هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

عاشورا یا فرصتی برای شرک ورزی؟


عاشورا یا فرصتی برای شرک ورزی؟

 

احمد شماع‌زاده

 

ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه ان‌یفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الی‌الهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)

 

پرچمدار مبارزه با تحریف‌‌های عاشورا مرحوم استاد مرتضی مطهری است که نظرهای خود را در کتاب حماسه حسینی به تفصیل بیان کرده است. اما از آنجا که این تحریفها همچنان در طول تاریخ شیعه رواج داشته و معلوم نیست کی به پایان میرسد، پس بر همه نویسندگان فرض است هرگاه با تحریفی در مورد عاشورا و وقایع آن روبه‌رو شدند بویژه تحریف‌هایی که شرک‌آلود است و با مبانی قرآن مباینت دارد (که قرآن کریم بیشتر برای مبارزه با شرک نازل‌ شده و سنگ بنای دین اسلام توحید است.) دست به قلم شوند و از هرگونه تحریف در دین اسلام پیشگیری کنند. با همین هدف دارنده این قلم دست به کار نوشتن این مقاله و برخی از دیگر مقاله ها شده است. 

 

در این مقاله تنها دو مورد از موارد بسیاری را که هم‌اکنون در جامعه ما جریان دارد، مورد نقد و بررسی قرارمی‌دهیم.

 

مطلب اول: به این شعر توجه کیند:

 

هرچه داریم همه از کرم عباس است            عرش یک ذره ز خاک قدم عباس است

شیعه از کینه دشمن نهراسد هرگز                  دین ما تحت لوای علم عباس است

 

گفتنی است که این شعر را با هنرنمایی بر روی یک لوح چوبی یا طرح چوب  با خطی زیبا نوشته‌بودند و در یکی از اتوبوس‌های شهر تهران به چشم می‌خورد.

 

        بگذریم از اینکه مصرع دوم از بیت دوم به منظور درست درامدن قافیه "لوا" و "علم" را که هر دو برابر با "درفش" و "پرچم" فارسی است و درست نیست که بگوییم زیر پرچم پرچم بلکه یکی از پرچم‌ها اضافی است؛ ولی موضوع این است که این شعر ریشه در اغراقی کفرآمیز دارد و کرامت حضرت عباس را جایگزین کرامت خداوند کرده و به بزرگنمایی اغراق‌آمیز این اسوه شجاعت و از خود گذشتگی در زمینه ای که خاص او نیست پرداخته است.

 

این در حالی است که ما همواره می‌گوییم: خداوند کریم است. بویژه هرگاه از موضوعی نگران و ناراحت و بعضاً ناامید می‌شویم می‌‌گوییم: خدا کریم است. این موضوع در فرهنگ ما بی‌جهت جانیفتاده، بلکه مبتنی بر آیات و روایات است و ریشه در قرآن کریم دارد و یکی از اسماء جلاله در قرآنی است که آنهم کریم است.

 

سراینده این شعر به گونه ای دیگر نیز هم به خود خداوند و هم به عرش الهی اهانت کرده است:

-         از این روی به خود خداوند اهانت کرده که عرش او را با همه سنگینی و عظمتش که ذره ای از اولین ظهور خداوند و آفرینش گیتی و منبع تغذیه کیهان است، به ذره خاک قدم حضرت عباس تشبیه کرده! و خداوند جلّ وعلی را با خاک قدم حضرت عباس یکسان کرده است!

-         و از آن رو  به عرش خداوند اهانت کرده که عظمت، شکوه، و جلال آن را درک نکرده و این درحالی است که خداوند بزرگترین مخلوق خود را عرش دانسته و به آن می‌بالد و آن را عظیم و خود را رب‌العرش‌العظیم می‌خواند و یا در آیه ای دیگر خود را دارنده عرش و کریم (ذوالعرش کریم) می‌خواند و به این دارایی و کرامت می‌نازد و به وزن آن که ثقل هستی است می‌بالد.

ما در دعاها از زبان ائمه اطهار به این ثقل هستی سوگند یاد میکنیم : زنه عرش‌ الله

 

یک انسان موحد، بیش و پیش از حضرت عباس، خداوند آفریننده او را که چنین اسوه‌ای را آفریده دوست می‌دارد و به چنین خداوندی می‌بالد و به جای آن شعر چنین شعری را می‌سراید که ریشه در توحید دارد:

 

هرچه داریم  همه از کرم "الله" است      عرش یک ذره ز جود ظهور "الله" است

شیعه هشدار که دشمن نتراشد هرگز       پایایی ما در گرو پیروی از قرآن  است

 

نتیجه آنکه:

شاعر اصولاً نه خدا را و نه قرآن او را و نه عرش او را و نه عباس او را می‌شناخته است.

 

نوحه گر باشد مقلد در حدیث                جز طمع نبود مراد آن خبیث

 نوحه گر گوید حدیث سوزناک             لیک کو سوز دل و دامان چاک

   از محقق تا مقلد فرقهاست               کین چو داوود و آن دیگر صداست

منبع گفتار این سوزی بود              و آن مقلد کهنه آموزی بود

مثنوی دفتر دوم ب: 4/491

 

مطلب دوم:

شب عاشورایی در یک مجلس سینه‌زنی و نوحه‌خوانی شرکت کرده‌بودم. جوانی حدود هجده ساله نوچه یک مداح بود که آن مداح را از زمانی که خود نوچه مداحی دیگر بود می‌شناختم. در آن شب و در ضمن ذکر مصیبت به روش امروزین و در شرح حدیث کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا وی خطاب به شنوندگان چنین گفت: می‌دانید چرا کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاست؟ برای اینکه همانطور که فکر می‌کنیم حضرت امام حسین در روز عاشورا ناظر اعمال ماست، و ما از گناهان پرهیز می‌کنیم باید تصورکنیم که همه روزها چنین است و همواره امام حسین ناظر اعمال ماست. در نتیجه هیچ روزی گناه نکنیم. 

