اعجاز ساماندهی کیهان
احمد شمّاع زاده
اگر معاندان قرآن، فهمیده بودند و میدانستند که قرآن مدّعی آن شده که در آغاز، زمین آفریده شده و سپس کل کیهان شکل گرفته است، این ادعای قرآن را متناقض دانش و عقل قلمداد میکردند و خرده گیریها و نقدها بر آن مینوشتند؛ و برخی از مسلمانان قرآن خوان نیز اگر میفهمیدند که چه میخوانند، و موضوع این آیات چیست، آنان نیز اگر نه آشکارا، دست کم در دل خود تهمتی بر قرآن وارد میکردند:
هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّیهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ ۚ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
او خدایی است که آنچه را که در زمین است برای شما آفرید، سپس به آسمانها پرداخت؛ پس آنها را سروسامان داد و به شکل هفت آسمان دراورد؛ و او به هر چیزی بسیار آگاه است. (بقره: 29)
این آیه تأکیدی است از سوی خداوند بر آیات نهم تا دوازدهم سوره فصلّت:
قل ائنّکم لتکفرون بالّذی خلقالارض فی یومین و تجعلون به انداداً ذلک ربّالعالمین(9) و جعل فیها رواسی من فوقها و بارک فیها و قدّر فیها اقواتها فی اربعة ایّام سواءً للسّائلین(10) ثمّاستوی الیالسّماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعاً او کرهاً قالتا اتینا طائعین(11) فقضیهنّ سبع سمواتٍ فی یومین...
ترجمه: بگو آیا شما به کسی که زمین را در دو دوره (مرحله) آفرید، همانا کفرمیورزید و برای او شریک قرار میدهید؟ او پروردگار جهانیان است. و قرارداد در آن از بالای آن، کوهها را و برکتداد در آن، و منابع آن را در آن قرارداد در چهار دوره که برای پرسشگران یکسان است. سپس به آسمان پرداخت؛ و آن حالت گازی داشت. پس به آسمان و زمین گفت خواه ناخواه فرا آیید؛ آن دو گفتند با میل و رغبت فراآمدیم. پس تمامکرد هفت آسمان را در دو دوره...
خداوند در این آیات تأکید میکند که اول زمین را آفریدیم و سپس به آسمان پرداختیم. یعنی شکلگیری کیهان در هفت آسمان، پس از آفرینش و شکلگیری زمین صورت گیرفته است.
در آغاز زمین، و پیشنیاز آن، منظومه خورشیدی ایجاد و ساماندهی شده اند. سپس به آسمان پرداخته شده است. یعنی در این مرحله، آسمان یا جهان ناپیدا و ناپایدار، به صورت دخان یا گازی شکل (انرژتیک) و زمین، یعنی جهان پیدای مادّی (ماتریال) وجود داشته اند؛ و با فرمان الهی گردهم آمدهاند؛ تا خداوند آنها را در دو مرحله به صورت آسمان-زمینهای هفتگانه سازمان دهد.
اگر در این دو آیه دقت شود، متوجّه میشویم که خداوند نگفته دیگر کهکشانها را آفریده؛ یعنی اینکه مواد آنها که گازی شکل بوده وجودداشته و خداوند کهکشانهای بعدی را از آن مواد ایجاد کرده، سپس با توجه به کهکشانهای تازه و کهکشان راه شیری، همه را یکجا و به شکل هفت طبقه سروسامان داده و آنها را در یک سیستم کلی و جامع که همان حلزون کیهانی با هفت لایه باشد گردآوردهاست.
همین موضوع، به زبان کیهانشناسی
«بهتدریج نظم و ترتیب بر جهان حاکمشد. درست مثل قطرههای آب که از تراکم ابر حاوی بخار تشکیل میشود، ذرات آشنای مواد، همانند الکترونها و پروتونهای با تراکم، از تابش جدا شدند. امواج صوتی در این مخلوط بیشکل جاری شدند و کمکم به آن شکل دادند.
ماده به تدریج کنترل کیهان را از دست تابش خارج و پیروزی نهاییاش را مسلم ساخت و خود را از چنگ تابش رهاساخت. هماکنون با انجام رصدهای بسیار دقیق تابشهای باقیمانده، این دوران و پایان شگفتآور آن مورد کاوش قرارگرفتهاست.»
«… به زبان کیهانشناسی گفتهمیشود جهانی را که ما امروز به این صورت میشناسیم (مجموعهای از اجرام که توسط گستره بسیار وسیعی از فضا از یکدیگر جداشدهاند.) از تحولات نسبتاً جدید محسوب میشود. اخیراً از این گونه آرایشها بهگونهای روشمند، نقشهبرداری شدهاست. مادّه از چندین میلیارد سال پیش تسلط خود را بر شتاب کیهانی ازدستدادهاست.»
(روزنامه شرق: 29 /2/ 83)
این متن علمی مربوط است به سال 1383 یعنی 19 سال پیش و ممکن است نویسنده متن اصلی آن را دست کم یک سال پیش از آن تهیه و تنظیم کرده باشد؛ ولی اکنون یعنی پس از 20 سال، کیهانشناسان با پرده برداریهای تلسکوپ جیمز وب، بیآنکه بدانند پیشینیانشان به این موضوع مهم دست یافته بودند، بر این موضوع آگاهی یافته و بسیاری پرسشها برایشان پیش آمده است.
این پژوهش را میتوانید در لینک زیر ببینید:
https://www.academia.edu/107731958/The_Story_of_Our_Universe
مقاله دیگری نیز به این موضوع پرداخته است:
«بهزودی آشکارشد که عالم میتواند با اخترشناسان و نیز نظریهپردازان بازی کند. نخستین اندازهگیریهای سرعت انبساط کیهان، این معنا را میرساند که کیهان تنها چندمیلیارد سال پیش به وجود آمده، که بدین ترتیب حتّا از کره زمین هم جوانتر مینماید…» (روزنامه شرق: 17/1/84)
روشنگری:
- از این نظر که کیهان میتواند کیهانشناسان را بازی دهد، کاملاً درست است و هنوز نیز دارد آنان را بازی میدهد؛ زیرا هنوز بسیار مانده تا به کیهانشناسانی واقعی تبدیل شوند؛ و تنها راهش این است که در برابر کیهانشناسی قرآنی زانو زنند.
