آفتهای کارامدی قرآن
(افلایتدبّرون القرآن؟)
احمد شماع زاده
ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه انیفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الیالهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)
ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.
الف ـ تدبرنکردن در قرآن
افلایتدبرونالقرآن؟
قرآن از ما میپرسد: آیا پس قرآن را تدبّر نمیکنید؟
قدیمیها پس از یک فصل سخنرانی پندآمیز به کوچکترها میگفتند: نشنیدی؟ یعنی که بشنو! و اکنون چهارده قرن است که قرآن میپرسد: تدبر نمیکنید؟ یعنی تدبرکنید قرآن را!
تدبر یعنی چه؟
یعنی پشت چیزی را دیدن و حقیقت آن را یافتن؛
یعنی نظر در عواقب امور و رموز چیزی داشتن و به کنه وجود آن پیبردن.
ما نزل منالقرآن آیه الاّ لها ظهر و بطن(حدیث: آیهای نازل نشد از قرآن مگر آنکه برای آن پشتی و توییاست).
امام علی میفرماید: لاخیر فی قرائة لا تدبّر فیه.
قرآن دریایی است که میتوان از آن جرعهای نوشید و سیراب شد. ولی کسی گوی را ربوده که آب کمجوید و تشنگی بهدستآورد؛ تا چشمههای شناختش از هرسو روانهشود. این دریا هست؛ دیگر نیازی به جستوجوی دریا نیست؛ بلکه باید نسبت به این دریا احساسنیازکنیم. مولانا میگوید:
آب کم میجوی تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست
و تا هنگامیکه در آن تدبر نکنیم آن را نخواهیم شناخت تا نسبت به آن احساس نیاز و تشنگی کنیم.
باز هم مولانا در این زمینه گوید (مثنوی، دفتر سوم، بیت 1898):
همچو قرآن، که به معنی هفت گوست خاص را و عام را، مطعم دروست
و نتیجه میگیریم که:
هر آن کس که مسلمان باشد یا نباشد، عرب باشد یا غیر عرب، اصول زبان عربی را بداند یا نداند، برای فهم قرآن، طبق دستور قرآن،(افلا یتدبرون القرآن؟- نساء:82- محمد:24) باید قرآن را تدبر کند تا بتواند به اندازه دانش، درک، و جهان بینی خویش، از قرآن مجید بهره ای برگیرد و همواره این نکته را نیز در نظر داشته باشد که تنها بهره گرفته و به کلّیّت آنچه که منظور نظر خداوند بوده دست نیافته است.
من ارادالعلم فلیثورالقرآن(حدیث: کسیکه خواهان دانش است، پس باید که در معانی قرآن بحثکند).
من ارادالعلمالاول والآخر فلیقرأالقرآن (حدیث نبوی: کسی که خواهان دانش اول و آخر است، پس باید که قرآن بخواند) یعنی تمام دانشها در قرآن فراهم آمدهاست.
أقرأالقرآن فی ثلاث. لان أقرأالبقره فی لیله فادبرها احب الیّ من ان أقرأ کما تقول هذرمه (حدیث نبوی: بخوانید قرآن را در سه. به این دلیل که سورة بقره را در یک شب با تدبر خواندن، دوستداشتنیتر است نزد من از آنچه که تندتند بخوانید.)
بیشترین چیزی که به «سه» میخورد، همان است که برای سخن گفتن آمدهاست: چیزی را که میخواهید بگویید سه بار فکرش را بکنید سپس بگویید›. اینجا هم منظور آن است که قرآن را با سهبار تدبرکردن بخوانید.
مثلالماهر بالقرآن مثلالکرامالسفرهالبرره(حدیث: کسی که به قرآن مهارت دارد، مانند فرشتگان بزرگوار و برگزیده است).
یکی از راههای مهارتیافتن و تدبرکردن در قرآن، متعهدشدن و تداومداشتن به خواندن قرآن است. خداوند در سورة مزّمّل آیة 20 که آخرین و بلندترین آیة(یکسوم سوره) این سوره است، میفرماید: پس تا آنجا که ممکن است قرآن بخوانید. ممکناست مریض باشید، برخی درسفر، و برخی درحال رزم باشید، پس تا آنجا که ممکن است قرآن بخوانید.
ولی متأسفانه کمتر دیدهمیشود که کسی هرروزه قرآن بخواند و در آن تدبرکند:
انّ قومی اتخذوا هذاالقرآن مهجوراً(فرقان:30) پیامبر اکرم در روز قیامت با این کلام از امت خود شکایتمیکند: «همانا قوم من این قرآن را ازخوددورکردند».
من ترکالقرآن شهرین لم یقرأه فقد جشره(حدیث: کسی که دو ماه قرآن را ترککند و آن را نخواند، از آن دور ماند و با آن بیگانه شود).
لاتوسّدواالقرآن واتلوه حق تلاوته. من قرأ ثلاث آیات فی لیله، لم یکن متوسّداً للقرآن(حدیث: قرآن را پشتسرنیندازید و حق تلاوت آن را بجاآورید. کسی که هر شب سه آیه بخواند بیاعتنا به قرآن نیست).
حاملالقرآن غیرالغالی فیه ولاالجافی عنه(حدیث: نگاهدار قرآن کسی است که از حد آن درنگذرد و در آن غلونکند، و چیزی از آن فرونگذارد و به آن جفانکند).
امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام در نهجالبلاغه، خطبة همّام میفرماید:
متّقین کسانی هستند که با تدبر آیات قرآن دردهای خویش را شفامیبخشند.
از سوی دیگر، ‹تدبر› با ‹تأویل› فرقدارد. ‹تأویل قرآن› که برعهدة راسخون فیالعلم مسلمان است (از آیة 162سورة نساء برمیآید که غیرمسلمانان هم ‹راسخون فیالعلم› دارند. بنابراین برخی که میگویند منظور از راسخون فیالعلم تنها معصومیناند، درست نیست) یعنی به اول برگرداندن و چرایی آیه را دانستن است که با «فلسفة قرآن» پیونددارد و موضوعی عرشیاست. ولی ‹تدبّر قرآن›، چیستی قرآن و آیات قرآنی است و با «شناخت قرآن» پیونددارد و بیشتر برای زندگی و بهرهبرداری در زندگی است و موضوعی فرشی است.
نزلالقرآن علی سبعه احرف کلها کاف و شاف (حدیث: قرآن برهفت وجه نازلشده، که هر یک از آنها بسنده و صریح و قطعی است).
روشنگری در مورد این حدیث:
هر چیزی را که نگاهکنیم دستپر، شش وجه(طرف) هندسی بیشتر ندارد؛ که اگر از هریک از وجهها به آن نگاهکنیم، دیگر وجه(روی)ها را نمیبینیم. این حدیث میگوید که قرآن بجای شش روی، هفت روی دارد. یعنی از هر رو از این هفت رو به آن نگاه کنید، قرآن را میبینید و رویهای دیگر آن را نمیبینید. ولی هر روی آن را که ببینید ناقص و مبهم نیست بلکه بسنده و صریح و قطعی است و نیاز شما را برطرفمیکند.
این هفت روی هم میتواند بدین قرار باشد: وجه ریاضی، وجه فلسفی، وجه طبیعی، وجه زیباییشناختی، وجه کلامی، وجه شرعی، و وجه عرفانی
روش تدبر قرآن
1. هرروز قرآن بخوانید. دستکم روزی یکی دو صفحه. حتا اگر عربی نمیدانید، بخوانید، و با دقت بخوانید؛ و از آغاز قرآن شروعکنید و به پایان آن برسید.(منظم و یکسان نه هرگاه از هرجا که شد.)
روزهای اول شاید مشکل باشد ولی اگر هرروز بخوانید با قرآن مأنوس میشوید. هرکس با قرآن مأنوس شود، قرآن خود راهنمایش میشود.
2. هر روز پیش از خواندن قرآن، دعای خواندن قرآن را نیز بخوانید و از خداوند تأثیر آن را بر جسم و روان خود بخواهید. بهترین دعا در این زمینه، چنین است:
اللهم بالحق انزلته و بالحق نزل اللهم عظّم رغبتی فیه واجعله نوراً لبصری و شفاءً لصدری و ذهاباً لهمی و حزنی. اللهم زیّن به لسانی و جمّل به وجهی و قوّ به جسدی و ارزقنی حق تلاوته علی طاعتک آناء اللیل واطراف النّهار و احشرنی معالنّبی محمّد و آلهالاخیارالابرار.
ترجمه: خداوندا تو را سوگند به آن حقی که به خاطر آن نازلشکردی و به حق نزول آن، میل مرا در آن زیادکن و آن را نوری برای دیدگانم قرارده و درمانی برای روانم و زدایندهای برای اندوهم. خداوندا زبانم را با آن نیکوگردان و رویم را با آن زیباگردان و تنم را به آن نیرو بخش و حقی که از تلاوت آن نصیبم میگردد، اطاعت و فرمانبرداری از تو در روز و شب باشد و مرا با نبی خودت محمد و خاندان برگزیده و نیکوی او محشورگردان.
