هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

خدا را چگونه می‌بینی؟

خدا را چگونه می‌بینی؟


در داستان «حضرت سلیمان» در قر‌آن می‌خوانیم که پس از اینکه آن حضرت نسبت به خداوند ناسپاسی‌کرد و از سوی خداوند گوشمالی‌شد، توبه‌کرد و توبه او پذیرفته‌ شد. پس از توبه، از خداوند پادشاهی یگانه‌ و منحصر‌به‌فردی را درخواست‌کرد، که پس از او به کسی‌ ندهد. عجب درخواستی!! و جالب‌تر آنکه خداوند نیز درخواست او را پذیرفت و آن پادشاهی ویژه را به وی ارزانی کرد.

به نظر شما چرا خداوند درخواست بسیار بزرگ و عجیب وی را پذیرفت؟ نگارنده خیلی به این موضوع فکرکرد؛ و دست آخر به این نتیجه ‌رسید که خداوند منظورهای بزرگتری را در نظر داشته‌ است که چنین درخواستی را پذیرفته و در کتاب خود، آن را با آب‌وتاب بیان‌ کرده‌ است. یکی از آنها این بوده‌است که:

خداوند می‌خواسته‌ به ما بگوید «من برای هرکس آنچنان و آن‌گونه‌ام که او مرا می‌بیند. سلیمان مرا بسیارسخاوتمند و دست‌ودل‌باز دید و من به او بسیار بخشیدم. هرکس مرا بخیل ببیند و از ترس آنکه درخواست بزرگ او را به او ندهم از من کم بخواهد، من هم برای او همان گونه می‌شوم و با او آن‌گونه رفتارمی‌کنم؛ و برعکس، اگر همانند سلیمان، دست مرا باز ببیند، من هم دست خود را برای او بازمی‌کنم و از خوان نعمت‌هایم هرچه بخواهد به او می‌بخشم». چنانکه فرمود:

وقالت‌الیهود یدالله مغلوله غلت‌ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء

«و یهودیان گفتند دست خدا بسته‌است. دستانشان بسته‌باد؛ و به دلیل این گستاخی لعن‌شدند. بلکه دستان او باز است و هر‌گونه که بخواهد می‌بخشد». (مائده: 64)

رسیدن به این هدف، یک پیشنیاز دارد که آنهم باور و ایمانی قوی است، که به گفتار و پندار نیست، وگرنه به مقصود نخواهی رسید.

در این میان نباید از قدرت ذهن و تلقین غافل شد. حضرت عیسی علیه السّلام میگوید: اگر با ایمان به خداوند و از صمیم دل به کوهی بگویی از جای کنده شو و به دریا سقوط کن! اگر در خواسته و بیان خویش مصمم باشی و شک و تردید نکنی خواسته ات برآورده میشود.

1385 - احمد شماع زاده

دستگاه آفرینش خداوندگاری

دستگاه آفرینش خداوندگاری

احمد شمَّاع زاده


ـ خداوندگار ما بوده و همیشه‌ خواهدبود. تدبیرکننده کارها هموست که آفریش را از خود و برای خود و با آشکارسازی ذرّه و بیرون آوردن ذرّه‌ها از ذرّه آغازین و ذره‌ها از ذره ها آغازکرده‌است.


ـ او زنده بوده، و آغارگر زندگانی هموست. او آب را آفرید و آن را مایه زندگانی ساخت.


ـ هر زنده‌ای که به سوی او رود، زنده می‌ماند و هرانچه که از او دور شود، رو به سوی ‌نابودی دارد.


ـ همه چیز را هماهنگ (متقارن) آفریده جز زندگانی را؛ تا بگوید آن سوی دیگر زندگانی خود من هستم. بدین‌گونه باز هم زندگانی هماهنگ است؛ زیرا یک سوی زندگانی خداوند، و سوی دیگر آن آفریدگان اویند.


- همه چیز را ‹جفت› آفریده تا بگوید ‹تک› و تنها و یگانه من هستم و بس. من نماینده یگانگی‌ام و آفریدگانم نماینده چندگانگی و چندگونگی؛ زیرا از جفت‌هاست که چندگونگی برمی‌آید.


ـ پروردگار ما در روند آفرینش خویش، در آغاز، مایه هرچیزی را آفریده؛ سپس آفریده را سامان بخشیده و بیاراسته؛ سپس انداره‌های آفریده را در نهاد آن گذارده؛ سپس راه‌ و روش بالندگی را به او آموخته؛ و او را به راستی و درستی رهنمون شده است؛ تا او به اوج توان خویش برسد. پس از این پنج مرحله، کم‌کمک او را از اوج به سوی فنا می‌برد تا هرچه جز اوست، پاینده نماند.


ـ او روشنایی کیهان است. او روشنایی‌بخش آفریدگان نیست؛ بلکه روشنایی آنهاست. یعنی بی نور او؛ همه آفریدگان تنها کالبدهایی تاریک بوده‌اند و نادیدنی؛ و این نور خداوندی بوده که به آنها زیور آشکارشدن را بخشیده است. تاریکی را نیز آفریده، تا ارزش روشنایی آشکار شود.


ـ مادّه را که آفرید، ‹پاد› آن را نیز بیافرید تا به هنگامه نیاز، یکدیگر را ناکارامد سازند و از چیرگی مادّه بر کیهان پیشگیری شود.


ـ مادّه و انرژی را نسبت به یکدیگر دگرگون‌پذیر ساخته تا روند کار آفرینش بسامان شود.

ـ چهار نیرو را بر کیهان چیرگی بخشیده تا کار آن را سازمند کنند و از آشفتگی در کیهان جلوگیر شوند.


ـ همه آفرینش رو به سوی او دارد و اوست نگاهبان و نگاهدار آفریدگان.


ـ هرآنچه را که از آفرینش او به چشم ما می‌آید، گنجینه‌اش نزد اوست و تنها به اندازه توان خود نسبت به آفریدگانش آگاهی داریم.


