسی که حرفهای چهارگانه ویژه زبان فارسی در جاهای پراکنده ای از کلیدنما جا دارند و کار را بر تایپ کننده دشوار میسازد.

نقل نکته هایی از متن طرح درس درستنویسی-  ویرایش و پالایش زبان فارسی:

درست‌نویسی در زبان فارسی با دشواری‌هایی به‌ گونه‌های زیر روبه‌روست:

1.  فرهنگستان‌زبان‌و‌ادب‌فارسی تاکنون نتوانسته‌است وظایف خود را به‌خوبی انجام‌دهد، ازجمله:

ـ هنوز تمام واژگان زبان فارسی را تعریف نکرده‌است.

ـ هنوز نگارش زبان فارسی را یکدست و سازمند نکرده‌است.

ـ بااینکه به دیگران رهنمود می‌دهد، هنوز خود را وفادار به درست‌نویسی نشان‌نداده.

ـ نه‌تنها کوششی برای برابریابی واژگان عربی نکرده، بلکه از عربی‌نویسی نیز دوری‌نجسته.

ـ بخشی از برابرها و تعریف‌هایی که برای واژگان و نگارش تصویب‌کرده، نیازها را براورده‌نکرده.

2.  بی‌توجهی و بی‌دقتی روزنامه‌ها در نگارش، تاُثیر واژگونه‌ای بر درست‌نویسی داشته و دارد.

3.  کمتر کتاب یا نوشته‌ای را می‌توان یافت که از خطاهای نگارشی و درست‌نویسی دور ‌باشد.

4.  کمتر ‌کسی یا سازمانی خود را موظف به درست‌نویسی می‌داند.

5.  کسانی که بتوانند کاملاٌ درست بنویسند بسیار کم‌اند. 

6.   پس‌رفت زبان ‌فارسی تا بدانجا رسیده‌است که در کتاب‌های درسی آموزش زبان فارسی، برای برابرگزینی و آموزش واژگان سره فارسی از واژگان عربی بهره‌می‌گیرند.

       بنابراین اگر آهنگ‌آن‌کرده‌ایم که زبان فارسی را گسترش‌دهیم، ناگزیر از درست‌نویسی و پالایش آن هستیم، و تاآنجاکه درتوان‌داریم باید آن را از آمیختگی‌ها پاک‌کنیم، و پس از آن، و یا دستکم همگاه با این پاکسازی آن را گسترش‌دهیم.

احمد شماع زاده

بررسی برخی برواژگان فارسی


بررسی برخی برواژگان فارسی

 

بوق سگ- سگ بازاری- سگ پاچه گیر- چهارسو- چهارسوق- سرا- بوق حمام- گوش دادن- گوش کردن- گوش ایستادن- به اضافه فرهنگ برواژگان چپکی!

 

بوق سگ یکی از از اصطلاحاتی(برواژگانی) است که تقریباً دیگر کسی ریشه آن را به یاد نمیآورد. بوق سگ از برواژگان بازاری است و منظور از کاربری آن، تا دیر وقت کار کردن است. برای نمونه میگویند:«تا بوق سگ کار می‌کنم...» یا «بچه که نباید تا بوق سگ بیرون از خونه باشه…!» در این جمله ها بوق سگ معنای دیر وقت را میدهد.

 

و اما ریشه آن: می‌دانید که بازار در ایران از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و هست . بازارهای ایرانی که خاص فرهنگ ایرانی است شامل دو محور اصلی عمود بر هم بود که در وسط بازار به یکدیگر میرسیدند و چهارسوق(چهارسو) اصلی یا بزرگ را می‌ساختند. بازار بسته به بزرگی و کوچکی اش می‌توانست چندین چهارسوق فرعی و کوچک نیز داشته باشد. اما ورودی و خروجی این بازارها منحصراً از دو سر محورهای اصلی بود. با این تعریف بازارهای سنتی ایرانی دارای چهار ورودی بود و با درهای بزرگ چوبی بسته می‌شد.

حفاظت از این بازارها البته کاری مهم و درخور توجه بود. گرچه هر حجره با دری چوبی بسته می‌شد، اما این درها ایمن نبودند و به راحتی شکسته میشدند. از این رو امنیت بازار بستگی به درهای اصلی و نگهبانان بازار داشت. این نگهبانان از سر شب(هنگام اذان مغرب) تا دم صبح(پس از اذان صبح) موظف به پاسداری از بازار و در حال گشت زنی بودند. اما از آنجا که بازار بزرگ و امکان بازبینی همه جای آن ناممکن مینمود، نگهبانان سگانی پاچه گیر داشتند که به «سگ بازاری» مشهور بودند. این سگان جز از مربی خود به هرکس دیگری حمله میکردند و پاچه او را می‌گرفتند.

 

از این رو با نزدیک شدن مغرب و بسته شدن درهای بازار و رهاشدن سگهای بازاری، نگهبانان در بوقی بزرگ که معمولاً از شاخ قوچ ساخته می‌شد و صدایی پرطنین و گسترده داشت می‌دمیدند که: در حال بازکردن سگان و رهاکردنشان در بازار هستیم. زودتر حجره ها را تعطیل کرده و از بازار بیرون روید. به این بوق که سه بار با فاصله زمانی مشخصی نواخته می‌شود بوق سگ می‌گفتند. به این دلیل بود که مشتری آخر وقت خونش پای خودش بود! یعنی با شنیدن بوق سگ از بازار خارج نشده و حالا هر آن ممکن است مورد هجوم سگان پاچه گیر بازاری قرار گیرد.

 

بنابراین هرگاه کسی تا دیروقت به کارش مشغول باشد و یا دیر به خانه برگردد می‌گویند تا بوق سگ کار کرده یا بیرون از خانه بوده است. همچنین افرادی را که زود عصبی شده و پیش از پرس و جو و کشف حقیقت به پرخاش می‌پردازند را سگ بازاری می‌گویند که قدرت تشخیص دزد از بازاری را نداشته و پاچه همه را می‌گرفت.

 

روشنگری: مطلب بالا را به وسیله ایمیل دریافت کرده ام و نویسنده آن را نمیشناسم ولی برای ویراش آن وقت زیادی گذاشتم به گونه ای که میتون گفت آن را بازنویسی کرده ام. برای مثال آنجا که نوشته ام: "نگهبانان سگانی پاچه گیر داشتند" نویسنده نوشته بود: "نگهبانان سگانی درنده و گیرنده داشتند." در حالی که سک هیچگاه درنده نیست و این صفت تنها برای حیواناتی وحشی همانند ببر و شیر کاربرد دارد.

 

در مطلب بالا نویسنده اشاره کرده بود به چهارسوق. به نظر میرسد این واژه فارسی و به معنای چهارسو(چهار جهت) باشد و نه چهارسوق. اگر کسانی آن را به گونه دوم به کار میبرند تصورشان بر این است که چون سوق در عربی معنای بازار میدهد به این شکل است که تصور آن هم نادرست است زیرا در آنجا محل برخورد چهار جهت یا سو است و نه چهار بازار!

