احمد شمّاع زاده
چرا کیهانشناسی قرآنی؟
ممکن است برای برخی این پرسشها پیش آمده باشد و یا پیش بیاید:
- چرا خداوند در قرآن تا این اندازه به کیهان، آغاز و انجام آن، و نیز سازوکار و ساختار آن پرداخته است؛ که نمیتوان مشابه آن را در دیگر کتابها، چه آسمانی و چه زمینی یافت؟!!
- آیا قرآن متأثر از نظریه های فیلسوفان تمدنهای کهنی همچون یونان، ایران و هند است؟
- آیا تناقضی میان کیهانشناسی قرآنی با کیهانشناسی فلسفی کهن و علمی کنونی وجود دارد؟
- آیا این کتاب به ظاهر دینی، بخشی یا تمام کیهانشناسی علمی را تأیید میکند؟
- آیا کیهانشناسی علمی بخشی یا تمام کیهانشناسی قرآنی را تأیید میکند؟
پاسخ:
خداوند کریم با نزول بیش از 300 آیه، خواسته است آنچه که نیاز انسان برای شناخت کیهان است، به او بدهد. در این میان ممکن است نظر کیهانشناسان فلسفی و علمی نیز تأیید، رد، و یا اصلاح شود؛ ولی هدف نهایی مانند همه آیات الهی، هدایت انسان در راهی که در پیش گرفته، بوده است؛ و به این شعر و شعار جامه عمل پوشانده است که:
آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
در گفتار سازمان کیهان در قرآن دانستیم که کیهان سه بخش دارد، و هریک از این بخشها چه نقشی را در ارتباط با یکدیگر دارند؛ و در گفتار شکل کیهان در قرآن دانستیم که شکل ساختاری کیهان حلزونی است. اما هنوز به طور کامل نمیدانیم که این سه بخش چگونه حلزون کیهانی را شکل دادهاند، و جایگاه هریک در این حلزون چگونه است؟
تنها آیهای که این ساختار را مشخّص میسازد، آیه آخر سوره طلاق است که میفرماید:
اللهالذی خلق سبع سموات و منالارض مثلهنّ یتنزّلالامر بینهنّ لتعلموا انالله علی کل شیء قدیر و انالله قد احاط بکلّ شیء علماً
ترجمه: خداوند کسیاست که آفرید هفت آسمان را و از زمین نیز مانند آنها را. کار را در میان آنها کاهش میدهد تا بدانید همانا که خداوند بر هرچیزی توانا و همانا خداوند به درستی به هرچیزی احاطه علمی دارد.
از اینکه این آیه آخرین آیه سورهای است که نام و موضوعش با موضوع آیه همخوانی ندارد و آیه بینظیری در زمینه کیهانشناسی است، و اینکه خداوند در پایان آیه، توانایی و احاطه علمی خویش را به رخ بندگانش میکشد، به نظرمیرسد که خداوند میخواسته بههرصورت این موضوع از قلم نیفتد، روشنگری کند، و حجّت را در مورد ساختار کیهان تمامکند.
با این آیه دیدگاه ما از ساختار کیهان دگرگونه میشود؛ و متوجه میشویم که هفت آسمان به همراه خود هفت زمین (بخشهای پیدا) دارند. و بخشهای پیدای کیهان ویژه آسمان دنیا نیست. بنابراین، موضوع را به گونه زیر مورد بررسی قرارمیدهیم:
لاک سه بعدی یک حلزون طبیعی را در نظر آورید که دارای هفت لایه است. در طبیعت چنین لاکی وجود ندارد؛ در صنعت نیز به نظر نمیرسد کسی چنین کاری را کرده باشد؛ زیرا اگر قطر نیمدایره اول لاک حلزون را تنها دو میلیمتر درنظربگیریم، برای به تصویرکشیدن یک لاک حلزون دوبعدی با هفت لایه، به زمین دایرهواری که قطرش ده متر باشد، نیازداریم؛ ولی این لاک حلزون سهبعدی، باید به مانند یک آبنما (اکواریوم)، به گونهای شفّاف باشد تا بتوانیم درون آن را آشکارا ببینیم.
در این صورت در هریک از لایههای آن، لکّههای روشنی (کهکشانهایی) را میبینیم که بخش بسیارکوچکی از لایه را تشکیلمیدهند، (رویهمرفته، چهاردرصد حلزون کیهانی) و دیگربخشهای هرلایه که عمده حجم هرلایه را شکلمیدهند، (رویهمرفته، 96 درصد حلزون کیهانی) سیاه و نادیدنی هستند. به قول کیهانشناسی، جرم درخشنده خوشههای کهکشانی در اقیانوسی از ماده تاریک غوطهورند.
لایه هفتم که معمولاً از همه لایهها گستردهتر است، سماءالدّنیا (پایین ترین آسمان) نام دارد و کهکشانهای آن را دنیا مینامند. هریک از این لایهها از سویی فعّال، و دارای کارکرد جداگانهای است؛ و از سوی دیگر چون همگی لاک یک حلزون را تشکیل میدهند، به یکدیگر پیوستهاند. هرچه لایهها پایینتر قرارگرفته باشند، دارای حجمی کمتر، ولی نیروی گرانش و چگالی بیشتری هستند. تا به مرکز یا هسته حلزون برسد.
کرانه این حلزون، همه هستی را در خود جای داده است؛ و هر اندازه که حلزون گسترش یابد، فضا ـ زمان (جایگاه یا اسپیس تایم) نیز گسترش میآید.
پیش از ادامه بحث، لازم است به بررسی مفهوم سه واژه کلیدی در کیهانشناسی قرآنی بپردازیم: عرش، کرسی، بحر مسجور
چیستی عرش
در مورد چیستی عرش سخن بسیار کم است. هم در قرآن کریم و هم در احادیث. امام علی که می فرماید من به راههای آسمان از راههای زمین آگاهترم، در زمینه شناخت عرش، تنها می توان دو عبارت را از او نقل کرد که همین دو عبارت نکات مهمی را که منطبق بر شناخت علمی عرش است به اثبات می رساند:
در دعای مشلول امام علی یک جا خداوند را بدین گونه مورد خطاب قرارمیدهد: یا من لا یطأ عرشه قدم (ای که هیچ گامی به عرشش نرسد) این نظر خط بطلانی بر عقیده کسانی میکشد که تصور میکنند رسول اکرم در شب معراج به عرش رسیده است یا فرشتگان بدانجا راه دارند. اگر در آیاتی که در مورد فرشتگان و عرش هست دقت کنید میبینید که آنان بدان راه ندارند بلکه حول آن در گردشند و یا در روز بازپسین حامل عرشند که این فرشتگان آن گونه که ما تصور میکنیم نیستند؛ بلکه نیروهایی هستند که اکنون چهارند و در روز بازپسین به هشت نیرو میرسند.
امام علی(ع) در جای دیگری از دعای مشلول خداوند را به یک ویژگی مهم از عرشش سوگند میدهد که سوگند خوردن، هم نشانه اهمّیّت بسیار آن برای خداوند است؛ و هم کمکی به شناخت عرش میکند: بمعاقد العز من عرشک. ترجمه این عبارت کار ساده ای نیست.
ترجمه معاقد: معاقد جمع معقد است و معقد اسم مکان برای واژه عقد (ع مفتوح، ق هم مفتوح و هم مکسور)، که در فرهنگهای واژگان، به معنای توده های ریگ بسته و برهم انباشته شده و درهم فرورفته را میدهد.
با توجه به اینکه کیهانشناسان احتمال میدهند ماهیت انرژی تاریک، گراویتون باشد، و با توجه به اینکه عرش منبع تغذیه کیهان است، به جای ریگ باید ذرات بنیادی را در نظر گرفت. عزّ نیز به معنای گرامی، بلندی است.
جایگاه و منزلت ‹عرش›
چیستی عرش تاکنون بیش از آنچه که آمد بر کسی آشکارنشده؛ ولی جایگاه آن دستکم برای نشاندادن ساختار کیهان ضروری بهنظر میرسد. برای شناخت آن نیز باید به آیات قرآن و ریزهکاریهای مربوط به آن متوسلشویم:
قل من رّبالسّمواتالسّبع و ربّالعرشالعظیم. (مؤمنون: 86)
دراین آیه و همه آیاتی که میگویند خداوند سموات والارض (آسمانها هفتگانه) را در شش مرحله برپاداشت و سپس بر عرش مستولی شد، حساب سموات والارض از حساب عرش جدا شده است.
از سوی دیگر، خداوند در مورد ‹سموات والارض› جدا از واژه ‹ربّ›، واژههای‹خلق›، ‹فطر›، و ‹بدع› را بهکاربرده، که نشان از آفریدن آنهاست؛ ولی برای ‹عرش› همهجا تنها واژه ‹ربّ› را بهکارگرفتهاست؛ و در نوع بهکارگیریها، رمزورازها و نکتههایی نهفته است:
ـ منظور از آفرینش من این نبوده که عرش را بیافرینم، بلکه منظور آفرینش، ‹سمواتوالارض› بوده و ‹عرش› نتیجه آفرینش سمواتوالارض است.
ـ برای آفرینش، کمترین ذره از نور خود را جلوهگرساختم و چنان عظمتی به وجود آمد که حتّا هنگامی که اینهمه نوآوریها را ایجادکردم، همه آنها جزء ناچیزی از آن عظمت را به خود گرفتند و باقیمانده آن را جمعوجورکردم و پروراندم (ربّ) تا از سویی روند تغذیه و گسترش کیهان به درستی پیش رود، و از سوی دیگر منبعی باشد برای بسیاری کارهای دیگر.
مانند نیروی هستهای برای انسانها که اگر آن را در قیدوبند بکشند و بجا و درست بهرهبرداری کنند، نیکو و سودمند است؛ و اگر رهاشود، یا بیرویه آن را بهکارگیرند، ویرانگر خواهد بود.
جایگاه و منزلت ‹کرسی›
با وجود آیات بسیاری که در مورد عرش در قرآن آمده، پیرامون کرسی تنها یک آیه وجوددارد که در این تفاوت شمار آیهها نیز نکتهای نهفته است:
وسع کرسیّهالسّموات والارض ولایؤوده حفظهما و هوالعلیالعظیم(بقره: 255)
این، بخشی از ‹آیةالکرسی› مشهور است؛ که تنها آیهای است که خدا و رسولش ارزش زیادی برای آن قائلند؛ و خواندن آن بسیار سفارش شده و ثواب زیادی برای آن نوشتهاند.
تنها چیزی را که از قرآن درباره کرسی میتوان کشف کرد، این است که اگر خداوند ‹عرش› را با واژه ‹ربّ› تا اندازهای معرفی و مادّی بودن و وجود خارجی داشتن آن را خاطرنشان کردهاست، برای ‹کرسی› از همان نیز دریغکرده و تنها گستردگی را برای آن قائلشده و میتوان گفت کرسی تنها ‹عنوان› است و وجود خارجی ندارد؛ همان گونه که از برخی روایات به این حقیقت میتوان رسید.
رابطه و نسبت عرش با کرسی
از روایتهای معدود ولی بسیارمهمی که در این زمینه وجوددارد و در ‹قاموس قرآن› آمده، بهرمند میشویم:
از امام جعفر صادق:
السّمواتوالارض و جمیع ما خلقالله فیالکرسیّ
الکرسیّ وسعالسّموات والارض، والعرش و کلّ شیء خلقالله فیالکرسی
از رسول اکرم (ص): ماالسّمواتالسّبع والارضونالسّبع فیالکرسیّ الا کحلقه ملقاه بارض بلاقع و انّ فضله علیالعرش کفضلالفلات علیالحلقه
از این سه روایت نکتههای بدیعی در مورد شناخت و جایگاه ارزشی و مادی هر یک از ‹عرش› و ‹کرسی› بهدستمیآید، و مشکلگشای مسائل کیهانشناسی طبیعی و قرآنی است؛ و این دو، چهنیکو، چهزیبا، و چقدر بیبدیل ترسیم و بهتصویرکشیدهشدهاند. به تحلیل آنها میپردازیم:
ـ از حدیثهای نقلشده از امام صادق(ع) متوجه میشویم که کرسی همه آنچه را که خداوند آفریده، یعنی کل کیهان را شامل میشود.
ـ و از حدیث رسول اکرم جایگاه مادی و ارزشی ‹عرش› و ‹کرسی› مشخصمیشود:
ـ از سویی، جایگاه آسمانها و زمینهای هفتگانه در کرسی، مانند یک حلقة آهنی(چیزی که مادی است، وزن دارد، و وزنش هم سنگین است.) در یک بیابان بیآبوگیاه است.(که هیچ چیزی جز همان حلقة آهنی در آن نمود واقعی ندارد.)
ـ از سوی دیگر، برتری کرسی بر عرش همانند برتری آن بیابان است که اکنون آبادشده؛ ولی عرش تنها همان ویژگیها را که برای حلقه آهنی آمد، دارد: یعنی سنگینی و هیمنه.
- اینکه رسول اکرم حلقه آهنی را مثال زده، نباید تنها سنگینی حلقه نظر ما را جلب کند؛ بلکه شکل آن نیز مهم است؛ زیرا یاداور هسته حلزون کیهانی است که به مانند همه حلزونها، حلقوی یا کروی است؛ و نه به هیچ شکلی دیگر!! همان گونه که پیشتر ثابت کردیم که:
عرش= انرژی تاریک= هسته حلزون کیهانی
نتیجهگیری:
ـ سنگینی کیهان در عرش است و گستردگی کیهان در کرسی است.
ـ کرسی همان پوسته (لاک) حلزون کیهانی، است که همه هستی را در خود جای داده است. به زبان کیهانشناسی این پوسته دربرگیرنده فضا ـ زمان (spacetime یا جایگاه) نیز هست، و با گسترش آن، جایگاه نیز گسترش می یابد.
ـ ‹عرش› واقعی است و ‹کرسی› مجازی است؛ و تنها نام و عنوانی قرآنی برای حلزون کیهانی است.
«بحر مسجور» چیست؟
این واژه مرکب که مانند ‹کرسی› تنها یک بار در قرآن آمده و خداوند درقالب یک آیه دو واژهای به آن سوگندیادکرده (والبحرالمسجور)، به دلیل برداشتهای مختلفی که مفسران از آن داشتهاند (برخی معنای ‹پر، مالامال، متلاطم› و برخی دیگر معنای ‹برافروخته، شعلهور، گداخته›)، به نتیجهای پسندیده و پذیرفتنی درباره مفهوم ‹بحر مسجور› نرسیدهاند.