در این زمینه دعاهای دیگری هم هست، ولی این دعا بر دیگردعاها برتری دارد؛ زیرا دارای مضمونهای جالب، مفید و قابلفهمی است و با جسم و روان انسان در ارتباط کامل است.
3. از ترجمة قرآن بههیچروی استفاده نشود. اگر به ترجمة واژهای نیازداشتید، که بیشک نیاز خواهیدداشت، یا به فرهنگ واژها رجوعکنید و یا به قرآنهایی که ترجمة هر واژه را زیر آن نوشتهاست. البته گزینة دوم محدودیت میآورد؛ و گاهی منحرفکننده میشود؛ زیرا برخی واژگان معناهای متفاوتی دارند که نمیتوان همه را در زیر واژه جای داد. این روش خاص عجمها(غیرعربها) نیست بلکه چنین قرآنهایی برای عربزبانان نیز چاپشدهاست، از جمله قرآنی زیر عنوان ‹بیان معانی مفردات کتابالعزیز› که آن را ‹دارالادیب للطباعه والنشر والتوزیع› در دمشق بهچاپرساندهاست؛ و معنا یا معانی هرواژه را در کنارة قرآن نوشتهاند.
چنین کتابی نیز بهتازگی و به زبان فارسی، از سوی ‹سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزشوپرورش› زیر عنوان ‹قرائت و درک تدریجی معنای آیات قرآن کریم› بهچاپرسیدهاست. این کتاب پاسخگوی کسانی است که خود را از درک و فهم قرآن جز با ترجمة روان آن ناتوان میبینند، چنانکه در برابر پیشنهاد نگارنده مبنی بر اینکه قرآن ترجمهپذیر نیست، میگویند: ‹ما که عربی نمیدانیم پس چگونه آن را بفهمیم؟› و تصورمیکنند هرچه را که مترجمین قرآن برای آنان بنویسند، واقعاً قرآن است.
4. هیچ آیهای را تا به اندازة درک خود نفهمیدهاید، از کنار آن نگذرید. اگر وقت ندارید که در آیه تدبرکنید، آن را یادداشتکنید تا در فرصت مناسب به فهم آن نایل شوید.
5. تا زمانی که با روش بالا مهارت لازم را در قرآن نیافتهاید، از خواندن هرگونه تفسیری خودداریکنید؛ تا هیچگونه پیشداوری نسبت به آیات حق نداشتهباشید؛ و ذهنتان خالی از پیشداوریهایی باشد که بعضاً انسان را از قرآن دورمیکند.
6. آیات مشابه را تا آنجا که میشود، با یکدیگر مقایسه و علت تشابه و تفاوت را دریابید.
7. ممکن است امروز از یک آیه یک موضوع را درک کنید؛ و زمانی دیگر یا به راهنمایی خود قرآن و یا به دلیل آگاهیهای بیشتر، موضوع دیگری را درککنید. این یکی از ویژگیهای قرآن کریم است که ممکن است یک آیه را حتی چندین سال بخوانید ولی به نکته یا نکتههایی که در خود نهفته دارد پینبرید، و روزی بهناگاه چیزی برایتان روشنشود که هرگز فکرش را نمیکردید. با این حال نباید به این بسندهکنید که نکته اصلی را یافتهام؛ زیرا برخی آیات آنقدر نکتهها دارند که اعجاببرانگیزند.
جالب است که بدانید، یکی از معناهایی که برای «تدبرکردن» آوردهاند، نیز همین است. «یعنی دیدن چیزی است در آخرکار، که در اولکار ندیدهایم». درهمین واژة ‹تدبر› دقتکنید و ببینید که قرآن چه واژة بسیار مناسب، دقیق و جالبی را برگزیدهاست. اگر دقت کنید، درمییابید که از این گونه شگفتیها در قرآن فراوان است.
8. اگر با این روش خوکنید، بسته به «توان»، «کشش» و «انگیزه» خویش، دیر یا زود، هم عربی یادمیگیرید، هم با فرهنگ و شیوه نوشتاری و گفتاری قرآن، و هم با واژگان خاص آن آشنا میشوید؛ و دارای صفت ‹متدبّرالقرآن› میشوید. درنتیجه اگر کسی بهجای آیه، حدیثی نقلکرد و آن را آیه خواند یا برعکس، شما که با آیات قرآن مأنوس هستید، آنها را باز خواهیدشناخت.
9. ممکن است گفته شود این کارها از حافظ قرآن نیز برمیآید. درست است؛ ولی:
ـ هر حافظ قرآنی الزاماً متدبّر قرآن نیست و هر متدبّر قرآنی نیز نیاز ندارد که حافظ قرآن شود.
ـ متدبّر قرآن با شناخت باطن قرآن درست را از نادرست تشخیصمیدهد، ولی حافظ قرآن با شناخت ظاهر آن.
ـ حافظ قرآن اگر متدبر قرآن نباشد، از روح کلی حاکم بر قرآن آگاهی چندانی ندارد؛ در نتیجه به هنگام برخورد با مسائل اجتماعی و سیاسی و با بزرگبینی خود از اینکه حافظ قرآن است، ممکن است به انحراف رود؛ ولی متدبر قرآن به راحتی به انحراف کشیده نمیشود.
10. یکی از دستاوردهای مهم تدبر قرآن، شناخت کلی قرآن و روح حاکم برآن است، به مانند یک پدیده، با ویژگیهای خاص خود؛ که با این روش، خردهخرده ممکنمیگردد؛ آنجا که خداوند به پیامبرش میفرماید: انّ علینا جمعه و قرآنه فإذا قرأناه فاتّبع قرآنه
11. یکی از راههای تدبّر قرآن، گرداوری آیههای مختلف دربارة یک موضوع، و نهادینهکردن آنهاست در خود، با تکرارکردن آنها. مثلاً در مورد «من یتّقالله…» اگر آیهها را فراهم آوریم و هرروزه بخوانیم، پس از مدتی در ما نهادینه شده، و ‹تقوی› را در خود احساسمیکنیم.
12. در این روند، کسی که هنوز به شناخت قرآن دستنیافته، ممکن است تصورکند که قرآن چقدر آیات تکراری دارد، ولی چنین نیست. هیچ آیهای بیدلیل تکرارنشده. پشت هر تکرار، چیزی نهفته است که تدبرکنندهاش باید آن را دریابد.
13. گاهی تصور میشود که برخی آیات نقیض یکدیگرند. این تصور هم باطل است. زیرا نشانة آن است که هنوز شناخت کافی از قرآن نیافته و ندانستهایم که این هم یکی از شگردهای قرآنیاست که آموزههای نهفته فراوانی، از جمله آموزههای روانشناسانه و جامعهشناسانه دربردارد.
14. گاهی نیز قرآن کریم به موضوعهایی میپردازد که ظاهراً در جهان امروزی جایگاهی ندارد. این تصور نیز بیهوده است؛ و باید نتیجة عکس بگیریم و بپذیریم که هرگاه قرآن کریم به موضوعی پرداخته، لازم بوده؛ و اگر ما به لزوم آن پینبردهایم، دلیلی بر بیاهمیتبودن موضوع نیست. و در واقع بهگونهای میخواهد به ما گوشزدکند که باید آن موضوع را پیگیریکنیم.
کتابالله حبل ممدود منالسماء الیالارض (حدیث: قرآن ریسمانی است پیوسته از آسمان به زمین)
مرحوم اقبال لاهوری:
فاش گویم آنچه در دل مضمر است این کتـابی نیست، چیز دیـگر است
چونکه در جان رفت، جان دیگر شود جان که دیگر شد، جهان دیگر شود
ب ـ تفسیرهایی که بنیان آنها بر تدبر نیست
تاریخیکردن آیات قرآن و مفاهیم آنها
1. در تفسیرها میبینیم که مفسرین با آوردن حدیثها و روایتهایی برای برخی واژهها، موضوع آیه را تاریخی جلوهمیدهند و کارامدی قرآن را که برای همة انسانها، در همة زمانها و مکانهاست، عملاً بیاثر میسازند؛ و فکر انسان امروزی را که این آیه در مورد او یا جامعه او نیز ممکن است صادق باشد؛ منحرفمیکنند، مانند آنچه که برای تفسیر این آیه نقلشده: الذین ضل سعیهم فیالحیوهالدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا
‹در روایات، این آیه (منظور از ‹این آیه›، واژة الذین است ـ نگارنده.) به منکران ولایت امیر مؤمنان علی(ع) و کسانی که در انجام حج امروز و فردا میکنند، تفسیر شدهاست.› (نقل از نشریة یکبرگی هفتگی کانون قرآن و عترت نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه تهران ـ رمضان 1425)
نتیجهگیری از نقل این روایت: اگر شیعه باشی این آیه در مورد تو صدق نمیکند و دیگر لازم نیست نگران کارهای خود باشی و کارها و اعمالت را بررسی و سبکسنگین کنی.(که عرفا بدان زیاد توجه داشتهاند.)