 

ظاهر قضیه سخن نیکویی اس تکه مردمان را به دوری از گناه دتعوت کرده است؛ ولی خواننده محترم به خوبی متوجه می‌شود که در این گفتار گوینده امام حسین(ع) را جانشین خداوند کرده‌است. زیرا طبق آموزه‌های قرآن و دین تنها خداوند ناظر اعمال ماست و همواره شنیده‌ایم که می‌گویند خدا شاهد است و سوگند یاد می‌کنند. یا در احادیث آمده است که بروید در جایی گناه کنید که خداوند ناظر نباشد و بدین گونه مردمان را با خوف از نظارت الهی از ارتکاب به گناه بازمی‌داشته‌اند و نه با به میان کشیدن پای غیرخداوند.

 

از این گذشته، گیریم که معصوم ناظر بر اعمال ماست. نتیجه چه میشود؟ آیا کسی که از خدا پروا نداشته باشد و از او شرمنده نشود از بنده خدا پروا خواهد داشت و شرمنده خواهد شد؟ چرا بی اندیشیدن(بدون تعقل) سخن میگویید؟ اگر کسی هم پیدا شود که چنین کند و به خاطر امام حسین از گناه منصرف شود این خود شرک نیست؟ یعنی از خدا پروا نداشته باشد و نترسد ولی از معصوم پروا داشته باشد و به احترام او گناه نکند؟ این که خود شرکی آشکار است!!  

 

بنا بر خواست خداوند کرام‌الکاتبینی وجود دارند که در قرآن کریم(انفطار: ده- یارده- دوازده) ونیز در دعای کمیل از آنان یاد می‌شود که آنان نویسندگان کردار ما هستند. با این وجود طبق همین دعا خداوند ناظر اعمال آنان نیز هست که اگر چیزی از اعمال ما بر آنان پوشیده ماند به آنان تذکر دهد.

باز طبق همین دعا که میفرماید وکلتهم بحفظ ما یکون منی(نمیگوید ناظر اعمال ما هستد) و نیز با توجه به آیه دوازده که میفرماید از کردار ما آگاهی دارند چنین به نظر می‌رسد که کرام‌الکاتبین اصولا ناظر کردار ما نیستند بلکه تنها مأمور ثبت کردارند. نهایتا حتی اگر ناظر باشند چون همانند انسان از شهوتهای انسانی برخوردار نیستند نگاهشان بر اعمال ما مانند نگاه انسانی بر انسانی دیگر نیست.

 

منظور این است که چون امامان انسان و از شهوتهای انسانی مانند خوروخواب و... برخوردارند نمیتوانند ناظر نهانیهای ما باشند و اصولا چنین امری در دستگاه عدالت الهی جایی ندارد.

 

شب تاسوعایی نیز در مجلسی شرکت کرده بودم. این بار دیگر با یک جوان هجده ساله کم سواد روبه رو نبودم بلکه با یک مبلغ نسبتا جوانی روبه رو بودم که به گفته خودش دانشجو بوده و به حوزه رفته و درس خوانده و اکنون در دانشگاه معارف دینی تدریس میکند. در ایران هم نبود بلکه کسی بود که او را برای تبلیغ و ارشاد ایرانیان خارج از کشور و انجام مراسم دهه محرم با زحمتها و هزینه های زیاد فرستاده بودند. میدانید او چه میگفت؟ او هم مانند همان جوان میخواست از طریق امامشناسی به حاضران بفهماند که ائمه اطهار ناظر اعمال ما هستند.

مثالهایی که میآورد همه مربوط به زمانی بود که آن امام همام مثلا امام جعفرصادق(ع) زنده بوده و همچون غیر امامانی که کراماتی داشته اند ایشان هم کراماتی داشته یا با علم امامت به مسائلی آگاه بوده اند که دیگران نبوده اند نه اینکه ناظر اعمال بندگان باشند. ولی پس از هر مثال نتیجه میگرفت که پس امامان اعمال ما را میبینند و هیچ مثالی از این زمان نیاورد تا نمونه ای به دست بدهد که ائمه اطهار اکنون شاهد اعمال ما هستند. پس معلوم میشود علمای شیعه به این عقیده رسیده و به آن پروبال داده اند، نه اینکه آن جوان از جانب خودش گفته باشد و یا این طلبه.

 

ایشان تنها به موردی اشاره کرد پیرامون حضرت فاطمه زهراء صلوات الله علیها که این گونه موارد استثنائی است و خداوند به برخی از خاصان درگاهش از جمله فاطمه زهراء اجازه میدهد تا در اموری خاص دخالت کنند. مانند کارهایی که حضرت خضر انجام داد و شرحش در سوره کهف آمده است. باید دانست که حضرت خضر زنده است ولی با این حال خداوند نفرموده که او ناظر اعمال ماست.

 

جالب اینجاست که ایشان آمده است تا دین را آموزش دهد ولی او شرک را آموزش داد و نه تنها غیرخدا را جانشین خدا کرد بلکه نهایتاً با مثالی که آورد جایگاه خداوند را در زندگانی ما بسیار کمرنگ ساخت و به جای خداوند سفارش به خلوت کردن با امام زمان را کرد:

 

هرگاه مشکلی داشتید یا دلتان گرفت با امام زمان خلوت کنید. درد دل کنید تا سبک شوید و مشکلتان حل شود.