به نظر میرسد بهترین درک از این واژه کیهانشناسانه قرآن، آن باشد که خداوند با واژه ‹کرسی›، گسترگی یا کمیت کیهان را بیان داشته و با ‹بحر مسجور›، چگونگی یا کیفیت آن را. زیرا در اینجا نیز واژهگزینی قرآن کریم، بسیار بجا و پرمعناست و خداوند با این واژه: ‹اقیانوس مالامال، متلاطم، برافروخته و گداخته›، بهترین معنا را در زمینه شناخت کیفیت و حالت کیهان بهکارگرفتهاست. شاهد مدعایی از کیهانشناسی:
«کهکشانها ساختارهای بزرگی پر از ستاره، گاز و غبارند. آنها با جرمی برابر میلیاردها خورشید، همچون فانوسهای دریایی درخشان، در اقیانوس تاریک کیهان هستنند. تصاویر هابل نشان میدهد آن طور که پیش از این تصورمیشد، کهکشانها ساختارهای ثابت و به دور از هم نیستند؛ بلکه با هم برخوردمیکنند، درهم فرومیروند، همدیگر را میخورند، کم نورمیشوند، و یا همچون آتشی شعلهور میگردند، و تغییر شکل میدهند. به این ترتیب انقلاب بزرگی در اندیشه اخترشناسان بهوجودآمدهاست.(1)
تفسیر آیات اول تا ششم سوره ‹طور›
والطّور و کتاب مسطور فی رق منشور والبیتالمعمور والسّقفالمرفوع والبحرالمسجور
ترجمه: سوگند به کوه طور و کتابی تدوین شده، در برگی بازشده. سوگند به خانه آباد شده، سوگند به سقف برافرشته شده، سوگند به اقیانوس مالامال، متلاطم و برافروخته.
برای درک این مفاهیم از تفسیرها چیز زیادی بهدست نمیآید، پس دست به دامان معصومین و ادبیات (زبان ادب) آنان میشویم و درمییابیم که سه آیه اول در دعای نور، و سه آیه بعدی در دعای عهد آمده است:
و انزل النّور علی الطّور فی کتابٍ مسطورٍ فی رقٍّ منشورٍ (دعای نور)
اللهم ربالنورالعظیم و ربالکرسیالرفیع و ربالبحرالمسجور (دعای عهد)
سه واژه اول که در دعای نور آمده و قرینه و همترازی برای سه آیة اول است، بدین ترتیب برابرگذاری میشوند:
طور به دو معنی است یکی مطلق ‹کوه› که نمونهای از عالم پیداست؛ و دیگری نامی ویژه برای کوهی که حضرت موسی با تجلی نور مستقیم الهی بر آن بیهوششد؛ و لابد جای اندیشة فراوان دارد که خداوند به آن سوگندیادکردهاست؛ ولی جای پرداختن به این موضوع اینجا نیست.
کتاب مسطور، یعنی کتابی که تدوین شده نه نوشتهشده؛ نوشتن، فعلی کلی است ولی خداوند در هر آیهای که از کاربری فعل ‹کتب› خودداریکرده و ‹سطر› را به کار برده منظوری داشته و در این آیه نیز میخواهد بگوید این کتاب سطربهسطر یعنی ردیفبهردیف و روی حساب و برنامه نوشته و در اصل تدوین شدهاست. این کتاب همان کتاب ‹جهان پیدا› یعنی عالم طبیعت است که شایستگی سوگند یادکردن را داشتهاست؛ و جزئی از کل کیهان است که فرموده: فی رق منشور
رق منشور، به معنی برگی بازشده یا پوستی گسترده، که همان حلزونکیهانی است. مانند یک برگ که جوانه میزند و خردهخرده بازمیشود و شکل اصلی خود را بازمییابد؛ حلزون کیهانی نیز بدین صورت شکلگرفتهاست. چنانکه هنگامی که میخواست برای ‹شکلحلزونیکیهان› مثالی بزند، فرمود ‹کطیالسجل للکتب›: مانند نامههایی که بر پوست(رق) مینوشتند و آن را لوله میکردند.
شرح سه واژه دوم که در دعای عهد آمده و قرینه و همترازی برای سه آیة دوم است، بدین ترتیب برابرگذاری میشوند:
بیتالمعمور، سقفالمرفوع، بحرالمسجور= نورالعظیم، کرسیالـرفیـع، بحرالمسجور
با توجه به اینکه نورالعظیم همان عرش است، که در مبحث ‹در پیرامون عرش› به آن پرداختهشد، و از آنجا که معمور با معنای واژگانی ‹آباد› و ‹پیر› هر دو از ویژگیها عرش است، پس بیتالمعمور با عرش همخوانی و برابری میکند
کرسیالرفیع با معنای ‹بسیاربلند› برای ‹رفیع›، و ‹برافراشته› برای ‹مرفوع› همخوانی دارد. پس سقفالمرفوع همان کرسی است.
آمدن بحر مسجور در قرآن و دعا دلگرمی ما را در این برابرگذاری و معنایی که برای آن آمد، بیشترمیکند؛ و بدین ترتیب سه واژة کلیدی عرش، کرسی و بحر مسجور معنا و مفهوم کیهانشناسانه خود را بازمییابند:
سنگینی حلزونکیهانی با واژه عرش بیان میشود. گستردگی حلزون کیهانی با واژه کرسی بیانمیشود؛ و چگونگی حلزونکیهانی با واژة آمیخته بحر مسجور بیان شده است.
پندارگرایی پیرامون ساختار کیهان
یکی از کیهانشناسان رایمند روسی ‹زلدوویچ› نام دارد که پیرامون ساختار کیهان مقاله کم نظیری را نگاشتهاست. خلاصه آن را در اینجا میآورم؛ تا هم به فهم ما از ساختار کیهان کمککند و هم اشتباههایی را که وی و دیگر کیهانشناسان بهدلیل ندانستن شکل کیهان مرتکب میشوند، خاطرنشان کنم:
«مهمترین ویژگی کیهان ساختار آن است. مادهای که ما را احاطهکردهاست، به طور تصادفی پراکنده نشده، بلکه بیشتر تا درجه زیادی در تشکیلات ساختمانی گوناگون گردآمدهاست. ساختارهای از یک نوع، خشتهایی ساختمانی برای ساختارهای تراز دوم هستند که از نظر ابعاد فضایی بزرگترند. این ساختارها به نوبة خود در ساختارهای تراز سوم گردمیآیند، و الی آخر».
«ولی کهکشانها در فضا توزیعی غیریکنواخت دارند… بررسی این ساختارها در بررسی و شناخت کیهان شایان اهمیتاند… از اینکه کهکشانها در عکسها درکناریکدیگر بهنظرمیرسند، نمیتوان نتیجهگرفت که آنها واقعاً نزدیک یکدیگرند. کاملاً امکان دارد چنین کهکشانهایی در فواصل مختلف از زمین باشند. و تنها بر سبیل تصادف وقتی از زمین دیدهمیشوند، تقریباً در امتداد یک خط قرارگیرند. موقعیت واقعی کهکشانها در فضا تنها با ساختن تصویری سهبعدی قابلتشخیص است».
«… برمبنای شناخت قبلیمان، کاملاً طبیعی بود فرضکنیم کهکشانها به همان نحو در خوشهها گردمیآیند که ستارگان در کهکشانها فراهم آمدهاند… ولی واقعیت چیزی کاملاً متفاوت را نشانمیداد. معلومشد که نسبت بسیاربزرگی(80 تا90 درصد) از کهکشانها در الگوهای بسیار بسط یافته، نخمانند (رشتهای) با ضخامتی کمتر از سی میلیون سال نوری و طولی تا سیصدمیلیون سال نوری متراکم شدهاند. رشتههای مجاور، یکدیگر را قطعمیکنند و ساختاری درهم، و سهبعدی، مانند یک شبکة سلولی یا لانهزنبوری تشکیلمیدهند».
«این ساختمان معمولاً به سیستم خوشهای فوقبزرگ موسوم است… این خوشهها بخش بسیارکوچکی از حجم کیهان را اشغال میکنند. فضای باقیمانده، کهکشانی ندارد… خوشههای فوق سنگین واقع در پشت این فضای خالی از خلال شکافها دیدهمیشوند. همین وضع برای ساختمانهای رشتهای پیشمیآید. تنها خوشههای بزرگ که در حوالی مرکز تراکم بسیارواضحی دارند، هنوز خودنمایی میکنند».
«مشاهدات همچنین اثباتمیکنند که در مقیاسی از رستة هزاران میلیون سال نوری که دوبرابر مقیاس حداکثر یک خوشة فوق بزرگ است، توزیع ماده در کیهان با دقتی بسیار زیاد، همگون (همهجایکسان) متقارن(در همة جهات یکسان) و بیساختار است. انحراف از چگالی میانگین در این مقیاس،از ده تا بیست درصد تجاوز نمیکند. در مقیاسهای بازهمبزرگتر، درجة همگونی و تقارن حتی از این هم بیشتر است. بنابراین، ساختارهای ناهمگون از ترازی بالاتر از خوشههای فوقسنگین وجودندارند. خوشههای فوق سنگین بزرگترین ساختارها در کیهان، در رأس سلسلهمراتب هستند. در مقیاسهای بزرگتر، کیهان یکنواخت است».
«… چگالی ماده در خطوط تلاقی بیشتر افزایشمییابد و دقیقاً این خطوط است که ساختار شبکهای حجرهمانند را در طی تکامل بیشتر تشکیلمیدهد. محاسبات عددی که با کامپیوتر در مسکو یا بهوسیلة گروههای دیگر کارشناسان انجامگرفتهاند، تصویری از ساختار شانعسلی(لانهزنبوری) در مقیاسی بزرگ بهدستمیدهند».(2)
هدف از این مقدمهچینی و آوردن نظر ‹زلدوویچ›، دقیقاً همان حقیقتهایی است که وی در اولین پاراگراف نقلشده(که زیرخط کردم)، آوردهاست. ولی او نیز مانند دیگر کیهانشناسان چون هنوز از شکل حلزونی کیهان آگاهی ندارد، در نتیجهگیری بهاشتباهمیافتد. بهنظرمیرسد تعبیرهایی همچون قطعکردن کهکشانها یکدیگر را، و ایجاد شبکههای لانهزنبوری، خطوط تلاقی و غیره تنها یک تصور باشد، و واقعیت آن است که بسیاری از این کهکشانها در لایههای مختلفی از حلزون کیهانی قرارگرفتهاند؛ و تنها از دید زمینیها چنین به نظرمیرسند. یعنی هم فاصلههای زیادی با یکدیگر دارند و هم دارای شرایط متفاوتی هستند. آنان اگر میتوانستند حلزونی سهبعدی، همانگونه که در آغاز بحث از آن یادکردیم، بسازند و به تصویربکشند، متوجهمیشدند که چگونه در آن حلزون نیز، کهکشانها ظاهراً رویهم قرارمیگیرند و یا یکدیگر را قطعمیکنند؛ ولی واقعاً چنین نیست؛ آنگاه حقیقت بر آنها آشکارمیشد؛ همچنانکه زلدوویچ خود اعترافکرده:
ـ خوشههای فوق سنگین کهکشانهای واقع در پشت این فضای خالی از خلال شکافها دیدهمیشوند.
ـ کاملاً امکان دارد چنین کهکشانهایی در فواصل مختلف از زمین باشند. و تنها بر سبیل تصادف وقتی از زمین دیدهمیشوند، تقریباً در امتداد یک خط قرارگیرند.
ـ موقعیت واقعی کهکشانها در فضا، تنها با ساختن تصویری سهبعدی قابل تشخیص است».
این موضوع حتا به نتیجهگیری از ‹تصویرهای هابل› نیز سرایتکرده و دو مطلب زیر نشان از آن دارد که چون کیهانشناسان شکل کیهان را نمیدانند، تصویرهای هابل نیز نمیتواند به آنان کمککند و همان نتیجهگیریهای نادرست را از این تصویرها میگیرند:
«گروهی از اخترشناسان که با تلسکوپ هابل کارمیکنند، بهتازگی تصاویر دقیقی از نقطهای نورانی در کهکشان ان. جی. سی. 6946 بهدستآوردهاند… این نقطة درخشان در واقع دو یا چند ابرنواختر درکنار هم است و لایهها و گازهای گریزان انفجارهای ابرنواختری درحال برخورد با یکدیگرند».
«… به این ترتیب مشخصشد که نقطه نورانیی که با تلسکوپهای غولپیکر روی زمین دیدهمیشد، بقایای درحال برخورد انفجار دو یا چند ستاره است».
«تصویر هابل نشانداد که این بار، دو یا چند تا از این پوستهها درحال برخورد باهمند».(3)
«بدین ترتیب کیهان بزرگتر میشود و کهکشانها از هم دورتر میگردند. اما در این میان برخی از کهکشانها بهقدری به هم نزدیکاند که اثر گرانشیشان برهم بیشتر از انبساط عالم است. در پی گذر آنها از کنار هم اتفاقهای گوناگون رخ میدهد. برخی از آنها از روی هم ‹لیز میخوردند› و یا همانند غریبههای کیهان از کنار هم میگذرند».(4)
نکته: البته از این دیدگاه، نمیتوان روند شکلگیری برخی کهکشانهای بزرگتر از درهم فرونشینی کهکشانهای کوچکتر را نفیکرد؛ ولی بیتردید، برخی از این نتیجهگیریها تنها تصور است. همانگونه که زلدوویچ گفت: «موقعیت واقعی کهکشانها در فضا تنها با ساختن تصویری سهبعدی قابلتشخیص است».
جنبندگان در کیهان
تاکنون موضوعهای بسیاری پیرامون ساختار کیهان بیانشد، ولی ظاهراً نکتة مهمی باقیمانده که بدون آن ساختار کیهان ناقص است. زیرا تاکنون به ماده و نیرو پرداختهشد، و اشارهای به منظور آفرینش از اینهمه آفریدنها نشد. پس به بررسی آیه 29 سوره شوری میپردازیم:
ومنآیاته خلقالسموات والارض وما بثّ فیهما مندابّه وهو علی جمعهم اذایشاء قدیر
ترجمه: و از نشانههای او، آفرینش آسمانها و زمین و آنچه که در آن دو(آسمان و زمین) پراکندهاست، از جنبنده و او بر گرداوری آنها اگر بخواهد، بسیارتواناست.
این آیه نیز کمنظیر و از جهاتی بیماننداست. خداوند در این آیه یکی از سترگکارهای خود را به بندگانش یاداوری میکند. چنینکاری چیست؟
ـ آفرینش کیهان؟ این را که در آیات بسیاری یاداوریکردهاست. ویژگی این آیه چیست؟
ـ آفرینش جنبندگان و پراکندن آنها در زمین و آسمان؟ زمین؛ اگر همین زمین خودمان باشد که همه میدانیم؛ و نیازی نیست که در این آیه آن را به یاد ما بیاورد و آیات زیادی نیز در مورد آن وجوددارد.