ـ هر چیزی را که آفریده، اندازه های آن را نیز نگاه‌ داشته تا به ما بفهماند از اندازه هیچ چیز درنگذریم و قدر هر چیزی را بدانیم.


ـ در دستگاه آفرینش خداوندی همه چیز استوار و پابرجا آفریده شده،‌ و کجی و کجروی در آن راه ندارد. آفرینش هرچیزی را نیز نیکوگردانید.


ـ آمار همه آفریدگان را در کتاب خویش دارد و هیچ چیز از چشم بسیار بینای او دور نمی‌ماند.


ـ همه آفریدگان، چه زنده و چه بیجان، به آفرینش او آگاهی دارند و تسبیح‌گوی اویند. این آگاهی و نیز بیان این آگاهی را نیز خود او در نهاد آفریدگان نهاده است.


ـ او سرچشمه هستی است و همه آفریدگان به او پیوند خورده‌اند. از همین روی به همه چیز آگاه، و بر هر چیز تواناست.

نگارش: بهمن 1385

ویرایش: شهریور1401

احمد شماع‌زاده


من آن خدایی را می‌شناسم، می‌پرستم، و می‌ستایم که:

من آن خدایی را می‌شناسم، می‌پرستم، و می‌ستایم که:


ـ تنها با انحراف کمی در محور گردش زمین، اختلاف شب‌ و روز را به وجود آورد و فصل‌های چهارگانه را ایجاد کرد که از کارهای سترگ و از نشانه‌های طبیعی اوست:

ان فی اختلاف‌اللیل و النهار و ما خلق‌الله فی‌السموات والارض لآیات لقوم یتقون(یونس: 6)


ـ او با یکی از کاربردهای واژه انعام، مرا به درون اجزای بدن مردمان راهنمایی کرد تا شناخت آنها منشی برای توانمندیهای آدمی و روشی برای درمان نارسایی‌های جسمی و روحی‌ مردمان باشد: جعل لکم من انفسکم ازواجاً و من الانعام ازواجاً یذرؤکم فیه(شوری: 11)


ـ اوست که شناسنامه همه جانداران را در هر یک از اجزای آنها قرارداده و آن را ‹کتاب حفیظ› خوانده تا در این جهان برای نیازهای گوناگون و در روز بازپسین برای بازسازی بدن آنها از استخوان‌های پوسیده به‌کاررود(ق: 3 و 4):

أءذا متنا و کنا تراباً ذلک رجع بعید قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا کتاب حفیظ


ـ او کسی است که با یک آیه پنج واژه‌ای گسترش روزافزون کیهان را یاداورمان شد تا دانشمندان پس از پنجاه سال بحث و گفت‌وگو و پژوهش و استدلال، بدان دست‌ نیابند که متأسفانه چنین شد: انا بنینا‌السماء باید و انا لموسعون (ذاریات: 47)


ـ آن خدایی که دل مرا از راه آیاتش به چیستی عرشش آگاه‌ساخت.


ـ اوست که تنها با یک آیه، روش آغازیدن و پایان‌دادن به روند گسترش کیهان و شکل آن را به راحتی و با کمال زیبایی و ایجاز به من نمایاند. شکلی که کیهان‌شناسان جهان هنوز درپی آنند: یوم نطوی السماء کطی‌السجل للکتب کما بدأنا اول خلق نعیده(انبیاء: 104)


ـ اوست که تنها با سوگند در یک آیه سه‌واژه‌ای پیرامون شکل کیهان به گونه‌ای بی‌مانند روشنگری کرد: والسماء ذات‌الحبک(ذاریات: 7)


ـ او تنها با یک آیه مرا از وجود کارگزاران خود که دو، سه، یا چهار نیرو از نیروهای چهارگانه را همزمان در خود دارند و هنوز دانشمندان به کارکرد این کارگزاران با نیروهای آمیخته‌ آگاهی ندارند، و در آرزوی یافتن آنها هستند، آگاه‌ ساخت:

جاعل‌الملائکه اولی اجنحه مثنی و ثلاث و رباع


ـ خدای من آن خدایی است که آگاهم کرد که با ایجاد یک دگرگونی ناگهانی و بی‌رویه و نه بر سنت خویش در آب‌وهوای زمین، به زندگی انسان‌نما‌های پیش از نیای ما (آدم) مهر پایان زده تا زمین برای ورود موجود تازه آماده شود. واقعه‌ای که انسان‌شناسان هنوز در پی یافتن آنند.

ـ و تنها با یک آیه سه‌واژه‌ای به کاربرد ستارگان در رسیدن کیهان‌شناسان به هدف‌های گوناگون‌شان آگاهم ساخت: و بالنجم هم یهتدون


ـ و با سوگندش در یک آیه سه‌واژه‌ای دیگر، بر روش به‌‌وجودآمدن سیاهچالگان مهر تأیید گذاشت: والنجم اذا هوی (نجم: یک)

ـ او با ایجاد یک اختلاف زمانی بر روی همین کره خاکی، دو جهان مادی برای ما و یپیشینیان ما در آفرینش، آماده‌ساخت: رب‌المشرقین و رب المغربین (الرحمن: 15)


چه بگویم و از کدام بگویم که برشمردن نشانه‌ها و واژگان پروردگارم پایانی ندارد، حتّا اگر تمام دریاها جوهر نوشتن و برشمردن آنها شوند:

قل لو کان‌البحر مداداً لکلمات ربی لنفدالبحر قبل ان تنفد کلمات ربی ولو جئنا بمثله مددا

1385- احمد شماع‌زاده

خداشناسی جوانان

خداشناسی جوانان

احمد شمّاع زاده

مهر 1395


ممنونم که از مقالاتتون برای من فرستادید.