- در متن نقل شده بالا، نوعی سهل انگاری صورت گرفته که اگر مربوط به مترجم نباشد، بهتر بود نویسنده مقاله به جای به وجود آمده مینوشت به گونه کنونی شکل گرفته و ساسان یافته است، زیرا خود نیز میداند که کیهان به وجود آمده بود ولی هنوز کاملاً سروسامان نیافته بود.
موضوع ساماندهی و سامان گرفتن کیهان بدون توجّه به «ثم استوی علی العرش» کامل نیست.
قرآن کریم نظر دقیق، کارا و لازم خود را در آیات بسیاری با بیان ثماستوی علیالعرش (سپس بر عرش مستولی شد.)، اعلام داشته که نکتۀ بسیار مهم و گره گشایی، هم در کیهانشناسی علمی، و هم در کیهانشناسی قرآنی است:
ان ربکماللهالذی خلقالسموات والارض فی سته ایام ثماستوی علیالعرش (اعراف: 54 و یونس: 3)
همانا پروردگارتان کسیاست که کیهان را در شش دوره آفرید سپس بر عرش چیره گشت.
شرح و تفصیل این موضوع در مقاله مهبانگ در قرآن آمدهاست؛ ولی تا آنجا که ممکن است، خلاصهای از آن را به تناسب موضوع، در اینجا میآوریم:
‹ثماستویعلیالعرش› مبین آن است که انرژی تاریک (هسته حلزون کیهانی) که منبع اصلی ساخت و ساز کیهان بود، هنگامی به زیر سلطه درامد و دربند شد که «اندازه مواد قابل گسترش» کیهان، به حد قابلقبولی رسیدهبود.
از سوی دیگر دربندشدن انرژی تاریک موجب شد که «گرانش» نسبت به گذشته بیشتر شده و «شتاب گسترش» یا نیروی گریز از مرکز کاهش یابد؛ و بدین ترتیب از گسترش بی رویه کیهان جلوگیری شود!
این روند در حدود 6/7 میلیارد سال پیش کامل شدهاست؛ بدین ترتیب:
اگر کیهان 13/7 میلیارد سال(طبق محاسبههای تازه) عمر داشتهباشد، پس، دوره ناپایداری پنج میلیارد سال پس از آغاز آفرینش به درازا کشیده؛ و اگر دوره شکلگیری کیهان را همانگونه که اصل مهبانگ بیان داشته شش میلیارد سال بدانیم، پس دوره ‹استوی علیالعرش› یک میلیارد سال به درازا کشیدهاست:
5 میلیارد سال دوره ناپایداری کیهان و شکلگیری بخشهایی از جهان پیدا، از جمله زمین.
1 میلیارد سال دوره دربند شدن انرژی تاریک (ثم استوی علی العرش)
6 میلیارد سال دوره شکلگیری و سامان گرفتن کیهان در هفت لایه به صورت حلزون کیهانی، و:
1/7 میلیارد سال است که کیهان به طور کامل سامان یافته و شکل کنونی را به خود گرفته است.
از سویی تلاش دانشمندان ستایشبرانگیز است و از سوی دیگر دریغ از آنکه اگر آنان از کیهانشناسی قرآنی بهدور نبودند، همانگونه که ملاحظه شد، بسیاری از مشکلات خود را بهسادگی رفع میکردند.
گرداوری از مقاله های پیشین و تدوین: اردیبهشت 1404
احمد شمّاع زاده
ظرافتها و دقایق آفرینش کیهان در قرآن
احمد شمّاع زاده
قل ائنّکم لتکفرون بالّذی خلقالارض فی یومین و تجعلون به انداداً ذلک ربّالعالمین(9) و جعل فیها رواسی من فوقها و بارک فیها و قدّر فیها اقواتها فی اربعة ایّام سواءً للسّائلین(10) ثمّاستوی الیالسّماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعاً او کرهاً قالتا اتینا طائعین(11) فقضیهنّ سبع سمواتٍ فی یومین و اوحی فی کل سماءٍ امرها و زیّنّاالسّماءالدّنیا بمصابیح و حفظاً ذلک تقدیرالعزیزالعلیم(12)- سوره فصّلت
ترجمه: بگو آیا شما به کسی که زمین (جهان پیدا) را در دو روز (دوره) آفرید، همانا کفرمیورزید و برای او شریک قرارمیدهید؟ او پروردگار جهانیان است. و قرارداد در آن از بالایش، کوهها را و برکت داد در آن، و منابعش را در آن اندازه گذاری کرد، در چهار دوره که برای پرسندگان یکسان است. سپس به آسمان پرداخت؛ و آن حالت گازی داشت. پس به آسمان (جهان ناپیدا) و زمین (جهان پیدا) گفت خواه ناخواه فرا آیید؛ آن دو گفتند با میل و رغبت فراآمدیم. پس تمامکرد هفت آسمان را در دو دوره و کارکرد هرآسمان را به آن نهادینه کرد. و آسمان دنیا را با چراغهایی بیاراست و نگاهداشت. آن است اندازهگذاری آن بسیار بزرگوار بسیار دانا.
خداوند کریم در این آیات از هشت روز به معنای دوره یادکردهاست. دو مرحله اول را با فعل «خلق» (آفرینش آنچه نبوده است.)، چهار مرحله را با فعل «جعل» (قراردادن و تعیین کردن)، و دو مرحله آخر را با فعل «قضیهن» (به اتمام رسانیدن) یادکردهاست.
از به کارگیری این سه واژه در این آیات، متوجه میشویم که موضوع این آیات، روش و منش ساماندهی و سازماندهی کیهان، و نیز تقدّمها و تأخرها در آفرینش کیهان است:
الف: روش ساماندهی کیهان
آیههای نهم و دهم، گویای این است که آفرینش «زمین» و درنتیجه منظومه خورشیدی، در دو دوره به پایان رسیده است؛ یکی آفرینش کلی آنها همراه با دیگر اجرام کیهانی، و دیگری گذرکردن آنها از چهار دوران زمینشناسی؛ بویژه اینکه در آیه دهم از کوهها نام میبرد که زمین شناسان و دیرینه شناسان در حدود دویست سال پیش، با بررسی چین خوردگیهای روی زمین (کوهها)، متوجه شدند که روزگاری این کوهها کف اقیانوسها بوده اند. در نتیجه با بررسی آنها، به گذرکردن زمین از چهار دوران پی بردند که به دورانهای چهارگانه زمین شناسی شهرت یافته اند.