2. بسیاری از مفسرین با آوردن مثالهای تاریخی، مفهوم آیه را از جایگاه و منزلت خود دورمیکنند. وقتی بیان میکنند مصداق این آیه فلان چیز یا فلان کس است، (مخصوصاً در موارد منفی) دیگر کسی حاضر نمیشود که مصداق آیه را خود و امثال خود بداند. این است مفهوم تاریخیکردن آیات قرآنی.
مثال: ‹حضرت علی(ع) فرمود: مصداق آیه اهل کتابند که در آغاز برحقبودند. سپس بدعتهایی در دین گذاشتند و گمانمیکردند که کار نیکی انجام میدهند›. (ادامة تفسیر آیه از مرجع پیشین)
جالب اینجاست که این دو مطلب در آن نشریه پیدرپی آمده و نویسنده ابتدا کلام علی علیهالسلام را که در زمان خود شایستهترین مصداق بوده، نیاورده بلکه برمنکران ولایت امیرالمؤمنین اطلاقکرده، که ذهن را از مفهوم کلی آیه و کلام مولا دورکرده؛ و پس از آن، کلام مولا را آوردهاست.
اتفاقاً همین موضوع یکی از منظورهای نهفته در آیه است که نویسنده ‹حساب کرده که کار نیکویی انجام داده›. (یحسبون انهم یحسنون صنعا) و به نکتهای دربارة مولا اشارهکرده، که خود مولا به آن اشارهنکردهاست.
تفسیر، تنها بر مبنای روایت و نه تدبر!
اگرکسی هم پیداشود و تدبرکند، و به نتایجی هم برسد، هنگامیکه بخواهد نتیجة تدبر خود را بر زبان یا کاغذ آورد، دایههای دلسوزتر از مادر قرآن میپرسند: سخنت بر چه مبناییاست؟ میگوید از خود قرآن کمکگرفتهام: القرآن یفسر بعضه بعضاً. پاسخ میشنود: نمیشود. میپرسد چرا؟ و پاسخمیشنود: «باید برای هر استنباطی یک دلیل روایی داشتهباشی. این تفسیر به رأی است». و آنگاه است که به یاد دادگاههای تفتیش عقایدی میافتی که همین آقایان سی، چهل سال پیش در مجلاتشان از آن انتقادمیکردند و آرزو داشتی اسلام برسریر قدرت بنشیند تا به متولیان مسیحی قرون وسطائی انگیزیسیون بفهمانیم که متولیان اسلام مانند متولیان دین مسیحیت نیستند؛ ولی دیگر نمیدانستی که دایههای دلسوزتر از مادر اسلام ممکن است سختگیرتر از متولیان مسیحی شوند؛ اینان اصولاً نمیدانند تفسیر به رای یعنی چه. تنها حدیث نبوی را شنیده و با آن حربهای ساخته و حکم عام برای «نشیمنگاه آتشین» صادرکردهاند.
تدبر تفسیر به رای نیست
تفسیر به رأی آن است که هرگاه از یک مدعی بپرسی چرا چنین برداشتی از قرآنکریم کردهای؟ پاسخ دهد نظر من این است. همچنانکه بسیارند کسانی که در هر زمینهای خود را صاحبنظر و رایمند میدانند، و حتا اشارهای به متخصّصین امر نمیکنند.
«رأی» در زمان ما همین «نظر» است. ولی کسی که برای نتیجة تدبر خود از خود قرآن دلیل میآورد، نظر خود را نمیگوید. نظر قرآن را بیان میدارد. میان این دو، بهراستی که تفاوت از زمین تا آسمان است: نظر من زمینی درباره قرآن، و نظر قرآن آسمانی درباره خودش.
از سوی دیگر همین دایة دلسوزتر از مادر، در برابر شرح و ترجمة نادرستی که یک هملباسش از قرآن عظیم دارد، سکوت میکند؛ که فقط یک قلم آن تفسیر به رأی است؛ و اگر دقت شود، به تحریفهای کلانی در ترجمه برمیخوریم.
جالبتر آن است که برخی از این دایهها هنگامیکه به دفاع از هملباس خود برمیخیزند، میگویند ‹فلانی نظر خود را گفتهاست›. مگر قرآن بنگاه نظرسنجی است؟ و مگر میشود با کلام حق که برای بهرهگیری همة مردم است و حتی هر واو و همزة آن هم روی حساب و کتاب است، بازیکرد؟ و آیا اگر این نوع ترجمه، تفسیر به رأی نیست، پس چیست؟
از نظر این کسان:
ـ اگر کسی در زمان حیات رسول اکرم(ص) از ایشان دربارة قرآن و آیاتش سؤالی کرده و پاسخ شنیده، حجت است.
ـ اگر امیرالمؤمنین علی(ع) در پاسخ کسی دربارة آیات قرآن مطلبی بیانکرده و یا مطالبی در زمینة قرآن در نهجالبلاغه آمده حجت است.
ـ اگر یکی از شاگردان امام جعفرصادق(ع) دربارة آیات، پرسشیکرده و پاسخی شنیده، حجت است.
ـ اگر گاهگاهی از سایر معصومین علیهمالسلام پرسشی شده و پاسخی شنیدهاند، حجت است.
گیریم همة روایات نقلشده با روش چهارگانة بالا درست باشد، باز این پرسشها پیش میآید که:
ـ آیا استدلال با روایات تا پایان دنیا، انسان را بس است؟
ـ اگر در قرآن دقتکنیم، درمییابیم که بسیاری پرسشها برای انسان امروزی هست که برای انسان دیروزی نبود، تکلیف آنها چهمیشود؟
ـ مواردی که پرسششده ممکناست نهفتههای دیگری نیز دربر داشتهباشد. تکلیف آن نهانیها چهمیشود؟
ـ اگر همة روایات وارده در زمینة قرآن را رویهم جمعکنیم، به نظر نمیرسد تبیینکنندة جویی باشد که از این اقیانوس بیکران جاریشدهباشد. تکلیف ماندهها چهمیشود؟
با این روش پیشرفتهایم و متوجهشدهایم که بسیاری از موضوعها و مسائلی که دانشمندان غربی در زمینههای گوناگون به آنها رسیدهاند، قرآن کریم از پیش، آنها را در لابهلای آیات بهگونهای نهفته گوشزدکرده، ولی چون ما مسلمانان به سفارش قرآن توجه، و در آن تدبرنکردهایم؛ از فهم و کشف و بازگشایی آنها عاجز ماندهایم؛ و هرگاه این دانشمندان به نتیجهای میرسند، کسانی پیدامیشوند و آیات مؤید آن کشف را بیانمیکنند. اگر با این دید به قرآن بنگریم، نتیجه آن میشود که شاهد چنین اظهارنظرهایی میشویم:
«ایشان(آقای محسن کدیور) معتقدند اگرچه اشارات علمی قرآن در زمان خودش اعجاز بودهاست، ولی امروزه وجه اعجاز شمردهنشده و صرفاً بعدی است برای رساندن انسان معاصر به عالم غیب».(شرق: 22/1/84 صفحة اندیشه)
قرآن این را نخواسته. قرآن کریم برای حقانیت خود، نیازی به استدلال علمی ندارد. بلکه منظور قرآن از آوردن آیات و نشانهها، هدایت مسلمانان است؛ تا آنان از روی این کتاب مدون هستی نظر به رازهای هستی واقعی، پیش از دیگران پیببرند.
متأسفانه با روشی که بیان شد، کسانی پیداشدهاند که با برداشتهای نادرست خود از حدیثهای مربوط به روش درک قرآن، از سویی دست عدهای را برای هرگونه دخلوتصرف در قرآن از طریق ترجمة آن بازگذاشتهاند؛ و از سوی دیگر، دریچة ذهن دیگران را برای رمزگشایی و بهرهوری از هدایتهای علمی و شناختی قرآن بستهاند. این قفل باید شکستهشود و اندیشههای بکر از قرآن بیرونکشیدهشود؛ و با برخورد اندیشهها و نظرها همة بندگان خدا از این خوان بیکران برخوردارشوند.
کلام حق بهگونهای نگاشتهشدهاست که عارف و فیلسوف و شارع و دانشمند مادهشناس، همه از این خوان نعمت میتوانند بهرهورشوند. البته بازهم برای بهرهوری دیگران جای بسیار دارد تا نکتهها برگیرند.