 

باید از او و امثال او و علمای شیعه ای که معتقد به این موضوعند این پرسش قرآنی را پرسید که افلاتعقلون(آیا نمی اندیشید)؟ آیا امام زمان میتواند با همه کسانی که در کشورها و مکانهای مختلفی هستند به طور همزمان همکلام شود؟ این تواناییها ویژه خداوند است. اوست که همه جا حی و حاضر است. اوست که بسیارشنوا و شنواترین شنوایان ست. اوست که بسیاربینا و بیناترین بینایان است. اوست که بسیاردانا و اعلم بالامور است. اوست که لا یبرمه الحاح الملحین و لا یشغله سمع عن سمع است. 

 

آیات بیستم تا آخر بیست و نهم یعنی ده آیه از سوره انفال که مخاطب این آیات مسلمانان و نه کفارند، چه نیکو حال و روزگار ما را ترسیم کرده و راه بازگشت نشان داده است. ما که از خدا و رسولش دور شده ایم و کردارمان بر مبنای تعقل نیست!!

 

ای ایمان آوردگان! از خدا و رسولش پیروی کنید و آگاهانه از او روی برمگردانید و نباشید مانند کسانی که گفتند شنیدیم و آگاهیم درحالی که آگاه نیستند(یعنی در نیتها- اندیشه ها- رفتارتان با دیگران و کردارتان حتما تجدید نظر کنید). همانا که بدترین جنبندگان نزد خداوند گنگها و کرانی هستند که تعقل نمیکنند(به نیتها و عادتهایشان نمی اندیشند). و اگر خداوند میدانست که در آنها(کسانی که بر تعصبها و بافته های ذهن خود پافشاری میکنند) خیری هست آنها را شنوا(آگاه) میکرد. و اگر آگاهشان کند همانا که روی برمیگردانند در حالی که معترضند. ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه خدا و رسولش شما را برای آنچه که موجب زنده شدن شما(بیرون آمدن از لاکی که همچون مردگان در آن فرورفته اید) میشود فراخواندند اجابت کنید. و آگاه باشید که خداوند میان شخص و دلش همچون پرده ای قرارگرفته و همانا اوست که به سویش حشرکرده میشوید. و پروا گزینید(سربلند بیرون آیید) از فتنه ای(آزمایشی) که بهره کسانی از شما بویژه آنانکه ستم کردند نمیشود(اگر ستمکار نشده اید فرصت را از دست ندهید). و آگاه باشید که خداوند به سختی عقوبت میکند. و یاد آورید هنگامی را که عده کمی مستضعف بر روی زمین بودید میترسیدید مردم شما را بربایند و تحلیل برند پس جایگزین کرد شما را و یاریتان کرد و از نیکوهای زمین روزیتان داد بلکه سپاسگزار شوید. ای ایمان آوردگان! به خدا و رسولش و آنچه نزد شما امانت است(مانند قرآن) خیانت نکنید در حالی که آگاهید. و بدانید که اموال و اولاد شما وسیله آزمون شما هستند و همانا که پاداشی بسیار بزرگ نزد خداوند است(که تنها به شایستگانش میدهد). ای ایمان آوردگان! اگر تقوا پیشه کنید خداوند برای شما نیروی تشخیص(درست از نادرست. حق از باطل) قرارمیدهد و از گناهان شما درمیگذرد و خداوند دارای فضل بسیار بزرگ است.

 

از سوی دیگر خداوند بسیار ساده و همه فهم میفرماید: ادعونی استجب لکم یعنی هرکاری دارید به من بازگشت کنید تا پاسختان را بدهم که من تنها برای همین شما را آفریده ام که با من همکلام و همنشین شوید. هرگاه خواستید با من سخن بگویید نماز بخوانید هرگاه خواستید من با شما سخن بگویم قرآن بخوانید. که من سمیع و بصیر و علیم و حکیم و ... هستم و اگر جز مرا توانا یا واسطه بر کاری بدانید شرک ورزیده اید!!

 

اگر میخواهید بدانید مرز شرک و توحید چیست به علت وجودی(فلسفه وجود) ادیان توحیدی و دین اسلام تنها در چند جمله توجه کنید:

خداوند جن و انس را آفرید تا با او سخن بگویند. پیامبران را فرستاد تا به مردم بگویند با آفریدگارشان همسخن شوند. اولین اصل دین اسلام را توحید یعنی در نظرداشتن آفریدگار در همه حال، و اولین فرع دین اسلام را نماز، یعنی سخن گفتن با آفریدگار در همه روز، قرارداد تا بدین گونه خداوند خشنود و مردمان رستگار شوند. هر کس جز خدا را واسطه سخن با خدا قراردهد یا به عنوان انابه با او سخن بگویید شرک ورزیده است.

 

مناسب این حال و مقال و مجال سروده بسیار زیبایی است از مرحوم مرتضی عبداللهی که دریغم آمد در اینجا نیاید. این شاعر خداشناس از صالحین، و برگزیده خداوند است تا چنین شعری را بسراید:

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست

 

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پر آه او


گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای


جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای


نشتر عشقش به جانم میزنی

دردم از لیلاست آنم میزنی


خسته ام زین عشق, دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن


مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو من نیستم


گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم


سالها با جور لیلا ساختی 
من کنارت بودم و نشناختی 


عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا باختم


کردمت آواره صحرا نشد

گفتم عاقل میشوی اما نشد


سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت


روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی


مطمئن بودم به من سر میزنی

بر حریم خانه ام در میزنی


حال، این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود


مرد راهم باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

نقدی کوتاه بر "اسرار هزار ساله"


نقدی کوتاه بر "اسرار هزار ساله"

نوشته علی اکبر حکمی زاده


علی اکبر حکمی زاده همعصر و همعقیده با سید احمد کسروی است. از او جوانتر بوده ولی هر دو روحانی زاده و در جوانی درس خوانده حوزه بوده و از نزدیک با راه و روش و اشکالهای حوزه مواجه شده اند و پس از گذراندن دورانی از عمر خود در حوزه از گذشته خود گذرکرده و راه و روش نقد روحانیت شیعه و تبعات ناشی از تأثیر روش و منش حوزه بر فرهنگ مردم را در پیش گرفته اند با این تفاوت که کسروی بسی گسترده تر عمل کرده و تنها یک کتابش شیعیگری است که اسرارهزارساله تنها به برخی از نکات آن اشاره دارد.