ـ پس منظور از زمین، دیگر سیارههاست. که دارای جنبندهاند. درست، اما منظور از آسمانها چیست؟
ـ نکته همین است که خداوند از واژة کلی ‹جنبنده› یادکرده، زیرا این واژه همة جاندارانی را که حرکت دارند، دربرمیگیرد: فرشتگان، جنها، انسانها، حیوانها و بلکه گیاهان.
اگر هم کسانی یافتشوند که بگویند منظور از جنبنده در کیهان(آسمانها) فرشتگان و یا حتی انرژی جنبشی است، بازهم نمیتوان به وجود انواع متفکر و مسؤول در کهکشانها فکرنکرد و از آنها چشمپوشیکرد.
پس با این آیه، به کارایی قرآن کریم بیش از پیش آگاهی مییابیم، که دستکم نهصد سال پیش از جرقة ذهنی کپرنیک میتوانسته به ذهن خوانندگانش جرقهبزند؛ ولی خوانندگانش بدون دقت در آیاتش(مانند همیشة تاریخ اسلام) از کنار نکات دانستنی آن گذشتند:
«… داستان علمی حتا از زمان کپرنیک سعیمیکردهاست با قراردادن انسان در مقابل موجودات غیرانسانی، یا یاداوری این موضوع که دانش ما دربارة کیهان پیرامونمان چقدر کم است، به جایگاه انسان در جهان بپردازد… کپرنیک این حقیقت را کشفکرد که نه کرة زمین و نه انسانیت مرکز عالم نیستند، پس امکانداد زندگی فراسوی کرة زمین وجودداشتهباشد».(5)
برای بهترروشنشدن موضوع، آیاتی دیگر از قرآن کریم را مورد استناد قرارمیدهیم:
الم تر انالله یسجد له من فیالسموات و من فیالارض والشمس والقمر والنّجوم والجبال والشجر والدّوابّ و کثیر منالناس و کثیر حق علیهالعذاب(حج: 18)
ترجمه: آیا نمیبینی همانا خداوند را سجدهمیکنند برای او آنکه در آسمانها و آنکه در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درخت (گیاهان) و جنبندگان (حیوانها) و بسیاری از مردم(از جن و انس) و بسیاری که شایستة عذاب است!!
رعد: 15ـ ولله یسجد من فیالسموات والارض طوعاً و کرهاً وظلالهم بالغدو والاصال
ترجمه: هرکه در آسمانهاوزمین است، با میلواکراه(خواه، ناخواه) خداوند را سجدهمیکنند و سایههای آنها بامدادان و شامگاهان وجوددارد.
توضیح: در کل قرآن کریم هرجا عبارت «طوعاً و کرهاً» و یا «طوعاً او کرهاً» بیاید منظور آن است که موجودهایی که از آنها سخنمیگوید، دارای اختیارند، و مانند فرشتگان تکبعدی نیسند.
منظور خداوند از نزول این آیه آن است که بگوید در کیهان پهناور او کسانی با این ویژگیها حضوردارند:
- در جایی از کیهان زندگیمیکنند که سایة آنها از طریق خورشیدها و ماهها پدیدمیآید. یعنی در جهان مادّه هستند و نه در عالم ملکوت.
چون سایه دارند، دارای جسمی مادی هستند.
چون اختیار دارند، فرشته نیستند؛ زیرا فرشتگان ذاتاً از خود اختیاری ندارند.
آیه 38 سورة فصلت که میفرماید ‹آنان که نزد پروردگارت هستند شبوروز او را تسبیجمیکنند› نیز نمیتواند منظور کلام خداوند از ‹آنان› فرشتگان باشد، زیرا که بر فرشتگان شب و روز نمیگذرد.
آیات 93 تا 95 سوره مریم: جز این نیست که هرکس در آسمانها و زمین است به بندگی نزد رحمن میآید. بهدرستی که برشمردیم آنها را شمردنی و همگی در روز قیامت فرد فرد نزد او میآیند.
اگر بگوییم منظور از «من» ملائکه است، این آیه با آیات پس از خود که وابسته به آنها نیز هست، مناسبتی نخواهد داشت. زیرا آیات بعد مفهوم بازخواست، محاکمه و رسیدگی به حساب و عقاب را میدهند. هم از این نظر که شمارش افراد درکار است و هم از این دید که فرد فرد به نزد پروردگارشان میآیند. بنابراین نمیتواند شامل ملائکه شود زیرا از سویی ملائکه گنهکار نیستند که مورد بازخواست واقع شوند و از سوی دیگر در روز قیامت ملائکه فرد فرد به نزد پروردگار نمیآیند بلکه صف به صف حضور مییابند. «یوم یقومالروح و الملائکه صفا»(نبأ: 38) وجاء ربک والملک صفاٌ صفاُ (فجر: 22) زیرا برای تکریم میآیند و نه برای حساب و عقاب.
ونفخ فیالصور فصعق من فیالسموات و من فیالارض الا من شاءالله ثم نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون.(زمر: 68)
از این آیه نیز مشخص میگردد که در آسمان نیز موجودهای زندهای هستند که با نفخة صور همه بیهوش میشوند و چون کسی که در صور میدمد، اسرافیل(ع) یکی از فرشتگان است، پس کسانی که در آسمانها بیهوش میشوند فرشتگان نیستند، زیرا فرشتگان ذاتاً مرگ ندارند، مگر بهخواست ویژه الهی.
برای آگاهی بیشتر پیرامون مسکونی بودن بخشهای دیگری از کیهان مطلب لینک زیر را ببینید:
جهانهای متوازی و متوالی در قرآن: https://www.academia.edu/33424983
تاریخ نگارش در ضمن پژوهش «سازمان کیهان در قرآن»: خرداد 1384
جداسازی و ویرایش بخش «ساختار کیهان در قرآن»: فروردین 1402
احمد شمّاع زاده
بازگشتها:
1. نجوم ـ شماره 76 و 77، مقاله دستاوردهای شگرف هابل
2. پیام یونسکو: مهرماه 1365
3. نجوم ـ شماره 72 ـ اخبار
4. نجوم ـ شماره 76 و 77 مقاله پیشین
5. شرق: 16/10/83 صفحه علم
سازمان کیهان در قرآن
احمد شمّاع زاده
عظمت خداوند در سازمان کیهان است.
اللهالذی جعل لکمالارض قراراً والسّماء بناءً
پیشگفتار:
ممکن است برای برخی این پرسشها پیش آمده باشد و یا پیش بیاید:
- چرا خداوند در قرآن تا این اندازه به کیهان، آغاز و انجام آن، و نیز سازوکار و ساختار آن پرداخته است؛ که نمیتوان مشابه آن را در دیگر کتابها، چه آسمانی و چه زمینی یافت؟!!
- آیا قرآن متأثر از نظریه های فیلسوفان تمدنهای کهنی همچون یونان، ایران و هند است؟
- آیا تناقضی میان کیهانشناسی قرآنی با کیهانشناسی فلسفی کهن و علمی کنونی وجود دارد؟
- آیا این کتاب به ظاهر دینی، بخشی یا تمام کیهانشناسی علمی را تأیید میکند؟
- آیا کیهانشناسی علمی بخشی یا تمام کیهانشناسی قرآنی را تأیید میکند؟
پاسخ:
خداوند کریم با نزول بیش از 300 آیه، خواسته است آنچه که نیاز انسان برای شناخت کیهان است، به او بدهد. در این میان ممکن است نظر کیهانشناسان فلسفی و علمی نیز تأیید، رد، و یا اصلاح شود؛ ولی هدف نهایی مانند همه آیات الهی، هدایت انسان در راهی که در پیش گرفته، بوده است؛ و به این شعر و شعار جامه عمل پوشانده است که:
آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
از سوی دیگر قرآن کریم همواره ما را به کندوکاو در کیهان سفارش کرده است از جمله:
قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ ۚ وَمَا تُغْنِى ٱلْءَایَٰتُ وَٱلنُّذُرُ عَن قَوْمٍۢ لَّا یُؤْمِنُونَ (یونس: 110)
بگو پژوهش کنید چه چیزهایی در کیهان وجود دارد؛ ولی نشانهها و معجزات و هشدارها، گروهی را که نمیخواهند ایمان بیاورند، بینیاز نمیسازد.
گذشته از همه اینها، چنانکه در آغاز مقاله مدلی مدرن برای کیهان آورده ام، برخی نکتههای کیهانشناسی قرآنی همچون شناخت شکل کیهان، چنان پیچیده و مشکل است که ممکن است حتا کیهانشناسان دانشگاهها هرگز بدان دست نیابند؛ زیرا انسان همچون طفلی است که در اتاقی قرارش دادهاند و بدون راهنمایی دیگران، هیچگاه به شکل بیرونی اتاق، آگاهی لازم و کافی را نخواهد یافت؛ و تنها خداوند است که بر کیهان اشراف علمی و ایجادی دارد و میتواند به وسیله آیاتش انسان را رهنمون شود تا شکل آن را دریابد.
اشاره:
پس از بررسی آغاز آفرینش کیهان در قرآن زیر عنوان مهبانگ یا آغاز کار کیهان در قرآن و مشخصشدن شکل کیهان، اکنون شایستهاست به بررسی سازوکار کیهان زیر عنوان سازمان کیهان در این کتاب شریف که تبیینکننده همهچیز است، بپردازیم.
دقیقترین نقشههای تهیه شده از خوشههای کیهانی توسط کیهانشناسان، بیانگر آن است که قسمت عمده کیهان از تاریکی تشکیل شده است. کیهان از 75 درصد انرژی تاریک، 21 درصد مادّه تاریک، و 4 درصد مادّه معمولی تشکیل شدهاست.(1)
در فلسفه جهانشناسی پیشینیان آمدهاست که عالم امکان سه بخش دارد:
عالم لاهوت که جز خداوند، مخلوق بدان راه ندارد.
عالم ملکوت که جایگاه فرشتگان و ارواح است.
عالم ناسوت که همان عالم پیدا یا جهان ماده و آفریدگانی است که با همه بزرگی و عظمتی که دارد، انسان تنها میتواند بخشی از آن را یا با دید خود و یا با وسایلی درک و فهم کند.
دیدگاه قرآن کریم
ربّالسّموات والارض و مابینهما و ربّالمشارق انّا زیّنّاالسّماءالدّنیا بزینه الکواکب و حفظاً من کل شیطان مارد لایسّمّعون الی الملأالاعلی و یقذفون منکل جانب (صافّات: آیات 5 تا 8)
شناسنامه بخشهای کیهان
ملأالاعلـی= عالم لاهوت یا بخش بالایی کیهان که شنود فضائی، و نیز آفریده را به آن راه نیست.
مـشـارق= عالم ملکوت یا جهان نورونیرو؛ که تاریکی و شب، و نیز انسوجن به آن راه ندارند.
سماءالدّنیا= عالم ناسوت یا آسمان پایین یا جهان پیدا که شیطانهای سرکش به آن راه ندارند.
عالم غیب یا جهان پنهان= عالم لاهوت + عالم ملکوت (مادّه تاریک) + عرش (انرژی تاریک)
السّمواتوالارض و مابینهما= آسمانهای هفتگانه
آسمانهای هفتگانه + عرش = کل کیهان
آسمانهای هفتگانه، همه آفریدگان از جمله عالم ملکوت را دربرمیگیرند. عرش منبع تغذیه آسمانهای هفتگانه (کیهان) است.
نکته: اینکه چرا عرش را جدا از آسمانهای هفتگانه دانستم، استنادم به آیه زیر و دیگر آیاتی است که این مفهوم را میرسانند: قل من رّبّالسّمواتالسّبع و ربّ العرش العظیم(مؤمنون: 86)
ادامه بحث:
تنزیلاً ممن خلقالارض والسمواتالعلی(4) الرحمن علیالعرشاستوی(5) له ما فیالسّموات و ما فیالارض و ما بینهما و ما تحتالثری(طه: 6)
در این آیه «ارض» به معنای جهان پیدا، «سمواتالعلی» به معنای آسمانهای بالاست که کمتر موجودی در آنها یافت میشود، یا به آنها راه مییابد؛ مگر با اجازه خودش.
خداوند کریم در این آیه، ترتیب آفرینش را نیز رعایت کرده است. پس مشخص میشود از آنچه که پیش از استوی بر عرش آفریده، با عنوان سموات العلی یاد میکند. «سموات والارض» را برای آسمانهای هفتگانه، بهکاربرده و برای اینکه حجت را در این زمینه تمام کند، از کره زمین، با عنوان تحتالثّری یاد کرده تا با ارض به معنای ویژه آن یعنی جهان پیدا، اشتباه نشود.
جهان پنهان (عالم غیب)
حدود شصت سال است که ستارهشناسان مشغول اندازهگیری وزن کیهان هستند، ولی هنوز چیز قابل توجهی عاید آنان نشدهاست. سرعت گردش کهکشانها و مسیر انباشت ستارگان، هر دو به این موضوع اشارهدارند که وزن کیهان ممکن است بیش از صد بار بیشتر از وزن کلی تمام ستارهها و سحابیهای موجود در آن باشد… این موضوع را ماهواره رونتگن در سال 1992 از طریق اشعه ایکس به دانشمندان آموخت و چون دانشمندان نمیتوانستند چیزی را ببینند، ولی وزن آن را محاسبه کرده بودند، عنوان «ماده سیاه» را بر آن نهادند. با این حال ماهواره رونتگن تنها توانست ماده سیاه را وزنکند ولی ماهیت آن را تشخیصنداد. بد است که 99% کیهان را نتوانیم مشاهده کنیم؛ ولی بدتر آن است که 90 درصد از این جهان ناپیدای 99 درصدی از پروتونها و نوترونهایی که ما آنها را میشناسیم تشکیل نشده باشد.(3)
بحث دیگری را که کیهانشناسان پیشمیکشند، در مورد منشأ کیهان و مواد ایجادکننده آن است. میگویند اگر تقارن ماده و پادمادّه بر کیهان حاکم باشد، پس چیزی نباید شکل میگرفت؛ و اگر چنین نباشد، پس این پادمادّهها کجایند و کیهان چگونه شکل گرفته است؟
قرآن کریم پاسخمیدهد:
و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم (حجر: 21)
ترجمه: چیزی نیست (در این کیهان پهناور) جز آنکه منابع و خزائنش نزد ماست و ما فرونمیفرستیم آن را، مگر به اندازهای که دانسته شده.