به گفتة دکتر نکونام، مدرّس قرآن پژوه روشهای پژوهشی: «ما قرآن را هرچه آسمانی کنیم، و برای آن حساب جداگانه بازکنیم، آن را از دسترس خودمان خارجمیکنیم. قرآن از آسمان برای استفادة ما نازلشدهاست. اگر ما بگوییم قرآن لایهها و بطونی دارد که ما نمیفهمیم، و دیگران باید برای ما بیانکنند، موجبمیشود، که ما قرآن را که به زمین نازلشده، دوباره به آسمان بفرستیم، روش تحقیق قرآن، با روش تحقیق متون دیگر هیچ تفاوتی ندارد».(گزیدة نشستهای یازدهمین نمایشگاه قرآن کریم ـ ص 31 ـ سیدمهدی برومند)
البته نظر ایشان پیرامون بطون قرآن، اگر مربوط به فهم ظاهری آیات باشد، درست است؛ ولی از آنجا که جز قرآن کتابی وجودندارد که تبیینکنندة تمام هستی باشد؛ بنابراین، خودش و روش تحقیقش نیز تفاوتهایی با دیگرکتابها دارد؛ زیرا اگر بخواهیم از فهمهای ظاهری گذرکرده و به فهمهای گستردهتری دستیابیم، ناگزیریم در آن تدبرکنیم، و بسته به خواستههایمان، استنباطهای گوناگونی از آیات قرآن خواهیمداشت؛ البته به این شرط که خود تدبرکنیم، نه برایمان تدبرکنند، که مخاطب قرآن همه هستند، و دستور تدبر آن نیز به همه دادهشده، نه قشر خاصّی.
به همین دلیل معصوم فرموده، قرآن دارای بطنهای مختلفی است. مثلاً هنگامیکه قرآن کریم میفرماید وبالنجم هم یهتدون (نحل: 16)، یک عرب بیابانگرد زمان نزول قرآن از این آیه یک جور برداشت دارد؛ و یک کیهانشناس امروزی نوعی دیگر؛ و هر دو درست است.
به مصداق ‹القرآن یفسر بعضه بعضاً›، تدبر قرآن باید مبنای تفسیر قرآن قرارگیرد. به همین دلیل است که در قرآن آیهای دربارة ‹تفسیر قرآن› نداریم؛ ولی چند آیة قاطعانه و آمرانه در بارة ‹تدبّر قرآن› داریم. تفسیر نباشد، کمبودی در فهم قرآن ایجاد نمیشود؛ ولی اگر تدبر نباشد، فهم قرآن شدیداً دچار مشکل میشود؛ که متأسفانه شدهاست!!
اگر اینچنین نبود، تفسیرهای ما دارای اینهمه نقص یا اشکال نبودند. کمتر شدهاست که این نگارنده برای رفع مشکلی علمی و نوشتاری به تفسیرهایی رجوعکند و پاسخ بگیرد. درنتیجه آنقدر در آیه و آیههای بالا و پایین(صدر و ذیل) آن و مقایسه و مقارنة آن آیه با دیگرآیهها، فکر و کارکردهاست، و آنهم با حول و قوة الهی، که همه اینها یعنی ‹تدبر› تا اینکه مشکل را تا اندازهای برای خود حلکردهاست.
ج ـ برخی روایتها
ترجیحدادن ‹شیعهبودن› بر ‹فراگیری قرآن›.
در برخی نوشتهها به مفاهیمی برمیخوریم که ظاهراً خواستهاند خدمتی به تشیّع کنند ولی دست آخر موجب بیاهمیتجلوهدادن قرآن عظیم شدهاند.
مثال: ‹امام موسیکاظم(ع) فرمودند: اگر از شیعیان ما کسی قرآن را بهخوبی فرانگرفتهباشد،(چون به حقیقت آن ایمان دارد) در جهان برزخ قرآن به او تعلیم دادهمیشود تا خدای سبحان با معرفت قرآن بر درجات او بیفزاید؛ زیرا درجات قرآن به اندازة آیات قرآن است. به قاری گفته میشود بخوان و بالا برو. او نیز میخواند و بالامیرود›.((نقل از نشریة یکبرگی هفتگی کانون قرآن و عترت نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه تهران ـ رمضان 1425))
گیریم که در خود حدیث شکنکنیم و آن را جزء حدیثهای درست بدانیم، آیا آوردن این حدیث جز تنبلیکردن نسبت به خواندن و تدبر قرآن سود دیگری دارد؟ و آیا عمل به این حدیث، جز بیحاصلکردن حدیث نبوی ‹الدّنیا مزرعهالاخره› حاصلی به همراه خواهدداشت؟
جالب است که بدانید این حدیث را برای اهمیتدادن به قرآن در ماه مبارک رمضان، در آن نشریه آوردهاند!!
نتیجههایی که از این حدیث ناموثّق به دست میآید:
ـ هرکس اسمش شیعه باشد(زیرا اگر شیعة اسمی نباشد هرروز با قرآن سروکار دارد.) دیگر نیازی به فراگیری حتا خواندن قرآن ندارد، چه برسد به تدبّرش!
ـ اگر شیعه باشی، به بالاترین درجات میرسی بدون آنکه قرآن بدانی!
ـ قرآن برای آخرت خوب است و زیاد به کار دنیا نمیخورد!
این نتیجه آخری مرا به یاد گفتة یکی از منجمان ناشر نشریة ‹نجوم› انداخت، هنگامی که مقالهای کیهانی ـ قرآنی را برای چاپ به او دادهبودم، او در پاسخ گفت: ‹قرآن به درد آخرت میخورد. مسائل آخرت را بیانمیکند، به مسائل کیهانشناسی چکار دارد؟›
همین موضوع را متدیّنین قرآن ناشناس نیز میگویند: ‹قرآن چه ربطی به علم دارد این تفسیر به رأی است. علم هر روز یک چیز را میگوید. نمیشود به آن اعتمادکرد›.
گیریم نمیشود به علم اعتمادکرد؛ به قرآن که میشود اعتمادکرد. پس هرگاه قرآن کریم موضوعی علمی را بیان میکند و ما چون عالم نیستیم مفهوم آیه را درنمییابیم، از آن به سادگی درنگذریم و(بویژه در ترجمهها) چیزی جای ندانستة خود نگذاریم؛ بلکه به کندوکاو بپردازیم تا به حقیقت دست یابیم؛ و نگذاریم غربیان بر ما پیشیبگیرند و یافتههای خود را به رخ ما بکشند. یافتههایی که معمولاً قرآن کریم پیش از کشف، به ما گوشزدکردهاست.
آیا تاکنون به این موضوع فکرکردهاید که در ترجمهها و تفسیرها هیچگاه به جایی خالی برخوردنکردهاید؟ چرا؟ چون آنان هرگاه در تفسیر آیه دربمانند، به هرحال چیزی جای کلام خداوند میگذارند و کمتر میشود که بنویسند ‹الله اعلم› و از ترجمة آیه درگذرند، تا شخص دیگری در آیه پژوهش و کندوکاو کند.
البته برخی از مفسرین، در برابر برخی آیهها، دستکم یک مطلب را مینویسند و سپس این عبارت را بهکارمیبرند. و تازه این مربوط است به آیاتی که دارای بطون مختلفند و چه بسا آیاتی که سادهاند و مفسرین همان سادگی ظاهری قرآن را میگیرند و به تدبر یا پشتخوانی عالمانة آیه توجهی ندارند.
مگر علمای مسلمان به تبعیت از فلسفة ارسطویی به هیأت پتولمی(بطلمیوسی) معتقد نبودند؟ و مگر با تدبر در آیات قرآن درنمییابیم که این کتاب الهی هزاروچهارصد سال پیش، هیأت پتولمی را باطل اعلامکردهاست؟ پس نتیجه میگیریم که ما و دانشمندان ما کتاب دین خود را نشناختهایم. اگر دانشمندان ما با تدبر در قرآن و با استناد به آیات آن، آن نظریه را ردکردهبودند، اکنون افتخار رد آن نصیب قرآن شده بود؛ نه کپرنیک و کپلر و گالیله، هرچند حقایق قرآنی تا ابد پابرجا و تابناکند.
متأسفانه غالباً چنین است که نه دانشمندان علوم محض ما و نه دانشمندان علوم دین ما، چنانکه باید و شاید قرآن را نشناخته و قدر آن را ندانستهاند؛ چنانکه فرمود ‹وما قدرواالله حق قدره›. این آیه ابتدا در مورد خود قرآن صادق است؛ و از طریق قرآن در مورد خداوند صدقمیکند؛ زیرا بیشترین نمود خداوند در کلام اوست و از آنجا که قدر کلام او را ندانستهایم، قدر خود او را نیز ندانستهایم.