حال که سخن از بازار بسیار رفت، این نکته را هم بیافزایم که یکی ا واژه هایی که برای مکانی در بازارهای ایران به کار میرود سرا است. سرا تنها برای خانه به کار نمیرود. مثلا وقتی که میگویند صحن و سرا یا کاروانسرا سرا معنای خانه نمیدهد بلکه جایی که سقفی دارد و ایمن است و جای اتراق و کار یا استراحت یا مقبره و بارگاه است.

 

در بازارهای ایران نیز برخی قسمتها همچون یک خانه قدیمی است که حیاط در وسط است و اطراف آن حجره ها(به جای اتاقها) واقع شده اند و معمولا در دو و یا سه طبقه ساخته شده اند که به آن سرا میگویند و به نام صاحب آن شهرت دارند.

 

بوق حمام

 

سخن از بوق شد من هم داستانی درباره بوق حمام شنیده ام که بد نیست برای شناخت بیشتر فرهنگ کهن خود در اینجا بیاورم:

گویند در گذشته های دور یک گرمابه دار به یک تاجر تازه کار گفت: تو که به فلان شهر میروی در آنجا بوق حمام میسازند. من دو تا بوق حمام نیاز دارم و بابت دو تا بوق مثلا بیست دینار به تو میپردازم. تاجر تازه کار قبول کرد. وی پیش از آنکه به سراغ دیگر اجناس مورد نیاز مردم برود و آنها را تهیه کند به سراغ بوق رفت. دید که قیمت هر بوق دو دینار است. دو تا بوق خرید. بعد گول شیطان را خورد و طمع کرد. با خود فکر کرد و گفت چه تجارتی از این بهتر که پنج برابر سود داشته باشد! تمام پولش را داد و بوق خرید. (به قیمت خرید عمده از دو دینار هم کمتر درامد.) تمام بوقها را بار شترها کرد و به شهرش با شادی و خرمی بازگشت!!

دو تا بوق را به گرمابه دار داد و پولش را گرفت و خوشحال که بیش از پنج برابر سود برده. تجارت از این بهتر نمیشود!!

فردا به بازار رفت تا آنها را به بازاریها بفروشد. کسی از او نخرید.

-         چرا؟ چرا نمیخرید؟

-         کسی بوق حمام نمیخرد. مگر ما چند تا حمام توی یک شهر داریم که بوقشان خراب شود و نیاز به عوض کردن آن داشته باشند؟

 

تاجر به خود آمد و پیش خود گفت: راست میگویند. شیطان مرا وسوسه کرد و به نتیجه  کار خود نیندیشیدم!!

 

بدین ترتیب تاجر تازه کار دانست که عجب محاسبه نادرستی برای خود و تجارت خود داشته است؟

به همین دلیل این اصل در اقتصاد مورد تأکید قرارگرفته که پیش از دیگر محاسبات سود و زیان در تولید یا تجارت باید به فکر بازاریابی بود. و بدین ترتیب فن بازاریابی(مارکتینگ) به وجود آمد.

 

و اما بوق حمام چیست؟(شاید کسانی بدانند ولی احتمالا جوانترها از آن آگاهی ندارند.)

 

در روزگاران قدیم در شهرها و روستاها همان گونه که اذان از گلدسته ها یا مناره ها برای آگاهی مردم به وقت نماز اعلام میشد، بوق حمام هم برای آگاهی مردم به آماده شدن یا گرم شدن آب حمام اعلام میشد. زیرا حمامها معمولا عمومی بود و یا دستکم مردم در زمستانها به حمام عمومی میرفتند.

دلیل دوم این بود که چون به صرفه نبود، هر روزه آب حمام را گرم نمیکردند که هرکس گاه و بیگاه بتواند به حمام برود؛ در نتیجه آب گرم تنها هفته ای یک یا دو روز گرم میشد در نتیجه لازم بود که اعلام شود. بوق حمام کارش اعلام آماده بودن حمام برای پذیرایی از مردم بود، بویژه صبحهای جمعه!! که غسل جنابت برای مسلمانان واجب بود!

××××××××××××××

در یکی از گفتارها و نوشته هایی که زیر عنوان نامه ای از لندن از بی بی سی پخش میشود این پاراگراف آمده بود:

... پس این تجربه ای که حالا میخواهم حرفش را بزنم و هشتاد سال طول کشید تا به جایی رسید که گفتنی شد، فقط مال «شنیدن» است، نه مالِ «گوش کردن»! می شنوم که یکی دارد زیرِ لبی میگوید: «مگر شنیدن با گوش کردن فرقی می کند؟ خوب، بله، البتّه! این را تقریباً همه می دانند. شما، مثلاً، توی یک خیابان شلوغ که هستید، صد جور، هزار جور صدا «می شنوید»، چون به گوشتان میخورد، امّا اگر همراه کسی هستید، میان همۀ آن صداها، به حرفهای همراهتان «گوش میدهید».

ظاهراً نویسنده خواسته است تفاوت میان شنیدن و گوش دادن را به برخی جوانان و بویژه ایرانیان خارج از ایران بیاموزد. غافل از اینکه درس را درست یادنداده! چرا که نویسنده در بالا سخن از گوش کردن یا عمل کردن به شنیده ها را به میان آورده که موضوع سخنهای پیشین اوست ولی در توضیح، گوش دادن را نمونه آورده! پس:

واژه آمیخته گوش کردن که کوتاه شده آویزه کوش کردن یا توی گوش کردن است معنای مصمم شدن بر عمل به شنیده ها و به عبارتی دیگر حرف شنوی داشتن است ولی واژه آمیخته گوش دادن یعنی شنیدن با دقت و دریافت مطلب شنیده شده است.

البته برخی اشخاص بویژه کسانی که دقیق سخن نمیگویند گوش کردن را به جای گوش دادن در هر دو صورت به کارمیبرند.

اما واژه ٱمیخته سومی نیز وجود دارد و آن گوش ایستادن یا به گوش ایستادن یا دزدانه گوش دادن است که برابر با استراق سمع عربی است. 

 

 

فرهنگ برواژگان چپکی!

 

اجتماعی

دست مریضاد = دست مریزاد

ساعت خواب = صحت خواب

ساعت آب‌گرم = صحت آب‌گرم

ناغافل = غافلگیرانه

سی کو! = سیل کن! به معنای: ببین(این واژه فارسی اصیل و لری است.)

تقدیم = پیشکش(این واژه را در مورد قرآن کریم نباید به‌کاربرد؛ ولی متأسفانه حتا در برنامه‌های تلویزیونی چنین روشی به‌کارمی‌رود، که نابجا و اهانت‌آمیز است.)

 

خوراکی:

نان‌خامه‌ای = نان کرم‌دار(در این روزگار ناممکن است نان‌خامه‌ای به‌دست‌بیاورید. آن‌گاه که نان‌خامه‌ای واقعاً نان‌خامه‌ای بود، روزگار، روزگاری کهن بود!)

جوجه‌کباب = مرغ‌کباب(آن زمان جوجه‌کباب بهتر از مرغ‌کباب بود که مرغ ماشینی وجودنداشت و جوجه ارزشی داشت؛ اکنون جوجه‌ها بایستی ناخوش ‌باشند که سربریده ‌شوند وگرنه به‌صرفه نیست.)