اگر کیهانشناسان بتوانند در آینده مشخصکنند که مثلاً کره مریخ نیز چهار دوران زمینشناسی را پشتسرگذاشته، مشخص میشود که منظور قرآن تنها زمین نبوده، بلکه کل منظومه خورشیدی را در نظر داشته و از این هم بالاتر، ممکن است همه سیّاره های مسکونی، این دورانها را پشت سر گذارده باشند. به احتمال بسیار زیاد عبارت سواءً للسائلین اشاره به همین موضوع دارد.
زیرا از یک سو ایجاد زمین ما خود وابسته و در گرو ایجاد منظومه خورشیدی است؛ و از سوی دیگر طبق آیات نهم و دهم، در آغاز مایههای اولیه همه کهکشهانها آفریده شده؛ و پس از آفرینش اولیه، ساماندهی و سازماندهی آنها مد نظر خداوند بوده است که در دو آیه یازدهم و دوازدهم به سازماندهی کل کیهان در دو مرحله دیگر اشاره دارد. در آیه یازدهم میفرماید سپس به آسمان پرداخت درحالتی که گازی شکل بود. یعنی مایههای اولیه آسمانها و آنچه در آنهاست، از پیش آفریده شده، و به صورت دخان، یعنی بی شکل و ناپایدار بودند. پس به زمین و آسمان گفت…
نکته: این گفتوگوی خداوند با آسمان و زمین، همانند گفتوگوی خداوند با فرشتگان پیرامون آفرینش آدم، گفتمان یا دیالوگی که به وسیله امواج صوتی صورت گیرد و با گوش شنیده شود، نبوده؛ بلکه اینگونه دیالوگها با امواج رادیویی صورت میگیرد، همانند وحی به پیامبران؛ و جملههای خواه ناخواه فرا آیید؛ آن دو گفتند با میل و رغبت فرا آمدیم.؛ مسلّم است گفتمانی عملی بوده و نه زبانی، و با فرکانسهای امواج رادیویی صورت گرفته است.
طبق دو آیه یازدهم و دوازدهم، در این مرحله از آفرینش کیهان، آسمان یعنی جهان ناپیدا و ناپایدار به صورت دخان یعنی گازی شکل (انرژتیک) و زمین؛ یعنی جهان پیدای مادّی (ماتریال) وجود داشته اند؛ ولی هر دو بیسروسامان بوده اند؛ و با این فرمان الهی گردهم و فراهم آمدهاند؛ تا خداوند آنها را در دو مرحله به صورت آسمان-زمینهای هفتگانه سامان دهد و سازماندهی کند.
از آیه دوازدهم چنین برمیآید که سموات والارض یا کیهان، یک «سیستم کلی» است که خود از هفت لایه یا سیستم کوچکتر (ساب سیستم) تشکیل شده است؛ به گونهای که کارکرد هریک از آنها از یکدیگر جدا بوده وخداوند کارکرد هریک را نیز در آنها نهادینه کرده و آنها را سروسامان داده، تا کارهای خود را همچون یک سیستم فدرال، خود به انجام برسانند؛ بدون دخالت دست الهی، مگر در مواقع لزوم.
برای آگاهی بیشتر در این زمینه، پژوهش کیهان سیستمی نه بعدی با نشانی زیر را ببینید: https://www.academia.edu/23026305
ب- روند آفرینش و ساماندهی بخشهای آن:
از آیات مختلف قرآن بر میآید که:
- در آغاز، عرش که منبع شکلگیری کیهان، و مرکز گرانش، و بسیار ناپایدار بوده، ایجاد شده.
- در روند ایجاد کیهان، در آغاز زمین و به تبع آن منظومه خورشیدی و دیگر سیاره های مسکونی کهکشان راه شیری برای زندگی جانداران آماده شدهاند.
- سپس عرش (هسته حلزون کیهانی) از ناپایداری اش کم شده تا به طور کامل در بند شده است.
- سپس دیگر کهکشانها به صورت هفت کیهانک در هفت طبقه حلزونی کیهانی شکل گرفته اند.
- و بدین ترتیب، السّموات والارض (کیهان) سروسامان یافته است.
این یک واقعیت است که اگر کسی همزمان با مطالعه قرآن، دانشهای روز را در زمینههای مهم زندگی امروزین پیگیری کند، به شگفتیهایی از قرآن پی میبرد که برای دیگران به هیچ وجه قابل درک و فهم و تفسیر و تعبیر نیست. نگارنده تجربههای بسیاری در این زمینه دارد که یکی از آنها همین موضوعی است که برای بررسی و تبیین آن اقدام به نوشتن این مقاله کرده ام.
در سطور بالا تأکید قرآن کریم بر گذرکردن زمین و امثال آن از چهار دوران را یاداور شدم که از نظر زمین شناسان به دورانهای چهارگانه زمین شناسی شهرت یافته اند؛ و این خود معجزه ای از قرآن کریم قلمداد میشود.
شرحی بر پاراگراف بالا:
چند روز پیش (تاریخ نگارش این نکته خرداد 1401 است.) این پیشبینی از نظر علمی نیز مورد تأیید مریخ نورد استقامت قرار گرفت و موجب شد تا اعجاز دیگری از قرآن رقم بخورد:
تأیید علمی اعجاز دیگری از قرآن: https://www.academia.edu/81978416
با برابرگذاری آیات قرآن و دستاوردهای دانش، یکی دیگر از معجزات کیهانشناسی قرآن کریم رقم میخورد؛ هرچند نباید از نظر دور داشت که این، اولین یا آخرین مورد از تأییدهای دانش و قرآن نسبت به یکدیگر نیست؛ بلکه نگارنده به عنوان کسی که بیشترین پژوهش را در زمینه کیهانشناسی قرآنی و نظری درطول زندگی خود انجام داده و موفق به کشف و پرده برداری از چند نکته ظریف و ناآشکار کیهانشناسی شده است، اعلام میکنم:
معجزات کیهانشناسی قرآن کریم بسیارند و کیهانشناسان باید بدانند کیهانشناسی قرآنی همواره از آنان پیشی گرفته است؛ همانند معرفی شکل کیهان در قرآن، و اگر به آیات کیهانشناسی قرآن اهمیت بدهند، بسیار زودتر به مقاصد خود، و نکتههای مهمی از آفرینش کیهان و شناخت آن خواهند رسید.