نویسنده به دلیل آشنایی کامل با حوزه واژه هایی که تنها در معارف دین به کار میرود مانند انسداد- درایه و... را کمی باز میکند ولی متأسفانه همانند حوزویان استنادش به قرآن کریم کم است؛ مثلاً بر عامل عقل بسیار تأکید دارد ولی در این جزوه هیچ اشاره ای به این موضوع نمیشود که تا چه اندازه در قرآن بر تعقل و تفکر تأکید شده است! و اصولا در حوزه ها قرآن مهجور است و روایت مأجور!

یا در مورد رد حدیثهایی که با عقل جور در نمیآیند اشاره ای نمیکند که این احادیث با قرآن نیز منطبق نیست و اشاره ای به این حدیث صحیح مشهور نمیکند که یکی از صادقین(امام محمد باقر و امام جعفر صادق) که هر دو همزمان با غالیان(حدیث سازان جعلی تندرو شیعه) میزیسته اند فرموده:

اگر حدیثی از ما(ائمه اطهار) نقل شد با قرآن تطبیقش دهید(که همین تطبیق نیز موضوعی عقلانی است) اگر با قرآن همخوانی نداشت بر دیوارش بکوبید!(آن را از میان بردارید و به آن عمل نکنید.)

بخشی از چاپ اول کتاب کشف الاسرار با قطع جیبی را در جوانی خوانده بودم ولی نمیدانستم چرا آیت الله خمینی نام آن را کشف الاسرار گذاشته و چرا از رضا شاه در آن یادکرده است. با خواندن این نوشته و دانستن این نکته که تنها آیت الله خمینی بر این نوسته پاسخی مکتوب نوشته دانستم که کتاب کشف الاسرار پاسخی به اسرارهزارساله بوده و منظور از کشف یعنی بازکردن پیچیدگیهای مذهب شیعه که علی اکبر حکمی زاده آنها را اسرار خوانده است.

حروفچین این متن قدیمی(1322) بسیار سهل انگار بوده زیرا گذشته از اینکه پایان سطرها را تنظیم نکرده و ناهماهنگ رهاکرده متن را بی دقت لازم حروفچینی کرده است. متأسفانه اشکالهای فراوان متن پیش از انتشار به هر دلیلی توسط نویسنده نیز اصلاح نشده در نتیجه بسیاری از جمله ها و مفاهیم کم أثر شده اند.

حروفچین مانند مفسران قرآن که هرگاه عقلشان به مفاهیم بلند قرآن قد نمیدهد و به منظور نظر خداوند دست نمییابند چیزی از خود میگذارند تا موضوع توجیه ظاهری شود برخی واژه ها را که درست بوده ولی به دلیل کم سوادی اش نادرست انگاشته اصلاح کرده که موضوع از بیخ و بن منتفی شده مثلا در جایی درایه(درعلم حدیث) را به صورت در آیه نگاشته یا کمتر آیه یا روایتی عربی را درست حروفچینی کرده. مثلا ان الظن لا یغنی من الحق شیئا را ان الظن لایفسی من الحق شنیا نگاشته است.

نویسنده در پایان نوشته خود حدیثی نقل کرده:

صیحه زدن جبرئیل که حق با علی است و صیحه زدهن ابلیس که حق با عثمان است.

وی این حدیث را ضمن حدیثهایی که وقوعشان محال است آورده و از آن درگذشته است و به بار بسیار منفی آن که تفرقه افکنی میان شیعه و سنی است هیچ اشاره ای نکرده که نشان از جعلی بودن آن دارد و نتیجه جعل غالیان است.

نویسنده باید متذکر میشد که برخی از حدیثهای جعلی مانند این حدیث بنیان برافکن و برای جامعه مسلمانان بسیار زیانبارند! این حدیث امام علی(ع) را در برابر عثمان و دشمن او قرار میدهد در حالی که کردار و رفتار و سخنان علی(ع) گواهی میدهند چنین نبوده است:

کردار: امام علی برای جلوگیری از کشته شدن عثمان فرزندانش حسنین(علیهما سلام) را همراه با محمد بن ابی بکر(فرزند ابوبکر خلیفه اول و دوست حسنین) و عبدالله بن عمر(فرزند خلیفه دوم که او نیز دوست حسنین بود) برای پاسداری از خانه عثمان میفرستد البته همراه با برخی دیگر از جوانان شهر.

رفتار: نام یکی از فرزندان امام علی که در وقایع کربلا شهید شده عثمان بوده است.

سخنان: خطبه امام علی(ع) پس از کشته شدن خلیفه سوم که در نهج البلاغه موجود است نیز نشان میدهد که ایشان دشمن عثمان بن عفان و منتظر کسب مقام خلافت نبوده است.

هنگامی که در اسرارهزارساله نقد احادیث جعلی را میخوانی به این فکر میافتی که اگر اینهمه همت و وقتی که صرف این اباطیل از سوی حوزویان در طول تاریخ شیعه صورت گرفته  صرف فهم قرآن در زمینه های مختلف علمی میشد تنها در زمینه کیهانشناسی به همت دانشمندان مسلمان علم نجوم قرآنی چندین صد سال پیش از یافته های کپلر و کپرنیک به ثمر رسیده بود!!