 

فنی:

چارشاخ‌گاردان = چهارشاخ گردان(در اتومبیل ـ این واژه را مکانیک‌های ارمنی تهران به این شکل دراورده‌اند.)

پیچ‌گوشتی = پیچ‌گشتی

سگ دست =

اداری:

سپروزر = سوپر وایزر = استادکار

تلواً = به‌پیوست(این واژه معنی ‹بعداً› را می‌دهد،‌ ولی در وزارت‌امورخارجه به‌معنای ‹پیوست› دیده‌شده.)

طبیعی:

برق ظاهرا واژه ای عربی است که در زبان  فارسی به جای الکتریسیته به کارمیرود. ولی عربها به الکتریسیته کهربا(کوچک‌شده کاه‌ربا، همانند کهکشان) میگویند که واژه­ای فارسی است و از ترکیب کاه و ربایش ایجاد شده است. پیشترها در زبان فارسی به الکتریسیته ساکن کهربا میگفته اند.

کهربا چگونه ایجاد میشود؟ صمغ درختان در زیر دریاها پس از هزاران سال به صورت ماده ای زردرنگ و سبک درامده که در زبان فارسی به آن کهربا گویند؛ زیرا به دلیل داشتن الکتریسیته ساکن میتواند کاه را برباید. در زبان انگلیسی به آن ایمبر میگویند. از کهربا وسایل تزیینی میسازند و در ایران قدیم تسبیح نیز ساخته میشد که کمی گرانقیمت بود.

گفتنی است هرچند واژه برق به ظاهر عربی است ولی آن هم خود فارسی است که شکل عربی به خود گرفته است. در لهجه­های لری و شوشتری به برق زدن میگویند پرچ زدن(مانند کفشاش پرچی زنه). عربها که حرفهای پ و چ را نداشته اند ب را به جای پ و ق را به جای چ به کاربرده و آن را به صورت برق دراورده اند!

روند واژه یابیهای چپکی ادامه‌دارد... (در صورتی که کسی واژه ای دارد که میتواند در این مجموعه بگنجد بفرستد تا به نام خودش منتشر شود. نشانی ایمیل:

hmdshmzdeh@gmail.com)

دیماه نودو سه- احمد شماع زاده

انسان خطاکار!


انسان خطاکار!

از روزگاران کهن فیلسوفان انسان را جایزالخطاء خوانده اند و برخی دیگر که خواسته اند تأکید بیشتری بر این ویژگی انسانی کنند او را انسان ممکن الخطاء خوانده اند که به نظر نمیرسد چندان تفاوتی با یکدیگر داشته باشند. ولی قضیه به این سادگیها نیست؛ زیرا نگارنده با یک رخداد شخصی به این باور رسید که شایسته ترین عنوان انسان خطاکار خواندن انسان است که روی دیگر انسان زیانکار است که خداوند او را بدین گونه در سوره والعصر خوانده است:

همانا که انسان همواره در زیانکاری است مگر آنانکه ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و یکدیگر را به راستی، درستی و پایداری، استواری سفارش کردند)فراخواندند)  یعنی تنها کسانی همواره در زیانکاری نیستند که این سه شرط را به عنوان سه ویژگی با هم داشته باشند:

یک: ایمان داشتن به خداوند یکتا و یگانه.(رابطه ای میان خود و خدا)

دو: نهادینه کردن نیکوکاری در خود.(رابطه ای میان خود با خود و  خود با جامعه یعنی وسیله ای برای راهیابی به حقیقت!)

سه: فراخواندن دیگران به راستی و درستی از یک سو، و پایداری و استواری از سوی دیگر. (رابطه ای میان خدا با خود و خود با جامعه برای رسیدن به هدفهای والای انسانی!)

و از آنجا که انسان بی منطق وعقل آفریده نشده پس زیانکاری او نتیجه خطاکاری اوست و میتوان گفت:

همانا که انسان هواره در خطاکاری است مگر آنانکه...

و اما تجربه شخصی:

دیروز در کتابخانه(که هرروزه در آن حضور دارم) کتابهایی را که خواننده ندارند پاکسازی کرده و آنها را بیرون از اتاق امانت دهی، در قفسه ای قرارداده بودند تا هرکس دوست دارد بردارد. کتابی را که به زبان انگلیسی بود برداشتم و چون تصور مبتنی بر پیشداوری ام! بر این بود که این کتاب، راهنمایی برای معرفی یکی از شهرهای اروپای غربی است عنوان آن را LENIGRAND دریافتم و این واژه در ذهنم چنین نقش بست. نه یک بار که چندین بار به همین صورت خواندمش و معنای آن را هم سرزمین لنی! دریافتم. به خانه که آمدم کتاب را ورق میزدم که دیدم عنوان یکی از فصلهایش پوشکین است. گفتم عجیب است: نامی روسی در کشوری غربی؟!

در صفحه اول پس از فهرست، نقشه ای بود. بر روی نقشه نوشته شده بود: LENINGRAD تعجبم بیشتر شد که این کتاب چه ربطی به لنینگراد روسیه دارد؟! پیش خود گفتم پس ببینم این شهری که نامش روی جلد کتاب است چگونه به روسیه ربط پیدامیکند؟ به پشت جلد بازگشت کردم. با شگفتزدگی تمام دیدم نوشته شده: LENINGRAD

اینجا بود که از اینهمه خطاکاری که برای اولین بار بدین گونه دچارش شده بودم شگفتزده و برآشفته شدم. بویژه آنکه تنها خطای دید نبود بلکه همزمان هم خطای دید بود و هم خطای ذهن. بدین معنا که واژه GRAND را در ذهن خود تغییرداده و به LAND  تبدیل کرده و جایگزین این واژه کرده بودم!! و شده بود: LENILAND

بسیار برایم اتفاق افتاده بود که درخانه به دنبال چیزی میگشتم و نمییافتم ولی پس از مدتی شاید یک شبانه روز و یا بیشتر آن را همانجایی که قرارش داده بودم مییافتم! با این رخدادها تا اندازه ای متقاعد و معتقدشده بودم که نیروهایی در زندگی ما انسانها دخالت میکنند و چیزی را برمیدارند و پس از مدتی دوباره سرجایش میگذارند! ولی با این تجربه که دیگر نمیشد یک واژه را نیروها جور دیگری دگرگون کنند تا به دید من آن گونه بیاید که آنان میخواهند اکنون همه آن نادیدنیها را به حساب خطای انسانی میگذارم و معتقدم که آن چیزهای ناپیدا از دید من همه پیدا بوده اند و تنها من خطاکار آنها را نمیدیده ام!!!

ما در روانشانسی خطای دید را پیرامون تصویرها و طرحها خوانده و نمونه هایش را دیده بودیم ولی به یاد ندارم خطای ذهن ناشی از پیشداوری(ذهنیت) را بویژه اگر همزمان با خطای دید رخ داده باشد در جایی خوانده یا دیده باشم و اگر چنین عنوانی جایش در روانشناسی خالی باشد، لازم است پژوهشگران روانشناس روی این موضوع کار کنند و این گفتمان را در دانش روانشناسی بگنجانند و آن را از جنبه های گوناگون مورد بررسی و بازنگری قراردهند.