راستش در مورد اقای سروش حقیقتا ایشون اتفاقا تنها کسی هستند که بنظر من اگر خدایی وجود داشت به بهترین نحو توصیفش میکرد .. ما بقی مفسرین در عین این همه تناقضات و قوانین به شدت عربی و اشتباه قران خودشون رو بزور توجیه میکنند و ساعت ها وقت میگذارند تا به یک نحوی بلاخره دلیلی برای نزول چنین ایاتی پیدا کنند.. حقیقت اینست که جوانانی مثل من که واقعا به نبود چیزی به نام خدا پی بردیم دیگر نمیتوانیم خود را توجیه کنیم ما دلایل عقلی میخواستیم که امروز علم میگوید دنیا برای پیدایش به خالق نیازی نداشته و اگر هم اتفاقا خالقی هم بوده باشه هدف چیست؟؟ گوشه گوشه دنیا عین نا عدالتیست و همین نشانگر عدم وجود یک خالق هست .. راستش مقالات شمارو دوس داشتم ولیکن چیزی که من هیچ وقت نمیتوانستم به شما بگویم این حس بود که بزور مطالب رو بهم ارتباط میدهید چون اعتقاد دارید خدا هست و حتما چیزی پشت این ایه هاست و به زور انرا به حقیقتی در این دنیا ربط میدهید در صورتی که خیلی از واضح ترین ایات قرانی که راجع به پدیده های علمی است اشتباه هست و واقعا چجور میشود انهارو توجیه کرد چه برسه که مطالب کوچیک و بی ربط رو به مطالب علمی مرتبط کنیم ... اتفاقا اقای سروش از بین انسانهای معتقد به خدا و پیامبری محمد حداقل کسی هست که قبول داره لحن عربی قران و قوانین اشتباه و هزاران تناقض اون رو و سرپوش نمیگذاره رد نمیکنه .. گرچه من چون معتقدم اصلا چیزی به نام خدا وجود نداره ایشون رو هم قبول ندارم ولی حداقل منطقی تر از مابقی هست.. در یوتیوب من خدا هستم یا من زئوس هستم رو سرچ کنید یکسری انیمیشن ها هست که واقعا حرف ادم هایی مثل منه که واقعا دیگه نمیتونن به زور خدایی بسازن... من واقعا دوس داشتم خدا رو پیدا کنم چون وجودش باعث ارامشه ولی واقعا به نتیجه رسیدم که هیچ هیچ هیچ چیزی وجود نداره و انسان سالها طول کشید که توانست بفهمه نباید خدای بت و سنگ و چوب رو بپرسته و هزار سال هم احتمالا طول میکشه که بفهمه نباید خدای نادیده رو بپرسته ... من یک زمانی تنها دریچه ای که بتونم باهاش دین و وجود روح و ... رو اثبات کنم برای خودم فیزیک کوانتوم میدیدم که ان هم پس از خوندن نظرات اقای استیون هاوکینگ واقعا دیگه بنظرم تموم شدس... واقعیت اینه جهان داره تازه میفهمه دین چه بلایی سر این مردم اورد و به جای اینکه حواس مردم رو به زندگی بده به مرگ داد و واقعا مفسد ترین و بدترین و بی رحم ترین انسانها اول از همه مسلمون ها هستند که هدیه کتاب محمد هست به اونها ... من واقعا دیگه نمیتونم قران رو یه معجزه ببینم .. هر وقت معنی قران رو میخونم بیشتر به بطلانش پی میبرم ببخشید که با این حرف ها ناراحتتون کردم نمیخواستم حرفی بزنم ولی .. پایان گپ

من هم متشکرم از نامه ات که حرف دلت و اسرار درونت را برایم نوشتی.

شما انسانی؛ و انسان مانند فرشتگان نیست که از خود اختیاری نداشته باشد. چون خداوند انسان را مختار آفریده، آزاد است که منش و روش زندگی خود را خود انتخاب کند و به کسی هم مربوط نیست که چه روشی را برای زندگی خود انتخاب کرده است. شما حق داری هرگونه که صلاح میدانی زندگی کنی، تا زمانی که زیانت به کسی نرسیده. یعنی هر انسانی آزاد است ولی آزادی او محدود به حفظ آزادی و آسایش دیگران است.

ولی چرا خداوند او را آزاد آفریده؟ چون اگر آزاد نبود، همانند حیوانات مسئول کارهای خویش نیز نبود. انسانی که تصور کند مسئول نیست هرکاری که مایل باشد انجام میدهد. حتا میتواند آدم بکشد و جنایتکار باشد و بسیاری کارهای غیرانسانی دیگر، و میداند که جز قانون (که میشود از آن فرار کرد و یا آن را دور زد) کسی جلودار او نیست. چنانکه بسیارند خیل عظیم خداناباورانی که ترسی از هیچ چیز ندارند و به همنوعان خود ستم میکنند.

از سوی دیگر خداوند میگوید من شما را آفریدم تا شما را بیازمایم. اگر انسان مانند فرشتگان اختیار نداشته باشد، چگونه مورد آزمون واقع شود، تا سربلند یا سرافکنده از بوته آزمایش الهی سر براورد؟

انسان اگر آزاد و مختار نباشد، چگونه کسی همچون هیتلر و دیگری همچون کورش از میانشان برخیزد؟ که هر دو جهانگشا بودند وتنها تفاوتشان این بود که هیتلر خداناباور بود و حرث و نسل را ویران ساخت و کورش خداباور بود و زندگی را به بسیاری باز گرداند.

پس تاریخ این درس را به ما میدهد که خداباوری نیکی و آبادانی به همراه خود میآورد؛ همچون کارهایی که کورش انجام داد و خداناباوری بدی و ویرانی را نتیجه خواهد داد؛ همچون کارهای هیتلر.