نکته آخر اینکه امثال این نوشته را نه یک بار که چندین و چند بار باید خواند تا نکته های بنیانی شان نه تنها در غوغای زمانه و فرازونشیبهای روزگار به فراموشی سپرده نشود بلکه همواره در گوش و ذهنمان بماند و به نسلهای پسین منتقل شود بلکه سلامت دین و دنیا و آخرتمان(عافیه الدین والدنیا والاخره) تضمین گردد که هدف از ارسال رسل و بعثت انبیاء نیز برپایی دینی قیم به منظور ایجاد جامعه ای سالم بوده است.

نوشته های مرتبط با پرسشها و موضوع اسرار هزار ساله در محیط وب به قلم نگارنده:

عاشورا! یا فرصتی برای شرک ورزی؟

بررسی اختلافهای نماز شیعی و سنی

خردگرایی در جایگاه شرک ورزی

نقدی بر زیارت عاشورای معروفه

ولی و ولایت در قرآن و اسلام

عزیزالله خوشوقت و امام زمان

مکتب شرع  یا  مکتب عشق؟

خروج از زی طلبگلی

آیا فقه ما پویاست؟

سه مقام هستی

مدیر زمین                                                

مردادماه نودوسه- احمد شماع زاده

شیعه و سنی! وحدت قرآنی یا هوای نفسانی؟


شیعه و سنی! وحدت قرآنی یا هوای نفسانی؟

 

در بخش پیوستهای پژوهشی زیر عنوان بررسی اختلافهای نماز شیعی و سنی روشن شد که شیخ عباس قمی با ریزه کاریهای ویژه ای که در تدوین و تنظیم کتاب مفاتیح الجنان به کار برده از جمله کسانی است که موجب شکاف بیشتر میان شیعه و سنی شده و از آنجا که کتابش پس از قرآن کریم در همه خانه های شیعیان وجود داشته و دارد بیشترین تأثیر را بر تفرقه میان شیعه و سنی گذارده است.

در آنجا حدیث شش روز روزه ماه شوال را مثال آوردم ولی نمونه ها بسیارند. مثلاً جایگزین کردن زیارت عاشوری جعلی(توسط غالیان یا جعالان زیارت و حدیث) به جای اصلی، و به حاشیه بردن زیارت عاشورای اصلی زیر عنوان زیارت عاشورای غیرمعروفه.

در اینجا به تفرقه اندازی دیگری از مفاتیح که مربوط به ماه مبارک رمضان میشود، میپردازم:

وی در مورد اعمال شب بیست و هفتم تنها به سه سطر!! نوشته و دعا اکتفاکرده و حتا ننوشته این شب یکی از شبهای قدر است بلکه این شب عظیم را به مانند شب قدر توصیف کرده است؛ و حتا راضی شده این حقیقت را بپوشاند که کتابهای شیعیان و روایات شیعی این شب را یکی از شبهای مهم قدر دانسته اند؛ تنها به این دلیل که اهل تسنن تأکیدشان بر شب قدر بودن آن بسیار زیاد است.

نگارنده به یاد دارد در سالهایی دور، یک روحانی میانسال در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان بر منبر سخنرانی اش این موضوع را به میان کشید که: امشب شبی است که احتمال قدر بودنش بسیار زیاد است و روایات زیادی در این زمینه وارد شده است.

از سوی دیگر در دعاهای روزهای ماه رمضان که راوی آنها ابن عباس از رسول اکرم(ص) است، میبینیم تنها در دعای روز بیست و هفتم این گونه آمده است: اللهم ارزقنی فیه فضل لیله القدر... این جمله نشان میدهد که رسول اکرم(ص) توجه خاصی به این شب داشته اند.

***

برخی از فرقه های اهل تسنن نیز به گونه ای دیگر موجب تفرقه و دشمنی و کینه ورزی میان شیعه و سنی شده اند:

مثلاً برخی علمای وهابی بر چه مبنایی فتوای مهدورالدم بودن شیعیان را صادرمیکنند و فتوای بزرگان اهل تسنن همچون شیخ محمد شلتوت را نادیده میگیرند و موجب میشوند تا شماری افراد نادان با  فتوای آنان گمراه شده و به روشهای انتحاری پیرو جوان و کوچک و بزرگ شیعیان را در مکانها شلوغ بکشند؟ حتا اگر کسی مشرک باشد قرآن دستور قتل او را صادر نکرده؛ بلکه آتش جهنم را به او وعده داده است. شما چگونه دستور قتل عام را برای شیعیانی که عقایدی مخالف شما دارند صادر میکنید؟

سیاست استعماری انگلیس طی دویست تا سیصد سال گذشته همواره در پی عملی کردن این شعار بوده است: تفرقه بیانداز و حکومت کن!(تفرقوا تسیدوا). قرآن کریم که در بسیاری موارد آینده را پیشبینی کرده است در این زمینه هزار سال پیش از آغاز سیاست انگلیس مسلمانان را رهنمون شده است:

واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا

همگی به ریسمان یگانه الهی چنگ زنید و پراکنده مشوید!

این رهنمود الهی که وحدت امت اسلامی را توصیه میکند، ما را به معنای توحید که پایه و مایه اسلام است ره مینمایاند. توحید به معنای یکی کردن هدفها- نیتها و کردارها و همه برای رسیدن به اوست. اویی که همه از اوییم و به سوی او بازمیگردیم. اگر معتقد به توحید و پیرو ابراهیم خلیل آن منادی توحید الهی و وحدت جوامع الهی، حتا بدون توجه به نوع دین آنها هستیم، باید که با او همنوا شویم، از  دلبستگیهای نفسانی، خودبینی و خودپسندی ببریم و بگوییم:

ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین

یعنی همه چیزم برای اوست

جز به فرمان قرآن او از خود حکمی صادر نکنم

و به سلیقه خود کتابی تنظیم نکنم

آنگاه که از ریسمان الهی دور شدیم، یقیناً از خداوند و راه و روش او دور شده ایم که این خلاف سنن الهی و هدفمندی آفرینش است. وحدت سنت الهی است و تفرقه مخالفتی عیان با سنت الهی، و روشی است که خودخواهی و خودبینی منشأ آن است و نه خداوندگار. وحدت راه است و تفرقه بیراهه! وحدت مایه انسجام و هدایت یافتگی جامعه است؛ و تفرقه موجب از هم گسستگی و گسیختگی جامعه و امت اسلامی و مانعی بر سر راه رشد و تعالی انسان است!