حتا ممکن است تردستان و شعبده بازان نیز از راه شناخت دقیق نقطه های ضعف خطاهای بصری و ذهنی انسان، این فن را پایه گذاری کرده و در کار خود موفق هم شده اند و این فن توسعه یافته است. به نظر میرسد پایه و مایه فن آنان خطاهای انسانی باشد.

نکته: با دیدن تصویرهای این کتاب دانستم که لنین روزگاری در یک کلبه عجیب و بی پنجره و در جایی پرت، زندگی میکرده است!

28  مرداد 93 - احمد شماع زاده

نقش بشقابهای پرنده در جامعه جهانی آینده


نقش بشقابهای پرنده در جامعه جهانی آینده

با نقدی بر مقاله:

بشقاب پرنده محصول مکانیک کوانتمی نسبیتی فیزیک امروز*

 

به نام او که علیم است و حکیم است و ودود


اشاره: نویسنده محترم در مقدمه علت نوشتن مقاله خود را انجام وظیفه ذکر کرده است. از آنجا که نگارنده این سطور نیز اشکالها و ایرادهایی بنیادین در این مقاله یافت بر خود فرض دانست ضمن نوشتن این نقد نکاتی مهم و اساسی را در ارتباط با آینده جامعه  جهانی از دیگاه دین و دانش به آگاهی حقیقتجویان برساند.

1.    در آغاز ایرادی بر عنوان مقاله وارد است زیرا عبارت "مکانیک کوانتمی نسبیتی فیزیک" مفهوم نیست. با مطالعه مقاله و با توجه به اینکه صرفا دو دانش "مکانیک کوانتم" و فیزیک نسبیتی" در فرهنگ واژگان علمی یافت شد و نه دانشی با چهار واژه به نظر میرسد که عبارت بالا باید چنین باشد: "مکانیک کوانتمی و فیزیک نسبیتی "

2.    نویسنده در آغاز مقاله به انگیزه خود از نوشتن مقاله میپردازد:

- دیده شدن مکرر بشفابهای پرنده

- وجود مقاله های متعدد در این زمینه

- فریب عوام الناس

آیا دیده شدن مکرر چیزی یا مشاهده نوشته های فراوان پیرامون موضوعی موجب نوشتن مقاله میشود؟ همچنین عنوان دادن عوام الناس به کسانی که آنها را یوفو میدانند و نه آیفو درست نیست.

3.    سپس جمله ای آمده است بدین گونه: "به مصداق آیه 59 سوره انعام که کلید رمز ساختن ابزارآلات علمی در آیات متعدد قرآن کریم خصوصا آیات سوره مبارکه طه آمده است" که نگارنده چون نتوانست با اضافه کردن برخی واژه ها این جمله را قابل فهم کند به قرآن کریم متوسل شد ولی بازهم از آیه مورد اشاره و سوره مورد نظر که اولی مربوط به احاطه علم الهی بر تمام اجزاء کیهان و دومی مربوط به ورود کلیم الله به وادی مقدس است چیزی دستگیرش نشد

4.    سپس جمله ای دیگر: "از صاحبنظران و اندیشمندان تقاضا دارم در صورت عدم قبول تئوری های ذیل نظرات خود را با ذکر مستند برای نویسنده ارسال کنند."  

·       واژه تئوری مفهوم نظریه علمی را میرساند و اطلاق آن بر نظر شخصی درست نیست.      

·       چنانکه در پی خواهد آمد نویسنده نظری ارائه نکرده بلکه خواسته است انگیزه و دلیل نوشتن مقاله خود را توجیه کند که موفق به انجام آن نشده است.

5.    مقاله با این تیتر شروع میشود: "بشقاب پرنده یکی از دستاوردهای تکنولوژی فیزیک امروز" یعنی در اصل همان عنوان مقاله و همان چیزی که هدف نهایی نویسنده است در آغاز مقاله بدیهی فرض میشود و تیتر میخورد که این کار با اصول نویسندگی همخوانی ندارد. ولی جالب است که این تیتر با مطالب آن همخوانی ندارد و تنها تاریخچه ای از علوم محض در جهان معاصر است و در نهایت به انرژی منفی میرسد و به سندی استناد میکند که در سال 1989 انسان امروزی توانسته است پلاسمای با انرژی منفی را بسازد.

6.    در بخش میانی مطالب این تیتر نویسنده انفجار عظیم تونگوسکای سیبری را شرح میدهد و می افزاید برخی دانشمندان عقیده دارند که این انفجار از برخورد جرم با انرژی منفی با ماده معمولی صورت گرفته ولی اشاره ای به نظر دانشمندان مبنی بر اینکه این واقعه به موجودات فضائی مربوط میشود نمیکند زیرا با هدف نویسنده منافات دارد.

7.    نویسنده در پایان این بخش میافزاید: "فیزیکدان معروف و نابغه جهان استفان هاوکینگ در تاریخ دهم مهرماه 1374 اعلام کرد که سفر در زمان(طی الارض) امکان پذیر است و اگر مکانیک کوانتمی را با نسبیت اینشتین ترکیب کنیم امکان ساختن وسیله ای که سفر در زمان را میسر کند وجود دارد".

در این موضوع چندین مطلب نهفته است که در بخشهای بعدی و در موقع خود به آن خواهیم پرداخت.

8.    تیتر دوم: "اثبات وجود بشقاب پرنده ها" این تیتر و مطالب آن جز پرکردن صفحه روزنامه چیزی را به اثبات نمیرساند. زیرا وجود آنها از بدیهیات است و همواره  مشاهده اشیاء نورانی و تعداد آنها حتی در آمارهای رسمی آمده است.

9.    بخشی از مظالب این تیتر که ربطی به تیتر ندارد اطلاعاتی را به دست میدهد که در اصل ناقض ادعای نویسنده است:

یکی از اعضای مجمع علمی فرانسه: "به ما مردم قرن بیستم در برابر بشقابهای پرنده همان حالت روانی دست میدهد که برای سرخپوستان هند به هنگام دیدن تفنگها. (گفتنی است که کشور هندوستان سرخپوست ندارد و در ترجمه اشتباهی صورت گرفته. منظور نویسنده متن اصلی سرخپوستان آمریکا بوده است که به آنها ایندین میگویند و نام یکی از ایالتهای ایالات متحده آمریکا نیز ایندیاناست که مقر اصلی سرخپوستان آمریکاست- نگارنده) کسانی که بشقابهای پرنده را ساخته اند همه اسرار پیچیده اتم را دریافته اند". سخن این دانشمند نظر نویسنده مقاله را کاملا ردمیکند زیرا:

-         وقتی این دانشمند میگوید ما مردم قرن بیستم منظورش تمام انسانهای این قرن است. پس آن کسانی که آنها را ساخته اند بایستی جزء انسانهای این قرن نباشند بلکه از زمان خود جلوتر باشند.

-         وقتی این دانشمند میگوید سازندگان بشقابهای پرنده همه اسرار پیچیده اتم را دریافته اند. منظورش این است که ما هنوز از انجام چنین کاری ناتوانیم.