پژوهش و نگارش: 1385
ویرایش دوم: خرداد نودوهشت
ویرایش سوم: اردیبهشت 1400
احمد شماع زاده
بهره های دنیوی در قرآن
آنچه که میرسد به ما، از اوست
آنچه که از دوست رسد نیکوست
احمد شمّاع زاده
پیشگفتار:
قرآن کریم همه چیز را در خود گرداورده است؛ حتا موضوعهایی همچون آزادی و دموکراسی را که شرح آن در پژوهش آزادی و دموکراسی در قرآن آمده است. وظیفه کسانی که خود را پژوهشگر قرآنی میدانند، این است که آیات پراکنده پیرامون هر موضوعی را که خداوند به منظورهای متفاوت، در سورههای مختلف آورده، گرد هم آورند و از آنها درسهای بسیاری را برگیرند و در اختیار دیگرانی که وقت و تخصص این کار را ندارند، قرار دهند.
در زمینه توحید و بکتاپرستی از خیل عظیم آیات یکتاپرستی قرآن کریم، برخی را که ویژه مشیّت الهی یا خواست خداوند در نیک و بد بندگان اند، در اینجا گرد هم آورده ام:
قُل لَنْ یُصیبَنا اِلاّ ما کَتَبَ اللهُ لَنا هُوَ مَوْلنا وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَّکَّلِ الْمُؤمِنُون. (توبه:51)
بگو هرگز نرسد ما را مگر آنچه را که خدا نوشته است برای ما. او سرور ماست و بر خدا توکل کنند گروندگان.
وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ یُصَیبُ بِهِ مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (یونس:107)
و اگر خدا به تو زیانی برساند، جز او کسی آن را دفع نتواند کرد و اگر برای تو خیری بخواهد، کسی تو را از آن باز نتواند داشت. هر کس از بندگانش را که بخواهد از آن بهرمند میسازد؛ و او آمرزنده مهربان است.
وَ ما مِنْ دابَّهٍ فی الْأرْضِ اِلاّ عَلَی اللهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلُّ فی کِتابٍ مُبینٍ
و نیست هیچ جنبنده ای در زمین مگر بر خداست روزی او و میداند قرارگاهش و آرامگاهش را. همه چیز در کتابی آشکارکننده ثبت است. (هود: 6)
وَ کَاَیَّنْ مِنْ دابَّهٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَها اللهُ یَرْزُقُها وَ اِیّاکُمْ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (عنکبوت:60)
و چه بسا از جنبنده ه که برنمیدارد روزی خود را، خدا روزی میدهد او را و شما را و او بسیار شنوای بسیار داناست.
ما یَفْتَحِ اللهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ
آنچه که خداوند از رحمتی برای مردمان بگشاید، پس بازگیرنده ای نیست آنرا و آنچه را بازگیرد، پس فرستنده ای نیست آن را پس از بازپس گیری او، و او بسیار بزرگوار و حکیم است. (فاطر:2)
قُلْ اَفَرَاَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ اَرادِنیَ اللهُ بِضُّرً هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضٌرِّهِ اَوْ اَرادَنی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللهُ عَلَیهِ یَتَوَکَلُّ الْمُتَوَکَلُّونَ (زمر:38)
بگو آیا پس توجه کردهاید که آنچه از غیر خدا را میخوانید، اگر خداوند برای من زیانی را خواست آیا ایشانند دفع کننده آن؟ یا اگر برای من رحمتی را خواست آیا ایشانند بازدارندگان رحمتش؟ بگو بسنده است مر ا خدا؛ بر او توکل میکنند توکل کنندگان. (از هر دین و آیین و کیشی، و از نظر خداوند متوکّلان بر او در تعریف و چارچوب دیگری نمیگنجند.)
شرحی بر عبارت من دون الله
من دون الله به معنای از غیرخدا یا جز خداست؛ و ترجمه و تفسیرکردن آن به بت و بت پرستی، تحریف کلام الله مجید است؛ که آقای محسن قرائتی در اینزمینه ید طولایی دارد؛ تا دست شیعیان سنّتی را برای درخواست از امامان و امامزادگان و در نتیجه شرک ورزی باز گذارد.
در این زمینه لازم است همه شیعیان چه سنتی و چه علوی این را بدانند که هرگاه به زیارت امامان معصوم و یا امامزاده ای رفتند، هیچگاه خود امام یا امامزاده را مخاطب قرار ندهند؛ بلکه طبق آیه ادعونی استجب لکم، برای اجابت درخواستشان مستقیماً و بیواسطه، خود خداوند را مخاطب قراردهند و از خدا بخواهند به احترام این امام یا آن امامزاده نیاز آنان را برطرف کند؛ تا دچار شرک نشوند. این را هم بدانند که در طول تاریخ، هر که از هر غیرخدایی درخواستی کرده و اجابت شده، طبق آیات بالا، آن غیرخدا نبوده که آن نیاز را برآورده کرده، یا آن زیان را برطرف کرده، بلکه تنها خدا بوده و تنها از خداوند برمیآید اجابت دعای مردمان.
ممکن است خواسته شما در هر صورت برآورده شود؛ ولی تفاوت کار در آن است که آیا با توحید و یکتاپرستی به خواسته ات رسیده ای یا با شرک. چرا راه توحید را که خداوند سفارش کرده و پیامبران را برای عملی کردن آن فرستاده، واگذاریم؛ و به سوی شرک برویم که خط قرمز خداوند است و هرگز از آن در نمیگذرد. خداوند دعای شما را برآورده میسازد؛ ولی از حق خود که با شرک ورزی خود، حق او را بر خود نادیده گرفتهای و آن واسطه را مؤثر دانسته ای، دست بر نمیدارد.
در همین راستا انسانها باید بدانند بهره و روزی آنان از این دنیا طبق سنن الهی به هر روی به دستشان میرسد؛ چه آن را از راه حلال به دست آورند و چه از راه حرام؛ ولی کدام انسان باشعوری راه درست را وامیگذارد و راه کج و ناشایست و ناشی از تجاوز به حقوق دیگران را برمیگزیند؟!!
دوازدهم اردیبهشت 1400
احمد شمّاع زاده
فاجعه در جامعه!!
عجب جامعه ای داریم ما!!
یک پست بی ارزش چهار سطری، 5044 لایک داره، و 239 بار ریتویت شده؛ و 90 نفر هم به آن پاسخ داده اند؛ و همه اینها تنها در ظرف دو روز صورت گرفته است.
من هم در همین مدت در چندین شبکه اجتماعی لینک یکی از مقاله های خودم رو گذاشتم؛ ولی به اطلاعتون برسونم که از سراسر دنیا تنها چند نفر آن را دیده اند!!
به قول مهران مدیری رحمه الله علیه! یک استاد دانشگاه که چندین کتاب نوشته صد تا فالور داره و یک هنرمند در پیتی یک میلیون!!
این هم پست تویتری مورد بحث:
@Ardeshir
Apr
16
رفتیم کافه میگم فرنچ پرس لطفا. میپرسه:«لاین قهوهتون چی باشه؟» میگم یعنی چی؟ میگه یعنی قهوه سریلانکا، اتیوپی و…
لامصب چرا فکر کردی من باید فرق قهوه اتیوپی و فلان رو بدونم؟
کافه
رفتن تو تهران هر روز سختتر میشن.
قبلا
زبانشون رو نمیفهمیدیم، حالا منظورشون
رو هم نمیفهمیم
Like
5044 Tweet 239 Reply 90
روشنگری:
یک- نمیدانم به چه دلیل این نوشته را بایگانی کرده بودم؛ و امروز که سوم اردیبهشت 1400 هست، به هنگام بررسی بایگانی، آن را یافتم و تصمیم گرفتم منتشرش کنم.
دو- تاریخ روز و ماه مشخص است ولی متأسفانه فراموش کردهام سال آن را نیز بنویسم زیرا موضوع مربوط به شبکههای اجتماعی میشده و در آن زمان لزومی نداشته سال آن را نیز مشخص کنم؛ ولی به احتمال بسیار، آنگونه که ذهنم یاری میکند، مربوط به سال 2018 است.
تا اینجای این نوشته را که نوشتم و منتشر کردم، برای دوستان تلگرامی و اعضای خانواده هم فرستادم. اشکان (نوه ام) یک نوار صوتی برام فرستاد و گفت:
«بابا بزرگ شما این رو در چارچوب کشور خودمون نوشتی، ولی این موضوع، موضوعی جهانیه؛ و کاریش هم نمیشه کرد... ناسا یک کاوشگر رو میفرسته مریخ و خبرش رو منتشر میکنه، تنها سیصدهزار لایک میخوره؛ اما بیلی آیلیش خواننده، تنها موهاش رو رنگ میکنه و پست میذاره، بیست میلیون لایک میخوره!!! ».