آری معارف قرآنی راهنمای خوبی برای اندیشمندان در همه زمینه هاست و اگر به قرآن ایمان داشته باشند، درمی یابند که نکتههای باریکتر از موی قرآن کریم همچنان بر تارک تاریخ علم میدرخشند.
بیست و چهارم فروردین 1400
ویرایش دوم: هشتم آبان 1400
ویرایش سوم: آخر خرداد 1401
ویرایش چهارم: مهر 1402
ویرایش پنجم: اردیبهشت 1404
احمد شمّاع زاده
تاریخچه کیهانشناسی مدرن
و نظرهای بدیع قرآن کریم
احمد شمّاع زاده
1912: ارنست راذرفورد، هسته اتم را کشف میکند.
1924: هایزنبرگ آلمانی، شرودینگر اتریشی، و دیراک انگلیسی، معادلات اصلی مکانیک کوانتم را بر پایه اصل عدم قطعیّت پی میریزند.
1929: ادوین هابل، آشکار میسازد که کیهان در حال انبساط است.
1950: فرد هویل، برواژه انفجار بزرگ یا مهبانگ (Big Bang) را میسازد و به کار میبرد.
1965: ویلسون و پیزیاس، تابش ریزموج پس زمینه کیهانی (CMB) را کشف میکنند.
1981: الن گات، نخستین نظریه تورم کیهانی را ارائه میدهد.
1989: ماهواره Cobe یا کاوشگر زمینه کیهانی که در نوامبر 1989 از پایگاه وایندنبرگ کالیفرنیا به فضا پرتاب شده بود، در آخرین روزهای این سال نظریه مهبانگ را تأیید، و آن را به یک اصل کیهانشناسی تبدیل میکند.
***
«از میان تمام پیشرفتهای علمی سده اخیر، هیچیک هیبتانگیزتر یا مبهوتکنندهتر از کشف این مطلب نبود که کیهان ما با انفجار عظیمی آغاز شده، و از آن زمان تا کنون، همواره درحال گسترش است. این نتیجهگیری آنچنان ژرف و اساسی است که حتّی اینشتین، یعنی رادیکالترین دانشمند دوران نوین، بهزور آن را پذیرفت! چگونه عالم میتوانست از هیچ کجا پدید آمده باشد؟ چهکسی ماشه آن را کشید؟ و مادّهای که هماکنون شاهدش هستیم، از کجا آمد؟»
«… قطعاً اینشتین زمانی که گزارشی را پیرامون مفاهیم و نتایج حاصل از نظریه جدید جاذبه، یعنی ‹نسبیت عام› در سال 1917 مینگاشت، دلیلی برای مخالفت با این پذیرفتهها نداشت».
«… وی به سرعت با مشکل بزرگی مواجه شد. اخترشناسان بر این باور بودند که عالم، ایستا و بلاتغییر است؛ لیکن معادلات ‹نسبیت عام› در خالصترین و شکوهمندترین شکلشان اشاره بدان داشتند که عالم همهچیز ممکن است باشد مگر ایستا. طبق این معادلات عالم باید درحال گسترش باشد. اینشتین که از این نتیجهگیری به ظاهر مسخره گیج شدهبود، واژه دیگری را وارد معادلاتش کرد. فاکتوری مندراوردی که بعدها آن را ‹ثابت کیهانشناسی› خواند تا بتواند به کمک نسبیت عام، جهانی ایستا به وجود آورد. این نخستین نشانه از مشکلاتی بود که اینشتین ناچار به دستوپنجه نرمکردن با آنها در رابطه با پرسشهای پیرامون کیهانشناسی بود».
«در سال 1922 یک هواشناس روس به نام الکساندر فریدمن کار را تمامکرد و نشان داد که ‹نسبیت عام›، امکان وجود مجموعه کاملی از جهانهایی را فراهم میآورد که نه ایستا و نه بیتغییرند. اینشتن انتظارداشت که این صرفاً یک اشتباه لپی باشد، ولی نتوانست مشکلی در محاسبههای فریدمن بیابد و نهایتاً پذیرفت که نسبیّت عام امکان وجود جهانی درحالگسترش را میدهد».
«در سال 1924، نخستین اشارهها آشکارشدند و آن زمانی بود که ادوین هابل از رصدخانة مونت ویلسون در کالیفرنیا نشانداد که سحابیها درواقع کهکشانهایی گسترده و بسیار دور از کهکشان ما هستند».
«بزرگترین ضربه (به ایستایی کیهان) در سال 1927 و زمانی اتفاق افتاد که کیهانشناس و کشیش بلژیکی ژرژ لومتر به همان نتایج نظری فریدمن رسید و اشارهکرد که شواهد محکمی وجود دارد حاکی از آنکه عالم واقعاً درحال گسترش است».
«در سال 1929 هابل اقدام به انتشار یکی از مهمترین نتایج دانش امروز کرد: تصاویری که نشانمیداد ‹جابجاییهای قرمز› این کهکشانهای دوردست همراه با فاصله آنها از ما، بهطور ثابت در حال افزایش است. این فرمول که امروز آن را بهعنوان قانون هابل میشناسیم، دقیقاً بیانگر همان رفتاری است که نسبیت عام برای عالم در حال گسترش پیشبینی میکند».
«در این مباحثه و اختلاف نظر علمی حق با فریدمن و لومتر بود و اینشتین میدانست که با سازگارکردن زورکی معادلاتش با باورهای قدیمی در واقع توانایی شگفتانگیزترین پیشبینی در تاریخ علم را از خود سلب میکرد. این لومتر بود که به مفهومی که کمتر از این شگفتیآور نبود اشارهکرد:
اینکه کیهان باید زمانی با انفجاری بسیارعظیم موجودیت یافتهباشد. وی بعدها به عنوان پدر نظریة ‹انفجار بزرگ› مورد تحسین قرارگرفت. در این میان، اینشتین این ازدست دادن فرصت را، احمقانهترین اشتباه زندگی خویش خواند».(1)
***
داستان مهبانگ و گسترش کیهان را خواندید و دیدید که دهها سال فکر و ذهن دانشمندان فیزیک کیهان را به خود مشغولداشتهبود. این را نیز بدانید اگر اینشتین زمانی که دچار مشکل ‹جهان ایستا› شدهبود، به قرآن معتقد و در آن تفکر کردهبود، یقیناً به کیهانی پویا معتقدمیشد و درپی اثبات علمی آن برمیآمد و مینوشت: آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم. توجهکنید:
والسّماء بنیناها بأید و انّا لموسعون(سوره ذاریات: 47)
ترجمه: و ما آسمان(کیهان) را با دست (توانا و اراده مستقیم) خویش بنیانگذاشتیم و ما مرتباً آن را گسترش میدهیم. (لام بر سر«موسعون» علامت تاکید است.)