نقل است که امام جعفر صادق به کسی که دهری یا خداناباور بود و در نتیجه به قیامت اعتقاد نداشت گفت گیریم شک داشته باشیم که قیامتی هست. اگر تصور کنیم که هست و کارهای نیک انجام دهیم و از کارهای بد دوری کنیم، و قیامتی در کار نبود، من معتقد به آخرت چیزی از دست نداده ام و زیانی نرسانده و زیانی هم ندیده ام؛ ولی اگر رستاخیزی در کار بود، تو بسیار زیانکار خواهی بود و راه بازگشتی هم وجود ندارد.

میخواستم تا همین جا پاسخم را تمام کنم؛ ولی دیدم تو دستکم دو سال است که دوست من هستی.؛ و نامه های خوبی، یادها و خاطره های خوبی از یکدیگر داریم و درست نیست که اکنون تو را که بر سر دو راهی قرار گرفته ای رها کنم و کوششی و همتی برای انتخاب راه درست برایت نکنم. پس به نکته هایی که در نامه ات آمده میپردازم:

نوشته ای: ما دلایل عقلی میخواستیم که امروز علم میگوید دنیا برای پیدایش به خالق نیازی نداشته.

این جمله ات که امروز علم میگوید همیشه بوده است. من نوجوان که بودم، این سخنان را میشنیدم که علم امروز چنین میگوید... مطمئن هستم که این امروز همیشه بوده. خداناباوری همزمان با خداباوری در طول تاریخ انسان بر روی کره زمین بوده است. زمانی میگفتند (چنانکه در قرآن بسیار آمده) ما به دین پدرانمان هستیم. دهریون در تاریخ شهرت بسیار دارند. کسانی که میگفتند همه چیز از دهر یا روزگار است یعنی انسان را محیط ساخته و نه خداوند؛ که امروزه نیز این گونه خداناباوران از جمله هاوکینگ وجود دارند.

من که ذاتاً انسان خداباوری بودم سخنان آنان را نمیپذیرفتم؛ ولی نوجوانانی هم بودند که شیفته این سخنان میشدند و میگفتند امروزه همه چیز بر مبنای دانش باید باشد. کدام دانش؟ شما چه دلیلی بر درستی جمله ای که نوشته ای داری؟ من چندین دلیل از دانشمندان برای شما میآورم که با دلایل علمی (مانند ژنتیک) ثابت کرده اند که خدا وجود دار مانند فرانسیس کولینز و کرایگ ونتر(برنده چندین جایزه مهم از جمله نوبل) و مرلین آدامسون ژنتیکدانان آمریکایی، ابن الکساندر پروفسور و جراح مغز و اعصاب آمریکایی نام برد. اینان بخشی از متأخرین اند که همگی زنده اند، و خدا را از راه دانش شناخته اند و اگر پیشتر خداباور نبوده اند، اکنون خداباور شده اند و دیگران را نیز به خداپرستی دعوت میکنند.

شما یک دلیل، تنها یک دلیل از دانشمندان بیاور. هاوکینگ که چند سالی است اعتقادش را به خداوند از دست داده، خودش نمیداند چه میگوید و سخنانی بر زبان میآورد که با هیچ عقلی جور در نمیآید. تازه مگر مانند او چند نفرند که بخواهیم چند دانشمند خداناشناس را ملاک دانش همه تاریخ علم قرار دهیم؟

بخشی از مقاله سیر تحول خداشناسی هاوکینگ

وی به زندگی پس از مرگ اعتقادی ندارد ولی از آنجا که چنین اعتقادی به پوچگرایی و نیهیلیزم ختم میشود راه چاره ای اندیشیده و چیزی گفته و راهی پیشنهاد کرده که از یک دانشمند بعید به نظر میرسدکپی کردن مغز بر روی رایانه!!


چنین سخنی از یک دانشمند بویژه در این عصر که دانشمندان به کلونینگ دست یافته اند و توانسته اند حیوانهایی را شبیه سازی کنند و اگر اخلاق جامعه جهانی به آنان اجازه داده بود میتوانستند انسان را نیز شبیه سازی کنند و معتقدند حتا میتوان با دی ان آی یک موجود مرده، همان موجود را بازسازی کرد، نشانه سفاهت عقل اوست.



نوشته ای: گوشه گوشه دنیا عین ناعدالتی است و همین نشانگر عدم وجود یک خالق هست.

آیا میخواستی اینجا بهشت باشد؟ آیا این کره خاکی را با بهشت اشتباه گرفته ای؟ اگر چنین بود دیگر چه لزومی به اینهمه مشکلات!!

به قول حافظ:

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم

همه موضوع بر سر این است که آدم از فرمان الهی سرپیچی کرد و از بوته آزمایش سرافکنده بیرون آمد؛ و گرنه خداوند هم میخواست که انسان در روضه رضوان یا آن اتوپیا یا مدینه فاضله ای که شما در ذهن داری بماند و هیچکس هیچ ستمی بر دیگری روا ندارد؛ ولی اولین ستم را آدم بر خودش کرد؛ و آن شد که شد و هبوط آدم و آزمون کلی انسانها آغاز شد.

درباره نوشته هایم نوشته ای: مطالب کوچیک و بی ربط رو به مطالب علمی مرتبط کنیم.

در کدام مقاله مطالبی کوچک و بیربط را به مطالب علمی ارتباط داده ام؟

در زیر بخش دیگری از مقاله سیر تحول خداشناسی هاوکینگ را میآورم که ثابت کرده ام قرآن کریم راهنمای دانشمندان بوده ولی دانشمندان و نیز مفسّرین به سفارشها و اشارات و راهنماییهای قرآن عمل نکرده اند؛ و این موضوع کوچکی نیست. بی آنکه اشاره ای کنم به موارد بسیاری مانند تبیین گسترش کیهان در یک آیه که پنجاه سال وقت کیهانشناسان را گرفت تا به فهم گسترش یا ایستابودن کیهان دست یابند:

برخلاف نظر هاوکینگ، دانش نه تنها در زمینه های اجتماعی توضیحی مجاب کننده در اختیار ما قرارنمیدهد، بلکه در زمینه های علمی از جمله فیزیک و بویژه فیزیک کیهان نیز در روشنگری و یافتن پاسخ بسیاری از پرسشها، هنوز ناتوان است و به پاسخ برخی پرسشها هرگز نخواهد رسید. در چنین بزنگاههایی است که دانش خداوند به کمک دانش روز میآید و پاسخ پرسشهای علمی دانشمندان از هر گروهی را به آنان میدهد.