با این اطلاع رسانی، من هم علاقمند شدم بدونم این بیلی آیلیش کیه؟ زنه یا مرده؟! سن و سالی ازش گذشته یا جوونه؟... اسمش رو سرچ کردم. وقتی که دیدم توی ویکیپدیا، دانشنامه آزاد به زبان فارسی درباره اش نوشته، تعجبم بیشتر شد. در ویکیپدیا اینطور آمده:
«بیلی آیلیش پایرت بیرد اوکانل (EYE-lish)، زادهٔ ۱۸ دسامبر ۲۰۰۱، خواننده و ترانهنویس آمریکایی است. او اولین بار در سال ۲۰۱۵ ترانه «چشمهای اقیانوسی» را در ساوند کلاود و یک سال بعد در یوتیوب منتشر کرد که پس از آن بهصورت رسمی توسط شرکت دارکروم و اینترسکوپ رکوردز منتشر شد. این ترانه توسط برادرش فینیاس، که با او در موسیقی و برنامههای زنده همکاری میکند نوشته و تهیهشدهبود. اولین ئیپی او به من لبخند نزن (۲۰۱۷) در میان ۱۵ رتبه برتر جدولهای فروش موسیقی ایالات متحده، بریتانیا، کانادا و استرالیا قرار گرفت.
اولین آلبوم استودیویی آیلیش، وقتی همه میخوابیم، کجا میریم؟ (۲۰۱۹) به برترین رتبههای بیلبورد ۲۰۰ رسید و به بهترین عملکرد آلبوم در ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۱۹ تبدیل شد. این آلبوم همچنین در بریتانیا به رتبه اول رسید. شش تکآهنگ از این آلبوم به رتبه چهلم برترین ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد رسیدند و تکآهنگ «آدم بد» به رتبه اول ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد رسید. در سال ۲۰۲۰، او ترانه «زمانی برای مردن نیست» از فیلمی با همین نام را برای جیمز باند اجرا کرد که به اولین رتبه یک آیلیش در بریتانیا تبدیل شد.
تمجیدهای آیلیش عبارتاند از هفت جایزه گرمی، دو جایزه موسیقی آمریکا، دو رکورد جهانی گینس، سه جایزه موزیک ویدئوی امتیوی و یک جایزه بریت. او جوانترین فرد و دومین فردی است که موفق به کسب چهار جایزه رده اصلی بهترین هنرمند جدید، ضبط سال، ترانه سال و بهترین آلبوم سال شدهاست. در سال ۲۰۱۹، او در فهرست «۱۰۰ فرد آینده» مجله تایم قرار داده شد. علاوه بر این، طبق گفته انجمن صنعت ضبط موسیقی ایالات متحده آمریکا، آیلیش بیست و ششمین هنرمند دارای بیشترین گواهینامه در دوره تکآهنگهای دیجیتالی است.»
یعنی یک دختر 13 ساله، تنها طی چهار سال به چنین شهرت و محبوبیتی میرسد؛ و من همه این شهرتهای احتمالاً کاذب را نتیجه تأثیر رسانههای غربی و بویژه آمریکایی بر فرهنگ جوامع غربی و سپس بر فرهنگ جهان میدانم.
نگارش: سوم اردیبهشت 1400
ویرایش: پنجم اردیبهشت 1400
احمد شمّاع زاده
زایش، آغاز آفرینش
احمد شمّاع زاده
اشاره:
با خواندن مقالهای که در پی خواهد آمد، ثابت میشود که منظور و مفهوم آیه اول سوره نساء پیرامون آفرینش انسان، آنچنانکه در ترجمه و تفسیرها آمده، به طور کلی درست نیست، و موضوع اصولاً چیز دیگری است. طبق این پژوهش ارزشمند؛ نفس واحده ای که خداوند آغاز آفریش انسان را به آن نسبت میدهد، میتواند یک تک سلولی باشد که از آن تک سلولی به روش تکثیر تک سلولیها، جفتش جداشده، و از تکثیر آن دو سلول، انبوه سلولها به وجود آمده و از آن سلولهای انبوه، اولین انسانها آفریده شدهاند و با جفتگیری آنها انسانها تکثیر شده اند.
آیه اول سوره نساء:
یا ایهاالنّاس اتّقوا ربّکم الّذی خلقکم من نفسٍ واحدةٍ و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً کثیراً و نساءً
گفتنی است چون مخاطب این آیه ناس است، و ناس هر دو آفریده هوشمند خداوند یعنی جن و انس را دربر میگیرد، و از سوی دیگر مخاطب قرآن در همه آیاتش انس و جن هستند؛ مگر مشخص کند که منظور آدمیان هستند، به احتمال بسیار، این آیه به جنها نیز مربوط میشود.
طبق دستاوردهای این مقاله علمی، شایسته است که آیه اول سوره نساء نیز اینچنین تفسیر و فهمیده شود که هم با عقل و اندیشه همخوانی دارد و هم به بسیاری از تردیدها و بحثها پایان میدهد؛ و ازاین پس کسی به سخنان پیشینیان و اسرائیلیات مندرج در برخی تفاسیر همچون تفسیر طبری توجه نمیکند که حضرت آدم با قدوبالای یک انسان کامل از گل ساخته شده!! و بعد خداوند از روح خود در آن دمیده، و پس از آن، از ضلع (دنده) حضرت آدم، حوّا به وجود آمده است!!!
نکتهها:
یک- خداوند هیچ اشارهای به حضرت آدم نکرده و نفس واحده به هیچوجه ربطی به آدم پیدا نمیکند.
دو- نفس واژهای عربی و مؤنث (ماده) است.
سه- عنوان سوره نیز نساء است؛ یعنی زنان که مؤنث اند.
چهار- این آیه در آغاز سوره مؤنّثان آمده که در باره مؤنثی صحبت میکند که آن مؤنث دوتا شده و از آن دوتا، مردان و زنان بسیاری پدید آمده است.
پنج- در عالم جانداران، تنها مؤنثها یا مادگان میزایند؛ و از مادگان است که کثرت به وجود میآید.
شش- کسانی که در طول تاریخ پرسیده اند: اول تخم مرغ بوده یا مرغ، بدانند که یقیناً اول تخم هر چیزی بوده و بعد خود آن چیز از آن تخم آفریده شده.
هفت- مایاها و اینکاها هنوز معتقدند جهان از یک تخمه به وجود آمده است.
هشت- چندین سال پیش مطلبی در یکی از روزنامهها خواندم و آن بخش را هم بریدم تا در آینده و چنین مواقعی از آن بهره برداری کنم؛ ولی متأسفانه چند سالی است که آن را میکاوم ولی نمیابم.
در آن مقاله کوتاه آمده بود که اولین سلول حیاتی یا اولین جیزی که برای آغاز حیات آفریده شده است، ماده بوده است؛ و مقاله زیر همان موضوع را مفصل و عملگرایانه یعنی از طریق تجربه های آزمایشگاهی بیان میکند. منبع آن را نمیدانم ولی مشابه آن کم و بیش در نت وجود دارد.
تولید مثل تنها از طریق تخمک و بدون دخالت اسپرم
پژوهشگران ژاپنی به تازگی موفق شده اند برای نخستین بار یک موش آزمایشگاهی را بدون نیاز به اسپرم موش نر و تنها با استفاده از تخمکهای دو موش ماده به دنیا آورند. این روش که اصطلاحا بکرزایی نامیده میشود، قبلا نیز در میان گیاهان حشرات، خزندگان، دوزیستان، برخی ماهیها و نیز پرندگان مشاهده شده است؛ اما این اولین بار است که دانشمندان توانسته اند این گونه تولید مثل را در میان پستانداران عملی کنند.
پارتنوژنوزیس Parthenogennosis یا ویرژین برث VIRGIN BIRTH در بیولوژی نوعی تولید مثل است که در آن تخمک میتواند موجودی همانند خود را به وجود آورد. بحث بکرزایی یا پارتنوژنوزیس در بسیاری از حیوانات سطح پائین، مانند نرم تنان، خزندگان، حشرات و ماهیها به طور طبیعی انجام می شود. در بسیاری از حشرات مانند زنبورعسل و مورچه، تخمک لقاح نایافته به سمت تولید جنس نر و تخمک لقاح یافته به سمت تولید جنس ماده، پیش میرود. دانشمندان این پدیده را حدود دو قرن پیش شناخته اند، ولی اولین بار توژنر مصنوعی از 15 سال پیش انجام شده و تا به امروز نیز در بسیاری از حیوانات سطح پائین مورد آزمایش و حتا بهره برداری قرار گرفته است.
معمولا به واسطه مواد شیمیایی و یا تحریکات مکانیکی میتوان امکان تقسیم خودبه خودی را بر روی تخمک لقاح نایافته انجام داد. گرچه تاکنون در ارتباط با پستانداران هیچ تولیدی را گزارش نکرده اند؛ ولی پس از بحث کلونینگ و تجویز آن، برای آغاز کلونینگ، موضوع حذف هسته سلول مطرح شد و طی آن به طور مثال یک سلول حیوان را جایگزین هسته تخمک و اسپرمی کردند که می خواهد با آن لقاح پیدا کند. در این روش یک سلول با ایجاد تحریکاتی روی آن، تقسیمات اولیه جنینی را آغاز میکند و به سوی تشکیل جنین و تولید یک حیوان همانند خود حرکت می کند.
