روشنگری پیرامون «آذری» و «ترک»
احمد شمّاع زاده
اشاره:
چند روز پیش ویدئویی را در حافظه صفحه فیسبوک خود دیدم که دوباره فکر مرا به خود مشغول کرد. در طول زندگی با کسانی که به هنگام عصبی شدن و یا به خطا به خود ناسزا میگفتند یا نسبت بدی را به خود میدادند، برخورد کرده بودم؛ ولی تا زمان دیدن این ویدئو، ندیده بودم که یک گروه چندین هزار نفری در یک استادیوم، با صدای بسیار بلند، شعار مرگ بر خود بدهند! چرا؟
دلیلش تنها نادانی یا جهالت است؛ که وادارم کرد تا در این زمینه روشنگری کنم.
در این ویدئو، که در استادیوم فوتبال تبریز یا اردبیل گرفته شده بود، جوانان نادان آذری، فریب ایدئولوگهای پان ترکیسم را خورده، و تصور کرده بودند خود نیز ترک هستند، اکنون که وضع کشور نابسامان است، خوب است خود را به کشور ترکیه نسبت دهند؛ و نیز ممکن است اندیشه تجزیه در سر می پروراندند!
بیشتر آذریها تصورشان بر این است که ترک هستند و زبانشان ترکی است. پس در آغاز لازم است تا ریشه این نادرست انگاری مشخص شود:
این مشکل به مانند بسیاری مشکلات فرهنگی، پیروی کردن همگان از کاربرد یک واژه یا یک مفهوم در میان عوام النّاس است؛ که به دیگران نیز سرایت کرده است. در قدیم، مطبوعات، و اکنون، رسانهها بیشترین تأثیر را بر کجفهمی و بدفهمی برخی مفاهیم و واژگان میگذارند و نادرستیها را در جامعه گسترش میدهند. چه در رادیو و تلویزیون، و چه در دیگر رسانههای اجتماعی، آذریها را ترک، و زبان آنان را ترکی میدانند؛ نمونههایش:
- در مصاحبه با دکتر پزشکیان در روزهای تبلیغ انتخابات، گزارشگری پرسید «شما ترک هستی»؟ و او گفت «معلومه! و...»
- هنگامی که یکی از داوران عصر جدید، آقای مجید اسماعیلی که شخص باسواد، و استاد هنرهای نمایشی است، از علی نظری طولابی میپرسد «آذری هم میتونی بخونی»؟ و او جواب میدهد «بله»، احسان علیخانی که مجری خوبی است؛ ولی شخص باسوادی نیست، چند بار میپرسد «یعنی تو ترکی میتونی بخونی»؟!!!
***
در آسیای میانه، کشورهای ازبکستان، قرقیزستان و ترکمنستان، مانند ترکستان که امروزه به آن ترکیه میگویند، قومهای ازبک، قرقیز و ترکمن زندگی میکنند. زبان آنان شبیه به ترکی است؛ ولی از نظر قومیت، ترک نیستند؛ و هیچگاه خود را ترک نمیدانند؛ بلکه به ازبک، قرقیز و ترکمن بودن خود افتخار میکنند.
قوم ترک در ترکیه زندگی میکند و زبانشان ترکی است؛ که در میان ایرانیان به «ترکی استانولی» مشهور است؛ و قوم عرب در عربستان زندگی میکند؛ و زبانشان عربی است که در میان ایرانیان، به «عربی حجازی» مشهور است.
بنابراین، شباهت زبان یا لهجه یک قوم به زبان یا لهجه قومی دیگر، قومیت آنان را تغییر نمیدهد.
نتیجه میگیریم که به هیچ وجه نباید آذریها را که زبانشان به ترکی شباهت دارد، جزء قوم ترک به حساب آوریم. اگر یک آذری به ترکیه برود نمیتواند سخن گفتن ترکها را به خوبی درک کند؛ و آنان نیز سخن او را نمیفهمند؛ زیرا آذریها اصولاً ترک نیستند و زبانشان ترکی نیست!
روانشاد، دکتر جابر عناصری آنقدر آذری بود که نمیتوانست بی لهجه سخن بگوید.
در دهه هفتاد، پای چند مصاحبه و سخنرانی وی از تلویزیون نشسته بودم. نکته جالبی را که در یکی از سخنرانیهایش بیان میکرد این بود که: «ما اصلاً و اصولاً ترک نیستیم. ما آذری هستیم. چون در جوار ترکیه قرار داشتهایم، برخی واژگان را از آنها بر لهجه آذری خود افزوده ایم».
برای اینکه آذریهای مدعی ترک بودن بدانند که دکتر جابر عناصری چه مقامی در دانش مردمشناسی از جمله آذری شناسی داشته که چنین نظری را بیان کرده، شایسته است او را بشناسند.