انسان باید تا چه اندازه از فرهنگ و هدایت الهی دور باشد تا راه راست وحدت را واگذارد و به کجراهه و بیراهه تفرقه پاگذارد!

وصیت منادی وحدت جامعه مسلمانان علی علیه السلام که بیست و پنج سال برای وحدت جامعه مسلمین سکوت اختیار کرد این است که : الله الله یا عبادالله اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم

ای بندگان خدا! شما را سفارش اکید میکنم که پرهیزگار باشید(از خودپسندیها و خودمحوریها دوری گزینید) و در کارهایتان نظم را رعایت کنید.

ولی آیا تقوی بدون انگیزه ای برای وحدت امت مسلمان امکانپدیر است؟ آیا انسان میتواند با خوی تفرقه انگیز متقی شود و متقی بماند!؟ و آیا با تفرقه و پراکندگی میتوان نظم جامعه را برقرارساخت؟

نتیجه آنکه:

وحدت رکن رکین جامعه ها و امت اسلامی است و تضمین کننده بقاء و پایداری آن است و به همین دلیل هر دشمنی برای چیره شدن بر جامعه ای در آغاز میان مردم آن جامعه تخم نفاق و جدایی میپراکند تا با از میان رفتن پیوندهای همبستگی آن جامعه بتوانند زمینه های فروریختگی- از همگسیختگی و نابودی آن جامعه را فراهم آورند.

پس شایسته آن است با قرآن همنوا شویم و آوای وحدت واقعی! سردهیم و به این آیت الهی چنگ زنیم: واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا... صدق الله العلی العظیم

نگارش اول: سال 1367

نگارش دوم- تایپ و انتشار: رمضان -1435تیرماه 1393)

احمد شماع زاده

شرحی بر: ما مجوسها


شرحی بر:

ما مجوسها

 

علمای اهل سنّت روز عاشورا را روزه میگیرند؛ و آن را سفارش میکنند؛ و معتقدند این موضوع ریشه در عرفی پیش از اسلام دارد که پیامبر اسلام هم بر آن صحه گذاشته و سنت شده است. دلایلی هم در این زمینه بیان میکنند. آنان در خطبه های نماز جمعه خود، که مصادف با عاشورا باشد، اصلاً اشاره ای هم به این موضوع نمیکنند که یزید بن معاویه در چنین روزی در سال 61 هجری، برای نوه پیامبر اسلام و خانواده و همراهان او در کربلا فاجعه آفرید و بقیه قضایا...

 

عاشورای گذشته برای همراهی با مسلمانان و اینکه روزه در هر صورت ثواب دارد و خلاف شرع نیست، با آنان روزه گرفتم و چون هرساله روزه داران برای افطاری مختصر به مسجد دعوت میشوند، به مسجد رفتم تا با آنان افطار کنم.

 

در آن روز که روز تاسوعا برای شیعیان بود، به مانند سالهای پیش، در کربلا به عزاداری شیعیان حمله شده بود و شمار زیادی شیعه کشته شده بودند. سخن از کشته شدن آنان بود که یک عراقی در حدود سی و پنچ ساله قوی هیکل گفت: یعنی چه که خود را میزنند و خونین و مالین میکنند... یک عراقی دیگر(حدود پنجاه ساله) که چندسالی است مرا میشناسد و میداند که ایرانی و شیعه هستم، با اشاره به من گفت: همه اش زیر سر این مجوسها و مزدکیهاست!!! 

من داشتم دیوانه میشدم... از اینکه شیعه ها را کشته اند! طلبکار هم شده اند! و به من که برای همراهی با مسلمانان روزه گرفته ام، جلو چشم چندین مسلمان، مرا و دستکم آباء و اجداد مرا مجوس و مزدکی خطاب میکند! جلّ الخالق!!

 

خودش هم که یعنی روز بود با زبان ظاهراً روزه چه تهمتها و چه ستمهایی که بر من و شیعیان روا نمیدارد!

بلافاصله به او اعتراض کردم و بعد به یک عراقی سنی دیگر که در کنارم نشسته بود و در دانشگاه اینجا، باستانشناسی درس میدهد و چند سالی است با هم سلام و علیکی داریم گفتم: نگاه کن چه آدمهایی وجود دارند!!؟ او دلداری ام داد که اینان نفهمند و... ولی من سفره افطار را به بهانه نماز ترک کردم. در نبود من آن دوست به او گفته بود این چه حرفی بود که تو زدی؟!! و هنگامی که برگشتم توهین کننده از من دلجویی کرد و...

 

این موضوع را بیان کردم تا تأییدی باشد بر سخن استاد پورجوادی که این گونه نگاه کردن به ما ایرانیان، با گوشت و پوست آنان آمیخته و آغشته شده است و دست خودشان نیست! نمیتوانند خود را از آن جداکنند!

 

ما باید فکری به حال خود کنیم و حاکمانمان نباید تا این اندازه ملت ما را به آنان بفروشند! که نمونه های نمکناشناسی آنان(عراقیان و فلسطینیان و لبنانیان و غیره) را چندین بار دیده ایم. بزرگان گفته اند: چراغی که به منزل رواست به مسجد حرام است!!