برای نمونه در اینجا چند نمونه از پرسشهای کیهانشناسی و فیزیک کیهان را که تخصص هاوکینگ است و هنوز او و دیگر کیهانشناسان به طرح این پرسشها و یا پاسخ به آنها دست نیافته اند ولی قرآن کریم آنها را مطرح و پاسخ گفته است میآورم:

  1. شکل کیهان چگونه است؟

هاوکینگ میگوید شاید گلابی شکل باشد ولی قرآن کریم با قاطعیت میگوید حلزونی است.(به شکل کیهان در قرآن یا شکل حلزونی کیهان که در وب موجود است بازگشت شود.)

  1. چرا مدار گردش سیاره ها به دور ثابتهایشان بیضی شکل است؟

پاسخ این پرسش نیز در مقاله شکل کیهان در قرآن داده شده است.

  1. انرژی تاریک زمان درازی رها بوده و سپس در بند شده. پرسش: پس از چند میلیارد سال از گسترش آن کاسته شده و دربندشده است؟ به مهبانگ در قرآن و سازمان کیهان در قرآن بازگشت شود.

  2. ترتیب زمانی ایجاد نیروی گرانش، دربندشدن انرژی تاریک و سامان یافتن منظومه شمسی چگونه است؟

تاکنون دانشمندی به آن نپرداخته زیرا کیهانشناسان هنوز با سازمان کیهان آشنایی ندارند. ولی قرآن کریم در آیه دوم سوره رعد بدین ترتیب پاسخ داده است:

اول گرانش ایجادشده سپس هسته حلزون کیهانی که منبع تغذیه کیهان است شکل گرفته و پس از آن منظومه خورشیدی که پیشتر ایجادشده بود به شکل کنونی سامان یافت.

این از کیهانشناسی قرآن که چه کمکهای بزرگی به دانش کیهانشناسی کرده است!! و نیز چه کمک بزرگی به دانش ژنتیک و شناخت بیماریهای ناشی از کروموزومهای درشت به ژنتیکدانان کرده است!! (چهارپایان ویژه قرآنی یا کروموزومها را بخوانید)

قرآن وسیله و کتاب راهنماست. اگر دانشمندان به خوبی از آن بهره برداری نمیکنند، مشکل از قرآن نیست، مشکل از قرآن ناباوران است. («سرگذشت این مقاله» را در پایان مقاله چهارپایان ویژه قرآن یا کروموزومها، بخوانید.)

من زئوس هستم

حدود دو ماه پیش بود که با این عنوان در یوتیوب آشنا شدم و نظرهای خود را در زیر برخی از آنها نوشتم. هفته پیش شخصی که عنوان خودش را بیخدا گذاشته، و همان سیر خداشناسی شما را پیموده، وارد بحث با من شد. ولی در نهایت دنبال مطلب را نگرفت و با ایمیلی هم که برای ادامه بحث به او دادم تماس نگرفت.

نوشته ای: من واقعا دوس داشتم خدا رو پیدا کنم چون وجودش باعث ارامشه

پس متوجه میشوم که شما میدانی انسان دستکم برای آرامش نیاز به خدا و آفریننده داره. همین یک نکته، جای امیدواری است. یقین بدان تنها کسانی که در ناگواریهای زندگی از همه چیز و همه کس و حتا خداوند ناامید میشوند و دست به خودکشی میزنند خداباور نیستند؛ و اگر هم به ظاهر خدا را قبول داشته باشند، ولی او را درک نکرده اند. زیرا خداوند میفرماید: از رحمت خداوند ناامید مشوید و ناامیدی را یکی از گناهان بزرگ میداند. در جای دیگر میفرماید: من از رگ گردن به شما نزدیکترم. یعنی کجا دنبال من میگردید؟ و چرا ناامید میشوید. من همه جا با شما هستم.

به قول سعدی:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

انسان لازم نیست به دنبال خدا بگردد؟ خدا همه جا هست و اگر کسی چنین دیدی را ندارد، نشانه گم شدن در تصورات و پندارهای خود است. پس باید جهانبینی خود را دگرگون کند و گسترش دهد. اگر انسان کمی به خودش بیندیشد، به همه چیز خودش، به وجودش و به هرچه که دارد و ندارد، متوجه خدا میشود:

بیدلی در همه احوال خدا با او بود او نمیدیدش و هر دم خدایا میکرد



نوشته ای: واقعیت اینه جهان داره تازه میفهمه دین چه بلایی سر این مردم اورد و به جای اینکه حواس مردم رو به زندگی بده به مرگ داد.

کسی که من زئوس هستم را باور کنه نمیتونه بهتر از این تصور کنه. مگر دین انسانه که بلا بر سر مردم بیاره یا نیاره؟ دین و کتابهای آسمانی وسیله اند. انسانها از وسایل برای هدفهای گوناگون، خوب یا بد استفاده میکنند. برخی در راه خوب و برخی در راه بد از آنها بهره برداری میکنند.

اینترنت هم یک وسیله است. اگر در اینترنت وقتت را به موارد ضد اخلاقی و یا ضدخدایی همچون من زئوس هستم بگذرانی دچار انواع مشکلات روحی- روانی میشوی. ولی اگر برای هدفهای خوب از آن استفاده کنی وسیله بسیار مفیدی است. دین هم به همین گونه است.