شناسنامه دکتر جابر عناصری:
دکتر جابر عناصری در سال ۱۳۲۴ در محله معمار اردبیل به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در شهر اردبیل و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون تهران با کسب مقام اول در رشته ادبی در میان تمامی دانش آموزان ایران به انجام رساند و سپس وارد دانشگاه تهران شد و تا سطح دکترای فلسفه و علوم تربیتی در ایران و کسب تخصص در انگلستان (دانشگاه لندن) به تحصیل ادامه داد.
این پژوهشگر برجسته پس از اخذ درجه دکتری از دانشگاه تهران و گذراندن دوره تخصصی مردمشناسی در انگلستان با تکیه بر پژوهشهای پیشین خود، به تحقیق درباره خاورمیانه، جنوب غرب آسیا و بهویژه مردم شناسی ترکیه، ایران و افغانستان پرداخت.
تخصص عناصری در مردمشناسی، مردمشناسی عشایری (عشایر فلات ایران و افغانستان، و ترکیه) بوده و بویژه بر عشایر شاهسون و سنگسر تمرکز داشته است. وی ۴۱ سال در دانشگاههای تهران بهعنوان استاد ممتاز به تدریس و تحقیق اشتغال داشت و بیش از چهل کتاب در زمینه فرهنگ ایران به رشته تحریر در آورده و صدها دانشجو تربیت کرده است.
اصولاً ترک کسی است که پدرومادر و اجدادش در ترکیه زاده شده باشند؛ و این در حالی است که نیاکان آذریها همواره اهل آذربایجان بودهاند؛ چه بخشی از آذربایجان که طبق عهدنامه گلستان به روسیه واگذر شد، و اکنون کشور آذربایجان نامیده میشود؛ و چه بخشی که هنوز آذربایجان ایران باقیمانده است.
موضوع بیربط بودن شباهت زبان با اصل قومیت، تنها به آذری و ترک ختم نمیشود؛ بلکه این موضوع در زبانهای عربی و انگلیسی نیز صدق میکند.
ایرانیان عربزبان خوزستان مشکلی همچون آذریها دارند. آنان نیز چون در مجاورت استان بصره عراق قرار داشتهاند، به زبان عربی با گویش عراقی صحبت میکنند؛ و تصورشان بر این است که عرب هستند. هم آنان و هم بسیاری از عراقیها از قوم عرب نیستند؛ و زبانشان با عربی عربستان که قوم عرب هستند، متفاوت است. نه عرب زبانهای خوزستان از عربی فصیح عربستان به خوبی سر در میآورند، و نه عربهای عربستان از زبان عربی عراقیها و خوزستانیها!
نکته جالبتر اینکه خاورمیانه عربی و شمال آفریقا، به واسطه اسلام، زبانشان عربی شده است. بسیاری از مردم کشورهای خاورمیانه عربی، همچون سوریه و لبنان، نیز مانند آذریها از قومیت خود بیخبرند؛ و خود را عرب میشمارند؛ و این در حالی است که هیچیک عرب نیستند.
ولی خوشبختانه، کشورهای شمال آفریقا میدانند که از چه قومیتی هستند؛ که بیشتر بربر، و مصریها قبطی هستند.
***
مطمئن هستم که نه آذریهای ایران و نه آذریهای کشور آذربایجان نمیدانند که آذربایجان به چه معنی است؛ که اگر میدانستند، آذریهای ایران به راحتی فریب نمیخوردند و در استادیوم شعار مرگ بر فارس (که خود نیز فارس هستند) نمیدادند، و آذریهای جداشده از مام وطن نیز عنوان کشور خود را از عربی به فارسی تغییر میدادند.
معنای واژه آذربایجان
پیش از ورود اسلام به ایران، آیین زرتشتی بر ایران حاکم بود و آتشکده های زردشتیان، همچون مساجد در ایران کنونی، در سراسر ایران زمین پراکنده بود. در تاریخ آمده است که آتش آتشکده آذرگشسب، سه هزار سال دوام داشته، و تا حمله تازیان بر ایران خاموش نشده بود.
توی پرانتز: حمله مسلمانان به ایران در زمان خلیفه دوم (عمر بن الخطّاب) رخ داده و نسبت دادن آن به اسلام درست نیست. دلیلش هم این است که تا پیش از درگذشت حضرت رسول اکرم، هیچ حمله ای از سوی مسلمانان به هیچ کشوری صورت نگرفت؛ و اینکه مسیحیان قدرت شمشیر اسلام را دلیل پیشرفت اسلام میدانند، به اسلام محمدی ربطی ندارد؛ بلکه مربوط است به اسلام عمری. مانند این است که هر کاری که اکنون خامنه ای انجام میدهد، به اسلام نسبتش بدهیم که اصلاً چنین نیست.