-         نویسنده پیشتر یاداورشد که فیزیکدان معروف استفان هاوکینگ گفته است: "اگر مکانیک کوانتمی را با نسبیت اینشتین ترکیب کنیم امکان ساختن وسیله ای که سفر در زمان را میسر کند وجود دارد". پس نتیجه میگیریم که این کار هنوز توسط انسان امروزی صورت نگرفته است. اگر صورت گرفته باشد توسط چه دانشمندان مبرزی و در کجای زمین؟ آن دانشمندانی که نویسنده ادعا میکند به طور محرمانه آنها را ساخته اند مگر نبایستی همین دانشمندان مبرز فیزیک باشند که نویسنده از آنها نقل قول میکند؟ در حالی که آنان خود اعتراف به ناتوانی میکنند.

نویسنده سپس به واقعه رزول اشاره میکند و ظاهرا منبع کاملی در اختیار نداشته است تا آگاهی های بیشتری در مورد آن به خواننده ارائه دهد. وی سفینه متلاشی شده در رزول واقع در نیومکزیکو آمریکا را نیز ساخته آمریکا میداند درصورتی که مؤسسه تحقیقات ملی آمریکا گزارشی را منتشر کرده است که پرده از روی ابهامهای بسیاری در مورد بشقابهای پرنده برمیدارد و واقعه رزول را شرح میدهد. (بشقاب پرنده – ترجمه حمیدرضا جودیر- انتشارات فرشید- زمستان 72)

در مقدمه این گزارش میخوانیم که: "در زمستان 1984 شبکه سراسری تلویزیون و رادیوهای آمریکا سکوت خود را درباره آنچه که مدتهای مدید از پخش آن منع شده بودند شکستند. بار دیگر گزارشهای مربوط به بشقابهای پرنده را پخش کردند. سیل گزارشهای مستند از نیویورک کتمان موضوع را دیگر ناممکن ساخته بود".

در این گزارش نیز میخوانیم که قطعات باقی مانده از بشقاب پرنده واقعه رزول اجسامی هستند به سبکی و سختی بسیار که انسان هنوز نمیتواند چنین ماده ای را پس از گذشت پنجاه سال از این واقعه تولید کند. آیا این امکان وجوددارد که آمریکا این ماده را پنجاه سال پیش تولید کرده و تاکنون پنهان نگه داشته باشد؟ اصولا چنین کاری معقول به نظرمیرسد؟ تولید چنین ماده ای میتواند تحولات عظیمی را در تمام صنایع مهم جهان به وجود آورد. آیا میتوان به خاطر مصلحت از چنین نیروی مادی متحول کننده و بسیار استراتژیک چشم پوشید؟

10.                      نویسنده ضمن برشمردن موارد دیده شدن بشقابهای پرنده نمونه جالبی را که بازهم ناقض نظر وی است نقل میکند(که در گزارش مؤسسه تحقیقات ملی آمریکا نیز آمده است) و آن مشاهده این اشیاء توسط آرمسترانگ و آلدرین یک روز پیش از فرودشان بر کره ماه است. آن هنگام که برای پژوهش پیرامون شکل کره ماه در اطراف آن گردش میکردند. آنان در حالی که صدایشان از شبکه سراسری رادیو تلویزیون پخش میشد گزارش دادند که: "یک جسم نورانی به سفینه ما نور افکنده است. این جسم نورانی بسیار حیرت انگیز است. چیزی نمیفهمیم. این نور از همه پوشش های سفینه نفوذ میکند و خود سایه ندارد. واقعا عحیب است".

آیا این تکنولوژی بسیار پیشرفته که سفینه آپولو 11 در آن زمان (1969) در برابر آن سر تعظیم فرود آورده میتواند مربوط به ابرقدرتها باشد؟ کدام ابرقدرت؟ ابرقدرتی که با فرستادن آپولو 11 افتخار فرود اولین انسانها را بر روی کره ماه برای خود کسب کرده و به آن میبالد یا رقیب او که در آن زمان نتوانسته بود حتی چنین افتخاری را به دست آورد؟

11.                      پس از ادامه مطلب زیر عنوانهای رؤیت بشقاب پرنده ها در ایران و خصوصیات و شکل ظاهری بشقابهای پرنده که تنها برای اطلاع رسانی مفیدند و بار استدلالی ندارند و در حالی که دو سوم مقاله به پایان رسیده است تازه نویسنده در مقام استدلال برآمده و به آزمایش عجیب و محرمانه آمریکا در سال 1943 در فیلادلفیا میپردازد و از قول دکتر والنتین جمله هایی را پیرامون تأثیر میدان های الکترومگنتیکی بر روی یک کشتی سرنشیندار میآورد. و در پایان جمله ای میافزاید تا آن آزمایش را به موضوع بشقابهای پرنده پیوند دهد. جمله این است: "و چهار سال بعد از سال 1947 میلادی به بعد بشقاب های پرنده در منطقه مثلث برمودا و حوالی آن دیده میشوند". این بود تنها استدلال مندرج در این مقاله آن هم به این صورت.

گفتنی است این آزمایش محرمانه یکی ز آزمایشهای استراتژیک آمریک بوده و نمیتوان آن را به بشقابهای پرنده نسبت داد. بویژه آنکه در طول جنگ دوم جهانی صورت گرفته و میتواند با تولید بمب هیدوژنی مربوط شود.

12.                      نویسنده سپس مطالبی علمی را در باب عناصر جدول مندلیف یاداورمیشود که اگر آنها را به طور منطقی کنار یکدیگر بچینیم به این نتیجه میرسیم که ابرقدرتها به عنصر 116 دست یافته و در ساخت بشقابهای پرنده به کار برده اند!! که اگر چنین میبود تحولی عظیم در تمام شؤون زندگی ما انسانها رخ داده بود.

13.                      تیتر پسین چنین است: بشقابهای پرنده آخرین اسلحه و وسیله جاسوسی ابرقدرتها در آستانه ورود به قرن بیستم.

-         آستانه وردود به قرن بیستم را میتوان آخرین دهه از قرن نوزدهم یعنی از 1890 تا 1900 دانست که این تاریخ حتی با گفته های پیشین نویسنده منافات دارد.

-         در زیر این تیتر نویسنده پس ازبیان این جمله که نمیتواند جمله درستی باشد: "تکنولوژی فیزیک امروز یعنی کوانتم مکانیک نسبیتی از سال 1928 میلادی پا به عرصه جدیدی گذاشت" دوباره تاریخچه ای از فیزیک را نقل میکند که در مقدمه نیز آورده بود.

-         سپس جمله ای غیر علمی و غیر منطقی را بیان میکند: "خیلی از مردم دنیا معتقدند که بشقابهای پرنده هواپیماهای جاسوسی جدید آمریکا هستند". و بدین ترتیب هدفی را که در طول مقاله خود دنبال میکرده به این دلیل که نتوانسته است به اثبات برساند با این جمله ثابت شده فرض میکند.

14.                        نویسنده در دو موضع جمله ای از اینشتین را نقل میکند به گونه ای که القاء شود نامبرده نیز اعتقادی به یوفو نداشته است: "گروهی که بشقابهای پرنده را در دست دارند یک تیره از انسانهای خاکی هستند".