یعنی ای کیهانشناسان! گنجینههای پنهان کیهان نزد من است و شما در کجا میخواهید بهدنبال جهان گمشده و ناپیدا، یا منشأ کهکشانهای پیدا بگردید؟
و ما من غائبه فیالسّماء والارض الاّ فی کتاب مبین (نمل: 75)
ترجمه: و نیست، چیز پنهانی در آسمان و زمین، مگر در کتاب آشکاری (ثبت شده) است.
بنابراین، نتیجه میگیریم آنچه که از دید کیهانشناسان بخش عمده کیهان را تشکیل میدهد، منابع و خزائن الهی است که عالم غیب نامیده میشود و عالم شهود، تنها بخش اندکی از کیهان است که در کتابی آشکار که طبیعت و جهان پیدا باشد، نمود یافته است.
لایعلم من فی السمواتوالارض الغیب الاّالله(نمل: 65)
ترجمه: هیچ آفریده ای که در آسمانها و در زمین باشد، از غیب آگاه نیست، مگر خداوند.
1ـ با توجه به آخرین دستاوردهای کیهانشناسان، که بخش ناپیدای کیهان را به دو بخش تقسیم کرده اند (انرژی تاریک 73 درصد، و مادّه تاریک 23 درصد)، انرژی تاریک همان هسته حلزون کیهانی است؛ و مادّه تاریک در پس سحابیها و سیاهچالهها و ستارههای نوترونی نهفته است.
این برابرگذاری با دیگر مطالبی که از این پس خواهد آمد نیز همخوانی دارد.
2- چون کیهانشنان هرچه را که با ارسال اشعه فروسرخ توانسته اند ببینند تا سیصدهزارسال (و یافته اخیر آنان: 380000 سال) پس از مهبانگ بوده است و پیش از آن را نتوانستهاند ببینند، پس جهان ناپیدا، بایستی همان هسته حلزون کیهانی باشد.
3- چون عرش هم ناپیدا، هم عظیم و هم چیستی آن ناشناختهاست، و این سه ویژگی با ویژگیهای بخش پنهان کیهان از نظر کیهانشناسان یکی است، پس عرش همان بخش اصلی ناپیدای هستی، و کانون حلزون کیهانی با نهایت پیچیدگی و چگالی، و با حجم بسیار کمی (تنها 380 هزار از 13,7 میلیارد سال) است.
1. شمار نیروها و تحول در آنها
2. پاسداری و نگهدارندگی
3. کارخانه ستاره سازی
4. ناظم امور کیهان
شمار نیروها و تحول در آنها
گفتنیاست از دیدگاه قرآن، نهتنها جهانهای پیدا و پنهان در تغییر و تبادل هستند، بلکه جهان میانه نیز از ثبات برخوردار نیست. در زمینه شمار نیروها و تحول در آنها، گفتار قرآن چنین است:
الحمدلله فاطرالسّموات والارض جاعلالملئکه رسلاً اولی اجنحه مثنی و ثلاث و رباع یزید فیالخلق مایشاء انّالله علی کل شیء قدیر (فاطر: 1)
ترجمه: سپاس خداوندی را که شکافنده آسمانهاوزمین (کیهان) است. فرشتگان را فرستادگانی؛قرار میدهد که دارای بالهایی دوتایی، سه تایی و چهارتایی هستند. میافزاید در آفرینش، آنچه را که بخواهد. همانا که خداوند بر هرچیزی تواناست.
روشنگری: بال به معنای توان و نیروست؛ چنانکه در زبان فارسی نیز میگوییم دو بال یا دو نیروی علم و ایمان.
از این آیة شریفه برمیآید که عالم ملکوت نیز جهان ثابتی نیست؛ و چون خداوند فعل گذشته را در مورد آفرینش فرشتگان به کار نبرده، بلکه فعل مضارع را به کار برده، نتیجه میگیریم که خداوند همواره بر شمار فرشتگان (نیروها و کارگزاران کیهانی)، که دارای تواناییهای مختلفی هستند؛ یعنی فرشتگان دارای دو، سه و چهار نیرو میافزاید.
چون خداوند همواره میافزاید(یزید ـ چنانکه در روز رستاخیز این چهار نیرو به هشت نیرو افزایش خواهد یافت، که در جای خود به آن خواهیم پرداخت)، پس این جهان تنها سیرتکاملی دارد و نیستی تاکنون در آن راه نداشته؛ همانگونه که از آن به عنوان «مشارق» یادکرد که همه طلوع و شروق است، و نشان از افول و غروب ندارد.
ابراهیم ویکتوری، دانشمند ایرانی مسیحی مقیم آمریکا و عضو ‹ناسا› (وی چندین سال پیش بازنشسته شده است.) در کتاب خود شگفتیهای جهان، پس از یک بحث جامع پیرامون آیهای از تورات (خداوند در آغاز آسمانها و زمین را آفرید) یک نتیجة کلی گرفته و مینویسد:
«بر همین اساس کلمات ‹آسمانها و زمین› به معنای کائنات است. (مترجم این کتاب، کیهان را ‹کائنات› یا هستی ترجمهکردهاست ـ نگارنده) بنابراین با ملاحظه دقیقتر معنای آزاد کلمات عبری و با در نظرگرفتن ساختمان دستوری، ترجمه جمله کتاب آفرینش 1ـ1 این طور خواهدبود: در آغاز نیروها (بهصورت جمعآمده) کائنات را به وجود آورد.(به حالت منفرد آمده)»
«ترجمه و تفسیر واقعی این جمله این است که در آغاز نیروها، ‹مسؤول› آفرینش کلیه اجسام و اجرام سماوی و زمین، یعنی کائنات بود؛ یا مسبب آفرینش آنها بودهاند. با تلفظ فعل به صورت مفرد و اسم بهحالت جمع، از این جمله چنین مستفادمیگردد که کلیه نیروهای آفرینش از یک ‹منبع› یا ‹قدرت› یا ‹نیرویی› تکی گرفته شدهاند. بنابراین آیا این نکته همان سناریویی نیست که علم برای آفرینش کائنات ارائه میدهد؟ اینکه در آغاز تنها یک نیرو فرایند آفرینش را آغاز نموده و بعد در همان حال که به دو نیرو و سه نیرو و در نهایت به چهار نیرو تقسیم میشده، تمامی اجرام و ماده را ‹بهصورت ذرات اولیه› که امروز در کائنات وجوددارد، آفریدهاست؟»
آیا این تفسیری علمی از آیهای که در بالا آمد نیست؟
«پاسخ به این سؤال آری هست. بجز اینکه کتاب مقدس آفرینش 1-1، سناریوی علمی فعلی آفرینش را هزاران سال پیش با فصاحت و کوتاهی، بهتر از هردانشمند کیهانشناسی بیان داشتهاست».
با توجه به شمار دقیق نیروهای فرشتگان، گویی ‹ابراهیم ویکتوری› ابتدا قرآن را خوانده سپس این مقاله را نوشتهاست هرچند تفاوتی نمیکند. او به حقیقت دستیافته، چه از راه تورات باشد، و چه از راه قرآن، و یا هرراه دیگری. چون انسان به حقیقت دست یابد گویی به قرآن دست یافتهاست؛ زیرا قرآن عین حقیقت است.
نقش نگهبانی و نگهدارندگی فرشتگان
بنا بر آنچه که گفته شد، جهان نور و نیرو یا عالم فرشتگان، واسط جهان پیدا و پنهان، و نیز نگهبان و نگاهدارنده این دو بخشاست. آیاتی که در پی خواهند آمد، نیز مربوط به نقش نگهدارندگی فرشتگان است با این تفاوت که این آیات مربوط به روز رستاخیز اند؛ و در این روز با برهمخوردن فیزیک کیهان و درهم فرونشینی بخشی از کیهان، فرشتگان از عرش پاسداری میکنند؛ ولی تا رسیدن آن روز نیز همواره به وظیفه خود کاملاً آگاهند، و به آن عملمیکنند:
ـ و تریالملائکه حافین من حولالعرش یسبحون بحمد ربّهم(زمر: 75)
ـ والملک علی ارجائها و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذٍ ثمانیه»(حاقه: 17)
ـ الذین یحملونالعرش و من حوله یسبحون بحمدربهم و یؤمنون به و یستغفرون للذینآمنوا ربّناوسعتکل شیءرحمهً وعلماً فاغفرللذین تابوا واتبعوا سبیلک وقهم عذابالجحیم»(مؤمن: 7)
تکادالسّموات یتفطرن من فوقهن و الملائکه یسبّحون بحمد ربهم و یستغفرون لمن فیالارض الا انّالله هوالغفورالرّحیم(شوری: 5)
با دقّت در دو آیه آخر، متوجه میشویم که گذشته از پاسداری مادّی، وظیف پاسداری معنوی نیز برعهده آنان گذاشته شدهاست:
1ـ تسبیح به ستایش پروردگارشان، که این مورد در کیهان همگانی است و هر چیز تسبیحگوی اوست.
2ـ یستغفرون:
در دنیا: برای آنکه در زمین است؛ استغفاری همگانی.
در آخرت: برای همة کسانیکه ایمان آوردند، و توبهکردند، و از راه خداوند پیرویکردند.
و نتیجهمیگیریم که:
ـ ارزش نگهبانی معنوی کمتر از نگهبانی مادی برای کیهان نیست.
ـ برخی گاهها نافرمانیها و ناسپاسیها تا آن اندازه بزرگند که نزدیک است کیهان منفجرشود.
- در آخرت کسی نمیتواند برای گناهکاران آمرزش بخواهد، مگر آنکه پیش از مرگ توبه کردهباشد.
نقش سازندگی و کارگزاری فرشتگان
سورهها: در قرآن کریم چهار سوره هست که با برشمردن صفات فرشتگان و سوگندیادکردن به آن صفات، آغاز میشود و نام آن سورهها نیز اولین و مهمترین صفت است: صافات، مرسلات، نازعات، و ذاریات.
نامگذاری: خداوندکریم، بسیاری از سورهها را با واژة آغازین آن سوره نامگذاری کردهاست؛ ولی برای یک موضوع، هیچگاه در چهار سوره چنین کاری را نکردهاست.
سوگند: خداوند کریم برای اعتباربخشیدن و مهم برشمردن موضوعی ویژگیهای آن را با سوگندیادکردن در ابتدای یک سوره میآورد، ولی به هیچ موضوعی تا این اندازه سوگندیادنکردهاست.
توصیف: خداوند در قرآن کریم موضوعی را در ابتدای سورهها وصفکرده و اهمیت آن را گوشزدکرده ولی برای یک موضوع چهار بار و هربار چندین ویژگی را برنشمردهاست.
بررسی آیات:
والصافات صفاً فالزاجرات زجراً فالتالیات ذکراً
والذاریات ذرواً فالحاملات وقراً فالجاریات یسراً فالمقسمات امراً
والمرسلات عرفاً فالعاصفات عصفاً والناشرات نشراً فالفارقات فرقاً فالملقیات ذکراً
چه جالب است! در پایان توصیف فرشتگان در هرسوره، یکدرمیان «ذکر» و «امر» آمده است. واژة ذکر نشان از نظر و اندیشه دارد و واژة امر نشان از عمل و کردار. جالبتر آنکه اول ذکر آمده و بعد امر. یعنی اول باید برنامه باشد و سپس برمبنای برنامه کار اجرا شود.
این درحالیاستکه این آیات را به ترتیب شمارة سوره آورده، و در ترتیبدادن آنها هیچگونه دخل و تصرفی نکردهام. به نظرمیرسد اگر در این آیات دقت بیشتری شود نکات جالب توجه، و قرینههای بیشتری به دست خواهدآمد.
ترجمه آیات: در این ترجمه با بهرهگیری از منابع گوناگون، نزدیکترین معناها(بدون پیشداوریهایی که پیشینیان در ترجمهها و تفسیرها صورتدادهاند.) برای واژگان قرآن کریم برگزیدهشده و کوشششده گزینة متعدّی فعلها برگزیدهشود که برای فرشتگان، تناسب بیشتری داشته باشد تا گزینه لازم آن.
سوره صافات: سوگند به فرشتگان صفکشیدة(ردیفکنندة) آماده. پس به دورکنندگان،دورکردنی یا (بازدارندگان، بازداشتنی). پس به تلاوتکنندگان ذکر.
سوره ذاریات: سوگند به پراکندهگران پراکندنی(افشانندگان، افشاندنی). پس به بارداران بار سنگینی. پس بهجریاناندازندگان به آسانی. پس به تقسیمکنندگان کاری.
سوره مرسلات: سوگند به فرستادگان پیاپی. پس به عاملان تندبادهای سهمگین. سوگند به پراکندهگران پراکندنی(پخشکنندگان پخشکردنی). پس به جداکنندگان جداکردنی. پس به آورندگان وحی.
سوره نازعات: سوگند به جداکنندگان بهسختی(مانند جداکردن ترکیبهای شیمیایی از یکدیگر) سوگند به فرشتگانی که به صورت ضربتی به راست و چپ جابهجامیشوند(یا ستارگانی که از برجی به برج دیگری میروند) یک جابهجایی ضربتی و دوسویه. سوگند به شناورکنندگان سریع، شناورکردنی. سوگند به پیشاندازان پیشانداختنی (یا پیشتازان، پیشتاختنی). پس به تدبیرکنندگان کاری.
اگر به ویژگیهایی که قرآن کریم در این آیات شریفه برای فرشتگان برشمردهاست، دقتکنیم. این واژگان قرآنی وظایف مهم فرشتگان یا کارگزاران خداوند را برمیشمارد؛ نقش مهم آنان را در ساخت و ساز کیهان، و نیز در کنشواکنشها و سازوکارهای کیهانی بیان میدارد؛ و عالم ملکوت یا جهان نیروها را به صورت کارخانه ستاره سازی، و خود فرشتگان را، به عنوان کارگزاران این دستگاه با اختیارات لازم، و مدیریت کافی معرفی میکند.