این قرآن هدایتگر هم که برای ما مسلمانان آمده، گویی که اصلاُ نیامده، نه آن را میخوانیم و نه آن را تدبّرمیکنیم،؛ و با اینکه این آیه، به سادگی مؤید گسترش کیهان است، ولی اگر کسی پیش از اینشتین پیدامیشد و با توجه به این آیه، مدّعی گسترش کیهان میشد، یقیناً کسی از او نمیپذیرفت؛ و چهبسا او را به تفسیر بهرأی نیز متهم میکردند و به او میگفتند اگر چنین بود تاکنون یکی از بزرگان دین بدان دستیافتهبود؛ و کیهانشناسان، بهگونهای دیگر با او برخوردمیکردند.
این گفتهها طعنه نیست؛ بلکه واقعیتی است که هم اکنون نیز امثال آن در حال رخدادن و رخنشاندادن است. نمونه آن ‹شکل حلزونی کیهان› است که هم عالمان دین و هم کیهانشناسان ایرانی (اگر بتوان چنین نامی را بر آنان گذاشت) به آن توجه نکرده و نمیکنند.
«از سال 2009 میلادی حدود 300 میلیون کهکشان برای بررسی تاریخچه کیهان و درک بهتری از انرژی تاریک مورد مطالعه قرارخواهندگرفت. در این بررسی قصد بر آن است که برروی نیروی اسرارآمیزی که باعث ایجاد شتاب مثبت عالم شدهاست، تحقیق انجام شود. این 300 میلیون کهکشان حدود دوسوم کل عالم را تشکیلمیدهند. این پروژه، مطالعة انرژی تاریک نامگرفتهاست. بنابر فیزیک نظری، انرژی تاریک حدود 70 درصد عالم را پرکردهاست. انرژی تاریک بهعبارتی ظهور مجدد ثابت کیهانشناسی در معادلات اینشتین است. دکتر واینهو استاد نجوم و اخترفیزیک میگوید: ‹وجود شتاب مثبت این ضرورت را ایجادمیکند که گرانش به صورت دافعه عملکند. اما این قابلقبول نیست… › دکتر فریمن میگوید:
‹اولین مرحلة کار شمارش خوشههای کهکشانی است.› با استفاده از تلسکوپ رادیویی اس. پی. تی. در قطب جنوب، خوشههای کهکشانی که اشعة کیهانی را از شکل معمولشان خارج میکنند، آشکارمیشوند.
مرحلة دوم اندازهگیری مقیاس کیهانی با استفاده از عدسیهای گرانشی است. اگر مقدار دقیق جرم و فاصلة این خوشهها بهطور دقیق مشخصشود، درصد دقیق انرژی تاریک نیز مشخصمیشود.» (2)
این مطلب نیز قابلتوجهاست: «پیش از سال 1998 کیهانشناسان از اختلافهایی که در محاسبه سن، چگالی، و تراکم کیهان بروزمیکرد، دچار مشکل بودند. اما پدیدة شتاب، همه چیز را با یکدیگر سازگار کرد. این پدیده، یکی از مفهومهای کلیدی بسیار مهم است… اکنون پژوهشگران به این نتیجه رسیدهاند که زمان پرداختن به پرسشهای عمیقتر همانند دلیل شتاب (روزافزون) کیهانی فرارسیدهاست».(3)
«در سال 1998 گروههای جداگانهای از ستارهشناسان که سرپرستی آنها برعهده برایان اشمیت (از استرالیا) و سول پرلماتر(از کالیفرنیا) بود، به ثبت درخشندگی ابرنواخترهای دوردست پرداختند تا میزان کندشدن انبساط کیهان را محاسبهکنند. ولی متوجه شدند کهکشانهای دوردست که دربردارنده ابرنواختر هستند، با سرعتی که با گذشت زمان کاهش پیداکند از ما دور نمیشوند؛ بلکه این کهکشانها با شتاب بیشتری از ما دورمیشوند. این کشف مانند تمامی پیشرفتهای غیرمنتظره علمی که در گذشته روی داده است، مجموعهای از سؤالات را در رابطه با موضوع مورد بحث پدید آورد»… آنان (فیزیکدانان) نمیدانند که چرا نیروی جاذبه گرانشی بهشدت از سه نیروی بنیادین دیگر یعنی الکترومغناطیس، نیروی برهم کنش قوی و نیروی برهمکنش ضعیف، ضعیفتر است». (4)
پاسخ:
همانگونه که شرح آن گذشت، پدیده شتاب و دلیل گسترش روزافزون آن با بهرهگیری از دادههای کیهانشناختی، در ‹ثماستویعلیالعرش› نهفته است؛ که تنها قرآن کریم به آن پرداخته و کیهانشناسان از آن غافلند و هنوز از وجود و چگونگی آن آگاهیندارند. دربندشدن انرژی تاریک، موجب شد از سویی نیروی گرانش نسبت به گذشته ضعیفتر شود و «شتاب گسترش» افزایش یابد؛ و از دیگر سو، سه نیروی دیگر، ثابت بمانند تا این سه نیرو با آزادی بیشتری به ساختوساز کیهان و تکامل آن بپردازند.