در مدت شش سالی که از اینترنت به خوبی بهره برداری میکنم، شمار مقاله های منتشرشده ام، از پنجاه به دویست و بیست و پنج مقاله رسیده است که از همه دنیا خواننده دارند و من بهره معنوی آن را میبرم و به این دلخوشم که عمر و زندگی ام در راه درستی صرف میشود، که هدف آفرینش است:

تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی

آنانکه مقاله های مرا میخوانند یقیناً محتاج دانش اندوزی و آگاهی یافتن اند وگرنه چه دلیلی دارد که بیایند وقت خود را صرف خواندن مقاله های من کنند؟

نوشته ای: دین اسلام دستور به مرگ داده تا به زندگی! من نمیدانم این موضوع را از کجا آورده ای که به دین اسلام نسبت داده ای؟ قرآن آیه یگانه ای دارد که حتا بارک اوباما سال گذشته در سخنرانی خود از آن بهره برداری کرد:

من قتل نفساً متعمداً فکانما قتل الناس جمیعاً و من احیاها فکانما احیاالناس جمیعاً

هرکس جانی را بکشد، گویی همه مردم را کشته است و هر کسی جانی را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است. و پیش از آن گفته که ما در تورات نوشتیم. یعنی ضدیت با آدمکشی که یکی از ده فرمان حضرت موسی است، به این صورت بسیار فراگیر و همگان پسند، در قرآن توصیف و تأیید شده است.

تمام دستورات قرآن در مورد جهاد تنها برای پاکسازی زمین از لوث نامردمان است و نه افساد در زمین. اگر کسی به جای آبادانی زمین که هدف آفرینش است ویرانی ایجاد کند، شما میگویی او را به حال خود واگذارند تا هر چه میخواهد ویرانی به بار آورد و حرث و نسل را از میان بردارد و کسی به او کاری نداشته باشد؟

البته میدانی که نباید سیاست را وارد دین کنی و به آن عمل کنی که خود فسادانگیز میشود و در طول تاریخ انسان بر روی کره زمین، در بسیاری موارد شده است.

************

یک پروفسور فرانسوی در جشن بازنشستگی اش در دانشگاه سوربن فرانسه چنین گفت :

من عمرم را وقف ادبیات فارسی ایران کردم و برای اینکه به شما استادان و روشنفکران جهان توضیح دهم که این ادبیات شگفنت انگیز چیست، چاره ای ندارم جز اینکه به مقایسه بپردازم و بگویم که ادبیات فارسی بر چهار ستون اصلی استوار است:

فردوسی، سعدی، حافظ و مولوی

فردوسی، همسنگ و همتای هومر یونانی است و برتر از اوست.

سعدی، آناتول فرانس فیلسوف را به یاد ما میآورد و داناتر از او ست.

حافظ با گوته آلمانى قابل قیاس است؛ که او خود را شاگرد حافظ و زنده به نسیمی که از جهان او به مشامش رسیده، می شمارد.

اما مولوی! در جهان هیچ چهره ای را نیافتم تا بتوانم با او مقایسه اش کنم. او یگانه است و یگانه باقی خواهد ماند! او تنها شاعر نیست؛ بلکه بیشتر جامعه شناس و روانشناسی کامل است که ذات بشر و خداوند را دقیق میشناسد. قدر او را بدانید و به وسیله او خود و خدا را بشناسید. من اگر تا پایان عمرم دیگر حرفی نزنم، این شعر او برای همیشه کافی است:

باران که شدى مپرس، این خانه کیست

سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست

باران که شدى، پیاله ها را مشمار

جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست

باران! تو که از پیش خدا مىآیی

توضیح بده! عاقل و دیوانه یکیست

بر درگه او چونکه بیفتند به خاک

شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست

با سوره دل اگر خدا را خواندى

حمد و فلق و نعره مستانه یکیست

از قدرت حق هر چه گرفتند به کار

در خلقت حق رستم و مورانه یکیست

گر درک کنى، خودت خدا را بینى

درکش نکنى، کعبه و بتخانه یکیست

************

سروده بسیار زیبایی است از مرحوم مرتضی عبداللهی که دریغم آمد از آن آگاه نباشی. این شاعر خداشناس، یقیناً از برگزیدگان خداوند است که چنین شعری را سروده است:

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم میزنی

دردم از لیلاست آنم میزنی

خسته ام زین عشق, دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو من نیستم


گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره صحرا نشد

گفتم عاقل میشوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی

بر حریم خانه ام در میزنی

حال، این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

ناامیدی از رحمت خداوندگاری؟

ناامیدی از رحمت خداوندگاری؟


احمد شمّاع زاده


من کان یظن ان لن ینصره الله فی‌الدنیا والاخره فلیمدد بسبب الی‌السّماء ثم لیقطع فلینظر هل یذهبنّ کیده مایغیظ (حج: 15)


اگر تدبر در آیات و دانستن مفهوم اصلی آنها بویژه آیاتی که فهمشان مشکل است، برعهده مفسر و مترجم نباشد، برعهدة کیست؟ و اگر برعهده آنهاست، پس این چه ترجمه‌ای است؟ آیا امثال استاد محمدمهدی فولادوند می‌خواهند این گونه ترجمه‌ها را جدا از متن قرآن به خورد خلق‌الله بدهند؟

ترجمة الهی‌قمشه‌ای: آنکس که پندارد خدا هرگز او را(یعنی رسولش را در دنیا و آخرت) یاری نخواهدکرد(وی را بگو که) پس طنابی بسقف آسمان درآویز و بگردن افکن سپس طناب را ببرآنگاه بنگر که آیا این حیله و کید اوخشمش را از بین میبرد؟ (و جز بزیان او) اثری در عالم دارد؟


ترجمة استاد محمدمهدی فولادوند از این آیه:

هرکه می‌پندارد که خدا(پیامبرش) را در دنیا و آخرت هرگز یاری نخواهدکرد(بگو) طنابی به سوی سقف کشد(و خود را حلق‌آویزکند) سپس(آن را) ببرد. آنگاه بنگرد که آیا نیرنگش چیزی را که مایه خشم او شده، از میان خواهدبرد؟


ترجمة استاد بهاءالدین خرمشاهی از این آیه:

هرکس گمان می‌برد که خداوند هرگز او(پیامبر) را در دنیا و آخرت یاری‌نمی‌کند، ریسمانی به سقف خانه‌(اش) بندد(و به گردن اندازد) سپس(آن یا نفس خود را) ببرد و بنگرد آیا این تدبیر او مایة خشمش را از بین می‌برد؟


ایشان در زیرنویس ترجمة خود به نقل از تفسیر میبدیدر توضیح این آیه آورده است: هرکه این نپسندد و نخواهد،‌ گو سر بر دیوار می‌زن، یا خویشتن می‌کش.


از این سه ترجمه نتیجه میگیریم که بیشتر ترجمه ها تقلید کورکورانه از مفسّران قدیمی قرآن است و خود مترجم اصولاً در درستی نظر مفسّر قدیمی شک و تردید روا نمیدارد!!

گویی آن مفسر از خود خداوند یا رسول او این نظر را نقل کرده است؛ و اگر مفسر اشتباهی را مرتکب شده باشد، هیچکس به خود جرأت نمیدهد به گونه دیگری آن آیه را ببیند و خطای آن مفسر نامدار را اعلام کند!!

پیگیری معنای آیه، با تدّبر در این مثال نسبتاً دور از ذهن:

تدبر را از آغاز سوره آغاز می‌کنیم:

ـ سورة حج با آیه‌ای که لرزه به اندام انسان می‌اندازد شروع‌می‌شود؛ که پیرامون رستاخیز است، و سپس به آفرینش و مراحل جنینی انسانمی‌پردازد؛ و نیز زندگی دوبارة طبیعت و انسان، و مجدداً سخن از رستاخیز و سپس مسائل دنیا و آخرت.

از آیه دهم به رابطة انسان و خدا و مسائلی که معمولاً در این زمینه پیش می‌آید، می‌پردازد. و دست آخر آیه مورد بحث(آیة پانزدهم) می‌آید؛ و با یک آیه دیگر(شانزدهم) که نتیجه‌گیری از مثال مندرج در آیة پانزدهم است، مطلب پایان می‌پذیرد و به مطلب دیگری پرداخته‌ می‌شود.

ـ در تمام این آیات، سخنی از پیامبر اکرم نیست، بویژه که از آیة دهم تا آخر شانزدهم، موضوع، رابطة انسان با خداست.


همان‌گونه که پیش از این نیز آورده‌ایم، ترجمه‌ها از تفسیرهایی گرفته‌شده‌اند که آنها نیز معمولاً نتیجة تدبر نیستند؛ بلکه نتیجة وام‌گیری از یکدیگرند،‌ که نتیجة آن را مشاهده‌ می‌کنیم، و همه ترجمه‌ها، تا اندازه‌ای به یک شکل‌اند.


ـ از نظر دستوری ضمیر هدر ینصره، به اسم یا ضمیر پیش از خود بازمی‌گردد؛ که در اینجا به منبازمی‌گردد. بنابراین، اگر تمام تفسیرها و ترجمه‌ها به نقل از اولین تفسیری که به این موضوع اشاره‌کرده، بگویند پرانتزهایی که بازشده و نام رسول خدا را به میان کشیده‌اند(که هیچ‌یک نگفته‌اند مطالب داخل پرانتزها را از کجا آورده‌اند) مبتنی بر روایتی است، بازهم  نباید به هیچ‌یک توجه‌کنیم؛ زیرا از خود معصومین آمده که اگر حدیثی از ما نقل شد و با قرآن منافات داشت آن را به دیوار زنید(ردکنید).

ـ از آغاز این سوره تا آخر آیة شانزده، نه تنها سخن از رسول خدا نیست، بلکه نباید باشد؛ زیرا آیه‌هایی که یاری خدا به رسول را می‌رسانند، معمولاً مربوط به زمانی است که رسول اکرم با مشرکین به جنگ یا جدل می‌پردازد. ولی این آیات به رابطة انسان با خدا می‌پردازند، و از این آیه، نیاز رسول اکرم به یاری خدا برنمی‌آید.


ـ یاری‌رساندن خداوند بنده‌اش را در آخرت، به پیامبر اکرم مربوط نمی‌شود،‌ و آیاتی که مربوط به یاری‌رساندن خداوند به رسول اکرم است، معمولاً دنیایی هستند، و این ما هستیم که به یاری خداوند هم در دنیا و هم در آخرت بسیار نیازمندیم.

ـ کدام انسان مؤمن یا کافر، و عاقل یا حتا ابلهی تصورمی‌کند خدایی که پیامبری را برای هدایت مردم فرستاده، او را در دنیا و در آخرت، یاری نمی‌رساند؟ تا برای آن، آیه نازل‌کند که نه، ما پیامبر خود را یاری‌می‌رسانیم؛ آنهم با این مثال!


ـ یاری رساندن خداوند رسولش را در زمان‌ لزوم،‌ از بدیهیات است، و تصور وجود شخصی که این امر بدیهی را نداند، تقریباً‌ از محالات است.