آیا در یک کارگاه صنعتی تمام این کنشواکنشها صورت نمیگیرد؟ بویژه آنکه پس از تولید بایستی توزیع نیز صورت گیرد؛ و چون تولید در اندازههای بزرگ است، پس باید با دقت و مدیریت بسندهای انجام شود. اگر اینهمه توصیفهای شگفتانگیز و ویژگیهای فرشتگان برای کارهای کیهانی نباشد، پس برای چیست؟ چه چیزهای دیگری در این کیهان میتواند وجود داشته باشد که تا این اندازه با این توصیفها و ویژگیها همخوانی داشتهباشد؟
اگر دیدگان خود را بر این ویژگیها و گوشزدهای مهم ببندیم و آنها را تنها به تحولات اطراف کرة زمین و زمینیان محدود کنیم (بهزعم اغلب مترجمین و مفسرین قرآن کریم) آیا به عقاید کلیسایی سدههای میانه، و در زمینه کیهانشناسی به جهانبینی پتولمی (بطلمیوسی) بازگشت نکردهایم؟
بنابراین کارکرد این کارگاه عظیم 21 درصدی کیهانی، آن است که انرژی خام را از خزائن غیب میگیرد (input) و پس از کاستن از شدتوحدت این انرژیها و تلطیف نسبی آنها، و انجام کنشواکنشهایی برروی آنها (که وصف آنها گذشت)، و تبدیلکردن آنها به ستارگانی دیدنی، با شرایط ویژه روانه جهان پیدا میکند (output).
با این تعبیر بسیاردقیق، معنای این آیه، در اینجا نیز بهخوبی کارایی خود را نشانمیدهد: الاّیسجدوا للهالذی یخرج الخبأ فیاسموات والارض(نمل: 25)
یعنی آیا سجدهنمیکنند برای خداوندی که بیرون میآورد پنهانی را در آسمانها و زمین
استدلال موضوع با توجه به یافتههای کیهانشناسی
ممکن است برخی ستارهشناسان جوان بر این نظر خرده بگیرند و بگویند ما روند شکلگیری ستارگان را میدانیم و به چنین موضوعی برخورد نکردهایم. به این دسته از منتقدان باید گفت هنوز نایافتههای فراوانی در مورد آفرینش بسیاری چیزها از جمله ستارگان وجوددارد و ما نباید دانستههای اندک خود را تمامشده و کامل بدانیم؛ بلکه همواره باید در جستوجوی دانش باشیم.
برای استدلال موضوع به دو روش از دستاوردهای کیهانشناسان بهرهبرداری میکنیم:
روش اول: «پرتوهای کیهانی که برای اولینبار در سال 1912 توسط فیزیکدان اتریشی ‹ویکتور هس› کشفشد، ذرات کوچک و بسیار پرانرژی هستند که با سرعتی نزدیک به سرعت نور درفضای بیکران سیرمیکنند. کشف او که سالها مورد تردید بود، سرانجام با استفاده از میدانهای مغناطیسی بهاثباترسید. ماهواره اسکای ژاپن نخستین بار در سال 1994 تصاویری از شکلگیری این ذرات ضبط کردهاست. کاتسوجی کویاما از دانشگاه کیوتو میگوید اگر بتوانیم راز این مسأله را که 82 سال است ذهن ستارهشناسان را بهخودمشغولکردهاست دریابیم، بسیار خوشحالخواهمشد».
«اکنون دانشمندان نجومی میدانند که الکترونها و دیگرذرات باردار با شتاب فراوان از سراسر جهان و حتا کهکشانها گذرمیکنند. این پرتوهای کیهانی همچون بادی که در ایام بهار سبب بارورشدن گیاهان میشود، ابرهای غولآسای ستارهای را که در کیهان پراکندهاند، به شیوهای ظریف، تحت تأثیر قرارداده و آنان را دگرگونمیسازند و به پیدایش ستارگان و کهکشانها کمک میکنند. منشأ این ذرات که حداقل یک میلیارد برابر فتونهای نوری انرژی دارند، تاکنون برای ستارهشناسان ناشناخته ماندهاست».(4)
در پاراگراف آخر که زیرخط شده، دقتشود و واژههای آن زیرذرهبین قراردادهشود. آیا ویژگیهایی را که قرآن کریم پیرامون فرشتگان برشمرد، جز این واژها بود؟ حتا نکتههایی افزون داشت که هنوز دانشمندان به آنها نرسیدهاند.
به مطلبی دیگر در همین زمینه نیز، توجهشود:
«دانشمندان سازمان ناسا میگویند موفق به کشف جدیدی درمورد ویژگیهای تابشهای کیهانی گاما شدهاند، که میتواند پنجره جدیدی به دنیاهای دوردست بگشاید. با این کشف جدید میتوان درمورد تولد کائنات و نیز پایان آن به نظریهها جدیدتری رسید».
«کشف جدید کیهانشناسان که در واقع هندسه کیهانی را تغییرخواهدداد، عبارت از آن است که در پس (پیشزمینه) هر‹سوپرنوا› و ‹کوازاری› که در فضاهای دوردست کشفمیشود، مطمئناً آثاری از انفجارهای بسیارعظیم اشعه گاما نیز باید وجودداشتهباشد» (که منشأ آنها ناشناختهبود.)
«در فضای بیکران، انفجارهای اشعه گاما معمولاً به طور پراکنده چندبار در روز رخمیدهد، که البته زمان هر انفجار از چندثانیه تا یک دقیقه بیشتر طولنمیکشد؛ اما همین انفجارهای کوتاه از تکتک انفجارهای کیهانی بسیار نیرومندترند».(5)
روش دوم: «اگر ذرّهای خلقشود، همزمان با آن پادمادة آن نیز تولیدمیشود، که دارای همان جرم و ویژگیهای ماده است، اما باری مخالف دارد؛ و با سرعتی مساوی، درست درجهت عکس آن حرکت میکند. پس پروتونها با پادپروتونها، و الکترونها با پادالکترونها که پوزیترون نامیدهمیشوند، بهوجودمیآیند. پروتون بدون پادپروتون ساختهنمیشود. این قانون تاکنون نقضنشدهاست. پس اگر مهبانگی بوده، چطور ممکن است در جهان مقدار ماده با پاد ماده برابر باشد؟»
«مشکل اینجاست که نشانی از پادماده دردستنیست. اگر فرضکنیم پادماده وجوددارد، در آن صورت برخوردهای اتفاقی آن با ماده، موجب نابودی هردو و تابش پرتو گاما میشود. این هم یک قانون است. بر طبق قوانین مکانیک کوانتمی ماده و پادماده از انزژی محض بهوجودمیآیند و بازگرداندن آنها به حالت اولیه هم انرژی محض تولیدمیکند. پس وجود پرتو گاما در جایی از عالم ممکن است ناشی از نابودی پادماده باشد».(6)
تعجبآور است که چرا کیهانشناسان با توجه به اینهمه یافتهها، برخی احتمالهای ساده را نمیدهند. مثلاً میگویند ‹درجایی از عالم› ولی این ‹جا› را بخش ‹مادة تاریک 21 درصدی› نمیدانند. پس اگر این ‹جا› را همان جایی بدانیم که از آن زیر عنوان جهان ‹نورونیرو› یادکردیم، تفاوت زیادی برای بحثوجدل باقینمیماند. هم موضوع نایابی پادماده حلشده، هم موضوع منشأ پرتوهای کیهانی، هم یک گام به شناخت مادة تاریک نزدیکشدهایم، و مهمتر از همه، اینکه متوجهمیشویم خداوند با منظورونظرهایی این بخش 21 درصدی را از بقیه انرژی تاریک جداکرده و بیهودهکاری نکردهاست: وما خلقناالسّموات والارض و مابینهما لاعبین(دخان: 38)
بدین ترتیب میتوان گفت پادمادهها، از ابتدای آفرینش در بخشی از این جهان 21 درصدی زندانیشدهاند، و ابزاری است در دست کارگزاران این بخش تا هرازچندگاه، با از بینبردن بخشی از آنها پرتوهای کیهانی ازجمله پرتو گاما را بهوجودآورند تا موجب بارورشدن ستارگان و شکلگیری آنها شوند.
نقش فرشتگان در تنظیم کار کیهان
وظیفه کارگزاران کیهانی با آمادهسازی و تولید ستارگان و گسیل آنها به جهان پیدا به پایان نمیرسد، بلکه حفظ و نگهداری این ستارگان و آنچه که به آنها مربوط است، نیز برعهده این کارگزاران است.
ستارگان پس از مرگ (مانند کوتولههای سفید که در نهایت سیاهمیشوند) نیز به این کارخانه بازمیگردند تا از موادشان دوباره بهرهبرداری شود. زیرا در کیهان چیزی از بین نمیرود و تغییر و تحولات صرفاً جابهجایی مواد، انرژی، و امواج است.
درهرصورت، نظم کیهان برعهده این کارگزاران است، چنانکه به هنگام رستاخیز و به وقوع پیوستن دگرگونیهایی کلی در شکل کیهان، کارکرد حفاظتی این ناظمان از بین نرفته، بلکه دیگرگون شده، برخی از آنها بر کرانههای عرش درگردشند، و برخی دیگر با نیزوی خود، عرش را استوار و پابرجا نگه میدارند.
حدود دویست میلیارد کهکشان که هر کدام دارای تقریبا دویست میلیارد ستاره(همچون خورشید) است، به وسیله تلسکوپها قابل تشخیص است. اما این تعداد فقط چهار در صد از کیهان را تشکیل میدهد.(7)
گوشهای از بزرگی و عظمت عالم پیدا در ‹مهبانگ در قرآن› آوردهشد. قرآن کریم آیات بسیاری دارد که ویژگیهای جهان پیدا را به عنوان پنداموزی، بیان میکنند.
روز اول مرداد 1383، شبکه اول صدا و سیما از منابع خبری انگلیس گزارشکرد که پروفسور استفان هاوکینگ در یک کنفرانس کیهانشناسی که در دوبلین برگزارشدهبود، طی مقالهای اعلامکردهاست فرضیة خود را مبنی بر اینکه قدرت جاذبة سیاهچالهها به آن اندازهای است که حتّا نور نمیتواند از آن بگریزد، اصلاحکرده و به این نتیجه رسیدهاست که سیاهچالهها بهگونهای عمل میکنند که گاهی ممکن است برخی اطلاعات، قدرت گریز از آنها را داشتهباشند و برخی مواد میتوانند از آن خارج شوند.
طبق نظر قرآن کریم، جهان پیدا و پنهان با یکدیگر ارتباط دادوستدی دارند. این ارتباط از نظر علمی از طریق سیاهچالههایی صورتمیگیرد؛ که قرآن کریم از آنها به عنوان درهای آسمان یادکردهاست.(بازگشت به مقاله سیاهچالگان در قرآن)
ولی طبق نظر کیهانشناسان بویژه هاوکینگ، تاکنون این بدهبستان یکسویه بود. همهاش بستان بود و دادنی در کار نبود. همواره چیزهایی از راه سیاهچالهها از بخش چهاردرصدی جهان پیدا به بخش 96 درصدی جهان ناپیدا میرفت ولی از بخش 96 درصدی چیزی به بخش 4 درصدی نمیآمد. پس از نقل شنیداری این اصلاحنظر، اکنون به نقل نوشتاری آن میپردازم:
«یکی از مشهورترین نظریههای فضائی عصر حاض، دایر بر اینکه هیچ چیزی قادر به فرار از سیاهچالهها نیست، توسط خالق این نظریه نقضشدهاست.»
«استفان هاوکینگ فیزیکدان مشهور و استاد دانشگاه کمبریج میگوید نظریة مشهور او دربارة سیاهچالهها تاکنون اشتباه بودهاست. وی در کنفرانسی با موضوع جاذبه در دوبلین گفت که او در نظریهاش دایر بر اینکه هرچه که به درون سیاهچالهها سقوطکند نابود میشود، تجدیدنظرکردهاست … اکنون هاوکینگ به این باور رسیدهاست که سفر به سیاهچاله ممکن است؛ و چنانکه تاکنون تصورمیشد، سفری یکطرفه نیست. گری گیبونز فیزیکدان و استاد دانشگاه کمبریج گفت براساس تعریف تازة هاوکینگ، «افق رویداد» سیاهچالهها از مرز مشخصی که کلیه محتویات درونی سیاهچاله را از جهان بیرون مجزاکند، برخوردار نیست. تصورمیشد زمانی که چیزی به داخل سیاهچاله بیفتد برای همیشه گم و ناپدیدشدهاست و تنها اطلاعاتی که دربارة سیاهچاله باقی میماند، جرم و سرعت چرخش آن است. اما این فرض با قوانین فیزیک کوانتم که رفتار جهان را در کوچکترین ابعاد توضیحمیدهد، مغایراست. این قوانین حکم میکنند که اطلاعات نمیتواند برای همیشه از دستبرود و نابودشود. اینکه اطلاعات ازدستبرود یا نه، دارای پیامدهای مهم علمی و فلسفی است».(8)
هاوکینگ با این اعتراف و اصلاح نظریه، پرداختن به سازوکار موجود بین جهان پیدا و پنهان را از دیدگاه یافتههای کیهانشناسی تسهیلکرد و تعارض با دیدگاه قرآن را از میان برداشت؛ که پس از این به آن میپردازیم.
گفتنی است این اصلاح نظر هاوکینگ مبتنی بر کشفهای تازة کیهانشناسی بودهاست؛ بدون آنکه کسی به این کشفها اشارهکند. نشریة نیچر در شمارة 6/5/2004 مقالهای تحقیقی زیر عنوان «نواحی غباری مرکزی در هسته فعال ان، جی، سی 1068» چاپکرده که دوسویهبودن دادوستد دو بخش پیدا و ناپیدای کیهان را ثابت میکند:
«کهکشانهای فعال از جمله تماشاییترین اجرام آسمانی هستند. هسته متراکم این اجرام، چنان درخشان است که در واقع تمام کهکشان را تحتالشّعاع قرارمیدهد… امروزه مشخصشدهاست که انرژی لازم برای فعالیت این قبیل چشمههای پرانرژی از سیاهچالههایی سرچشمهمیگیرد، که ممکن است جرمی معادل یک میلیارد برابر جرم خورشید داشتهباشند…هسته داغ این نوع کهکشانها را ان. جی. سی. مینامند. یکی از این نوع کهکشانها ان. جی. سی. 1068 است… دانشمندان حدس میزنند سیاهچالهای با جرمی معادل یکصد میلیون برابر جرم خورشید در هستة چنین کهکشان درخشانی وجودداشتهباشد… مرکز این سیاهچالهها بر اثر تابش فوقالعادة زیاد نور مرئی و ماورای بنفش، بسیار داغ هستند. در این منطقه از سیاهچاله ذرات گردوغبار، انرژی جذبشده از سیاهچاله را در ناحیة طیفی با طولموج بلندتر بازمیتابانند…
کیهانشناسان موفقشدند ساختار نواحی مرکزی ان. جی. سی. 1068 را مورد بررسی قراردهند. محققان تودة غبار داغی را در هستة این کهکشان ثبتکردند که دمای آن 500 درجة سلسیوس تخمینزده میشود… ضخامت قابلملاحظه این توده که 65 درصد قطر بزرگ توده است، نشان میدهد که این توده تنها در شرایطی میتواند پایدار بماند که پیوسته تحت تزریق انرژی جنبشی باشد. البته هیچکدام از مدلهای رایج برای کهکشانها وجود چنین نواحی مرکزی برای کهکشانهای فعال را نمیتوانند بهخوبی توصیف کنند و برای این نواحی جواب قانعکنندهای ارائهدهند… این تصاویر در واقع اولین سری مشاهدات تداخل سنجی با تصویربرداری تمامزمینه از یک جسم خارج از کهکشان راه شیری در ناحیة مادون قرمز حرارتی است. این تصاویر پنجرهای نو رو به سوی زمینههای کاملاً نوین ستارهشناسی میگشایند».