آیا عبارت "یک تیره از انسانهای خاکی" مفهوم ابرقدرتها را میرساند؟ اگر چنین بود بایستی اینشتین خود در رأس آن تیره باشد. زیرا که نابغه بلامعارض زمان خود بود و در آن صورت چنین جمله ای را بیان نمیکرد.

یک تیره از انسانهای خاکی میتواند به ابرمردان الهی در گوشه ای پنهان از کره خاک یا زمینی هایی پنهان از چشم ما و یا فرازمینی هایی که از نسل زمینی ها باشند اطلاق گردد.

بویژه خوب است بدانیم اینشتین در آخرین رساله علمی خود با عنوان "دی ارکلارونگ" (Die Eklarung)  به معنای بیانیه که در سال 1954 در آمریکا به زبان آلمانی نگاشته است اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح داده و آن را کاملترین و معقولترین دین دانسته است.

این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه وی با آیت الله العظمی بروجردی است. وی در این رساله نظریه نسبیت خاص خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از کتابهای شریف نهج البلاغه و بحارالانوار تطبیق داده و نوشته است که در هیچ مذهبی چنین احادیث پرمغزی یافت نمیشود. وتنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه پیچیده نسبیت را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان آن را نفهمیده اند.  

15.                      پس از چند سطر نویسنده دوباره ادعای خود را بدین صورت تکرارمیکند: " آمریکا ساخت بشقابهای پرنده را منکر شده بود تا اینکه در سال 1373 بالاجبار یکی از بشقابهای پرنده ابتدائی خود را به معرض نمایش گذارد". سپس ویژگیهایی برای این به اصطلاح بشقاب پرنده ارائه میدهد که با ویژگیهای یک هلیکوپتر یا یک هواپیمای جاسوسی بیشتر همخوانی دارد: سرعتی معادل 60 کیلومتر بر ساعت!!!

16.                      نویسنده دوباره اشخاص و حتی دانشمندانی را که امکان نسبت دادن بشقابهای پرنده به فرازمینی ها را رد نمیکنند ساده لوح تلقی کرده و با ژستی عالمانه مینویسد: "سالها بود که ساده لوحان را فریب داده بودند که بشقاب پرنده از کرات دیگر به زمین میآید..." و با آوردن نمونه ای از ابعاد مسافتهای کیهانی این امر را غیرممکن میشمارد و فراموش میکند که ناقض این نظر خود را پیشتر با نقل نظرهای استفان هاوکینگ و سفر در زمان و طی الارض آورده است.

17.                      پس از این مطلب است که نویسنده در مقام نتیجه گیری از بحثهای خود برامده و مینویسد: "بنابر این به احتمال زیاد و قریب به یقین میتوان گفت و ادعا کرد(که پیشتر چندین بار چنین ادعایی کرده بود) بشقاب پرنده ها همان طور که شواهد(کدام شواهد؟ - نگارنده) نشان میدهد توسط خود انسانهای روی زمین با توسل به قوانین فیزیک امروز ساخته شده و به عنوان آخرین اسلحه و وسیله جاسوسی ابرقدرتها به کار گرفته میشود"

امروزه ماهواره ها بیشترین اطلاعات را که کاربردهای گوناگونی در تمام زمینه های زندگی انسان از جمله نظامی دارند به دست میآورند. حال این سؤال پیش میآید که  بشقابهای پرنده چه نوع اطلاعاتی را میتوانند به دست بیاورند که از اطلاعات ماهواره ها و هواپیماهای جاسوسی از نظر استراتژیک مهمتر و سری تر باشد؟

این سؤال را نویسنده برای اثبات ادعای خود بایستی پاسخ میگفت. درحالی که وی در پایان مقاله خود علت پنهان نگه داشته شدن تکنولوژی بشقابهای پرنده توسط ابرقدرتها را عقب نگهداشتن کشورهای جهان سوم عنوان میکند. درصورتی که سیاست کشورهای پیشرفته نسبت به صدور تکنولوژی همواره این بوده است که پیشرفته ترین هرنوع سلاح یا کالای استراتژیک را نزد خود نگه دارند و سطوح پایین تر را به دیگر کشورها بفروشند هرچند هواپیمای جاسوسی آواکس باشد. 

18.                      سپس ادعا میکند خلبانان و پژوهشگرانی که موضوع بشقابهای پرنده را دنبال میکرده اند به شیوه هایی از میان رفته اند و مثالهایی میزند که با ادعا همخوانی ندارد بویژه آنکه هیچگاه گزارش نشده است که یوفوها به انسان ها زیان وارد کرده باشند بلکه همواره با آنان با بزرگواری برخورد کرده اند.(مانند شیری که موشی با دمش بازی کند. مگر او را کلافه کند که جزایش را میدهد)

19.                       پس از این مطلب دوباره عنوان مقاله و نیز گفته استفان هاوکینگ در مورد سفر در زمان را تکرار میکند.

چرا نویسنده برای بار سوم (آغاز- میانه و اکنون در بخشهای پایانی مقاله) این اگر علمی را تکرار میکند. پاسخ میتواند این باشد که وی "اگر" موجود در جمله هاوکینگ را نادیده گرفته و میخواهد تلقین کند که اگر قطعیت یافته و ساخت بشقابهای پرنده توسط ابرقدرتها صورت گرفته است. 

20.                      تیتر بعدی: "مقر استقرار و محل اختفای بشقابهای پرنده". در اینجا نویسنده پس از نقل نظر برخی دانشمندان مبنی بر اینکه در اطراف مثلثهای برمودا و شیطان بشقابهای پرنده به وفور دیده شده اند مینویسد: "شکی نیست ک مقر اصلی بشقابهای پرنده در این دو منطقه است."

حتی اگر بپذیریم این دو مثلث مقر اصلی آنها در کره زمین باشد باز هم از این پذیرش این نتیجه را نمیتوان گرفت که این مثلثها به ابرقدرتها تعلق دارند. همان گونه که پیشتر بیان شد می تواند به ابرمردان الهی- زمینی های پنهان از چشم ما و حتی به فرازمینی ها تعلق داشته باشد.

درجایی که شگفتی های هرمهای سه گانه مصر تاکنون در پرده ای از ابهام باقی مانده و بزرگترین متفکران و دانشمندان جهان هنوز نتوانسته اند به کنه وجود سازندگان آن پی ببرند چگونه و در چه تاریخی آمریکا و یا ابرقدرتی دیگر توانست به زیر آب رود و چنین هرم عظیمی را که "شبیه هرم خئوپس در مصر" است بنا نهد؟ تاریخ رخدادهای سهمگین این مثلثها به قرون گذشته بازمیگردد. در آن روزگاران که ابرقدرتی به معنای امروزین وجود نداشت. تاریخ بنیانگذاری آنها که مقوله ای جداست و خیلی مانده است تا ما بدانیم!!

از سوی دیگر نویسنده با این گونه نسبت دادن کارهای سترگ به ابرقدرتان سیاسی کنونی آنان را به قدرتهای فوق بشری(بشر امروزین با دانش امروزین) تبدیل کرده است. اگر چنین میبود آنان میتوانستند تمام کره زمین را به تسخیر خود دراورند و دیگر نیازی به  پنهانکاری و مقوله هایی همچون سیاست و دیپلماسی نبود.