پس نتیجه میگیریم که تفکرهای داعشی نیز عمری است و نه محمدی؛ ولی متأسفانه کارهای ضدانسانی آنان به اسلام نسبت داده میشود.
بنابراین، در ایران پیش از اسلام، در سراسر ایران بزرگ، آتشکده یا آذرکده (آتش = آذر) یا پایگاههای آتش (آذرپایگان) وجود داشته که مهمترین آنها به نام آذرگشسب، در منطقه وسیعی به نام آذرپایگان قرار داشت. تازیها که نمیتوانستند بسیاری از واژگان و حرفهای فارسی و بویژه چهار حرف چ، ژ، گ و پ را ادا کنند، به جای پ؛ ب و به جای گ، ج را جانشین کردند؛ و بدینگونه، آذرپایگان به آذربایجان تبدیل شد؛ مانند نام بسیاری از شهرها:
گرگان شد جرجان، تبرستان شد طبرستان ، اسپهان شد اصفهان، کسپین شد قزوین، استهبان شد اصطهبان؛ و الخ…
نقل از ویکیپدیا، دانشنامه آزاد:
در تاریخ ایران ثبت است که آتشکده های زردشتیان ایران کهن، در باکو (آذربایجان)، ارمنستان، بلخ (افغانستان)، گرجستان و تاجیکستان وجود داشته است.
از این گزاره متوجّه میشویم که در اقلیم گسترده ایران کهن، گرجستان، ارمنستان، تاجیکستان و افغانستان جای داشتهاند و در آنها آتشکده وجود داشته است؛ جز ترکستان که نه در فلات ایران جای داشته و نه به تصرف ایرانیان درامده، بلکه همواره رقیب کشور ایران بوده است. والسّلام...
نگارش: مرداد 1403
ویرایش: مهر 1403
احمد شمّاع زاده
بررسی شخصیّت آدولف آیشمن
دکترمحمدسرگلزائی
هنگامی که در سال ۱۹۴۵ متفقین برلین را محاصره کرده بودند، هیتلر خودکشی کرد؛ اما هیتلر به تنهایی جنایات خود را سازماندهی نمیکرد، بلکه گروهی از نوابغ آلمان با او همراه بودند. گوبلز، گورینگ، هیملر و آیشمن نمونه هایی از این نوابغ مؤمن به پیشوا بودند. بخشی از آنها در دادگاه جنایات جنگی نورنبرگ محاکمه شدند؛ ولی شماری از آنها به نقاط دور دنیا همچون آمریکای جنوبی گریختند و با هویت ساختگی سالها به زندگی مخفیانه خود ادامه دادند؛ که آیشمن یکی از آنان بود. او سالها پس از پایان جنگ، دستگیر، و به اورشلیم فرستاده شد.
پژوهشگران برجسته ای به مطالعه پرونده آیشمن پرداختند. آنها کنجکاو بودند ببینند وضعیت روانی کسی که مرگ هزاران انسان بی گناه را مدیریت کرده چگونه است. یکی از معروف ترین کسانی که پرونده آیشمن را بررسی کردند، هانا آرنت بود. هانا آرنت دکترای فلسفه خود را در سال ۱۹۲۹ زیر نظر کارل یاسپرز روانپزشک و فیلسوف آلمانی در دانشگاه هایدلبرگ گرفت. پس از به قدرت رسیدن دوباره نازیها، مدتی توسط گشتاپو دستگیر شد؛ ولی به آمریکا گریخت. او اولین زن استاد در دانشگاه پرینستون بود.
هانا آرنت در زمان محاکمه آیشمن، مقاله هایی را برای مطبوعات مینوشت ؛ که بعدها در کتاب آیشمن در اورشلیم گردآوری و منتشر شدند.
نتیجه تحقیقات پژوهشگرانی برجسته همچون هانا آرنت:
- آیشمن هیچگونه بیماری روانی نداشت.
- او نه نسبت به لهستانی ها و نه نسبت به یهودیان هیچ خاطره بد یا کینه ای نداشت.
- وی در تمام سالهای مدرسه و دانشگاه، فردی منضبط، قانون مدار، وظیفه شناس و "نمونه" بود!
- آیشمن هیچ سابقه شخصی از پرخاشگری و خشونت نداشت و در خانواده و دوستان به عنوان فردی معاشرتی، مهربان و خونگرم شناخته میشد!