ـ چگونه می‌توان تنابی را به سقف آسمان!(شادروان الهی‌قمشه‌ای) یا به سقف(استاد فولادوند) و یا به سقف خانه(استاد خرمشاهی) زد، تا شخصی با آن بخواهد خودکشی‌کند، و بعد تناب را ببرد؟

- اگر کسی بخواهد خودکشی کند، نباید که تناب را ببرد!! بلکه باید زیر پای خود را خالی‌‌کند. بعد هم خودکشته، چگونه نظاره‌گر خودکشی‌ و عمل پیشین خود می‌تواند باشد!!؟ و اگر خود را نکشد بلکه تناب را به سقف وصل‌کند، به گردن‌اندازد،‌ بعد ببرد، این چه کار احمقانه و بیهوده‌ای است که ما به خداوند نسبتش میدهیم؟ و از همه مهمتر اینکه، از این کارها چه سودی به چه کسی می‌رسد؟ با این گونه خزعبلات، کارهای بیهوده‌ای را به ساحت قرآن کریم نسبت‌داده‌ایم.

- من نمیدانم که این آقایان استادان چرا سبب را تناب ترجمه کرده‌اند و آسمان را سقف؟!! تنها میتوانم بگویم که همگی آنان از یک تفسیر معتبر برگرفته اند که چنین خطایی را مرتکب شده اند. زیرا همان‌گونه که در پی خواهد آمد این دو واژه میتوانند معانی دیگری داشته باشند. بنابراین باید گفت و تأکید کرد که:

ترجمه و تفسیرهایمان باید بر مبنای تدبر باشد، و نه تکرار سخن پیشینیان!!


ـ در انتهای آیه‌های ماقبل و مابعد آیة مورد بحث آمده‌است: ان‌الله یفعل مایرید، و و ان‌الله یهدی من یرید. پس سخن بر سر رابطة انسان با خدا و هدایت انسان به وسیلة خداوند است، و این مثال قرآنی برای هدایت انسان است، و نه سخنی بیهوده.


ـ در این مثال، خداوند دارد از یک مؤمن سخن‌ می‌گوید و نه یک کافر، زیرا طبق خود آیه‌، شخص مورد اشاره (که با ضمیر منمشخص‌شده)، به خدا و آخرت ایمان دارد.


ـ این مثال قرآن، مربوط به برخی مؤمنین است که هرگاه با کارهای ناشایست خود خشم خداوند را دراورند، تصورمی‌کنند‌ دنیا به آخر رسیده و در دنیا و آخرت از رحمت خداوند به‌دورمانده‌اند؛ و در نتیجه از کرده خود خشمگین‌، و از رحمت خداوند ناامید می‌شوند.


ـ خداوند برای ناامیدنشدن از درگاه خود، مثالی آورده و می‌فرماید برای اینکه ثابت‌شود چنین کسی نباید ناامیدشود،‌ پس باید که دست‌یازد به سبب و وسیله‌ای که او را به آسمان( تعبیر از ملک خداوندی) پیوند دهد: فلیمدد بسبب الی‌السّماء ثم لیقطع. المنجد:


مدّ: مدّ بالشّیء = بسطه، اخذه = دست یازیدن

سبب = ما یتوصل الی غیره = آنچه که انسان را به غیر خود پیوندمی‌دهد.

قطع‌الرجل = ‹عجزاو یئسـ قطع به = حیل بینه و بین ما یؤمله


ـ پس از گذشت مدتی (ثم نشان از گذر زمان دارد) و نتیجه نگرفتن از ارتباطش، آن وسیلة ارتباطی را قطع‌کند، یعنی ناامیدشود، یا میان خود و آنچه را که آرزو دارد و برای رسیدن به آن، به آسمان متوسل‌شده، مانع‌ ایجادکند. پس بنگرد آیا چاره‌اندیشی‌اش آنچه را که موجب خشمش شده،‌ از میان می‌برد؟


ـ خداوند با این مثال می‌خواهد به یک فرد ناامید، بگوید همان گونه که هرگاه ارتباطی ایجادکنی و پس از مدتی نتیجه‌ای نگیری و ناامید و خشمگین شوی، و آن رابطه را قطع‌ کنی، خشمت از میان نمی‌‌رود، پس خداوند بخشنده،‌ که تو را و دیگر آدم‌ها و هستی را با عشق و شوق، و با منظوری ویژه آفریده، کاری نمی‌کند که خشمش از کردار بندگانش باقی‌ بماند؛ بویژه که رابطة او آسمان به زمین است، و نه زمین به آسمان؛ پس چگونه رابطه خود را با بنده‌اش قطع‌‌کند، و او را یاری‌نرساند؟ بلکه او را یاری‌می‌رساند و می‌پروراند؛ مگر هنگامی که بنده‌اش به او شرک بورزد؛ و به همین دلیل یفعل ما یرید ویهدی من یشاء است.


قرینه عکس این آیه، آیه 60 همین سوره است که میفرماید:


و من عاقب بمثل ما عوقب به ثم بغی علیه لینصرنّه الله انّ الله علی کل شیٍ قدیر


کسی که عقوبت شده همان‌گونه که باید عقوبت میشده، سپس بر او ستم رفته، خداوند او را یاری میرساند. همانا که خداوند بر هر کاری تواناست.

اگر دقت شود در این آیه نیز خداوند میفرماید او را یاری میرساند و ضمیر ه به من بر میگردد و نه به کس دیگری.


این بود نتیجة تدبر در این مثالی که فهمش کمی‌ دشوار بود، ولی از آنجا که برخی آیات قرآن برخی دیگر را تفسیرمی‌کنند، با یاری خود خداوند تا اندازه‌ای، معنای درست آن را مطابق با مفهوم کلی موضوع،‌ دریافتیم.


در اینجا نظر خود را دوباره تکرارمی‌کنم که قرآن، بویژه برخی مفاهیم آن، ترجمه‌پذیر نیستند.

سخن آخر آنکه، مثال‌های قرآنی ممکن است تنها یک یا چند منظور نداشته باشند؛ بلکه خداوند به گونه‌ای آنها را آورده(و به همین دلیل برخی آیه ها برای ما ‌فهمش دشوار ‌شده) تا حتا هنرمندان بتوانند این مثال‌ها را به‌تصویرکشند و آثار خود را در سایة قرآن جهانی‌کنند.