معمول است که ابرقدرتها توانایی های علمی و نظامی خود را به رخ یکدیگر میکشند ولی کم و کیف آنها را پنهان نگه میدارند. پس چه دلیلی دارد که ابرقدرتی به نیرویی شگفت دست یافته باشد و آن را پنهان دارد. گذشته از اینکه در این دنیای پرهیاهو و جاسوسهای چندجانبه پنجاه سال پنهانکاری تنها یک فرض تخیلی بیمارگونه است.

اخلاف بانیان تمدن نازکا واقع در پرو که تا قرن هفتم میلادی(ظهور دین اسلام و نزول قرآن) میتوانسته اند در فضا حرکت کنند و برای خود فرودگاهی برروی زمین داشته باشند برای نسبت دادن بشقابهای پرنده شایسته ترند تا ابرقدرتهای امروزی.(بازگشت به مقاله خانم دکتر ریچ در مجله پیام یونسکو آذر 65)

***      ***      ***

انسان امروزی باید توجه بیشتری به تاریخ تمدنهای کهن روی زمین داشته باشد و گذشته خویش را ارزیابی کند تا خود و جایگاه خویش را در این کیهان پهناور بهتر شناسایی کند. باید دانست تمام این آثار شگفت و این تکنولوژی های شگفت انگیز بشقابهای پرنده- اهرام سه گانه مصر و مثلثهای برمودا- شیطان- اژدها و تمدنهای آتلانتیس- نازکا- آزتک- مایا و... همه می تواند مربوط به موجود ناطق دیگری غیر از انسان باشد. البته در صورتی که تصور نکنیم موجود ناطق دیگری جز انسان در این کیهان پهناور وجود ندارد. در این زمینه نوشته زیر پیامهای زیادی برای خوانندگان به همراه دارد که از مجله پیام یونسکو(بهمن 65) نقل میشود:

"هانری لوت" محقق فرانسوی در منطقه "تاسیلی ناجر" واقع در صحرا صخره منقوشی را یافته است که چند هزار سال قدمت دارد. او به شوخی این قطعه سنگ را "خدای کبیر مریخی" نام نهاده است. یک مجسمه سنگی دیگر از همین "خدای کبیر مریخی" که همان قدر قدمت دارد نیز در جزیره هوکایدو واقع در ژاپن کشف شده است. فاصله این دو منطقه حد اقل دوهزار کیلومتر است.(به نظر میرسد بیست هزار درست باشد- نگارنده) درهمان اطراف تعدادی مجسمه های کوچک سفالی یا به زبان محلی "گودو" کشف شد که به معنی "لباس گشاد سراسری با کلاه خود" است. به عبارت دیگر آنچه امروز میتوان مشابه آن را لباس غواصی نامید. آزمایشهای رادیوکربن نشان داد که قدمت آنها به 4500 سال میرسد. این بدان معنی است که "آی نوها" یا همان اجداد ژاپنی ها آنها را ساخته اند.

ولی از قرار معلوم تصویر دیدارکنندگان از زمین تنها مدارکی نبودند که آنها از خود برجای گذاشته اند. افسانه ها و سنتها هنوز زنده اند. برای مثال در مصر خدای تت مشوق عالمان و کاتبان بود. بر اساس این سنت او از ستاره سیریوس پرواز کرد و در مصر فرود آمده است. بر اساس سنن قدیمه دوگونها(یکی از قبایل دامدار آفریقا) سیریوس برخلاف آنچه که در عصر حاضر ادعا می شود ستاره ای دوگانه نبوده بلکه مرکب از سه جزء بوده است. طبق باورهای دوگونها کل جهان از یک تخم منفرد سرچشمه گرفته. به عبارت دیگر از اتمی که در انفجار بزرگ اولیه شرکت داشته و این همان نظریه ای است که بسیاری از ستاره شناسان معاصر نیز به آن اعتقاد دارند.(این نظریه با کشفی که ماهواره کوبه در سال 1372 انجام داد به یک اصل علمی تبدیل شد. - نگارنده)   

آیا چنین فرضیه ای توضیح مناسبی بر این نکته نیست که چرا در مصر باستان تقویمی وجود داشته که از ستاره سیریوس و دوره پنجاه ساله چرخش آن سرچشمه میگرفته و چرا منابع مراجعه به اصول مشخص نسبیت و در کنار آن ساختار اتمی ماده و چند واقعیت مشخص دانش امروز بر اساس جداول زمردین تت این خدای باستانی از صورت رمز درآورده شده اند؟

چگونه میتوان چنین امری را توضیح داد که جرم هرمهای خئوپس- خفرن- و می سه رینوس دقیقا همان نسبت را با هم دارند که سیارات زمین- زهره- و مریخ؟ 

چگونه میتوان توضیح داد که ارتفاع هرم خئوپس دقیقا یک هزار میلیون مرتبه کمتر از متوسط فاصله سالانه میان زمین و خورشید است؟

در معبد قوم مایا در مکزیک نقشهای حجاری شده ای پیدا شده. تخته سنگ بزرگی که روی الواح دیگر قرارگرفته است پیکر انسانی را نشان میدهد. وضعیت قرارگیری او یاداور حالت فضانوردی است که در سفینه ای در حال صعود نشسته باشد...

در سنگهای حجاری شده و منقوش فوق سه صورتک نیز دیده شد. هر سه آنها یک مشخصه مشترک داشتند. دماغ هرسه صورتک از بالای ابرو شروع میشد. طبق نظر انسانشناسان هیچ گروه نژادی با این مشخصات هرگز وجود نداشته است. ازسوی دیگر تت خدای مصری که کمی پیشتر  ذکر آن رفت یک نام دیگر هم دارد- دماغ گنده. از او تصاویری وجود دارد که در آنها او به شکل لک لکی با نوک(دماغ) بزرگ ترسیم شده که این نوک از بالای ابروی او روییده است. در مجسمه های ابتدایی و باستانی که منشأ آسیایی داشته اند نیز انسان هایی تصویرشده اند که دماغ آنان از بالای ابرو شروع میشود. آیا این نکته خوراکی برای تفکر فراهم نمی آورد؟ (پایان مطالب پیام یونسکو)

البته که این نکات بکر فکر را پویا خواهد ساخت. بویژه آنجا که میبینیم دستیافتهای نظری دانشمندان مبرز امروز درباره ساخت وسیله ای که طی الارض کند هزاران سال پیش توسط "جداول زمردین تت" تعیین شده و خود تت به آن عمل میکرده است.

***   ***   ***

ما معتقدیم که "قرآن" یک سیستم کامل است و همه چیز را در خود جمع دارد. پس به پیشگاه قرآن روی میآوریم تا ببینیم کلام حق در این زمینه چه چیزهایی را برای خوراک ذهن ما فراهم آورده است.