این اقدام تا به حال غیرممکن بود و بدون دخالت اسپرم و تخمک امکان بارور کردن یک سلول وجود نداشت؛ ولی کلونینگ برای اولین بار این عمل را محقق کرد با این تفاوت که در کلونینگ یک سلول کاملا لقاح یافته و متمایز شده، مجددا تقسیمات خود را شروع می کند. در روش پارتنوژنوزی در واقع دو تخمک هستند که تقسیمات اولیه جنین را انجام میدهند و دانشمندان کره ای و ژاپنی نیز اخیرا به دنبال این مسئله بودند که عوامل موثر در تقسیمات اولیه جنین را پیدا کنند.
برای انجام این کار محققان ژن H19 را در تقسیمات اولیه جنینی موثر شناختند و غیرفعال شدن یکی از آلل های این ژن موجب میشد که ژن دیگری به نام IVF2 مهار شود و این مهار شدن به منزله شروع تقسیمات اولیه جنینی است. بنابراین دانشمندان در مرحله اول موشی را تولید کردند که آلل ژن H19 را نداشته باشد. به عبارت ساده تر، زمانی که اسپرم با تخمک ترکیب میشود، این روند موجب میشود که Intraction اسپرم و IVF2 مهار، و در نهایت تقسیمات آغاز شود.
در این روش اصولا موشی که آلل H19 را ندارد تخمک آن مورد استفاده قرار میگیرد و در مقابل نیز از تخمک یک موش طبیعی بهره میگیرند و هسته موش اول را که احیانا یکی از ژنهای آن غیرفعال شده است، در داخل تخمک سالم میگذارند و با یک تحریک شیمیایی تقسیمات اولیه شروع می شود. در این مرحله میگویند تخمک مورد نظر، گول خورده و آن ژنوم جدید را به جای ژنوم اسپرم پذیرفته است. با در کنار هم گذاشتن این دو کروموزوم X در کنار دو تخمک مورد نظر، تنها امکان تولید جنس ماده شروع می شود. این اقدام اولین کاری بوده که در رابطه با پستانداران تاکنون انجام شده است و تفاوت اصلی آن با کلونینگ این است که در کلونینگ حیوان صد در صد و از طریق سلولی که داخل تخمک گذاشته می شود، ایجاد میگردد؛ ولی در روش بکرزایی این امکان ایجاد میشود که موجود حاصل از این دو تخمک، از نظر ژنتیکی و با تغییرات صورت گرفته متفاوت باشد. یعنی جنینها از نظر ماهیت ژنتیکی با مادر و یا سلولهای اولیه متفاوت خواهند بود.
در واقع بحث کلونینگ یا حیوانات ترانس ژنتیک از جمله مواردی است که امروزه اغلب پژوهشگران دنیا به دنبال آن هستند و در پژوهشگاه ابن سینا دانشگاه علوم پزشکی مشهد نیز این مطالعات در حال انجام است. یکی از موارد مهم و کاربردی این روشها و خصوصا روشی مانند بکرزایی این است که محققان در این روشها به دنبال یافتن فاکتورها و عوامل موثر در شروع تقسیمات اولیه جنینی هستند. علاوه بر این، در آینده و با استفاده از این روش حتا در زوجهای نابارور که اغلب علت ناباروری آنها تنها مسئله اسپرم، تخمک و یا ماده ژنتیکی نیست، بلکه فاقد ژن موثر در تقسیمات اولیه هستند، میتوان برای بازسازی ژن مورد نظر کمک گرفت و از DNA و یا ژنوم این افراد امکان باروری و صاحب فرزند شدن را در آنها بوجود آورد.
البته لازم است این نکته تذکر داده شود که اگرچه هنوز امکان موفقیت در همه موارد به وجود نیامده، ولی با این تکنولوژی و در دسترس قرارگرفتن آن، این امکان برای انسان فراهم میشود که ژن موثر در تقسیمات اولیه جنین را فعال کند. این اقدامات از نظر علمی امکان پذیر است و همانگونه که در مورد حیوانات به نتایجی رسیده ایم در مورد انسان نیز این امکان وجود خواهد داشت.
سوم اردیبهشت 1400- احمد شمّاع زاده
تاریخچه امامزادگان
تعریف امامزاده
اصولاً امامزاده کسی است که پدرش امام باشد و گرنه سید خوانده میشود. بدین ترتیب جز عده معدودی مانند حضرت معصومه و برخی دیگر که ثابت شده فرزند امام بوده اند، بقیه اگر شجره نامه شان درست باشد و نسبتی با رسول اکرم و خاندان نبوت و امامان معصوم داشته باشند، سادات محسوب میشوند و نه امامزاده.
چگونگی پیدایش امامزادگان
پس از آنکه ایرانیان به دیانت اسلام مشرف شدند نسبت به سلاله پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و آل علی علیه السلام علاقه و ارادت خاصی پیدا کردند. عشق و علاقه ایرانیان، قطع نظر از جنبه دیانت و اعتقاد مذهبی، مبتنی بر دو اصل و دو علت دیگر نیز بود. که یکی موضوع مظلومیت آل علی علیه السلام و غصب حق مسلم آنها از طرف خاندان بنی امیه و بنی عباس بوده است، و دیگری موضوع قرابت و همبستگی از لحاظ شهربانو دختر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی که وی را همسر حسین بن علی علیه السلام و مادر امام سجاد میدانند. (دکتر شریعتی ازدواج حسین بن علی علیه السلام با شهربانو را قویاً تکذیب می کند - ر.ک. تشیع علوی و تشیع صفوی، ص 113)
به
همین جهات و علل هر جا که فردی از اعقاب
ائمه هدی علیه السلام بدرود زندگی می گفت،
قبرش مزار شیعیان می
شد و بر بالای مدفنش بقعه و بارگاه مجللی
بر پا می کردند.
چون
حکومت و فرمانروایی به ایلخانان مغول
رسید، به گفته خواجه رشیدالدین فضل الله،
غازان خان به دوازده امام و سادات علوی
تعلق خاطر پیدا کرده بود.
شادروان عباس اقبال آشتیانی در کتاب نفیس تاریخ مغول، در رابطه با احترام غازان به سادات علوی و اهل علم چنین می نویسد: «به اندازه ای در احترام به مقام منتسبین به خاندان رسول و اهل علم کوشید، که در عهد او عمال دیوانی در فرمانهای دولتی گاهی اسامی سادات را بر اسم ایلخان و شاهزادگان مقدم مینوشتند.» چون سلطان محمد اولجایتو به مذهب تشیع تعلق خاطر پیدا کرد و از اولجایتو به خدابنده تغییر نام داد، قدر و مقام سادات هاشمی بیشتر از پیشتر قرب و منزلت پیدا کرد. سلطان محمد سکه به نام دوازده امام زد و مقابر آنان ملجأ و پناهگاه مغولهای تازه مسلمان گردید. از طرف دیگر: «فرمود که داغی بساختند و نام ابوبکر بر سر داغ نقش کردند و موالی سنت و جماعت را فرمود که داغ بر پیشانی نهادند.» و همچنین تا آن اندازه به سادات اعتقاد و ایمان پیدا کرده بود که: «کاسه آش را به دست می گرفت تا اول سیدی بیاشامد».
اگر
موضوع تعصب و علاقه آنان به همین جا ختم
میشد،
جای بحث و تأمل نبود؛
ولی متأسفانه کار به جایی کشید که میگویند
از طرف یکی از حکمرانان مغول فرمان صادر
شد که جز مقابر پزشکان و بقاع سادات
علوی که
دسته اول طبیب جسم و طبقه دوم شفادهنده
دل و جان هستند، سایر بقاع و مقابر را با
خاک یکسان کنند، زیرا به زعم و عقیده آنان
تنها این دو دسته هستند که با نقش خود بر
دلها حکومت میکنند
و مقابر آنان را میتوان مزار و ملجأ قرار
داد.
بدیهی
است اگر این فرمان اجرا میشد مقابر کلیه
فضلا و دانشمندان و مفاخر علمی و ادبی
ایران که از آن دو دسته خارج بوده اند،
ویران میگردید و از مدفن آنها اثری باقی
نمیماند.
کما
اینکه امروز نیز به همان درد مبتلا هستیم
و مقابر غالب بزرگان ما مشخص
نیست.
ایرانیان زیرک و هوشمند که تاب تحمل چنین مصیبتی را نداشتند و هرگز حاضر نبودند که مقابر فضلا و دانشمندان را در مقابل دیدگانشان ویران کنند؛ در مقام چاره برآمدند و به این نتیجه رسیدند که چون مغولان نسبت به سادات علوی بیش از حد و اندازه علاقه و ایمان دارند، مصلحت زمان در این است که به منظور اغفال حکام مغول و جلوگیری از نهیب و خرابی، موقتاً برای مفاخر متوفای خود، شجره نامه های مجهول درست کنند و با انتساب آنها به یکی از ائمه طاهرین علیه السلام و با توجه به اسم کوچکشان آنها را فی المثل امامزاده محمد یا امامزاده قاسم یا امامزاده عبدالله و جز اینها بنامند تا اگر روزی دست روزگار بر قدرت مـطـلـقـه عمال و حکام مغول قلم بـطـلان کـشـیـد، شـجـره نامه های اصلی و واقعی بزرگان خویش را بر سر جایشان گذارند و شجره نامه های مجعول را از روی مقابر امامزاده های مصلحتی بردارند.