- آیشمن اعتقاد داشت که به عنوان یک تکنوکرات به وظایفش عمل کرده است، سیستمی که در آن کار میکرد، مأموریتی را به وی محول کرده بود و او هم به بهترین نحو ممکن مأموریت خویش را مهندسی، و به انجام رسانده بود!
بنابر این نتایج، باید در نظر داشته باشیم که در جنایات بزرگ و سیستماتیک، به دنبال شخصیّتهای ضد مردمی نگردیم، شاگرد اولهایی با معدل بالا و نمره انضباط بیست هستند که بدنه ماشینهای سرکوب را میسازند؛ و نوابغ خودشیفته (Narcissistic) هستند که این کارگزاران شریف، وظیفه شناس و مطیع را به انجام وظیفه! مکلّف میکنند!
جنایات سازمان یافته و در مقیاس کلان، زمانی تحقق مییابند که "جنایت" تبدیل به "وظیفه" شود! تردستی رهبران توتالیتر یا تمامیت خواهی همچون هیتلر، استالین و مائو، این است که جنایت را تبدیل به تکلیف میکنند!
آماده سازی و ویرایش: احمد شمّاع زاده- مرداد 1403
بررسی معنای واژگان حتّی و حتّا
احمد شمّاع زاده
روزی یکی از استادان زبان فارسی اروپایی، درباره واژه حتّی از من پرسید و من که هیچگاه به این موضوع فکر نکرده بودم، پاسخی دادم؛ ولی او گفت «نمیشه... نمیتونید کلمهای را پیداکنید که جای حتّی را در یک جمله فارسی بگیرد».
در روزهای بعد بسیار فکر کردم تا متوجه شدم در برخی جملهها معنای هرچند که را میدهد. پس از یکی دو سال هم تصمیم گرفتم آن را به گونه حتّا بنویسم و از آن پس در مقاله ها و پژوهشهایم و نیز در شبکههای اجتماعی واژه حتّی را به صورت حتّا مینویسم و خود میدانم کسی که آن را میخواند ممکن است این موضوع برایش پرسش برانگیز باشد؛ به گونهای که برخی هم در شبکههای اجتماعی مرا راهنمایی! میکنند که باید حتی نوشت و من در پاسخ به آنان دلایل خود را میآورم (که در پی خواهد امد) و ظاهراً قانع میشوند؛ زیرا پس از آن پاسخی نمیدهند.
در حدود سه سال پیش مقالهای زیر عنوان بررسی و توصیف معنای واژه «حتی» در زبان فارسی از دیدگاه معنی شناسی شناختی، مندرج در نشریه پژوهشهای زبانشناسی تطبیقی- سال دوم- شماره 4- پاییز و زمستان 1391، به دستم رسید و آنگونه که در چکیده آن آمده بود، بسیار هم روی آن کار شده بود؛ و از آنجا که نویسندگان آن ظاهراً دو تن دانشگاهی (دکتر محمدرضا پهلوان نژاد و حامد اکبرپور دانشجوی کارشناسی ارشد.) بوده اند، از ساده نویسی در آن مقاله خودداری کرده و علاقه خود را به عربی نویسی و به کارگیری غیرضروری واژگان تخصصی زبانشناسی نشان داده بودند. در نتیجه هرگاه که شروع به خواندنش میکردم، برایم ملال انگیز بود و رهایش میکردم.
با این وجود، چند روز پیش که تصمیم گرفتم این مقاله را بنگارم، باز هم نگاهی به آن انداختم تا اگر مطلب درستی در آن نگاشته شده، نوشته من آن مطلب را تکرار نکند؛ ولی متأسفانه متوجه شدم معناهایی را که برای این واژه با پژوهشهای خود به دست داده اند، با معنایی که بیشتر مردمان (چه مردم کوچه و بازار و چه دانشگاهیان) از آن میفهمند، در معناشناسی زبانشناختی آنان جایگاهی ندارد!! به عین جمله ای که در چکیده پژوهش آمده، توجه کنید:
با مطالعه بیش از یکصد بافت رایج حاوی «حتی» دو معنای متضاد «هم یا علاوه بر» و «فقط» با مفاهیم «تجمیع» و «تفکیک» از آن استخراج شد.
این است نمونه ای از جملههای یادشده، که فهمش برای نگارنده سخت است. از این جمله متوجه شدم که پژوهشگران، از واژه حتّی معناهای نیز، علاوه بر و فقط را کشف کرده اند!! همانگونه که یاداور شدم، نه تنها معنای اصلی در میان آنها غایب است، بلکه هنوز نتوانستهام جمله حتّی داری را بیابم تا یکی از این سه معنا را در آن بیابم.