کیهانشناسان از خود میپرسند آیا با گذر زمان، از وزن انرژی تاریک کاسته میشود؟ اگر کاسته شود چنین میشود و اگر نشود، چنان. این موضوع را با نقل نوشتة زیر، و با توجه به مقالههای نقلشدة پیشین، بررسیمیکنیم. سپس به قرآن کریم بازمیگردیم تا ببینیم آیا این کتاب عظیم، در این زمینه نیز راهنمای ما خواهد بود یا نه ؟
«ارزیابیهای تعجبآور جدید از ستارگان دوردست که توسط تلسکوپ فضائی هابل صورت گرفتهاست نشان میدهد، یک انرژی تاریک ناشناخته رفتهرفته و با قدرت زیاد در حال متلاشیکردن گیتی است. اینشتین این انرژی را که منشأ آن هنوز ناشناخته است، پیشبینیکردهبود. با این حال بعدها او آن را بزرگترین اشتباه خود خواند. اینشتین گفتهبود یک نوع نیروی جاذبه درحال فروپاشاندن گیتی است. قدرت این نیرو چنان زیاد است که طی میلیارها سال عمر کیهان تغییری نکردهاست…
دکتر ریس از مؤسسة علوم تلسکوپ فضائی بالتیمور میگوید: آنچه ما یافتهایم نشان میدهد این نیرو یک انرژی تاریک نیمهدائم است و به نظر میرسد مدتهاست که با ماست؛ واگر تغییری میکند، این تغییر بسیار کند و آرام است… دکتر ترنر کیهانشناس دانشگاه شیکاگو میگوید این بزرگترین راز همه تاریخ علم است؛ چه این انرژی تاریک در طول زمان تغییر بکند و چه نکند، در ماهیت این راز تغییری ایجاد نمیشود. اطلاعاتی که بهتازگی بهدست آمده پیشرفت بزرگی است… و این احتمال را که نیروی ضدجاذبه ناگهان قدرت بگیرد و سیارات ، ستارگان و حتا اتمها را متلاشیکند، تقویتمیکند.»(9)
کوششی دیگر پیرامون انرژی تاریک
«چندین دهه است که فیزیکدانان و کیهانشناسان میدانند ذرات متعارف پیرامون ما تشکیل دهندة اتمها و ستارهها و بدن ما، و... تنها کسر کوچکی از کل جرم کیهان هستند. بقیة جرم کیهان متعلق به ماده تاریک است که هویت آن تا به حال ناشناخته باقی مانده است. دانشمندان عقیده دارند که ذرات سنگین گوناگونی به زمین میرسند و از میان آن میگذرند، بدون آنکه با مواد سازنده کره زمین برهمکنش داشتهباشند. این ذرات بهندرت با مواد معمولی واکنش نشان میدهند. بنابراین بدون آنکه مشاهدهشوند از میان اجرام معمولی از جمله زمین میگذرند…
آزمایش سی. دی. ام. اس. آی. آی.(پروژة جستوجو برای مادة تاریک در دمای پایین) بهمنظور مشاهدة گونة خاصی از این نوع ذرات طراحی شدهاست. اگر این ذرات مشاهده شوند، در واقع اولین نوری خواهد بود که به دنیای پررمز وراز ماده تاریک خواهدتابید؛ و نیز مدرک خوبی برای اثبات صحت نظریة ابرتقارن بهدست خواهدآمد. نظریة ابرتقارن نظریهای مافوق نظریههای متداول فیزیک است.» (10)
دیدگاه قرآن کریم در زمینههای یادشده:
یعلم ما یلج فیالارض و ما یخرج منها و ما ینزل منالسماء و ما یعرج فیها (سبأ: 2، حدید: 4)
ترجمه: خداوند میداند آنچه را که در زمین فرومیرود و آنچه را که از آن بیرون میآید. و آنچه که از آسمان فرومیآید و آنچه که در آن(نه به سوی آن ـ دقتشود) بالا میرود.
روشنگری: وذلکم ظنّکمالذی ظننتم بربّکم اردیکم فاصبحتم منالخاسرین ـ فصلت: 23
پیشینیان مترجمین و مفسرین قرآن کریم، چون خود از درک مفاهیم قرآنی در ارتباط با علوم طبیعی ناتوان بودهاند، در بسیاری آیات عملاً توانایی خداوند را نیز دست کم گرفته (وما قدرواالله حق قدره) و طبق آیه بالا آن را در اندازه تواناییهای انسان پایینآوردهاند.
متأسفانه این اشکال به پسینیان نیز سرایتکرده و همان تفکرات قدیمی را تکرارکرده و میکنند و نهتنها جرأت خدشهاندازی بر این رویههای قرون وسطایی را ندارند، بلکه حتا از خود نمیپرسند آیا درست است که با اینهمه یافتههای علمی در این عصر همان مثالهای کهنه را تکرارکنیم و با این کار ذهن دیگران را از دگراندیشی و نواندیشی بازداریم؟
مثلاً در تفسیر آیه بالا که در دو سوره به یک شکل آمده، میپندارند که منظور خداوند آن چیزهایی است که انسانها میدانند؛ مانند باران که فرومیآید و ارواح که بالا میروند؛ و بدین گونهاست که سطح دانش خداوند را در حد دانش خویش پایین میآورند. حال آنکه منظور خداوند از این آیات، جدا از چیزهایی که ما میدانیم، آن است که به انس و جن بگوید چیزهای بسیار دیگری هم هست که شما نمیدانید و من میدانم.
همانگونه که به فرشتگان گفت انّی اعلم ما لاتعلمون، به ما میفرماید: من با این آیات، شما را راهنمایی میکنم که به دنبال آن دانستنیها که نمیدانید، بروید. در این مقام اگر به آخرین خلاصه مقالهای که در بالا آمد بازگردیم، بهتر متوجه این موضوع میشویم.
از سوی دیگر خداوند در این آیه وضعیت زمین را از آسمان جداکرده و برای هر یک حساب جداگانهای بازکردهاست(نه آنگونه که مفسرین همه را یکی میبینند). در بخش اول، بدهبستان بیشتر بین جو زمین و خود زمین است؛ ولی در بخش دوم، بدهبستان بین عالم پیدا و جهان پنهان است، از راه درهای آن؛ و به تعبیر کیهانشناسان: سیاهچالهها.
البته این جداسازی مانع از آن نمیشود که چیزهایی که از عالم پنهان فرومیآیند، به زمین و جو آن نرسد. و یا چیزی از زمین به جهان ناپیدا نرود.
این نکته را نیز بهتر است بدانیم که خداوند در مورد چیزهایی که ما میدانیم اینگونه سخن نمیگوید؛ بلکه آنها را به عنوان آیه یادمیکند و به ما یاداورمیشود که از آنها پند بگیریم؛ مثلاً در مورد باران، آیههای فراوان و گوناگونی وجوددارد؛ مانند آیة زیر:
واختلاف الیل والنهار وما انزلالله منالسماء من رزق فاحیا بهالارض بعد موتها وتصریفالریاح آیات لقوم یعقلون(جاثیه: 5)
و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ماننزله الا بقدر معلوم(حجر: 21)
ترجمه: چیزی نیست(در این کیهان پهناور) جز آنکه گنجینههای آن نزد ماست و ما فرونمیفرستیم آن را مگر بهاندازهای که دانستهاید.
در اینجا نیز از بهکارگیری زمان مضارع «ننزله» میتوان این نتیجه را گرفت که اگر اندازة جهانهای ‹پیدا› و ‹پنهان› دگرگونناپذیر بود، آیه چنین میبود: «و ما انزلناه الا بقدر معلوم».
خداوند کریم، در آیة 25 سوره نمل میفرماید: الذی یخرجالخبأ فیالسموات والارض
ترجمه: خداوند کسی است که بیرون میآورد پنهانی را در آسمانهاوزمین (کیهان).
پس معلوم میشود از نظر قرآن کریم بین جهانهای پیدا و پنهان، از راه بخش میانی کیهان یعنی جهان نورونیرو همواره رابطه بدهبستان وجودداشته؛ و هیچیک از این دو جهان ثابت نیستند؛ چنانکه این معنا در آیة یادشده در دو سورة «سبأ» و «حدید» نیز گنجاندهشدهبود.
بنابراین:
ـ منشأ انرژی تاریک کاملا شناخته شدهاست؛ و از آغاز آفرینش، خود منشأ ایجاد جهان پیدای ما بودهاست.
ـ اینکه دکتر ریس گفتهاست اگر تغییری کند، بسیار کند و آرام است، درست است.
ـ اینکه دکتر ترنر گفتهاست درهرحال ماهیت انرژی تاریک تغییر نمیکند، نیز درست است؛ ولی هیچگاه نیروی انرژی تاریک ناگهان قدرت نخواهدگرفت تا جهان را آن گونه که ایشان یادکردند، متلاشی کند. تلاشی جهان پیدا آنگونه است که در مقالة «مهنورد در قرآن» به آن پرداخته ام.
بنابراین، برمبنای آموزههای قرآنی، پیرامون سازوکار سه بخش کیهان با یکدیگر، و در مخالفت با نظریه افلاطونیان و برخی فلاسفه مسلمان، جهان یا جهانهای ثابت و مثالی نداریم، و نتیجه میگیریم که هر سه بخش در حال دگرگونی و حرکت است.
پس هیچ آفریدهای ثابت و لایتغّیر نیست؛ مگر ذات یگانه او که ثابت و بیدگرگونی است؛ هر چند که خود، این ثبوت را نقضکرده و آنگاه که چیزی جز او نبود از خود و برای خود آفرید و این کیهان پهناور را زینت ظهور بخشید.
تاریخ پایان نگارش خرداد: 1384
ویرایش دوم: اسفندماه 1399
ویرایش سوم: مرداد 1400
ویرایش چهارم: دی 1400
ویرایش پنجم: فروردین 1402
احمد شماع زاده
بازگشتها
1.شرق: 19/3/83 و نوروز 83
3.برگرفته از مقالة نیوزویک، ترجمه و توضیح نگارنده، مندرج در اطلاعات علمی، بهمنماه 1374
4.مقدمة تاریخچه زمان هاوکینگ صفحة سیزده ، و روزنامه ایران: 26/4/75
5.اطلاعات بینالمللی: 8/9/78
6.نجوم شمارة 70 مقالة پادماده
7.شرق: 3/10/82
8.شرق: 7/5/83
9.همشهری: 19/12/82 ص16علمی
10. شرق: 22/2/8
30 March 2023 / Emma Marris
Research showing water-stressed or injured plants emitting high-pitched sounds could have implications for horticultural monitoring.credit: Lilach Hadany
Plants do not suffer in silence. Instead, when thirsty or stressed, plants make “airborne sounds,” according to a study published today in Cell1.
Plants that need water or have recently had their stems cut produce up to roughly 35 sounds per hour, the authors found. But well-hydrated and uncut plants are much quieter, making only about one sound per hour.
The reason you have probably never heard a thirsty plant make noise is that the sounds are ultrasonic — about 20–100 kilohertz. That means they are so high-pitched that very few humans could hear them. Some animals, however, probably can. Bats, mice and moths could potentially live in a world filled with the sounds of plants, and previous work by the same team has found that plants respond to sounds made by animals, too.
To eavesdrop on plants, Lilach Hadany at Tel-Aviv University in Israel and her colleagues placed tobacco (Nicotiana tabacum) and tomato (Solanum lycopersicum) plants in small boxes kitted out with microphones. The microphones picked up any noises made by the plants, even if the researchers couldn't hear them. The noises were particularly obvious for plants that were stressed by a lack of water or recent cutting. If the sounds are pitched down and sped up, “it is a bit like popcorn — very short clicks”, Hadany says. “It is not singing.”
Whereas plants cry due to lack of water or damage, of course they glorify The Almighty God too, as the holy Koran says in Surah Al-Isra: 44:
تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَـٰوَٰتُ ٱلسَّبْعُ وَٱلْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ ۚ وَإِن مِّن شَىْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِۦ وَلَـٰکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ۗ إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًۭا
The seven heavens, the earth, and all those in them, glorify Him. There is nothing that does not glorify His praises; but their glorification cannot be comprehend. He is indeed Most Forbearing, All-Forgiving.
This verse confirms the Sring theory in physics too.
In anther words:
The universe and what made it up, all together play a unique symphony that testify to the Creator's unity and creativity.
2 Apr. 2023, Ahmad Shammazadeh
Plants do not have vocal cords or lungs. Hadany says the current theory for how plants make noises centers on their xylem, the tubes that transport water and nutrients from their roots to their stems and leaves. Water in the the xylem is held together by surface tension, just like water sucked through a drinking straw. When an air bubble forms or breaks in the xylem, it might make a little popping noise; bubble formation is more likely during drought stress. But the exact mechanism requires further study, Hadany says.
The team produced a machine-learning model to deduce whether a plant had been cut or was water stressed from the sounds it made, with about 70% accuracy. This result suggests a possible role for the audio monitoring of plants in farming and horticulture.
To test the practicality of this approach, the team tried recording plants in a greenhouse. With the aid of a computer program trained to filter out background noise from wind and air-conditioning units, the plants could still be heard. Pilot studies by the authors suggest that tomato and tobacco plants are not outliers. Wheat (Triticum aestivum), corn (Zea mays) and wine grapes (Vitis vinifera) also make noises when they are thirsty.
Previously, Hadany’s team has also studied whether plants can ‘hear’ sounds, and found that beach evening-primoses (Oenothera drummondii) release sweeter nectar when exposed to the sound of a flying bee2.
So are plant noises an important feature of ecosystems, influencing the behaviour of plants and animals alike? The evidence isn’t yet clear, according to Graham Pyke, a retired biologist at Macquarie University in Sydney, Australia, who specializes in environmental science.
He’s sceptical that animals listen to the moans of stressed plants. “It is unlikely that these animals are really able to hear the sound at such distances,” he says. He thinks the sounds would be too faint. Further research should shed more light on the matter. But Pyke says he’s perfectly willing to accept that plants ‘squeal’ when stressed.
doi: https://doi.org/10.1038/d41586-023-00890-9
Khait, I. et al. Cell https://doi.org/10.1016/j.cell.2023.03.009 (2023).