 

اول اسفندماه نودوسهاحمد شماع زاده

 

به نام ِ خداوند ِ جان و خرد

ما مجوسها

دکتر نصرالله پورجوادی‏


بدیهیترین چیزی که دربارۀ روابط مردم خاورمیانه و احساسات آنها نسبت به یکدیگر میتوان گفت دشمنی عربها با اسرائیل است. اما از آن بدیهیتر کینه و نفاقی است که میان عرب و ایرانی یا به قول عربها «عجم» وجود دارد. عربها از ایرانیان بدشان میآید(البته نه همه) و ایرانیان هم از عربها بدشان میآید(باز نه همه). اما واکنش عربها نسبت به ایرانیان با واکنش ایرانیان نسبت به عربها، هر چند که هر دو خصم آلود است، باهم فرق دارند. عربها میتوانند از ایرانیان بدشان بیاید و آن را اظهارکنند و بگویند، ولی برای خیلی از ما ایرانیان اظهار آن احساسی که ما نسبت به  عربها داریم ساده نیست.

ما هر چه باشد پیغمبرمان عرب بوده و میخواهیم که حساب پیغمبر و اهل بیت او را از حساب عربها جداکنیم و این کار ساده ای نیست. ایرانیان با وجود اینکه از عربها بدشان میآمده، بزرگترین خدمتها را به زبان عربی و دین اسلام و تمدن اسلامی کرده اند و اگر ایرانیان نبودند اسلام در حد یک دین و آیین قبیله ای در قدوقواره ای محدود باقی میماند. ما هر چقدر که از عربها بدمان بیاید زبان عربی را نمیتوانیم از برنامۀ درسی مدارس خود حذف کنیم. ولی عربها اصلاً نیازی به آموختن زبان فارسی در خود احساس نمیکنند.

امروزه یک مسألۀ دیگر هم پیشآمده و آن مسألۀ نژادپرستی و قبح نژادپرستی است. ایرانیان همینکه بخواهند از احساس تاریخی خود نسبت به عربها سخن گویند انگ نژادپرستی بر پیشانی آنها میخورد. شاید این مسأله برای عربها هم باشد. صدام از ایرانیان متنفر بود؛ ولی به جای اینکه ما را ایرانی بخواند «مجوس» میخواند، یعنی مسأله را دینی میکرد. ما اصرار داشتیم بگوئیم که مسلمانیم و داریم از اسلام دفاع میکنیم ولی صدام ما را مجوس میخواند. یعنی چه؟ یعنی «اینها مسلمان نیستند. زردشتی اند. مسلمان منم و لشکر من و مائیم که داریم برای پیغمبر عربی خودمان میجنگیم. بنا برا ین دشمنی ما با ایرانیان دشمنی اسلام با کفر است

 

داعشیها هم درست همین کار را با ما ایراینان میکنند. آنها از ما ایرانیان بدشان میآید ولی نمیگویند که ما با ایرانیان دشمنیم. میگویند ما با رافضیان دشمنیم، کسانی که در دین اسلام بدعتگذاری کردند و از مذهب اهل سنت فاصله گرفتند. داعش در واقع وارث هزاروچهارصد سال کینه و دشمنی عرب نسبت به عجم است!! و همان طور که عربها در گذشته برای توجیه دشمنی خود با ایرانیان ما را مجوس میخواندند، یعنی کافر، امروز هم داعش ما را رافضی میخواند و رافضی از نظر ایشان به معنای کافر است. بدین ترتیب عربها راحت میتوانند دشمنی و کینۀ خود را آشکارا بیان کنند ولی ما ایرانیها نه. ما حتی به نهضت شعوبیه نیز که هنوز هم به نظرم زنده است با احتیاط و رودربایستی مواجه میشویم. نهضت شعوبیه خوب یا بد؟ عربها میخواستند هویت ایرانیان را محوکنند و ایرانیان مقاومت کردند. خوب بود یا بد؟ هنوز هم خیلی از آنها میخواهند ما را از صحنه هستی محوکنند. میگویند صدام آخرین حرفی که زد، فحش به ایران بود. بیهقی در هزار سال پیش در تاریخ مسعودی مینویسد که عرب و عجم هیچگاه با هم کنار نمیآیند(این مطلب چنانکه یادم میآید در ضمن داستان افشین است).

خوب ، حالا ما باید چه کار کنیم؟ بعضیها نقل این واقعیتهای تاریخی را  هم به عنوان نژادپرستی تلقی، و ما را از آن منع میکنند.


در سال 2008 که در نیویورک بودم سازمان ملل متحد قرارگذاست شب رودکی برگزار کند. پیشنهاد آن از طرف تاجیکستان شده بود. افغانستان و بعد ایران هم استقبال کردند. از هر کشور فارسی زبان هم قرارشد یک نفر به زبان انگلیسی سخنرانی کند. از ایران من انتخاب شدم:

گفتم: رودکی خدمت بزرگی به زبان فارسی کرد، چون او در مقابل یک جبهۀ به ظاهر دینی ایستادگی کرد. اهل حدیث و سنت و سلفیهای آن روزگار زبان فارسی را بدعت میدانستند و برای اهل سنت هیچ چیزی بدتر از بدعت نیست. دو سه قرن طول کشید تا شاعران ایرانی مانند فردوسی و سنائی برای فارسی شناسنامه گرفتند و آن را در چارچوب دیانت اسلام موجه نمودند. اما در زمان رودکی هنوز فارسی شناسنامۀ اسلامی نداشت. رودکی در مبارزۀ خود تنها و غریب بود. عربها و ایرانیان عربزدۀ وابسته به اهل حدیث و خلافت عباسی با رودکی و امثال او مقابله میکردند و رودکی توانست با هنر کمنظیر خود زبان فارسی را زنده نگه دارد.