نمونه دیگری از جملههای این مقاله:
معانی ای که فرهنگهای لغات فارسی از بعضی واژهها به دست میدهند…
که باید چنین نوشته میشد:
معناهایی که فرهنگهای واژگان فارسی از برخی واژگان به دست میدهند…
ادامه بحث:
همانگونه که اشاره شد، هرگاه کسانی به نگارنده خرده میگیرند که چرا حتّی را حتّا نوشته ای، پاسخ میدهم که:
«حتّی واژهای عربی، به معنای تا، تا اینکه و مگر اینکه است؛ ولی حتّا واژهای فارسی و به معنای هرچند، هرچندکه و گرچه است، که برخی گاهها حتّا نمیتوان آن را با واژه دیگری جایگزین کرد؛ مانند به کارگیری این واژه در همین جمله».
البته که این تعریف و تحدید در جایی نگاشته نشده و از خود من است؛ و نتیجه تجربههایی است که در درازنای کار پژوهشی و نویسندگی به دست آورده ام.
نمونههای عربی در قرآن:
مگر اینکه:
انّ الّذین کذّبوا بآیاتنا و استکبروا عنها لاتفتّح لهم ابواب السّماء حتّی یلج الجمل فی سمّ الخیاط (اعراف: 40)
ترجمه: همانا کسانی که نشانههای ما را انکار کردند و تکبّر ورزیدند، درهای آسمان برای آنان باز نخواهدشد، مگر اینکه شتر در سوراخ سوزن داخل شود!!
تا اینکه: الهیکم التّکاثر حتّی زرتم المقابر(تکاثر: یک و دو)
ترجمه: به خود مشغول داشت شما را فخرفروشی به یکدیگر(که من بیش از تو دارم) تا اینکه از گورها دیدار کردید.
تا: سلامٌ هی حتّی مطلع الفجر(قدر: پنج) ترجمه: آن (شب قدر) سلامی است تا طلوع فجر
نمونههای فارسی:
- نمیدانم چه شد! حتّا روحم هم از این موضوع خبر نداره.
پدر به پسر کوچکش که گریه و زاری میکند تا برایش یک اسباببازی بخرد میگوید:
- حتّا خودت را هم بکشی برات نمیخرم (امیدورم هیچگاه پدری چنین جملهای را بر زبان نیاورد.)
- من اشتباه شما را به شما یادآوری کردم، و حتّا شما هم این موضوع را تأییدکردی، ولی اکنون انکار میکنی! باید افزود که در زبان فارسی، در بیشتر موارد نمیتوان هرچند که را جایگزین حتّا کرد!! و البته سه واژه ای که نویسندگان آن مقاله به دست دادهاند را، بسیار سخت و شاید هرگز!
بررسی واژه حتّی در فرهنگ عربی به فارسی، تألیف مرحوم محمدعلی خلیلی:
- حرف جرّ برای انتها و به معنی تا، مانند حتی مطلع الفجر
- و بر مضارع وارد شود و آن را به أن مصدریّه مقدّره منصوب کند.
- و برای غایت آید (تا آنکه) مثل سرت حتی ادخل المدینه (شبانه رفتم تا به شهر وارد شوم)
- و برای عطف و به معنی واو آید مثل اکلت السّمکة حتی رأسها، خوردم ماهی را با سرش. نگارنده این جمله را چنین اصلاح میکند: «خوردم ماهی را حتّا سرش را».
مؤلّف فرهنگنامه نوشته: «حتی در اینجا به معنای و است»؛ ولی به عقیده نگارنده، گوینده نمیخواسته بگوید «ماهی را با سرش خوردم» که سر ماهی نه خوردن دارد و نه خوردن آن قابل افتخار است؛ بلکه میخواسته غایت خوشمزگی را وصف کند که گفته «ماهیه آنقدر خوشمزه بود که حتّا سرش را هم خوردم»؛ همانگونه که میگوییم «غذا تا آن اندازه خوشمزه بود که حتّا انگشتانم را هم میخواستم باهاش بخورم».
از این جمله متوجّه میشویم که در قدیم واژه حتی به معنای هرچند در زبان عربی کاربرد داشته است.
- و حرف ابتدا نیز شود مثل فواعجبا حتّی کلیبٌ تسبّنی. (وا عجبا که حتّا توله سگی مرا دشنام میدهد.)
گفتنی است که این واژه از عربی وارد زبان فارسی شده و دلیل آن هم، مثال خوردن ماهی در جمله بالاست؛ زیرا واژه حتّی در مثال خوردن ماهی همان معنایی را میدهد که بیشترین کاربرد را در زبان فارسی دارد و نمیتوان واژهای را جایگزین آن کرد. البته در قرآن چنین مثالی را نمیتوان یافت و در زبان عربی هم بسیار نادر است. میتوان گفت گزینه ای که در زبان فارسی جاافتاده، پیشتر در زبان عربی کاربرد داشته و به مروز زمان از زبان عربی حذف، یا بسیار نادر شده است.