Veits, M. et al. Ecol. Lett. 22, 1483–1492 (2019).
تصویری از «رستاخیز» یا «یوم الخروج»
احمد شمّاع زاده
یوم یسمعونالصّیحه بالحقّ ذلک یومالخروج(ق: 42)
روزی که (مردگان) به شایستگی میشنوند صدایی سهمگین را. آن روز، رستاخیز است.
خداوند در آیات دیگری گفتهاست: ‹منالاجداث = از گورها›؛ ولی در این آیه به گورها اشاره ای نشده. شاید خداوند میخواسته تأکید خود را بر چگونگی رستاخیز بگذارد و یا با نیاوردن ‹از قبرها›، نکتهای را یاداورمان شود. برای نمونه در همین سوره آمدهاست:
و نزّلنا من السماء ماءَ مبارکاً فأنبتنا به جناتٍ و حبّ الحصید والنّخل باسقاتٍ لها طلع نضید رزقاً للعباد و احیینا به بلده میتاً کذلکالخروج (ق: 9 تا 11)
و فروفرستادیم از آسمان آبی پربرکت را. پس رویاندیم به وسیله آن باغها و مزرعه ها یی را. و نخلهای برافراشته ای که طلعهای متراکمی دارند. بهره ای از روزی برای بندگان و بدین وسیله زنده میکنیم سرزمین مردهای را. اینچنین است رستاخیز.
یعنی همانگونه که گیاهان را از زمین با آب و خاک زنده میکنیم، ‹خروج› دوباره همهچیز از جمله انسانها در آغاز رستاخیز چنین خواهد بود.
آیه زیر نیز همین مضمون را بهگونهای گسترده تر، بیان میکند:
و هوالذی یرسلالرّیاح بشراً بین یدی رحمته حتّی اذا اقّلت سحاباً ثقالاً سقنه لبلدٍ میّتٍ فانزلنا بهالماء فاخرجنا به من کلالثّمرات کذلک نخرج الموتی لعلکم تذکرون (اعراف: 57)
ترجمه: اوست که میفرستد باد را که بشارتی است از رحمتش تا آن هنگام که ابری کم حجم، سنگین (پربار) شود رفع تشنگی میکنیم به وسیله آن برای سرزمینی که مرده بود. پس آب را فرومیفرستیم بر آن سرزمین. پس بیرون میآوریم به وسیله آن همه گونه میوه ای. بیرون آمدن مردگان نیز به همین گونه است باشد که یاداور شوید.
خداوند در سورهای دیگر، پس از اینکه درباره آفرینش انسان سخن میگوید، چگونگی بازگشت جسمانی او را نیز یاداورمیشود و همین روش را بهگونهای دیگر بازگومیکند:
والسّماء ذاتالرّجع والارض ذاتالصّدع انه لقول فصل و ما هو بالهزل
آسمان دارای باران است، و زمین دارای شکاف است. این سخن همانا گفتهای بازشناختی است و بیهوده نیست. (طارق: 11 تا 14)
همین مضمون در آیات پس از آیه ‹یومالخروج› (ق: 43 و 44) نیز بیانشده:
انا نحن نحیی و نمیت و الیناالمصیر یوم تشقّقالارض عنهم سراعاً ذلک حشر علینا یسیر
سخن از شکافتهشدن زمین و حشر سریع و زودهنگام (سراعاً) است؛ نه مانند بار اول که بهدنیا آمدند و حدود 16، 17 سال طولکشید تا به رشد و بالندگی رسیدند، بلکه بهسرعت و همانند گیاهانی که با دوربینهای فیلمبرداری خودکار، رشدشان را تندشده به تصویر میکشند، همانگونه که در این دنیا ما را از زمین ‹نشوونما› داد (والله انبتکم منالارض نباتاً ثم یعیدکم فیها و یخرجکم اخراجاًـ نوح: 17 و18)، بار دیگر به سرعت از زمین ‹میرویاند›. (اذ انشأکم منالارض ـ نجم: 32)
در همین راستا: یوم یخرجون من الاجداث سراعاً کانهم الی نصب یوفضون (روزی که بر می خیزند از گورها به سرعت. گویی برای گرفتن بهره ای دنیوی شتابانند. معارج: 43)
خداوند بهگونههای دیگری نیز ‹خروج› را توصیف کردهاست:
یخرجون منالاجداث کانهم جراد منتشر (برمی خیزند از گورها، گویی همچون ملخ همه جا را پر کرده اند. قمر: 7)
چرا خداوند ملخ را مثالزدهاست؟
هر اشاره قرآنی، هرچند اشارهای کوچک، نکتهها دربردارد؛ و بههیچروی نباید ترجمه آن را سرهمبندی کرد. بنابراین باید در همین مثال هم اندیشه و تدبر کنیم تا بدانیم منظور خداوند از این مثال چه بودهاست؟
پس از تدبر در این مثال قرآنی، متوجهمیشویم که آفرینش ملخ دو ویژگی مهم دارد. یکی اینکه ‹خلقالسّاعه› آفریدهمیشود، و دیگر اینکه هنگامی که ملخها به کشتزارها حملهمیکنند، ‹انبوه›اند؛ و معلوم است که با هم آفریدهشدهاند. پس خداوند با این مثال بسیار ساده، حشرونشر انس و جن را در آغاز رستاخیز، ترسیمکردهاست. یعنی همه مردمان جن و انس، بهیکباره، و با سرعت تمام، برانگیخته میشوند.
فیلمهای مستند زیادی از زادوولد جانواران مختلف تولیدشده و تا آنجا که ممکن بوده بسیاری از آنها را دیدهام؛ ولی تاکنون تولید مثل ملخ را ظاهراً نتوانستهاند فیلمبرداریکنند. اما شبیه به آن را دیدهام که برای این مثال قرآنی مناسب است:
مستند 5 تلویزیون روزی از تولید مثل لاکپشتها فیلمی پخشکرد که بسیار عجیب بود. شمار بسیار زیادی لاکپشت مشغول تخمگذاری در ساحل دریا هستند و روی تخمها را میپوشانند. سپس زمانی را نشان میداد که خیل عظیم جوجهها را میدیدی که بهیکباره از تخم سربراورده اند و روانه دریا شده اند. همین رهسپاری گروهی آنها به سوی دریا بود که بسیارشگفتانگیز مینمود.
انسان از خود میپرسد، اینها چگونه همه باهم از تخم سربراوردند؟! چقدر انبوه و زیادند!! به گونهای که تمام ساحل با آن بزرگی را پر کرده بودند. و چرا همه باهم به سوی دریا رهسپارند؟!
آری! لاکپشتها هم میتوانند رستاخیز را برای ما به تصویر بکشند!
ا نسان اندیشمند میپرسد همه اینهایی که گفتی تصویری از قیامت و روشی است که خداوند بدین گونه ما را برمیانگیزاند؛ ولی لاکپشتها از تخمها بیرون آمدند؛ گیاهان بذرشان یا در زمین وجود داشته یا کشاورز پاشانده است؛ پس انسانها که بذر و تخمی از آنان باقی نمانده، چگونه برانگیخته میشوند؟
خداوند در کتابش از هیچ موضوعی فروگذار نکرده و پاسخ این پرسش را هم داده است. باز هم سوره ق و این بار در آیات سوم و چهارم سوره ق دقت کنید:
أءذا کنّا تراباً ذلک رجع بعید قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا کتاب حفیظ
ابتدا پرسش انکارآمیز کافران پیرامون بازسازی بدن انسان در روز رستاخیز است که: آنگاه که ما خاک شدیم چگونه برانگیخته می شویم؟ این بازگشت بعید به نظر میرسد!
و سپس پاسخ قرآن:
«به درستی که ما دانستیم آنچه را که زمین از آنان کممیکند». (زیرا زمین بدن انسان را پس از مرگ تجزیه میکند.) سپس میفرماید: «نزد ماست کتابی که بسیارنگهدارنده (اطلاعات) است».
با
توجه به اینکه همهچیز تجزیه شده و ظاهراً
چیزی برای زندهشدن دوباره وجودندارد،
چه چیزی بسیارنگهدارنده اطلاعات است؟
اگر از یک دانشمند زیستشناس بپرسید، پاسخ خواهدداد بسیارنگهدارنده اطلاعات در زمینه بازسازی انسان و دیگر جانداران، تنها دی. ان. آ. میتواند باشد؛ که همه ویژگیهای وراثتی و اکتسابی انسان مردهای را که چندین سال زندگیکرده، در خود حفظ و نگهداری کرده است.
آری کتاب یا رایانهای به نام دی. ان. آ. وسیلهای در دست خداوند است (وعندنا) تا بدن انسان، جن و دیگر جانداران را برای روز رستاخیز بازسازی کند؛ البته اکنون دانش به جایی رسیدهاست که دانشمندان نیز میتوانند با روش کلونینگ (همانندسازی) چنین کاری را در همین جهان انجام دهند و دانش انسان را برای شناخت بهتر روز رستاخیر (ذلک یومالخروج ـ ق: 42) و چگونگی خروج (کذلکالخروج ـ ق: 11) بالا ببرند و دیگر انسان امروزی همانند انسان دوران جاهلیّت پرسشهایی را (که بسیاری از آنها در قرآن آمده) مطرح نکند، و به رستاخیز به عنوان واقعهای حتمی و فهمیدنی ایمان بیاورد؛ و نه بعید و دور از ذهن که از قول کافران در قرآن آمده (ذلک رجع بعید).
برای آگاهی بیشتر در این زمینه مقاله زیر را ببینید:
دی. ان. آ و کلونینگ در قرآن: https://www.academia.edu/12408556
نگارش و ویرایش:فروردین 1394
ویرایش دوم: فروردین 1402
احمد شماع زاده
کیهان، سیستمی 9 بعدی
احمد شمّاع زاده
در گفتار سازمان کیهان در قرآن، دانستیم که کیهان سه بخش دارد، و چگونه هر بخش در ارتباط با دو بخش دیگر قرارمیگیرد؛ و با توجه به گفتار شکل کیهان در قرآن، دانستیم که شکل ساختاری کیهان حلزونی است. اما موضوعی که در این گفتار به آن میپردازیم این است که این سه بخش در حلزون کیهانی چه جایگاهی را دارا هستند، و کارکرد حلزون کیهانی چگونه است؛ و حلزون کیهانی چه ساختاری را شکل میدهد، و ویژگیهای این ساختار چیست؟
آیه آخر سورة طلاق:
اللهالذی خلق سبع سموات و منالارض مثلهنّ یتنزّلالامر بینهنّ لتعلموا انالله علی کل شیء قدیر و انالله قد احاط بکلّ شیء علماً
تنها آیهای که ساختار درونی سیستم کیهانی را مشخصمیسازد، این آیه است؛ ولی متأسفانه به واسطه کجفهمی و بدفهمی و تعبیر و تفسیرهای مفسرین اولیه، و به تبع آنان مفسرین بعدی قرآن، آیه به نادرستی ترجمه شده و ارزش آن درک نشده اند؛ زیرا این آیه، آیه ویژه ای است که در جای ویژه ای از قرآن قرار گرفته که هیچ ربطی به سوره طلاق و آیات طلاق ندارد و این نمیتواند اتفاقی رخ داده باشد؛ بلکه خداوند از همین وصله ناجور بودن این آیه در این سوره، منظوری را در نظر داشته است.
مسلّم است فهم مفهوم این آیه برای همگان تاکنون دیریاب بوده، و توقعی هم از کسانی که در ساختار کیهان پژوهش نمیکنند، نیست تا آیه را درک کنند؛ ولی با فهم درست آن، دیدگاه ما از ساختار کیهان دگرگونه میشود؛ و متوجه میشویم که حلزون کیهانی دارای هفت آسمان و هفت زمین است. به عبارتی دیگر حلزون کیهانی آسمان- زمینها یا لایه های هفتگانه ای دارد. به منظور ساده کردن موضوع، هر یک از آسمان- زمین ها را کیهانک (مینی یونیورس) مینامیم.
نکته مهم دیگری که این آیه به دست ما میدهد این است که هرچه کیهانکهای هفتگانه حلزون کیهانی از مرکز دور میشوند، تنزل درجه می یابند. که در این مقاله به این موضوع می پردازیم که تنزّل درجه در بخشهای کیهان به چه معناست.
بررسی واژگانی آیه به منظور فهم آن:
واژه تتنزّل در آیه، مضارع فعل تنزّل در باب تفعّل است. پیرامون باب تفعّل در دستور زبان عربی آمده است که از این باب برای درخواست انجام یک کار یا تحمیل آن استفاده میشود. همچنین میتوانیم از آن برای اثرپذیری باب تفعیل استفاده کنیم.
از سوی دیگر معنای تنزّل کاهش یافتن یا کم شدن است، چنانکه در زبان فارسی به تبعیت از زبان عربی میگوییم:
تنزّل درجه برای شخص متخلّف در نیروهای نظامی و انتظامی، تنزّل مقام یا پایگاه اجتماعی، تنزّل قیمت و ارزش چیزی.
بنا بر دلایلی که به آنها اشاره شد، ترجمه آن چنین میشود:
خداوند کسی است که آفرید هفت آسمان (آسمانهای هفتگانه) را و از زمین مثل آنها (زمین های هفتگانه) را. کار را در میان آنها تنزل (کاهش) میدهد، تا بدانید همانا که خداوند بر هرچیزی توانا و همانا که خداوند به درستی بر هر چیزی احاطه علمی دارد.
آیه 12 سوره فصّلت:
فقضیهن سبع سموات فی یومین و اوحی فی کل سماء امرها و زینّا السماء الدّنیا بمصابیح
ترجمه: پس تمام کرد هفت آسمان را در دو مرحله؛ و کار هر آسمان را در آن نهادینه کرد و آسمان دنیا را با ستارگان زینت بخشید.
این آیه، آیه محکمه ای است که ذهن ما را در این زمینه به نکته ای مهم و دقیق میکشاند؛ و آن اینکه هر یک از کیهانکهای حلزون کیهانی، امر جداگانه ای دارند. و از برابرگذاری جملههای یتنزّلالامر بینهنّ و اوحی فی کل سماء امرها متوجه میشویم که واژه امر در به معنای جایگاه، زمان-مکان (Spacetime) است و از جمله اول متوجه میشویم هرچه کیهانکها از مرکز حلزون کیهانی دور شوند، درجه و ارزش امر (Spacetime) میان آنها کاهش مییابد.