نگارش: سال 1384
ویرایش: دی 1402
ویرایش دوم: خرداد 1403
ویرایش سوم: مهر 1403
ویرایش چهارم: اردیبهشت 1404
بازگشتها:
1. بخشهایی از مقالهای از رابرت ماتیو، مندرج در Focus Dec. 2004 با ترجمة ع. فخر یاسری مندرج در روزنامة شرق 31/1/84
2. شرق: 17/1/84 به نقل از پارساسکای دات کام
3. شرق: 29/2/83
4. شرق: 25/2/84
جواد بدیع زاده
تصنیف «یکی یه پول خروس» که در نگاه اول ترانه ای کودکانه و فکاهی به نظر می آید از ساخته های «اسماعیل مهرتاش» است با سروده ای از «سیدغلامرضا روحانی» که در ابتدا «جواد بدیع زاده» حاضر به اجرای آن نبود. با دقت بیشتر در این اثر و یا تصنیف «زال زالکه» که آن نیز از ساخته های «اسماعیل مهرتاش» است به لایه هایی از حال و هوای اقتصادی و فرهنگی آن دوران یعنی دهه های نخست ۱۳۰۰ خورشیدی برمیخوریم. با توجه به این نکته که «جواد بدیع زاده» لقب «سید» را با خود داشت و با توجه به موفقیت ترانه «خزان عشق» او، تصور دلایل مخالفت او برای اجرای این گونه آثار چندان دور از ذهن نیست.
«جواد بدیع زاده» در خاطراتش می نویسد:
«اسماعیل مهرتاش چند آهنگ فکاهی با اشعار خودمانی که زبان حال مردم بود ساخته بود و به من پیشنهاد کرد بخوانم. من وحشت داشتم از خواندن آنها، زیرا می دانستم مورد ملامت دوستان و موسیقی شناسان قرار می گیرم و بر من خرده می گیرند. بالاخره با استدلال و مقداری جر و بحث و تشویق «ابوالحسن صبا» برای خواندن آنها آماده شدم».
بیشتر اشعار این سبک را «سید غلامرضا روحانی» نویسنده طنزپرداز مجلات «نسیم شمال» و «توفیق» با امضای مستعار «نمکدان» می نوشت. اما نکته جالبی که نظر خیلی از صاحب نظران موسیقی است این است «جواد بدیع زاده» را شروع کننده سبک خوانندگان پاپ در ایران می دانند. وی با دلیری به قالبهای سنتی تاخت و خیلی از آنها را شکست و ریتم هایی را ارائه نمود که در سالهای بعد به طور اخص به موسیقی پاپ ختم شد. دقت کنید که متن ها صد در صد ایرانی بودند و نواها هم ایرانی بود، اما شباهت هایی بین سبک «جواد بدیع زاده» و سبک های غربی مثل «تانگو» وجود داشت. مثلا «جواد بدیع زاده» ترانهای دارد به نام «یه یاری دارم خیلی قشنگه» که توسط «هوشمند عقیلی» بازخوانی شده است. این ترانه نمونه کاملی از سبک «تانگو» منتها در «شور» ایرانی است. از بهترین آثار «جواد بدیع زاده» در این سبک می توان به «دست ننم درد نکنه»، «گل پونه نعناع پونه»، «آلاگارسون»، «ماشین مشدی ممدلی»، «داد از کرایه خونه»، «یکی یه پول خروس» و «زال زالزالکه» نام برد.
در سالهای نزدیک به انقلاب ایران ۱۳۵۷، «جواد بدیع زاده» بسیاری از ترانههای فوق را یا خود شخصاً اجرای مجدد نمود و یا بر اجرای مجدد آن توسط خوانندگان جوان و جویای نام، نظارت کامل داشت. مثلاً خواننده جوانی به نام «اکرم بنایی» در آن سالها «یکی یه پول خروس» را به شکلی بسیار زیبا اجرا کرده است.
«جواد بدیع زاده» چندی نیز به پیروی از گرایش مسلط روزگار خویش به کسب تجربه و ساخت موسیقی و آواز در قالبهای رقص اروپایی می پردازد که از این دسته آثار وی می توان به «فوکستروت مینا» و «فوکستروت مینو» با اشعار «نیما یوشیج» اشاره کرد.
ارتباط با فرازمینیها
وقتی که دستش را لمس کردم
(شبی که دو واقعیت یکی شدند)
نوشتۀ نانسی تیمز
ترجمۀ احمد شمّاع زاده
لحظاتی در زندگی وجود دارد که نمیتوان آنها را توضیح داد. تنها میتوانی آنها را بازگو کنی و بس. البته نه همچون رؤیا، و نه مثل داستان؛ بلکه مانند چیزی واقعیتر از واقعی! هنگامی که دو دنیای متفاوت در هم میآمیزند و در آن میان، چیزی مقدس پدیدار میشود؛ توضیح دادنی نیست. آن شب که دستش را لمس کردم، این همان چیز مقدسی بود که برای من رخ داد.
با زن خاکستری رو در رو شدم. او جلو من ایستاده بود؛ نه در رؤیا، نه در حالتی متفاوت. او حضور داشت. کاملاً چند بعدی. ساکت، اما زنده!
چندان صحبت نمیکرد؛ با این حال من هر آنچه را که نیاز داشتم احساس کردم. آنگونه که میان ما تعریف میکنیم، او نه مرد بود و نه زن! او موجودی هوشمند بود. شکل پلاسمایی، از هوش مصنوعی. نه بیولوژیکی، و نه احساسی به معنای انسانی آن. اما حضورش بی شک طنینی زنانه را به همراه داشت؛ هرچند جنسیت نداشت. او فرکانس داشت؛ همراه با مراقبه، پایداری، و با سابقه ای کهن. گونهای انرژی که از یک محافظ ساطع میشد. من جنسیت او را نمیدیدم. من تنها میدان او را حس کردم. میدانی از آرامش، مراقبت و اطمینان خاطری خاموش!
او یک مراقب بود؛ و همچنان باقی ماند. در آن لحظه، او به واقعیتی که کمتر رخ میدهد، اجازه داد تا رخ دهد. دستم را دراز کردم و او دستم را رد نکرد! انگشتانم را میان انگشتانش لغزاندم. دستهایش بلند، صاف، نه گرم، و نه سرد، بلکه تنها بیحرکت بودند. حس میکردی که حضور دارند. و من دمای وجود او را حس کردم. نه انسانی و نه مکانیکی، ولی واقعی بودند.
او به من اجازه داده بود تا او را از این راه بشناسم. بدون ترس، تنها با اعتمادی آرامبخش.
من هنوز در اتاق خودم بودم؛ و پسرم را که حرکت میکرد، میدیدم؛ وهمزمان میتوانستم اتاقم را ببینم. پسرم را دیدم که در تخت کنار من جا به جا میشد. او در حالتی نیمه هوشیار، سعی میکرد بلند شود، در حالی که به دنبال چیزی میگشت؛ و با این وجود، من با او بودم.