بررسی واژه حتّی در فرهنگ کوچک واژگان فارسی به انگلیسی حیّم:
یک: Even (که به معنای هرچند یا هرچند که است.)
دو: حتی اینکه: Not only that, but (که به معنای نه تنها آن بلکه… است.)
سه: Moreover (که به معنای افزون بر آن است.) (معنایی را که مقاله نویسان نیز آورده بودند.)
یک رخداد پندآموز از به کارگیری واژه حتّای فارسی در زبان عربی:
سه همخانه در یک آپارتمان زندگی میکردیم. جوانی هر شب یکی دو ساعت را در اتاق همخانه دیگرمان میگذراند که درست نبود. شبی به آن جوان که عربزبان بود، به عربی گفتم: نباید به اتاق فلانی بروی حتّا (هرچند) برای پنج دقیقه باشد. از آن پس، او هر شب تنها چند دقیقهای را در اتاق او میگذراند.
پیش خود گفتم چرا او به حرف من که از نظر سن و سال مانند پدرش هستم، توجه نمیکند؟
پس از کلنجار رفتن با خودم، دانستم که او واژه حتّی را به معنای عربیاش یعنی مگر اینکه گرفته و به سفارش من عمل کرده و هر شب تنها چند دقیقهای را در اتاق آن شخص میگذرانده؛ واین در حالی بود که مراد من از به کارگیری واژه حتّا به معنای فارسیاش (هرچند) بود که به اشتباه در جمله عربی به کاربرده بودم. از آن پس تصمیم گرفتم دیگر در سخن گفتن با عربزبانان واژه حتّا را بر زبان نیاورم که نتیجهاش کجفهمی است!!
نگارش و ویرایش: مرداد 1398
ویرایش دوم: شهریور 1401
ویرایش سوم: مرداد 1403
احمد شمّاع زاده
ذاکر میتواند گوشهنشین باشد و ذکرگوید ولی منظور خداوند را از آفرینش خویش ندانسته و بدان عملنکردهاست. زیرا کسی که تنها ذکرمیگوید و مفهوم آن را درکنمیکند و کارایی آن را در زندگی خویش نمیداند، تنها به تصور خود خشنودی خداوند را فراهمآوردهاست؛ ولی رستگار واقعی کسی است که ذکرمیگوید و پیامد ذکر خود، و پاسخی را که خداوند به ذکر او داده(ادعونی استجب لکم) درعمل درککردهاست؛ خداوند نیز خشنود ازوست؛ بهگونهای که این خشنودی خداوند موجب برکت در عمر او میشود.
تاریخ نگارش: سال 1384
ویرایش: مرداد 1403
احمد شماع زاده
مهندس مجتبی کاشانی، عاشق عاقل
شرح زندگی و آثار مدیر عارف، زنده یاد مهندس مجتبی کاشانی
پیشگفتار
میگویند عقل با عشق، و عشق با عقل سر ناسازگاری دارند؛ و اینگونه نیز هست؛ ولی خداوند با آفریدن شخصیّتی همچون مهندس مجتبی کاشانی این دیدگاه را نقض کرده است. از سوی دیگر جای پرسشی از خداوند متعال برایم باقیمانده است که:
صدواند ساله یکی ترک قرچه چرا شصت و سه زیست آن مرد تازی؟
تاریخ زندگی انسان بر روی زمین نشان میدهد معمولاً کسانی که زندگیشان پربار است، خداوند عمرشان را کوتاه میکند، و به سوی خود میخواندشان؛ ولی یک تجربه دیگر هم وجود دارد و آن اینکه:
درست است که عمر چنین شخصیّتهای باارزشی کوتاه است، ولی بیش از اندازه پربار است!! گویی خداوند به آنان قدرتی داده تا رسالت صدواند ساله خود را در اندک زمانی به ثمر برسانند و به سوی معشوق یا عاشق خود پربکشند. چه کورش باشد، چه محمد باشد و چه مجتبی کاشانی. خداوندا! کسی از حکمتهای تو هرگز سر در نخواهد آورد!