نتیجه آنکه حلزون کیهانی سیستم کاملی است که:
یک- از هفت سیستم کوچکتر، یا سابسیستم (کیهانک) تشکیل شده است.
دو- این کیهانکها نه تنها از نظر موجودیت کاملاً از یکدیگر جدا هستند، بلکه از نظر کارکرد یاSpacetime نیز از یکدیگر جدا بوده و خداوند کریم کارکرد هر کیهانک را نیز در آن تعبیه و نهادینه کرده، تا از کیهانکهای پیش یا پس از خود بینیاز باشد، و کارهای درون سیستمی خود را مستقلاً انجام دهد.
سه- از آنجا که از آغاز آفرینش، جای و گاه یا مکان و زمان با هم ایجاد شده و کیهان پویا را شکل داده اند؛ پس سخن گفتن پیرامون کیهان همواره باید همراه با جایگاه (فضا-زمان) باشد.
به عبارتی ساده تر نمیتوان از جایی از کیهان سخن گفت و زمانی را برای آن در نظر نگیریم؛ بلکه مکان و زمان از یکدیگر جدایی ناپذیرند و سخن گفتن تنها از یکی از این دو، بیهوده است.
برای داشتن تصویر و تصوری شبیه به واقعیت از کیهان در ذهن خود، با بزرگنمایی و در نظر گرفتن لاک سه بعدی یک حلزون طبیعی که دارای هفت لایه باشد (البته در جهان ما چه در طبیعت و چه در صنعت، هیچگاه حلزونی به وجود نیامده که هفت لایه داشته باشد.). این لاک سهبعدی، مانند یک آبنما (اکواریوم)، باید به گونهای شفّاف باشد تا بتوانیم هرچه را که در درون آن است، آشکارا ببینیم. در این صورت در هر یک از لایههای آن، لکّههای روشنی (کهکشانهایی) را میبینیم که بخش بسیار کوچکی از هر لایه را تشکیلمیدهند، (رویهمرفته، چهاردرصد وزن حلزون کیهانی) و دیگر بخشهای هر لایه که عمده حجم هر لایه را شکلمیدهند، (رویهمرفته، 96 درصد وزن حلزون کیهانی) سیاه و نادیدنی هستند.
لایه هفتم که معمولاً از همه لایهها گستردهتر و مسطح تر است، جهان دیدنی ما را شکل میدهد، که از دیگر کیهانکها روشنتر و شفّافتر است. هرچه لایههای حلزون کیهانی بالاتر، یعنی به مرکز حلزون کیهانی نزدیکتر باشند، دارای حجم و شفّافیتی کمتر، ولی پیچش، گرانش و چگالی بیشتری هستند؛ درنتیجه زمان در آنها کندتر میشود؛ تا به مرکز یا هسته برسد. در مرکز حلزون کیهانی چگالی بینهایت است؛ در نتیجه حرکتی وجود ندارد و زمان صفر است.
بدین ترتیب متوجه میشویم که هر لایه از حلزون کیهانی یک سابسیستم یا کیهانک است که ابعادی از کیهان را با جایگاه یا Space-time ویژه، در خود جای داده است.
پس آنچنانکه از زمان اینشتاین تاکنون تصور میشد، چنین نیست که جایگاه یا سپیس تایم یگانه ای بر سیستم کیهانی حاکم باشد؛ بلکه هفت سپیس تایم وجود دارد؛ و کیهان در بخشهای مختلف خود، دارای ابعاد گوناگونی است. در این نظریه، عبارت بعد چهارم زمان است جایگاهی ندارد؛ بلکه زمان با سرعتی متفاوت در همه هفت کیهانک وجود دارد.
آیا ممکن است دیگر کیهانکها مسکونی باشند؟
جدا از دیگر نوشته ها و پژوهشهایم، در پژوهش جن موجودی که از نو باید شناخت، پیرامون فهم درست آیه رب المشرقین و رب المغربین، شرح نسبتاً فراگیری آورده ام که نشان میدهد جدا از کره زمین، در کره ای دیگر، موجوداتی ناطق و مسئول وجود دارند؛ ولی به تازگی متوجه نکته ای ظریف و مهم در برخی آیات سوره طه شده ام.
سه آیه زیر به ما میگویند که نه تنها در دیگر سیاره ها، بلکه در دیگر کیهانکها نیز موجوداتی زندگی میکنند که در روز بازپسین مسئول اعمال خویشند و زمان کیهانکی که در آن زندگی میکرده اند با زمان کیهانکهای دیگری که در آنها نیز موجودات ناطق و مسئول زندگی میکرده اند متفاوت بوده است:
یوم ینفخ فی الصور و نحشرالمجرمین یومئذ زرقاً(102) یتخافتون بینهم ان لبثتم الا عشراً (103) نحن اعلم بما یقولون اذ یقول امثلهم طریقهَ ان لبثتم الا یوماً(104) - طه
روزی که در صور دمیده شود، (دمیده شدن در صور برای همه هفت لایه کیهان است. شکل کیهان در قرآن را ببینید.) و برمیانگیزانیم مجرمین را در چنین روزی که هاج و واج شده اند! میان خود، درگوشی میگویند بیش از ده روزی را نگذراندیم. ما آگاهتریم به گفتار آنان؛ در حالی که آنهایی که در طریقه بالاتری از طریقه اینان قرارداشته اند، میگویند ما نگذراندیم مگر روزی را.
با توجه به آیه ولقد خلقنا فوقکم سبع طرائق (مؤمنون: 17)، منظور از امثلهم طریقهَ این است که در طریقه یا کیهانک برتری در حلزون کیهانی قرار دارند، و به مرکز حلزون کیهانی نزدیکترند.
بحثی واژگانی
همانگونه که در بالا آمد، مترجمین و مفسرین کنونی معمولاً به مانند پیشینیان خود در قرآن تدبر نمیکنند و نظر بدون تدبر پیشینیان را در ترجمه و تفسیر خود میآورند، واژه امثل را عاقلتر، و فهیمتر و … ترجمه کردهاند؛ که اصلاً چنین نیست و با معنای کلی آیه هم جور در نمیآید؛ زیرا که سخن از مجرمین است و با عظمت خداوند سازگار نیست که آیه نازل کند و مجرمین را به عاقل و عاقلتر دسته بندی کند و درباره مدتی که در دنیا زنده بودهاند بحث میانشان را در قرآن موجزش بیارود و آن هم برای رستاخیزی که هنوز واقع نشده؛ و این در حالی است که مفسرین معنای اصلی این واژه را که در فرهنگهای واژگان برای این واژه آمده (بالاتر، برتر، و افضل)، به کناری گذاشته اند!!
پس خداوند از این مثال منظور مهمتری را در نظر دارد تا به پسینیان منتقل کند؛ یعنی همان معنا که در ترجمه درست آیه آمد: طریقه یا آسمان بالاتری.
بدین ترتیب مشخص میشود که هم اکنون موجوداتی ناطق و مسئول، در کیهانکهایی زندگی میکنند که زمانشان نسبت به زمان کیهانک پیش از خود، ده برابر تندتر و نسبت به زمان کیهانک پس از خود، ده برابر کندتر است!!
سرعت گذشت زمان در لایههای حلزون کیهانی
با توجه به دستاوردهای بررسی آیات سوره طه، اگر سرعت زمان در کیهانک اول را X فرض کنیم، میتوانیم پیرامون سرعت زمان در هفت لایه حلزون کیهانی و Space-time (جایگاه) آنها، به این نتایج برسیم:
کیهانک دوم = X ضرب در 10
کیهانک سوم = X ضرب در 100
کیهانک چهارم = X ضرب در 1000
کیهانک پنجم = X ضرب در 10000
کیهانک ششم = X ضرب در 100000
کیهانک هفتم = X ضرب در 1000000
پس نتیجه میگیریم که:
زمان در کیهانک اول، یک میلیون بار کندتر از کیهانک هفتم یا کیهانک ماست.
بدین ترتیب، سیستم قرآنی کیهان، نه تنها نسبیت خاص اینشتین را تأیید میکند، بلکه آن را اصلاح کرده، و کاملتر و واقعی تر به جهانیان عرضه میدارد:
کیهان، هفت Space-time (جایگاه) دارد و نه یک Space-time
پوسته حلزون کیهانی، همه آفرینش را در خود جای داده است. هراندازه که این حلزون گسترش یابد، جایگاه (فضا ـ زمان) در تمام سیستم به نسبت، گسترش مییابد.
کیهانک رستاخیز
با توجه به نتیجهگیری بالا و آیه زیر، میتوان گفت رستاخیر در کدام کیهانک رخ خواهد داد: یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ «حج:47»
(مشرکان به منظور مجادله با تو) از تو میخواهند تا وقوع عذاب الهى پیش بیفتد؛ در حالى که خداوند هرگز خلف وعده نمىکند و همانا روزی (دوره رستاخیز) نزد پروردگارت برابر است با هزار سال از سالهایى که برمىشمارید.
بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که رستاخیز در کیهانک چهارم رخ خواهد داد.
نکته علمی دیگری که از این آیه بر میآید این است که بیگ کرانچ (درهم فرونشینی کیهان یا آغاز رستاخیز) سه کیهانک هفتم، ششم و پنجم را در کیهانک چهارم فرو میبرد.
نکته جالب حاصل این بحث:
مجرمینی که در آیات سوره طه بحث زمان را به میان می کشند، در کیهانکهای هفتم، ششم و پنجم زندگی میکرده اند؛ و با در هم فرونشینی این کیهانکها در کیهانک چهارم، رستاخیز آغاز میشود. و نیز میتوان نتیجه گرفت که ساکنین کیهانکهای سوم، دوم و اول، ملأالاعلی را شکل میدهند و کتاب و میزان برا آنها صدق نمی کند، و در اولین دمیدن در صور به هنگام رستاخیز، نمی میرند.
مهنورد یا پایان کار کیهان در قرآن: https://www.academia.edu/12376486 را ببینید.
کیهانکها و ابعاد آنها
با توجه به اینکه ما در کیهانکی سه بعدی زندگی میکنیم، پس میتوانیم کیهانکهای هفتگانه و ابعادی را که دارند، بدین گونه طبقه بندی کنیم:
کیهانک اول که نزدیکترین کیهانک به هسته حلزون کیهانی است، دارای نه بعد است. ناظری که در آن واقع شده باشد، تنها یک مقام از خداوند پایینتر است و میتواند نظاره گر ناظران یا چیزهایی باشد که در کیهانکهای پایینتر قرار گرفته اند؛ ولی ناظران کیهانکهای پایینتر نمیتوانند او را ببینند. این کیهانک دارای بیشترین پیچش، جرم و چگالی نسبت به کیهانکهای بعدی است؛ ولی دارای پیچش، جرم و چگالی کمتری نسبت به هسته حلزون کیهانی است.
کیهانک دوم دارای هشت بعد است؛ و ناظری که در این کیهانک قرار گرفته باشد، میتواند نظاره گر ناظرین و چیزهایی باشد که در کیهانکهای پایینتر قرار دارند؛ و به همین ترتیب:
کیهانک سوم دارای هفت بعد، کیهانک چهارم دارای شش بعد، کیهانک پنجم دارای پنج بعد، کیهانک ششم دارای چهار بعد؛ و کیهانک هفتم که جهان ما یا به قول قرآن سماءالدنیا (پایین ترین کیهانک) باشد دارای سه بعد، یا سه بعدی است.
ناظر اعظم:
بدین ترتیب مشخص میشود که خداوند ناظر اعظم است؛ زیرا طبق آیه هفتم سوره نجم (و هو بالافق الاعلی)، او در بالاترین افق است. یعنی همه را میبیند و خود دیده نمیشود. این هم دلیلی علمی و قرآنی پیرامون نکتهای بسیار مهم و جالب در موضوع خداشناسی. جلّ الخالق!!
نکته جالب حاصل این بحث:
با دریافتمان از ابعاد کیهان و با توجه به آیات سوره طه، ساکنین کیهانکهای هفتم، ششم و پنجم، به ترتیب، سه بعدی، چهار بعدی و پنج بعدی هستند. آیا میتوان تصور کرد که آنها چه شکل و شمایی دارند؟ آنها نه فرشته اند و نه موجوداتی غیرمادّی؛ و گرنه از دیدگاه قرآن مجرم شناخته نمی شدند.
در پژوهش جهانهای متوازی و متوالی در قرآن از قول قرآن کریم، به گونه های مختلفی از موجوداتی یاد شده که در کیهان حضور دارند. برخی مادّی هستند ولی هیچگاه مرتکب جرمی نمیشوند! برخی دیگر غیرمادّی هستند و در جهانی مادی زندگی میکنند! انسان نمیتواند هیچ تصوری از آنان داشته باشد؛ زیرا سه بعدی هستیم؛ ولی آنها که ابعاد بیشتری دارند، میتوانند از ما تصور درستی داشته باشند.
جهانهای متوازی و متوالی در قرآن: https://www.academia.edu/33424983
ابعاد فرشتگان
از آنجا که در حدیثی مربوط به معراج، جبرئیل که جزء فرشتگان است، نتوانست بیش از آسمان ششم یا کیهانک دوم با حضرت رسول اکرم صعود، و او را همراهی کند، مشخص میشود که فرشتگان نیز به کیهانک هفتم راهی ندارند؛ و نتیجه میگیریم که فرشتگان هشت بعدی هستند که اگر غیر از این بود نمی توانستند وظایف کیهانی خود را به انجام برسانند.
جهان ارواح و برزخ:
روح انسان چون سه بعدی نیست، تا زمانی که در قالب تن این جهانی قرار دارد، در تن باقی میماند؛ ولی با مرگ انسان، ناگزیر به جهان بالاتر صعود میکند. پس نتیجه میگیریم که ارواح چهاربعدی هستند؛ و چون ناظران کیهانکهای بالاتر میتوانند کیهانکهای پایینتر را ببینند، پس ارواح همواره میتوانند ناظر جهان سه بعدی ما و بخصوص ناظر اعمال وابستگان، از جمله خانوادههای خویش باشند.
یکی از مواردی که ادیان ابراهیمی بر آن اتفاق نظر دارند، این است که ارواح تا روز رستاخیز به عالم یا جهان برزخ میروند. پس نتیجه میگیریم که عالم برزخ در کیهانک ششم یا آسمان دوم واقع شده است.
The Universe, a Nine Dimension System: https://www.academia.edu/23710171
تاریخ نگارش: اسفند 1394
ویرایش دوم: دی 1396
ویرایش سوم: مهر 1398
ویرایش چهارم: تیر 1399
ویرایش پنجم: آبان 1400
ویرایش ششم: اسفند 1401
ویرایش هفتم: فروردین 1402
احمد شمّاع زاده