قرآن کریم در نزدیک به پنجاه موضع ویژگیهای "موجود ذی شعور دیگری سوای از انسان" رابیان میکند. یک سوره به نام او رقم خورده و افزون بر آن در یک سوره(الرحمن) خداوند رحمن ما و او را زیر عنوان ایهاالثقلان یعنی ای دو گرانمایه یا دو همسنگ در دو کفه یک ترازو قرارداده است. افزون بر اینها با دقت در بسیاری از سوره ها و آیات متوجه میشویم که قرآن کریم بسیاری از مسائل و موضوعات مشترک میان ما و آنها را بیان داشته است. در اینجا از میان مدارک قرآنی بسیار در باره این موجود تنها به چند ویژگی که مربوط به موضوع مقاله میشود میپردازیم:

1.    آفرینش او پیش از انسان بوده است. (سوره حجر: 27)

2.    آفرینش او از انرژی و انسان از ماده است. (سوره الرحمن: 14)

3.    همچون برخی انسانها توانایی طی الارض دارد. (سوره نمل: 39-40)

4.    همچون انسان میتواند از فراسوی آسمانها و زمین بگذرد. (سوره الرحمن: 33)

5.    در خدمت حضرت سلیمان بن داوود علیه السلام بوده و به کارهای بسیارسخت گماشته شده از جمله ساختن بناهای سترگ بر روی زمین و در زیر آب. (سوره سبأ: 12-13-14_ سوره ص: 37 و 38_ انبیاء: 82)

در مورد ویژگی اول: این موجود با توجه به اینکه هزاران سال پیش از انسان برروی کره زمین زندگی کرده شناختش از طبیعت و رمزورازهای آن بسیار بیشتر از انسان است.

در مورد ویژگی دوم: برای دستیابی به عنصرهای 115 و 116 بسیار شایسته تر از انسان امروزی است. حتی ممکن است نوعی از این موجود یا همگی آنان عنصر 115 را در وجود خود داشته باشند.

در مورد ویژگی سوم: قرآن کریم پیرامون دوران حاکمیت حضرت سلیمان بر زمین میفرماید فردی از آنها ادعا کرد که میتواند تخت ملکه سبأ را در زمانی بسیار کوتاه(ظرف چند ثانیه) حاضر کند. ولی کسی که انسان بود اما از علم کتاب(علم به رمزورازهای طبیعت) بهره داشت این کار را در زمانی کوتاهتر به انجام رساند.

بنابراین نتیجه میگیریم که دستکم از زمان حضرت سلیمان تا کنون افرادی از آن موجود و نیز برخی انسانهای آگاه به رموز طبیعت میتوانسته اند و میتوانند طی الارض کنند و یا وسیله آن را فراهم سازند. حتی در داستانهای مربوط به حضرت سلیمان میخوانیم و بسیار شهره است که وی فضانورد نیز بوده است.

در مورد ویژگی چهارم: قرآن کریم در سوره الرحمن این موجود را همراه با انسان مورد خطابهای مکرر قرارداده و نعمتهایی را که به هر یک از آن دو عطا کرده یاداور میشود و میفرماید: اگر میتوانید از فراسوی آسمانها و زمین(اقطارالسموات والارض) بگذرید. پس بگذرید! سپس میفرماید نمیتوانید بگذرید مگر با سلطان(یعنی برهانی قاطع- دلیلی روشن- حجتی تمام). خلاصه انکه باید با سلطه بر دانش و بینش وسیله اش را پیشتر فراهم آورید.

در مورد ویژگی پنجم: خداوند رحمن ما زمینیان را ازحجتهای خویش که مصداق خلیفة الله اند بهره مند ساخته و پس از آفرینش آدم علیه السلام تاکنون هیچگاه زمین را از وجود آنان خالی نگذاشته است. در حال حاضر دستکم حضرات خضر نبی- عیسی مسیح و بقیةالله الاعظم سلام الله علیهم اجمعین حی و حاضرند. حضور آنان در این جهان به منظور برقراری جامعه نمونه الهی است که خداوند اراده کرده است تا بر روی زمین ایجاد شود. ولی تحقق این موضوع از آفرینش آدم تا کنون به دلیل تخلف آدم از امر الهی و پسامدهای آن به تأخیر افتاده است. البته این تأخیر به موجودات مادی مربوط میشود و خداوند آفریننده مکان و زمان یا جایگاه(Spacetime) است.

 بنابراین برای تحقق این امر که منظور اصلی آفرینش است مشیت الهی بر آن قرارگرفته است که این حجتهای الهی گرانمایه در این جهان پنهان از چشم مردمان عادی مدیریت زمین را برعهده داشته جوامع انسانی و دولتهای حاکم بر آنها را تحت نظارت و مراقبت دقیق قرارداده و ارزیابی نموده و نیز از برخی وقایع فاجعه آفرین برای ساکنان روی زمین پیشگیری کنند تا بتوانند برای ایجاد جامعه جهانی نمونه برنامه ریزی کرده و در نهایت جامعه مورد نظر خداوند را در زمان مناسب ایجاد کنند.

اگر با داشتن این دیدگاه به جهان بنگریم بسیار طبیعی به نظر میرسد که حجتهای الهی علم کتاب را به تمامی بدانند و طی الارض یکی از کارهای کوچکشان باشد. از سوی دیگر چرا تصور نمیکنیم که "هم ثقل" ما "سلطان" را دریافته و اقطار "آسمانها و زمین" (کیهان) را درنوردیده و همچنانکه طبق بیان صریح قرآن روزگاری با کارهای شگفت انگیز خود در خدمت حجت خداوند در آن زمان(حضرت سلیمان ابن داوود) قرارداشته در عصر حاضر نیز به عنوان کارگزار در خدمت حجت خداوند در این زمان قرار داشته باشد. و از آنجا که ابرقدرتهای حاکم مجهز به تکنولوژیهای پیشرفته ای هستند قائد اعظمی که میخواهد این ابرقدرتهای مادی را در آینده ای نه چندان دور به زانو دراورد باید مجهز به دو چیز باشد: اول مدیریت برنامه ریزی شده و دوم تکنولوژی برتر نسبت به ابرقدرتها.(همچون دراختیار داشتن تکنولوژی ساخت بشقابهای پرنده.)

بنابراین بسیار طبیعی است که حضرت بقیةالله الاعظم هرگونه تحول اساسی و پیشرفتهای علمی جوامع انسانی را به وسیله کارگزاران خود و همواره با تکنولوژی برتر زیر نظر داشته باشند. هیچ دلیلی هم وجود ندارد که ما در ذهن خود ایشان را از تکنولوژی برتر محروم سازیم زیرا هم دانش آن را دارند و هم کارگزاران آن را.

امید آنکه در آینده ای نه چندان دور "جامعه نمونه الهی" به دست توانای حضرتش و با معاونت و همکاری عیسی مسیح(ع) و دیگر اولیاء الهی برقرار گردد و انسان بتواند به راحتی اقطار کیهان را درنوردد و معراج گونه هایی داشته باشد تا بدین ترتیب شرف انسانی خود را بازیابد که:

لقد خلقناالانسان فی احسن تقویم

7/10/1374(پنجم شعبان 1416) – احمد شماع زاده

*مندرج در روزنامه اطلاعات 14 و 19 آذرماه 1374