کورش بزرگ و هماوردی دیگر از قرآن سترگ: https://www.academia.edu/29415360
شاید یکی از حکمتهای خداوند در برکشیدن زودهنگام وی به سوی خودش، این باشد که او سالهای غم و اندوه عمیق مردم ایران را نبیند؛ تا بر روح بسیار لطیفش صدمه وارد نشود؛ به سوی معشوق و معبود پرکشیده است؛ همانند دکتر علی شریعتی، استاد مرتضی مطهری، و سیدمحمود طالقانی,
ابداعگر انقلابی، و اصلاحگر اجتماعی: https://www.academia.edu/6839667
مدیران تصادفی و آیت الله طالقانی: https://www.academia.edu/13838133
*****
مهندس مجتبی کاشانی در سال ۱۳۲۷ در خانوادهای متوسط در مشهد به دنیا آمد. پس از گرفتن دیپلم وارد دانشگاه شیراز در رشته اقتصاد شد و در سال ۱۳۵۶ فوق لیسانس خود را از مرکز مطالعات مدیریت وابسته به دانشگاه هاروارد دریافت کرد.
وی در سالهای ۱۳۵۶و ۱۳۶۷و ۱۳۶۹، به ترتیب دورههای مدیریت صنعتی، مهندسی صنایع و کنترل کیفیت فراگیر را در ژاپن گذراند. حسّ نوع دوستی و عدالت خواهی را در همه آثارش میتوان مشاهده کرد. مهندس مجتبی کاشانی متخلّص به سالک از جمله کسانی است که برای بلوغ فرهنگ مدیریت در ایران تلاش فراوان کرد. او در شعر نو هم به موفقیتهایی دست یافت.
تاکنون هفت جلد کتاب با عنوانهای: از خواف تا ابیانه، باران عشق، به آیندگان، روزنه، پل، عشقبازی به همین آسانی ست، خویشتن را باور کن از وی به چاپ رسیده است. دو کتاب هم در رابطه با مدیریت با عنوانهای از گاراژ تا کلینیک، و نقش دل در مدیریت، از این مدیر سالک منتشر شده است.
کاشانی مدیر صنعت و مشاور صنعتی بود؛ و با همه خشونتهای صنعتی، باز هم او به صورت عارفی واصل باقی ماند. وی پس از سالها مطالعه دربارهٔ مدیریت در کشور ژاپن و تطبیق آن با آموزههای ایرانی- اسلامی، نظریهای را ارائه کرد که از آن به عنوان نقش دل در مدیریت یاد میشود. وی با همین عنوان کتابی منتشر ساخت که در بالا بدان اشاره شد. آن مرحوم، در نظریهاش تأکید میکند که انسان سه مرکز یا عامل برای انجام کار دارد که هر سه آنها، در به وجود آمدن نتیجهٔ کار، نقش دارند و از فعّالیت هریک فرآوردهای نتیجه میشود: تن، دل، و مغز
فرآوردهٔ دل: انگیزه
فرآوردهٔ مغز: اندیشه
فرآوردهٔ تن: تنکاری
او علاوه بر بنیان گذاشتن «جامعه یاوری فرهنگی» که در زمینهٔ حمایت از کودکان محروم و مدرسهسازی در جنوب خراسان تا کاشان یا به قول خودش «از خواف تا ابیانه» فعالیت میکند، در زمینهٔ مدیریت منابع انسانی نیز مطالعاتی انجام داد.
کاشانی میگوید: به دلیل اینکه هنر و کار از هم جدا شدهاند ما اکنون با مشکل رو به رو هستیم و یکی از خصوصیاتی که در کمتر هنرمندی میتوان یافت، الفت دادن و گره زدن شعر (عشق) با جریانات زندگی اجتماعی (عقل) است.
***
وی در سال ۱۳۵۷ (سی سالگی) همکاری خود را با شورای شعر و موسیقی رادیو آغازکرد و چند سرود هم که خیلی هم مشهور شدند، برای رادیو ساخت؛ مانند: «بابا خون داد، دلیرانه، همشاگردی سلام، جانباز، مدرسهها واشده» که مدتها در مدرسه ها از سرودهای بچهها بود و از رادیو و تلویزیون پخش میشد.
به همت او و انجمنی که پایهگذاری کرده بود ۲۴۰ مدرسه توسط اعضا گروه و کمکهای جمعآوری شده، از مردم ساخته شد.
شعرهای اجتماعی او خیلی موفق بودند. بیشتر شعرهای او طرفدارانی داشت؛ اما شعر «مدرسه عشق» که در کتاب آخرش به عنوان «عشقبازی به همین آسانی است»، چاپ شده، بسیار شهرت یافت.
کلیپ «مدرسه عشق» با صدای آن زنده یاد: https://www.aparat.com/v/wPu5b
در بخشهایی از وصیتنامه اش آمده است:
من کاری نتوانستم برای مردم انجام دهم. حاصل عمر من برای ملتم و کشورم دویست مجتمع آموزشی است؛ که با پول مردم و دوستانم در انجمن یاوری ساختم و شش کتاب شعر که برای مردم و به عشق آنها سرودهام، و تعدادی کارخانه منظم و زیبا شده، و هزاران کارگر و کارمند و متخصص صنعتی. امیدوارم از آنها پاسداری شود.