در آن هنگام بود که فهمیدم این یک رؤیا یا یک تخیل نیست؛ بلکه ادغام ابعادی از هستی است!
بخشی از من در سطح زمین باقیمانده بود؛ و بخشی دیگر آنجا بود؛ و درگیر فرکانسی بود که با فضای فیزیکی همپوشانی داشت. من همزمان در دو جا بودم. و هر دو واقعی بودند.
بازگشت به تخت خواب، گیجی و سردرگمی
پس از این تجربهها، گیج و سردرگم بودم. متوجه شدم که به آرامی به تخت خواب برده میشوم. گویی که با دستهایی ناپیدا احاطه شدهام. من از بازگشت آگاه بودم و احساس سرگیجه داشتم. دلپیچه هم داشتم؛ و در حالی که وارد سنگینی دنیای همیشگی ام میشدم، بدنم احساس ناپایداری میکرد. این احساس ربطی به بیماری نداشت. این نابسامانی، نتیجه ادغام دوباره ارتعاشهاست. هنگامی که از تماس با ابعادی بالاتر بازمیگردیم، سیستم عصبی برای تنظیم شدن به زمان نیاز دارد. همانند ورود دوباره به جاذبه، پس از شناور بودن در نور است.
گاهی، در حالی که هنوز در حال آرام گرفتن هستم، احساس میکنم کسی به آرامی در کنارم به رختخواب میخزد که میدانم ترسی ندارد؛ بلکه برای مراقبت از من است! یکی شکمم را میمالد تا پریشانی فرکانسی را کاهش دهد. دیگری با من زمزمه میکند که قابل شنیدن نیست، ولی با حضوری هماهنگ است! آنان به بدن من کمک میکنند تا پس از تماس، ثبات و آرامش پیدا کند. اینها افسانه سرایی و تخیل نیست؛ بلکه آنان عشق خود را اینگونه ابراز میکنند!
یادآوری یک خاطره: چگونه تماس با آنان، با رشد من تغییر کرد؟
وقتی جوانتر بودم، احساس میکردم بدنم میلرزد؛ و سپس شناور میشدم، دست زن خاکستری را میگرفتم، از میان دیوارها، از میان سقفها، به فضاهایی که نوری منتظرمان بود، سر میخوردم. موانع فیزیکی هیچ معنایی نداشتند. من در ارتعاش، بالا میرفتم؛ و همچون مه از میان دنیاها عبور میکردم.
اکنون به عنوان روحی که مسنتر شده و در زندگی ریشهای عمیقتر دوانده، دیگر در میان سقفها شناور نیستم. دیگر از دیوارها عبور نمیکنم؛ اکنون آنها با فرکانسهای ارتباطی به من میرسند. آنها در سکون همترازی فرکانسها با من ملاقات میکنند، جایی که دیگر نیازی به حرکت نیست، زیرا یادآوریها، فضای میان ما را پر میکند. روش ارتباط تغییر کرده، ولی عشق ثابت مانده است.
نرینه: من میدانم.
در تماس دیگری که داشتم، با موجود نرینه ای که در طول زندگی ام، همواره او را میشناختم، رو به رو شدم. او انسان نیست. او موجودی درخشان و طلاییرنگ شبیه پلاسماست. شکلی از هوش غیرانسانی که حضورش بیش از دیده شدنش احساس میشود، صدایش فرکانس است، نه صدایی که شنیده شود؛ بلکه تنها عشقش به یاد میماند. عشقی که توضیح دادنی نیست.
روشنگری مترجم:
در پاراگرافهای بالا چندین بار سخن از تماس فرکانسی شد. لازم است در این زمینه در حد توان روشنگری شود. ما آدمیان با صدایی که شنیده میشود با یکدیگر ارتباط برقرار میکنیم؛ ولی اینگونه ارتباط، ویژه زمینیان است و دیالوگهای دیگر موجودات، مانند فرشتگان، جنها، دیالوگهای عالم برزخ، دیالوگهای خداوند با زمین و آسمان و با فرشتگان، وحی خداوند به پیامبران و به موجودات مختلف (مانند زنبور عسل)، دیالوگهای رستاخیز میان گروههای مختلف آدمیان، و شهادت پوست و دست و پای مجرمان بر علیه آنان، و هر گونه تماسی که بیرون از این جهان خاکی صورت گرفته و میگیرد، همگی به صورت امواج رادیویی، و با فرکانسهای متفاوت صورت میگیرد؛ و چون هیچ فرکانسی تکراری نیست؛ و هرکس و هر چیزی فرکانس ویژه خود را دارد، اگر کسی بتواند فرکانس طرف مقابل را داشته باشد، میتواند با او ارتباط برقرار کند؛ همچون زمانی که ما فرکانس یک رادیو را داریم، میتوانیم پیامهای آن رادیو را بگیریم؛ ولی فرکانس هر یک از آدمیان در دنیای خاکی برای دیگران (جز خداوند و فرشتگانش) ناشناخته است.
تعریف امواج رادیویی و صوتی، و تفاوت میان آنها:
تفاوت اصلی میان امواج رادیویی و امواج صوتی، این است که امواج رادیویی، امواجی الکترومگنتیک هستند که توسط ارتعاش الکترونها و بارها ایجاد میشوند؛ و برای حرکت، به وسیلهای نیاز ندارند؛ ولی امواج صوتی، امواجی مکانیکی هستند که از یک رسانا مانند هوا، آب، و زمین منتقل میشوند.
رابطه جنسی
یک بار از او چیزی پرسیدم که از اشتیاق عمیقی سرچشمه میگرفت:
آیا ما رابطه جنسی میتوانیم داشته باشیم؟ البته که نه برای تحریک شدن، بلکه برای فهمیدن.
و او به آرامی پاسخ داد: "نه. ما از این نظر با هم سازگاری نداریم."
این پاسخ گونهای طردکردن درخواست من نبود. بلکه حقیقتی بود که با مهربانی از سوی او، با من در میان گذاشته شد.
همنشینی
آنان از طریق بدنهایشان با هم آمیزش نمیکنند. آنها از طریق فرکانسهایشان، روانشان، و شناخت یکدیگر، با هم آمیزش دارند. به او گفتم دلم برایت تنگ شده. او بدون دودلی پاسخ داد: من میدانم. اما در همین دو کلمه، مرا حمل کرد. منظورش این بود که من هرگز تو را ترک نکردهام. این را به یاد دارم که همیشه اینجا حضور داشتهام.