ولی با نهایت تأسف طول مدت حکومت مغولان مجال تحقق چنین آرزویی را نداد و آن دسته از ایرانیانی که به حقیقت مطلب واقف بودند همگی مردند و اسامی و انساب واقعی این امامزاده های مصلحتی در دل خاک مدفون گردید. خاصه اینکه امیر تیمور گورکانی و اعقابش هم که بعد از ایلغار مغولان بر سر ایرانیان فرود آمده اند، نسبت به سادات علوی علاقه و احترام خاصی مبذول میداشتند؛ چنانکه امیرتیمور پس از فتح یکی از قلاع هندوستان فرمان داد: «گبران را از مسلمانان جدا کرده به تیغ جهاد بگذرانید و خانمان موحد و مشرک عرصه تاراج گشت الا اموال سادات که از آسیب مصون و محروس ماند.» و همچنین چون شهر آمل در تبرستان گشوده شد و قلعه ماهانه سر هم به تصرف درآمد، امیر تیمور گورکانی: «اشارت کردند که قتل عام بکنند مگر سادات را نکشید. دیگر هر چه که را یابند محابا نباشد».
چندگونگی
امامزادگان
درست است که بعضی از این امامزادگان به ویژه آن عده که در روستاهای دور دست و شکاف کوهها و اعماق جنگلها وجود دارند و پای هیچ عربی در زمانها قدیم به آنجاها نرسیده است، مولود مطامع بعضی شیادان است ولی باید بدانیم که اکثریت بقاع و مقابر را سادات جلیل القدر هاشمی و فضلا و دانشمندان ایرانی تشکیل میدهند.
امامزادگان یه چند دسته قابل تشخیص هستند:
دسته اول واقعاً سادات اصیل و شریفی هستند که سالهای متمادی مرجع تقلید و ارشاد و استشارت بودند و پس از آنکه دعوت حق را لبیک گفته اند، بر مدفن آنها بقعه و بارگاه باشکوه و مجلل بنا نهاده اند. مانند "شاهچراغ" در شیراز و "حضرت عبدالعظیم" در شهر ری و "آستانه" درگیلان و جز اینها که در صحت نسبت و اصالت آنها کوچکترین تردید و تأملی وجود ندارد.
دسته
دوم
همان بزرگان و دانشمندان ایرانی
هستند که شجره
نامه های
واقعی آنها به علل و جهاتی که اشاره شد از
میان رفته، صاحبان اصلی این گونه گورها
هنوز معلوم و مشخص نشده اند.
دسته سوم نتیجه طمعکاری شیادان و یا خوابنماشدنهای دروغین خاله زنکها هستند که اگر این گونه مقابر را حفر و نبش کنند، اثری از جسد و استخوان پوسیده دیده نمیشود. به قول حاج سیاح، «به یک خواب جعلی یک آدمفریب، قبری یا سنگی را امامزاده نامیده، معبد و ملجأ، بلکه قاضی الحاجات ساخته اند!!»
دسته چهارم گورهایی است که صاحبانشان نه سید هستند و نه دانشمند و نه مولود مطامع و خوابنما شدنهای دروغین، بلکه این مقابر به سران و فرماندهان عرب در زمان خلفای بنی امیه و بنی عباس تعلق دارد که برای فتح تبرستان و تعقیب علویان آمده و به دست مردم آنجا کشته و مدفون شدند و عوام الناس به اشتباه آنها را زیارت میکنند: «مثلا در کجور مازنداران قبری است از مصقله که در زمان معاویه به طبرستان حمله برده، مدت دو سال با فرخان بزرگ، در زد و گیر بود و حربها کرد و در آخر به کجور آمده، ولی مردم آنجا و اهالی رویان در آن مقام او را بکشتند و گور او هنوز بر سر راه نهاده است. عوام الناس به تقلید و جهل زیارت می کنند که این از جمله صحابه رسول صلی الله علیه و آله وسلم است و آن دروغ است.»
نظایر این گونه مقابر به سران و فرماندهان متجاوز عرب، که مردم به اشتباه زیارت میکنند در مناطق شمالی ایران کم نیست و اسامی آنها بعضاً در کتب تاریخی ضبط شده که پژوهشگران میتوانند به کتابهای مربوط به گیلان و مازندران مراجعه کنند. همچنین در تاریخ اجتماعی ایران (ج 2، ص 55) نقل شده که قبر قتیبة بن مسلم باهلی سردار خونخوار عرب را در خراسان و ماوراءالنهر، ایرانیان ساده لوح زیارت می کنند و حاجت می طلبند!
برخی از پژوهشگران دسته پنجمی هم قایل هستند و بعضی از این مقابر را گنجینه دفاین و ذخایر میدانند که متمکنین و ثروتمندان هر عصر و زمانی بر بالای آنها بقعه و بارگاه میساختند و به نام یکی از این امامزاده ها نامگذاری میکردند؛ تا از دستبرد سارقین و گزند زورمندان زمان و تعدیات و تجاوزات حکام خودمختار مصون و محفوظ بمانند.
پایان نقل از وبگاه دانشنامه رشد، که مشخص شد از یک کتاب برگرفته شده است.
دسته ششم امامزادگانی هستند که در این مقاله هیچگونه اشارهای به آنها نشد. این امامزادگان پس از انقلاب اسلامی به وجود آمده اند، که شمارشان بسسار زیاد است و آمارشان نیز بیرون آمده و همگی جعلی هستند. حتا برای برخی روستاهای دور افتاده که امامزاده ای ندارند، امامزاده سیار درست کرده اند، که روی یک وانت سوارش میکنند و در روستاها میپرخانند تا ته مانده جیب فقیرانه روستاییان ساده دل را خالی کنند.
روشنگری: آنچه به رنگ زرشکی نگاشته شده، چه عنوان و چه متن، از نگارنده است و ربطی به تاریخچه امامزادگان ندارد.
درآمدهای سازمان اوقاف
سازمان اوقاف و امور خیریه، وظیفه نظارت بر اماکن مذهبی و نیز موقوفات را در سرتاسر ایران بر عهده دارد. درآمد حاصل از نذورات امامزادهها و بقاع متبرکه در ایران در این سالها افزایش یافته است. احمد شرفخانی، معاون سازمان اوقاف و امور خیریه درآمدزایی امامزادگان برای این سازمان را طی ۹ ماه در سال ۹۱، ۵۱ میلیارد تومان اعلام کرده بود.
او گفته بود این درآمد متعلق به ۹ هزار و ۱۹۲ امامزاده است و ۱۵ درصد از این درآمد صرف بقعهها میشود. سال ۹۱، دو نماینده مجلس ایران با انتقاد از عدم برخورد مسئولان سازمان اوقاف و امور خیریه با "امام زاده های بدون شجره نامه"، از پی گیری طرح تحقیق و تفحص از این سازمان خبر دادند.
غلامعلی جعفرزاده ایمنآبادی نماینده رشت، گفته بود: "درآمدهای اوقاف جزو درآمدهای دولت نیست و دیوان محاسبات بر این درآمدها نظارتی ندارد و این سازمان نیز ترازنامه شفاهی را تهیه و منتشر نمیکند." او در همین ارتباط گفته بود که سازمان اوقاف "هیچ برنامه ای" برای "رفع ابهامات" در مورد عملکرد خود نداشته و چاره ای جز تحقیق و تفحص از آن وجود ندارد.این نماینده مجلس گفته بود که علی محمدی رئیس سازمان اوقاف و امور خیریه برای پاسخگوی به سوالات نمایندگان در کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات حضور پیدا کرده، اما درباره درآمدها و هزینه های اوقاف "جواب شفافی" به سؤال کنندگان نداده است.
شمار امامزادگان
امامزادههای ایران در سال ۱۳۵۷، حدود ۱۵۰۰ بقعه برآورد شده بود، اما با گذشت بیش از سی سال، تعداد این امامزادهها به حدود۱۱ هزار بقعه رسیده و این بدان معنا است که به طور متوسط، سالانه بیش از ۳۰۰ امامزاده در ایران شناسایی میشود. در سال ۹۱ خبرگزاری کار ایران(ایلنا) در گزارشی نوشت که تنها دو هزار امامزاده سند و شجره نامه دارند.
نقل از بی بی سی فارسی، شنبه نهم آذر نودودو
اول اردیبهشت 1400 – احمد شمّاع زاده