به هر حال به قول پاستور من آنچه را که در توان داشتم انجام دادم و اینک در لحظه وداع از این نظر احساس شرمندگی نمیکنم و این را به خوبی در شعر «اهل به آینده» در کتاب روزنه گفتهام.
در وصیتنامهاش مردم را به دوستی و عشق سفارش کرده است:
عاشق باشید! و در هر کاری با ایمان به خدا پیش بروید حتماً موفق میشوید.
این عاشق کودکان و خیّر مدرسه ساز در ۲۳ آذر ۱۳۸۳ در سن پنجاه و شش سالگی!! بر اثر بیماری سرطان معده در تهران درگذشت. روح و روانش شاد و یادش گرامی باد.
شعری عرفانی از زنده یاد مهندس مجتبی کاشانی:
ای
که میپرسی نشان عشق چیست
عشق
چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق
یعنی مهر بی چون و چرا
عشق
یعنی کوشش بیادعا
عشق
یعنی عاشق بیزحمتی
عشق
یعنی بوسه بیشهوتی
عشق
یعنی دشت گلکاری شده
در
کویری چشمهای جاری شده
یک
شقایق در میان دشت خار
باور
امکان که با یک گل بهار
عشق
یعنی ترش را شیرین کنی
عشق
یعنی نیش را نوشین کنی
عشق
یعنی اینکه انگوری کنی
عشق
یعنی اینکه زنبوری کنی
عشق
یعنی مهربانی در عمل
خلق
کیفیت به کندوی عسل
عشق
یعنی گل به جای خار باش
پل
به جای اینهمه دیوار باش
عشق
یعنی یک نگاه آشنا
دیدن
افتادگان در زیر پا
عشق
یعنی تنگ بی ماهی شده
عشق
یعنی ماهی راهی شده
عشق
یعنی مرغهای خوش نفس
بردن
آنها به بیرون از قفس
عشق
یعنی جنگل دور از تبر
دوری
سرسبزی از خوف و خطر
عشق
یعنی از بدیها اجتناب
بردن
پروانه از لای کتاب
در
میان این همه غوغا و شر
عشق
یعنی کاهش رنج بشر
ای
توانا!
ناتوان
عشق باش
پهلوانا!
پهلوان
عشق باش
عشق
یعنی تشنهای خود نیز اگر
واگذاری
آب را بر تشنه تر
عشق
یعنی ساقی کوثر شدن
بی
پر و بی پیکر و بی سر شدن
نیمه
شب سرمست از جام سروش
در
به در انبان خرما روی دوش
عشق
یعنی مشکلی آسان کنی
دردی
از درماندهای درمان کنی
عشق
یعنی خویشتن را نان کنی
مهربانی
را چنین ارزان کنی
عشق
یعنی نان ده و از دین مپرس
در
مقام بخشش از آیین مپرس
هرکسی
او را خدایش جان دهد
آدمی
باید که او را نان دهد
عشق
یعنی عارف بی خرقه ای
عشق
یعنی بنده بی فرقه ای
عشق
یعنی آنچنان در نیستی
تا
که معشوقت نداند کیستی
عشق
یعنی جسم روحانی شده
قلب
خورشیدی نورانی شده
عشق
یعنی ذهن زیباآفرین
آسمانی
کردن روی زمین
هرکه
با عشق آشنا شد مست شد
وارد
یک راه بی بنبست شد
هرکجا
عشق آید و ساکن شود
هرچه
ناممکن بود ممکن شود
در
جهان هر کار خوب و ماندنی است
ردپای
عشق در او دیدنی است
سالک
آری عشق رمزی در دل است
شرح
و وصف عشق کاری مشکل است
عشق
یعنی شور هستی در کلام
عشق
یعنی شعر، مستی؛ والسلام
خویشتن را باور کن
نازنین!
داس
بی دسته ما
سالها
خوشه نارسته بذری را برمیچیند
که
به دست پدران ما بر خاک نریخت
کودکان
فردا،
خرمن
کشته امروز تو را میجویند
خواب
و خاموشی امروز تو را
در
حضور تاریخ،
در
نگاه فردا،
هیچکس
بر تو نخواهد بخشید
باز
هم منتظری؟
هیچکس
بر در این خانه نخواهد کوبید
و
نمیگوید برخیز
که
صبح است،
بهار
آمده است
تو
بهاری
آری،
خویشتن را باور کن!
بیستم خرداد 1400 - تهیه کننده، ویرایشگر و نویسنده پیشگفتار: احمد شماع زاده
ویرایش دوم: مرداد 1403