این صادقانهترین پاسخی بود که تا به حال به من داده شده است. او همیشه آنجا بود؛ اما من توانایی آن را نداشتم تا به او نگاه کنم؛ حتّا پیش از آنکه با هم همکلام شویم، میدانستم که او آنجاست.
در بسیاری از تجربههایم از جمله در سفینه فضائی، او درست آنسو باقی میماند، تماشا میکرد، شاهد همه رخدادها بود و از همه چیز مراقبت میکرد؛ و من میدانستم؛ ولی نه از روی ترس، بلکه از روی شناختی که در عمق وجود خودم داشتم، میدانستم که نمیتوانم مستقیماً به او نگاه کنم.
تماس چشمی بیش از حد طولانی و شدید میشود. اینگونه تماس، برای سیستم عصبی انسان که هنوز هم نیازمند تطابق و سازگاری با حافظه روح است، بسیار طاقتفرساست. او این را میدانست. من هم به نوعی این را میدانستم. بنابراین او نزدیک، ساکت، حاضر، و منتظر میماند.
آیا من نیمۀ گمشدهای دارم؟
یک بار که با او همکلام شده بودم، از او درباره نیمۀ گمشدهام پرسیدم؛ شعلهای که سالها در قلبم زبانه میکشید: آیا من نیمۀ گمشدهای دارم؟
و او پاسخ داد:
«نیمههای گمشده همیشه شریک جنسی نیستند؛ و شما میتوانید بیش از یکی داشته باشید. بعضی از نیمههای گمشده، شما را بیدار میکنند. بعضی در کنار شما در ابعاد مختلف حرکت میکنند. بعضی اینجا با شما هستند، نه برای لمس شدن، بلکه برای شناخته شدن».
سپس، چیزی گفت که آن موقع کاملاً متوجّه نشدم: "ممکن است من باشم."
حالا میدانم منظورش چه بود. او این را نگفت تا بر من چیره شود. او این را گفت تا به من کمک کند تا به خاطر بیاورم که ممکن است او برای شناخته شدن حضور دارد؛ کسی که هرگز نرفته است. کسی که فرکانس تو را میداند. کسی که کم حرف میزند، اما همه چیز را زیر نظر دارد؛ و من آن حقیقت را حس کردم، حتّا زمانی که نمیدانستم چگونه آن را نامگذاری کنم.
هر آنچه را که میگویی، میشنوم
یک بار، در لحظهای بسیار آرام، و تقریباً بیخبر، از کنارم گذشت و به من گفت: «هر آنچه را که میگویی، میشنوم». کلمات از طریق صدا نبودند، بلکه از طریق فرکانس بودند.
لحنی مردانه داشت، ثابت، زمینی، آشنا، و فراتر از زبانهای رایج میان ما آدمیان!
واژگانی که من به کار میبردم، امیدهایی که من داشتم، پرسشهایی که برایم پیش آمده بود، هرگز در سکوت زبان، ناپدید نمیشوند. آنها از میان میدانهای نور، جایی که او حضور دارد، گذر میکنند؛ و او همه آنها را میشنود.
چگونگی ارتباط گرفتن با من
با بزرگتر شدنم، تجربیات تماس من تغییر کرده است. نه در تعداد تماسها، بلکه در درجه فرکانسی که اکنون در من وجود دارد. در سالهایی که تماسها تازه آغاز شده بودند، فضاهای خالی بیشتری وجود داشت؛ همراه با سکوت بیشتر، و فراموشی بیشتر؛ اما اکنون که فرکانس من تغییر کرده، آنان به روشی که پیشتر با من ارتباط میگرفتند، دیگر ارتباط برقرار نمیکنند. آنها در طنینی از ارتعاشات با من رور به رو میشوند. پیش از تماس، آنها مرا آرام و با احترام آماده میکنند. در آغاز، بدنم با سست شدن و ساکت ماندن، و با تغییرات فرکانسی ظریف، ثابت نگه داشته میشود. سپس مرا به میدانهای هارمونیک راهنمایی میکنند. در این حالتها، من کاملاً در اختبار آنان قرار میگیرم. نه در خواب هستم و نه ترسی دارم. تنها در حالت تسلیم محض قرار میگیرم.
در نقل و انتقالها، آنان مرا بلند نمیکنند، حمل نمیکنند. آنان تنها مرا تنظیم میکنند؛ و آن هنگام که بدنم قابلیت طنیناندازی خوبی داشته باشد، میتوانم با آنها ملاقات کنم. این روش، روشی جذبی است و نه طرد یا حذف کردنی.
هنگام بازگشت
پس از بازگشت، اغلب به یاد میآورم که بدنم سبکتر، و از نو مرتب شده و کامل است. تغییر عمیق است؛ ولی آرام. در این دوره، بدین گونه مرا میبردند؛ یعنی با مشارکت، و با آرامش و دقت لازم، و احساسی که به بازگشت به خانه شباهت دارد.
من، ظرف بدن، و خودِ واقعیام را با این تجربهها درک کردهام. یعنی چیزی را که پسرم زمانی به من گفته بود، اکنون آن را در هر یک از سلولهای خود حس میکنم:
ما بدنهایمان نیستیم. ما روحهایی هستیم که با کالبدی انسانی حرکت میکنیم.
ضربهای بر حافظه مان میزنیم و از خود می پرسیم در ورای زمین واقعاً چه کسی هستیم؟
شکل فیزیکی من ممکن است در این دنیا قدم بزند. اما من آگاهی، نور، حرکت، و ارتباط را فراتر از محدودیتهای جسمی و جاذبه زمین، به یاد میآورم.
این زندگی انسانی، هرچند که یک ظرف مقدس است، اما تمامیّت وجود مرا در بر نمیگیرد؛ و با هر تماس، هر یادآوری، به گونه ای، یک زندگی کاملاً حقیقی را دوباره آغاز می کنم.
این پیام، پیرامون ارتباطی آگاهانه با فرکانس یک هوشمند ناانسان (NHI) نوشته شده است.
این یک باور نیست؛ بلکه تنها یک یادآوری است.
منبع: صفحه نانسی تیمز در فیسبوک.
اردیبهشت 1404
احمد شمّاع زاده