 

در آن مجلس گویا عربی نبود، یا اگر بود اهمیتی به سخنان من نداد و به هر حال کسی اعتراضی نکرد. یکی از دیپلماتهای تاجیکستان خوشش آمده بود. ولی برای برخی از دیپلماتهای ایرانی این حرفها خوشآیند نبود. ما ایرانیان حتا تاریخ دشمنی عربها با خودمان را هم نمیتوانیم به راحتی بازگو کنیم. به نظر من غفلت از این خصومتی که عربها با ما دارند به زیان ماست. ما نباید از این دشمنی غافل باشیم. جنگ عراق یکی از نمودهای این خصومت بود. در اوائل انقلاب، قبل از جنگ ایران و عراق، یکی از دوستان که سالهاست مرحوم شده است وقتی میدید که ایران چقدر منت عربها را میکشد، میگفت: روزی خواهد آمد که عربها نه تنها قدر دوستی ایرانیان را و حمایت ایشان را در مقابل اسرائیل نخواهنددانست بلکه حاضر میشوند که با اسرائیل علیه منافع رافضیان مجوس! متحد شوند.

 

برگرفته از برگه‌ فیسبوکِ استاد پورجوادی - 26 دی ماهِ  1393

 

https://www.facebook.com/nasrollah.pourjavady/posts/10204385539490942 

جنگ سردی طولانی میان امت دوپاره اسلام

جنگ سردی طولانی میان امت دوپاره اسلام

احمد شماع زاده

 

پس از قیام امام حسین(ع) و به تبع آن قیام مختار، شاید اولین جنگ سرد در جهان، میان دو جبهه از جامعه مسلمانان به وقوع پیوست با فراز و نشیبهایی بدین قرار:

در برخی دورانها این جنگ سرد یک سویه، به زیان شیعیان گرم میشد. مانند آنچه که در عصر امویان و عباسیان به وقوع پیوست و امام کشی و سادات کشی و شیعه کشی  صورت گرفت.

دورانی فرارسید که هر دو جبهه به قدرت و حکومت رسیدند مانند حکومت عثمانی و صفویه.

دورانی فرارسید که برخی بزرگان میدانداری کردند تا کینه توزیها رفع شود ولی راه به جایی نبردند. مانند سیاستی که نادرشاه افشار در پیش گرفت و یا فتوایی که شیخ الازهر محمد شلتوت صادر کرد.

زمانی فرارسید که این دو جبهه با بحثها و کتابها به مصاف یکدیگر رفتند مانند آنچه که علامه امینی نوشت و نیز مباحثات و نامه نگاریهای سید عبدالحسین شرف الدین با شیخ سلیم شیخ الازهر که کاری از پیش نبردند.

در دورانی هم انگلیسیها بیکار ننشستند و برای هر دو جبهه دین سازی کردند. برای شیعیان، بابیّت و بهائیّت درست کردند؛ و برای عربستان وهابیّت و سلفیّت.

دردوران ما با وقوع انقلاب اسلامی حکومتگران ایران میگفتند ام القرای اسلام ماییم که اکنون در جهان شهره شده ایم، ولی عربستانیها مدعی بودند که ما در منزل وحی هستیم و ام القرای اسلام مکه مکرمه است که در دست ماست. این دیدگاه و مسائل دیگری که به تبع این دو دیدگاه به وجود آمد، به تنش سختی میان این دو مدعی اسلام انجامید و منجر به ایجاد و یا تقویت گروههایی همچون طالبان، القاعده و سپاه صحابه شد که به شیعه کشی افتخارمیکردند و با تحریک کودکان و بزرگتران جاهل و حشک مغزی که حاضر به انتحار میشدند، موضوع به گونه ای جاانداخته شد که با کشتن تنها یک شیعه، مستقیم به بهشت خداوندی درخواهید آمد و در این روند برای چندمین بار این جنگ سرد، یکسویه بسیار گرم شد. بیشترین کشتار شیعیان توسط گروههای افراطی، تاکنون در شهرهای کربلا و نجف به وقوع پیوسه است.

و آنگاه که جمهوری اسلامی خواست تا در سرزمین وحی ولی فارغ از  رعایت قوانین کشور میزبان، راهپیمایی برائت از مشرکین را به اجرا گذارد، جمعه خونینی صورت گرفت که این جنگ سرد، با ریخته شدن خون صدها شیعه بیگناه یک بار دیگر گرم شد.

با پیش آمدن درگیریهای سوریه جنگی داخلی صورت گرفت که در آغاز سیاسی بود ولی با پیوستن دو جبهه به نیابت از سوی عربستان و ایران به آن، این جنگ، صورت جنگی میان  شیعه و سنی به خود گرفت و  جنگ سرد شیعه و سنی برای اولین بار با خونهایی از هر دو طرف گرم شد و به صورت گرمترین جنگ میان این دو جبهه درامد؛ سپس  همین جنگ، با راه افتادن جنگ داخلی در ییمن، گسترش یافت و تقویت شد.

اکنون با گسترش نبردهای سوریه و یورش بخشی از سنیهای تندرو و رادیکال درگیر در سوریه زیر عنوان داعش (دولت اسلامی عراق و شام) به سوی عراق و اعلام دولت اسلامی، و کشتن بیرحمانه و جلّادمنشانه صدها تن از شیعیان، این جنگ سرد از سویی کاملا گرم شده و از سوی دیگر همچون "جنگ سرد جهانی میان دو ابرقدرت شرق و غرب، که تنها رسانه ای بود،" رسانه ای شده، و رسانه های وهابی و جمهوری اسلامی با شبکه های ماهواره ای خود به مصاف یکدیگر رفته اند که در آغاز جنگ سوریه چنین روندی را شاهد نبودیم.

خداوند به جامعه دوگانه و نا همگون مسلمانان رحم کند!!